خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سومین مقاله ارائه شده در همایش جامعه بینا شهروند نابینا. رابطه فرآیند تشکیل و رشد عزت نفس و بهداشت روانی در افراد با آسیب بینایی

دانلود فایل متنی مقاله با حجم هشتصد و هشتاد و نُه کیلوبایت

 

رابطه فرآیند تشکیل و رشد عزت نفس و بهداشت روانی در افراد با آسیب بینایی

 

مهدی استیری[1]

سمانه کریم زاده[2]

 

 

چکیده

 

امروزه عوامل متعددی بر بهداشت روانی و آسیب‌های اجتماعی افراد جامعه تاثیرگذار است و افراد نابینا و کم‌بینا نیز از این امور مستثنی نیستند. از این‌رو رابطه فرآیند تشکیل و رشد عزت نفس و تاثیر آن بر سلامت و بهداشت روان در افراد با آسیب‌های بینایی در این مقاله بررسی شده است. پس از ارایه تعریف های سلامت روان، بهداشت روان و عزت نفس، عوامل محیطی رشد دهنده‌ی عزت نفس، همچون خانواده و اجتماع “گروه همسالان و مدرسه” معرفی و هر یک از این عوامل به اجمال توضیح داده شده‌است نبود تحقیقات صحیح و مناسب در این زمینه‌ها به خصوص در مورد افرادی که در بزرگسالی دچار آسیب بینایی می‌شوند و فرایند کنار آمدن آنها با این مساله نیز بررسی شده است.

کلید واژه آسیب بینایی، بهداشت روانی، سلامت روان، عزت نفس، آسیب اجتماعی.

 

مقدمه

 

شاید به جرات بتوان انسان را تنها موجودی دانست که در جهان هستی می‌تواند تقریبا با هر شرایطی سازگار شده، زندگی و پیشرفت کند. افراد بشر با کمک نعمت تفکر و تعقل می‌توانند حتی با داشتن نقایص جسمی و گاه روحی به زندگی ادامه دهند. حال آن که چنین شرایطی را تقریبا برای هیچ موجود دیگری نمی‌توان تصور کرد. یکی از این نقایص جسمانی ضعف در بینایی و یا نابینایی است.

بینایی در بین حواس پنجگانه آدمی از اهمیت فراوان و خاصی برخوردار است. به طوری که بسیاری از مردم چشم را سلطان بدن نامیده اند. شاید اگر مغز را سلطان بدن بنامیم بسی درست‌تر و نکوتر باشد. به هر حال از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است و از بدو تولد و یا حتی شاید پیش از تولد با اجتماع در ارتباط است و این رابطه با چیزی به غیر از حواس پنجگانه حاصل نمی‌شود. نبودن یا نقص داشتن هر یک از این حواس می‌تواند در ارتباطات او با جهان پیرامونش تاثیر‌گزار باشد. البته بدیهی است که نقش هر حس و کاری که بر عهده دارد نیز بسیار مهم است و نمی‌توان همه این پنج حس را در یک رده قرار داد.

هدف از مقاله‌ی حاضر به بررسی فرایند تشکیل و رشد عزت نفس و تاثیر آن بر سلامت و بهداشت روان افراد با آسیب بینایی است هدف دیگر مقاله بررسی چگونگی افزایش می‌توان کیفیت روانی زندگی این گروه از افراداست.

همانطور که گفته شد بینایی برای افراد بشر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و نبود یا نقص در این حس مشکلات فراوانی را برای شخص مبتلا به وجود خواهد آورد. البته باید بدانیم که انسان موجودی است یکپارچه که تمام ابعاد وجودی او، روان و جسم در تعامل تنگاتنگ با یکدیگرند. ولی برای بررسی و پژوهش و دستیابی به پیچیدگی‌های مختلف جسمی و شخصیتی بهتر است به گونه ای تفکیک شده مورد بررسی قرار گیرند. لذا در قدم اول تعریفی از سلامت روان و بهداشت روان ارایه خواهدشدو سپس به تعریف عزت نفس پرداخته می شود.

سلامت و بهداشت روان

سازمان جهانی بهداشت(who)[3] سلامت روانی[4] را اینگونه تعریف کردده است: قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور عادلانه، منطقی و مناسب است. برای تشخیص سلامت روانی عواملی چند وجود دارد که برای کوتاهتر شدن مطلب و مرتبط نبودن با موضوع از ذکر آن پرهیز می‌شود. اما همین تعریف خود گویای مطلب است ومی‌تواند راه‌گشا باشد. همچنین سازمان جهانی بهداشت (who)، بهداشت روانی را نیز اینگونه تعریف می‌کند: “بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش‌های روانی و جسمی، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی ن ی است.” بنابراین بهداشت روانی بر اساس این تعریف قدمی فراتر از سلامت روان است و می‌توان گفت که همواره باید سعی شود تا در حفظ سلامت روان و ایجاد بهداشت روان در جامعه و برای همه افراد با هر شرایطی برنامه‌ای مدون طرح‌ریزی شود (یوسف کریمی و همکاران، ۱۳۹۰).

