خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مجتبی شاید بی معرفت باشه ولی نه اونقدر که فکر می کنید!

درود دوستان.

خدا نسیب نکنه حقوق کارمندی رو ندند. والا ما که از گشنگی داریم زمینو گاز می گیریم و سنگ به شکم‌مون می بندیم و هر دو روز یک بار برای جلوگیری از عفونت شکم و فساد سنگ ها، باید سنگ های جدید ببندیم و قدیمی ها رو باز کنیم! خخخ خلاصه که اوضاع مالی قاراشمیشه ولی با ترجمه و کلاس خصوصی ردو بد میشه تا ببینیم که حقوق بدند.

بگذریم. راستی، قرار گذاشته بودیم هر ماه، پست پیشرفت و پیشبرد اهداف محله رو بگذاریم که می گذاریم ولی خیلی کار ها بوده باید توی آبان توسط من و شما انجام می شده که انجام نشده و در اون پست راجع بهش بحث خواهیم کرد ولی من این فاجعه ی فوت مادرم قضیه رو واسم خیلی پیچیده کرد. ناخواسته چند روزی توی خونه و این طرف اون طرف حبس و گیر شدم و الانم که کاری به اون صورت انجام ندادم خوب دارم ی جور هایی خودمو توجیه می کنم. به همین علت هم هست که ی کم از بحث پست پیشبرد اهداف محله رو اینجا گفتم که خیال نکنید بی فکرم یا حواسم به هیچی نیست. به زودی کار هایی که کردیم و قراره بکنیم رو لیست می کنیم و باهم میریم جلو.

در ادامه بگم که دیگه روز های سوگواری شما واسه ایام عاشورا و سوگواری من واسه ایام فوت مادرم یواش یواش تمام شده و میتونیم بریم سراغ پادکست شاد و طنز و همه جوره ای که من خوابشو یکی دو سال پیش واسه محله دیده بودم و طرحش رو به زودی پست می کنم توی محله. من توی غم از دست دادن مادرم نموندم، ایرانی بازی و افراطی بازی در نیاوردم، همون طور که مادرم دوست داشت عمل کردم، راحت با واقعیت کنار اومدم و لوس نشدم. حتی سر خاک، گریه نکردم. توی خودمم نریختم. باور‌تون بشه یا نشه، اینو چه از غرورم بدونید چه از صداقتم، ولی حقیقت اینه که من فقط دو روز اشک ریختم و گریه کردم اونم واسه این بود که مادرم خیلی توی زندگیش اذیت شده بود و سختی دیده بود و حالا که من رفته بودم سر کار و قرار بود با کمک خواهرم لذت زندگی رو به مادرم بچشونیم بی صدا و بی هوا سرزده رفت. من فقط زمانی که مادرم زنده بود توی روز های آخر عمرش گریه کردم. من اگه بعد از فوت مادرم گریه می کردم، این به خودم نشون می داد که چقدر خودخواهم. اگه من بر این باورم که جای مادرم و حال مادرم خوبه، پس چرا واسش گریه کنم؟ باید واسش شاد باشم که الان راحته. نه درد کمر داره، نه پا. نه قلبش درد می کنه و نه کسی حرصش میده. من اگه گریه کنم، واسه خودخواهی خودمه. واسه این گریه می کنم که چرا مادرم نیست لوسم کنه، غذا دهنم بذاره، بهم محبت کنه و حضور داشته باشه که دلم گرم باشه. و میدونید چیه؟ همه ی اینها یعنی من بازم توی گریه هام هم به فکر خودمم. محبت مادر برای من، غذا پختن مادر برای من، لباس شستن مادر برای من، حضور داشتن مادر برای من، یکی باشه غذا بهم بده و لوسم کنه. همه ی اینها برای من. نه. این خودخواهی محض هستش و من تن به این حقارت نمیدم. حتی اگه اکثریت با نظرم مخالف باشند. من حاضر نیستم وقتی نمیتونم کسی رو برگردونم، بیخودی خودمو داغون کنم و اگه روحی باشه، روح مادر رو آزرده کنم. حاضر نیستم به خاطر عکس و فیلم و آبرو، گریه کنم و با چشمای اشکآلود به مردم خوشآمد بگم. حاضر نیستم. من فقط حاضرم خیرات نذر خاک مادرم رو در قالب کمک های صادقانه به افراد نیازمند ادا کنم. فقط حاضرم با انجام ترجمه ی رایگان برای کسی یا جایی که نیازمند هست، خیرات بدم. حاضر نیستم خرما های تازه رو بگذارم روی سنگ قبری که بعدشم یک تعدادی از خرما ها خورده نشه و فاسد بشه. حاضر نیستم اسراف کنم و حاضر نیستم چیزی باشم که جامعه میخواد از من بسازه. من درست یا غلط، از دوران نوجوانیم قصد کردم با استفاده از تجربیات گروه های مختلف مردم، سبک زندگی خاص خودمو تجربه کنم و این یعنی ی مجتبی ی واقعی و نه تو خالی!

