خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

گفتگوی شهروز با شهروز

شهروز تو خواب نداری؟ نصفه شبی نشستی پای این لپتاپ که چی بشه؟ بعد تا لنگ ظهر هم میگیری میخوابی. اینم شد زندگی آخه؟

تو دیگه کی هستی؟ تو این اتاق که من تنها هستم.

من خودتم بدبخت. من ندای درونیتم.

ندا دیگه کیه؟

خنگ نباش. ندا کسی نیست. منظورم صدای درونته.

آهااان! خب ندا جون، چیز ببخشید خب باید چی صدات کنم الآن؟

مثلاً میتونی بگی وجدان.

بررررو بابا وجدانم کجا بووود خخخ.

یعنی تو وجدان نداری آیا؟

نمیدونم. البته خداییش سعی کردم خیلی آدم بدی نباشم. منتها نمیدونم واقعاً موفق بودم یا نه.

خب دیگران نسبت بهت چه حسی دارن؟

خب دیگران از نظر من به چند دسته تقسیم میشن. اول اونایی هستن که خییلی بهم نزدیکن. مثل خانواده و دوستای نزدیک و فامیل. خب اینا نسبت به من حس خوبی دارن. یعنی فکر میکنم داشته باشن.

هنر کردی! اگر همینا هم قبولت نداشته باشن که دیگه کارت زاره!

آره دیگه! ولی یه سری دیگه از آدما هستن که دوستن باهام ولی نه خیلی نزدیک. این گروه هم کم و بیش قبولم دارن. چون واقعاً هر وقت تونستم هر کاری از دستم بر اومده براشون کردم.

اونا چی؟ اونا تا حالا هر کاری تونستن برات کردن آیا؟

راستش نمیدونم. من اونقدری بهشون نزدیک نیستم که وقتی بهم نه میگن متوجه بشم که این نه واقعاً به خاطر این بوده که کاری از دستشون بر نمیومده یا این که نمیخواستن برام کاری انجام بدن. ولی من خودم همیشه سعی داشتم خوشبین باشم. یعنی تا جایی که ممکنه این مواقع اون نه رو بذارم به حساب این که طرف واقعاً نمیتونسته برام کاری بکنه.

شکلک خمیازه.

بابا تو چه درون تنبلی هستی! همینه دیگه! هی تنبلی میکنی میگیری میخوابی، بعد که من یه جا اشتباه میکنم همه چی میشه تقصیر من. جناب عالی میخوابی واسه خودت کیف میکنی، من باید سرزنشها رو بشنوم.

به من چه؟ تو شاید بخوای هر شب تا شش صبح بیدار باشی! من بدبخت چه گناهی کردم! خب بگیر بخواب دیوونم کردیییی! اصلاً الآن حالیت میکنم.

آآآآآآخ! واااای معدم! چرا معدمو گاز میگیرییییی! عجب درون خشنی هستی تووو! بابا باشه ببخشید. اصلاً الآن میگیرم میخوابم. فقط این معده ی منو بیخیال شو سوراخ شد خب!

آفرین. پس پسر خوبی باش، منو عصبانی نکن.

باشه باشه. آخ معدم! وای معدم سوراخ شد!

نترس بابا چیزیت نمیشه. حالا بگو ببینم دسته ی دیگه ای هم آدم هست دورت یا نه؟

آره. یه عده هستن که هیچ ارتباط دوستی با هم نداریم. فقط همدیگه رو میشناسیم. مثل خیلی از کاربرای محله یا مثلاً کسایی که تو اسکایپ یا واتساپ و اینطور جاها هستن یا حتی بچه های نابینایی که ممکنه توی مراسمی، اردویی چیزی همدیگه رو ببینیم. این گروه خودش سه قسمت میشه. یه عده میشن اونایی که منو تأیید میکنن، یه عده میشن اونایی که نسبت بهم خنثی هستن یعنی نه تأییدم میکنن و نه ردم میکنن، یه عده هم هستن که قبولم ندارن و باهام اختلاف نظر و سلیقه دارن و حتی بعضیهاشون ازم خوششون هم نمیاد.

حالا این سه دسته ی آخری که گفتی برای تو کدوم گروه جمعیتش بیشتره؟

فکر کنم دومی. یعنی اونایی که خنثی هستن. بعدش هم، نمیدونم. شاید اونایی که قبولم دارن.