عزت نفس

شاید مهم‌ترین و حیاتی‌ترین عامل روانی که یک فرد با نقص بینایی از کودکی با آن رو به رو است شکل‌گیری عزت‌نفس[5] یا خویشتن‌پنداری باشد. تعاریف مختلفی از این صفت انسانی ارایه شده است ونام‌های همچون: خویشتن‌پنداری، عزت‌نفس، خود‌پنداره[6] وخود یا من را در رویکرد‌های مختلف روانشناختی به خود گرفته است. بهترین تعریف برای عزت‌نفس را که تعریفی به نسبت عملیاتی است ومی‌توان آن را با آزمون‌های مربوط به کوپر اسمیت این گونه ارایه داد: تصور و پنداری که فرد درباره‌ی کل وجود خود دارد این تصور و پندار تمام ابعاد وجود خود جسمانی، ذهنی، اجتماعی، عاطفی و اخلاقی را در بر می‌گیرد (شفیع‌آبادی،1366).

تعریف فوق نشان می‌دهد که سطح عزت نفس افراد می‌تواند بر میزان سلامت روانی و ایجاد بهداشت روانی موثر بوده و پیش گویی شاخص برای رفتار بزرگسالی باشد. البته عوامل مختلفی بر فرایند تشکیل و رشد خویشتن پنداری تاثیر‌گذار است، اما عمدتا دو عامل وراثت و محیط برای ابعاد مختلف شخصیت آدمی مطرح است که می‌تواند از زوایای مختلف مورد بررسی قرار گیرد در این مقاله‌ی کوتاه به طور خلاصه ،عمده‌ترین عوامل محیطی بیان می شود. خودپنداره یا خویشتن‌پنداری در واقع محصول بازخورد‌هایی است که همسالان، معلمان و والدین در اوایل کودکی به فرد می‌دهند و ارزیابی هر کس از تجارب ذهنی خود است. در ادامه چگونگی تشکیل و رشد این فرایند را توصیف می‌کنیم:

الف نظر والدین

سال‌های ابتدایی دوران کودکی از نظر رشد و تکوین خویشتن پنداری بسیار اهمیت دارد. خود پنداره‌ی کودکان در اوایل کودکی بر عوامل بیرونی مثل خصوصیات جسمی، وسایل و متعلقات و توانایی‌هایی چون خوب بازی کردن استوار است. اما در اواسط کودکی به خصوص بعد از هشت سالگی جنبه‌های روانشناختی خود نسبت به جنبه‌های فیزیکی آن وجه قالب را پیدا می‌کند و خصوصیات شخصیتی محوریت می‌یابد (فیروزبخت،1382). حال اگر کودک، نابینا یا کم‌بینا هم باشد بدیهی است که این والدین با یک فرزند کاملا عادی رو به رو ن ی استند و نگرش آنها نسبت به این تفاوت فرزندشان با کودکان دیگر یا فرزندان دیگرشان بسیار اهمیت دارد. هر نگرشی که والدین داشته باشند چه مثبت و چه منفی تاثیر به سزایی در رفتار آینده‌ی فرزندشان با مشکل بینایی در بزرگسالی خواهد داشت. البته این تاثیرات را مطلق نباید در نظر گرفت زیرا اگر فرد در سنین نوجوانی و یا جوانی بتواند به خودشناسی مناسبی از خود دست یابد می‌تواند ضعف‌های دوران اولیه کودکی خود را تا حد زیادی جبران کرده و خویشتن‌پنداری خود را ارتقا بخشد. نگرش والدین به نقص بینایی کودکشان یک مساله است و سبک فرزند پروری آنها مساله‌ای دیگر، که هر دو از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند.

گاه والدین فرزند با آسیب بینایی خود را همانند دیگر فرزندان یا کودکان می‌پندارند. شاید این نگرش محاسنی هم داشته باشد، مثل این که کودک مهارت‌هایی را می‌آموزد که دیگر کودکان هم آموخته‌اند و می‌تواند با اجتماع پیرامون خود راحت‌تر کنار آمده و سازگار‌تر باشد. بدیهی است که پذیرش تفاوت‌های کودک با همسالان عادی خود کارآیی این نگرش را ارتقا خواهد داد. اما باید توجه داشت که تفاوت‌های جزیی در اعمال این نگرش بسیار اهمیت دارد و چنانچه این تفاوت‌ها لحاظ نگردد چه بسا مایه‌ی یأس و نا‌امیدی برای کودک خواهد شد؛ زیرا گاهی انتظاراتی از او می‌رود که با توجه به شرایط و نقص در حس بینایی او امکان‌پذیر نبوده و یا بسیار مشکل است؛ گاهی نیز کودک، بدون در نظر گرفتن شرایطش مورد مقایسه با دیگر همسالانش واقع می‌شود. پس جا دارد که چنین نگرشی را با مهارت و با در نظر گرفتن تفاوت‌ها و شرایط اعمال کرد تا موفقیت آن دو چندان گردد.