در مورد تسلیت ها و همدلی هایی که همه ی شما لطف داشتید از طریق پست، کامنت، پیامک، فیس‌پوک، اسکایپ، تلفن، نامه و حضوری بهم رسوندید و آرومم کردید واقعا ممنونم. حتی سایت شب روشن هم پست تسلیت گذاشته بود که من دیر دیدم و دم بچه های با معرفتش گرم! اینکه جواب کامنت های اینجا و اون‌جا و تسلیت ها رو ندادم رو حمل بر بی احترامی نکنید ها. جواب ندادنم دلیل بر گرفتاریم بود و دلیل بر اینکه برنامه داشتم واسه جواب دادن ولی زمانبندیم درست از آب در نیومد. من قصد داشتم به مناسبت هفتمین روز درگذشت مادرم ی مستند صوتی توپ از خودش تحویل شما بدم که نشد که بشه ولی بالاخره به زودی این کارو می کنم ولی دیگه مناسب ندونستم که تشکر از شما ها و یادداشت نوشتن رو طولش بدم و دیدم داره دیر میشه و احترامی که به من گذاشتید و لطفی که به من داشتید رو باید حتما ارج می گذاشتم و باید پاسخ می دادم که سعی کردم توی این پست این کارو بکنم. واقعا دمتون گرم. استاد هادیان و دیگر اساتید هم خیلی لطف داشتند و برای مراسمی که به مناسبت درگذشت مادرم توی مرکز امور نابینایان دانشگاه اصفهان قراره ترتیب داده بشه واقعا ازشون ممنونم. شما همون وقتها هم که مادرم زنده بود، باعث خوشحالی و لبخند مادرم و من می شدید. وقتی می گفتم مامان جونم بچه های محله در عرض دو روز با مشارکت‌شون فلان مشکل فنی یا مالی یا اجتماعی رو حل کردند، وقتی از کمک شما ها واسش می گفتم، بهم میگفت: “همیشه کسایی که عیب تو رو میگند و با زبان خوش هم میگند و الانم کنارت هستند رو نگه دار که اینها دوست های واقعی تو هستند. تو غیر از دوست های دانا، دشمن های دانا هم اگه داشته باشی خیلی خوبه. پسرم، یادت باشه قدیمی ها نان خوردند و حرف زدند: دشمنِ دانا بلندت می کند، بر زمینت می زند نادانِ دوست. این دوست های آگاهی که الان داری، با اینها بد حرف نزن. با اینها بد برخورد نکن. تو مث خودمی. غرور داری. دست خودتم نیست. اینو به همه بگو. بگو که غرورت و رک گوییت دست خودت نیست. بگو که توی ژنتیک و خونت هست و بگو که قصد بدی نداری تا همه بفهمند که ته قلبت صاف صافه.” و خیلی چیز های دیگه مادرم بهم گفت راجع به خودم، راجع به شما و موارد دیگه که قصد ندارم سر‌تون رو درد بیارم ولی یک کلمه از حرف هایی که توی گیومه نوشتم رو از خودم ننوشتم و همه حرف های مادر بود. شما با پیشتاز کردن این پایگاه، با بودن‌تون من و خودتون رو سرفراز کردید و باعث شدید مادرم همه جا با افتخار از من حرف بزنه. این رو مدیون مدیون مدیون لطف های بی دریغ همه ی شما هستم و خدا کنه این همه لطف تک تک شما از کوچیک تا بزرگ رو بتونم حتی گوشه ی کمیش رو واسه شما جبران کنم و کمی از خجالت شما بیرون بیام. شما بهترین دوست های دنیایید. شما که همه جوره پایه ی غم و شادی همسایه هاتون هستید. شما ها رو با هیچ چیز و هیچ کس نمیشه عوض کرد. بگذارند پای احساسات، بگذارند پای جو گیر شدن، بگذارند پای فیلم هندی بازی، بگذارند پای زنجیر بسته ی ذهن بیمارشان آنهایی که نمی توانند واقعیت خوبی و خوب بودن شما را ببینند. بگذارید یک مشت انگشت شمار به این حرف هایی که حقیقتا از وجودم برای شما خوب ها نوشته می شود، برچسب بچسبانند و بگذارید از حسادت منفجر بشوند آنهایی که اتحاد، یکرنگی و دلسوزی شما را تیری در چشم و گوش مجسمه ی کثیف بدخواهی هایشان می پندارند!

