خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه سوم

به نام خداوند کار آفرین
که کار آفرینان از او آفرین
جلسه سوم از سری کلاس های
کار آفرینی از ایده تا اجرا با تدریس جناب آقای دکتر علیان در مجتمع ابابصیر اصفهان.
پنج شنبه بیست و ششم آذر ماه یک هزار و سی صد و نود و چهار.

ما یک کلمه داریم به نام تغییر کردن و یک کلمه به نام تحول.
فرق تغییر با تحول این است که تغییر می تواند مثبت یا منفی باشد ولی تحول همیشه مثبت است.
در دعای تحویل سال می گوییم:
یا محول الحال و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال.
ما برای اینکه در خود تحول ایجاد کنیم, ابتدا باید خود را بشناسیم.
ما نکات و مسائلی را در باره خود میدانیم و تصوراتی راجع به خودمان داریم, اما یک خودی هم در اصل داریم که شاید اون رو زیاد نمی شناسیم.
خود شناسی یعنی شناختن خود واقعی نه شناختن خودی که فکر می کنیم.
شاید من فکر کنم آدم جدیی هستم ولی اتفاقا از نظر مردم اصلا فرد جدیی نیستم و مثال هایی از این دست.
در مورد خود, چهار ناحیه وجود داره که در موردشون بیشتر توضیح خواهیم داد.
ناحیه اول:
خود معلوم, چیزهایی که هم خودمون در مورد خودمون می دونیم هم دیگران, مثل سن, جنسیت, شغل و … نکاتی که مشخص هستند, ما در خود شناسی با این قسمت کاری نداریم.
ناحیه دوم:
اسرار ما, چیز هایی که خودم می دونم ولی دیگران راجع به من نمی دونند.
ناحیه سوم:
مسائل و چیز هایی راجع به ما که خودمون نمی دونیم ولی دیگران می دونند, مثلا از رفتار های ما مردم برداشتی دارند که ما خودمون نمی دونیم.
ناحیه چهارم:
مسایلی راجع به ما که نه خودمون می دونیم و نه دیگران.
در روانشناسی به این چهار ناحیه می گویند پنجره جو هری.
جو و هری دو دانشمند بودند که میگند: خود هر فردی از چهار ناحیه تشکیل شده.
در خود شناسی باید ناحیه چهارم رو بشناسیم.
در مورد ناحیه اول که مشخص هست و بحثی نیست, اسرار مون رو هم که خودمون برش واقفیم, مسائلی رو که دیگران راجع به ما می دونند و خودمون نمی دونیم می تونیم ازشون سوال کنیم, متوجه شون بشیم و دونستنشون کار سختی نیست.
قسمت اصلی ماجرا ناحیه چهارم زندگی ماست که نه خودم می دونم و نه دیگران.
شاید ما استعداد هایی داریم که اصلا خودمون ازشون اطلاعی نداریم و شاید یک روز به طور اتفاقی مشخص بشه و شاید هم هیچ وقت مشخص نشه.
داستان اون پیر مردی که گنجی را توی خرابه ای که زندگی می کرد داشت و هیچ وقت هم مطلع نشد
پیر تهی کیسه بی خانه ای
داشت مکان در دل ویرانه ای
روز به دریوزگی از بخت شوم
شام ویرانه درون همچو گور
گنج زری بود در آن خاک دان
چون پری از دیده مردم نهان
پای گدا بر سر آن گنج بود
لیک به غفلت به غم و رنج بود
عاقبت از فاقه و اندوه و رنج
مرد گدا مُرد و نهان ماند گنج
ای شده نالان ز غم و رنج خویش
چند نداری خبر از گنج خویش
چشم فرو بسته اگر وا کنی
در تو بُوَد هرچه تمنا کنی.
اگر کسی بدونه در درون خودش چه توانمندی هایی رو داره, گنج درونی خودش رو پیدا کرده.
