خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بچه ها خوب بودن چه جوریه؟ آسونه؟ سخته؟ شما چی میگید؟

سلام به همگی.
بچه ها ایام به کامه؟ شکلک خط و نشون کشیدن برای همه که اگر جز عالی بگید به حسابتون می رسم. دلیل خاصی هم نداره جز اینکه دلم می خواد.
میگم بچه ها به نظرتون خوب بودن سخته یا آسون؟ اصلا چه جوری میشه خوب باشیم؟
من عضو1گروه واتساپی کوچیک هستم که تشکیل شده از1تعداد محدودی از دوست هامه. زیاد نیستیم و من دوستشون دارم. با هم حرف می زنیم، می خندیم، گاهی هم اگر چیز جالبی به دستمون برسه می فرستیمش وسط گروه تا بقیه که حوصله متن و از این مدل چیز ها رو ندارن رو اذیت کنیم.
خلاصه، عصر همین جمعه که گذشت یکی از افراد عزیز همین دسته1متنی فرستاد واسه گروه که مضمونش خیلی قشنگ بود. عین متن رو یادم نیست ولی پیامش این بود که تا می تونی خوب باش، ببخش، مهربون باش و خلاصه مثبت باش تا جهان اطرافت مثبت بشه. پیامش این بود یا من این رو دریافت کردم نمی دونم ولی اگر در1جمله بخوام پیام رو خلاصه کنم، میگم که اون متن می خواست به خواننده هاش بگه تا می تونیم خوب باشیم.
یکی دیگه از افراد گروه پیام فرستاد که متن فلانی خیلی قشنگ بود ولی کاش ما فقط این متن ها رو نخونیم و اجراشون هم کنیم. و این شد زمینه شروع1صحبت نوشتاری کوچیک بین من و ایشون که من می گفتم ببین فلانی اینکه صرفا ما خوب باشیم گاهی کمی سخته و ایشون معتقد بود سخت نیست و شدنیه. من حس می کردم گاهی نمیشه خوب بود در حالی که داریم می بینیم تلاش ما برای خوب بودن رو می ذارن به حساب نفهمیدنمون و بیشتر بد میشن و ما بیشتر اذیت میشیم. ایشون اعتقاد داشت که تو، یعنی من و ما، به بقیه چیکار داری؟ تو خوب باش بذار طرف هرچی می خواد بگه و به هر حسابی می خواد بذاره. تو بد نباش بذار اون هر مدلی دلش می خواد خیال کنه. مهم اینه که تو خوب باشی و این سخت نیست. می گفت اگر این رو یادمون باشه که مثلا اونی که باهاش اختلاف داریم ممکنه فردا نباشه، یا خود ما ممکنه فردا دیگه نباشیم، این آخه و اگر ها دیگه مفهومش رو از دست میده و خوب بودن بهتره و سخت هم نیست و خلاصه اینکه آسون تر از تصور من میشه خوب باشیم.
این بحث نیمه رها شد ولی من فکرم بهش گیر داده بود و ول نمی کرد.
واقعا خوب بودن یعنی چی؟ چه جوری میشه خوب بود؟ تا کجا میشه رفت که به نام خوب بودن خودمون رو له نکنیم؟ اصلا چه جوری من میشه که خوب باشم؟ به کسی چیزی رو ببخشم که اون لازمش داره در حالی که خودم هم لازمش دارم؟ امکانی رو به کسی بدم که خودم بهش احتیاج دارم؟ کار مثبتی واسه کسی کنم که خودش نمی دونه یا نمی تونه؟ خوب که چی؟ این ها که اصلا جور در نمیاد. در اطرافم کسی نیست که من بخوام براش خوب باشم. اصلا چه معنی داره من بخوام با ناخنک زدن به درد های بقیه به خودم ثابت کنم که خوبم؟ اه این چه داستانیه اصلا بیخیال نخواستم.
من گفتم بیخیال ولی فراموشم نشد.
جمعه رفت و شنبه و1شنبه هم رفتن و من فراموشم نشد.
همکار من ظهر ها با ماشین همسرش بر می گرده منزل. مسیرش از رو به روی خونه من رد میشه. هر روز من و چندتای دیگه رو همراه خودش می بره. بقیه هر کدوم1جایی پیاده میشن و من تا مقابل در آپارتمان خودم باهاش میرم. امروز ظهر اومد و گفت شرمنده امروز ماشین نداریم. همسرش قرار نبود امروز بیاد. بقیه بلافاصله پخش شدن و هر کدوم به یکی از همکار های ماشین دار رسیدن و سوار شدن. اگر روز های دیگه بود طبق معمول این اواخر من هم شاید همین کار رو می کردم ولی امروز حوصله تکاپوی اضافه رو نداشتم. راه افتادم طرف سر خط تا بمونم منتظر1ماشین که از اون مسیر بگذره و سوارم کنه. دلم راه رفتن می خواست. دلم می خواست یواش یواش برم سر خط و واسه خودم منتظر1ماشین متفرقه بمونم. پیش از اینکه بنده خدا ناظم بخواد مانع بشه در رفتم.
مسیر افتضاحه و همه هم می دونن. ماشین خور نیست و هر کسی از پیاده ها که از همکار های ماشین دار جا بمونه خدا می دونه انتظارش چه قدر طول بکشه. من خیالم نبود. دلم تنهایی و سکوت و رفتن می خواست.
رسیدم سر خط و منتظر موندم. ماشین نبود. انتظارم طولانی می شد و من واسه خودم با1000فکر سیاه و سفید مشغول بودم. زمان زیاد گذشت. با خودم گفتم اگر خسته شدم زنگ می زنم تاکسی بیاد. هنوز جا دارم منتظر بمونم. زمان می گذشت و مسیر خلوت تر می شد. طولی نکشید که سکوت همه جا رو گرفت. همه رفته بودن. برای خودم رفتم به عالم درون.
با1صدای عجیب از اون درون سرک کشیدم بیرون ببینم چه خبره. صدا صدای ماشین بود ولی چرا این مدلی؟ ماشین داشت از طرف راست آهسته می اومد طرفم و از صدای سوتش مشخص بود که اومدنش متفاوته. از سرم گذشت:
-داره عقبی میاد.
درست بود. داشت راه رفتهش رو بر می گشت و عقبی می اومد.
-آخجون مسافر می بره!
سلام گرم و مدل آشنایی از قسمت راننده باعث تعجبم شد. سلامی که1لحظه تردید به جونم انداخت که این بنده خدا سلامش بلنده، صداش بازه، رفتارش مدل رفتار آشنا هاست. کجا هم رو دیدیم که من یادم نیست؟
-خانم! سلام. کجا میری؟
مسیر رو گفتم.
-سوار شو!
