دانلود فایل متنی مقاله با حجم هشتصد و پنجاه و هشت کیلوبایت
بررسی مسایل و مشکلات افراد نابینا و کمبینا در تعامل با جامعه
اسدالله بابایی فرد[1]
زهرا مهربان[2]
چکیده
با توجه به این که افراد نابینا به عنوان بخشی از اعضای جامعه هستند؛ روابط و مهارتهای اجتماعی آنان در تعامل با جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است. افراد نابینا به دلیل نداشتن یکی از حواس بسیار مهم در یادگیری و انجام مهارتها و ارتباطات اجتماعی با مشکلات فراوانی روبهرو هستند که این مشکلات بر جنبههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی و آیندهی آنان تأثیرگذار است. بنابراین، از یک سو، دریافت این که مهارتهای اجتماعی مورد نیاز و ضروری برای نابینایان در ارتباطات اجتماعی چیست و از سوی دیگر، بررسی راهکارهای مؤثر در آموزش این مهارتها به آنان، میتواند تأثیرات مهمی را بر نوع شخصیت و نگرش افراد نابینا داشته باشد. بنابراین در این مطالعه به دنبال آن هستیم تا برخی از دلایل عدم سازگاری اجتماعی مناسب نابینایان و همچنین برخی از پیامدهای نداشتن تعامل مؤثر و مفید با جامعه از سوی آنان را بررسی کنیم. در پایان این پژوهش برخی راهکارها و پیشنهادهای عملی برای رویارویی با ضعف روابط اجتماعی افراد نابینا و کمبینا ارائه شده است.
واژگان کلیدی
نابینایی، کمبینایی، مهارت اجتماعی، عزت نفس، شخصیت، هویت، تبعیض، روابط اجتماعی.
-
طرح و بیان موضوع
بینایی یکی از حواس انسان است که بخش مهمی از اطلاعات محیطی را به فرد منتقل میکند به طوریکه 90 تا 95 درصد ادراک افراد از بینایی حاصل میشود. مسلماً محرومیت از چنین حس مهمی میتواند تغییرات اساسی در توانمندیهای شخص ایجاد کند و نحوهی تعامل او با محیط و در نتیجه فرایند رشد او را دگرگون سازد (مقدم بجستانی و اصغرنژاد فرید، 1391: 28). در حوزهی آسیب بینایی تعاریف زیادی وجود ندارد. اما میان تعاریف موجود، همچون حوزههای دیگر مربوط به معلولیتها، دربارهی بهترین تعریف بین متخصصان اختلاف عقیدهی زیادی وجود دارد. وجود نقص یا اختلال یک عضو یا چند عضو حسی اختلال حسی نامیده میشود. یکی از این اختلالهای حسی، نابینایی است (ساداتی، 1387: 10). فرد نابینا کسی است که به رغم برخورداری از فناوری پزشکی قدرت بینایی وی در چشم برتر کمتر از یک دهم یا بیست دویستم باشد. در واقع، نابینا به کسی گفته میشود که در فرایند رشد و تحول زیستی، شناختی، فردی و اجتماعی خود از نور و تجربهی دیدن محروم باشد (افروز، 1388: 2). از نظر قانونی به فردی نابینا گفته میشود که میزان بینایی وی از یک دهم کمتر و میدان دید او در حد 20 درجه یا کمتر باشد و نیمهبینا (کمبینا) نیز به کسی گفته میشود که میزان بیناییاش از یک دهم بیشتر ولی از بیست هفتادم کمتر است (مقدم بجستانی و اصغرنژاد فرید، 1391: 29). اما در بافت آموزشی برای توصیف دانشآموزان دچار آسیب بینایی از واژههای گوناگون استفاده میشود که عبارتند از: بینایی جزیی، کمبینایی، نابینایی قانونی و نابینایی کلی. در زیر به تعریف هر کدام از این واژهها میپردازیم: 1. بینایی جزیی: نوعی مشکل بینایی است که فرد را به استفاده از آموزشهای ویژه مجبور میکند؛ 2. کمبینایی: عموماً به شدت آسیب بینایی اشاره دارد، نه لزوماً به محدودیت در فاصلهی بینایی. این واژه برای افرادی که قادر به خواندن روزنامه از فاصلهی معمولی حتی با وسایل کمکی، مثل عینک یا لنزهای تماسی نیستند، به کار میرود؛ 3. نابینایی قانونی: فرد نابینای قانونی به کسی گفته میشود که تیزبینی او در یک چشم یا در هر دو چشم با استفاده از وسایل کمکی بیست دویستم یا کمتر باشد؛ 4. نابینایی کلی: اشاره به دانشآموزانی دارد که یادگیری آنها از راه بریل یا دیگر وسایل غیربینایی انجام شود (ساداتی، 1387: 10).
به طور کلی، نابینایی یک وضعیت جسمانی آسیب دیده با عوارض شدید هیجانی است که نه تنها خود فرد، بلکه خانواده و جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد. معلولیت بینایی میتواند تغییرات زیادی در نوع زندگی افراد به وجود آورد و باعث بروز برخی مشکلات در سازگاری روانشناختی و اجتماعی آنها گردد (ملازاده و همکاران، 1392: 72). آسیب بینایی بیش از هر معلولیت دیگر ناتوانی به بار میآورد. ویلیام کروکشانک، میگوید: ضایعات بینایی مسایل و مشکلات بسیاری چه از لحاظ عملی و چه نظری برای افراد مبتلا به آن ایجاد میکند. وی جنبههای روانشناختی این مسایل را تحت سه عنوان: جنبهی کنشهای شناختی، جنبهی حرکتی، جنبهی عوامل شخصیتی و اجتماعی، ذکر کرده است (مقدم بجستانی و اصغرنژاد فرید، 1391: 29-28). کمبود یا فقدان مهارتهای اجتماعی یکی از جدیترین مشکلات افراد نابینا است و کمبود پذیرش اجتماعی در افراد نابینا احساس خودارزشمندی آنان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد (مستعلمی و همکاران، 1384: 439). در این نوشتار، سعی برآن است تا به بررسی برخی علل عدم رشد اجتماعی مناسب نابینایان و ناتوانی آنها در برقراری ارتباط مؤثر با افراد در جامعه در عرصههای مختلف اجتماعی پرداخته شودو در پایان راهکارهایی در ارتباط با رفع این آسیب برای افراد نابینا ارائه شود.
