خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آرزوهای بر باد رفته ی غول چراغ جادو

وای خدااا! چه قدر گشنمه! وای مردم از گشنگییییی! بذار این ظرف غذا رو بذارم تو ماکرو وِیو! خب درشو باز کردم.
سلام عسیسم! با من کاری داشتی گلم؟

یا خدااا! کی بود؟ چی بود؟ اصلاً این صدا از کجا داره میاااد؟

منم نانازم نترس. من غول چراغ جادو بودم که با انقراض چراغ علاالدین اومدم تو این ماکرو وِیو زندگی میکنم.

شوخیت گرفته؟ بنده ی خدا تو این ماکرو وِیو پر از اشعه هست. تو چه طوری میتونی تو این زندگی کنی آخه؟!

خب دیگه! ما غولها قابلیتهای خاصی داریم. حالا بگو ببینم آرزوت چیه بلاااا!

حالا چرا این شکلی حرف میزنی؟

چه شکلی حرف میزنم مگه جیگر!؟

چرا سوسولی حرف میزنی؟ مثل این بچه مایه دارا که همش آویزون جیب باباشونن. همونا که صبح که میشه دست میکنن تو پریز تا موهاشون سیخ بشه بعد میرن سوار بنزی که باباشون خریده براشون میشن میرن با دختر دوست کارخونه دار باباشون دوردور تا نصفه شب. شبیه اونا حرف میزنی.

وای بلا به دووور! من بنز ندارم که! تازه اصلاً یادم نمیاد بابام کی بوده که بخوام دوست کارخونه دارش یادم بیاد که بخوام با دخترش برم دوردور!

خب یه کم خجالت بکش! ناسلامتی غولی! آخه یه غول این ریختی حرف میزنه؟

خب من که با بقیه ی غولا فرق میکنم! من یه قول های کلاسم! از اون مامانیااااش!

عجب! حالا ببینم آرزو هم همچنان برآورده میکنی یا نه؟

تا آرزوت چی بااااشه!

به خشکی شانس! به ما که رسید وارسید! تا حالا هرکی هر آرزویی داشت برآورده میکردی حالا به من میگی باید ببینی آرزوم چیه؟

آخه میدونی چیه گلم! آرزو برآورده کردن این روزا یه کم سخت شده!

خب چرا سخت شده؟

بذار یه لحظه تلگراممو چک کنم الآن جوابتو میدم.

اوه. این تبلته یا سینی! چه قدر بزرگه!

خب غولم دیگه گیگیلی من! باید تبلتم بزرگ باشه وگرنه چشمم نمیبینه توشو!

خب حالا اگر تلگرامتون رو چک فرمودید جواب سؤال منو بدید لطفاً.

اوه مای گاااااد! نه این امکان نداره!

چی امکان نداره؟

با یه خانم غوله دوست شده بودم. خیلی دختر نازی بود. میخواستم باهاش ازدواج کنم. الان دیدم که پی ام گذاشته که تو بهتره شوهر کنی جای زن گرفتن. بعد نوشته مواظب باش النگوهات نشکنه. بعدشم خداحافظی کرده.

خب حق داشته بدبخت. از این هیکلت خجالت بکش! این چه طرز حرف زدنه آخه!

بابا کجاشو راست میگه آخه! من که النگو ندارم بخواد بشکنه! یه دستبند دارم که اونم شکستنی نیست!

وای خدای من. یعنی تو حرص درار ترین غول دنیایی میدونستی؟

چه جالب! اینو چند نفر دیگه هم تا حالا بهم گفتن!

دستشون درد نکنه. یعنی از اون چراغ نفتی اومدی تو این خونه ی جدیدت انقدر بهت ساخته آیا؟

آره جون تو! یه بوی نفتی میداد اون چراغه که نگو! اصلاً نمیتونستم نفس بکشم! الآنم از وقتی دماغمو سر بالا کردم یه کم حالم بهتر شده!

جاااان! تو دماغتو عمل کردی؟

آره مگه چیه؟ تازه مو هم کاشتم. بیا دست بزن ببیییین! موهام داره میرسه به کمرم!

میگم با این حالت تو خواستگاری چیزی هم داشتی تا حالا؟

راستش یه بار یه غول سیبیلوی بی ریخت زشت اومد خواست ازم خواستگاری کنه بهش گفتم من پسرم کلی بهم خندید و رفت.

چه تو ذوقش خورده بدبخت! البته تو هم به چشم خواهری بد چیزی نیستیهاااا!

وااا! بلا گرفته منو مسخره میکنی؟ اصلاً من میرم تو هم بمون با آرزوهات.

ببین این غولی که من میبینم دماغشم نمیتونه بکشه بالا چون عملیه. پس برآورده کردن آرزو پیشکشت.

از کجا میدونی! شاید تونستم!