با لبخندی امیدوار که سعی می کردم بیانگر تشکرم باشه گفتم ممنون و سوار شدم.
-خانم مسیر شما کجاست؟
-تا سر ایستگاه های تاکسی ببریدم ممنون میشم. باقیش رو تاکسی هست سوار میشم میرم. مشکل فقط تا میدون داخل شهره.
-اصل مسیرتون کجاست می برم.
-تشکر تاکسی داره میرم.
-چرا؟ من که سوارتون کردم. شما رو می رسونم.
با خودم گفتم چرا اصرار کنم؟ خوب عوضش کرایه2تا مسیر رو بهش میدم. دستش هم درد نکنه دیگه داشتم خسته می شدم.
دردسرتون ندم. مسیر رو گفتم و بنده خدا تا داخل خیابون خودمون اومد و بعدش گفت حالا بگو دقیقا کجا پیادهت کنم؟
کرایه2تا مسیر توی دستم آماده بود. بهش دادم.
-به من کرایه نده! من مسافرکش نیستم. داشتم می رفتم دنبال1کاری اون سر شهر شما منتظر بودی1خورده هم رفته بودم ولی دیدم قسمته که امروز من شما رو برسونم.
از شدت خجالت یخ کردم.
-آخ خدا اون سر شهر! ولی الان شما باید1عالمه راه رو برگردید. کلی از مسیرتون دور شدید. من واقعا،
گوشیش زنگ خورد.
-بفرمایید. سلام در خدمتم. نه اشتباه گرفتید. من آقای … نیستم. بله بله ایشون از گوشی من استفاده کردن و با شما تماس گرفتن. نه نه ایشون الان پیش من نیستن ولی فلان ساعت فلان جا تشریف دارن شما می تونید سر ساعت ببینیدشون. خواهش می کنم. در خدمتم.
این جمله ها چنان ساده، آروم و آشنا بیان می شدن که نمی شد در صداقتشون تردید کرد. درست به همون صمیمیت اون سلام بلند و آشنای اول که به من داده بود. همون طور مهربون، همون طور آشنا، همون طور با صداقتی که انگار از مدل گفتن ها و توضیح دادن های اون بنده خدا می اومد و مثل موج پخش می شد توی هوای اطراف. صداقت گوینده ای که خاص نبود. 1آدمی بود که خوب بود. این بلافاصله مثل برق از سرم گذشت. خوب! خوب! این آدم خوبه! نه به این خاطر که من سوار ماشینش شدم و تا در خونه اومدم و کرایه هم ندادم. نه! این آدم خوبه چون نتونست1آدم رو منتظر در1مسیر خلوت بذاره و بره در حالی که خودش سوار ماشینش بود. راه رفته رو برگشت و اون آدم منتظر رو با خودش برداشت برد. این آدم خوبه چون زمانی که1آدم کاملا ناشناس و متفرقه به گوشیش زنگ زده بود، با حوصله و با گرمی و محبت1آدم خوب نسبت به1هم نوع براش توضیح داده بود که سر نخ کارش رو باید از کجا دنبال کنه تا به آشناش برسه. در حالی که خیلی راحت می تونست بگه آقا ببخشید اشتباه گرفتید و من فلانی نیستم. هیچ دینی هم به گردنش نبود. دسته کم اگر اون مدل گرم و مهربون و آروم توضیح نمی داد هیچ دینی به دوشش نبود. اگر خودم بودم فقط می گفتم عوضی گرفتید و قطع می کردم چون حال و حوصله نداشتم. به همین سادگی. ولی اون آدم شبیه من نبود.
تا امروز خیلی زیاد پیش اومد که خیلی ها از سر مسیر سوارم کردن، تا هر جا که تونستن و گاهی هم تا دم در خونه رسوندنم و خیلی هاشون هم مسافرکش نبودن و کرایه ازم نگرفتن. ولی من هیچ زمانی شبیه امروز به اینکه چه جوری میشه خوب بود فکر نمی کردم. روی زبونم و توی دلم ازشون خیلی ممنون می شدم ولی خیالم به این سوال که از جمعه شب داشت توی سرم می چرخید نبود.
-چه جوری میشه توی این دنیای عوضی خوب بود؟
این آدم انگار جواب سوال من بود که امروز اومده بود رو به روی من ایستاده بود و با حضورش بهم می گفت این جوری.
دلم می خواست1چیزی به این آدم خوب بدم که ازم داشته باشه. کرایه که در جواب خوب بودنش ازم نگرفت. پس چی؟ من به1آقای غریبه چی می تونستم بدم؟
-درست همینجاست. می خوایید بیام پایین کمکتون کنم از خیابون رد بشید؟
از افکارم کشیده شدم بیرون.
-نه ممنونم. واقعا ممنونم. ببخشید که از مسیرتون منحرف شدید.
-خواهش می کنم. هیچ مشکلی نیست. من الان دوباره میرم به مسیرم.
لحظه آخر که داشتم پیاده می شدم،
-امیدوارم1روز بسیار عالی داشته باشید و…
باقیش رو توی دلم گفتم.
-و امیدوارم تمام روز های شما خیلی عالی باشن! امیدوارم خوب هایی شبیه شما زیاد تر توی این دنیای بد باشن تا دنیای بد ما زود تر دوباره با رنگ های قشنگ تر از سیاه رنگ آمیزی بشه! امیدوارم بشه من هم خوب باشم.
ماشین رفته بود. اون آدم رفته بود تا بره به مسیرش و به کار هاش برسه. من مونده بودم با1نتیجه گیری که حیرت می کردم چه جوری خودم از عصر جمعه و از پیش تر از اون بهش نرسیده بودم. اصلا بهش فکر نکرده بودم.
-خوب بودن چه آسونه! خیلی آسون تر از چیزی که ما تصور می کنیم. به سادگی1سلام گرم به1ناشناس پشت خط که دنبال آشناش می گرده تا کار ناتمومی رو با هم به سر انجام برسونن.
از خیابون رد شدم و اومدم خونه در حالی که حالا1فکر، 1جواب، 1واقعیت به جای اون سوال داشت توی ذهنم منعکس می شد.
-خوب بودن چه آسونه! حتی توی این دنیای بد! اگر با وجود اینهمه سادگی باز من خوب نباشم، به خودم، به جهان اطرافم و به ذات خوب بودن بدهکارم. من نمی خوام بدهکار باشم!.
تصمیم گرفتم که اینجا بنویسمش تا ثبت بشه. تا به هر کسی که هنوز شبیه من گاهی فکر می کنه خوب بودن شاید ساده نباشه این ماجرا رو توضیح بدم شاید آخرش به همون نتیجه ای برسه که من رسیدم. تا فراموشم نشه. کاش امروز رو با تمام هوای سبک و مهربونش واسه همیشه یادم بمونه!
ایام همگی به کام.