-
ضرورت مهارتهای زندگی برای نابینایان و کمبینایان
از میان حواس پنجگانهی انسان، بینایی یکی از مهمترین حواس به شمار میرود. از دست دادن بینایی در هر سنی ممکن است با عوارض و مشکلات اولیه و ثانویهای همراه باشد. عواقب ضایعات بینایی، که سلامت جسمی و روانی فرد را تحت تأثیر قرار میدهند؛ وسیع هستند و شامل عدم استقلال فرد و نیازمند شدن به کمک در انجام کارهای خانه، امور شخصی و سایر جنبههای زندگی روزانه، انزوای اجتماعی، عدم شرکت در فعالیتهای اجتماعی و مذهبی، ایجاد مشکل در خواندن، بیعلاقگی نسبت به فعالیتها، بیقراری، بروز ضایعات شناختی، آسیب وضعیت عملکردی، افت عملکرد، افزایش وابستگی به دیگران، امید کم به آینده، داشتن آرزوی مرگ، افزایش خطر تصادف با وسایل نقلیه، افتادن و شکستگی میباشد (لام[3] و دیگران، 2008؛ موجون[4] و دیگران، 2008، به نقل از: عسکری و دیگران، 1390: 30). افراد دارای نقص بینایی مشکلات ارتباطی زیادی را نیز تجربه میکنند. مشکلات تطابق با فقدان بینایی، افسردگی، اضطراب، خستگی و نارضایتی اجتماعی فاکتورهایی هستند که سلامتی فرد را متأثر میکند (هایر[5] و دیگران، 2004؛ به نقل از: همان). از دست دادن بینایی باعث ایجاد مشکلاتی در زمینهی استخدام، خودکفایی و عزت نفس فرد میشود (دِلئو[6] و دیگران، 1999؛ به نقل از: همان). از آنجا که ضایعات بینایی تأثیر قابل ملاحظهای بر توانایی فرد در عملکرد روزمره دارند، درنتیجه یک علت مهم ناتوانی تلقی میشوند (برگر[7] و دیگران، 2008؛ به نقل از: همان). طبق گزارش لانگلان و همکارانش (2007) از میان افراد مبتلا به بیماریهای مزمن، افراد مبتلا به ضایعات بینایی، بعد از افراد مبتلا به سکته و سندرم خستگی مزمن، دارای بیشترین مشکلات در ابعاد مختلف زندگی هستند (دِبوئر[8] و دیگران، 2007؛ به نقل از: همان). وقتی فردی دچار نابینایی میشود با چالشهای مربوط به تحصیلات، استخدام، تحرک، اجتماعی شدن، رشد روانی – اجتماعی، استفاده از تکنولوژی کمکی و سلامت روانی روبهرو میشود و این تنشها ممکن است به صورت انکار، خشم و ترس یا افسردگی ظاهر شود (هایِمز [9] و دیگران، 2005؛ به نقل از: همان).
از زمان تصویب قانون عصای سفید حدود 60 سال میگذرد؛ با این حال، نابینایان هنوز جزو افراد محرومی هستند که با وجود شمار بالایشان در کشورهای در حال توسعه، از حداقل امکانات رفاهی برخوردارند. بررسیها نشان میدهد که 45 میلیون نفر از مردم دنیا نابینا هستند که 90 درصد از این تعداد در کشورهای توسعهنیافته زندگی میکنند. آنها دارای مشکلات متعددی همچون مسایل و مشکلات مالی و اقتصادی، اشتغال، ازدواج، کمبودهای آموزشی، مشکلات فرهنگی و اجتماعی، رفت و آمد در سطح شهرها و غیره هستند. آمار سازمان بهداشت جهانی نشان میدهد که حداقل حدود 120 هزار نفر نابینای مطلق در ایران وجود دارد و 450 تا 500 هزار نفر کمبینا نیز در کشورمان زندگی میکنند؛ جمعیتی که برای خودکفایی و استقلال نیاز به خدمات حمایتی، اشتغال و آموزش دارند، اما تا به حال نتوانستهاند به حقوق خود دست یابند. علیاکبر جمالی، مدیر عامل انجمن نابینایان ایران در این باره میگوید: «متأسفانه مشکلات نابینایان در کشور ما زیاد است. نابینایان در سنی که باید آموزش ببینند، با کمبود تجهیزات آموزشی و کمک آموزشی مواجهاند. منابع مطالعاتی آنها محدود است، چون هزینههای انتشار کتب به خط بریل و یا کتابهای صوتی بالا است. نابینایان همچنین در زمینهی دسترسی به تجهیزات رایانهای هم به دلیل گران بودن تجهیزات یا محدود بودن فعالیت متولیان، در مضیقه قرار دارند. بنابراین، با مشکل حرفهآموزی رو به رو میشوند و نمیتوانند استعدادهایشان را در مهارتهای گوناگون شکوفا کنند. همین مسأله زمینهساز بیکاری آنان میشود و در زمان اشتغال، از بازار کار جا میمانند… در دنیای امروز نابینایان در اغلب کشورها توانستهاند جایگاه خود را در جامعه پیدا کنند؛ در حالی که در کشور ما هنوز حقوق آنها به رسمیت شناخته نمیشود. نابینایان زیادی بیکار هستند چون مهارتی ندارند اما عدهای از آنان که از توانـــاییهایی برخوردارند؛ در محیطهای کاری انتخاب نمیشوند و کارفرمایان از استخدام آنها سر باز میزنند» (جمالی، 7/1/1392، در سایت علمی دانشجویان ایران).
بسیاری از افراد در رویارویی با مسایل زندگی فاقد توانایی لازم هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مشکلات و مسایل روزمرهی زندگی ناتوان و آسیبپذیر میسازد. بسیاری از این مشکلات و اختلالات ریشههای روانی – جتماعی دارند. انسانها برای مقابلهی سازگارانه با موقعیتهای تنشزا و کشمکشهای زندگی، نیاز به آموختن برخی از مهارتها دارند. یکی از مؤثرترین برنامههایی که به افراد کمک میکند تا زندگی بهتر و سالمتری داشته باشند برنامهی آموزش مهارتهای زندگی است. هدف از آموزش این مهارتها، کمک به افراد در جهت شناخت هرچه بهتر خود، کنترل هیجانات و استرسها و حل کردن هرچه بهتر مسایل و مشکلات است. از طریق تأمین چنین اهدافی، تواناییهای روانی – اجتماعی افراد افزایش پیدا میکند و باعث میشود که آنان مسئولیتهای مربوط به نقشهای اجتماعی خود را پذیرفته و بدون صدمه زدن به خود و دیگران با چالشها و مشکلات زندگی روبهرو شوند و انتخابها و رفتارهای سالمی در سراسر زندگی داشته باشند. ده مهارت اصلی و پایه که به توصیهی سازمان جهانی بهداشت مورد آموزش قرار میگیرد عبارت است از: 1. مهارت خودآگاهی؛ 2. مهارت همدلی؛ 3. مهارت برقراری رابطهی مؤثر؛ 4. مهارت روابط بینفردی سازگارانه؛ 5. مهارت تصمیمگیری؛ 6. مهارت حل مسأله؛ 7. مهارت تفکر انتقادی؛ 8. مهارت تفکر خلاق؛ 9. مهارت مقابه با هیجان؛ 10. مهارت مقابله با استرس (شهرستانی، 9/2/1394، سایت میهنبلاگ).