دوستتون دارم شدید. به زودی با پست های زیاد و آب دوغکیم برمیگردم!

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «مجتبی شاید بی معرفت باشه ولی نه اونقدر که فکر می کنید!»

سلام رفیق.
ببخش که به خاطر مشغله های زندگیم نتونستم اونطور که باید و شاید، تو اون روز های غمبار در کنارت باشم.
در اون دوران من تهران نبودم، خیلی دوست داشتم به همراه هم محلی های اصفهانی مون بهت سر بزنم.
بگذریم. قبلا گفتم، الان هم میگم.
من زندگی و آینده زندگیم رو مدیون تو با این بستری که فراهم کردی هستم.
پس مطمئن باش، خالصانه، بی چشم داشت، به هر رده یا جایگاهی هم که در آینده برسم، اینجا و بچه های صمیمیش رو از یاد نمیبرم.
هر کمکی که از دستم بر بیاد برای ارتقای این محله انجام میدم.
در هر چه بزرگ شدنش، از هیچ تلاشی دریغ نمیکنم.
پس با هم، به کمک هم، پیش به سوی محله ای آبادتر.
خوشحالم که مثل کوه، محکمی.
خوشحالم

سلام خادمی
خب مغروری دیگه چیکارت کنیم؟ نمیشه بزنیم بکشیمت که… مدیری آخه…خخخخ…
خدا بقیه افراد خانوادتا واست نگه داره… آبجیای مهربونی داری، هواتا دارن… توام برادری کن براشون…
بچه های محله ام تا اونجایی که من شناختمشون تو رفاقت اهل کم فروشی و کم گذاشتن و احتکار و ربا و نزول نیستن… ساده اند و بی آلایش و مهربون… هواتا دارن همه جوره… بعید نیس کاندیدای ریاست جمهوری شی اینا بریزن بت رأی بدن به سعدآبادم برسوننت… بسکی دوستت دارن… پس خنگ بازی در نیار و زود دس بجنبون و نقشه هایی که تو سرته رو بریز بیرون تا بلکم شبا خواب راحت از گلوت بره پایین… به حقوقتم فک نکن… میدن آخرش… هر چی دیرتر بهتر… یه هو یه پول قلمبه میاد دستت… فکرشا بکن… خخخخخخ… من یه جای خوب میشناسم که بریونیای خوبی داره… حقوق گرفتی یه پست بزن تو محله، ایکی ثانیه خودمونا میرسونیم…خخخخخخخ
شبت خوش…

