خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطرات نذریهای نافرجام من!!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خوب دوباره من اومدم با تعریف چند خاطره از خاطرات تلخ و شیرین زمان کودکی که بزرگ ترها مرا به خوردن نذری ها تشویق میکردند تا نذری بخورم و شفا پیدا کنم یا…

 

1-سر کوچه ی ما خانواده ای ناهار یکی از روزهای محرم نذری میداد، به تشویق یکی از اعضای خانواده کودک نیمه کور هشت ساله به آن خانه رفت و هرجا که مینشست بلندش میکردند که برو جلو تر و او خانه و اتاقها را دور زد تا جایی بنشیند ولی نشد و آخرش از خانه خارج شد و گرسنه برگشت و دوباره تشویق شد، او آنقدر بدبخت بود که کسی بهش اهمیت نمیداد، خودش هم دو مشکل داشت، یکی خجالتی و دومی کم بینا بود که سه بار آن خانه ی بزرگ را بین نذری خورده ها دور زد و در آخر مجبور شد به خانواده به دروغ بگوید ناهار نذری خوردم…

 

2-حسینیه عربها یا کربلایی ها دهه ی اول محرم را نذری شام میدهند سپس مداحی و عذاداری میکنند، این برنامه از سالیان سال پیش مرسوم بوده است، پسرهای خاله ام مرا تشویق به خوردن شام در این حسینیه کردند، 12 ساله بودم یک شب با حسین علی که دو سال از من بزرگ تر بود به حسینیه رفتیم، یک صف بزرگها و یک صف بچه ها بودند، من پشت سر حسین بودم، تعدادی وارد سالن میشدند و بقیه صبر میکردند تا نوبتشان شود، گروهی وارد شدند و بین ما دو دوست فاصله افتاد و مرا مجبور کردند بمانم دوستم هم بیخیال من شد و رفت، وقتی نوبت ورود گروه بعدی شد و من وارد شدم متوجه شدم که اینجا یک انباری بزرگ با افرادی ایستاده کنار تخته های چوبی عجیب و هرچه جلو میرفتم جایی برایم نبود، بالاخره به آخر سالن رسیدم و هرچه گفتم: غذا نخوردم کسی نپذیرفت و با پرخاش پذیرایی کنندگان مجبور شدم خارج شوم،…

 

3-چند سال بعد که بزرگ تر شده بودم و با تجربه بودم موقع ناهار یه سطل برداشتم و از خانه خارج شدم و به مکانی که استانبولی نذری میدادند رفتم و آخر صف ایستادم، پس از نیم ساعت که نوبتم شد با افتخار گفتم: خانواده ی ما پنج نفریم و جواب گرفتم: فرقی نداره این نذریه نفری یه قاشق برای برکتش بخورید کافیه و هرچی بزرگان نذری میخواستند میبردند،…

 

4-روزگاری در مرکز نابینایان هفتم تیر اصفهان بودیم، ماه رمضان بود و افطاری ما را به خانه ی آقای… برای افطاری نذری بردند و چه افطاری سختی حلیم بادنجون در بشقاب استیل بدون قاشق با نان خوردیم، یک سر حلیم بادنجون با نان در دهان و سر دیگرش در بشقاب کش می آورد، از سفره هم خبری نبود، یک نابینای مداح هم پشت سر هم در میکروفون با صدای بلندگو از صاحب مجلس تشکر میکرد، بدتر از همه این بود که همان روز سرپرست خوابگاه با برادر زنش به جایی دیگر که نذری میدادند رفته بودند و یک قابلمه حلیم بادنجون برای شصت نفر گرفته بودند و داخل یخچال آشپز خانه گذاشته بودند که فردا شب افطاری بدهند و فردا صبح آشپز شیفت بعدی حلیمها را در ظروفی بین کارمندان بهزیستی پخش کرده بود و قابلمه ی بزرگ خالی را بیرون گذاشته بود که بشوید، وای وقتی سرپرست چشمش به قابلمه ی خالی افتاد پریشان و عصبانی شد که چرا آشپز قبلی حلیم را بعد از سحری موقع رفتن به نگهبان تحویل نداده، خلاصه ی مطلب: سرپرست به خانه کریم رفت و او را برای محاکمه پیش رئیس آورد و یک نابینای روحانی بدون عمامه که آنجا بود وی را فتوا داد و محکوم به خرید 10 کیلو حلیم بادنجون به مبلغ پانصد تومن کرد و قایله خاتمه یافت و موقع افتاری نابینایانی که از اتفاقات افتاده خبر داشتند با نان خالی افطار کردند و حلیم محکومیت آشپز را نخوردند که به سرپرست و بقیه ثابت کنند محکومیت آشپز بیگناه اشتباه بوده است،…

