خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این هم ایستگاه نهم شب نشینی. ادامه دوشنبه شب از کامنت 1144

سلام بچه ها.
چه طورید؟
خب نهمین شب نشینی هم شروع شد.
خب میدونید که شب نشینیها دیگه هر شب نیست و معمولاً قراره یک شب در میون برگزار بشه مگر این که به مناسبتی برسیم و نظمشون به هم بریزه.
به هر حال امشب در خدمت شما هستیم و شبهای بعد هم تا زمانی که این پست روی صفحه ی اول سایت باشه با همین پست شب نشینیها پیش خواهد رفت.
از اونجایی که عمراً متن پستهای شب نشینی خیلی خونده نمیشه، دیگه طولانیترش نمیکنم. فقط یه شعر براتون میذارم و بقیه ی حرفا باشه واسه توی کامنتها:

این سکوتو این هوا و این اتاق،
شب به شب به خاطرم میارَدِت.
توی این خونه هنوزم یه نفر،
نمیخواد باور کنه ندارَدِت.
نمیخواد باور کنه تو این اتاق،
دیگه ما با هم نفس نمیکشیم.
زیر لب، یه عمر میگه با خودش،
ما که از همدیگه دست نمیکشیم.
به هوای روز برگشتن تو،
سر هر راهی نشونه میکشه.
با تمام جاده های رو زمین،
رد پاتو سمت خونه میکشه.
من دارم هر روزمو بدون تو،
با تب یه خاطره سَر میکنم.
با خودم به جای تو حرف میزنم،
خودمو جای تو باور میکنم.
توی این خونه به غیر از تو کسی،
دلشو با من یکی نمیکنه.
من یه دیوونم که جز خیال تو،
کسی با من زندگی نمیکنه.
تو سکوتِ بی هوای این اتاق،
شب به شب به خاطرم میارمت.
خودمم باور نمیکنم ولی،
دیگه باورم شده ندارمت.

مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

۱,۴۶۷ دیدگاه دربارهٔ «این هم ایستگاه نهم شب نشینی. ادامه دوشنبه شب از کامنت 1144»

نععععععععع .من بچه مثبت نبودم عمه …شیطون گولم زد گف بیا برو دکی شو …گفتم پس چشام چی ؟؟
گف بیخی بابا ..گفتم سخ نیس .گف نعععععععععععععععععع .نععععععععععععع .هعععععی

سؤالی داشتم آقای دکتر… کجا مزاحمتون بشم؟ ساعت مشاوره تون کیه؟ همین جا؟ شرمنده ام وقتتونا میگیرم… چشم … آقای دکتر در سخنرانی اخیرتون فرمودید من ماشالله هیتم… منظورتون از هیتم چی بود؟ خخخخخخخخخخخخخخخ

اختیار داری روشنک خانم
کارهایی از دست شهروز بر میاد که هیچ کدوم از ما بلدش نیستیم
بچه ها انصافا کمکهای ما که حساب نیست واقعا شهروز اینجا رو داره تقریبا هشتاد درصدی یه تنه میگردونه

بی منو با من اما مواظب جودت باش
نشکنه بغض چشمات نزار بریزن اشکات
شاید دیگه نتونی تکیه نکن به شونم
شاید دیگه نتونم کنار تو بمونم

بچه ها جدی۱نوبت دسته جمعی بگیریم۱دکتر حسابی ببیندمون! یکی جدید میاد وسط ما بنده خدا تا۱سال آینده کابوس می بینه. جناب قلوزی کجا رفتن؟ یکی بره پیداشون کنه این طوری بده که!

وقتی ازش جدا میشی میری بیرون دور بزنی، بگردی اما تو خیابون فقط چشمات در پی پیدا کردنش هست که اتفاقی ببینیش که شاید یه بهونه واسه پایان جدایی باشه ……….

سلااااام سلاااااام سلااااام سلاااام سلااام سلااام سلااام
سلااااام سلاااام
سلااااام
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخ

وقتی تو گریه میکنی،
ثانیه شعله ور میشه،
گر میگیره بالِ نسیم،
گلخونه خاکستر میشه.
وقتی تو گریه میکنی،
ترانه ها بم تر میشن،
شمع دونیها میترسنو،
آیینه ها کمتر میشن.
وقتی تو گریه میکنی،
شک میکنم به بودنم،
پر میشم از خالی شدن،
گم میشه چیزی از تنم.
اسیر بی وزنی میشم،
رها شده تو یک قفس،
کلافه میشم از خودم،
خسته میشم از همه کس.
وقتی تو گریه میکنی،
اَبرای دل نازک شب،
آبی میشن برای تو.
ستاره ها میسوزنو،
مثل یه دسته رازقی،
پرپر میشن به پای تو.
وقتی تو گریه میکنی،
غمگین میشن قناریا،
بد میشه خوندن براشون.
پروانه ها دلگیر میشن،
نقش و نگار میریزه از،
رنگین کمونِ پراشون.
وقتی تو گریه میکنی،
وقتی تو گریه میکنی،
وقتی تو گریه میکنی.

شکلک۱ظرف کاملا اشباع از پوست آجیل رو مثل نارنجک دستم گرفتم دارم با چشم بصیرت می گردم ببینم می پسندم توی ملاج کی پرتابش کنم!

من دیگه خیلی وقته از کسی ناراحت نمیشم…
تمام سختیش یک خنده ی زورکیه
و یه شونه بالا انداختن الکی…
خیلی وقته خیلی چیزارو میدونم
و خودمو میزنم به ندونستن…
سختیش یه لحظه حرف عوض کردنه
و بیخیال شدنه….
بیخیال!!!!!

من بهتون نمیرسم خخخ.
بانو از من ناراحتی؟ اصلا مهم نیست خخخ.

سلام به همگی خب همون اول که سلام کردم، یعنی تک تک باید سلام میکردم؟ خخخ.

یکی ازبهترین جمله هاییه که توزندگیم خوندم:
ازاستادپرسیدندقلبی که شکسته بازهم میتواندعاشق شود؟
استادگفت:بله میتواند.
پرسیدند:ایاشماتاکنون ازلیوان شکسته اب خورده اید؟
استادپاسخ داد:ایاشمابه خاطرلیوان شکسته ازاب خوردن دست کشیده اید؟!

بچه ها به نظرم شهروز رسما نیست شد! میگم الان من باید وجدانم درد کنه آیا؟ چرا هیچیم نیست. جوون بودش بنده خدا. سکتهش دادم آیا؟ خوب کردم! تقصیر خودش بود. اون چرا من بی اطلاع مظلوم طفلکی رو اذیت کرده بود؟

میدونید چطوریاس؟ خود منم گاهی اینطوری میشم… میام وسط میبینم همه اینقدر با هم صمیمی یید که کم میارم… بعد میرم یه گوشه و فقط گوش میکنم و میخندم…
پریسا من امشب با تو حرف نزدم چرا؟ خوبی آتیش خانوم؟ تازگیا جایی رو به خاک و خون نکشیدی؟ دو سه روزه اخبار نگوشیدم…خخخخخخ

لـبـخـنـد بـزن …
عـکـاس مـدام ایـن جـمـلـه را تـکـرار مـی کـند ..
اصـلا بـرایـش مـهـم نـیـسـت کـه در وجـودت
حتـی یـک بـهـانـه بـرای لـبـخـنـد نـیـسـت …!!!