مولوی قصه فردی رو میگه که دنبال گنج بود, در خواب بهش گفتند که برو بالای سر فلان تپه بیست, تیرت رو بذار در کمان و رها کن, هرجا افتاد همونجا گنج هست. این فرد هم رفت بالای همون تپه, تیر رو گذاشت در کمان و با تمام قدرت کشید و رها کرد, رفت همون جایی که تیر افتاد و هرچی زمین رو کند و جست و جو کرد گنجی پیدا نکرد. خیلی ناراحت بود و شب در خواب دوباره میاند به خوابش, میگه اونجایی که به من گفتی رو هرچی کندم گنج پیدا نکردم, بهش میگند تو اون قسمتی که انجام دادی کاری نبود که می باید انجام می دادی, اون قسمت فوضولی تو بود! کی بهت گفت وقتی تیر رو گذاشتی تو کمان بکش!؟ ما گفتیم تیر رو بذار در کمان و رها کن, “تیر رو اگر بذاری در کمان و رها کنی جلوی پای خودتون می افته”, و فردای اون روز میره و تیر رو درون کمان میذاره و رها می کنه, تیر می افته جلوی پای خودش, همونجا رو میکَنه و گنج رو پیدا می کنه.
یا در کتاب کیمیاگر پائولو کوییلو که به نوعی هم برگرفته از داستان مولاناست هم همین هست, فردی سال ها به دنبال نقشه گنجی می گرده و بعد بسیاری گشت و گذار و رنج و مرارت که نقشه گنج رو پیدا می کنه می بینه که گنج در خونه خودش بوده و نقشه گنج آدرس خونه خودش رو می ده….
این هست که ما از درون خودمون یه مقدار بی اطلاع هستیم.
میگند بهترین دانشمندان جهان نهایتا از پانزده درصد ظرفیت مغزشون استفاده کردند, حالا ما چند درصد؟؟؟؟ بعضی ها هم که به کل استفاده نمی کنند! طنزی هست که میگه توی اون دنیا بعضی ها مغزشون خییلی گرونه, چون مغز هاشون آک آکه خخخخخخ
دانشمندان می گند مغز ما یازده میلیارد سلول عصبی یا نرون داره, هر کدوم از این نرون ها مثل کامپیوتر عمل می کنه, ورودی داره, پردازش مرکزی و خروجی داره, اما فعالیت های این نرون ها در عین واحد یا on هست یا of
ما چند درصد از سلول های مغزی مون رو استفاده کردیم؟ و چقدرشون خاموش مونده؟
سلول های مغزی خیییلی عجیبند!
سلول های مغزی ما تک تک هوشمندند, قابلیت هر کدومشون از قابلیت یک کامپیوتر خیلی بیشتر هست ولی کامپیوتر هوشمند نیست اطلاعات رو میگیره پردازش می کنه و خروجی میده.
جالب هست بررسی کردند تنها سلول هایی که توی بدن انسان باید دسته جمعی و اجتماعی زندگی کنند, سلول های مغز هستند.
سلول های مثلا قلب رو اگر برای تک تک شون شرایط مناسبی از نظر اکسیژن و مواد غذایی فراهم کنیم سال های سال می تونند زنده بمونند ولی سلول های مغز این چنین نیستند, سلول های مغز باید دسته جمعی و با هم باشند و در کنار هم می تونند زندگی کنند و این بسیااار عجیب و شگفت هست.
طبق تحقیقات دانشمندان گاهی سلول های مغز خودکشی دسته جمعی دارند و هوشمندانه خودشون رو حذف میکنند, مثلا یک گروهیشون که بیمارند خودکشی میکنند و حذف میشند و این یعنی معجزه الهی.
کلمه معجزه از عجز گرفته شده, یعنی عجز ما, ما به انجام کاری عاجزیم اما خدا که نسبت به انجام اون کار عاجز نیست.
خیلی ها میگند معجزه امکان نداره, اگر با قدرت بشری بسنجیم بله حق با اونهاست امکان نداره اما اگر با قدرت خداوندی بسنجیم, بله هرچیزی امکان پذیر هست.
خداوند که انسان رو از یک نطفه ایجاد کرده و یک نطفه به انسان تبدیل شده, چه کاری داره براش که بخواد روی همون انسان تغییراتی انجام بده؟
خداوند در پاسخ منکرانش و کسانی که قیامت رو رد می کنند میگه خدایی که همون ابتدا شما رو آفرید قادر خواهد بود بار دیگه شما رو بیافرینه و حتی سر انگشتانتون رو هم…. و می دونید که اثر انگشت هیچ فردی در جهان از اول خلقت تا نهایت اون شبیه فرد دیگه ای نیست و منحصر هست….