-
روابط اجتماعی و نقش آن در مهارتهای زندگی
فرایند اجتماعی شدن یکی از جنبههای رشد انسان است. ذاتی بودن زندگی جمعی در انسانها ضرورت تماس با دیگران را امری اجتنابناپذیر نموده است. رشد اجتماعی دربردارندهی ارتباط سالم و منطبق با موفقیت در افراد است (باقری و شهسواری، 1387: 3). کودکان نیاز دارند برای اجتماعی شدن، به طور مستقیم تعاملهای اجتماعی را مشاهده کنند. کودکان مبتلا به آسیب بینایی دسترسی محدودی به اطلاعات دیداری در جریان تحول خود دارند؛ کمبود اطلاعات دیداری باعث میشود تعاملهای اجتماعی که بعدها در تحول نظریهی ذهن اهمیت دارد؛ تحت تأثیر قرار گیرد و این کودکان در تحول نظریهی ذهن مشکلاتی داشته باشند. توانایی نظریهی ذهن که ذهنیسازی نیز نامیده شده است؛ به صورت بازنمایی پیوسته وضعیت ذهنی خود و دیگران مطرح میشود. این توانایی به ما این امکان را میدهد که در اجتماع و در تعامل با دیگران اندیشهها، باورها، گرایشها و هدفهای آنها را در ذهن بازنمایی کنیم و واکنش مناسب نشان دهیم. نظریهی ذهن پیشنیازی برای درک محیط اجتماعی و لازمهی درگیری در رفتارهای اجتماعی رقابتآمیز است. درک این که افکار و احساسات دیگران متفاوت از افکار و احساسات خود فرد است از تواناییهای اجتماعی سطح بالایی است که در تحول شایستگی اجتماعی نقش دارد (مشهدی و همکاران، 1390: 220). بنابراین، افراد نابینا به دلیل این که قادر به دیدن نیستند در تحول نظریهی ذهن دارای نارساییهایی هستند، که به طورطبیعی بر مهارت و سازگاری اجتماعی آنان تأثیرات منفی خواهد داشت.
انسان به دلیل اجتماعی بودن برای رشد و پیشرفت خود ناگزیر است که در جامعه با دیگران و در بین افراد زندگی کند و لزوماً با یک سری از مسایل اجتماعی، از قبیل تعامل با دیگران، مواجه خواهد شد که حل موفقیتآمیز آنها جهت ادامه حیات ضروری است. قابلیت شرکت مؤثر در تعامل با دیگران، چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی شغلی، از اهمیت خاصی برخوردار است (بیابانگرد، 1384: 12-11). کمبود یا فقدان مهارتهای اجتماعی یکی از جدیترین مشکلات افراد نابینا است و کمبود پذیرش اجتماعی در افراد نابینا احساس خودارزشمندی آنان را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد (مستعلمی و همکاران، 1384: 439). بنابراین، آموزش مهارتهای اجتماعی به افراد نابینا بسیار حیاتی و مهم است. جانسون و جانسون شش پیامد سودمند آموزش مهارتهای اجتماعی را نقل کردهاند: 1. رشد فردی و هویتی 2. موفقیتهای شغلی 3. بهبود کیفیت زندگی 4. سلامت فیزیکی 5. سلامت روانی اعم از:رشد عزت نفس، خودمختاری، کاهش اضطراب، افسردگی، ناکامی 6. توانایی رویارویی با استرس (همان: 439-438).
یکی از دلایل پایین بودن مهارت اجتماعی کودکان نابینا این است که در دوران یادگیری مهارتهای اجتماعی، از برقراری رابطه با محیط عاجزند، قادر به فهم کامل توضیحات اطرافیان و مربیان نیستند و نمیتوانند نیازهای خود را بیان کنند (بیابانگرد، 1384: 10). فقدان مهارتهای اجتماعی کافی میان افراد دارای آسیب بینایی ممکن است مشکلات زیادی از قبیل انزوای اجتماعی، افسردگی و مشکلات روانی – اجتماعی متعدد را به وجود آورد. در نتیجه، برای این افراد که از مهارتهای اجتماعی ضعیفی برخوردارند آموزش صحیح به منظور کمک به بهبود مهارتها به نحوی که بتوانند از تعاملات اجتماعی لذت ببرند و نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند، الزامی به نظر میرسد (محمودی، 1392: 21). مربیان و دستاندرکاران تعلیم و تربیت میتوانند با آموزش مهارتهای اجتماعی به دانشآموزان، به ویژه دانشآموزان نابینا، فرصتهایی را فراهم کنند تا بیشتر با همسالان خود به تعامل بپردازند (بیابانگرد، 1384: 12-11) و این تعامل در دورههای بعدی زندگی افراد نابینا در رابطه با برخورد با مسایل و مشکلات اجتماعی و حضور موفق در جامعه تأثیرات مثبتی را به دنبال خواهد داشت.
مهارت اجتماعی مجموعهی رفتارهای فراگرفتهی قابل قبولی است که فرد را قادر میسازد با دیگران رابطهی مؤثر داشته و از عکسالعملهای نامعقول اجتماعی خودداری کند. همکاری، مشارکت با دیگران، کمک کردن، آغازگر رابطه بودن، تقاضای کمک کردن، تعریف و تمجید از دیگران و تشکر و قدردانی کردن، مثالهایی از این نوع رفتار است. یادگیری رفتارهای فوق و ایجاد رابطهی موفق با دیگران یکی از مهمترین دستاوردهای دوران کودکی است. متأسفانه همهی کودکان موفق به فراگیری این مهارتها نمیشوند (شهیم، 1381: 122) که از آن دسته کودکانی هستند که دارای حس بینایی نیستند.
اسلا موسکی و دان شناخت و مهارت اجتماعی را فرایندی میدانند که کودکان و نوجوانان را قادر میسازد تا رفتار دیگران را درک و پیشبینی کنند، رفتار خود را کنترل کنند و تعاملات اجتماعی خود را تنظیم کنند. یکی از نظریههای جدید در مبحث شناخت اجتماعی که به بررسی مهارت اجتماعی پرداخته است نظریهی کریک و داج در مورد پردازشگری اطلاعات اجتماعی است. طبق این نظریه برای این که تعامل اجتماعی به صورت مناسب تحقق یابد لازم است که محرک اجتماعی به درستی رمزگردانی شده و با دیگر اطلاعات مربوطه مقایسه و تفسیر گردد. هرچه محرک اجتماعی بهتر پردازش شود؛ لیاقت، مهارت اجتماعی کودک بیشتر و تعمل او با دیگران موفقیتآمیزتر خواهد بود (بیابانگرد، 1384: 3). نقص مهارت اجتماعی مشکلی به نسبت مقاوم و مرتبط با عملکرد ضعیف تحصیلی است که اغلب منجر به مشکلات سازگاری آتی یا اختلالات روانی میشود. بنابراین، شناخت و درمان کودکان مبتلا به این نقص وظیفهی مهم روانشناسان، مشاوران و متخصصان تعلیم و تربیت است (شهیم، 1381: 122). کودکان نابینا از جمله کودکانی هستند که به دلیل عدم توان دیدن در فرا گرفتن مهارتهای اجتماعی با مشکلات زیادی روبهرو هستند. شناخت و درمان افراد مبتلا به نقایص بینایی وظیفهی مهم روانشناسان، مشاوران و متخصصان تعلیم و تربیت است. کودکان معلول به دلیل نقص جسمی و محرومیتهای ناشی از آن اغلب قادر به ایجاد رابطهی اجتماعی و تعامل با همسالان و بزرگسالان نیستند و سازگاری عاطفی و اجتماعی آنان با دشواری روبهرو است. این کودکان معمولاً منزوی و درونگرا هستند. دلایل مختلفی در مورد مهارت اجتماعی پایین افراد نابینا در مقایسه با افراد سالم وجود دارد. از آنجا که بررسیهای مختلف نشان نمیدهند که کودکان یا نوجوانان نابینا ناسازگار هستند، میتوان نتیجه گرفت که نابینایی الزاماً همراه با ناسازگاری نیست. کاتز فورس علت ناسازگاری افراد نابینا را بیشتر به علت طرز برخورد جامعه با آنان میداند (بیابانگرد، 1384: 3). آنچه عدهای را ناتوان میسازد نه ناشی از تفاوتهای فیزیکی، یا به عبارتی، معلولیت آنها بلکه ناشی از آن تعریف و برساخت اجتماعی است که تفاوت را در هیبت تبعیض متعین میسازد؛ تا جایی که میتوان این مسألهی اجتماعی (تبعیض) را فینفسه مولد، فزاینده و مسبب ناتوانی در جامعه دانست. گری آلبرشت (2006) نیز معتقد است ناتوانی در افراد مستقر نیست بلکه در تبعیض تحمیلشده به وسیلهی جامعه در محیط اجتماعی و فیزیکی که توانایی افراد را برای مستقل بودن محدود میکند و در کنش متقابل بین آسیبهای فردی و پاسخهای جامعه به آنها، که در تقلیل انتظارات نقشی، تعصبات، قوانین غیردوستانه و سیاستهای تبعیضآمیز تجلی مییابد؛ قرار دارد (محسنی و جبلی، 1392: 133-132).