 

5-یه روز صبح ما را برای اردو به سد زاینده رود بردند و خربزه خوردیم و سرما خورده بودیم و بدنمون بیحس بود، عصر جمعه وقتی به خوابگاه آمدیم مجبورمان کردند شب برای شام به روضه به مسجد برویم، خسته و کوفته و بیحال بودیم…، حالا من سالهاست که دور نذری گرفتن و نذری خوردن را یه خط استوا کشیده ام و فقط در شادی ها و خنده ها شرکت میکنم و نذری ها را گذاشته ام برای اهلش، من ثوابهایم را کرده ام و شفاهایم را گرفته ام و بقیه را واگذار کرده ام که نیازمندان به آن دست یابند،

خب فعلا تا همین جایش را دانستیم که چگونه زندگی کنیم بقیه اش را به آینده ارتباط میدهیم، با تشکر فراوان از کسانی که مرا در این محله تحمل میکنند!

۵۳ دیدگاه دربارهٔ «خاطرات نذریهای نافرجام من!!»

درود! آخه میترسیم خودمون نتونیم پذیرایی کنیم و تداروکاتمون هم به بچه ها رسیدگی نکنند و کوچولو ها آسیب روحی ببینند و مجبور بشن دروغ بگن، جایزه اولیت یه کارت شارژه اگه شماره داشتم متوجه میشدی که چه نامردی هستم!

درود! من نذر نمیکنم بلکه شیطنت میکنم، مثلا مدتیه که مبایل هایم برای تماس گرفتن رایگانند و برای تشویق بعضی از دوستان برای رایگان کردن مبایلشون مجبور شدم شارژ تقدیمشون کنم که از پنج نفر که حدود سی هزار تومن شاید ده هزار تومنش برگرده، یا برای ۲۳ مهر ده هزار تومن شارژ برای دویست و سی پیامک برای مخاطبین یکی از گوشی هایم پیامک فرستادم که یکی شاکی و ناراحت شد که منو نمیشناخت، پیامک پخش شده این بود: امروز را از آن جهت مسروریم که عشق به پویندگی را با عصای سفیدمان بر جهانیان مفسر خواهیم بود و فردا را امید بر آن داریم که با همت و عزمی راسخ; آنرا بسازیم. روز اعلام خودباوری و استقلال بر دوستان نابینا مبارک باد! پیامک دوم:چشمانم را آنجا میگذارم /ک زیبایی ها گسترده شده اند/کنار سرسبزی دشت و استواری ستودنی کوه/کنار بیکران جنگل هایی که من از عمق وجود درکشان میکنم/چشمانم را میزبان تلألؤ و انوار خوبی ها میکنم/و میگویم/آی انسان ها/منم آن نابینایی/که خوبی های جهان از نگاهم پیداست/از دریچه ی چشمان من نگاه کن/و نگو که تو نابینایی/روز جهانی عصای سفید مبارک! خوب من شیطنت میکنم ولی کجای این دو متن اشکال دارد؟ بزرگترین اشکال از من است که به صورت ناشناس پیامک میدهم و بعضی اوقات معلوم نیست که چگونه بعضی از شماره ها چگونه وارد مخاطبین گوشی من شده است، من فقط به زیبایی متن نگاه میکنم نه به آنکه چرا و چه کسی فرستاده است!