توجه داشته باشید و بدونید توانمندی های ما از اون چه که فکر می کنیم خیلی بیشتر هست.
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: آیا تو فکر می کنی یک جِرم کوچکی هستی و دنیای بزرگی در تو نهفته شده؟
میگه اگر بلحاظ جِرمی و وزنی بخوای حساب کنی توی دنیا اصلا به حساب نمیای ولی اگر بخوای به لحاظ ارزش و مَنزِلتت و بزرگ شدنت در نظر بگیری از کل کهکشان ها بزرگتری.
ادیسون هم میگه: اگر انسان توانمندی های خودش رو بفهمه در شگفتی میمونه.

حالا ما می خوایم با یک سری آزمون های ساده ای خودمون رو یه مقدار بیشتر بشناسیم.
این آزمون ها چند نوع هستند, آزمون های توانمند شناسی, آزمون های شخصیت شناسی و ….

ذهن ما چند لایه داره, همون طور که گفتیم یک لایه ش لایه آگاه و یک لایه هم لایه نا خود آگاه ماست.
ما بیشتر می خوایم در لایه نا خود آگاه سرک بکشیم.

آزمون اول:
“داخل پرانتز بانو می گوید: بچه ها شما هم در این آزمون ها خودتون رو بیازمایید و تند تند نخونید رد بشید, اگر خواستید پاسخ هاتون رو در کامنت دونی بگید و ان شا الله بتونیم به نتیجه برسیم و نهایتا که رستگار شویم”

فرض کنید توی سرزمین نا شناخته ای هستید …
توی سرزمین نا شناخته ای دارید حرکت می کنید …
خب الآن چی در ذهنتون اومد؟؟؟؟؟
این سرزمین کجا بود به نظرتون؟؟؟؟؟
مریم.ا: جنگل سرسبز.
مینا: بیابان.
الهام: دشت پر از گل.
مریم.ک: دریا.
نیره: کوهستان.
فایزه: بیابانی که کنارش یک برکه ای هست ولی درخت نیست.
بانو: جایی که هم کوه هست هم دریا هم جنگل.
قادری: یک جای شلوغ.
سمیه: یک بیابانی که به شهر خلوتی منتهی بشه.
شیوا: جنگل.
ملا رحیمی: بیابان.
و بقیه دوستان …..

آزمون دوم:
در این جایی که دارید میرید دو تا مسیر جلوی شما هست, یکی از مسیر ها خیلی خطرناک هست از روی کوه رد میشه ولی نزدیک تر هست و مسیر دیگه طولانی تر هست ولی خطرناک نیست.
از کدوم مسیر میرید؟؟؟؟
خب یه عده مسیر اول و یه عده هم مسیر دوم رو انتخاب کردند, بانو که اولی, فایزه: اولی ولی با کلی استرس, نیره راه دوم البته اگه بخوام لجبازی کنم راه اول و در پاسخ استاد که با کی لجبازی کنی گفت که کلاً, و استاد هم گفتند این سوال رو از بنده خدایی پرسیدند گفت راه سوم, همونجا یه چیزی میندازم میشینم چه کاریه خطر کنم یا دور بزنم خخخخخ

ما گاهی اوقات در زندگی یک سری ریسک هایی رو انجام میدیم, می خوایم ببینیم کی ها ریسک پذیریشون قویتر هست و چه کسانی ریسک پذیری ضعیفتری دارند.
البته باید توجه داشته باشید که هر کدوم از این آزمون ها و پرسش پاسخ ها با توجه به چیز های دیگه معنا پیدا می کنه….

آزمون سوم:
در مسیری که دارید میرید صدای یک آدمی رو میشنوید, با خودتون میگید اِ این چقدر مثل فلانی صحبت می کنه!
یاد چه کسی افتادید؟؟؟ چه کسی اومد توی ذهنتون؟؟؟
پاسخ های بچه ها: اکثرا مادرم, بقیه هم: شوهرم, دوستم, بانو هم که یاد یکی از مربیانش افتاد…..
این فردی که الآن به ذهن شما میرسه و توی تصوراتتون اومد, فردی هست که توی زندگی بیشترین تأثیر رو ازش گرفتید. کسی که میگه مادرم بیشترین تأثیر رو توی زندگی مادرش برش گذاشته و کسی که میگه دوستم یا مُرَبیم, بیشترین تأثیرات رو از اعمال و جملات و صحبت های مربیان و دوستانش گرفته, …..