-
آسیبشناسی تعامل با نابینایان و کمبینایان و تأثیر آن بر شخصیت و هویت آنها
اگرچه نابینایی یک وضعیت جدی است که میتواند تعادل روانی و سازمانیافتگی کلی شخصیت فرد نابینا را تحت تأثیر قرار دهد اما نابینایی به خودی خود سازمانیافتگی شخصیت فرد نابینا را از بین نمیبرد، بلکه نگرش فرد نابینا در سازمانیافتگی شخصیت او تأثیر زیادی میگذارد. بعضی از افراد نابینا تحت تأثیر نگرشهای اجتماعی و خانوادگی منفی و ترحمآمیز به نابینایی، مستعد و مبتلا به افسردگی و سایر مشکلات عاطفی میشوند و البته هرچه طول مدت افسردگی بیشتر شود؛ سازمان شخصیت فرد نابینا در یک الگوی افسردگی بیشتر فرو میرود (مقدم بجستانی و اصغرنژاد فرید، 1391: 29). بنابراین، شاید آنچه باعث ناتوانی و عدم وجود برخوردهای اجتماعی مناسب و حتی حضور اجتماعی کارآمد از سوی افراد نابینا میشود؛ بیشتر از آنکه به نداشتن حس بینایی مربوط باشد به برخوردهای اطرافیان و آنچه که به فرد نابینا در حین جامعهپذیری القا میشود مربوط باشد.
اساساً یکی از مشکلاتی که جامعهی نابینایان در بخش مهمی از جهان، به ویژه در کشورهای توسعهنیافته و در حال توسعه، با آن روبهرو است وجود تصورات قالبی و نادرست در مورد نابینایان و قابلیتهای فکری، روحی و روانی و جسمی آنها است. بخش مهمی از مردم چنین تصور میکنند که نابینایی معادل با ناتوانی است یا لااقل باعث بروز مشکلات حاد و حل نشدنی در زندگی افراد نابینا میشود. در صورتی که به لحاظ تاریخی شواهد متعددی وجود دارند که نشان میدهند افراد نابینا، برخلاف تصورات رایج، میتوانند پابهپای افراد عادی در زندگی پیشرفت کنند و حتی از آنها موفقتر باشند.
یکی از رفتارهای نامناسب که تأثیرات منفیای در نگرش فرد نابینا دارد تبعیض است. تبعیض، تبعات و پیامدهایی را به همراه دارد. اولین و مهمترین پیامد تبعیض علیه معلولان، ناتوان کردن یا به استضعاف کشیدن آنهاست. تأکید و بزرگنمایی جامعه – خانواده، مدرسه، دانشگاه، محیطهای شغلی و غیره – در خصوص محدودیتهای این افراد و ناباروری، اغماض، کمبینی و حتی نادیده گرفتن قابلیتها و تواناییهای آنان، فرصتهای پرورش و شکوفایی استعدادهای بالقوهی آنها را سلب و سرکوب میکند و از یک انسانی که میتواند توانا، مستقل، مفید و قابل اتکا باشد؛ فردی وابسته، ناتوان و بیکفایت میسازد. تحمیل برچسب ناتوانی به این افراد از سوی جامعه، صرفنظر از استثنائات، عاملیت آنها را تحتالشعاع قرار میدهد و موجب پذیرش این برچسب از سوی آنها میشود. بدینسان، تبعیض، ناتوان تولید میکند. پژوهشها نشان میدهند کسانیکه سطح بالایی از تبعیض را درک میکنند احتمال بیشتری دارند که افسردگی، اضطراب و سایر پیامدهای بهداشتی منفی را تجربه کنند. علاوه بر این، تبعیض ادراکشده ممکن است منجر به کاهش تلاش و عملکرد در عرصهی آموزش و بازار کار شود که این خود سبب پیامدهای منفی دیگری میشود (محسنی و جبلی، 1392: 133).
در این میان یکی از عوامل اصلی و مؤثر در عدم توان حضور اجتماعی مطلوب فرد نابینا، خانوادهی او و به خصوص والدینش هستند. نابینایی، تحول مؤثر والد – کودک را مختل میکند. برای مثال، والدین قادر نیستند با هیجانهای منفی کودک نابینای خود سازگار شوند و یا فاقد مهارتهای خاص برای برقراری ارتباط و تعامل با کودکشان هستند. به همین دلیل کودک نابینا در اکتساب تعاملها و مهارتهای اجتماعی ممکن است مشکلاتی داشته باشند. کودکان فاقد سطوح بالای مهارتهای اجتماعی، نه تنها تعامل موفقیتآمیزی با همسالان خود ندارند، بلکه رفتارهای مشکلآفرین درونیسازی شده (مانند احساس غمگینی، افسردگی، تنهایی) و رفتارهای مشکلآفرین برونیسازی شده (مانند پرخاشگری جسمانی یا کلامی، مهارتهای ضعیف خلق و بحث کردن با دیگران) را نیز بیشتر تجربه میکنند (مشهدی و همکاران، 1390: 220).
ریتزر و آلبرشت (2006)، استدلال میکنند که با هر مقیاسی که بسنجیم؛ ناتوانی یک مسألهی اجتماعی است. ناتوانی در دنیا، یک معضل بحثبرانگیز است زیرا بحث را بر چیزی متمرکز میسازد که مسألهای اجتماعی را برساخت میکند و بر جمعیت جهانی اثر میگذارد. ناتوانی یک تجربهی همگانی است که به همهی افراد از طریق بدنهایشان، روابط اجتماعی، سیاستگذاریهای دولتها، اقتصاد سیاسی مربوط میشود. مردم ناتوانی را در خودشان، اطرافیانشان و در کل جامعه تجربه میکنند. از آنجا که طبق تعریف جامعهشناختی، مسألهی اجتماعی وضعیت اظهارشدهای است که با ارزشهای شمار مهمی از مردم مغایرت دارد و معتقدند باید برای تغییر آن وضعیت اقدام کرد. پس میتوان گفت: تبعیض به عنوان یک مسألهی اجتماعی وضعیتی ناخوشایند معلولان است که از سوی جامعه در قالب اعمال محدودیت یا محرومیت در تخصیص منابع مادی و معنوی جامعه انجام میشود؛ چنانکه اکثر افراد مبتلا به آن معتقدند برای اصلاح این وضعیت باید اقدام کرد. پس، با این استدلال ناتوانی یک مسألهی جدی اجتماعی است که پیامدهای بسیار زیانبار و گرانی را برای جامعه به بار میآورد. از این رو، پرداختن به موضوع چگونگی ساخت یا تولید و بازتولید ناتوانی، سیاستگذاران و برنامهریزان اجتماعی را در تخفیف مسأله و کاهش خسارات ناشی از آن یاری میکند (محسنی و جبلی، 1392: 134-133).