من نمیدونم این آدما چرا فکر میکنن نذری خوردن ثواب داره ؟؟
ثواب کردن که مشخصه چه اعمالی باید باشه .
دوما بت پرستی که شاخ و دم نداره .
سوما هیچگاه نرفتم که نذری بگیرم . مگه اینکه محترمانه در خونه رو زده باشن . و منم محترمانه تشکر کرده باشم .
خودم سعی میکنم در اعیاد شیرینی به کودکان بدهم .
واقعا وقتی خانوما حال آشپزی نداشته باشن میگن نذری خوردن ثواب داره خخخ
نخیر نذری را باید به فقرا داد . آن هم نه یک کاسه و یک ظرف . بلکه به تعداد نفرات خانه .

درود! مردم جهان با اعتقادات خود زندگی میکنند و ما مسئول اعتقادات تک تک انسانها نیستیم، همانطور که گویند: موسی به دین خود، عیسی به دین خود، ما سر خودمان را محکم نگه میداریم که آسیب نبینیم و کاری هم به طرز فکر دیگران نداریم که چه کسی درست فکر میکند یا نادرست، ما مرده شور هستیم و ضامن بهشت و جهنم کسی نیستیم! خخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

سلام خیلی جالب بود و خیلی دردآور.
من نمیدونم بعضی ها برای چی نذری میدن به نظر من باید نذری را اول از همه به بچه ها داد تا اینجور براشون خاطره ی بد نشه.بد برداشت نشه منظورم این رفتارها هست که در اینجور مکانها با بچه ها میشه که تا ابد در ذهن کودک حک میشه و هیچ وقت پاک نمیشه.
حرفها ی رعد بزرگ را هم لایک میکنم منم میگم نذری را باید به کسی بدی که مستحقش باشه.

درود! وقتی نذر کننده نیتش پاک باشه پخش کننده و تداروکات هم با نیت پاک کار میکنند، اما وای بر احوال نذر کنندگانی که کمی ریاکار باشند… آن میشود که نباید بشود، برو جوابی که به رعد دادم را بخوان!

سلام ,
من هم از این نعمت خدا دادی بی بهره هستم و تا الان هم یک کاسه آش و یک لیوان چایی از اول محرم خوردم که خیلی هم زیاده و شکر . اما همیشه از طرف دوستان مورد فشار بودم که قابلمه مبارکه رو بیارم ولی من زیر بار نمیرفتم در حالی که خیلی با برکت بوده و هر وقت رفتم عزاداری دست خالی بر نگشتم .خداییش . قبول حق باشه اگه بی ریا باشه .
بدترین زمانی که مجبور به نذری گرفتن شدن و اونم با لگد وقتی بود که پدرم از جنوب تا کازرون رانندگی کرده بود و بار داشتیم و اونقدر گرم بود و پدرم خسته که شاید برای یه دقیقه استراحت و دراز کشیدن رو جای من ظرف رو داد دستم و گفت برو اون طرف جاده ببین چی میدن آیا؟
وای اصلا تو اون هوا کسی جرأت نداشت بیاد بیرون چه برسه نذری بگیره , اون بابا هم نذریش داشت باد میکرد که خدا قبول کنه یک غذای خورشتی بود که اینقدر گرمم بود که نپرسیدم اسمش چیه و فقط قابلمه رو با تشکر گرفتم و دویدم تو کامیون تا آفتاب دو نصفم نکرده بود . خیلی اومدیم تا یه جای خوب واستادیم و خوردیمش . الحق دست پخت دارن ها کمی هم تند .
نشون به اون نشون که وقتی به ساوه رسیدیم بابام یک حموم نمره رو برای چندین ساعت اجاره کرد و فقط دوش آب سرد رو باز گذاشت و روی سکو گرفت خوابید تخت تخت . بیچاره نصف ایران رو یک کله اومده بود تا از گرما خلاص بشیم .
اینم از انشای من .