به عنوان مثال: در آموزش کودکان نابینا گاه بیش از حد بر مهارت‌هایی تاکید می‌شود که افراد عادی و بینا کسب می‌کنند و حتی در چگونگی این مهارت‌ها رفتار افراد بینا ملاک قرار می‌گیرد. حال آن که باید بپذیریم، به هر حال با نقص بینایی یا نبود آن نمی‌توان مطلقا رفتار‌های یک فرد بینا و مهارت‌های او را به همان صورت انتظار داشت. البته که افراد نابینا باید سعی کنند همانند بیشتر افراد جامعه که بینا هستند رفتار کنند ولی به هر حال باید پذیرفت که در برخی مهارت‌ها و موقعیت‌ها نمی‌توان این گونه فکر و عمل کرد و قطعا تفاوت‌هایی وجود دارد و تاکید بیش از حد بر مهارت‌ها و رفتار‌های اجتماعی ،بیشتر سبب افزایش اضطراب فرد با نقص بینایی   خواهد شد تا موفقیت او. البته برخی از مهارت‌ها مثل استفاده از عصا برای کودکان نابینا و یا کار با ذره‌بین برای کم‌بینایان نیز باید از سوی والدین مورد توجه قرار گیرد و سعی شود تا وجود این ابزار در زندگی این افراد نهادینه گردد. زیرا در دوران کودکی است که می‌توان هر نوع سَبک زندگی را برای افراد شکل داد و هر چه از این دوران عبور کنیم شکل‌گیری و کنار آمدن با مسایل خاص زندگی مشکل‌تر خواهد بود. نمونه این مطلب افرادی هستند که در دوران نوجوانی و بزرگسالی به نقص بینایی دچار می‌شوند و مشاهده می‌کنیم که تغییر در سَبک زندگی و مساله‌ی پیش رویشان برای آنها آسان نیست.

نگرش دیگر این است که آسیب بینایی کودک بیش از آن چه که باید مورد توجه و یا حتی ترحم از سوی والدین قرار گیرد و بر همین اساس با کودک رفتار شود؛ توانایی‌های کودک در نظر گرفته نشود و مدام مورد محبت زیاد واقع شود. شاید تنها حسن این نگرش این باشد که کودک در زمان کودکی فشار و استرس کمتری را تجربه خواهد کرد و البته که در نوجوانی و بزرگسالی بسیار بیشتر تحت اضطراب و فشار روانی خواهد بود. زیرا مهارت‌های عادی را کمتر به دست آورده، از استقلال کمتری برخوردار است و چه بسا فردی گوشه‌گیر و به دور از اجتماع تربیت شود. نگارنده در برخورد با این گونه نگرش و تربیت افرادی را مشاهده کرده است که یا انزوا را برگزیده اند و یا اگر در اجتماع حضور دارند به صورت فعال یا منفعل، رفتاری خصمانه نسبت به اجتماع و حتی افرادی که آنها را از خودشان موفق‌تر می‌انگارند، داشته اند. البته جای بسی خوشحالی است که نگرش‌های ما می‌تواند تغییر کند و اصلاح و تعدیل شود. به همین صورت است که اگر مدارس بتوانند برای والدین کودکان با آسیب بینایی آموزش‌ها و نشست‌های مفیدی برگزار کنند می‌توانند در تعدیل نگرش آنها و ایجاد برخورد صحیح با این کودکان و رشد خویشتن پنداری آنها بسیار موثر باشند.

مسئله دیگر سَبک‌های تربیتی است که هر خانواده‌ای برای تربیت فرزند یا فرزندان خویش پیش می‌گیرد. این سَبک‌ها خود انواع مختلفی دارند که ذکر آنها از حوصله و دایره‌ی بحث این مقاله خارج است. فقط باید توجه داشت که سَبک‌های تربیتی نیز در رشد عزت نفس نقشی اساسی دارد. تحقیقات انجام شده تا به امروز نشان می‌دهد که بهترین سَبک تربیتی برای پدر و مادر‌های مقتدر است؛ پدر و مادر‌هایی که طرفدار گفتگو هستند و دلایل سیاست‌های خود را شرح می‌دهند. آنها با این که محدودیت قایل می‌شوند اما ملاحظه‌ی فردیت فرزندشان را نیز می‌کنند. این نوع والدین آدم‌های گرمی هستند و خودشان را عاری از هر خطا و اشتباه نمی‌دانند (یاسایی،1368). فرزندان پرورش یافته در این خانواده‌ها بیش از همه اتکا به نفس و قدرت خود‌گردانی دارند همچنین آنها عزت نفس مناسبی دارند و تکانه‌های خود را بهتر می‌توانند کنترل کند.