دلم را بر دوشم می گذارم

می روم…

باید کمی صبر کنی

تا قیمتی شوم

زیر خاکی شدن وقت می خواهد

تو هم…

زمزمه های نامهربانی ات را

آرام تر بگو

یک وقت دیدی

صدایت را

باد

نه…

خاک

به گوشم رساند…

و دلم ترک خورد

دل است دیگر

روی خاک…

زیر خاک نمی شناسد

می شکند…….

لایک بزن

شهروز من همین امشب ویندوزم رو می فرستم فضا! فردا چی می بینید بچه ها آیا؟ من که فردا سیستم ندارم شهروز خودت حلش کن. یوهوووووو!

ه هستم پریسیما ولی سرعتم افتضاح پایینه …. شکلک من هنوز روز هاست تقلبی تأکیییید دارم خب رسیدگی کنید هقهقهقهقهقهقهقهقهقه

خب بچه ها اگر امشب پریسا خوابش برد هرچی خواستید بهتون میدم.
میگم بذار ببینم به کی گیر بدم بابت موضوع دوشنبه شب، خب بذار ببینم، آهان. رهگذر نوبت توئه.
تا ده دقیقه دیگه یه موضوع بذار اینجا.

بعضی از خاطرات را بایدجوید وبعد بیرونشان انداخت ولی ناگهانن می بلعیشان واین لعنتی ها گیر میکنندتوی گلویت نه راه پس دارند نه راه پیش وفقط تویی که هر لحظه خفه میشوی در حالیکه هنوز زنده ای !!!!!!!!!!!!!
کاش میشد فراموش کرد این خاطرات لعنتی را!

شکلک رفتم۱دفعه بدونه اخطار قبلی جفت دست های رهگذر رو کشیدم آوردمش وسط بنده خدا سبک بود۱دفعه۲متری رفت روی هوا دستش از دستم ول شد چرخ زد صاف رفت افتاد نمی دونم کجا فرود اومد فقط دیدم۱عالمه سر و صدای جیرینگ جرنگ از اون سر سالن بلند شد بعدش هم۱عالمه شلوغی راه افتاد و نمی دونم چرا۱صدای آشنا شبیه مال شهروز و پرواز هی می گفتن آخ سوختم و چایی داغ و از این مدل آواز ها می خوندن بعدش هم صحنه مخدوش شد از عواملی چون رهگذر رد حال فرار و الباقی به دنبالش و شکلک من۱دفعه چشم بستم واسه هر کسی که می شد جفت پا گرفتم همه ریختن وسط و باز من پریدم این بالا رفتم دست هام رو باز کنم به سبک دعوا های برره بپرم روی سرشون که۱دفعه۱چیزی به نظرم پای طاها بود اومد خورد به پایه صندلی که بالاش ایستاده بودم صندلیه ولو شد من قبل از اینکه بفهمم از کجا خوردم با دست های باز و دهن تا حلق باز و هواری که در هر حال ولش کرده بودم همراه صندلی مفتخر به سقوط آزاد شدم خودم شوت شدم پشت این میز خوشمزهه تمامش ولو شد روی سر در هم ریختگان وسط صحنه صندلیه هم رفت خورد توی مخ شهروز الان هیچی ازش باقی نیست!

ﮐﺎﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﮕﻴﺮﺩﻭﺷﻴﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭﮐﻨﺪ،
ﻭﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍﺭﻭﻳﺶ “ﻫﺎ” ﮐﻨﻢ،
ﻭﺑﺎﮔﻮﺷﻪ ی ﺁﺳﺘﻴﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻳﮑﺒﺎﺭﻩ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ و…
“ﺧﻼﺹ”

گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی..
میخواهی بمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است..

بچه ها من توی کامنت قبلیم جای د و ر رو عوضی زدم کلمه در رو اشتباهی رد نوشتم معذرت می خوام عمدی نبود ویرایش گر ها به دادم برسید!

خخخخخخخخ… پریسااااااا… اینا رو از کوجا میگی؟ خخخخخخخخخ… وای اولش فک کردم دستمو گرفتی آوردی وسط برقصم…خخخخخخخ… بعد دیدم نه خدا را شکر به خیر گذشت و پرتم کردی…خخخخخخخ

شهروز کثیف …اگه تا فردا شب …طاها ازدواج نکرده باشه !!!سر تو ملعون رو از بدن جدا میکنم …تا بمیری ….بعععععد ..جنازتا مومیایی میکنم …فهمیدی یا نعععععععععفردا صوب با شازده خانوم برین خواستگاری براااااااااااااااااش ….
میفهمی ملعون ؟؟؟؟؟؟

بچه ها قبلتر که وبلاگ داشتم و وبگذر هم داشتم تو آمارگیرش که می رفتم گاهی به چیزای جالبی می رسیدم مثلا یکی با یه اسمی سرچ زده بود و رسیده بود به وبلاگ من …. با حال بود …. من موافقم با این که بیایم بگیم گاهی که حوصله مون سر میره چی تو گوگل سرچ می کنیم یا کلا بگیم اصولا غیر موارد علمی چی سرچ می زنیم

خـوش بـه حـالتـون ، گـلـی بـه جـمـالـتـون …
اگـه بـرای بـخـشیـدنِ آدمـهـا اگـه بـرای بـخـشـیـدن کـسـایـی کـه گـلایـه‌ای، بـغـضـی، نـاراحـتـی، کـیـنـه ای تـو سـیـنـتـون گـذاشـتـن دنـبـال دلـیـل و بـهـونـه عـجـیـب و غـریـبـی نـمـیـگـردیـن.
سـاده قـهـر مـی‌کـنـیـن امـا خـیـلـی سـاده هـم آشـتـی مـی کـنـیـد..!!!

خیلی سخته درد و دلتو ی ساعت بنویسی ولی بعد پاک کنی….
هم اشکاتو هم نوشته هاتو و بازم همون دلتنگی بمونه….
تا حالا اینجوری شدی؟

جواب بدید

وووووی .کی این موضوع رو داد برا پس فردا .اگه شهروز داده ک خدا مرگش بده .حالا خوبه هیشوخ راجع ب موضوعا نمیحرفم وگرنه ک دیگه هیچیییی
خدایی نرسیدم کامنتا رو بوخونم بیبینم کی این موضوعا پیشنهاد کرده خخخخخخخخخخخخخخ

شهروز خودت گفتی که… خاطرات سرچ گوگل… بابا کسی که رو موضوع حرف نمیزنه که… تو بذار مسئله هسته ای ایران و توافقات اخیر… کی به کیه؟ آخرش که از اول تا آخر شب نشینی دارید تو سر هم میزنید که… امشب خیلی راجع به ظرفیتهامون حرف زدیم؟ جون عمه هامون…خخخخخخخ
بگید تابستان خود را چگونه گذراندید مثلاً….
یا چی بلدید بپزید و خاطرات آشپزی کردناتونا بنویسید…خخخخخخ

واژه ها …
قد نمی دهند !!!
ارتفاع دل تنگــــــــــــی ام را …
من فقط …
سایه ی نبودن تو را
بر سر شعر …
مستــــــــــــدام می کنم … !