من اگه میخواستم چندتا مورد دیگر بنویسم میشد ولی هم خسته بودم و هم میترسیدم این موبایل سیمبین اوراق خسته بشه و هنگ کنه و مانند بعضی وقتهای دیگر هنگ کنه و زحماتمو پاک کنه، که به همین چند خاطره بسنده کردم و نوشتن را تعطیل کردم، راستی درود!

درود! من نذری نخورده قابلامه ام به این بزرگی و بی ریختی شده است، وای به روزی که بخواهم مانند بعضیا با ماشین و خانوادگی با سطلها و ظرفهای بسیار در شهر بچرخم و نذری ها را جمع کنم و یخچال و فریزر خانه را پر از غذاهای مختلف کنم و تا آخر سال غذای نذری بخورم و ادعا کنم به زندگی خانوادگیم برکت رسانده ام!

درود! خیلی جالبه، خوشم اومد، فقط خیلی دوست دارم مدیری که پستم را پخش کرد را بشناسم، حالا مدیر جون بیا زودتر خودتو معرفی کن که دارم دیوونه میشم، به به این سلیقه، البته من حدس میزنم، اول مجتبی دوم سعید: سوم خودت بیا بگو!

درود! آنان که مستقیم با من نشست و برخاست داشته اند میدانند که واقعا من کیم، من هنوز فرصت نکرده ام که خاطرات اولین اردوی محله را بنویسم، اگه فرصت پیدا کردم و نوشتم اونوقت فکر میکنی که خودت هم در اردو حضور داشتی، مطلب چون از دل برآید بر دل نشیند، موفق باشید!

سلام
خواستم بگم منم این مصیبت ها رو تجربه کردم اونم به شکلی به مراتب بدتر از شما به نحوی که بیست روز مونده به محرم عزا می گرفتم که دوباره باید به زور آواره ی کوچه و خیابون و حسینیه و تکیه بشم حالا بماند با چه شرایطی می رفتم توی این جور جاها و چه جوری برای خوردن یه بشقاب غذا چند کیلو کم میکردم.نمیدونید موقع وارد شدن چه اضطرابی داشتم همینطور موقع سر سفره نشستن و غذا گرفتن تازه هر روز توفیق اجباری دست می داد و باید سخنرانی های تکراری رو گوش جان می سپردم .به محض اینکه سخنرانی و روضه تموم می شد همه سر سفره ها بودن و من تک و تنها می موندم که چیکار کنم و کجا برم!!!اگه به این جور جاها می رفتم که پسر خوبی بودم وگرنه چنان مورد غضب واقع می شدم که خدا قسمت هیچ کس نکنه انگار ترک واجبات کرده باشم یا گناه کبیره انجام داده باشم.اگه بخوام بگم راجع به بلاهایی که توی این مدت سرم می اومد خودش یه کتاب میشه .روز عاشورا که می شد خدارو شکر می کردم که از دست این شام و ناهارهای زورکی دارم راحت میشم.

درود! ناراحت نباش دوست عزیز، آخرین بار که من در یک مراسم شرکت کردم چند سال پیش شب عاشورا بود که در یکی از حسینیه های شهرم نشسته بودم که یکی از آخوندهای بزرگ شهر بر منبر نشست و به موعظه ی مردم پرداخت، وی درباره ی طبل و سازهای دسته های عزاداری میگفت که این نوازندگی جز اصل عزاداری نیست و بهترین راه عزاداری عمل به مسائل شرعی دین اسلام و خواندن نماز اول وقت و نماز جماعت است، اما هنوز روحانی از منبر پایین نیامده طبل زنان و دسته ی پر سر و صدای بامب و بومب وارد حسینیه شدند، من منکر عزاداری از راه صحیح نیستم، من مخالف نذری دادن و نذری خوردن از راه صحیح نیستم!