خب کاری نداره که! امتحان میکنیم. من همین الآن یه خونه ی بزرگ تو بالا شهر میخوام.

اوا خاک به سرم! تو اصلاً میدونی خونه تو بالا شهر چه قدر قیمت داره؟ مگه من سر گنج نشستم؟

چه طور قدیما میتونستی خونه بدی به این و اون. اونم خونه نه قصر. حالا به ما رسیدی پکیدی؟

نخیر فدات شم! اون قدیما خونه قیمت نداشت. یه تیکه از بیابون خدا رو میگرفتم چارتا سنگ و چوب میچسبوندم به هم میشد خونه یا قصر میدادم به مردم میشد برآورده کردن آرزوشون. الآن بخوام به تو خونه بدم باید اول برم کلی پول بدم واسه زمین، کلی پول بدم پروانه ساخت بگیرم، کلی واسه ساختش پول کارگر و مصالح بدم، بعد تازه پول بدم پایان کار بگیرم، بعد تازه پول سندشم بدم تا بشه خونه واسه جناب عالی. تازه لابد انتظار داری وسایل توشم برات بگیرم که از خود خونه گرونتره ذلیل مرده!

ای بابا! خب باشه. یه ماشین بهم بده.

اوه اوه اوه. ماشینو که دیگه نگو!

دیگه چرا؟

ببین گلم! قبلاً یه اسبی درشکه ای چیزی میدادم به طرف حل میشد میرفت پی کارش. الآن اگر ماشین داخلی بخوام بگیرم برات که هم به درد نمیخوره، هم دو روزه خراب میشه نفرینم میکنی، هم برای گرفتنش باید صد مدل کار اداری انجام بدم، هم این که کلی طول میکشه تا ماشینو بهم تحویل بدن. اگرم ماشین خارجی بخوای که کلی باید پول گمرکشو بدم و از این داستانا. خب من این همه پول از کجا بیارم آخه!

خب ببین اصلاً یه حساب بانکی توپ برام درست کن خودم باهاش خونه و ماشین میخرم.

وای نگو تو رو خدا! اون قدیما مردم سکه هاشونو تو خونه هاشون قایم میکردن یا نهایتاً پادشاها تو خزانه نگهداری میکردن. یه نگهبانم داشتن. میشد نگهبانه رو سرگرم کرد رفت از پولا برداشت داد به اونی که آرزو کرده. ولی الآن مردم هیچی که ندارن بدبختا. هرچی هم که دارن گذاشتن تو بانک یه کارت گرفتن دستشون باهاش کار میکنن و پول پرداخت میکنن. این بانکا هم که یه گاو صندوقایی گذاشتن که صدتا مثل منم نمیتونن بازش کنن. ولی جون تو باید یه بار برم پیش این چند نفری که کلی پول به جیب زدن رفتن اون طرف دنیا بپرسم ببینم چی کار کردن که من با چند هزار سال سابقه تو این کار نتونستم اندازه ی اونا پول بردارم!

ببین بحثو سیاسیش نکن. اصلاً نخواستیم. نه پول میخوام نه خونه نه ماشین. یه کاری کن من به اونی که میخوام برسم.

وا! چه چیزایی میخوایاااا! من اگر میتونستم که خودم به خانم غوله میرسیدم! به قبل نگاه نکن. اون زمان دختره رو میآوردم واسه پسره، تا باباش بخواد از اون سر دنیا برسه پیشش چند ماه شاید طول میکشید که دیگه کار از کار گذشته بود. ولی الآن بابای دختره از خودش زودتر میرسه. تازه پلیس فتا و صد و ده و گشت ارشادم بذار کنار هم ببین چه شود!

ببین! پنج ثانیه بهت وقت میدم واسه همیشه ناپدید شی. وگرنه به عمر چند هزار سالت همینجا پایان میدم. افتااااد!

وااا! چه خشنی تووو! ترسیدم کههه!

اصلاً صبر کن الآن درستت میکنم. بذار ببینم. این کلید انباری کجاست، آهان پیداش کردم.

میخوای چی کار کنی؟

میخوام بچپونمت تو چراغ علاالدینی که تو انباری داریم شاید یه کم به خودت بیایی.

نه! تو رو خدا! خواهش میکنم این کارو نکن!

چرا؟

چون اگه غولای زمان خودم منو این ریختی ببینن منو میکشن. من نمیخوام بمیرم.