رهی منم گاهی اینجا شدیدا غریبم کمرنگ میشم ولی محو نمیشم کم نمیارم که خخخ
فکر کنم اختلال شخصیتی دارم آخه تو دنیایی واقعی دقیقا برعکسم سریع عقب میکشم خخخ خخخخ

باز باران
با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو
خانه ات کو?
آن دل دیوانه ات کو?
خاطرات بچگی کو?
فصل خوب سادگی کو?
کودک خوشحال دیروز….
غرق در غمهای امروز…
یاد باران رفته از یاد….
آرزوها رفته بر باد…

دکی پرنده یکی میخواد برای خودم بره خواستگاری خخخ.
فاطمه موضوعتو بگو.
دوشنبه شب بین موضوع تو و موضوع بانو با نظر بچه ها تصمیم میگیریم در مورد کدومشون حرف بزنیم.
بچه ها من برم درو ببندم.
پس مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

واااااااای خدا لعنتت کنه شمشیر .خو عرق شرم بر جبینم نشست با اون موضوعت …اردشیر یکم آب بیار بریزم رو این لپتاپ بیصاب مونده ..ی وخ دیدی فردا مردم رمزم نداره بیان بیبینن چی سرچ کردم ک دیگه هیچی .خدا مرگم بده ..
وااااااااااااااای …شهروز

حواست به دلت باشد
آن را هـــر جایــــے نگــذار!
ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد
جـای صـــندوق پـستـــ آنــــرا در سطل آشـــــغال مے اندازند !
و تــو خوبــ مـیـــــدانے دلے که اَلمثنے شد!
دیــگر دِلــــ نمـیشود..

چه صحنه جالبی …. شکلک عقاب وماهی….
می گم خخخخ آقای دکتر هم تشخیص دادند جناب طاها قراین و امارات دارند خخخخ
پیشنهادش رو شاهنشاه محله دادند آقای دکتر

گاهی دلم نمی خواهد…
دیــروز را به یاد بیاورم….
انگیزه ای برای فردا هم ندارم…!
و حال هم کِه… .
گاهی فقط دلم می خواهد…
زانوهایم را تنگ در آغوش بگیرم…
و گوشه ای از گوشه ترین گوشه ای که میشناسم…
بنشینم و فقط نگاه کنم…!!
گاهی دلگیرم…
شاید از خودم… . . .

فاطمه جان چطوری عزیز؟
روشنک میگم نشستیم دور هم باقی پستچی رو بیار همینجا با هم بخونیم.
نازنین جان سلام کاش عالی باشی!
شهروز الان سلام کنم منفجر میشی آیا؟

روشنک به خدا اون لحظه این توی سرم نبود فقط می خواستم شهروز رو اذیتش کنم بعدش دیدم آخری بودم گفتم آخجون اگر صداش رو در نیارم امشب اولی خودم میشم ولی حس کردم این درست نیست که هیچی نگم آخه شوخی یا جدی بچه ها سر این اولی هیجان دارن و به نظرم نامردی اومد که تقلب کنم و حرفش رو نزنم.

آشنایی با پرواز ..دانشجوی موفق نابیناااااععععععععع
/
ماشالله تونل پور اردشیر کوه سفلی !با نام مستعار فرزاد کامرانی /.و با اسم مجازی پرواز .در سنه ۱۳۸۵ در اردشیر کوه سفلی متولد شد …
.وی از ۷ ماهگی به ۴ زبان انگلیسی .ایتالیایی .عربی .فارسی مسلط بود .و همچنین لهجه اردشیر کوهی را فرا گرفت //…
به تشخیص پدرش /پرواز از یک سالگی به شهر رفت تا مقاطع ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را به اتمام رساند /
پرواز در سن ۴ سالگی وارد دانشگاه تهران شد و تحصیل چهار رشته ی زبان انگلیسی .ایتالیایی .فرانسه .و ادبیات عرب را همزمان آغاز کرد ..او مقطع کارشناسی را در
۶ ماه ب پایان رساند و بدون کنکور وارد مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه گردید ….پرواز مقطع ارشد را در ۲ روز به پایان رساند .و پس از دریافت یک بورس تحصیلی از
دانشگاه هاروارد .همینک .در سن ۹ سالگی دانشجوی دکترای زبانهای کل ملل جهان میباشد /….!!!!!!!
.خااااااااااااااک ..ینی خااااااااااااک شهروز ..میبینی نصف تو سن دارم ..چقد موفقم ؟؟؟

روشنک پستت رو زمانبندی میکنم صبح اول وقت رو سایته. بابا یه کم یواش خب. پستای سریالی رو حد اقل یه روز در میون میزنن یا هر روز نهایتاً نه دیگه روزی سه تا خخخ.

یا حزرت شلغم بچه ها من همینجا رسما انصرافم رو از موضوع امشب اعلام می کنم هرچی هم به کف با کفایت شهروز بخواد سرم بیاد از بلایی که با شرکت در موضوع امشب بهم نازل میشه بد تر نیست پس من نیستم!

سلام دکتر خخخخخخخخخخخ.
امروز اومدم توی پستت جوابت را دیدم خواستم جواب بدم گفتم ولش کن شب نشینی میاد میگم, به جان خودم من توی کف این جوابها میمونم خخخخخخخخخخ.پریسیما برات اسم جدید گذاشته خخخخخخخخخخ.

شهروز الان چی گفتی؟ پست های روشنک با فاصله باشن؟ بشینم همین وسط سالن اجتماع محله پشت این تریبون بلنده که خودم۲۰۰۰بار انداختمش پشت بلندگوی محله قانعت کنم؟

سلام بر همگی تون شکلک هقهقهقهق….
من نمی دونم چه بلایی سر لپتاپم اوردم می خوام هر کدوم از اف ها رو بگیرم باید با فانکشن بگیرمشون هقهقهق تازه….

من آخرین بار دیشب همین استیوی واندر رو سرچ کردم که پستشو زدم.
قبلش هم برای راههای درمان میخچه سرچ کردم خخخ.
دکی تو نود سالتم بشه به زور میتونی فارسی حرف بزنی. خواب دیشبتو تعریف کردی آیا خخخ.