درود! یکی نیست به این نذری دهندگان بگوید این همه برنج که ناگهانی از انبارها بیرون می آید و پاک نکرده وارد دیگها میشود سپس پخته شده و به خورد خلق الله میدهید بارها بین برنجها فضله ی موش دیده شده است، حالا باید به این فکر کرد اگه خورنده فضله را نبیند و بخورد چه بیماری خواهد گرفت،

درود! منظور از این کامنت این است که دوستان نابینا از جاهایی نذری دریافت کنند که مطمئن هستند که بهداشت رعایت میشود و حبوبات و برنجها از پیشتر پاک و تمیز شده باشد، نه اینکه از انبار وارد دیگها شده و پخته شده باشد، متإسفانه بعضی از دوستان از این کامنت سو برداشت کرده اند و به آن با نگاه منفی نگریسته اند، لطفا به پست و کامنتهای بنده با بدبینی و سو نیت ننگرید متشکرم! غذاهای سالم بخوریم تا سالم بمانیم!

سلام
وای خدای من
بله متأسفانه در نذری ها از این اتفاقات که در پست و کامنتا بهش اشاره شد میفته. و متأسفانه فرهنگش اونطور که باید باشه نیست. البته نه همه جا. بگذریم.

ببخشید قصد جسارت ندارم. از پاسخ شما به کامنت آقای ترخانه خندم گرفت.
ایشون چند کلمه رو که ع داشت رو با غ نوشته بودند که درست شدند، از جمله همون عزاداری.
باز هم ببخشید: دوستان لطفا در نوشتن بیشتر دقت کنید. ممنون از همگی و موفق باشید.

درود عدسی. حسابشو بکنید اگه این پولی که در محرم و صفر برای نذری خرج میشه جایی جمع میشد و صرف امور عام المنفعه میشد چه اتفاقی می افتاد. بنظر من هر انسان آگاه و با خرد موظف است که در این زمینه اطلاعرسانی کنه. مردم حتی فقیرها و مستضعفها با یک ناهار و شام نه میمیرند و نه وضعشان خوب میشه ولی جمع شدن این پولها میتونه منشأ کارهای بسیار خوبی مثل معالجه بیماران و تأمین جهیزیه و امور دیگه بشه. به امید رشد آگاهی ما و به امید حاکمیت عقل و خرد بر جامعه و مردم بجای حاکمیت احساسات و حتی خرافات. بازم عدسی ممنون از پست مفیدت.

درود! آخه بعضی از به اصطلاح مؤمنین که امشب به من زنگ میزند و هرچه به زبان مبارکش میاد میگه و منو بخاطر این پست تهدید میکنه و مثلا امر به معروف و نهی از منکر میکنه، واقعا این انسانیت است که با فهاشی کردن میخواهند از عاشورای حسینی دفاع کنند، من باید برم خودکشی کنم که دیگر نباشم که در این محله فعالیت کنم یا دل نوشته بگذارم یا خاطره تعریف کنم، آقایی که خود را جانباز معرفی میکند ولی هرچه به زبان مبارکش میرسد به من میگوید، اینان با این زبان میخواهند به فکر فقیران باشند و از دین و مذهب دفاع کنند، حالا نمیدانم که من باید از آن شماره شکایت کنم یا ایشان از نوشته های من شکایت کند، این شماره را چه کسی میشناسد ۰۹۳۸ ۹۴۵۷