۶۶ دیدگاه دربارهٔ «بچه ها خوب بودن چه جوریه؟ آسونه؟ سخته؟ شما چی میگید؟»

سلام… چه قدر صمیمی، صادقانه و روان نوشتین… بله… واقعا خوب بودن دشوار نیست اگر بخوایم… خیلی وقت ها با انجامِ یه کار که انجامش زمانِ زیادی نیاز نداره و انرژیِ زیادی هم از ما نمی گیره می تونیم دیگرانُ خوشحال کنیم… کاری کنیم کارستون که دلشون یه دلِ دیگه بشه… خیلی وقت ها می تونیم اما دریغ می کنیم… از غریبه ها که هیچ حتی از آشنایان و یا اعضای خانواده مون… پدر و مادرمون حتی… شاید یه انجامِ کاری برای اون ها یه دنیا ارزش داشته باشه اما چون حوصله ش رو نداریم پشتِ گوش بندازیم دائم… نمی دونم… همه این ها رو گفتم تا واسه خودم اول از همه یادآوری بشه… خوب باشین و خوب بمونین پریسا جان…

سلام مرد اردیبهشت. بله تمام این ها متأسفانه درسته. ولی برای چی؟ برای چی ما این طوریم؟ خودم رو میگم. خوب بودن یعنی همین ها. واقعا اگر بهش فکر کنیم چندان بیشتر از این ها نیست و من اینهمه رو نمی بینم و میگم آخه چه جوری خوب باشم و سخته و نمیشه. اول خودم. پریسا! فقط کافیه دلت بخواد. از دل مثبت باشی. اگر به سلامی جواب میدی از ته دلت جواب بده. اگر دستی رو گرفتی با دست دلت بگیر نه از سر اجبار نگاه های دیگران. اگر ناملایمی شنیدی که سر خشمت آورد ولی سکوت کردی از ته دلت بگو بیخیال نه واسه بالا بردن و بزرگوار جلوه دادن خودت و ضایع کردن اون آدم که معلوم نیست اون لحظه روی چه حسابی از چی دردش اومده بود و این شکلی روانش رو تخلیه کرد.
از دیروز تا همین الان دارم فکر می کنم چه حکمتیه که اون آقا می تونه و من تا حالا نتونستم یا کم تونستم.
ممنونم از لطف و نظرات ارزنده و از حضور شما مرد اردیبهشت.
پاینده باشی.

خواهش می کنم… شما هم می تونین… و حتم دارم مهربانی می کنید به دیگران… حالا شاید کمتر از میزانی که دوست دارید و دلخواهتونه… اما همین که میل به خوبی و مهربانی در شما هست از حسن نیت شما حکایت می کنه… خوب باشین و خوب بمونین…

سلام به نظر منم خوب بودن آسونه. بیشتر بدی های ما از سر سوء تفاهمه نه از سر بد ضاتی. اگه ما سعی کنیم در حق هم مهربونی کنیم و به هم محبت کنیم خوب بودن آسونه. ما از محبت کردن و مورد محبت واقع شدن لذت میبریم. پس اگه به کسی محبت کنیم که بهمون محبت میکنه از این محبت هر دو تامون لذت میبریم. اما اگه به کسی که بهمون بی مهری و بدی میکنه محبت کنیم و بدی اونو ببخشیم لذتش دو چندان میشه چون اون قدر بزرگ شدیم که بتونیم بدون توقع محبت کنیم و خوب باشیم. برای خوب بودن و محبت کردن بدون توقع کافیه که اینطوری استدلال کنیم: چون من از محبت کردن و مورد محبت قرار گرفتن یا خوبی کردن و مورد خوبی قرار گرفتن خوشم میاد اونم مثل من آدمه و از محبت خوشش میاد و شاید چون محتاج محبته برای جلب توجه بدی میکنه درست مث بچه ای که برای جلب توجه معلمش تو کلاس سر و صدا راه میندازه. شاید همین محبت و خوبی کوچیک من تسکین یه درد بزرگ برای او باشه. شایدم اصن روش محبت و خوبی کردن من و او متفاوته. اصن چرا اگه یه خوبی کوچیک من آرامش رو برای یکی به ارمغان بیاره حتی اگه او دشمنم باشه ازش این خوبی رو دریغ کنم؟ باید سعی کنیم که بی مهری و بدی طرف مقابلمونو سر نادونیش بذاریم نه سر دق دل و تلافی جویی. اون وقت میتونیم بهش محبت کنیم و بعد از چند بار محبت بی مزد و منت و صادقانه اون فرد هم محبت کردن و خوب بودن رو از ما یاد میگیره. به قول شاعر از محبت خارها گل میشود…. این روزا خوبی کم رنگ شده چون خودخواهی زیاد شده و هر کی کاری میکنه یه توقع بزرگتر از کاری که کرده داره و منشأ همه بدی ها هم همینه.

سلام ندا. چه قشنگ گفتی. باید بعد از اینکه جواب ها رو نوشتم دوباره بخونم. سو تفاهم ها و تلافی جویی های ماست که دنیا رو تاریک کرده ندا. طرف میاد۱کاری می کنه که موافقش نیستیم بعدش اگر جوابش رو با۱حرکت منفی بزرگ تر ندیم انگار۱دردی داریم. اگر هم کسی بیاد بگه حالا اون۱کاری کرد ول کن تو جواب نده خداگیر میشه که عجب! واسه چی اون بزنه من نزده رد بشم؟ من باید بزنم وگرنه فشار خونم تنظیماتش قاطی میشه. کاش بشه شبیه تو ببینیم! کاش بشه من شبیه تو ببینم! خوب بودن هم آسونه هم قشنگ. محبت هم، ندا باور می کنی اینکه گفتی رو چند جا انجام دادم نتیجه هم داد؟ طرف از بس باهام بد بود مبحث اذیت کردن هاش رو یادش می رفت و من اون قدر مثبت باهاش پیش رفتم که آخرش کلافه شد. اولش از اینکه نتونست عصبانیم کنه چنان حرصش گرفت که۱مدتی از دیدرسم غیبش زد و بعد که برگشت دیگه دوستِ هم بودیم. هرگز صمیمی نشدیم ولی دشمن هم نبودیم و به نظرم اگر باز هم من حال و هوام بهتر بود شاید دوست تر هم می شدیم. ندا۱عزیزی همیشه می گفت و حالا من همیشه میگم که جهان رو ما ساختیم. من و تو و همه. اگر هر کدوم از ما سهم خودمون رو از خوب بودن به عهده بگیریم به خدا جهان بهشت میشه. کاش بتونیم! کاش بتونم!
ممنونم که هستی.
پیروز باشی.

دوباره سلام پریسا خانم خوب خوبان! شما نسبت به من خیلی لطف داری. منم سعی میکنم اینجوری باشم نمیدونم تا چه حد موفق شدم. من اوایل وقتی از کسی میرنجیدم ناخواسته و واقعا ناخواسته به قدری با زبونم بهش نیش میزدم و شوخی شوخی به قول معروف بهش میچسبوندم که طرف دیگه جرأت نمیکرد حتی ناراحتیشو از زبون تند و تیزم به زبون بیاره. فقط کسانی که باهام خیلی صمیمی بودند بهم میگفتند ما زهر چشم داریم و تو نیش زبون و نیش زبون تو از زهر چشم ما بیشتره. واقعا مدیون اون دوستان خوب هستم چون من مرتب سعی میکنم عیوبم رو اصلاح کنم و این بزرگترین عیبی بود که مطمئنم اصلاحش کردم.
راستی من کامنتهای دوستان رو هم خوندم باید بگم که خوب بودن این نیست که هر کی هرچی ازمون میخواد براش انجام بدیم گاهی خوبی یعنی مقاومت کردن دربرابر خواسته های نامعقول دوستان برای ساختن دوستی توانمند و جسور و نشون دادن راهکار به طرف مقابل. مثلا اگه من کم بینا مرتب به دوست نابینام کمک کنم و اگه میخواد بره مثلا سوپرمارکت ببرمش اون ابدا سراغ عصا نمیره پس باید خوبی کنم و چند بار در حالیکه دوستم عصا به دسته باهاش برم خرید و تمام جزییاتی رو که خودم میبینم و میدونم بهش بگم و وقتی دیدم تقریبا خودش دیگه با محیط آشناست بهش بگم خودت برو تا رفتنو برای همیشه یاد بگیره. یا مثلا رهگذر مهربون با یه نه گفتن میتونه به زن داداشش کمک کنه که رگ خواب خندوندن بچشو به عنوان یه مادر خودش پیدا کنه و به جای اون به زن داداشش بگه فلان کارو بکن تا بچه بخنده. من ملاک خوبی رو احساس خیرخواهی و محبت لذتبخشی میدونم که به دیگران هدیه میدم و از طرف مقابلمم هدیه میگیرم. وقتی ما میخوایم تلافی کنیم حس لذت و محبت نداریم و به قول پریسا خانمی حتی فشار خون و رگ گردنمونم میزنه بیرون پس کار خوبی نمیکنیم. اگه ما بگیم خوبی سخته برای خوب بودن تلاش نمیکنیم اما اگه به اندازه وسعمون خوب باشیم و برای بهتر شدن تلاش کنیم اگه هر کدوم از ما یه قدم برای خوب شدن بیاد جلو به تعداد اعضای محله و بازدیدکنندگان محله قدم به سمت خوبی برداشتیم پس خوبی آسونه و همگی خوب که هستیم پیش به سوی بهتر شدن!