خب من معمولا یا یه نرم افزارو میسرچم، یا کلمه ای که املاشو شک دارم،
گاهی وقتا نتیجه ای که گوگل خان میاره مرتبط نیست. خخخ.
مثلا من آپدیت ویروسیاب نود رو سرچ میکنم ناغافل یه صفحه تبلیغی ظاهر میشه. مثلا من گیره کوچک کننده بینی میخوام چیکار؟!!! خخخ.

پریسیما اسم ججدیدت هست .خورشید خاله گلگون کفن پری زاده ی اصل ..خودم این اسما برات انتخاب کردم …
هعععی اسم شناسنامه ایته دیگه …
حسود معتاد .شهروز افلیج .تو برو پستاتا از ویکیپدیا کش برو بدبخ …خخخخی
سلام

سلام خانم کاظمیانو و پریسیما
حسینی شرمنده دیگه تو هم اذیت شدی پسرخوب … من چیکارکنم خودت یه سر بیا کامنتها را بخون ببین من چاره دیگه ایی ندارم. برای خودمم راحت نیست ساعت کاریم بیشتر شده همزمان ویرایش نگارشی این رمان برای دوبار در روزهم دیگه مصیبت خدا شاهده من امروز نه ناهار خوردم نه صبحانه تا بتونم اینو برای دو نویت در یک روز ویرایش کنم . و در عین حال از ساعت کاریمم نزنم خخخ خخخخ
من میگم بیایید بیخیال موضوع بشیم راجع به پستچی حرف بزنیم… خوب کیا موافقن؟

خانم کاظمیان باور کنید یادم رفت خیال کردم اولش ساناز بوده الان اعظم شده تازه کلی هم خاطرم جمع بود که دارم درست میگم. ببخشید ساناز جان هم ببخشن بی حواسیه و۱۰۰۰تا ایراد این مدلی و اون مدلی.

من با این سایت چه کنم من کامنت مینویسم پرتم میکنه بیرونم تازه کامنت هم پرید.
پریسیما برات نوشتم که دکتر برات اسم جدید انتخاب کرده خخخخخخخخخخخخخخخ.برو توی پستش بخون من یادم نموند.

روشنک پیشاپیش بهت بگم که قسمت آخر پستچی رو پسفردا صبح بزن. دیگه خودت برای ویرایشش برنامه ریزی کن خخخ.
بعد فایل کامل رمان رو هم همون پسفردا تو قسمت آخر برای دانلود بذار. اگر آپلود نمیتونی بکنی فایل ورد رو برای من یا پریسیما ایمیل کن برات لینکشو درست میکنیم.

بانو مثل من زدی سیستمت رو نابود کردی؟ بیا همدردی کنیم با هم سیستم هامون هم۱استراحتی کنن از دستمون. جدی بچه ها می خوام دستکاریش کنم می ترسم دیگه بالا نیاد امشب اگر سیستم نداشتم حسابی جا می موندم ازتون شاید فردا پس فردا اون هفته ماه بعد سال بعد بلاخره۱زمانی شجاع بشم برم توی کار عوض کردن ویندوزش.

وایی یعنی الان قسمت های بعدی پستچی توی زمان بندیه؟ شهروز میشه۱امشب رو اون پشت صحنه راهم بدی؟ به جان خودم دردسر درست نمی کنم به هیچی دست نمی زنم فقط می خونم بذار برم اون پشت!

بانو احتمالاً با ترکیب فانکشن و یکی از همون افها باید خاموش بشه این حالتش.
البته سخت نیست. من لنوو دارم الآن همین شکلیه. مثلاً الآن میخوان آلت اف چهار بزنم دیگه آلت رو نمیزنم. خود اف چهار رو میزنم همون کارو میکنه.

آخرین سرچ من … بررسی بورسیه دکتری دولت سوئس بود هقهقهقهقهقهقهقهقهقهقهقهق چرا یادم اوردین اخه زاااااااار زااااااار زاااااار
اوکی حسینی پسفردا …. من اپلود بلد نیستم که

چیه بابا مرز پرواز رو میگم! شکلک شهروز رو شوتش کردم اون طرف خودم خلبان پرواز این دفعه شدم شهروز رفت خودش رو نگه داره نیفته دستش رو گرفت به پایه بلندگوی اینجا بلندگو همراهش ولو شد از اون طرف۱عالمه سیم بود همه اومدن پایین گیر کردن به پایه تریبون این بالا سرنگونش کردن از بالای سکو بلنده همراه شهروز و بلندگو و سیم اومد بیفته اول خورد توی سماور وسطیه که از همه بزرگ تر بودش قوری از بالاش افتاد همه چایی ها و تفاله چایی هاش ریختن سر شهروز بعدش هم همه این چیز میز ها همراه سماوره ولو شدن روی میز قلیون زغال ها بعدش هم میزه۱وری شد اون طرف بساط فسنجون به راه بود آب و میز و سیم و بلندگو و تفاله چایی و سماور و۱عدد شهروز همه باهم ریختن توی فسنجون ها همه با هم ولو شدن روی زمیییییین بعدش هم بگم چی شد یا بسه؟

من اوایل باید برای خوندن ساعت و هر کاری که باید با اینسرت انجام میدادم باید کلیده f n را هم میگرفتم ولی بعدا حافظ از دوستان توی محله پرسید و درستش کرد الان خیلی راحت شدم

بانو کجا رفتی راستی چرا توی پست روشنک تحریمم کردی نمی دونی من موجودیتم تحمل این مدل تحریم ها رو نداره مگه؟ سر تکبال تقصیر من نبود گناه اون کفتر کوفتی بود که همش دردسر درست می کرد از بس هم ماجرا داشت هرچی می نوشتم تموم نمی شد حقشه۱صیادی بره بگیره ازش سوپ درست کنهو اَییی!

خورشید خاله گلگون کفن پریزاده ی اصل .جوابت اینجاس …..
منظور از خورشید خاله همون پریسیمای سابقه …
وای

پریسیما تو جلوتری از من که خخ خخخ حالا من چیگار کنم با ۱۴ قسمت؟ حسینی هم که فرمود سریالی نشه … میگم بیا شیدا رو تو بذار

پرواز خورشیدشو بر میدارم بقیه ش مبارک خودت باشه خخخ
خب اگه من خورشید باشم به تو که ادعا میکنی ماهی تسلط دارم خخخ
نور من باعث میشه نور تو تو روز روشن دیده نشه
قدرت منو میبینی آیا؟

شهروز به تمام فسنجون های موجود در جهان از هر مدل و با هر دستور پختی که وجود داره قسمت میدم امشب بذار برم پشت صحنه محله پست روشنک رو بخونم! شکلک هرچی معصومیت نداشته توی وجودم نیست ریختم توی قیافم بلکه پیش ببرم

چراغا رو هم خاموش کنی
پتو رو بکشی رو سرت
چشاتو اون زیر باز کنی
صدای نفسهاتو بشنوی
تیک تیک ساعت پتک بشه تو مغزت
سیاهی ببینی،تنهایی ببینی،یاد گذشتت بیفتی
گریت بگیره
ضجه بزنی،هق هق هاتو قورت بدی تا کسی نشنوه صداشو
بعد بفهمی چقد تنهایی
بعد بفمی چقد بیکسی
بعد بفهمی هیچی نیستی…

طاها می دونستی گاهی توی شبنشینی ها پیش اومده بیشتر از۵بار توی۱شبنشینی تمام صورتم خیس اشک شدن با خوندن شعر هات؟ ننوشتم لایک و عوضش پشت سر هم کامنت های شلوغ زدم اینجا ولی هر لحظه با هر دونه از اون بارون ها ثبت می کردم: لایک، لایک، لایک!