نگارنده بر اساس تجربیات و برخورد‌ها، معتقد است که نقش سبک‌های تربیتی از نگرش والدین نسبت به آسیب بینایی اهمیت بیشتری دارد زیرا اگر فرزندان دیگر خانواده از عزت نفس مناسبی برخوردار باشند که نشان از سبک فرزند پروری صحیح است؛می‌توان احتمال داد که کودکان با آسیب بینایی در این خانواده‌ها نیز در شکل‌دهی صحیح رفتار‌ها و رشد خویشتن به موفقیت دست یابند. مثلا در دوره پیش دبستانی یعنی همان سنین پنج و شش سالگی که دوره‌ی شکل‌گیری قوه‌ی ابتکار در رشد کودک است، چگونگی برخورد پدر و مادر یا معلم با این خصیصه می‌تواند تاثیرات متفاوتی بر مفهوم خود کودک بگذارد و البته که تجربیات و تحقیقات نیز نشان می‌دهند که مراحل و بحران‌های رشدی در میان کودکان و نوجوانان صرف نظر از معلولیت‌ها یکسان طی می‌شود و فقط قدری تفاوت‌های کیفی را می‌توان مشاهده کرد (فیروزبخت،1382).

بنابراین می‌توان گفت که سبک تربیتی والدین و نوع نگرش آنها به آسیب بینایی فرزندشان از جمله عوامل مهمی هستند که می‌توانند بر رشد عزت نفس و حل تضاد‌های درونی، ایجاد ارتباط سازنده با دیگران و تاثیرگذاری مثبت بر محیط، فردی و اجتماعی و تقویت نیروی روانی که از ویژگی‌های مهم سلامتی روان و بهداشت آن است، بسیار موثر باشند.

ب. نگرش دوستان و همسالان

در زمان تشکیل و رشد خویشتن پنداری طبیعی است که ارتباط و پیوند با همسالان، دوستان و همبازی‎ها از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا همانطور که اشاره شد انسان موجودی اجتماعی است و بسیاری از صفات و توانایی‌های او در روابط با هم‌نوعانش شکل گرفته و رشد می‌یابد. شاید اگر پای صحبت افراد بزرگسال دارای آسیب بینایی بنشینیم از دوران کودکی و روابط با همسالان خود تجربیات متفاوتی را جمع‌آوری کنیم. البته احتمالا نمی‌توان برای نگرش همسالان صحبتی از پذیرش یا عدم پذیرش کرد ولی به نظر میرسد که باز هم نظر والدین کودک مهمتر و جامعتر باشد زیرا حتی اگر کودک خود را با همسالان خویش در بازی‌ها و مهارت‌ها مورد مقایسه قرار دهد این که والدین با او همدلی کنند یا به این مقایسه دامن بزنند و یا بابی‌تفاوت عبور کنند قطعا تاثیرات متفاوتی بر شخصیت و عزت نفس کودک خواهد داشت. شاید بهترین گزینه ارتباطات گسترده با کودکان دارای نقص بینایی و در عین حال با همسالان عادی باشد. یعنی به نحوی بتوان با هر دو گروه تعامل سازنده برقرار کرد. این روابط به کودک می‌آموزد که مشکل او منحصر به فرد نبوده و چه بسا بسیاری از توانایی‌ها در درون گروه به صورت یادگیری اجتماعی و الگوسازی کسب می‌شود. از طرف دیگر نیز افراد با نقص بینایی از همان ابتدا باید با افراد عادی در ارتباط و تعامل قرار گیرند تا هر چه بیشتر نسبت به تفاوت خود با همسالان و جامعه آگاهتر و رفتار واقع‌بینانه ای را در برخورد با مسایل زندگی نشان دهند و از منزوی شدن نیز پیشگیری شود. عموما کودکان از سنین هفت و هشت سالگی به سمت همسالان گرایش می‌یابند و این دوره برای کودکان مورد بحث ما نیز می‌تواند حساس باشد و باید سعی شود تا ایشان در هر دو گروه هم‌مشکل و گروه عادی همسالان خویش حضور داشته باشند. برای مثال اگر کودکی با آسیب بینایی در بازی‌ها با همسالان عادی خویش آن چنان که باید توانمند ظاهر نشود و تجربه‌ای نا‌کام به دست آورد، بدیهی است که همدلی خانواده می‌تواند کمک ارزنده‌ای برای او باشد و همچنان زمانی که در درون گروه و با کودکان هم مشکل خود که عموما بازی‌هایی را خواهند داشت که با شرایطشان سازگار است می‌تواند توفیق یابد. اینجاست که تجربه‌ی مثبت خود کودک و تقویت و تشویق از طرف والدین و خانواده مثمر ثمر واقع خواهد شد.