آزمون چهارم:
خب حالا میرید تا برسید به یه دریا, به دریا که رسیدید, چند لحظه فکر کنید … کنار دریا چه کار می کنید؟ ….
کاملا تصویر سازی کنید … حالا بگید کنار دریا چه کار می کنید؟
واسقی: به موج های دریا نگاه می کنم و از صدای آب لذت میبرم.
سمیرا: کنار دریا می ایستم و به دور دست ها نگاه می کنم.
قادری: به نقطه ای خیره میشم و فقط فکر می کنم.
فاطمه: به بزرگی و عظمت دریا فکر می کنم و به قدرت خدا.
الهام: به عظمت دریا فکر می کنم و ازش تمرکز می گیرم.
مریم.ک: در دریا شنا می کنم و سعی می کنم از موجودات زیر دریا هم اطلاعات کاملی بدست بیارم.
صفورا: نگاه عادی به دریا.
شیوا: کنار دریا میشینم و به دور دست ها نگاه می کنم چون از آب خیلی میترسم,
استاد: آیا خاطره بدی از دریا دارید؟ شیوا: بله, استاد: گاهی اوقات ما بعضی از ترس ها رو که داریم به دلیل اتفاقاتی هست که افتاده, مثلا من جایی اومدم سخنرانی کنم بهم خندیدند و این اتفاق به ذهن من چسبیده و دیگه جرأت نمی کنم در جمع صحبت کنم, باید تأثیر اون اتفاق از ذهن حذف بشه, با روانکاوی میشه این کار رو انجام داد, …..
فایزه: در آب بازی می کنم, دوست دارم یه چیزی بزنم داخل آب شلپ شلپ صدا بده, فکر می کنم و اگر هم کسی اطراف نبود داد میزنم و خدا رو صدا می کنم.
بانو: یه مقدار کنار دریا میشینم و به دریا نگاه می کنم و از امواج و نسیم لذت میبرم, بعد یه زیر اندازی چیزی میندازم و دراز میکشم رو به روی دریا و از صدای دریا, نسیم, بوی دریا و درخت ها و کلا محیط لذت میبرم.
نیره: از صدای دریا بیشتر لذت میبرم, از نگاه کردن بهش میترسم, دوست دارم برم داخل آب و اگر موج بود با امواج برم.
حسینی: گفت و گو با دیگران مثلا با همسر یا خانواده و شور و هیجان.
مینا: دوست دارم روز آفتابیی باشه و علاوه بر این که به دریا نگاه می کنم دوست دارم بدونم در اعماق دریا چطوری هست و در مقابل عظمت دریا هم خیلی احساس کوچکی میکنم.
مریم.ا: همراه با خانواده هستم, از محیط لذت میبرم و نفس عمیق میکشم, به دریا و عظمتش فکر می کنم و نهایتا طاقت نمیارم میزنم به دریا و شنا می کنم تا جایی که غرق نشم.
استاد: بحث تنفس مطرح شد, ان شا الله جلسه ای هم در مورد تکنیک های تنفس خواهیم داشت, ما صد تکنیک تنفسی رو داریم که خیلی خیلی به ما کمک می کنه, هم در شادی ما و هم در پرورش قوای فکری ما.
عباسی: دوست دارم ماسه ها رو روی بدنم بریزم تا گرم شم, این کار یه آرامش خاصی بهم میده.
— فکر می کنم به عظمت خدا و میگم الله و اکبر به عظمت و بزرگی خدا.
— راه رفتن روی ماسه ها.
— آب بازی کردن.
سمیه: روی ماسه های کنار دریا میشینم, با آب بازی می کنم ولی داخل دریا نمی رم و ترجیح هم می دم به چیزی فکر نکنم تا به آرامش برسم.
استاد: فکر کردن از فکر نکردن سخت تر هست, فکر کردن صحیح اصول و مبانیی داره و یکی از دانشمندان میگه: سخت ترین کار جهان فکر کردن هست و به خاطر همین عده کمی فکر می کنند.
ما آدم ها خیلی وقت ها فکر می کنیم که داریم فکر می کنیم!
فکر کردن خیلی کار سختی هست, فکر کردن عادی نه ها, این که مثلا من تشنه هستم فکر کنم برم آب بخورم,
فکر کردن به مسائل بنیادین خیلی سخت هست, فکر کردن برای تصمیم گیری های مهم در زندگی, برای اینکه نگرش و باور هام رو گاهی تغییر بدم… سخته خییلی ….
گاهی وقت ها ما می خوایم فکر نکنیم ولی هی فکرمون میاد, به این افکار میگند, افکار زاید, چی کار کردیم؟ حالا چی کار کنیم؟ کی چی گفت؟ کی چی کار کرد؟ ….
خیلی از اوقات حتی در خواب هم بعضی از افکارمون رو می بینیم.
البته می دونید که حدود نود, نود پنج درصد از خواب هایی که ما میبینیم هیچ تعبیری نداره, چون بازتاب فعالیت های روزانه ماست, اگر شما خوابی رو ببینید که بهش فکر نکردید و جز آرزو ها و رویاهاتون هم نبوده, اون خواب تعبیر داره.

جلسه اول اشاره کردیم, آدمی در زندگی به دنبال سه چیز هست, دنبال لذت, پیشرفت و تعالی.
فروید هم میگه آدمی سه قسمت داره: نهاد, خود و فراخود.
نهاد آدم به دنبال لذت هست, بهش میگند ID
یه “خود”, داریم ایگُ “انگلیسیش رو نمی دونم” که دنبال پیشرفت هست
و “فراخود” یا خود برتر یا من برتر آدمی سوپر ایگُ که به دنبال تعالی هست.
ما انسان ها در زندگی یه سری کار ها انجام میدیم که لذت ببریم, یه سری کار هایی انجام میدیم که کارمون رشد کنه و یه سری اعمال هم انجام میدیم که به خدا نزدیک بشیم, از این سه حالت بیشتر نیست.
مسأله جایی هست که بعضی اوقات ما روی یه قسمتی بیش از حد تمرکز میکنیم و وقت و انرژی میذاریم.
فردی که فقط به لذت فکر کنه میشه اپیکولیسم یا لذت گرا,
خیام شاعری هست که خیلی لذت گرایی رو ترویج میکنه
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله بتی اگر نشستی خوش باش
پس در قسمت اول خوش بودن و لذت بردن.
در قسمت دوم پیشرفت مد نظر هست, ایگُ یا خود آدم به دنبال پیشرفت هست, پیشرفت میتونه علمی باشه, مالی, موقعیتی باشه یا هر چیز دیگه ای.
و در قسمت سوم, من برتر, سوپر ایگُ به دنبال تعالی هست, به دنبال رنگ خدا گرفتن هست.
در هر کدوم از این قسمت ها اگر کسی افراطی عمل کرد, به خطا رفته و زندگی منطقی زندگیی هست که به اندازه و تناسب به هر کدوم از این قسمت های وجودی توجه بشه.