البته من هم تجربه های زیادی از نذری خوردن داشتم که اکثرا توی محله ی خودمون توی ورنامخواست بوده و همیشه هم نذری فراوان بوده. یعنی من یک کاسه میخواستم، یک قابلمه نذری به من میدادند. همیشه این آسیب هست که بزرگتر ها و دست اندر کاران بیشتر و بهتر می برند ولی کسی دلخور نمیشد توی مسجد ما چون اونقدر این نذری برکت داشت که هیچ وقت کم نمیومد ولی با وجود اینکه کم نمیومد گاهی وقتها دعواهای وحشتناکی سر ی بشقاب برنج میشد که بیا و ببین. ی سال که عاشورا دعوا شد، برادرم ی تمهیدی اندیشید و سال بعدش به همه ی شماره دادند و اسم ملت رو روی ظرفهاشون مینوشتند تا به نوبت همه نذری بگیرند هیچ مشکلی هم اون سال پیش نیومد. ولی همه جا اینطور نیست. مثلا دیشب که توی شهرک قدس حسینیه بودم، شام به اندازه ی دو تا کف دست ریخته بودند توی ی بار مصرف و میدادند ملت که خوب مطمئنا واسه این بوده که کم نیاد. توی لنجان و اطراف ما وحشتناک زیاد طبخ می کنند. مثلا چند صد من برنج و چندین دیگ خورش. منم موافقم که اگه نذری در قالب های غیر غذایی گیر فقرا بیاد یا پولش صرف مثلا ایجاد اشتغال برای خانواده های بیکار و فقیر بشه، خیلی خوبه. اینطوری، به جای اینکه به طرف ماهی داده باشیم، ماهیگیری یادش دادیم. یادمه ی حاجآقایی خیلی توی شبکه ی معارف تأکید می کرد که بابا لامسب ها چرا همش نذر خوراکی میکنید؟ ی کمم نذر عمرانی، نذر فرهنگی، نذر اجتماعی! در مورد مورد داشتن نذری ها هم توی مسجد ما از یکی دو روز قبل، بیش از پنجاه نفر برای شستن برنج ها و گوشت ها و حبوبات و ریگ‌چین کردن حاضر میشند و شب عاشورا اصن همه تا صبح بیدارند. اینقدر شب بیداری های مسجد حجتیه رو دوست داشتم که نگو! فکر کنم یکی دو سال پیش هم ی پست از یکی از شب بیداری هام توی مسجد زدم.
در آخر هم بگم ما با پنهان@کاری، با نگفتن و با خوب جلوه دادن همه چیز، هیچ وقت پیشرفت نمی کنیم و اگه آسیب های ی مسئله رو نگیم و واکاوی نکنیم، نمیتونیم به برطرف شدن آسیب ها هم امیدوار باشیم. اینکه با ی فرد معلول توی مراسم نذری گاهی وقت ها بد برخورد میشه یا حس ترحم به فرد معلول دارند یا غذا گیر فرد معلول نمییاد، ی واقعیت هست که اگرچه همیشه اتفاق نمیفته، ولی هست و اینجا ما میگیم که در آینده، شاهد برخورد بهتر باشیم.
تعصب هیچ وقت راهی به جایی نبرده و توی شبکه های صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران حتی در مورد وجود یا عدم وجود خدا بحث میشه و توی دروس فلسفه ی دانش آموزان این مسائل ریشه ای گنجانده میشه و همه راجع بهش بحث می کنند دیگه نذری که از فرعیات هست و چندین سطح با بحث وجود خدا فاصله داره. واسه اینه که من فکر می کنم به جای اینکه کسی زنگ بزنه به عدسی فحش بده، باید بیاد واقعیت رو قبول کنه و به فکر اصلاح باشه نه تخریب. خراب کردن چه آسان، ساختن چه سخت.