واقعا، واقعا، واقعا هیچی ندارم بگم جز۱لایک خیلی بزرگ به کامنتت ندا. با تمامش موافقم. مخصوصا این آخرش که مثبت شدن جهان به اندازه۱محله یعنی محله ما و افرادشه عجیب حال و هوام رو۱جوری کرد. از اون جور های قشنگی که بلد نیستم توصیفش کنم. ندا خدا می دونه چه قدر دلم این رو می خواد! باز هم ممنونم که هستی.
شادکام باشی تا همیشه.

سلام پریسا…
نیستی!!!
خوب بودن سخ نیس که… بقول تو بایس صاف و ساده باشیم… وقتی صاف شدیم میشیم خوب… بایستی خرده شیشه های وجودمونا غربال کنیم…
من؟ بذار فک کنم بینم من خوبم یا بد؟
اوووووو.. مای گاد… من وقتی از دس کسی ناراحت میشم خیلی سخت میبخشمش… گاهی اصلاً نمیبخشمش… این یعنی اوج بدی… هعععییییی…
خب پست تو باعث شد من با خودم دعوام شه… برو کنار بزنم چرخش کنم این رهگذر کینه ای رو…
باز برمیگردم تو پستت.. بیبینم بقیه چی میگن… شاید بخوام بیام اذیتشون کونم..هاهاهاههااهااها…

سلام رهگذر عزیز چطوری؟ بابا هستم که! یعنی شما ها اصلا آرامش طلب نیستید آیا؟ یعنی نمیشه چند صباحی اطرافتون۱دفعه۱چیزی نیفته بشکنه چند نفر آبجوشی و خیس و خرده شیشه ای و خامه ای نشن و سر و صدا و چوب و چماق بالا نره آیا؟ یعنی نمیشه۱خرده اینجا آباد بمونه آیا؟ خخخ!
من هستم رهگذر عزیز. همراه شما ها هستم و همراه محله. مگه میشه من نباشم؟ گوش کن فقط یکیه. من پریسای گوش کن نباشم مگه میشه؟
رهگذر! عه نزن گناه داره نفلهش کردی ولش کن! آآآییی بیایید کمک کشتش! شکلک پریدم گرفتم کشیدمش عقب هی بلند بلند میگم آیی نزن ولش کن گناه داره آیی ملت به داد برسید عمدا بلند داد و بیداد راه انداختم که کسی هواسش نباشه دارم رهگذر رو می برم عقبکی بندازمش توی حوض وسط میدون محله. شکلک۱دفعه یعنی الکی مثلا پام پیچید و۱نیم چرخ زدم تمام قد انداختمش توی آب و خودم در رفتم. یوهووووو آخجون دلم داشت می ترکید واسه این مسخره بازی در آوردن هااااا بی خودی هم برای شفام دعا نکنید من از شفا گذشته ام.
شاد باشی رهگذر جان و شاد باشید همگی.

سلام
چقدر زیبا نوشته شده بود. واقعا از نگارش شما لذت بردم.
اصلا دوست نداشتم که این نوشته، به پایان خودش نزدیک بشه.
یکی از بهترین و زیبا ترین متنی بود که در این چند سال گذشته خوندم.
منو به یاد خاطرات خودم انداخت. خوبی‌ها و بدی‌ها.
اگه لطف کنید و به من اجازه بدید که با ذکر منبع این نوشته رو برای دوستان خودم بفرستم افتخار دادید.

سلام مهرداد.
به خدا چنان از اینهمه لطف خجالت کشیدم که نوشتن یادم رفت. خواهش می کنم اگر فرستادنش از نظر شما مثبته پس بفرستید و حتما آدرس محله رو به دوستان هم بدید تا حلقه های دوستی بیشتر و بزرگ تر بشن.
شاد باشید تا همیشه.

حرفمو پس میگیرم….خخخخ
خوب بودن سخته پریسا… یه جاهایی آدم کم میاره، یه جاهایی وقتی قرار باشه از خودت بگذری، خوب بودن سخت میشه…
وقتی از خستگی داری میمیری و یه پیرزن سوار اتوبوس میشه…
وقتی یه هزاری بیشتر توی کیفت نیست و یه گدا میاد سمتت و دس دراز میکنه…
وقتی دیرت شده و میدویی که به اتوبوس برسی، مامانت صدات میزنه…
وقتی از شدت غصه داری میمیری و از تموم دنیا هیچی نمیخوای جز سکوت و تنهایی، بعد خانواده هوار میشن سرت که بریم بیرون و تو نیای خوش نمیگذره…
وقتی یه کتاب دستت گرفتی و داری لذت میبری از خط به خط کتاب و مهمون از راه میرسه…
وقتی کسی رو که دوسش داری ازت میخواد تا کمکش کنی که با رفیقت ازدواج کنه…
وقتی کسی داره برات میمیره و تو دوستش نداری و نمیتونی براش اونی باشی که اون میخواد…
وقتی از تموم زندگیت تنهایی میخوای و یه دفعه رفیقت خراب میشه سرت که دلم گرفته، بیا بریم بیرون…
وقتی دلت گریه میخواد و یه خلوت، بعد زنداداشت زنگ میزنه که دخترم تو مدرسه اذیت شده غمباد گرفته، دو روزه نخندیده، میفرستمش پیش تو.. فقط تو میتونی بخندونیش…
خوب بودن سخته پریسا.. خیلی سخته…وقتی تموم غصه های دنیا رو دلت هواره و ازت میخوان بیای تو محله و همون رهگذر شیطونی باشی که قبلاً بودی و تو نمیتونی روی دوستاتا زمین بندازی، خوب بودن سخت میشه…