درود مجتبی‌ی عزیز
شرمنده که نتونستم تسلیت بگم. زنگیدم چند بار ولی مشغول بودی. بعدم که سرم خیلی شلوغ شد. خوشحالم که اونقدر منطقی با قضیه برخورد کردی. سالم و سر حال باشی و حالا که یه جورایی برگشتم به محله، منتظر شنیدن در مورد نقشه‌هات هستم.
شاد باشی رفیق.

رعد بزرگ برای اولین بار از این اخلاقای عجیب و غریب مشتبه خوشش میاد و از ته دل بهش آفرین میگه .
مجتبی دقیقا درکت میکنم که میگی ما برای خودمون گریه میکنیم .
من همیشه چون دلم تنگ دیدن خوااهرمه براش گریه میکنم و الا میدونم که اون الان راحتو و آسوده تر از زمانیه که درین دنیای مسخره بود .
مشتبه پشت سرت گفتم جلوی روت هم بگم :تو شاهکار خلقت هستی ،البته از نوع نبینش هاهاها
اصلا از اسم مجتبی خوشم نمیاد . پس بهت میگم شاهکار خخخ نه شاقلی بهتره به گمونم هاهاها
الفرار

درود بر مدیر جون جونی خودمون. پسر آفریییین. از این همه منطقی برخورد کردنت خوشم اومد. واقعا حرفات لاااایک داره. پس لاااایکت میکنم مثل همیشه. واقعا اگه روز به روز تعداد افرادی که با مسائل منطقی برخورد میکنند زیاد بشه چییی مییییشه. اون وقته که به سمت و سوی یک جامعه ی آگاه و روشن پیش میریم. دور ریختن تعصبات و ادا اطوارهای پوچ و بی معنی تحت عنوان فرهنگ و سنت و هر چیز دیگری خیلی سخته ولی به هوشمندانی چون تو نیاز است که شروع کننده باشند بلکه الگو شوند برای دیگران و بر تعداد افراد تابو شکن روز به روز بیشتر بشه. موفق باشی مهربان پسر. دوستان از متن پست متوجه شدند که قرار است دیداری و عرض تسلیت مجددی در دانشگاه اصفهان روز سهشنبه داشته باشیم. کسانی که مایلند حضور داشته باشند پس بگوش و بهوش باشند و دعوامون نکنند که چرا نگفتیم چرا دیر گفتیم. البته این یه مراسم سنتی از نوعی که میشناسیم نیستاا. یک دیدار و یک عرض تسلیت معمولی.\پیروز باشید. مهرتان پایدار.

سلام مجتبی همه جوره قبولت دارم و با تمام حرفات کاملا موافقم مادرت الآن بهترین جا رو داره پس دلیلی نداره واسش گریه کنی
خوشحالم که تونستی با این واقعیت ناگوار خودتو وفق بدی و انسان مقاومی هستی
همه ی ما باید این حقیقت رو بپذیریم که یه روزی میریم حالا یکی زودتر یکی دیرتر ببخشید که نتونستم برای تسلیت حضوری خدمت برسم
منتظر پستهای زیبات هستم موفق باشی