سلام بر عدسی. واقعا پست جالبی بود و ازت ممنونم. فقط دلم می خواست یک بار می اومدی هیأت ما تا می فهمیدی نذری دادن به معنای کامل و مسخره بازی یعنی چی؟ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاها . برو پست خانم مظاهری را بخون کامل توضیح دادم خخخخ خخخ هاهاهاهاهاهاها

درود! من زنده نگه داشتن عاشورا را به روش اسلامی واقعی میپسندم نه با استفاده از زنجیرهای تیغی و طبل و ثورنا و حمل کردن علامت صلیب بجای عَلَم یعنی پرچم اسلام، عَلَم دار یعنی پرچم دار نه تکه های سنگین آهن به شکل صلیب!متأسفانه بعضی از افراد شیعه نما با بعضی از کارهای ناشایست خود آبروی شیعیان واقعی را به خطر می اندازند، من فردا ظهر به اروپا میروم و با چند تا از دوستان نابینا و چندتا بینا به چند پایگاه سر میزنیم و در مورد واقعی بودن آنها بحث و گفتگو میکنیم!

شاید تابه حال چیزی از نذر خوب نشنیده باشید :

۱-می توانید برای مدت معین مثلا چهل روز برای گنجشک ها غذا بریزید.

۲-می توانید نذر کنید مانده غذایتان را در نایلونی مخصوص برای گربه ها بگذارید. اینطوری هم شکم این حیوانات زبان بسته را سیر کرده اید و هم رفتگر بابت پاره شدن پاکت زباله اذیت نمی شود.

۳-می توانید نذر کنید تا چهل روز غیبت نکنید.

۴-اینکه نذر کنید تا مدت مشخص دروغ نگویید. می توانید در جواب سوالاتی که نمی خواهید پاسخ دهید سکوت کنید یا لبخند بزنید.

۵-می توانید نذر کنید یک هسته میوه کنار خیابان بکارید و تا سبز شدن آن، از او نگهداری کنید.

۶-می توانید نذر کنید موضوع خاصی را به دیگران آموزش دهید، چیزی که ممکن است از آن کسب درآمد کنند مثل خیاطی یا زندگی آنها را بهبود بخشد، مثل رموز موفقیت، سخت نیست، شما تنها به یک وبلاگ نیاز دارید.

۷-می توانید کتابی مفید را ترجمه کنید و به رایگان در اینترنت از طریق سایتهای مرتبط نشر دهید.

۸-می توانید نذر کنید با نشر این پیام برای تعداد معین نزدیکان،دیگران را به خوب بودن، دعوت کنید.

٩-مى توانید نذر کنید که نذریهایی که دیگ دیگ پخته مى شود را قبول نکنید ونخورید شاید کم کم عادت شود به جاى قیمه و قرمه وسفره هاى انچنانى پولش را جاى درست استفاده کنند
۱۰ میتوانید نذر کنید خرج تحصیل کودک یا دانشجویی رو که فقیره بدهید
۱۱ میتوانید نذر کنید هزینه داروی تهیدستی رو بدهید

میتوانید . . .
به بقالی یا سوپرمارکت های محله های فقیر نشین برید و از مغازه دار بخواهید دفتر بدهی مشتریان رو بهتون نشان بده.
بدون شک زنان بیوه و فقیرانی را خواهیم یافت که اجناس و مایحتاجشون را به صورت نسیه میخرن و صبر میکنن تا یارانه را دریافت کنن و یا از جایی بهشون کمک برسه.
خواهید دید که حجم بدهی هاشون در دیدگاه شما بسیار کم خواهد بود ولی برای آنان بار سنگینی در زندگیشان هست، بدهی هایی که قادر به پرداخت آنها هستید را پرداخت کنید، حتی توانستید جزیی از اون را پرداخت کنید. هرماه یا هر وقت توانستید این کار را در مغازه های مختلف انجام بدین تا این خیر شامل تعداد زیادی از خانواده ها شود.
اگر قادر به این کار نیستید این ایده و فکر را به دیگران بگید، شاید دیگران بتوانند به آن عمل کنند.
اطمینان داشته باشید ارزش این کار اگر از پخش غذای نذری در مساجد بیشتر نباشد، کمتر نیست.