اونایی که قبولت دارن چرا قبولت دارن؟

نمیدونم. شاید به خاطر نوع حضورم در بینشون بوده. من صداقت برام یه اصله. این ادعا رو دارم که همیشه رفتارم صادقانه بوده. شاید دلیل پذیرشم از طرف این گروه همین صداقتم باشه. البته بازم باید از خودشون پرسید. من فقط حدس زدم.

اونایی که قبولت ندارن دلایلشون چیه؟

خب این گروه هم حتماً دلایلی برای خودشون دارن. به نظر من مهمترین دلیلش هم میتونه اشتباهاتم باشه. به هر حال هیچ کس کامل نیست و منم مثل هر آدم دیگه ای ممکنه که اشتباه کنم و در مواردی همینطور هم شده. مثلاً تو همین محله گروهی هستن که با شدت و ضعفهای مختلف از من خوششون نمیاد و ترجیح میدن من نباشم تا این که حاضر به پذیرشم باشن. یا در بهترین حالت سعی میکنن ازم دور بشن و طوری هم رفتار میکنن که منم نزدیکشون نشم. دلیلشم به هر حال میتونه موارد مختلفی باشه که هر کس خودش دلایل خاص خودش رو داره و نمیشه یه دلیل کلی برای همه در نظر گرفت.

تو چه قدر برای جلب رضایت این گروه آخری تلاش کردی؟

به طور اختصاصی هیچی. من خودم بودم و راه خودم رو رفتم. من معتقدم که اگر اکثریت موافق من باشن یعنی من حد اقل اگر آدم خوبی نباشم آدم بدی هم نیستم. این گروهی که منو نپذیرفتن روی هم تعدادشون به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسه. یه رئیس جمهور هم وقتی اکثریت آراء رو به دست میاره به هر حال تعدادی هم رأی مخالف داره. ولی به عنوان رئیس جمهور انتخاب میشه. دیگه وقتی انتخاب شد، لزومی نداره که تلاش کنه نظر اونایی که بهش رأی ندادن رو جلب کنه. به خصوص اگر قرار نباشه دور بعد هم تو انتخابات شرکت کنه. من معتقدم هر کاری هم بکنم باز هم مخالفانی دارم. هیچ وقت هم تعداد مخالفان من از این تعدادی که الآن هستن کمتر نمیشن. فقط اگر خیلی هنر کنم بتونم طوری رفتار کنم که به تعداد این گروه اضافه نشه.

خب فکر میکنی به تعدادشون اضافه شده آیا؟

دقیق نمیدونم. ولی حتی اگر تو یه روند زمانی مشخصی این اتفاق بیفته طبیعیه. مثلاً اگر من تا سه ماه پیش هشت مخالف داشتم و الآن شده باشه نُه مخالف، این خیلی غیر عادی نیست. بالاخره شاید در این مدت کسانی بودن که تازه منو شناختن و من براشون قابل قبول نبودم.

از بین اونایی که میشناختنت چی؟ کسی بوده که قبلاً قبولت داشته ولی الآن قبولت نداشته باشه؟

فکر کنم آره. ولی من معتقدم ما آدمها همیشه اسیر سوء تفاهمها و قضاوتهای نا به جامون هستیم. همیشه بدون شناخت انتخاب میکنیم، بدون شناخت تصمیم میگیریم، بدون شناخت و اطلاع کامل قضاوت میکنیم و بدون پرسش و خواستن توضیح ناراحت میشیم. همیشه در لحظه تصمیم گرفتیم و هیچ وقت نخواستیم به خودمون و طرف مقابلمون حتی چند دقیقه برای آرامتر شدن و داشتن تمرکز بیشتر زمان بدیم.

خوب جوگیر شدیهاااااا!

برو بابا! ما از درون هم شانس نیاوردیم. تو همون بخوابی من راحتترم.

مثل این که درد معدت خوب شده هاااا!

عجب درون نامردی هستی! خب آخه این چه تهدیدیه؟ کی دیدی تا حالا درونش وقتی عصبانی میشه معدشو گاز میگیره! یه کم عاقلانه رفتار کن خب!

همین که هست. ناراحتی آیا؟

مگه جرأت میکنم ناراحت باشم! تازه میفهمم این امیر و اشکان و طاهای بدبخت چی کشیدن. دندوناتم دندون نیستن که! صد رحمت به شمشییییر!