به طور کلی، افراد نابینا در ارتباطات اجتماعی خود مشکلات زیادی از قبیل انزوای اجتماعی، دوستان اندک و سپری کردن وقت در تنهایی را تجربه میکنند و در خطر ابتلا به افسردگی و مشکلات روانی – اجتماعی قرار دارند. بنا به اظهارات ولفی و ساکس، انزوای اجتماعی و فقدان حمایت کافی میان افراد با آسیبهای بینایی ممکن است به عزت نفس پایین در آنها بیانجامد (محمودی، 1392: 21). همچنین، در رابطه با کاهش سازگاری روانی – اجتماعی افراد نابینا و دیگر معلولیتهای جسمانی، برخی پژوهشگران ادعا میکنند که کاهش عزت نفس در افراد نابینا با افزایش علایم روانشناختی، مانند افسردگی و اضطراب، مرتبط است، و افزایش خودپنداره و عزت نفس و همچنین فراگیری مهارتهای اجتماعی از عوامل مهم در سازگاری روانی – اجتماعی این افراد است (ملازاده و همکاران، 1392: 72). امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات رفتاری به عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس و تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی کودکان و نوجوانان میپردازند؛ زیرا اگر این افراد بخواهند از حداکثر ظرفیتهای ذهنی و توانمندیهای بالقوهی خود بهرهمند شوند؛ میبایست از نگرشی مثبت نسبت به خود و همچنین انگیزههای قوی برای تلاش برخوردار شوند (مستعلمی و همکاران، 1384: 439). نقش تقویت مهارتهای اجتماعی و اهمیت فراوان آن برای تعاملات اجتماعی مناسب بر کسی پوشیده نیست. در این راستا اسلبی و گوارا مهارتهای اجتماعی را مترادف با سازگاری اجتماعی میدانند. از نظر آنها مهارت اجتماعی عبارت است از توانایی ایجاد ارتباط متقابل با دیگران در زمینهی خاص اجتماعی به گونهای که در عرف جامعه قابل قبول و ارزشمند باشد (محمودی، 1392: 21).
برای یک فرد با آسیب بینایی، کسب مهارتهای سازگاری مناسب یک عامل کلیدی برای دست آوردن مفهوم خود مثبت و عزت نفس بالاتر، رفتارهای جامعهپسند، ابزار خود بهتر و توانایی در پذیرش ناتوانی به مثابهی بخشی از وجود او است (قریشیراد، 1391: 42). احساس انگشتنمایی، در بین غالب افراد نابینا قابل مشاهده و توصیف است. افراد نابینا احساس میکنند که در تنهایی و جمع، در خانه و مدرسه، کوچه و خیابان، سفر و حضر، وجودشان مورد توجه خاص دیگران واقع میشود. به عبارت دیگر، احساس میکنند، با وجود این که در بین جمع زیادی از دوستان و همکلاسیهای بینا هم نشسته باشند، بیشترین نگاه و توجه دیگران متوجه حضور آنان میشود. به سخن دیگر، احساس انگشتنمایی در خلوت و جمع احساس غالبی است که بین افراد نابینا وجود دارد. به همین علت، از حساسیت بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند و در نتیجه، سطح آزردگی عاطفی و روانی آنها فوقالعاده بالا است و حساسیت فوقالعاده به آنچه در پیرامون آنها میگذرد به ویژه نسبت به آدمهایی که در محیط آنها حضور مییابد و یا در کنارشان مینشیند دارند. از همین رو، و به لحاظ برخورداری از چنین حساسیت روانی فوقالعاده، بعضاً رگههایی از ناامنی روانی – اجتماعی و گاه کماعتمادی و برخی بدبینیها و سوءظنها نسبت به کنشها و واکنشها و رفتارهای دیگران در خصیصههای شخصیتی بسیاری از افراد نابینا مشاهده میشود (افروز، 1388: 4).
از سوی دیگر، فقدان حس بینایی بسیاری از سازگاریهای انسان با محیط را دستخوش اختلال میکند که ممکن است بر شکلگیری هویت و نحوهی رویارویی با رویدادهای پراسترس تأثیر بگذارد و منجر به افسردگی شود. هر فرد در طول زندگی، تصویری از خود را درونی میکند که مهمترین بخش آن مربوط به ویژگیهای جسمانی است و از طریق حس بینایی حاصل میشود و اساس شکلگیری هویت در نوجوانی است (قریشیراد، 1391: 42). به طور کلی، عوامل مؤثر در شکلگیری هویت در نابینایان عبارتند از: نقص بینایی، احساسات مخرب والدین از قبیل احساس گناه، غم و شرمندگی در برخورد با کودک نابینا، حمایتهای افراطی والدین و اطرافیان، برخوردهای ترحمآمیز والدین و اطرافیان، رفتار فرد نابینا و تأثیر آن بر واکنش دیگران، دستیابی آسان به امکانات آموزشی، رفاهی و تفریحی، رشد شناختی و رسانههای گروهی (قمرانی و جعفری، 1382: 27). نابینایان نسبت به آیندهی خود بیمناکترند؛ احساس توانایی کمتری در فرونشاندن خشم و پرخاشگری خود دارند، دارای نگرش منفی نسبت به خود هستند. نابینایان تصور میکنند که افراد عادی دارای عملکردی به مراتب بهتر از آنها هستند که این امر درنهایت بر خودپندارهی آنان تأثیر منفی دارد و موجب میشود نابینا نتواند هویت موفق را در خود رشد دهد (مستعلمی و همکاران، 1384: 439). احتمالاً افراد با آسیب بینایی با تصویر بدنی منفی، اغلب از خلق منفی، افسردگی و اضطراب رنج میبرند و از ارتباط اجتماعی با دیگران گریزان هستند. رویکردهای مقابله بر همهی جنبههای زندگی آنان سایه میافکند و بر سلامت روانی، شادکامی و سازگاری بعدی آنها تأثیر میگذارد. از طرف دیگر، پاسخهای عاطفی منفی، از قبیل افسردگی، اضطراب و شیوههای ناکارآمد، نیز در سازگاری روانی مداخله میکنند (قریشیراد، 1391: 42). به طور کلی، افراد نابینایی که در زمینههای مختلف هویتی (فردی، جمعی، شغلی، تحصیلی و …) پیشرفت کنند، قادر خواهند بود در تصمیمگیریهای شغلی، حرفهای، آموزشی و غیره موفق عمل کنند. از این روست که این بعد شخصیتی فرد نابینا (هویتیابی)، به عنوان مهمترین مؤلفهی پیشبینیکنندهی آتیهای خوشبینانه یا تأثیرگذارندهای منفی در زندگی وی ایفای نقش میکند. پس بجاست که صاحبنظران و کارگزاران امر تعلیم و تربیت با برنامهریزی صحیح و هدفدار در پیشبرد این رسالت خطیر کوشا باشند (قمرانی و جعفری، 1382: 28).