رهگذر! عزیز من دوست من! هم محلی دوست داشتنی من! خدا نکنه غصه روی دلت هوار باشه! چی شده عزیز! می خوایی واسه ما بگی؟ می خوایی خطت رو بدی من زنگ بزنم تو این قدر بگی و بگی که سبک بشی؟ رهگذر! از من داشته باش. غصه ها مثل توفان هستن. میان و میرن. توی مدتی که درد ها تازه و زخم ها باز و غصه ها بزرگ هستن، تو۱جایی رو بچسب که با ضرب توفان نیفتی. این ها موندنی نیستن. شاید هرگز درمون نشن ولی کهنه میشن. بدترین درد ها هم با دست های بابا زمان زیر گرد و خاک کهنگی لبه های تیز و برنده شون کند میشه و بعد از۱مدتی خواه ناخواه پا میشیم دوباره راه می افتیم. فقط تا زمانی که این ها تیز و تازه هستن سر پا بمون. اگر بی افتی بلند شدن بعدش سخته. ولی اگر ایستاده باشی راحت تر ادامه میدی. رهگذر این ها تمامش تجربه های خود خودمه. به خدا تمامش رو با تمام جونم لمس کردم. اگر دست مهر خدا باهام نبود قطعا من الان نبودم. من هستم و یاد گرفتم که همه چیز گذراست. فقط تحمل داشته باش و سر پا بمون.
خوب بودن، رهگذر سخت هاش رو ول کن. آسون تر هاش هم هست. اینکه طرف زنگ بزنه و من با حوصله راهنماییش کنم که۱شماره رو پس و پیش می گیره و این خط خط منه که الان۴بار پشت سر هم اشتباه گرفته. اینکه جواب۱سلام رو که با روی باز بهم داده میشه رو گرم تر بدم حتی اگر خیلی سر حال نباشم. اون آدم شاید دلش به همین جواب سلام گرم من کلی خوش بشه. شاید تمام محبتش رو ریخته توی گرمای همون سلامش تا ببینه نتیجهش چی میشه. شاید امروز همین طوری الکی سر حاله و دلش خواسته از سر شادیش۱سلام گرم برداره بده به من و جواب سلام گرم من کلی بهش عشق میده. به نظر من، یعنی از دیروز تا الان به نظر من خوب بودن میشه آسون هم باشه. همون طور که اون آقای دیروزی یادم داد. رهگذر! من دوستت دارم. غصه ها قصه های غمگینی هستن که ازشون تجربه های دردناک یادگاری می مونه ولی خودشون موندگار نیستن. منتظر بمون. سبک تر میشه.
ایام به کامت.

سلام ساناز جان.
ممنونم بهم لطف داری دوست من. تو بد نیستی ساناز عزیز. خیلی راحت میشه ما خوب باشیم. شما۱کوچولو برو بالا جوابی که به کامنت دوم رهگذر نوشتم رو بخون. می بینی؟ خوب بودن به همین سادگیه. و دعای اون بنده خدایی که در آرامش بهش توضیح میدیم، شادی وجود اون کسی که جواب سلام بلندش رو با صدای بلندی از جنس محبت پسش میدیم، این ها تأیید خوب بودن ما و لذت حاصل از این خوب بودن هستن. من ازت شناخت ندارم ولی مطمئنم که تو خودت رو زیاد تاریک می بینی و اصلا اینهمه بد نیستی. به خودت دقیق تر نگاه کن و ببین چه قدر خوبی درت هست که تا الان ندیدی. یا اینکه مثل من توی هوای پیدا کردن و بیدار کردنش نبودی. ممنونم که هستی.
شاد باشی.

سلام.
خب این هم گروهیت خیلی هم بیراه نگفته.
وقتی من شب میخوابم و معلوم نیست که صبح بیدار میشم یا نه، چرا باید دلی رو بشکنم که بخواد بعد از مرگم برام بشه دِینی که به گردنش دارم. چرا باید حقی رو ضایع کنم یا چرا باید با کسی قهر باشم یا چرا باید کینه از کسی داشته باشم؟
اگر روزی مرگ من برسه، هر چیزی که تو این دنیا هست رو باید بذارم و برم.
اگر خوب بودم به خوبی ازم یاد میشه و اگر بد باشم هم اصلاً دیگه کسی یادم نمیکنه.
همین در مورد دیگران هم هست. من کسی که بهم بدی کرده رو قبل از این که دستش از دنیا کوتاه بشه میبخشم. چون بخشش در این حالت کاملاً خالصانه هست و بخشش بعد از مرگ از روی ترحم.
پس تا هستیم مراقب همدیگه و خوبیهای خودمون و اطرافیانمون باشیم.
مرسی از پست خیلی خیلی قشنگت.
موفق باشی.

سلام شهروز! آخجون بچه ها۲۰گرفتم ازش! جایزهم۱مرخصی۱هفته ای باشه به خرج محله. خخخ!
درست میگی این هم گروهیم هم درست گفته. می دونی؟ گاهی من و این بنده خدا به شدت با هم اختلاف نظر داریم. حتی بحثمون هم میشه. گاهی از دستش چنان حرصی میشم که گوشیم توی دستم می لرزه از شدت عصبانیتم و حس می کنم الانه که گوشیه رو لهش کنم. ولی بعدش که حالم جا میاد، پیش خودم نه به خودش، نظراتش رو تأیید می کنم و می بینم که به قول تو بی راه هم نمیگه.
بخشش، موافقم. بخشش ها در زمان بودن هاست که خالص هستن. وگرنه اینکه در زمان رفتن ها و درد ها هم رو ببخشیم فقط ادای دین، انجام وظیفه و یا ابراز ترحم هستن که چه بسا طرف مقابل اگر بدونه به جای شاد شدن بیشتر اذیت بشه. به نظرم من۱جا هایی۱کوچولو تمرین لازم دارم. هرچند به خدا جدی میگم اگر از آشنا هام۱توصیف در مورد من بخوایی داخل تمام توصیفات منفی و مثبتشون۱جمله مشترک رو حتما می بینی.
-این پریسا شعور قهر کردن نداره. بلد نیست.-
حتی اگر با۱کسی دشمنانه تا کنیم قهر با کسی نمی کنم. مگر اینکه پای حرمت به حریم و حس طرف مقابل وسط باشه و اون سکوت رو بخواد که دیگه از طرف من هم رعایتش واجبه. خلاصه کلام اینکه۱زمانی با خودت خیال نکنی با قهر کردن از دست اذیت هام خلاص میشی چون شدنی نیست خخخ!
خوشحالم که پستم رضایت تو و باقی اون هایی که اومدن و بهم لطف داشتن رو جلب کرد. ممنونم از حضورت.
پایدار باشی.

سلام عدسی. من دالانک بازی دلم می خواد اینترنتی نمیشه بازی کنیم آیا؟
من همین الان هم در خیال به سر می برم. دارم خیال می کنم در حال جواب دادن به کامنت عدسی محله هستم. باز دارم خیال می کنم که عدسی این بشاش رو از کنار اسمش برداشته. اصلا دارم خیال می کنم شدم مدیر نام های کاربری محله خودم رفتم این رو از کنار اسمش برداشتم عدسی دادش رفته هوا من دارم بهش می خندم. خخخ!
توصیفاتم رو خیلی سعی کردم بیان گر واقعیت ها باشن تا خیلی حوصله خواننده رو سر نبره. دلم می خواست می شد همون اثری که دیروز روی خودم داشت رو با توصیفاتم به بقیه هم منتقل کنم. کاش موفق شده باشم. ممنونم که هستی عدسی.
شاد باشی همیشه و همیشه شاد.