میگم شهروز برو یه قلیونی چیزی بیار بکش منم این تو یه حالی ببرم.

بیشین بینیم بابا! خیلی مهربونی، خیلی باحالی قلیونم میخوای! بشین تا برات بیارم.

عجب نامردی هستی! حالا مثلاً چی ازت کم میشه یه حالی به ما بدی؟

هیچی. تو چی ازت کم میشه اگر یه کم مهربونتر باشی؟

خب باشه بیا. شکلک ناز کردن معده. شکلک نوازش ششها. شکلک بغل کردن کبد.

خیله خب بابا دل و رودم اومد تو حلقم. باشه باشه. آشتی.

میگم شهروز تو دشمنم داری آیا؟

فکر نمیکنم. چون واقعاً یادم نمیاد در حق کسی در حدی بدی کرده باشم که بخواد دشمنم بشه. شاید کسایی باشن که از من بدشون بیاد. ولی دشمنم نیستن. دشمن کسیه که بخواد بهت ضربه بزنه. بخواد از بین ببردت. ولی من فکر نکنم کسی باشه که بخواد همچین کاری در حقم بکنه. فوقش اینه که یه عده از من بدشون میاد. ولی فقط بدشون میاد و هیچ فکری در مورد ضربه زدن و آزار من ندارن یا اگر هم دارن در حدی نیست که بشه بهش گفت دشمنی. فوقش یه چزوندن و به قول عدسی نیش زدنه که اونم بالاخره آدمیزاده و نفس خبیثش. یه وقتایی بالا میزنه شیطنتی میکنه ولی تا حالا ضربه ی خیلی سخت از کسایی که باهاشون مرتبط بودم نخوردم که بشه بهش گفت دشمنی.

خودت چی؟ خودت با کسی دشمنی نداری؟

نه. من معتقدم همه ی آدمها اولش خوبن. هیچ نوزادی نیست که بشه بهش گفت نوزاد بد. پس اگر یه نفر بد باشه، باید تحلیلش کرد. باید دید اون نوزاد چرا الآن شده یه آدم بد. تربیتش اشتباه بوده، شرایط محیطیش بد بوده، یا چیزای دیگه. به نظر من خوب بودن آدمها میتونه بیدلیل باشه چون آدم ذاتاً خوب و پاک به دنیا میاد. ولی بد بودن هیچ کس بیعلت نیست. هر انسان بدی یه دنیا دلیل پشت بد شدنش هست.

خب این چیزا یعنی تو با کسی دشمنی یا نه آخرش؟

نه. البته این متقابله. شاید چون دشمن ندارم با کسی دشمن نیستم. شاید اگر واقعاً دشمن داشتم منم میشدم دشمن اون یا حتی دشمن کسای دیگه. دلیلی برای دشمنی با کسی نمیبینم. به هر حال انقدر عمر ما زود میگذره که تا بخوایم به این چیزا برسیم به خودمون میاییم میبینیم همه چی گذشت و هیچی از زندگیمون نفهمیدیم.

برو بابا. اصلاً این لفظ قلم حرف زدن بهت نمیاد.

بیا. اینم از درونمون. اگر تو اینو بگی که وای به حال دیگران!

من فعلاً فقط خوابم میاد. تو هم تا چند دقیقه دیگه یا میخوابی، یا هرچی دیدی از معده ی خودت دیدی.

باز تهدید کردیهااا!

همین که هست. من که خوابیدم.

آآآآخ! بابا سرتو از رو قلبم بردااار!

آخ ببخشید. فکر کردم ریه هست.

گیریم که ریه بود. باید سرتو بذاری روش آیا؟

میشه بفرمایید من سرمو دقیقاً کجا باید بذارم بخوابم آیا؟

خب تا حالا بهش فکر نکردم. شبای قبل سرتو کجا میذاشتی؟

نمیدونم. هر شب یه جا میخوابم.

واقعاً که! از درون هم شانس نیاوردیم. بیا برو تو مغزم بگیر بخواب. فقط خیلی تو خواب تکون نخوریهااا!

نه بابا من بخوابم دیگه تکون نمیخورم که. پس بذار برم از ستون فقراتت بالا.

یواااش. قطع نخاع شدم که! چی کار میکنیییی!

بابا چرا سوسولبازی در میاری خب! دارم میرم تو مغزت دیگه! خب رسیدم. ایول! من تا حالا اینجا نیومده بودم. چه جای باحالیه! چرا انقدر خالیه پس!