درود. من هر چی از دلم بر میاد مینویسم.
خارج از اینکه این سنتها رو قبول داری یا نه, با واقعیت کنار اومدی یا نه, من حرف دل خودمو میگم که تو به گردن ماها حق زیادی داری که هیچ جوره اگه هم که بخوایم نمیتونیم جبرانش کنیم.
خدا عزیزان همه رو واسشون نگه داره ولی واقعاً انگار که مادر خودمو از دست داده بودم.
تو بزرگتر از اونی که من میدونم و همونی که خدا میدونه.
واقعاً شرمنده هستم که نتونستم حضوری خدمت برسم ولی به عمو حسین هم گفتم تا حضوری نبینمت دلم آروم نمیگیره.
پس منتظر باش که حتماً حضورت میرسم البته اگه لایق باشم.
تو ارزشت بیش از اینا هست و ما اگه کامنت پست یا تماسی داشتیم از سر وظیفه بوده و نه چیز دیگه.
غم و درد تو غم همه ی جامعه ی نابیناها هست و وای به حال هر که قدر این شخصیت بزرگ رو ندونه.
ما با همه ی تفاوت سلیقه عقیده و هر نظر قدر تو رو میدونیمو تو غمت شریکیم و باز هم بهت تسلیت میگیم.
من قصد بی احترامی به هیچ شخص یا گروهی رو نداشته و ندارم ولی ما به تو مدیونیم مدیون مجتبی جونم.
پس اگه هم حرفی میزنیم یا اقدامی انجام میدیم واسه دل خودمونه که بدونی چه قد واسه ما عزیزی.
قربون معرفتت برم که حدو وصف نداره.
البته یه چیزایی هم باید حضوری بهت بگم.
فعلاً تا اون موقع.
خدا رو شکر میکنم که یه شخصیت والا مقامی بین ما هست که سرشار از شعور و معرفته.
موفق باشی داداشم.

برادر عزیزم آقا مجتبی؛سلام هر چند به موقع نیست ولی من هم به نوبه ی خودم از دست دادن مادر مهربانت را بهت تسلیت میگم امیدوارم بعد از این همه ی زندگیت پر از شادی باشه.آقا مجتبی تو تنها به خودت تعلق نداری وجودت برای همه ی ما لازم و ضروریه.غم تو غم ما هم هست.بی شک همه ی ما باید قدردان عشق و محبت مادران خود باشیم.تنها یک جمله به نظرم می رسه که شامل همه ی مادران به خصوص مادر شما آقا مجتبی میشه:مادر هزار قافیه باید سرودنت…

درود مجدد.
نمیدونم چرا من هرچی بیشتر این پست رو میخونم یه سوز عجیبی توش احساس میکنم.
خیلی عمیق مینویسی مجتبی واقعاً خیلی عمیق.
سوزی تو مایه های غمت برای خودت, شادیت برا دیگران.
واقعاً که چه قد بزرگواری عزیزم.
بگو دکترا برن این نفسای آخره.
تو فقط برام بخند اینجوری خیلی بهتره.
رده خنده هاتو هیچ کسی نشونم نمیده.
تا میام حرف بزنم
گریه امونم نمیده.

سلام مجتبی.
این همه ی مجتبی خادمیه.
این کلا مجتبی ای هست که همه میشناسیم.
این پست شناسنامه ی ذات مجتبی خادمی هستش.
به این دلیله که مجتبی خادمی یه جورایی محبوب دل همه ی ماست.
من برای همیشه مجتبی رو همینطوری میبینم نه اون چیزی که ظاهرش نشون میده.
همین خوبه، ما همینو میخوایم.
بازم ضایعه ی فوت مادر مهربونت رو تسلیت میگم و امیدوارم ظرفیت تحمل این غم بزرگ در تو ایجاد بشه، که مسلما میشه.
شاد باش و شاد زی.

ایول مجتبی. ایول.
از لحن محکم نوشته هات، از طرز فکرت، از استقلال رأیت و از اینکه طرفدار شاد بودن هستی جداً لذت میبرم و حظ میکنم خدا وکیلی.
به خودت نگاه کن. تو مجتبی خادمی شدی. تو واقعا نمونه ی یک انسان به معنای واقعیش شدی توی جامعه ی ما نابیناها.
من مطمئنم مجتبی که تو یکی از امیدهای اصلی نابیناها برای ایجاد اتحاد واقعی بین بچه ها هستی.
پس خیلی مراقب خودت باش که تو دیگه فقط مال خودت نیستی.
ایول به اییین روحیه ی مقاوم.
ایول.