سلام پریسا.
من فکر میکنم که بیشتر خوبی نکردنا برمیگرده به گرفتاریهایی که روز بروز داره بیشتر گریبان آدما رو میگیره.
خیلی راه دور نریم، اگه به فقط ۲۰ سال گذشته هم برگردیم و با مقیاس خوبی و آدمای خوب رو بسنجیم متوجه میشیم که سال به سال تعداد خوبانی که حوصله خوب بودن و خوبی کردن رو دارن در حال کاهشه، همچنین نسلهای جدیدتر معمولا با یخزدگی عاطفی مواجهن و اصلا یاد نگرفتن که خوب باشن و خوبی کنن.
البته اینها نسبی هستن و شاید بتونیم بگیم که فرهنگ و محل زندگی هم میتونه در شدت و ضعف این خصوصیات دخیل باشه.
پست بسیار خوبی بود ممنون.

سلام آقای چشمه. یخزدگی عاطفی! چه اصطلاح جالبی! بسیار گویا و کامل!
گرفتاری ها امروز بیشتر شدن. ولی به نظرم هنوز بشه واسه سیاهی ها شونه بالا بندازیم. گیریم۱خورده یا خیلی بیشتر از۱خورده سخت تر از دیروز ها باشه.
ممنونم از حضور شما و ممنونم از این اصطلاح جدید و گویا که یادم دادید.
سر بلند باشید.

سلام دوست نداشتم این نوشته تمام بشه
چه خوب توصیف میکنی خیلی عالی
من خیلی دوست دارم خوب باشم باور کن خیلی
بعضی وقت ها حتی از حق خودم میگذرم و خیلی وقت ها پا رو دلم و خواسته هاش میذارم
من دوستامو خیلی دوستشون دارم و دلم میخواد که هرکاری که میتونم براشون انجام بدم ولی بازم حس میکنم که خوب نیستم
راستی پریسا از فرصت استفاده میکنم و بهت میگم تو شبنشینی ها بیا
حد اقل به خاطر من بیا
چی میگم خب تو شاید اونقدر من را دوست نداشته باشی که به خاطر من بیایی تو این شبنشینی ها
حالا شاید منم همیشه نیام ولی گاهی هستم و جات حسابی خالی حس میشه اینو جدی میگم بیا
من خواهش میکنم بیایی جات خالیه عزیزم.

سلام خانم کاظمیان عزیز. چرا از حقت می گذری دوست من؟ از حق خودت نگذر. حقی رو که از احساس بقیه روی دوشت حس می کنی بهشون بده. دوستشون داشته باش. اگر کمکی از دستت براشون بر اومد از ته دلت انجامش بده. اگر تونستی شادشون کنی شادشون کن، حتی با۱جواب سلام گرم و صمیمی، و همیشه یادت باشه که۱آدم معمولی که خاص نبود به من یاد داد خوب بودن سخت نیست.
خانم کاظمیان عزیز! من واسه شب نشینی ها و واسه محله زیاد شلوغم. گفتم۱کوچولو بی صدا تماشا کنم بقیه گناه دارن آخه!
به روی چشم اگر مثل این شب ها که گذشت درگیر نبودم، حتما۱شبی خودم رو می رسونم که دل شیشه ایه شما هم خدای نکرده از دستم تاریک نشه.
ممنونم از اینهمه محبتی که به پریسای بد رفتار محله دارید.
کامیاب باشید.

سلام shahoo .
ممنونم. کاش واقعا من۱کمی خوب باشم! کاش خدا هم با این نظر شما موافق باشه! کاش بتونم بهتر بشم!
بله زندگی امروز کمی پیچ و خم هاش بیشتر شده و این باعث میشه که ما گاهی تاریک تر باشیم. امیدوارم بشه که من و ما قوی تر بشیم!
ممنونم که هستید shahoo .
شاد باشید تا همیشه.

سلام مدیر. خجالت کشیدم از خودم. این کاریه که من باید خیلی سرش تمرین کنم تا بتونم انجامش بدم ولی اگر تو شروع کردی به تمرین کردنش چرا من شروع نکنم و چرا نتونم؟ تو بیشتر از من می تونی خوب باشی چون توانا تری. از دستت بیشتر بر میاد. گره های بیشتری رو می تونی باز کنی و خلاصه تو خیلی خوب می تونی خوب باشی و امیدوارم نتیجه برات حسابی لذتبخش باشه.
ممنونم که به این کوچه خاکی محله هم سر زدی.
ایام به کامت.

اتفاقا به نظر من تو خیلی فرصت بیشتری از من داری چون با دانش آموز ها و شرایط سختی که داری، تمرین خوب بودن خیلی سخت و در عین حال امکان‌پذیر میشه. من نه جایگاهی دارم نه امکاناتی و نه شرایطی. دوست دارم به روستا های محروم برم محرومیت رو ازشون بردارم با آموزش ولی هیچ وقت نسیبم نشده امیدوارم بشه!+
تمرین کن به اندازه ای چند برابر ظرفیتت!++

بچه هام! بچه هام رو فراموش کرده بودم. اصلا یادم نبود اون ها گاهی واقعا آستانه تحریک اعصابم رو انگار از طرف ابلیس امتحان می کنن و من معمولا توی این امتحان ها رد میشم. بچه های من تقریبا پیش نمیرن مدیر. فقط میشه که باهاشون خوب باشم. بهشون محبت بدم با وجود تمام اذیت هاشون. درست میگی. اون اتاق با اون بچه ها میدون تمرین خوبیه برای من. حتما انجام میدم. ظرفیتم هم باید بالاتر بره. کاش اگر شاگرد اول نمیشم دسته کم قبول بشم!
ممنونم از یادآوری مؤثرت.
شاد باشی تا همیشه.

سلام پریسا.
زیبا بود زیبا.
میدونی خوب بودن با نقش بازی کردن خیلی فرق داره بعضی ها فقط نقش خوب بودن را بازی میکنن که دیگران توی خلوتشون بگن فلانی چه خوبه, اما این که آدم خوب باشه خوبه حقیقی خیلی سخته اینکه بهت یه لطفی بکنه و بعد توی خلوتش نگه دیدی کلی وقتم را گرفت, این آدمی که تو سوار ماشینش شدی یه انسان خوب بوده بازی نمیکرده.
خیلی دلم میخواد دنیا پر بشه از انسانهایی که خوب بودن توی ذاتشونه مثل اون آدم.
امروز تو من را با خودم سر جنگ انداختی مرسی ازت.
دلم میخواد خودم هم از اون آدمها باشم که خوبن فقط خوبن دلم نمیخواد بازیگر باشم چون اصلا نمیتونم بازی کنم بلد نیستم.
اما خوب حقیقی بودن سخته خیلی سخته.
مرسی از این پست زیبا یک دنیا مرسی پریسا.

سلام فاطمه جان. امیدوارم در جنگ با خودت حسابی پیروز شده باشی! من هم گاهی با خودم جنگ دارم. بعضی زمان ها پیروز میشم بعضی زمان ها هم ضربه میشم. خوب بودن رو میشه آسون تر هم گرفت فاطمه. به جواب کامنت رهگذر۱دید بزن. البته این نظر منه و شاید اشتباه باشه. ممنونم که بهم لطف داری دوست من. خوشحالم که هستی.
شاد باشی تا همیشه.