ببین دیگه داری پررو میشیهاااا!

خب چی کار کنم اینجا هیچی نیست!

الآن درستت میکنم. شکلک تکون تکون دادن تند تند سرم.

وااای! نکن! دارم میفتم! باشه تسلییییم! ببخشییییید! اشتباه کردم!

دیگه هم حق نداری گاز بگیریهااا!

باشه باشه! فقط جان من دیگه سرتو تکون نده. دنیا داره دور سرم میچرخه!

باشه. پس درون خوبی باش بگیر بخواب که منم برم بخوابم.

باشه باشه. حالا اینجا سرمو کدوم طرفی بذارم راحتتری؟

فرق نمیکنه. فقط تو خواب به ساقه ی مغزم لگد نزنی فلجمون کنی.

نه خیالت راحت. فقط یه نکته.

بگو.

شهروز. تو هر کاری کنی، هر نوع رفتاری داشته باشی، بهترین هم باشی عده ای قبولت ندارن. همیشه پشت سرت حرف هست. همیشه هستن کسایی که بهت تهمت بزنن. همیشه هستن کسایی که نتونن پیشرفتتو ببینن. پس سرت به کار خودت باشه. سعی کن راه درستو بری. اگر راهت درست باشه، اگر با اخلاق باشی، اگر توهین نکنی، اگر دل نشکنی، اگر حقی رو ضایع نکنی، دیگه مهم نیست دربارت چی قضاوت بشه. مهم اینه که تو درستی و قرار نیست به خاطر چیزی بازخواست بشی.

حالا که تو داری لفظ قلم حرف میزنی!

نه این رو گفتم به عنوان یه درون دلسوز.

بابا دلسووووز خخخ. ولی با همه ی دیوونه بودنت این حرفای آخرتو قبول دارم.

میگم خیلی هم لازم نیست ازم تعریف کنیهااا! راضی به زحمت نبودیم!

دیگه کاری بود که از دستم بر میومد خخخ. بسه دیگه. فرستادمت تو مغزم بگیری بخوابی. بخواب که منم بتونم بخوابم. درون به این پرحرفی ندیده بودیم.

باشه بابا! حالا بیا و خوبی کن. من خوابیدم. شب به خیر.

شب به خیر.

۴۸ دیدگاه دربارهٔ «گفتگوی شهروز با شهروز»

سلام. گفتنی ها هرچی بود رو شما۲تا شهروز ها گفتید. دیگه هیچی نمونده که من بگم. فقط این درباره خودمون رو با اجازه۲دفعه تأیید می کنم. این هیچ خوب نیست ولی متأسفانه من به گفته چندتا از اطرافیانم همین مدلی هستم. بهم گفتن، یعنی می گفتن زمانی که در مورد موضوعی که مثلا بین من و یکی دیگه پیش میاد به نتیجه ای می رسم، دیگه یا از سر حرص یا از سر لج یا از روی اطمینان به درستی برداشت خودم دیگه به طرف گوش نمیدم. نه ازش توضیح می خوام، نه بهش توجه ی کنم و گوش میدم ببینم چی میگه، نه خیالم هست که بدونم اصلا حرفی داره بزنه یا نه. من واقعا نمی دونم. اون زمان توی این هوا ها نیستم ولی بهم می گفتن این کار رو می کنم. شاید درست می گفتن. یادم باشه روی خودم دقیق تر بشم ببینم این در موردم چه قدر درسته.
ای کاش… هیچی ولش کن سر صبحی حس ای کاش گفتنم نیست.
شاد باشی.

سلام پریسا.
خب همه ی ما یه وقتایی این شکلی میشیم. به نظر من کنترل عصبانیت یه هنره. اگر هنر هشتمی هم وجود داشته باشه میتونه همین کنترل عصبانیت باشه چون واقعاً نمیشه گفت کار آسونیه. ولی به هر حال خیلی لازمه که ما کمی خوددارتر باشیم.
البته قدیمیترها کمی در این زمینه موفقتر بودن ولی مشکلات زیاد زندگیهای امروزی که مهمترینش هم فشارهای اقتصادی هست آستانه ی تحمل هممون رو آورده پایین.
به هر حال ممنون از حضورت.
موفق باشی.