سلام استاد طاها .شهروز چشمای نداشتش کف پاتون …
هععی پریسا دس ب من بزنی جنازت میفته هااااااااااااااااااااااااا
.روشنک ……تو هم با این چیستا جونت باباااااااااا ..خخخخخخخخ
فاطمه ……بخند …
خورشید خاله .اتفاقا هر دوشا باس با هم داشته باشی خخخخخخ

من هر ترکیبی رو میزنم نمیشه …. یکی بیاد به داد برسه شکلک واقعا هقهقهقهق …..
سلام همگی:
پریسیما نازنین فاطمه پریسا روشنک
آقای حسینی و طاها

بانو اگر هستی یه بار کلید فانکشن و اسکیپ رو همزمان بزن احتمال زیاد مشکلت حل میشه.
پریسیما از جالبترین اتفاقاتی که توی سرچهاتون افتاد بگید.

چه بهم نمیاد از این کامنت جدی ها! بچه ها هیس به کسی نگید دروغ گفتم! شکلک خودشیرینی واسه طاها جهت همداستان کردنش با خودم برای اذیت هر کسی که من دلم بخواد.

ﺧـــــــــــــــــــــﺪﺍﻳﺎ…!!!!
ﻣـﻴﺸـــــــــــــــﻪ ﻳﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﯽ‘ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺑﻴﺨﺒﺮﻡ‘
ﭼﻪ ﺣـــــــــــﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟؟!!!

سلام بچه ها… چی شد؟ به کجا رسیدید؟ من مهمان داشتم برادرزاده هام خراب شده بودن سرم…خخخخخخخخ… داشتن انشا مینوشتند…
خب موضوع چی بود؟ سرچهمون تو گوگل؟
بنده سیده رهگذر سادات منش حسینی نسب… برای دیدن آیات قرآنی و احادیث به گوگل مراجعه مینمایم… در روایات آمده که سرچ اذکار الهی در گوگل برابر با صد حج واجب میباشد… و لذا شما میتوانید از این پس مرا حاجیه خانم صدا بزنید…خخخخخخ…
برم بوخونم ببینم کیا اینجان….

من برای پست آوارم گوگل رو زیر و رو کردم یه شعر قشنگ راجع به زلزله پیدا کنم یعنی دو ساعت فقط داشتم میزدم شعر زلزله, زلزله شعر, ادبیات زلزله …. آخرشم که شعر رو خودم زیاد دوست نداشتم دیگه آخراش می گفتم این هرچی اومد همین رو کپی میزنم خخخخ….
اگه امشب به من راه حل ندید دیگه نه من نه شماها شکلک التماااس عااجزااانه ؟؟؟؟؟

سلام پریسیما، خورشید خانوم… من خییییییلی اسم خورشیدا دوس دارم… حفظش کن که بهتم میاد…
چطوری پریسا؟ ورژن جدید نداره آکله.. از دوره قاجار به بعد دیگه تولید نشد.. هر چی هس مال اون زمونه س… یه سری ام داریم که زیر خاکیه… نقش سربازای آکله ی اسکندر روشه… همه ی ورژناش رو پرواز جواب میده… نگران نباشید…خخخخخخخخخ
نازنین و فاطمه باجی و روشن جون یا به عبارتی منوچ خان و طاها پسرم و بانوی قرائن یاب سلام…

بچه ها حیف شد من سر سوتی ها نبودم! همه رو خوندم ها ولی خداییش من زیاد سوتی میدم و این روز ها نمی فهمم چرا سوتی هام خیلی بیشتر شدن الان هم بی مقدمه یکیشون اومد توی ذهنم و از شدت خجالت تا انتهای اعصاب مخم سوخت هیچی ربطی نداشت گفتم بگم بلکه سبک بشم از آتیش شرمندگیم کم بشه!

کاشکی تویِ این روزایِ سختِ زندگیم…
یکی پیدا میشد،میومد بیدارم میکرد و میگفت:
دیوونه!چته؟؟؟چرا تو خواب گریه میکردی؟؟؟یه ساعتِ دارم صدات میزنم،بیدار نمیشی…
خدا جونم!یعنی میشه همه یِ اینا یه خوابِ بد باشه؟؟؟

یادمه یه بار دلم واسه بانو خیلی تنگ شده بود، چند روزی که توی محله چراغ خاموش بود. خواستم تلفنی باهاش تماس بگیرم که مقدور نشد،
در ضمن اگه یادتون باشه قبلا اینجا و توی وبلاگش اسمش نخودی بود. گفتم برم به وبلاگش سر بزنم ببینم آیا بروزش نکرده؟ که به در بسته خوردم. گفتم شاید آدرسشو عوض کرده این شد که عنوان وبلاگشو سرچ کردم همون آدرسو آورد.

نخودی رو سرچ کردم، همه چی اورد غیر از اون که من میخواستم. مثلا قصه نخودی و همینا. خخخ.
البته اینا که گفتم خاطره پارسال بود. خخخ.

طاها.. بیشین بینیم بابا… پول داری یوخده دسی بهم قرض بده دارم از بدبختی میمیرم… نون ندارم بخورم افتادم رو به قبله از گشنگی…خخخخخخخخ
بگو پریسا سوتیتا خب…خخخخخ

بانو فانکشن و اسکیپ رو همزمان بزن.
بچه ها من یه بار سرچ زدم یکی از کتابهای علامه طباطبائی رو پیدا کنم بعد یه دفه بهم لوازم آرایش داد خخخ.
این صفحه تبلیغاتیها هم دیگه خیلی بیتربیت شدن. تو مثلاً رو لینک دانلود فلان آهنگ میزنی یه دفه یه صفحه باز میشه میگه خواهش میکنیم، لطفاً، البتماااس میکنیم، جون مااادرت اگر زیر هجده سالی این صفحه رو ببند خخخ.
منم که سنم بالااا، اصلاض نمیتونم دروغ بهش بگم مجبورم بازش کنم خخخ.

نشد راه حل آقا شهروز هم !!!! واقعا چه کنم آخه….
سلام خانم کاظمیان, رهگذ و جناب پرواز ماه محله شکلک دکتره شاید یه راهی بلد باشه ؟؟؟؟؟؟؟ اصلا هرکی راه حلش رو کفت یه وکالت رایگان در خدمتشم ؟؟؟؟؟….