خب چرا خودتو به این روز انداختی؟

اونشو از من نپرس. از خودت و آدمای دیگه بپرس. هر روز از من دورتر شدید. الآن به نظرت چندتا بچه هستن که بدونن من واقعاً کی هستم؟ قصه ی منو چندتا پدر و مادر برای بچه هاشون تعریف کردن؟ اصلاً کی میدونه دیگه چراغ علاالدین چیه؟ الآن همه دارن با ماکرو وِیو و این چیزا غذا درست میکنن. الآن همه رفتن سراغ فست فود. الآن همه دنبال ماشین شاستی بلندن. الآن همه دنبال دماغ عمل کردنن. الآن همه دنبال تبلتهای آنچنانی و لباس مارکدار و ساعت طلا و هزارجور چیز دیگه هستن. گفتم بذار مثل شما بشم شاید یه کم تو ذهنا بمونم. شاید بشه با این روش هنوز یادم کنید. ولی دیدم نه. این کار کار من نیست. دیگه حتی از آرزوهای خودم هم دور شدم. چه برسه به برآورده کردن آرزوهای شماها! من آرزو داشتم همه ی آدمها به آرزوشون برسن. هرچی دوست دارن داشته باشن. هر کار دوست دارن بکنن. ولی الآن وقتی خودم دیگه اونی نیستم که میخوام، چه طوری آرزوی شماها رو برآورده کنم؟

خب شاید تو راست بگی. ولی خب دنیا هی داره عوض میشه. آدمها و خواسته هاشون عوض میشه دیگه!

آره. ولی به چه قیمتی؟ به قیمت فراموش کردن گذشته؟ به قیمت نابود کردن خاطرات و افسانه هایی که یه زمان نقل همه ی محافل بود و شبها بچه ها تا یکیشو نمیشنیدن نمیخوابیدن؟ به چه قیمتی دنیا عوض شد؟ باز یه زمانی از من و امثال من یاد شد. از شماها چند سال دیگه چی قراره واسه آینده بمونه؟

نمیدونم چی بگم. حرف حساب جواب نداره.

حالا به نظرت من چی کار کنم؟ دیگه از این شکلی زندگی کردن خسته شدم. من میخوام همون غول قبی باشم.

نمیدونم. واقعاً نمیدونم. بذار من این خاطره رو برای دوستام تعریف کنم ببینم اونا چی به ذهنشون میرسه. شاید یه راهی برات پیدا کردیم.

میگم نمیشه من تو این ماکرو وِیو نرم آیا؟ این اشعه هاش پدرمو در آوردن.

خب بیا برو تو این فر حرارتیه. باز اونجا برات بهتره.

آره هانی. این فر حرارتی بهتره.

تو که باز اون مدلی حرف زدی!

خب چی کار کنم گلم! عادت کردم دیگه!

باشه. بیا برو پی زندگیت بذار منم یه لقمه غذا بخورم مردم از گشنگی.

باشه. فقط یادت نره از دوستات بپرسی که من چی کار کنم بهتره هاااا!

نه یادم نمیره.

وای مرررسی! تو چه قدر خوبیییی! بوچ بوچ!

برو خجالت بکش! زشته این کارا خب!

چه بی احساس! باشه بابا رفتم. بای!

خداحافظ.

غولم غولای قدیم! این دیگه چی بود بابا! بشینیم غذامونو بخوریم. بعدشم برم یه پست بزنم تو محله ببینم بچه ها چی کار میتونن واسه این بلا گرفته، چیز این بدبخت بکنن. انقدر اون مدلی حرف زد که منم دارم اون مدلی حرف میزنم. خب دیگه. بریم سراغ غذا که دیگه دارم میمیرم.

۳۵ دیدگاه دربارهٔ «آرزوهای بر باد رفته ی غول چراغ جادو»

سلام. آهای! از من می شنوی بپر سر و ریختت رو درست کن بعدش هم با بیشترین سرعت ممکن از این دنیای رنگی وحشتناک فرار کن و برگرد به جهان دودی خودت. به خدا اگر بدونی کجا گیر کردی. طولش نده. فقط بجنب تا شبیه ما آدم ها داقون و گرفتار نشدی. ولی قبلش یا بعدش از همینجا یا از داخل چراغت می تونی آرزو برآورده کنی؟ به نظرت ازت بر بیاد۱ذهن تاریک رو فرمتش کنی؟ من توی ذهنم زیادی از بد سکتور های اذیت کن پر شده می تونی از دستشون خلاصم کنی؟
امیدوارم بتونی به جهان امن خودت برسی!
موفق باشی.

سلام شهروز.
خخخ، غول ماکرو ویو، غول فر حرارتی.
عجب غول بی خاصیتی بود هااا.
مواظب باش سیندرلاها و زیباهای خفته هم قلابی نباشن یه وقت.
توصیه ی من برای غول ماکرو ویو خودکشی به سبک هاراگیری ژاپنیه هست، چون چاره ای جز بی اعتباری در جامعه ی امروزی نداره.
ممنون از پست، خیلی جالب بود.