درود. اگه اینجوری که میگی باشه پس چرا دیگه ما بخوایم اینجا چیزی بنویسیم. راستش دقیق متوجه نشدم داستان چیه ولی اونی که به نظرم میرسه رو مینویسم دیگه.
۱. اولاً یه رئیس جمهور همیشه سعی داره از تعداد مخالفاش کم کنه و اگه هم نتونه در انظار عمومی به هیچ وجه همچین چیزی رو به زبون نمیاره. البته اگه رئیس جمهور باهوشی باشه دیگه.
۲. آدما با توجه به موقعیتاشون شرایطشون هم فرق میکنه, پس در نتیجه نمیشه بگیم من کاری با حرف دیگران ندارم. اگه خودم باشم و هیچ نقشی تو زندگی دیگران نداشته باشم میتونم یه همچین نظریو داشته باشم ولی وقتی قراره رهبر یه گروهی یا رئیس جمهور یه کشوری باشم اگه نخوام با عقل و خرد جمعی تصمیم بگیرم, مطمئن باش که هم موقعیت خودمو از دست میدم و هم اطرافیانمو هم از خودم دور میکنم.
۳. با این طرز تفکری که من تو این پست خوندم میشه نتیجه گرفت یعنی یکی از نتیجه هایی که میشه گرفت اینه که هر کسی که من فکر کردم خنثی هست, واقعاً خنثی هست و هیچ مهم نیست که اون اینجوری هست یا نه.
در واقع اینجوری میتونم بگم که با این طرز تفکر جلو میریم و خب اونوقت با همین طرز تفکر هم قضاوت میکنیم.
۴. دیگه یکه تازی تو دنیای امروزی هیچ معنا و مفهومی نداره و کسی میتونه جامعه یا گروه هدف خودشو جلو ببره که یه اجماع فکری وجود داشته باشه و نقش سردسته ی اون گروه فقط باید هماهنگی جهتدهی به اعضای تحت مدیریتش باشه و با همراهی و همیاری هم جلو برن نه چیز دیگه.

۰۰. راستی خارج از این پست یه چیزی به ذهنم رسید گفتم اینجا بنویسم این بند در پیوند با اون چهار تای دیگه ای که گفتم نیستا.
در خصوص محله یه پست اطلاع رسانی و تغییرات و دلیل قطعیهایی که بود بزنید ما هم در جریان هر چه بیشتر قرار بگیریم. راستش خیلی وقت میخواستم بنویسم گفتم شاید دوباره یه حاشیه ای چیزی درست بشه ولی الآن دیگه این به نظرم رسید دو تا ۰۰ بنویسم که این نکته به کامنتی که نوشتم پیوند نشه.
اگه هم مصلحت نیست که هیچ.
موفق باشی.

سلام علی. ببین من رئیس جمهور نیستما! ولی یه رئیس جمهور بعد از موفقیت تو انتخابات، دقت کن بعد از موفقیت تو انتخابات دیگه شاید خیلی تمایلی به جلب رضایت مخالفاش نداشته باشه. این که به حرف دیگران اهمیت نمیدم منظورم این نیست که برام مهم نیست. منظورم اینه که اگر خودم درست باشم و درست رفتار کنم دیگران هم عموماً قضاوت درستی ازم خواهم داشت و اونهایی هم که این طور نیستن دلایلشون احتمالاً دلایل منطقی نیست چون رفتار من منطقی و اخلاقی بوده و نپذیرفتن یه رفتار منطقی و اخلاقی چندان منطقی و اخلاقی نیست.
در مورد پیشتاز بودن هم باید گفت که افراد در دنیا یا در بد بودن پیشتاز هستن یا در خوب بودن. پس بازم میبینی که افراد پیشتاز بازم نتیجه ی اعمال خودشونو میبینن نه قضاوت دیگران رو. اگر راه من درست باشه، خیلی زود میتونم به یه پیشتاز در حوزه ی خودم تبدیل بشم و نظرات دیگران شاید تنها بتونه کمی بهم مشاوره بده. البته نظراتی که بدون غرض باشه. بیشتر منظورم از بی اعتنایی به دیگران و نوع تفکرشون به گروهی هست که بیمنطق و با سوء نیت قصد تخریبت رو دارن.
در ضمن در مورد سایت هم باید بگم که سایت مشکلات فنی داشت که به مرور زمان در این چهار سال براش پیش اومده بود که در این یک ماه اخیر سعی شد برطرف بشه و الآن خوشبختانه این مشکلات برطرف شده و از حدوداً ده روز پیش که کار تعمیرش تمام شد دیگه مشکلی نداشتیم و احتمال خیلی زیاد هم در ادامه مشکلی نخواهیم داشت. توضیحات کاملتر رو هم مجتبی خودش اگر صلاح دونست منتشر میکنه.
موفق باشی.