ضمن درود فراوان و عرض ادب! من که از دیروز ظهر در گروه واتساپ گپ عضو شده ام و وویسهای این گروه آنقدر زیاد است که دیگر فرصت نمیکنم به وب گردی بپردازم…

روشنک جان ببین در انتظار بررسی رو باید زمان بندی کنیم البته اگه بخواییم زمان بندی کنیم که یه موقع دیگه انتشار بشه
میتونیم هم انتشار رو بزنیم تا منتشر بشه.

رهییییی دلت بسوزه بانو بجای امارات درپیت با قرائن ما قراره ایتالیا بجوره خخ خخخخ خخخ حالا قرار شده اگه باکلاس ترشم پیدا کرد برام بیاره

قابلتا نداش فاطمه جان… وااااااااای خیلی خسته بودم… دیگه شرمنده… من خیلی با حالتر از این حرفامااااااااااااااا… اینجا نمیشد نوشت…خخخخخخ
خانوم کاظمیاااااااااان… چی داری میخوری؟ من گشنمه الان اون غذا از گلوت پایین میره؟ اینا هر چی بود خوردن رفتن… داداشم اینا را میگم… رفتم تو آشپزخونه میبینم هیچی نمونده… تاتاااااااااااااار… میگم پس من چی؟ میگن صدات زدیم نیومدی… خو داشتم جواب کامنتا رو میدادم… بعد میگن پست بزن… خب الان من لاغر جون ندارم کامنت بذارم…عه عه عه… منم بلدرچییییییییییییییین…

تو حیات خلوت این دل خیلی وقته همیشه بارون که میباره بوی خاطره بلند میشه..خیس شدن زیر بارون کاره دله بی قراره..واسه اون که عاشقه بارونه چتر معنی نداره..

وایی یعنی من و اینهمه خوش شانسی محاله! دوباره خلبان پرواز شدم! شکلک آخجون های از مدل خطرناکش! شکلک۱آخجون خیلی جیییغ هوار زدم با تمام زورم توی گوش پرواز!

رفـتـی نـمـیـدونـم چـرا
دادی مـنـو بـه بـیـکـسـی
هـیـشـکـی مـثِ مـن نـمـیـشـه
یـه روز بـه حـرفـم مـیـرسـی …
یـه روز مـیـشـه دلِ خـودت
بـشـه گـرقـتـارِ کـسـی
هـیـشـکـی مـثِ مـن نـمـیـشـه
یـه روز بـه حـرفـم مـیـرسـی … یـه روز بـه حـرفـم مـیـرسـی …

بچه ها من همین شکلی که می نویسم میرم عقب تر می خونم جواب ها رو۱سال بعد میدم. کی بود گفت سوتیم رو اینجا بگم؟ خوب آخه نمیشهکه! راستش دارم۱طوری صاف و صوفش می کنم پستش کنم بزنمش توی کاخ تنهایی اینترنتی خودم! وایی یعنی اینهمه شجاع هستم آیا؟

ندونستی که بعد از تو چراغ خونه خاموشه
گلای خونه پژمرده،همه حرفا فراموشه
هنوز عطر نفسهاتو،فضای خونه پر کرده
دل عاشق من اینجا،بدون تو پر از درده
بیا برگرد دلم تنگه،گلای خونه بی رنگه
چه سخته منتظر موندن،دلم بدجوری دلتنگه

به مناسبت نزدیک شدن فصل مورد علاقه ی عاشقا، “پایـــیــــز”
هوای گرفته
آسمونه ابری
نم نم بارون شروع میشه
چیک چیک چیک
روی سقف ماشین
صداش به مرز جنون میکشونتم
دلم میخواد زار بزنم
بخاری ماشین با هوای داااااغش دستای یخ کردمو به طرز لذت بخشی گرم میکنه

این میشه یه بستر برای زنده شدن خاطرات اونی که رفته
رفته برای همیشه…

آخ جون خدا رسوند.
پریسا چرا تو کاخ خودت.
باید پستشو اینجا بزنی.
یا همینجا پستشو میزنی یا خانم کاظمیااااان، خانم کاظمیااااان.
بیا پریسا هی نمیخواد پست بزنه خخخ.

درود! من قبلا در محله هرچی جستجو میکردم بلافاصله پیدا میکردم اما از وقتی ویرایشگران افزایش یافته اند همه ی مسائل قاتی پاتی شده و وقتی چیزی را سرچ میکنم بیشتر به پست و نوشته های ویرایشگران دست میابم تا آنچه میخواهم!

سیستم ری استور چه شکلی هستش آیا؟؟؟؟

می گم آقا طاها خب از این ببع د تو گوگل بزنید شعر های عارفانه خب قشنگ ترند اکثرا خب …..

پریسیما اگه رفتی پست روشنک رو پیش پیش خونیدی وااای به حال نامرد ت وااای خیانت کار سو استفاده از صندلی مدیریت وااای بر تو وااای…..

هقهقههق اینا همه ش باید ده تا کامنت می شد خب خخخ یعنی هعقهقهقه

شکلک همین طوری عادی دارم رد میشم از پشت سر رهگذر میرم۲دستی به شدت قلقلکش میدم جیغش در میاد من همین طوری انگار نه انگار۱سرویس دیگه قلقلکش میدم بیخیال رد میشم.

سلام آقای عدسی.

تازگی ها که نه از وقتی که اومدند روی سرچ محله کار کردند که مطالب داخل کامنت ها رو هم پیدا کنه دیگه سرج که می کنی به مقصود نمی رسی … قبلتر حد اقل نتایج مرتبطی میاورد

بچه ها یه بار یکی تو گوگل سرچ زده بود یه شیطون بعد رسیده بود به وبلاگ من خخخخ بعد وقت ی که وبلاگ داشتم گاهی خودم یعنی وبلاگم رو سرج میزدم ببینم گوگل پیدام می کنه یا نه و دیگه این که همین دیگه

شکلک راه افتادم رفتم درست پشت سر شهروز۱بستنی گنده یواشکی هم دستمه شهروز اصلا حواسش نیست درست پشت سرش ایستادم تمام بستنیه رو خوردم وایی که چه خوشمزه بودش بعدش آخر آخر کار پلاستیکش رو قرچی مچاله کردم انداختم توی سطل آشغال بغل دست شهروز شهروز تازه فهمید من۱بستنی یواشکی شکلاتی میوه ای خیلی بزرگ رو درست پشت سرش با کلی لفت و لیس بلعیدم کلی هم بهم خوش گذشت!
شکلک حالا توی بغل خود مرگ هم باشه سوراخ موش می خریییم!

پری سیما اتفاقا خواستم شروع کنم۱تیکه اولش رو هم نوشتم ولی شاید بخندی اما باور کن جون ندارم. تکبال داقونم کرد الان تمام قوه تصورم درد می کنه. بچه ها نخندید باور کنید دارم راست میگم تمام توان تجسمم داره تیر می کشه. چیه باور کنید این عجیب نیست واقعا میشه! عجب گیری کردم ها!