داشتیم در مورد دریا صحبت می کردیم و ادامه بحث هایی که داشتیم
به نظر شما, دریا کلاً حس خوبی به آدم میده یا حس بدی؟
یه عده گفتند حس خوب, یه عده هم حس بد و یه تعداد هم گفتند هر دو.
استاد: یک کلمه در ذهن افراد مختلف حالت های مختلفی رو ایجاد میکنه, وقتی ما میگیم دریا کسی که عزیزی رو در دریا از دست داده حس بدی بهش دست میده و کسی که در کنار دریا عاشق شده و اولین بار اونجا قدم زدند حس خوبی بهش دست میده, کسی هست که دریا نه حس خوبی بهش میده نه حس بدی مثلاً ماهیگیر هست و دریا براش تداعی کننده کار و پول و درآمد هست.
یا راجع به کلمات و مفاهیم دیگه هم به همین صورت,
مثلا رهایی, با شنیدن کلمه رهایی چی در ذهن شما میاد؟؟؟
جواب های بچه ها: وابسته نبودن, آزاد شدن, پرواز …
استاد آزاد بودن یعنی چی؟ آیا یعنی من هر کاری رو که دوست داشتم بتونم انجام بدم؟
بچه ها: نه یعنی در انجام کار هامون محدودیت نداشته باشیم, این محدودیت ها هم می تونه قهری باشه و هم از طرف خودمون و دیگران….
استاد: گاهی اوقات ما خودمون برای خودمون زندان و محدودیت درست کردیم, کسی به ما نگفته فلان کار رو انجام نده, اون کار هم منع نیست ولی من خودم در مقابل خودم دیواری کشیدم و اون کار رو انجام نمیدم و بعد می بینم که اون کار هیچ مشکلی نداشته و کسی هم من رو منع نکرده و من خودم خودم رو محصور کردم….
بچه ها: شاید ترس های ما مثلا ترس از نرسیدن و نشدن و شکست یکی از محدودیت ها و قید هایی باشه که خودمون برای خودمون گذاشتیم.
استاد: اگر هایی که برای خودمون میذاریم و میگیم, اگر این طوری شد چی؟ اگر اون طوری شد چی؟
میگند فردی رفته بود دم مغازه خیاطی, پارچه داد به خیاط و گفت این پارچه رو بگیر و برای من یه دست کت شلوار بدوز, خیاط میگه باشه و بعد به خیاط میگه پس فردا نیام بگی فلان مشکل رو داشت, نیام مغازه ت بسته باشه ها, نیام قیمت رو پنج برابر بگی ها ….. بعد عصبانی میشه و میگه پارچه رو بده اصلا نخواستم, خیاطه میگه من که اصلا چیزی نگفتم!
بعضی وقت ها یه کاری رو می خوایم شروع کنیم, خودمون هزار تا اگر و اما توش میاریم, نکنه برم شکست بخورم, نکنه ملت بهم بخندند, نکنه این طور بشه, نکنه اون طور بشه و اصلا قیدش رو بزن تموم کن برو ….
گاهی اوقات ما برای مواجه نشدن با مشکلات اون ها رو به کل حذف می کنیم
یه نفر شب بلند میشه خرما بخوره, خرمای اول رو که باز می کنه توش کِرم بوده, نمیخوره, خرمای دوم و سوم و چهارم هم همین طور و نهایتا چراغ رو خاموش می کنه و میشینه به خرما خوردن….
گاهی اوقات ما نمی خوایم مشکلات زندگی مون رو ببینیم ولی مشکلات هست.
ما با مشکلات و محدودیت های زندگی چگونه برخورد می کنیم؟ و باید توجه داشته باشیم خیلی از محدودیت ها رو هم ما خودمون در ذهن خودمون ایجاد کردیم, گاهی چون چند بار کاری رو انجام دادیم و نشده دیگه به تصور نشدنی بودن اون کار طرف انجام دادنش نمیریم مثل قضیه اون ماهی و آکواریوم و جداره و این که بعد از برداشته شدن جداره اون ماهی سمت دیگه آکواریوم نمیرفت, چون در ذهن خودش پذیرفته که من نمی تونم این کار رو انجام بدم….
ما در زندگی خودمون برای خودمون خیلی حد و حدود گذاشتیم و خودمون رو محدود کردیم, من باید این جور باشم, نکنه فلان, نکنه بیسار …. خودمون یه حصاری دور خودمون کشیدیم, خانواده هم اومده و با یه سری افکار و عقایدی باز یه حصار دیگه کشیده, جامعه هم یه حصار کشیده و من بین این حصار ها گیر کردم….
من اگر بخوام حصار های اطرافم رو بشکنم, اول باید حصاری که خودم درست کردم رو بشکنم که بعد بتونم برم سراغ حصار های بیرونی.
کلمه آزادی هم کلمه خاصی هست,
معنی آزادی این نیست که من هر کاری که دلم خواست انجام بدم, معنی آزادی این هست که اگر من خواستم کاری رو انجام ندم کسی به زور نگه انجام بده و مجبورم کنه.