سلام پریسا

نه اصلا خوب بودن ساده نیست و چون نیست این همه بدی تو دنیاست بدبین نیستم اما نمیتونم واقعیت رو کتمان کنم نمیگم خوبی اونقدی تو دنیامون کمه که اصلا به چشم نمیاد اما میگم بد بودن و بدی کردنم کم نیست اینه که به این نتیجه مدتیه رسیدم که سخته خوب بودن سخته گذشتن سخته بخشیدن سخته ندیدن و نشنیدن سخته گاهی اونی باشی که دوسش نداری اصلا گاهی برات سخت میشه که مغرور نباشی وقتی حرف از خودت و خواسته هاته سخت میتونی چشپوشی کنی از خودت از خواسته هات از اون چیزی که گمان میکنی حق خوده خودته آره این حرفا قشنگه و ارزشمند که تا زنده ای به همه خوبی کن حواست به این باشه که شاید امروزت همون آخرین روز این دنیاته .بله قشنگه و اگه بشه اعتقاد قلبیه همه دنیا گلستون میشه ..که ای کاش میشد که بشه!اما فکر کنم این آرزو تا ابدالدهر لااقل تو این یکی دنیا در حد همون آرزو باقی بمونه

سلام ریحان. خوب این بسته به بینش های مختلف افراد مختلف داره. من۱نفر از سازنده های همین دنیایی هستم که تو الان توضیحش دادی و چه درست هم توضیحش دادی. من اندازه۱نفر در ساختن این جهان سهم دارم. من دلم می خواد اندازه۱سهم، سهم خودم، جهان رو از سیاهی پاک کنم. دسته کم سعی کنم. سعی کنم خوب باشم. سعی کنم بتونم بهتر با بدی ها تا کنم و خوبی ها رو بیشترش کنم. سعی کنم بتونم. شاید تو موافق نباشی و من حق ندارم با اصرار روی نظر خودم اذیتت کنم. من باید بتونم و امیدوارم تو هم بتونی مثبت تر ببینی تا حال و هوات بهتر بشه. دنیا سیاه و سفیدش با هم هستن ریحان. بیا ما سیاه نباشیم. خیلی کند پیش میره ولی سیاهی های اطرافمون کم رنگ میشه اگر ما تاریک نباشیم. ۱کمی با خودت سبک سنگینش کن اگر حوصله داشتی. شاید بتونی ازم بپذیریش.
ممنونم که هستی.
شاد باشی.

سلام
زبان من قاصر است که چگونه از این پست خوب تشکر کنم؟؟
خوب بودن …
واقعا نمی دونم چطور این جمله را تکمیل کنم. خودم تا جایی که بتونم به خیلی ها خوبی می کنم ولی مثلا یکی حال منو گرفته و ازش دلخورم، دیگه چنان خودمو ازش دور می کنم که خودمم از این کارم یه جورایی بدم میاد. ای کاش می تونستم از اشتباهش بگذرم. ای کاش می تونستم یه ذره گذشتم را بیشتر کنم. گاهی اوقات از این رفتاراام حالم به هم می خوره.
ولی خیلی دلم می خواهد خوبی کنم.
هیچ چیز جز خوبی کردن و عشق و محبت ورزیدن به هم صفایی ندارد.
کامنت همه عزیزان را هم لایک می کنم.
درود به همگی

سلام وحید. شکلک شرمندگی بسیار زیاد از لطف وحید. شکلک سرخ شدم دارم بخار میشم میرم هوا.
وحید مشکلت رو من هم دارم. اگر۱کسی سر به سرم بذاره تا تلافی نکنم خیالم جمع نیست و این یکی از منفی هامه که باید پاکش کنم. شاید بشه به جای اینکه تلافی کنیم سعی کنیم طرف رو اصلاحش کنیم. شاید بشه طرف عبرت بگیره ولی نه با ضرب و ضربت. شاید بشه مواظب باشیم کمتر کسی حالمون رو بگیره تا دیگه از کسی گله مند نشیم. بخشیدن ها گاهی مشکل میشن. ولی یادمه۱نفر هبهم می گفت کمتر مشکلی توی دنیا هست که محال باشه. پس سعی کنیم. خدا رو چه دیدی؟ شاید زد و شد.
باز هم ممنونم از لطفت. ممنونم که هستی. ممنونم از نظر با ارزشت.
ایام به کامت.

ممنون از مطلب زیبایت. یادم میاد با یکی بد بودی هرچی میگفتم که چرا از فلانی خوشت نمیاد دلیلی نداشتی. امیدوارم الآن دیگه تجدید نظر کرده باشی و دیگه با اون بنده خدا دوست شده باشی. آدم بعضی وقتها رفتارهایی میبینه که واقعا میمونه که چی شده که فلان کس دیگه مثل گذشته تحویلت نمیگیره مثلا کسی بوده تو همین محله که من هر وقت به مشکلی در انتشار پست یا کارهای مدیریتی برمیخوردم بهش زنگ میزدم و خیلی خوب راهنمایی میکرد اصلا اینقدر خوب بود که میگفت که تو فقط یه تک بزن و قطع کن من خودم با تلفن اداره باهات تماس میگیرم. ولی نمیدونم که چی شد که یهویی ورق برگشت و دیگه در جواب تک زدنهام که جواب نمیده که هیچ، اگه اون قدر گوشیم زنگ بزنه که خودش قطع بشه باز جواب نمیده و حتی بعدش هم زنگ نمیزنه که بگه اون وقتی که زنگ زدی امکان جواب دادن را نداشتم. یا مثلا دوستی تو همین محله هست که من خیلی بهش ارادت دارم و براش احترام قائلم ایشون تو یه اداره ای کار میکنه که من مدتیه بخاطر کاری مجبورم با اون اداره تماس بگیرم بقدری سرد و خشک برخورد میکنه که از تماس گرفتن با اون اداره اکراه دارم. خب آدم میمونه که چرااا؟ آیا من اینقدر بد هستم که خودم خبر ندارم یا اون طرف مشکلی داره که من خبر ندارم بههر حال اگه با هم رو راست باشیم و بگیم که از چه چیز یکدیگه ناراحتیم بهتر از اینه که بدون هیچ حرفی خودمون رو بکشیم کنار و قطع ارتباط کنیم. شرمنده که از پست و مطلب خوبت برای درد دل کردن استفاده کردم قصد داشتم که در قالب یه پست اینارو بگم ولی حالا با گفتنشون دچار تردید شدم. پیروز و مهربان باشی پَریسای گرامی محله.