دریـایی را دیـده ای که انــدازه
یک فنـجان چـای شـده باشـد؟!
نــــــه…محـــال است دیده بــاشی…
و بـرای همیـن هیـچ گاه،
حال و روز دل تــنگ مرا درک نــکردی؟!

یه متنی خوندم نوشته بود یه بچه ای مبل کرم رنگ رو با مداد رنگی سیاه کرده بود بعد من بهش گفتم اینجا چیز های ناراحت کننده ای می بینم چی کار کنم؟ بچه هه می گه خب پاکش کن. بعد من می گم اگه پاک نشد چی؟ بچه هه میگه اگه پاک نشد چشماتو ببند …. دیگه خودتون مطلب رو بگیرید دیگه حال ندارم بتایپم

روشنک جان داستان که چی بگم گاهی واسه خاطر دیوونگی های دل خودم۱چیزک هایی می نویسم واسه خودم ثبتشون می کنم که خیلی بیکار توی اینترنت نچرخم.

دلتنگم ….
اندازه تمام بغضایی ک گریه نشد…
اندازه تمام خنده هایی ک روی لب نیومد …
اندازه تمام روزایی ک باید بودی و نبودی ….
اندازه تمام روزایی ک بودم و نبودی …
دلتنگم ….
اندازه تمام روزایی ک نتونستم فریاد بزنم و بجاش ،
رفتم تو اتاقمو درو بستم و زیر پتو تا دلم خواست بی صدا داد زدم …
دلتنگم … چون پسرم و نمیتونم بگم عاشق ی غریبه ام!!!

یکباره دیگر برگرد
نه برای ماندن
نه..!
از آغاز می دانستم مسافری

می خواهم پیمانه ای
اشک را
پشت سرت بریزم
..
دستم ک نمک نداشت
شاید..
شوری ی اشک های غریبانه ام
نمک گیرت کرد
و
چشم روی آن همه خاطره نبستی
——————-
یکباره دیگر برگرد

اینم نتیجه ی آخرین سرچ من در همین لحظه.

داستان دو خلبان نابینا و …

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد.

اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.

اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند. اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.

در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌وقت کار همه‌مون تمومه…!»

بچه ها این چه اوضاعیه؟ جدی من بین زمین و هوا گیر کرده بودم کامنتم رفت ولی خودم موندم روی سر در محله هیچ هدینگی برام باز نمی شد فقط تیترش بود مجبور شدم برم بیرون از سر بیام داخل. دارم زده بودن اون بالا!

گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده…
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت…
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی و میگویی:
خدایا! تنها تو را دارم , تنهایم مگذار.

لایک

نمی نویسم … کــه کـلـمـات را آلــوده نـکـنـم بـه گـنـاه…گـنـاهـی کـه از آن مــن اسـت…نمی نویسم …تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ….نـمـی نـویـسـمــ…تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….تـا نـخـوانـی…نـدانـی….کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن!!
مـی خـنـدمــ…تـا یـادم بـمــانـد…تـظـاهـر بـهـتـریـن کـار اسـت…تـا یـادم نـرود…کـه دیـگـران مـرا خـنـدان مـی خـواهـنـد…تـا یـادم بــمــانـد مـن دیـگـر آن آرام سـابـق نـیـسـتـمــ…شـکـسـتـه امــ…روزهـای زیـادی اسـت کـه شـکـسـتـه امــ…آن زمـان کـه لـب بـه شـکـوه بـاز کـردم و گـفـتـم خـسـتـه امــ…و آن هــا یـکــ بـــه یــکـــ رفـتـنـد…خـسـتـگـی هـایـم را تـاب نـیـاوردنـد…و اکــنـون ایــن مـنـمــ! هـمـان آرام دلـتـنـگـی کــه دلـش مـدام شــور مـی زنــد! بـگــذار نـنـویـســـمــ…
مــن…لــبــخـنـد مـی زنــمـ…

دل تون میاد لایک نزنید

شکلک همین طوری بیخیال بی حوصله بی عجله دارم واسه خودم میرم رسیدم پشت صندلی طاها ایستاده بهش تکیه داده خیره به ناکجا داره شعر زمزمه می کنه همین طوری عادی دارم رد میشم۱کمی پام رو این طرف تر می ذارم پشت پایه صندلی طاها بعدش پام رو که گیر کرده محکم می کشم صندلیه هم با پای من میادش یعنی در میره طاها تکیه داده بود به صندلیه همراه صندلی ولو میشه زمین صندلی میره۱طرف طاها میره۱طرف صندلیه میره هوا می خوره توی مخ شهروز بی هوشش می کنه طاها ولو میشه روی سر پرواز پودرش می کنه شکلک من۱نگاه متعجب بی حال به صحنه میندازم بعدش دوباره واسه خودم قدم می زنم رد میشم.

کل دنیا راهم که داشته باشی…
بازهم دلت میخواهد،بعضی وقتها…فقط بعضی وقتها…
اصلا برای یک لحظه هم که شده،همه ی دنیای یک نفرباشی..

لایک نداره؟

یه چیزی بگم دلتون بسوزههههه؟
یه چیزی بگم جیگرتون آتیش بگیرههههه؟
ما دیگه تا یکشنبه شب شب نشینی ندارییییییم.
هعیییی.
به خاطر روزهای سوگواری البته.

خخخ خخخخخ حسینی اینو از کوجا جستی خخخخ
پریسا منم شرایطم شبیه توئه وقتی کامنت میره اوضاع نافرم میشه

ما گشته ایم ،نیست،تو هم جستجو مکن ان روز
ها گذشت،دگر ارزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو اینه را روبرو نکن

ببین پریسا تو خرابکاریهات طاها رو بیخیال شو. این دکله بابا. بیفته بدبخت میکنه همه ی اطرافش رو. بابا به این پیشنهاد داده بودن نقش غول قصه ی لوبیای سحر آمیز رو بازی کنه. قبول هم کرده بود منتها مشکل این بود که تو کادر دوربین جا نمیشده خخخ.

ﺳﻬﻢ ﺩﻟﺘﻨﮕـــــــــــــــــــــــــــی ﻣﻦ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮑﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﭘﺸﺖ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﺗﻮﺁﺭﺍﻡ ﭼﮑﻴــــــــــــــــــــــﺪ…

وقتی شکسته اطلسی وقتی گرفته اسمون
وقتی که تنهای شده تنها شریک خونمون
وقتی نگاه روشنت حالا غریبه با چشام
نه دیگه اسمت یادمه نه دیگه عشقت رو میخام
میترسه بی تو گم شدن بی رد پا بی نشون
باید گذشت از باورت باید رها شد نیمه جون
میترسه تنهایی و غم باید تو رویاها نشست
باید بروی عاشقی چشمای دلتنگی رو بست

هعی .واسه منی که دیگه ته خطم
مهم نیستش کنارت کی راه میره /…
مهم نیس از نگاه کی گرم میشیییییییییییییییییی
مهم نیس که دلم از کی میگیره ..
واسه منی که دیگه ته خطم ..
تمومِ آدما مثل تو هستن .
همه بعد یه مدت سرد میشن ..
مثل رابطه ی سرد تو با من..نگاه من به عشق فرق داره با تو.
تو دنیات به خودت خلاصه میشه
تو حرفای منو برعکس میفهمی
منو تو دلخوریم از هم همیشه …..