شهروز. تو هر کاری کنی، هر نوع رفتاری داشته باشی، بهترین هم باشی عده ای قبولت ندارن. همیشه پشت سرت حرف هست. همیشه هستن کسایی که بهت تهمت بزنن. همیشه هستن کسایی که نتونن پیشرفتتو ببینن. پس سرت به کار خودت باشه. سعی کن راه درستو بری. اگر راهت درست باشه، اگر با اخلاق باشی، اگر توهین نکنی، اگر دل نشکنی، اگر حقی رو ضایع نکنی، دیگه مهم نیست دربارت چی قضاوت بشه. مهم اینه که تو درستی و قرار نیست به خاطر چیزی بازخواست بشی.
لایک.

سلام
خب مگه چیب میشه یه بارم مدیون بشیم هاان؟ خخخ
شهروز مثل همیشه جالب نوشتی حرفهای وجدانت هم درسته اما نمیشه همیشه به فکر دیگرون کاری نداشت
این دیگرون یه وقتهایی یه کارایی میکنن که دودمانتو به باد میدن اگه یه توجه کوچولو بهشون بکنی و نذاری سوء تفاهما بیشتر بشه دودمانتم سر جاش میمونه خخخ.
حالا اگه از شوخی بگذریم من تو رو یه فرد خوب میدونم که واقعا دوست داری با کسی مشکلی نداشته باشی ولی اهمیت ندادنت کار دستت میده هااا حالا نگی نگفتی!.

سلام پریسیما.
خب تو هم یه ذره مدیون شو اشکال نداره خخخ.
آره خیلی بیتفاوتی هم شاید خوب نباشه. یه نمونه رو چند روز پیش دیدم که چه چیزایی دور و برم در موردم میگن.
ولی اصولاً یه عده همیشه تو زندگی آدم هستن که اصلاً وجود دارن برای این که بهشون اهمیت ندی. یعنی کلاً تو برای اهمیت ندادن بهشون میشناسیشون. این عده کسایی هستن که هر شکلی که باشی قبولت ندارن و سعی میکنن خلاصه یه چیزی از زندگیت گیر بیارن که بهش گیر بدن. این افراد نه خودشون زندگی راحتی دارن و نه اطرافیانشون. پس اهمیت ندادن بهشون منطقیترین کاره.
مرسی که هستی.

سلام.
مطلب جالبی نوشتی
راستی من در کدوم دسته قرار می گیرم آیا؟
و یک مطلب در مورد شناسنامه ات که تا حالا بهش دقت نکرده بودم همون دو جمله اولش دوتا هستم داره که باید یکیش رو حذف کنی.
الکی مثلاً من دقیق شدم به همه چیز توجه خاصی دارم.

سلام حسین.
خب به خاطر امکانات موجود تو میری تو گروه دوم.
البته خیلی این قابلیتو داری که بیایی تو گروه اول ولی تا حالا که افتخارش نصیب من نشده.
شاید نجفآباد موقعیت خوبی بود ولی کافی نبود.
خلاصه ما ارادت داریم شدیییید.
شناسنامه رو هم در اولین فرصت درست میکنم.
ممنون بابت تذکر.
موفق باشی.

سلام. تو این تقسیمبندههایی که شهروز نوشت یه مورد جا افتاد.
در تقسیمبندی دیگری آدما در ارتباط با شهروز چهار دسته اند:
اول: افرادی که شهروز تا حالا گازشون گرفته! که ظاهرا منو امیرو طاها تو این دسته هستیم و منتظریم که اگر فرد دیگه ای تو این دسته باید جا بگیره خود شهروز معرفیش کنه.
دوم: افرادی که شهروز خیلی دلش میخاد اونا رو گاز بگیره و اتفاقا قصدشو هم داره اما هنوز به هر دلیلی موفق به انجام پروژه نشده!.
سوم: افرادی که شهروز حتی اگه دلشم بخاد نمیتونه گازشون بگیره! که لازم به توضیح بیشتر نیست.
چهارم: افرادی که شهروز اصلا دلش نمیخاد که گازشون بگیره.