یکی از دوستان: گاهی واقعا نمیشه محدودیت هایی رو که خودمون برای خودمون ایجاد کردیم رو از بین ببریم کما این که محدودیت خانواده, اطرافیان و جامعه هم پشت سر اونها هست
استاد: آدم نباید امیدش رو از دست بده, یأس خیییلی بد هست, داستان اون چند تا شمعی که یکی یکی همه شمع ها خاموش شدند, شمع ایمان, شمع زیبایی …. و فقط شمع امید روشن مونده بود و شمع امید گفت چون من هستم همه شمع های دیگه رو روشن می کنم.
مولوی میگه:
نُمید مباش که تو را یار براند
که گر امروز براند, نه که فردات بخواند
و در کل در نا امیدی بسی امید است….
همون دوست عزیز: من خیلی تلاش کردم نشد, با تلاش خودم با مشورت دوستان و … و … و ….
استاد: گاهی در اون چه که انجام میدیم و بر روال دلخواه ما پیش نمیره, یا این که ما همه روش ها و راه های ممکنه رو نرفتیم و همه کار هایی که باید انجام بدیم رو انجام ندادیم یا اینکه اصلا انجام اون کار به مصلحت ما نیست, شاید خداوند با حکیم بودن خودش می خواد اون چه را که ما میخوایم زمان دیگه ای بهمون بده یا چیز دیگه ای رو به ما بده, ما که نمی دونیم؟
پس ما اگر نا امید شدیم, این نا امیدی به جا های دیگه زندگی ما هم تسری پیدا می کنه.

تمرین برای جلسه آینده:
محدودیت هایی که خودتون برای خودتون گذاشتید رو در بیارید و بنویسید؟

ما می خوایم با توجه به این آزمون هایی که سر کلاس ازتون میگیریم که اصتلاحاً بهشون میگند آزمون های فرافکن, آرزو هاتون که البته متناسب با استعداد هاتون هم هست رو کشف کنیم, خداوند هیچ آرزو یی رو بدون این که استعداد اولیه ش رو در ما قرار بده در ما ایجاد نمی کنه.
در کنار آرزو ها و استعداد های ما یک سری محدودیت هایی هست و ما می خوایم از یک طرف نیاز هامون رو بررسی کنیم و از طرف دیگه محدودیت هامون رو.
شما کجا ها هست که می خواید پرواز کنید و چه چیز هایی هست که میگیره شما رو میکشه پایین.
ما در پایان این جلسات می خواهیم یه برنامه توسعه فردی برای شرکت کنندگان در کلاس بنویسیم,
اگر ما این برنامه رو بنویسیم و کماکان اون محدودیت ها و قید ها باشه, هیچ کاری انجام ندادیم….
پس محدودیت های خودتون رو پیدا کنید و بنویسید, فکر کنید خودتون چه محدودیت هایی برای خودتون تو زندگی قرار دادید؟ در کجاهای زندگی خودتون در ها رو روی خودتون قفل کردید و گفتید من نمی تونم؟
و از اون طرف داستان هم ما بحث آرزو ها و استعداد هاتون رو بررسی می کنیم و این ها یک تلاقی با هم باید داشته باشند تا از توش بتونیم یه برنامه خوبی رو استخراج کنیم.
از یک طرف نیرو هایی که ما رو میکشند به سمت بالا و پیشرفت رو تقویت کنیم و از طرف دیگه نیرو هایی که ما رو به سمت پایین میکشند رو کم کنیم.

۳۱ دیدگاه دربارهٔ «کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه سوم»

سلام خدمت همه دوستان عزیز
بچه ها من شرمنده, جلسه قبل یعنی همین جلسه سوم, نت نداشتم و نتونستم قبل از کلاس کامنت دونی پست قبلی رو بخونم و سوالات شما رو یاد داشت و در کلاس مطرح کنم…..
ان شا الله سوالات رو یاد داشت و مطرح و نتیجتا به استحضار عالی خواهم رساند…..
همگی شاد و سربلند باشید.

سلام بر آقا سعید گرامی
بله, در مورد کتاب ها و سخنرانی ها با آقای دکتر صحبت کردم و گفتند چند تایی از کتاب هاشون در حال گویا شدن هست و ان شا الله به زودی آماده میشه که حتمی و البته ان شا الله در اولین فرصتی که به دستم رسید در محله قرار خواهم داد.