درود! ۱/میتوانید نذر کنید به درستی دین و مذهب را تبلیغ کنید، ۲/میتوانید نذر کنید حتی به دشمنان دین تهمت نزنید و فحش ندهید، ۳/میتوانید نذر کنید از کینه توزی دست بکشید، ۴/میتوانید نذر کنید به دوستان و دشمنان خود توهین نکنید، ۵/میتوانید نذر کنید برای اثبات کردن بعضی از مطالب که با بدبینی به آن مینگرید پارتی بازی نکنید، ۶/میتوانید نذر کنید بجای کینه توزی بخشنده باشید، ۷/میتوانید نذر کنید که ریا نکنید، ۸/میتوانید نذر کنید به دیگران احترام بگذارید تا آنان هم به شما احترام بگذارند، ۹/میتوانید نذر کنید فقیران را بیمه کنید، ۱۰/میتوانید نذر کنید در کاری که به شما مربوط نیست دخالت نکنید! ۱۱/میتوانید نذر کنید ضامن بهشت و جهنم کسی نباشید، ۱۲/میتوانید نذر کنید که در زندگی عصبانی نشوید! ۱۳/میتوانید نذر کنید کسی را با رفتار و حرفهای ناشایست خود ناراحت نکنید و نرنجانید! با تشکر نفر بعدی ادامه دهد…! اینها ناخوداگاه از مغز من خارج شد و اینجا نوشتم!

سلام به جناب عدسی
همه ی گفتنی ها رو نوشتین و کاملا مستند بود یک سری مسائلی که در نذریها پیش میاد بعلت بی نظمی هست و روش شماره دادن که آقا مجتبی نوشته بودن خیلی کمک میکنه من تازه ازمسافرت اومدم و عاشورا طبس بودم یکی از دو هیئت بزرگ طبس از یک ماه قبل برنامه ها رو مشخص کرده بود تعداد گوسفندها و سهم برنج کسانی که نذر داشتن تعیین شده بود شب قبل پدرم قابلمه رو به آشپزخانه هیئت دادند و ژتونی که برای ۱۲ نفر بودن رو دادن و فردا ظهر پس از تمام شدن مراسم غذاها رو گرفتن من هم که قبلا پست شما رو خونده بودم برای اونها هم تعریف کردم چقدر خوبه که در مورد مشکلات مراسم ها مون بنویسیم تا بهتر برگزار بشن پدرم سالها با هیئت دیگری در مراسم و نهار شرکت میکردن و خیلی تعصب داشتن ولی بعلت بی نظمیها و نرسیدن غذا ب ی عده و ناراحتی های پیش اومده ، امسال برای اولین بار با هیئت دیگه همکاری داشتن که رفتار معقول تر و نظم بیشتری دارن اینطوری شاید هیئت اولی هم برنامه هاشو بهتر انجام بده . نوشته هاتون مثل همیشه عالی و کاملا مستند بود در پناه حق همیشه سربلند باشید

درود! چند روز پیش من اینجا بودم و نظر مادر بزرگمهر را خواندم و موقع پاسخ دادن متوجه شدم که از محله افتاده ام، وقتی ثبتنام کردم خوابم برد و وقتی بیدار شدم یادم رفته بود بیام پاسخ دهم!

درود! من با تعریف هر خاطره نیت خاصی دارم، مثلا اینجا نیتم این بود که نذر کننده با دقت بیشتر نذر کند و همه ی جوانب نذر کردن را در نظر بگیرد، ۲/مجری های انجام نذری به کودکان بها دهند و به کسی پرخاش نکنند تا خاطره ی تلخ در ذهن کسی از نذری نمانه، ۳/پخش کنندگان نذری انسانهای صبور باشند، موقع پخش یا دریافت نذری همه بخشنده باشند و سعی کنند ریا نکنند و باعث رنجش یکدیگر نشوند، با تشکر از تک تک دوستانی که قدم رنجه فرمودند و به این کوچه آمدند و با نظراتشان به یکدیگر آموزش دادند!

دیدگاهتان را بنویسید