در این بخش نیز باز هم تاکید میکنیم که دوران کودکی بهترین دوران برای سازگاری با مسایل ناشی از آسیب بینای ی است و استفاده از وسایل و شکل‌دهی رفتار‌های مناسب با این شرایط را باید مد نظر قرار داد. کوتاه سخن این که ارتباط خود می‌تواند مایه‌ی رشد شود به خصوص روابط بین همسالان و گروههای مختلف که خود سرچشمه‌ی تشکیل و رشد صفت بارز خویشتن پنداری یا من فرد است و فرد را در جهت سازگاری با محیط فردی و اجتماعی، تاثیر مناسب بر آن، ایجاد نشاط و قدرت روانی آماده می‌سازد

ج نظر معلمان

اگر فرایند رشد را به طور خلاصه و موجز به دوره‌های کودکی، نهفتگی،نوجوانی و بلوغ، جوانی و بزرگسالی تقسیم کنیم مشاهده می‌کنیم که هر فرد از اواخر دوره‌ی کودکی و اوایل دوره‌ی نهفتگی تا اواخر دوره‌ی نوجوانی و بلوغ و اوایل دوره‌ی جوانی را در مدرسه و در تعامل با معلمان و اولیای مدرسه سپری می‌کند. همین مطلب نشان از اهمیت بالای نظرات و بازخورد اولیای مدرسه بر عزت نفس افراد دارد.

با ورود کودک به کودکستان و دبستان نظر اولیای مدرسه نیز بر خویشتن پنداری و عزت نفسش تاثیر خواهد گذاشت. کودکان با آسیب بینایی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. بر اساس همین قاعده مساله‌ی جداسازی کودکان معلول از جمله نابینایان یا کم‌بینایان از دیگر کودکان در مدرسه مطرح می‌شود که شاید محاسن و یا معایبی نیز برای هر تصمیم متصور باشد. اما به نظر آنچه که به ثواب نزدیکتر است بهتر است تا کودکان معلول و دارای آسیب بینایی دوران اولیه تحصیل خود را در مدارس مخصوص به خود گذرانده و به مرور برای ورود به جامعه و ارتباط موثر با آن آماده گردند. زیرا معلمانی که در این خصوص دوره دیده‌اند و مرتبط با این کودکان هستند قطعا تعامل بهتر و سازنده‌تری با آنها خواهند داشت و نگرش‌های کارآمدی را برای رشد خویشتن پنداری این کودکان شکل خواهند داد وضمنا راه استقلال را بر آنها هموار‌تر خواهند کرد. البته همواره بر نقش والدین تاکید می‌شود و تعامل والدین با مدرسه بسیار الزامی به نظر می‌رسد و مدارس باید سعی در طرح‌ریزی برنامه‌های جامع و کارشناسی شده برای آموزش والدین کودکان نابینا و کم‌بینا داشته باشند.

باید توجه داشت که اگر معلمان از دوره‌های اولیه تحصیل و حتی دوره‌های پیشرفته‌تر “پس از ابتدایی” و معلمین رابط از افراد درون گروهی نیز به کار گرفته شوند یعنی افرادی که خود دارای نقص یا نبود بینایی هستند می‌توانند الگو‌هایی مناسب‌تر برای این دانش‌آموزان باشند. به نظر می‌رسد وظیفه‌ی معلمان بیشتر حول محور بالا بردن کیفیت آموزشی و ایجاد توفیقات مستمر و جلوگیری از شکست‌های پیاپی برای این کودکان و نوجوانان قرار می‌گیرد. بدیهی است که افزایش توفیقات مستمر در مدرسه تاثیرات مثبت و البته ماندگاری بر رشد عزت نفس و حفظ سلامت روان و افزایش بهداشت روانی کودکان و نوجوانان با نقص بینایی می‌گذارد. اگر این روند کسب تجربه‌ی مثبت یا منفی ادامه یابد؛ چنین نتیجه خواهد داد که دانش‌آموز به طور کلی نسبت به توانایی‌هایش در رابطه با پیشرفت‌های آموزشگاهی و فعالیت‌های خارج از مدرسه به مفهوم ثابتی دست می‌یابد، که سبک زندگی آینده و حتی سلامت روانی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. کسب شواهد مستمر، مؤید شا یستگی خصوصا در دوران نخستین کودکی و در دوره‌ی نهفتگی، یعنی: شش تا یازده سالگی و نوجوانی احساس قوی اعتماد و احترام به خود و یک من نیرومند را در فرد ایجاد می‌کند. از آنجا که دوره‌ی مدرسه یعنی: شش تا یازده سالگی هر دو مرحله فوق را شامل می‌شود؛ پس شواهد مستمر توفیقات و شکست‌ها می‌تواند در مدرسه ظاهرا بر سلامت روانی و رشد و تقویت عزت نفس فرد تاثیرات اساسی بگذارد. اگر محیط مدرسه برای دانش‌آموز شواهدی که حاکی از شا ی استگی و لیاقت وی در کار مدرسه باشد را طی چندین سال خصوصا سال‌های نخست تحصیل فراهم بیاورد و این تجارب موفقیت‌آمیز در چهار پنج سال بعد نیز تکرار شود؛ می‌تواند برای مدت نا‌محدودی در فرد نوعی مصونیت در برابر بیماری‌های روانی ایجاد کند (سیف، 1367).