سلام حسینی.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ اولش خیلی خندیدم.
راستش من را بردی به دوران راهنماییم من اولین رمانی که خوندم هزار و یک شب بود وای که چه کتابی بود از مدرسه که میرسیدم درس خونده نخونده میشستم پای سیدیمن خخخخخخخخخ.
ببین آقا غوله به نظر من ریخت و قیافت را درست کن و برگرد توی همون چراغ نفتی و برو به زمان خودت راحت میشی باور کن.
توی بچگیم خیلی دوست داشتم یکی از شماها مال من بود چی میشد, آرزوهای من به سختی و بزرگی آرزوهای حسینی نبود تو هم راحت میتونستی براوردشون کنی.
باز هم یه پست عالی مثل همیشه.
موفق باشی.

سلام
واقعا دلم برای زندگی ساده, برای روزهای بدون اینترنت بدون گوشی بدون بدون رایانه, بدون هر چیزی که جدید اومده تنگ شده,

یادش به خیر حتی تا ده سالگیم عاشق این بودم که واسم کتاب داستان بخونن, الان چی؟ همش نشستم پای سیستم, همش اینترنت گوشی و این شبکه های اجتماعی, کاش برگردیم به حتی ده سال پیش که از الان خیلی بهتر بود, چه جمعهای صمیمی بین خانواده ها بود, واقعا چی شد؟ کجا رفت؟ چی ازشون یادمون هست؟ همش رو فراموش کردیم و تمام زندگیمون شده دنیای مجازی,

سلام شهروز.خیلی قشنگ نوشته بودی.مگه چش بود مدل حرف زدن غوله؟؟؟!!!خیلی هم خوووب بود.من دوست داشتم که خخخ.خب گذشته رو بسپار به گذشته آقا غوله چون دیگه هر کاری کنی برنمی گرده.امروزو مث امروز زندگی کن.همیشه امروز بهتر از دیروز و فردا بهتر از امروز بوده و هست.نه من که جای تو باشم حتی ی لحظه هم ب اون روزای هر چند ساده و صمیمی گذشته بر نمی گردم.تو هم برنگرد.شاد باشی.

سلام.
به نظر من بره خودش رو بکشه حالا به هر روش که شد بهترین کارو کرده.
می تونه از سیانور استفاده کنه یا مرگ موش و یا همین که داخل مایکروویو بمونه خودش کم کم میمیره به خاطر اشعه های خطرناک داخلش خخخخخخ
مطلب جالبی نوشته بودی موفق باشی.

سلام شهروز , خوب این همه از معایب تلفن همراه و اشعه های مایکرو فر مانندش گفتند و ما گوش نکردیم … این هم نتیجه . خوب وقتی پسر ها گل سر میزنند و زیر ابرو , خوب غول ها هم اینجوری میشند دیگه تو این زمونه که هیچ چیز در جای خودش نیست و همه چی در همه انتظاری هم نمیشه داشت …
ممنون از پستت و موفق باشی .

سلام هنوز پستت رو نخوندم حسینی
فقط اومدم حالت بپرسم.
چه خبرا
اون کارتون درست شد میرین سرش
راسی بابت کامنتدونی هم ممنون که دوباره آوردینش
امیدوارم غول چراغ ماکرو ویر آرزوهاتو برآورده کنه آرزوهای منم بذار تو ماکرو ویر
بش بگو سیتااااا کلا سراپا آرزوست پس جا داره خودشو اینجا گذاشت خخخخخخخ
خوبه چند وقتی بود نرگسمون گیر داده بود عمه غولا کجا رفتند شبا کجا میرن خخخخ
البته دروغه بگم امروز دیروز پرسیده، بلکه ی چند وقت پیشی پیشا پرسیده بود.
به غول چراغت بگو خدایا این امام زمان دنیای مجازی رو برسون تا ما رو از دست عاشق پیشه گردو شکن سایت نجات بده، خدایا به دستان گردوییش رحم کن
بازم مرسی که خوب نوشتین، چیه،،، خب اولیاشو خونده بودم.

راسی دیشب پیش دختر داداشم که هنوز سوادش درست درمونی نیست اومدم محله اقا با دیدن محله با صدای بلند زد زیر خنده و گفت وااای اینجا رو اینا همه سیبیلوند خخخخ،،،، کلی سیبیلو داره
با کلی تلاش سرو تهشو هم آوردم جمش کردم ولی کلی ضایع شدم خخخ

سلام ….روز اول که پست زدی محل کار پست قشنگتو خوندم…ولی تازه فرصت کردم بیام کامنت بزارم…تشکر …موندم این سوژه ها از کجا به ذهنت میاد!؟
من که با غول چراغ جادو میانه خوبی ندارم…ترجیح میدم قاصدکها رو فوت کنم آرزوم برآورده بشه….ولی داستان جالبی بود…لذت بردم.

دیدگاهتان را بنویسید