-
نتیجهگیری پژوهش
عدهای از پژوهشگران معتقدند افراد دارای نقص بدنی در برابر مسایل زندگی احساس ناتوانی میکنند. نظریهی روانشناسی فردی آدلر که در قالب ناتوانی بدنی از آن بحث میشود، با اصل برتریجویی، احساس حقارت، جبران و شیوهی زندگی ارتباط پیدا میکند. آدلر اعتقاد دارد ناتوانی بدنی موجب میشود فرد ناایمنی و وابستگی بیشتری احساس کند و چون در برابر مسایل زندگی احساس ناتوانی میکند اگر به خوبی راهنمایی و ترغیب نشود نه تنها نمیتواند نقص بدنی را جبران کند، بلکه احتمال این که به شکلگیری هویت به گونهای متفاوت از افراد عادی منجر شود و رویارویی با استرس را مختل کند؛ بسیار است (قریشیراد، 1391: 43). عدهای دیگر معتقدند بین تن و روان پیوند متقابلی وجود دارد و این دو کاملاً به هم وابستهاند و فرد ناتوان به بسیاری از اهدافش دست پیدا نمیکند. عدهای دیگر بیان کردهاند نقایص جسمی و احساس غیرعادی بودن تصویر ذهنی مربوط به بدن را تغییر میدهد و آهنگ خودشکوفایی را کند میکند. در مقابل گروهی دیگر معتقدند الگوهای رفتاری و نگرشهای افراد بیشتر جنبه اکتسابی دارد و فرایند آن مبتنی بر فرایند یادگیری اجتماعی است. نقص بینایی، فرد نابینا را بیشتر در معرض فشار عصبی، احساس ناایمنی و اضطراب قرار میدهد. شینجر و هیرشان نیز دریافتند که الگوهای رفتاری افراد نابینا با الگوهای رفتاری جامعه عادی شباهت دارد (رضوی و همکاران، 1390: 116). نظریهی روانشناسی تن، نیز حکایت از این دارد که بین بدن و رفتار، ارتباط تعاملی وجود دارد (قریشیراد، 1391: 43). از این رو، میتوان نتیجهگیری کرد که عامل محرومیت فیزیکی همانند نابینایی بر روند عوامل چندگانهی شخصیت، مهارتهای مقابلهای و درنهایت سطح اضطراب اجتماعی اثرگذار است. بدین ترتیب میتوان این چنین جمعبندی کرد که پیامدهای منفی محرومیتهای فیزیکی بر رشد شخصیت و هویت فرد اثرگذار است (رضوی و همکاران، 1390: 116).
اما آنچه که در مجموع در مورد افرادی که دارای مشکل بینایی هستند باید گفت این است که آنها بخشی از جامعه هستند که هم خودشان در شکل دادن بینشی مثبت نسبت به خود و هم سایر افراد جامعه در شکل دادن روابط مثبت و سازنده با آنان، نیازمند آموزشهای خاصی هستند. افراد نابینا علاوه بر مشکل نداشتن یک حس و توانایی مهم و ضروری، به دلیل رفتارهای موجود در جامعه از سوی خانواده، همسالان، مدرسه و دانشگاه و در روند جامعهپذیر شدن به نوعی نگرش منفی نسبت به تواناییها و استعدادهای خود دست پیدا میکنند که بر جنبههای مختلف زندگی آنها، از جمله: تحصیل، شغل، ازدواج، حضور در اجتماع و به طور کلی همهی فعالیتهای اجتماعی آنها تأثیرات مخربی دارد، که این مشکلات در ادامهی مشکلات روحی و روانی فراوانی همچون افسردگی، اضطراب، انزوا و پرهیز از حضور در فعالیتهای گروهی را به دنبال دارد. در واقع بیشتر از آنکه نداشتن حس بینایی باعث ناتوانی فرد نابینا در انجام امور فردی و اجتماعی خود میشود؛ نوع نگرشی که رفتارهای اطرافیان و نوع برخورد افراد در جامعه به آنها میدهند؛ باعث این اختلال و ناتوانی میشود.
- پیشنهادهای پژوهش
اساساً نوع رفتار با نابینایان در جامعه میتواند در سرنوشت آنها و حالات روحی و روانیشان تأثیرات متفاوتی بگذارد. افراد جامعه برای رفتار و تعامل با نابینایان، باید واقعبین باشند و این واقعیت را در نظر داشته باشند که آنها با دیگران هیچ گونه تفاوتی ندارند؛ همچنین آنها باید از کمکهایی که به استقلال و خودکفایی نابینایان لطمه میزند بپرهیزند. به طور کلی، برای تعامل سازنده با نابینایان، به ویژه در راستای حفظ عزت نفس، استقلال و شأن انسانی آنها، میتوان پیشنهادهای زیر را ارائه کرد:
- در برخورد با نابینایان نباید با احساس ترحم، مراقبت افراطی، ترس و یا فرار از تعامل با آنان رفتار کرد.
- مشکلاتی مثل افسردگی، گوشهگیری، احساس حقارت، خودپندارهی منفی و بیتفاوتی به طور فراوان در بین نابینایان دیده میشود. باید با روشهای صحیح مشاورهای در این زمینه به آنها کمک کرد.
- گاهی برای آموزش نابینایان آنان را در مراکز شبانهروزی قرار میدهند. باید مسئولان امر را با پیامدهای منفی این مراکز آشنا کرد. از جمله: جدایی از اجتماع، روابط ناسالم، عوارض اجتماعی، روانی و شخصیتی. باید این محیط را با ارائهی خدمات مشاورهی بهداشت روانی مجهز کرد و از پیامدهای منفی آن کاست.
- در برخورد با افراد نابینا در بسیاری موارد مشاورهی خانوادگی لازم است. اولاً، باید به اعضای خانواده اطلاعات کافی از تواناییها و کاستیها داده شود. ثانیاً، در بسیاری موارد فرد نابینا با اعضای خانواده مشکل دارد که انجام مشاورهی خانواده برای حل آن ضروری است.
- مشاورهی گروهی در بسیاری موارد دارای اهمیت فراوانی برای افراد نابینا است. از طریق مشاورهی گروهی آنها میتوانند به یادگیری مسایل و مهارتها بپردازند. روش مشاورهی گروهی نابینایان به دو صورت انجام میگیرد: الف. روش مشاوره گروهی ساده: در این حالت افراد نابینا نوعی مشکل خاص دارند و میتوانند از یکدیگر بسیاری چیزها را یاد بگیرند، که از طریق مشاوره فردی نمیتوان به آنان آموخت. علاوه بر این موارد این افراد همدیگر را بهتر درک میکنند و پی میبرند مشکل آنها منحصر به فرد نیست؛ ب. روش مشاورهی گروهی تلفیقی: از این طریق میتوان افراد نابینا و بینا را در یک گروه قرار داد. هدف این است که افراد نابینا در واقع به افراد نابینا یاری رسانند و در فعالیتهای عملی در مشاورهی گروهی به آنها کمک کنند.