چنین فردی قادر خواهد بود تا با تحمل کمترین رنج و عذاب بر بحران‌ها و فشار‌های شدید زندگی و فشار‌های ناشی از مسایل مربوط به آسیب بیناییش غلبه کند. احساس او از شا ی استگی خود و مهارت‌های شخصیش که برخی از آنها در مدرسه آموخته شده‌اند؛ وی را قادر خواهد ساخت تا در مقابله با موقعیت‌های بحرانی زندگی روش‌های واقع‌بینانه‌ای را به کار بندد. تحقیقات روانشناسان کودک این نکته جالب را نشان می‌دهد که رفتاری که کودکان بیرون از خانه از خود بروز می‌دهند همبستگی بیشتری با رفتار بزرگسالی آنها دارد؛ برای مثال اگر کودکی بیرون از خانواده به صورت پرخاشگر و عصبی ظاهر می‌شود می‌توان پیش‌بینی کرد که در دوران بزرگسالی نسبت به اجتماع پرخاشگر خواهد بود و این تحقیق نظریه‌ای را که می‌گوید رفتار کودکان اساسا در خانواده شکل می‌گیرد را قدری به چالش می‌کشد. حال آیا این همبستگی در مورد کودکان نابینا و کم‌بینا نیز صادق است یا خیر؟ مساله ا ی است که باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.

به هر حال آنچه که مشخص است این است که اگر کودکان با آسیب بینایی در معرض محیطی مناسب و با نزدیکانی فهیم و دانا از جمله معلمان و والدین همنشین و در تعامل قرار گیرند؛ پذیرا نبودن فرهنگ جامعه و بازخورد‌های نا‌مناسب نمی‌تواند به بزرگسالان این گروه که در این محیط‌ها تربیت شده‌اند آسیب جدی وارد آورد. لذا دوران کودکی در تربیت اینگونه افراد بسیار اهمیت دارد و بیش از کودکان دیگر نیاز به محیطی امن و پذیرا دارند.

دیگر مساله‌ای که افراد آسیب دیده ی بینایی با آن رو به رو هستند پذیرش توانایی‌های آنها از سوی جامعه است. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم برای پذیرفته شدن باید مبارزه کرد و البته مبارزه‌ای به دور از پرخاش ولی جرأت‌مندانه. اگر خود فرد با هر معلولیتی به طور کلی و با خلوص خود، توانایی‌ها، ضعف‌ها و بالاخره همه وجود خود را پذیرفته باشد بهتر می‌تواند جامعه را نیز به پذیرش خود ترغیب کند. پس باید به خاطر داشت که خودشناسی و خود‌پذیری آسان‌تر از مبارزه برای پذیرفته شدن در اجتماع است، چون شاید هیچگاه در هیچ اجتماعی یک فرد معلول به صورت کامل پذیرفته نشود. در مورد افراد با معلولیت‌های مختلف و همچنین آسیب بینایی امری که شاید قدری موردغفلت واقع شده است بحران هویت است. با توجه به شرایط پذیرش اجتماعی و این که این دسته از افراد بتوانند در جامعه موثر بوده و به عنوان افرادی مولد در جامعه شناخته شوند جای بحث بسیار است. حل این بحران می‌تواند در ایجاد نشاط روانی و افزایش کیفیت زندگی و حفظ سلامت روان در این گروه موثر باشد و این امر میسر نمی‌شود مگر با ایجاد شرایط یکسان برای معلولین و دیگر افراد جامعه و مهیا نمودن وضعیتی جهت کسب درآمد اقتصادی. به هر صورت باید به خاطر داشته باشیم که هر فرد با هر نقصی اعم از نقص بینایی یا شنوایی یا هر نقصی دیگر انسان است و این نقص فقط تفاوت‌هایی را به وجود می‌آورد که البته این تفاوت‌ها چیزی از ارزش و حقوق انسانی او نمی‌کاهد.