سلام مجتبی جان
خیلی دوست داشتم پیشت باشم,ولی حیف که نشد
دوست عزیزم,بازم بهت تسلیت میگم
تو بازم الگوی همه ی ما شدی,تو بازم کاری کردی که همه ی ما به خودمون بیایم
فقط ای کاش ازت یاد بگیریم,ای کاش همه ی ما بتونیم به این درک برسیم,پسر تو خیلی بزرگتر از اون چیزی هستی که من فکر میکردم,واقعا آفرین

سلام آقای خادمی.
باز هم بهتون تسلیت میگم,اما منطق شما را لایک میکنم هزار بار,من هم خوشم نمیاد برای کسی که به رحمت خدا پیوستِ گریه کنیم.
من زمان زیادی نیست که به این محلِ میام ولی دوستی و همدلی بچه ها اینجا خیلی خوبِ,و امیدوارم که هیچ خللی در این همدلی به وجود نیاد.

خب باز من اومدم تا حرفایی بزنم که راهی سطل زباله م کنن…خخخخخخ
خادمیییییییییی… عنوان پستت را درست کن: مجتبی بی معرفته، خیلی بیشتر از اونچه که فکرشا بکنید…
کامنتا را که خوندم فشارم رفت رو درجه ی خطرناکش و کهیر زدم… تو چرا یه جوری حرف میزنی که از خودت واس بچه ها بت میسازی؟ وقتی نیستی؟ اکثر جوونای این دوره و زمونه اهل عزاداری و مرده پرستی نیستن… شق القمر که نکردی… گریه نکردی، همین… دیگه هر آدم با سوادی میدونه که خرما و خیرات ربطی به مرده نداره و همش خرافاته و اگر چیزی بخواد روح یک مادر متوفی را شاد کنه شادی و خوشبختی بچه هاشه…
اما خادمی… حواست باشه، هر کسی که هستی با هر مرام و مسلک و دین و آیینی که هستی، نه اصلاً همه چی از دم خرافات… اصلا سکولاری…داداش من بدون که اخلاق در درجه ی اول اهمیته و یکی از اصول اخلاقی احترام به بزرگتره… آقای بی معرفت… خودت میدونی منظورم چیه… دیگه بازش نمیکنم… اینقدر شعار نده و هویت سازی نکن واس خودت که من اِلم و من بِلم… در عمل معرفتت را ثابت کن…
خودت میدونی که رفیقم و رفاقتم رو توی عمل ثابت کردم همیشه به همه دوستان… با توام چون رفیقم باهات بی پرده حرف میزنم، در ضمن من توی این محله دیدی که خیلی دس به عصام و با همه با صراحت حرف نمیزنم، میدونم که ظرفیتت بالاس که راحت حرف دلمو بزبون میارم… و میدونم که رفاقتم رو دیدی و قبولش داری که اگه رفیقت نبودم مینشستم و هندونه میذاشتم زیر بغلت… هر جا لازم شده اینکارا کردم البته…. ولی تو امروز هندونه نمیخوای یه پس گردنی نیاز داری که ای کاش دم دستم بودی….خخخخخخ…. یه کم فکر کن به بعضی رفتارات… خوش باشی… لذذذذذت ببر از زندگیت….

متوجه نشدم که چه نکته یا مطلبی در گفته ها و نوشته های مجتبی در این پست هست که مهربانو رهگذر آن را دلیل بر بی اخلاقی میدونه و یا دلیل بر عدم احترام به بزرگتر. شاید چیزای دیگریست که رهگذر میدونه ولی ما نمیدونیم که خب اون دیگه مربوط به ما نیست. ولی رهگذر واقعا هر آدم با سوادی خرما و خیرات را خرافه نمیدونه بلکه خیلیها باورش دارند. کسی هم در اینجا قصد بت ساختن یا بت شدن نداره افرادی واقعا حرف دلشون رو میزنند قدردان هستند و بچهها همه یک دیگر رو دوست دارند.
رهگذر محله پیروز باشی. مهرت پایدار.