- معلمان نابینایان باید حتماً جلسات توجیهی مشاوره را بگذرانند و از روحیه و شخصیت نابینایان آگاهی داشته باشند و نحوهی برخورد صحیح را با آنان فرا بگیرند.
- بازنگری افراد و گروههای گوناگون جامعه در برخورد با نابینایان و کمبینایان: باید از پیشداوری و نگرش منفی نسبت به افراد نابینا کاست تا از این طریق بتوان فرد نابینا را پذیرفت (سایت علمی دانشجویان ایران، 6/1/1392). به طور کلی، بخش چشمگیری از عامهی مردم چنین تصور میکنند که افراد نابینا افرادی ناتوان هستند؛ در حالی که شواهد تاریخی نشان میدهند که چنین افرادی دارای توانمندیهای زیادی در زمینهی مشاغل گوناکون، همچون صنایع دستی، موسیقی، وحتی صنایع مدرن هستند که در صورت فراهم آمدن امکانات میتوانند آنها را بروز دهند. لازمهی شکوفایی توانمندیهای افراد نابینا، اولاً تغییر نگرش در جامعه نسبت به نابینایان و توانمندیهای آنها، و ثانیاً، فراهم آوردن تمامی امکانات ضروری برای آنها با توجه به شرایط و قابلیتهای حرفهای آنهاست (هانری، 1341: 88-58). برای تحقق پیشرفت افراد نابینا و کمبینا در جامعه، همچون افراد بینا و عادی هر جامعهای، آن چه ضرورت دارد وجود قوانین دقیق و قابل اجرا در مورد زندگی شغلی، خانوادگی، روابط اجتماعی، امور حقوقی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی این قشر از جامعه است. در این زمینه، علاوه بر نهادها و سازمانهای دولتی یا رسمی عملکرد نهادها و سازمانهای غیررسمی یا مردمی[10] بسیار میتواند مؤثر باشد (همان: 128-89)؛
در میان حواس پنج گانه، آسیبهای بینایی آشکارترین مشکلات حسی به شمار میروند که به میزان زیادی میتواند انطباق فرد آسیبدیده با محیط او را تحت تأثیر قرار دهد. اما افراد دارای آسیبهای بینایی نباید به دلیل این ویژگی از صحنهی فعالیتهای اجتماعی کنار گذارده شوند. واقعیت این است که آنان به خوبی قادرند با استفاده از تسهیلات و تغییراتی که در برنامهها، شیوهها و مواد آموزشی به وجود میآید، به تحصیل بپردازند و همانند سایر همسالانِ بینایِ خود بر غنای شناخت خویش از جهان اطراف افزوده و با برخورداری از فرصتهای مناسب به تجربه و عمل پرداخته و با انجام فعالیتهای گوناگون به یک تعامل اجتماعی فعال در محیط و جامعهی خود دست یابند. با این حال، ما هنوز شناخت کاملی از میزان تواناییها و قابلیتهای این افراد نداریم و پیش از آن که بر تواناییهای آنها تکیه کنیم بر ناتوانیهایشان تأکید داریم. این مسأله سبب شده است که ما همهی مبتلایان به آسیبهای بینایی را نابینا تلقی کنیم؛ در حالی که، بخش مهمی از اینگونه افراد نابینای مطلق نبوده بلکه دارای درجاتی از باقیماندهی بینایی هستند. از این رو، باید بکوشیم تا با استفاده از منابع موجود، شناخت خویش را از این افراد و ویژگیها آنها افزایش دهیم تا بتوانیم برای ایشان تسهیلات و تغییراتی را که لازمهی انطباق صحیح با دنیای پیراموناست ؛ فراهم کنیم. در همین راستا، ضرورت دارد که والدین، معلمان، دستاندرکاران آموزش و توانبخشی و همهی کسانی که با نابینایان و کمبینایان سروکار دارند؛ با این گونه افراد متناسب با میزان باقیماندهی بیناییشان برخورد کرده و با آنها به تعامل بپردارند (هورتون و فولر، 1381: 7-5).
- کسب مهارتهای اساسی زندگی: مهارتهای اساسی زندگی را نه تنها نابینایان و کمبینایان بلکه باید همهی افراد جامعه کسب کنند. فراگرفتن مهارتهای اساسی زندگی در برخورداری از یک زندگی خوب و موفق بسیار مؤثر است. مهارتهای اساسی با مهارتهای زندگی روزمره زندگی متفاوت است. مهارتهای زندگی روزمره بیشتر شامل موضوعاتی میشوند که با موضوع کلی خودیاری از آن یاد میشود، به این معنا که فرد مهارت کافی داشته باشد تا امور شخصی خود را اداره کرده و به خانوادهاش کمک کند. تشکلهای نابینایان میتواند با دعوت از افراد صاحبنظر، دورههای مهارتهای اساسی زندگی را برای اعضای خود برگزار کنند. این امر به ارتقای تواناییهای نابینایان و کمبینایان و تعامل بهتر آنها با جامعه یاری میرساند. مهارتهایی همچون خودآگاهی و همدلی، مهارت برقراری ارتباط مؤثر، رفتار جرأتمندانه، مدیریت کنترل خشم، برقراری روابط بینفردی مؤثر، مهارت تفکر نقاد، مدیریت کنترل خلق منفی، مدیریت زمان، مهارت حل مسأله و غیره ارکان اساسی زندگی موفق را تشکیل میدهند. نابینایان باید سعی کنند روحیهی مشارکتجویی، اندیشهورزی و خرد جمعی را توسعه دهند تا این بتوانند در کنار سایر افراد جامعه به تعاملی مثبت و رفتاری سازگارانه و جامعهپسند و همزیستی بدون تبعیض و نگاه فراتر و فروتری و ترحمآمیز دست یابند (سایت ایران سپید، 20/8/1393).
به طور کلی، از آنجا که مشکل در تعاملات اجتماعی نابینایان بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی آنان تأثیرات سوییرا به دنبال دارد، توجه به نیازهای آموزشی نابینایان در زمینهی تعاملات و مهارتهای اجتماعی از اهمیتی بالایی برخوردار است. در این زمینه، اصلاح و بهینه ساختن روابط افرادی که در تعامل مدام با این افراد هستند، همچون والدین، همسر، معلمان، اساتید، همسالان، و حتی آموزش عمومی افراد جامعه در برخورد با افراد نابینا میتواند بسیار مفید واقع شود. آنچه در این آموزشها مهم است این است که، از یک سو، خود فرد به این قضیهی مهم مهم آگاهی پیدا کند که تنها توانایی که او از آن محروم است؛ توانایی دیدن است و او دیگر تواناییهایی را که افراد عادی دارند در وجود خود دارد و از سوی دیگر، نگرش افراد جامعه در مورد ناتوان و متفاوت بودن افراد نابینا اصلاح شود زیرا این اصلاح در بینش منجر به اصلاح رفتارها و برخوردهای آنان با افراد نابینا میشود و هرچه برخوردهای افراد جامعه با این افراد بیشتر عادیسازی شود؛ آنها در جریان جامعهپذیری و اجتماعی شدن، کمتر در معرض القای افکار منفی در زمینهی ناتوانی و متفاوت بودن خود قرار میگیرند و این امر باعث ارتباطگیری بهتر و مؤثرتر نابینایان با جامعه و رشد بیش از پیش جنبههای مختلف فردی و اجتماعی زندگی آنان میشود. شاید مهمترین اقدام در زمینهی عادیسازی نگرش فرد نسبت به خودش فراهم آوردن امکانات و فناوریهایی است که فرد بتواند به وسیلهی آنها این ناتوانی خود را جبران و همگام با دیگر افراد عادی جامعه در زمینههای مختلف تحصیلی، شغلی و زندگی روزمره پیش رود. از سوی دیگر، برای آموزش مهارتهای اجتماعی به نابینایان و رشد تعاملات اجتماعی آنان باید زمینههایی را فراهم کرد که آنها هرچه بیشتر در فعالیتهای گروهی، همچون فعالیتهای ورزشی و هنری، حضور یابند تا مهارتهای تعامل اجتماعی را فرا گیرند.