در پایان اگر بخواهیم آسیب‌های روانی، اجتماعی و بهداشت روانی افراد نابینا یا کم‌بینا را مورد بررسی قرار دهیم باید افرادی را که در سنین بزرگسالی به علت بیماری‌ها و اتفاقات مختلف به این نقص دچار می‌شوند را نیز در نظر بگیریم. در این مورد باز هم مساله‌ی پذیرش از طرف خود فرد و اطرافیان او مورد بحث خواهد بود. البته که سازگار شدن این افراد با نقص به وجود آمده بسی دشوار است ولی ممکن و قابل دسترس می‌باشد.

به نظر می‌رسد انجام تحقیقاتی در زمینه سازگاری افراد بزرگسالی که دچار نقص بینایی می‌شوند و بررسی این که چه ویژگی‌های شخصیتی و روانی می‌تواند بر روند پذیرش آنها موثر باشد، در جهت کمک به این گروه از افراد لازم و ضرور ی است.

نتیجه گیری

 

مباحث مطرح شده که در مورد فرایند تشکیل و رشد عزت نفس و تاثیر آن بر سلامت و بهداشت روانی در کودکان با آسیب بینایی است، نشان می‌دهد که این فرایند پیچیده می‌تواند تحت بسیاری مسایل و عوامل قرار گیرد، که عمده ترین آنها خانواده، مدرسه و گروه همسالان هستند. به نظر نمی‌رسد که بتوان مراحل یا عوامل خاصی را برای رشد و افزایش سطح عزت نفس در کودکان با آسیب بینایی و کودکان عادی متصور شد و محتوای این مقاله نشان می دهد که همه‌ی کودکان تقریبا، کم و بیش تحت عوامل مشترکی در رشد و پیشرفت واقع می‌شوند. اما مسئله حایض اهمیت برای کودکان با مشکل بینایی بیشتر حول نگرشهای اطرافیان البته در دوران اولیه‌ی کودکی و نگرش خود فرد در سنین نوجوانی و جوانی نسبت به خویشتن خویش و تفاوت‌های فردی و تفاوت‌های ناشی از نقص بیناییش قرار دارد. عوامل وراثتی را نیز در رشد نمیتوان فراموش کرد که البته از دایره‌ی بحث این مقاله خارج بود. به هر حال عوامل محیطی و وراثتی در تعامل با یکدیگر شخصیت را شکل داده و توجه به هر دو‌ی آنها و عوامل زیر مجموعه‌شان می‌تواند تاثیرات بسزایی در حفظ سلامت و ایجاد بهداشت روانی برای افراد بشر داشته باشد. انتقاد‌ها و تشویق‌های والدین، پیشرفت‌ها و شکست‌ها در تحصیل نگرش والدین و خود فرد نسبت به وضعیت نقص بیناییش و بسیاری عوامل دیگر می‌تواند بر سطح عزت نفس، سلامت و بهداشت روانی موثر باشد. البته این عوامل با یکدیگر رابطه‌ای علی را نشان نمی‌دهند مثلا مشخص نیست که پیشرفت تحصیلی باعث افزایش عزت نفس است یا عزت نفس پیشرفت در تحصیل را بهبود می‌بخشد و این نوع روابط به صورت همبستگی با یکدیگر در ارتباطند. همچنین تحقیقات نشان نداده‌اند که افراد با آسیب بینایی از سلامت روان و یا عزت نفس پایین‌تری برخوردار باشند. ولی همچنان ابهامات زیادی که نشان از عدم بررسی‌های دقیق و انجام تحقیقات صحیح و سازمان‌دهی شده است وجود دارد. در مورد افراد بزرگسالی که در سنین بعد از کودکی دچار نقص بینایی می‌شوند اطلاعات زیادی در دست نیست و مشخص نیست که چه ویژگی‌های شخصیتی می‌تواند به تاب‌آوری و کنار آمدن این افراد با مسئله پیشه رویشان کمک کند و چه وضعیتی بر سلامت و بهداشت روان این افراد حاکم است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

شفیع‌آبادی، عبد الله. (1366). فنون و روش‌های مشاوره. تهران، انتشارات رز.

بلوم ، بنجامین‌سمیوئل. (1913). ویژگی آدمی و یادگیری آموزشگاهی. ترجمه‌ی علی اکبر سیف(1367). تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

ربر، آرتور اس. (۲۰۰۵). فرهنگ توصفی روان شناسی .ترجمه یوسف کریمی و همکاران. (۱۳۹۰)، تهران، انتشارات رشد.