حسینی یادت باشه مجتبی رفتارش جزو نوادر و استثناها بوده
اگه نه که هر عزاداری یکسری مراحلی داره که باید طی بشه. تا فرد عزادار با شرایط منطبق بشه. فقط یک نکته، که هر فردی بسته به روحیات خودش، و نوع ارتباطش با متوفی و حمایتهایی که از دیگران میگیره به طور متفاوتی این دوران رو سپری میکنه.
یعنی برای یک فرد یکی از دوران عزاداری میتونه طولانی یا کوتاه باشه.

سلام بر مجتبی خادمی کلنگ زن محله. خب به من چه که خود گفتین مدیر مدیر نگین.
روح مادرتون شاد. بنظرم الان کمی داغی بزار ی چند ماهی بگذره اون وقتا که دلتنگی از خودت اجازه نمیگیره و به کلبه زندگیت سر میکشه. اون وقته که همه غرور های عالم هم کم میاره.
راستی با این نوشتنت به همون دو روز گریستنت هم جای شک میره.
ولی شکر که زود با شرایط سازگار شدی. چون اندوه چیزی رو درست نمیکنه.
امید که همیشه خبر خوش از دوستان بشنویم. لذت ببر از زندگی
با اولین حقوقت بریونی ما رو که چند سال پیش تو محله قولشو دادین رو فراموش نکنین.

سلام مدیر.
قانون جهان ماده، من و تو ما و شما نمیشناسد
البته من بعد از خدا مادر پرستم
و آرزو میکنم قبل از رفتنش بروم.
چه خوب که توانستی منطقی باشی.
آره زندگی همچنان در جریانست.
و زندگی بر گردن افتاده است.
موفق باشی

سلام جناب آقای خادمی. من اصلاً محتوای متن شما رو نخواندم و فقط تا دیدم شما هستید آمدم داخل. جناب آقای خادمی. من مجدداً این رخداد رو تسلیت میگم و برای شما سلامتی آرزو میکنم. نمیخام شعار بدم. من هم در حد توانم با غم شما شریک هستم.

سلام جناب آقای خادمی گرامی با عرض تسلیت به مناسبت درگذشت مادر عزیزت خدا رحمتش کند و دیگر مرگ عزیزانت را نبینی و اما اگر خاطر مبارکت باشه توی آبان ماه خدمتت عرض کردم که آموزش آفگید آنتی ویروس را برای من و دیگر دوستانی که نمیدانن بگذاری پیروز و موفق در پنای خدا باشید

سلام عالی صادقانه و واقعی و کامل و خوب و خوش نوشتی از اینکه افراطی عمل نمی کنی و حرف های آب دوغکی این و اون برات مهم نیست ازت خوشم میاد از اینکه رک هستی دوستت دارم از اینکه به فکر بچه ها هستی اون هم از نوع درستش میخوامت زیاد از اینکه اینجام و همون سایت اولی هست که تا دیروز هیچ جائی نبود که نابینائی باشه و ما که اولین بار و تازه کار بودیم و نمی دونستیم که سایت رفتن رو چطوری تمرین کنیم اولین سایتی که فکرمون می رسید گوش کن بوده و خواهد بود همان شعارهای همیشگی ای کاش به جای کمیت و کپی کاری کیفیت ارجح داشت و خود خواهی و فارس خواهی ترک خواهی من خواهی و منم منم بازی رو فدای با هم بودن میکردیم دوستت دارم فراوان چون خودتی نه دیگران و خواسته هاشون تشکر.