منابع
-افروز، غلامعلی؛ 1388، بررسی تحلیلی و مقایسهای مبانی روانشناختی ویژگیهای شناختی و روانی – اجتماعی جوانان نابینا و ناشنوا، فصلنامهی -روانشناسی و علوم تربیتی، سال سی و نهم، شمارهی 2، صص 12-1.
باقری، مرتضی؛ آذر شهسواری؛ 1387، تأثیر فعالیتهای جسمی ویژه در سازگاری اجتماعی و عملکرد ادراکی – حرکتی دانشآموزان کمتوان ذهنی، فصلنامهی تعلیم و تربیت استثنایی، شمارهی 80 و 81، صص 9-3.
-بیابانگرد، اسماعیل؛ 1384، مقایسهی مهارتهای اجتماعی دانشآموزان دختر دبیرستانی نابینا، ناشنوا و عادی شهر تهران، فصلنامهی کودکان استثنایی، شمارهی 15، ص 68-55.
-جمالی، علی اکبر؛ 7/1/1392، مسایل و مشکلات نابینایان در ایران، در سایت:
http://www.pnuha.com/printthread.php
-رضوی، عبدالحمید؛ سلطانعلی کاظمی؛ محمد محمدی؛ 1390، بررسی رابطهی صفات شخصیتی و سبکهای مقابلهای با اضطراب اجتماعی دانشجویان نابینا و عادی دانشگاههای استان فارس، فصلنامهی روانشناسی افراد استثنایی، سال اول، شمارهی 4، صص 134-109.
-ساداتی، سمیه سادات؛ 1387، تصویرسازی ذهنی در نابینایان، فصلنامهی تعلیم و تربیت استثنایی، شمارهی 80 و 81، صص 21-10.
-سایت ایران سپید؛ 20/8/1393، مهارتهای پیش از ازدواج برای نابینایان و کمبینایان، قابل دسترس در:
http://www.iransepid.ir/News/5255.html
-سایت علمی دانشجویان ایران، 6/1/1392، چگونگی رفتار با نابینایان، قابل دسترس در:
http://www.pnuha.com/printthread.php
-شهرستانی، حمیدرضا؛ 9/2/1394، مهارتهای زندگی چیست؟، در سایت:
http://exch.mihanblog.com/page
-شهیم، سیما؛ 1381، بررسی مهارت اجتماعی در گروهی از دانشآموزان نابینا از نظر معلمان، فصلنامهی -روانشناسی و علوم تربیتی، سال سی و دوم، شمارهی 1، صص 139-121.
-عسکری، ثریا؛ نرگس شفارودی؛ محمد کمالی؛ میترا خلفبیگی؛ 1390، محیط و نابینایی: تجربیات بزرگسالان دارای نابینایی اکتسابی در انجام فعالیتهای روزمرهی زندگی، مجلهی مطالعات ناتوانی، دورهی 1، شمارهی 1، پاییز و زمستان 1390.
-علیرضایی مقدم بجستانی، سمیه؛ علیاصغر اصغرنژاد فرید؛ 1391، مقایسهی هوش هیجانی در سه گروه نابینا، کمبینا و عادی، فصلنامهی تعلیم و تربیت استثنایی، شمارهی 112، صص 36-27.
-قریشیراد، فخرالسادات؛ 1391، وضعیت هویتی، رویکردهای مقابلهای و افسردگی در نوجوانان نابینا، فصلنامهی کودکان استثنایی، سال دوازدهم، شمارهی 4، صص 53-41.
-قمرانی، امیر؛ حمیدرضا جعفری؛ 1382، هویتیابی در نابینایان، فصلنامهی تعلیم و تربیت استثنایی، شمارهی 24 و 25، صص 28-25.
-محسنی تبریزی، علیرضا؛ خدیجه جبلی؛ 1392، برساخت اجتماعی ناتوانی؛ مطالعهی موردی آموزش و پرورش دانشآموزان کمبینا، فصلنامهی بررسی مسایل اجتماعی ایران، شمارهی 13، صص 154-131.
-محمودی، احمد؛ 1392، راهنمایی تحصیلی شهرستان کرج، فصلنامهی تعلیم و تربیت استثنایی، شمارهی 4، صص 28-20.
-مستعلمی، فروزان؛ سیمین حسینیان؛ سیدمنور یزدی؛ 1384، تأثیر آموزش مهارتهای اجتماعی بر افزایش اعتماد به نفس دختران نابینای شهر تهران، پژوهش در حیطهی کودکان استثنایی، سال پنجم، شمارهی 4، صص 450-437.
-مشهدی، علی؛ محبوبه هاشمی جوزدانی؛ حمیرا هاشمی برزآبادی؛ 1390، نظریهی تحول ذهن و رابطهی آن با مهارتهای اجتماعی در کودکان و نوجوانان مبتلا به آسیب بینایی، فصلنامهی روانشناسی تحولی، سال هفتم، شمارهی 27، صص 230-219.
-ملازاده اسفنجانی، رحیم؛ غلامحسین جوانمرد؛ حمید اراضی؛ شیرین یگانگی؛ 1392، مقایسهی عزت نفس و سلامت روان در نابینایان ورزشکار و غیرورزشکار 13 تا 30 سال شهرستان مشهد، فصلنامهی کودکان استثنایی، سال سیزدهم، شمارهی 2، صص 79-71.
-هانری، پیِر؛ 1341، زندگی نابینایان، از مجموعهی چه میدانم؟؛ وضع کنونی معارف بشری، تهران، مؤسسهی مطبوعاتی علمی.
-هورتون، جی. کرک؛ رن فولر؛ 1381، من نابینا نیستم، فقط خوب نمیبینم؛ پیشنهادهایی جهت بهبود کارآیی افراد کمبینا، ترجمهی علی اسلامبولچی مقدم، تهران، نشر دانژه.
- دکتری جامعهشناسی فرهنگ و استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه کاشان (babaiefardm@gmail.com).
- دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان (z.mehraban93@gmail.com).
- 1. B. L. Lam
- 2. A. Mojon
- 3. Ch. Heire
- 4. D. De Leo
- 5. S. Bergger
- 6. L. De Boer
- 7. R. Z. Hayeems
- Non Governmental Organizations (NGOs)