سلام و درود بیپایان خدمت بانو, خانم وکیل محله بابت گذاشتن این پستهای آموزنده دستتان درد نکنه واقعاً خیلی برای این پستها زحمت میکشید و مثل همیشه هم که خیلی عالیه, راستی کتاب آییم نگارش حقوقی احمد باختر و مسعود رئیسی که بخش اولش را چند وقت پیش در محله منتشر کردید قرار نیست بقیه اش منتشر بشه ما بی صبرانه منتظر ادامه ی اون کتابیم, در پایان هم از همه ی هم محله ای های عزیز درخواست میکنم مرا دعا کنند تا امتحانات سخت این ترم را با موفقیت پشت سر بگذارم. در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام بر جناب عبد الله پور حقوقی محله, امیدوارم در امتحانات ترمتون و همه امتحانات زندگیتون موفق و سربلند باشید…..
ممنونم از کامنت تون و در مورد مورد آیین نگارش هم متاسفانه هارد من دوچار بیماری هنگینگ شده الآن در بیمارستان به سر میبره ان شا الله به سلامت باز گردد البته با اطلاعاتش در خدمت هستم …..

ego که خواسته بودیند…
با اینکه چن ساعتیه تحت پیگرد قانونی ام و بگیرندم پوست از کله م میکنند و الآنم متواری ام… خخخخخخ… ولی دلم نیومد کامنت نذارم برات بانو… خوب بود… با لذت خوندمش… عجب کلاس با حالی میری خره… یعنی آخر کلاس چیطور میشین؟
خب من همیشه آرزوی پروااااااز داشتم… رها شدن از قید و بندهای سنت… ولی وقتی فکرش رو می کنم میبینم خیلی از قید و بندها را خودم به دست و پای خودم بستم نه جامعه و عرف و فرهنگ… افکار پوسیده ی خود خَرَمو کوجا دلم بذارم؟ عجباااااااااااااااااا…

سلام بر سرکار خانم رهگذر گرامی
جدی جات تو کلاس خیییلی خاااالیه خیییلی, میگم می تونی اگه خواستی بیای ها هیچ منعی نداره …. و این که بذار آخر کلاس با هم جوجه هامون رو میشماریم…..
ببین اولین قدم حذف محدودیت هایی که خودمون برا خودمون گذاشتیم … یا علی

سلام بانو.
خیلی خوشحالم چون اینجا برف میاد اونم چه برفی تمام مدارس تعطیل شدن حتی دانشگاه ما که فردا امتحان داشتیم تعطیل شده خخخخخخخ و من الان به جای خواب ناز دارم توی محله میچرخم.
من از این آزمون خیلی خوشم اومد من خیلی دلم میخواست کنار اون دریا بودم و شنا میکردم اما الان هوا سرده خخخخخخخخخخخخخ.
من با اینکه یه بار نزدیک بود توی دریا غرق بشم ولی آب را خیلی دوست دارم آدم را آروم میکنه.
راستی یه سوال چه راهی برای رها شدن از این افکار بیخودی هست؟؟؟؟؟؟من گاهی خیلی با اینافکار درگیر میشم.
یادم میاد که یه زمانی توی زندگیم همش میگفتم خدایا این آرزوی من را براورده کن هیچ هم فکر نمیکردم که این خواست من به صلاح من هست یا نه ولی الان چند سالی هست که فقط میگم که خدایا اگر به صلاح هست و از اون روز خیلی آرومم بانو خیلی رهای رها, راستی این را هم قبول دارم که بیشتر زنجیرها را خودمون به دست و پای خودمون میزنیم.
مرسی برای زحمتی که میکشی.

سلام فاطمه خانمی عزیزم, خواهش میکنم زحمت کدومه همه ش رحمت هست و بس….
و اما برف منم میخوااااااام خوشا به حالت ای روستایی نه چیزه فاطمه ….. شکلک برفی که امتحان کنسل کن باشه عجب برف پر برکتیه ها خخخخ
در مورد افکار زاید فکر کنم باید هر وقت به سرمون افتاد سعی کنیم یه طوری بهشون فکر نکنیم و ذهن رو ازشون منحرف کنیم تا کم کم بتونیم درست فکر کردن رو یاد بگیریم, البته از استاد میپرسم دقیقش رو میام میگم, و شاااد بااااشی تا همیشه

سلام کلا پست جالبی بود مرسی بانووووووووووووووووو
چرا خودت کامنت اولی؟
من مدااااااال میخام حرف حسابم توگوشم نمیره
این ناحیها خیلی جالب بود به خصوص ناحیه۴ که نه خودم نه هیشکی دیگه چیزی ازش خبر داره
آزمونها: جنگل، بر حسب شرایط و موقعیت انتخاب مسیر فرق میکنه ولی منطقا راه طولانی ولی امن را بیشتر میپسندم، صدای پدرم، کنار دریا میگردم دنبال قایق که از دنیای ناشناخته خارج بشم.
رهایی برای من ازادی به مفهوم فارغ شدن از سختی و مشکلات هست