کاپلان، پاول اس. (2000). روانشناسی رشد، سفر پر ماجرای کودک. ترجمه‌ی مهرداد فیروزبخت(1382). تهران، اتشارات رسا.

ماسن، پاول هنری. کیگان، جروم. هاستون، آرتا کارول و ویکانجر، جان جین. (1980). رشد و شخصیت کودک، ترجمه‌ی مهشید یاسایی(1368). تهران، نشر مرکز.

 

[1] کارشناس ارشد مشاوره خانواده Mehdiestiry@gmail.com

 

[2]کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی s.karimzadeh1366@gmail.com

 

[3] world helth organization

[4]Mental helth

[5] Self esteem

[6] Self concept

 

۱۰ دیدگاه دربارهٔ «سومین مقاله ارائه شده در همایش جامعه بینا شهروند نابینا. رابطه فرآیند تشکیل و رشد عزت نفس و بهداشت روانی در افراد با آسیب بینایی»

درود.
منم از اینکه نام این دو عزیز در بین محققین و پژوهشگران است بسیار مسرورم.
برایشان آرزوی موفقیت روز افزون و سعادت و سربلندی دارم.
اسم دو هم محله ای نازنین دیگه هم در بین این پژوهشگران است که بموقع از خواندن مقاله آنها هم بهرهمند خواهیم شد.
شما دوستان عزیز هم چنانچه تحقیقات و پژوهشهایی در خصوص امور نابینایی داشتید میتوانید یا بطور مستقل یا اینکه در اختیار این جانب قرار دهید تا در همین سری مقالات و پژوهشها منتشر شود.
جوانمرد عزیز سمانه ی گرامی تشکر تشکر

سلام اولا از شما بابت انتشار این مقالات تشکر میکنم ثانیا از سایر دوستانی که این مقاله رو میخونند سپاسگزارم امیدوارم بتونیم مقالات بیشتری در خصوص نابینایان و مشکلات آنها بنویسیم و در همایش های مختلف مرتبط با نابینایان شرکت کنیم و حتی اگر بشه با موضوعات مختص به نابینایان در همایش های داخلی کشور و بین مللی که فقط در خصوص نابینایان هم نباشه شرکت کرد خیلی عالی میشه منم جا داره از آقای استیری بابت نگارش این مقاله تشکر کنم چون ایشون اصل کار رو انجام دادن و من فقط بخش کوچکی از این کار رو به عهده داشتم در واقع خودم هم نویسنده اصلی یه مقاله ی دیگه هستم که اگر قصد عمو حسین گرامی انتشار کل مقالات باشه احتمالا به اون هم خواهیم رسید راستی ما هنوز گواهی این مقاله رو از کاشان موفق نشدیم بگیریم چون دو تا مقاله داشتیم ظاهرا انتشار گواهی یکی از مقالات از قلم افتاده یکی دو بار تماس گرفتیم و قراره که برامون ارسال کنند که هنوز چیزی به دست ما نرسیده

سلام بر سمانه و جوانمرد دانا و عمو حسین.
سمانه جان, آقای جوانمرد خیلی خوشحال شدم مقاله تون رو خوندم.
امیدوارم مقاله های بیشتری از شما ببینم.
همیشه موفق و شادکام باشید.
عمو از شما هم بابت انتشار مقاله ممنونم.
موفق باشید..

سلااام و چه جالب سمانه خب میومدی با من مقاله می نوشتی هان هاان هااان شکلک از همین حالا یکی بیاد با من برای سال دیگه مقاله بنویسه خخخخ شکلک یه شیراز میریم حد اقل دیگه …..
و اما
ممنون از عمو حسین بابت به اشتراک گذاشتن این مقالات واقعا کار بسیار زیبا و جالب و البته مفیدی هست…..
شکلک رابطه مستقیم

بازم سلام قابل توجه بانو دوست بسیار خودم من از همین تریبون اعلام میکنم که آماده ی همکاری برای نگارش مقالات مختلف با دوستان هم محله ای هستم… بانو جان تو موضوع بده بقیش با من خخخخخ البته این مقالات برای همایش کاشان بودااا نه شیراز هرچند که شیراز هم شرکت کرده بودم خیلی هم خوش گذشت جای همه ی دوستان خالی

سلام به همگی. من هم در ابتدا از سمانه خانم به خاطر همکاریشون تشکر ویژه میکنم و همچنین از عمو حسین که این مقاله و بقیه ی مقالات رو در اختیار ما و دیگر دوستان قرار میدن. ما در شیراز باهم آشنا شدیم و دیدار ایشون برای من جای بسی خوشحالی بود. از بقیه دوستان هم که نسبت به ما لطف دارن متشکرم.

دیدگاهتان را بنویسید