سلام اشکان.
البته دسته ی پنجم هم یه نفر رو تشکیل میده که کسیه که از نظر من الآن خونش حلاله.
دیگه خودت میدونی.
در مورد تو هم اتفاقاً سه دسته وجود داره.
دسته ی اول کسایی هستن که پدرشون رو در آوردی انقدر لمسشون کردی که شامل من و امیر بدبخت هم میشه.
دسته ی دوم کسایی هستن که میخوای هی لمسشون کنی که موقعیتش تا حالا خیلی پیش نیومده و اگر هم اومده خیلی کم تونستی این کارو بکنی.
دسته ی سوم گروهی هستن که بخوای هم نمیتونی لمسشون کنی که توضیح لازم نداره دلیلش.
ولی بر خلاف من برای تو دسته ی چهارمی وجود نداره. یعنی عمراً کسی نیست که تو نخوای لمسش کنی.
این بار به سوسک کردنت قناعت میکنم ولی دفه ی بعد تبخیر، فرت خخخ.

تو دسته بندی اشکان، من جزو گروه اولم! خخخ
طبق تجربه ی من و از نظر شخص من: آدم وقتی با خودش حرف می زنه، وقتی واقعا با خودش حرف می زنه، اگه واقعا با خودش حرف بزنه، با خودش کلنجار میره نه اینکه اون بپرسه تو جواب بدی یا برعکس!
دفعه ی بعدی با شهروز واقعی، با درون واقعی خودت حرف بزن که شاهد ی بحث و دعوای خوشگل باشیم نه ی مصاحبه ی اتو کشیده شده!
دسته بندی ها رو دوست داشتم، ریتمت خوب بود، تحریر هات نیاز به تمرین بیشتری دارند، کنترل رنجت رو به دست بگیر، ایشالا تو آکادمی بعدی میایی فینال.

سلام مجتبی.
خب تو هم رفتی تو دسته ی پنجم پیش اشکان.
بشین تا به حسابت رسیدگی بشه.
آره این درون من یه کم باهام تعارف داره خخخ.
ولی من نا امید نمیشم.
دفه ی بعد تیمو میبندیم واسه قهرمانی.
لذت ببر از زندگی خخخ.

شهروز بنده خدا پری سیما رو دنبال جواب کامنتش نچرخون گناه داره. پری سیما این شهروز ببین عمدا این مدلی کرده واسه اذیت. شکلک خود شیرینی و تفرقه افکنی.
شهروز من این زمان ها که اون بالا توضیحشون دادم معمولا از جا در نمیرم منفجر بشم. فقط دیگه گوش نمیدم. نتیجه رو برمی دارم میرم پی کار خودم. البته ناگفته نمونه که همیشه استثنا وجود داره گاهی هم از جا در میرم و همراه انفجار خودم نمی دونم چه شعاعی رو می فرستم به فنا.
ایام به کامت.

سلام مجدد به پریسا.
خخخ درستش کردم. عجب سوتی دادم خداییش خخخ.
ولی خیلی وقتا هست که این نشنیدن و سکوت کردن و رفتن از صدتا فریاد و فحش بدتره.
چون تو با این کارت در کل طرف رو هیچ حساب کردی در صورتی که شاید مستحق این هیچ گرفته شدن نباشه.
بازم مرسی از حضورت.

سلام
شما نویسنده خوبی هستید و در مورد کارهای سایت هم دلسوزانه عمل می‌کنید
یعنی تا اینجا این جوری به نظرم رسیده و شکی ندارم.
در مورد سایت من یک سوالی دارم که با اجازه همین جا می‌پرسم
اگر این جستجوی قدرتمند محله به صورت هدینگ نتایجش را به ما بده آیا بهتر نیست.
من قبلا راحتتر جست و جو می‌کردم
ولی الآن اگر به نتیجه مطلوب در جست و جو می‌رسم فقط به خاطر شناختی است که از قبل درباره پستها دارم.
نمی‌دونم نکنه من بلد نیستم!
نمی دونم هر جور صلاحه
موفق باشید