هنوزم چشمای تو مث شبای پر ستارست
هنوزم خاطره هات برام مث عمر دوبارست
هنوزم وقتی می خندی دلم از “شادی” می لرزه
هنوزم با تو نشستن، به همه “دنیا” می ارزه
هنوزم… . . .

بعضی وقت ها…
دلم می خواهد، خودمان را بزنیم به علی چپِ کوچه ها و بعد٬ ناگهان ببینم که از
خیابان اصلی
سر در آورده یم!
یک ماشین دربست بگیریم و برویم ته دنیا با هم بنشینیم لبه پرتگاهش و
هی پاهایمان را تکان بدهیم
تخمه بشکنیم
و بلند بخندیم…

به خدا راست میگم وسط کامنت ها۱لحظه گم شده بودم!
تا۱شنبه شبنشینی نیستش؟ بلکه من توی این۱هفته بتونم جرأت کنم ویندوز این سیستم طفلکی رو درستش کنم! اگر بتونم!

آخرین .حادثه بودی.
واپسین لحظه ی پرواز.
تو رو پیدا کردم از من.
تو رو گم کردم تو آواز !
خونه اقیانوسِ خالی.
من غریقِ وهم و رویا ..
زندگی پرده ی اشکه.
من گرفتارِ تماشا !!
آینه تابلویِ عزابه .
منو رویای تنِ تو.
هر صدا ضجه ی ترسِ.
تو شبِ نبودنِ تو.
با منِ به شب رسیده .
نه چراغُ نه ستاره .
لحظه تکرارِ همیشه.
گریه گریه ی دوباره.
من همینم .از تو اینجا .
تلخُ گم کرده ترانه .
یه صدا مرده ی تنها.
یه حضورِ غمگنانه ..
تو رو میپرسم از آواز .
از غزل هایِ فراموش
تو رو میپرسم از آینه .
از ترانه هایِ خاموش ..!

شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟

گفت ای عاشق دیوانه فراموش شوی

سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد

گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی

بچه ها جدی گیر سیستم بانو چیه۱کسی بیاد کمکش! به نظرم توی این شبنشینی ها ما بیشتر از هر گروهی و هر سالن پرسش و پاسخی هم رو می بینیم! هر کسی بلده رو به راهش کنه تا۱شنبه نیستیم.

یہ وقتآیے،یہ حرفآیے،…چنان آتیشت میزنہ کہ دوست دارے فریاد بزنے،ولی نمیتونے!دوست دارےاشک بریزے،ولی نمیتونے!حتے دیگہ نفس کشیدنم برات سخت میشہ!تمام وجودت میشہ بغضے کہ نمیترکه..بہ این میگن”درد بے درمون”

شمسی جون یه جوری میگی کتاب انگار سواتت قد میده ب کتابای در سطح دکتری سرور و آقات …خخخخخخخخخ.
اونا رو باس دکیا بوخونن شمسی .شما این شعرا رو بوخون ک اینجا میذارم ..عمو شمسی کلاس چندی ..چنتا تک آوردی از درسااااااااااات …
شهروز الهی چونتو خودم ببندم .
دلم خواس بت گیر بدم الکی

یه چیزیو اعتراف کنم آیااااا؟ جدی اول شبنشینی از تهدید شهروز ترسیدم، گفتم موضوع چیه که نباید از زیرش در بریم! خخخخ.
منم انصافا صفحات تبلیغیو باز نمیکنم، ولی بعضیاشون خودشون باز میشن که اگه اشتباه نکنم بهشون میگن پاپآپ.

در مورد شبنشینی هم منم میخواستم نظر روشنکو بدم، ولی فردا شب به احتمال قوی نتونم بیام. این شد که بیخیال شدم. خخخ.

به مرگ عطری جون .همون شهروز سابق ..من نمیتونم پست بزنم یکشنبه ..
میخوام با شنبه برم دوشنبه خخخخخ
.بعدش من کامنتا را نخوندم .بانو راجع ب چی باس نظر ارزش مندما بدم .
شمسی قمر عطری .ما سه تا خواهریم بچا …خخخی

بچه ها اعصابم لهیده تمام اطراف ما برفی شدن جز این شهر نکبت من. شنیدم جاده ها بسته شدن من الان توی شهر گیر کردم خیال ندارم برم بیرون شهر ولی این حس همچین بهم نمی سازه. خصوصا اینکه میگن دور و برم همه جا طعتیل کردن ما همچنان در کاریم!

من فراموش کردم شارژرم رو از دفتر بیارم پس اگه شارژم پرید پیشاپیش شبتون صورتی …. راستی جاتون خالی اینجا یه برف با حالی اومد بعد از ظهری که خیییلی قشنگ بود ولی هوا صبحی اساسی سرد بود الآن هم که نمی دونم چون اینجا بخاری روشن هست و گرام

پریسا اگر امشب پست نزنی پست روشنکو منتشر نمیکنم. اگر هم منتشر کنم اینی که فرستاده رو منتشر میکنم بعد قسمت آخرشو انقدر نگه میدارم تا پست بزنی خخخ.
یعنی همچین بیمغزی هستم خخخ.

کم کم داریم به پایان شبنشینی میرسیم، اگه دیگه ندیدمتون خداحافظ همگی.
امیدوارم روزهای خوبی داشته باشید.
عزاداریها هم مورد قبول واقع بشه انشا الله. التماس دعا.

آقای دکتر راجع به سیستم من اف هام کار نمی کنند یعنی باید فانکشن رو با اف ها بگیرم تا حالت اصلیشون باشند و در حالت عادی هر افی رو که بگیرم مثل این هست که با فانکشن گرفتم کلا قاتی شدم….

روشنک عااالی خیییلی …..

خدایــــــــــــا!

اون دنیا اگه خواستی گنـــــــــاه هآآی یواشکی مون رو نشون بدی!
لطفـــــــــاً …
گریــــــــــــه های یواشکی مون رو هم نشون بده! …

شهروز میرم خونه روشنک جفتی با هم رمانه رو می خونیم بستنی یواشکی هم می خوریم پست هم نمی زنم تو هم هر اقدامی دلت می خواد…دددددد… نکن! به من چه با اینهمه طرفدار که پست های روشنک داره اگر جرأت کردی نگهش دار. بچه ها همه آماده باشید بزنیمش!

عطری و شمسیو کفن پیچ ببینین بانو نیمیدونم باس چیکار کننم …روشنک اختیار داری من سرور شمسی و قمرم تو تیم مدیریت .خخخخخخخخخخی
پریسا شما بخند راحت باااااااااااااااااااااش ..