سلااام بر روشنک عزیزم. ببین اینجا هیچکی مطالبه مدال نکرده, خودمم که از بس مدال دارم جای نگهداریشون رو ندارم پس بیا این مدااال آرزوی شادی که رنگش هم طلاییی هست مال تو اونم تخصصی اختصاصی …..
جدی شکلک خییییلی مرسی از این که در آزمون ها هم خودتو شرکت دادی زیااااد…..
شکلک برات بهترین ها رو باور کن بهترین بهترین ها رو سرشار از شادی و موفقیت و خوشبختی آرزومندم

سلام بانو . . . یه سوال واسم پیش اومد آیا تو این آزمونی که ازش صحبت کردین وقتی تو آزمون سوم اسم یه نفر رو بهش اشاره کردیم لزوما اون فرد آدم موثری تو زندگیمونه یا این که گاهی گفتن یه اسم میتونه اتفاقی باشه کاملا ؟؟

راستی زینب هستم

سلام ریحان خانمی عزیزم, میگم یاد نخودی خودم افتادم و بانو هستم های آخرش خخخخ امضات رو لااایک ….
و اما به نظر من که این یه قاعده صد در صدی نمی تونه باشه یعنی اکثرا اون فرد برای بیشتر افراد شخصی تأثیر گذار هست ولی به قول ما حقوقی ها ما من عامٍ الی وقد خص هیچ عامی نیست که تخصیص نخورده باشه …. شکلک روانشاسی حقوقی برات تدریس کردم ها

سلام بر بانوی گرامی خیلی ممنونم از پست مفیدتون والله منم خیلی دلم میخواد به مرحله ی خودشناسی برسم ولی راهشو نمیدونم
جوابم برای اون آزمونها هم این بود که برای سرزمین ناشناخته کویر رو تصور میکنم برای انتخاب مسیر راه طولانی و آسون رو ترجیح میدم
برای دریا هم دلم میخواد کنارش بشینم دستم رو بزنم توی آب برم توی آب امواج رو حس کنم از نسیم ملایم و صدای دریا هم لذت میبرم
برای رهایی هم دلم میخواد پرواز کنم من جدیدا فکر میکنم که برای پرواز توی زمینه ی هنر یه مراکزی مثل صدا و سیما برام مانع ایجاد میکنه چون برای فعالیت قطعا هزینه های هنگفتی ازمون میخواد
و همینطور به افراد حرفه ای توی زمینه ی موسیقی مثل شاعر و آهنگساز دسترسی ندارم چندتا گروه ارکستر هم تشکیل دادیم اما متأسفانه همش از هم پاشید به خاطر اختلاف بعضی از اعضا
خلاصه ی کلام این که تصورم اینه که بیشتر محدودیتها رو اجتماع برام به وجود میاره و خودم برای خودم مانع تراشی نمیکنم البته یه جاهای مهمی مثلا وقتی میخوام به مسئول یه سازمان زنگ بزنم این جور مواقع اولش با خودم میگم حالا نکنه طرف باهام بد برخورد کنه تحقیر بشم ولی بعد با هزار استرس زنگ میزنم میبینم کسی هم باهام بدرفتاری نمیکنه موفق باشید در پناه حق.

سلام بر آقای خورشیدی گرامی هنرمند محله
واقعا از شما هم ممنون بابت دقتی که در خوندن داشتید و شرکت دادن خودتون در آزمونها….
من گمانم خود شناسی خییلی سخت باشه ولی نشدنی نیست, ان شا الله کم کم راهش رو با هم پیدا می کنیم ….
در مورد این که گمان می کنید دیگران و جامعه براتون محدودیت های بیشتری قرار دادند بله ممکن هست این طور باشه ولی باز بیشتر در مورد محدودیت هایی که خودتون برای خودتون گذاشتید فکر کنید ببینید غیر از اونچه که گفتید چیز دیگه ای هم هست و پیدا می کنید آیا؟ ….. ان شا الله راه مبارزه با محدودیت های بیرونی رو هم یاد خواهیم گرفت …..
همیشه شاد و سربلند باشید و ممنون از حضورتون

سلام عزیزم
پست این دفعه عالیتر بود
خب من یه جنگل سرسبز رو میبینم که توش یه رودخانه یا چشمه ی زلال هست که میشه از آب تمیزش نوشید
بعد راه طولانی و امن رو انتخاب میکنم
صدای مامانمو میشنوم
از دریا لذت میبرم اصلا کلا عاشق دریا هستم وارد دریا میشم و اب بازی میکنم
موج سواری رو که بسیاااار زیاااد میلایکم و ازش لذت میبرم.
سعی میکنم مثبت اندیش باشم و هیچ وقت تو کارام اما و اگر نیارم.
بازم ممنون از پست عالیت.

دیدگاهتان را بنویسید