سلام خانم شیبانی.
اول که از لطفتون ممنونم. ولی در مورد سرچ باید بگم که این سرچ جدید سیستمش طوری هست که از طریق گوگل تو سایت رو سرچ میکنه. یعنی وقتی شما چیزی رو از این قسمت سرچ میکنید، خود گوگل هست که براتون نتایجش رو میاره. برای همین کاملاً قدرتمنده و نتایجش همیشه درست هست. در مورد هدینگ شدن نتایجش هم احتمالاً این امکان وجود نداشته وگرنه مجتبی قطعاً این کارو میکرد. چون بخشی از این سرچ در بیرون از سایت اتفاق میفته و کاملاً به سایت مربوط نیست و گوگل در این کار نقش داره، نمیدونم بشه هدینگ بندیش کرد یا نه.
به هر حال نظرتون رو به مجتبی منتقل میکنم یا احتمالاً خودش داره میخونه و حتماً اگر امکان هدینگ شدن نتایج جستجوی جدیدمون وجود داشت ترتیب اثر خواهیم داد.
بازم ممنون و موفق باشید.

اولا که برادر، اصولا حس مامسه میتونه ضعف دید رو تا حدی پوشش بده اما گاز گرفتن کجای نابینایی رو میتونه جبران کنه دیگه نمیدونم!
بعضی لمس کردنا هستند که بد که خدا خودش هدایتمون کنه، اما کلا گاز گرفتن بد! به خصوص اگه وسط استدیو انجام بگیره که کلا قابل هدایت نیستند!

سلام من هم این پست را خواندم واقعا جالب بود و گروهها هم که گفتی همینجور بود که گفتی راستی من هم به نظرت داخل کدوم گروه هستم اما به هر حال موفق باشی چه نصف روزت خواب باشی یا تمام روزت بیدار باشی اما هر چه که باشی خدا کند که گرفتار نباشی خب این هم یک جور نظر بود دیگه واقعا که وجدان چه کارها که نمیکندا همین جناب وجدان بود که این پست را به فکر انداختا نه اینجور نیست جدی اما ب هر حال لایک

درود بر هادی عزیز. والا شما تا این لحظه تو گروه سومی. منتها گروه سوم خودش تقسیم بندی داشت که دیگه تو کدوم دسته باشی باید خودت مشخصش کنی خخخ.
ولی ایشالا یه روز افتخار داشته باشم که هردومون تو گروه اول هم باشیم.
شاد و موفق باشی.

درود. من میخواستم بگم من تو کدوم گروه جا میشم ولی گفتم اگه دیگران پرسیدند من هم بپرسم.
همینجا من تهدیدت میکنم اگه درست جوابمو ندی, شایعه ی بدی رو من خودم درست میکنم شک نکن. خَخ.
آهان راستی مثلاً من اگه تو دسته ی ششم باشم باید چه کار کنم که بیام تو دسته ی مثلاً سوم یا چهارم.
چون میدونم هیچ کس تو دسته ی اول جا نمیشه واسه همین گفتم.
یه دایره رسم کن وسطش خودت و خدای خودت, دایره ی بعدی خانواده, دایره ی بعدی فامیل, دایره ی بعدی هم دوستان که اینها هم تو دایره های مختلف جا میشن.
راستی تو دسته بندی اشکان من تو کدوم گروه جا میگیرم.
میگم روز به روز محافظه کار تر میشی من خیلی میترسم. یه رفیق اطلاعاتی دارم همش یاد اون میفتم به خدا.
مگه تو رئیس جمهور ما نیستی دیگه پس چرا میگی من رئیس جمهور نیستم.
در خصوص جستوجوی محله هم خیلی عالی شده من تو سایتای دیگه دیده بودم و راستش خیلی وقت پیش میخواستم بگم ولی هی یادم میرفت.
همینجا تا یادم نرفته بگم افزونه ی اسکایپ هم به محله اضافه کنین و واسه اون هم تو تنظیمات گزینه بذارین اگه کسی خواست بتونه اونو فعال یا غیر فعال کنه.

سلام حسینی.
خیلی جالب بود من ظهر خوندم کمی با خودم درگیر شدم در کل پستت من را به جون خودم انداخت تا ببینم توی زندگیم چه میکنم برای همین ازت متشکرم زیاد.
گاهی فکر میکنم که کسانی که ازم خوششون نمیاد اصلا مهم نیستن ولی یه وقتهایی میبینی که چیزی میشه و آدمی میبینِ این اشخاص که به نظر نمیتونن مهم باشن یه کاری میکنن که حسابی شوکه میشی پس خیلی از این اشخاص غافل نشو.
مرسی برای پست.
موفق باشی.

دیدگاهتان را بنویسید