سلام مجتبی
با تسلیت مجدد و آرزوی صبر و عمر با عزت برای شما
دنیا فانی است ولی زندگی برای ما بازماندگان ادامه دارد.
وقتی وظیفه ات را در هر زمان بدانی و عمل کنی چه نیاز به جزع و فزع کردن
پس همچنان مانند گذشته نوعدوست و وظیفه شناس باش تا همیشه شاد و خوشحال بمانی.
بگذار چند روز دیگر بگذرد و این ایام هم پشت سر گذاشته شود میام برات لطیفه میگم تا روحیه ات مانند گذشته شاد بمونه
شاد و موفق و سربلند باشی

یکی جواب من را بده
ایرانی بازی منظورتون چی هست
عدسی بگو دیگه
مجتبی خان با شما هم هستم
پسر
بازم میگم افراطی یا مرده پرستیگری را قبول دارم
ایرانی بازی دیگه چه صیغه هست که
باور ذهنتون شده
هان
راستی رعد حرفات را لایک میکنم
اینم که مجتبی میگه واسه مادرم اشک نریختم قتعن به احساسش باید شک کرد
کار به مغرور بودن یا چیز دیگه ای ندارم
ولی به احساسش میشه شک کرد
دلیلم هم اینه که
مادر بوده،میفهمید مادر
همون کسی که بخاطر نابیناشدن پسرش یا دخترش یک عمر اشک ریخته و مجتبی ای اشکش را ندیده
بازم میگم،م،مثل مادر
اگر هم کامنتم پاک شد
دیگه هیچ،و،هیچ

حالا مجتبی گفت اشک نریخته ، تو چرا باور کردی پسر؟
ولی به نظرم گفت که دو روز بیشتر اشک نریخته . خب بعد از دو روز هم دیگه اشکی برای این بچه نبین نمیمونه .
ایرانی بازی هم که متشکل از مرده پرستی ، خودنمایی ، عوامو خر فرض کردن ، خودو گول زدن، برای دیگران ضجه مویه کردن میشه .
چطوره که میگن هندی ، خارجی ، هالیوودی ، این ایرانی بازی هم ی همچین صیغه ایه .
در هر حال منظور مشتبهی اینه که خودشو جمعو جور کرده . به نظرم غماشو شبها تنهایی با همون سنگها که به شکم بسته میخوره و روزها هم مثل افراد عادی رفتار میکنه .
خوش به حالش . من که هنوز با مرگ خواهرم، درست کنار نیومدم. ۹ سال گذشته . ولی معمولا خوابشو میبینم . البته تا درین دنیا بود کاری براش نکردم.
فک کنم من رعععد مرده پرست ایرانی صفت اصیل باشم خخخ

سلام مجتبی جان من اگه هم محبتی کرده باشم انجام وظیفه بود نظراتت رو خیلی دوست داشتم مطالبی قشنگ نوشتی که تکتک اونها اگه واقعاً در هریک از ماهایی که افسوس میخوریم که ای کاش چنین میشد یا ای کاش اینطور میشد یا…… در ما پیاده سازی میشد خیلی از این ای کاشها رد میشد و الآن مثل خودت سرحالتر از دیروز میشدیم.
دمت گرم که با معرفتی و خخخ یه شوخی کوچولو با مجتبی: کلاً این روزا داره نظرم در موردت تغییر میکنه. دمت گرم.

سلام… خوشحالم می بینم همونطور که تصور می کردم بردبارانه دارین پشتِ سر می گذارین این رویدادِ تلخُ… بهترینها رو براتون آرزومندم… امید که در آینده ی نزدیک خبرهای خوب و شادی آفرین از جانبِ شما بشنویم… پاینده باشین مجتبی جان…

سلام مدیر.
دیر رسیدم ولی هستم.
گفتنی ها رو بقیه بالاتر گفتن و من فقط اومدم بگم خوشحالم که هستی. سخته ولی تو هم سفتی. برات۱عالمه روز های شاد و روشن دلم می خواد که ای کاش هرچه زود تر نصیبت بشه چون از نظر من و از نظر خیلی های دیگه تو خیلی خیلی شایستگی سعادت رو داری.
به امید روز های بهتر برای تو.

دیدگاهتان را بنویسید