ببین کی اینجاست! سلام عموجان! خیلی خوش اومدید! شکلک جای عمو رو اون بالای مجلس درست می کنم بره بشینه.
عموجان گاهی۲تا آدم که با هم دوستانه رفتار نمی کنن ممکنه اصلا با هم بد نباشن. فقط هم رو دوست ندارن. چه جوری بگم؟ هم رو جذب نمی کنن. من و افرادی که با هم مثبت نیستیم هم احتمالا همین مدلیم. برای هم جاذبه نداریم. شاید چون اولین دیدارمون مثبت نبود. شاید هم چون جفتمون خیلی شدید متفاوت می بینیم. شاید هم چیز دیگه ای باشه که تحلیلش کار من نیست. عموجان اصلا تردید نکنید. خوب کردید اینجا درد و دل کردید. اصلا عمو توی پست من نیاد درد و دل کنه کجا می خواد بره؟ به من کلی هم افتخار دادید. جدی میگم. شما و اون بنده خدا هم، ای کاش با هم حرف می زدید و دسته کم دلیل این فاصله که بینتون افتاد رو مشخص می کردید. اینکه من۱دفعه از کسی که تا دیروز باهاش گرم بودم سرد بشم۱خورده… ازش بپرسید. شاید هنوز فرصت نشده ازش توضیح بخوایید و ایشون دلیلش رو بگه. ولی با گفتن ها موافقم. به نظرم این طوری همه چیز بهتر پیش میره.
عمو! ممنونم که اومدید. ممنونم که هستید و خوشحالم که اینجا درد و دلتون رو گفتید.
پیروز باشید.

سلام پریسا
خیلی عالی بود متن عالی، قلمت عالی، توصیفاتت عالی، از همه مهمتر مضمون و محتوا عالی.
بنظرم خوب بودن یک سرش من در مفهوم عام و نوعیت کلمه؛ یا همون فردیت فاعل است. یک سرش تمام آنچه خارج از آن من، وجود داره. برای همینم غالبا نسبی هست و بی قاعدۀ کلی … ولی تا اونجایی که امکان داره سعی باید کرد اون سر مربوط به فردیت یا من نوعی را برای گذشت و محبت آماده کنیم

سلام روشنک عزیز. اول بگم که دیشب سعی کردم برات پیام بفرستم ولی نفهمیدم رسید یا نه. اگر نرسید بذار به حساب نابلدیم چون کار با بخش پیام های محله رو زیاد بلد نیستم.
بعدش هم اومدم اعلام حضور. بعدش هم ممنونم که اینهمه بهم لطف داری هم محلی عزیز من. بعدش هم لایکت می کنم کامنتت بسیار درسته.
ممنونم از حضور و از محبت پر احساس و با ارزشت.
ایام به کامت.

سلام پریسا جان
همه چیز عالیه…شکر خدا….خوبه که تو هم خوبی
یعنی من یکی که ازت ترسیدم…خخخخ
تشکر برای مطلب قشنگت
لذت بردم و استفاده کردم….ممنونم.
دلم برای تصویر سازیهات تنگ شده بود توی کامنتا خوندمش.
خوبه که هستی.خوب و خوش باشی همیشه.

سلام سارای ی عزیز. از چیه من ترسیدی؟ به جان خودم من ترسناک نیستم البته فقط زمان های محدودی که یادم میره بد جوهری کنم. وگرنه از۲۰۰متریم باید در بری. خخخ! جدی؟ دلت واسه این مدل گفتن هام تنگ شده بود سارای؟ خیال می کردم با این شلوغ کردن هام بقیه رو به هم ریختم و اصلا فکر نمی کردم کسی توی محله دلش واسه این سر و صدا هام تنگ بشه. باز هم خخخ!
شکلک۱عالمه از این تصویر سازی ها توی بغلم جمع کردم۱دفعه بریزمشون روی سر سارای ولی در لحظه آخر روح وجدان خدا بیامرزم از عالم ماورا مانع شد و اجازه نداد. الان دیگه نمیشه بگم خخخ پس چی بگم آخه؟
ممنونم سارای جان از محبتت. من هم دلم تنگ شده بود واسه تو و واسه همه محله. دوستتون دارم بچه ها خیلی زیاد.
ایام به کام.

چرا تنگ نشه؟…همه دلشون برات تنگ شده…مخصوصا توی شب نشینی…والله ما که نباشیم کسی متوجه نمیشه…چون رو سایلنتیم همیشه….
نبودی توی شب نشینی….البته خودم هم نبودم خخخخ….فقط خوندم…. توی شب نشینی دماغ رهگذر طفلی به جای تو موند لای در…..خخخخ….من فقط میخوندم.واقعا جای خالیت شدید حس میشد…یادمه اولین روزی که اومدم توی سایت توی شب نشینی بود که بیشتر از همه تو تحویلم گرفتی….همیشه به یادت هستم.فدای مهربونی هات.

ببینم امشب شما بچه محل ها می تونید گریهم رو در بیارید؟ به نظرم۲دقیقه دیگه اینجا بمونم بتونید. شکلک نمی دونم شکلک چیچی شکلک رو ولش بدون شکلک خیلی عزیز هستی سارای و بقیه شما ها بچه ها. آی رهگذر! شبنشینی بعدی که رفتی دماغت رو از لای در بردار اونجا جای دماغ منه دفعه بعد که رفتی زود دماغت رو از جای پارک دماغم می بری۱پارکینگ دیگه براش می جوری. شکلک دست به کمر با اخم. شکلک نگاه چپکی اخمآلو به رهگذر و دماغش جدا جدا. شکلک گردنم رو تاب دادم اومدم از بغلدستش رد بشم ندیدم خوردم به این در که نمی دونم به کجا باز می شد دره محکم بسته شد دماغم موند لاش. چی؟ دماغم موند لااااااش! آآآآآآآی دماغم دماغم وای درد می کنه رهگذر خدا بگم چیکارت کنه آکله به نوک دماغت بزنه اون هم ورژن جدیدش همش تقصیر تو شد حالا من با این دماغ دفرمه چیکار کنم آی آی دردش رو بگو رهگذر مگه دستم بهت نرسه!
سارای جان خوشحالم که در یادت مثبت نشستم. خیلی خوشحالم و خیلی ممنون.
موفق باشی عزیز.

باز هم سلام روشنک جان. البته که اهمیت می دادم. مگه میشه محبت هم محلیم از طرفم بی جواب بمونه؟ آخجون پس درست انجام دادم مراحل پاسخ گویی رو! ایول! ایام به کام که قابلی نداره عزیز. کپی کن اصلا مال خودت. سر و صدا کردن های من، شکلک آرامش طلب های محله دارن با چوووووووب و چماق و تیر و تخته و جارو و دمبل ورزشی میان به جستجوی روشنک. شکلک با چشم های گشاد از اون ها که تازه از خواب باز میشن و۱دفعه۱چیز حیرت انگیز می بینن و گشاد میشن دارم مقابل رو تماشا می کنم. شکلک یادم رفت به روشنک بگم جیم بشه خودم مثل فشنگ دارم در میرم. شکلک… آخ! آی این چی بود خورد توی ملاجم آی آی آی آی آآآآآآییییی!
محله ما هر مدلی که باشه گوش کن عزیز خودمونه. بی صدا یا با صداش هم تفاوتی نمی کنه. قوانینش برای من محترم و افرادش برام عزیز هستن.
ممنونم روشنک. ممنونم که هستی.
شاد باشی تا همیشه.

به نظرم۱جایی یادم نیست در جواب کامنت کدوم یکی از بچه ها هم۲تا که داشتم. نمیشه یکیش رو بردارم بیارم اینجا؟ شکلک خشم. بچه ها ببخشید فایر فاکس۱خورده بد رفتاره واسه همین من معمولا کامنت ها رو پیش از فرستادن دقیق نمی خونم و اوضاع این شکلی میشه. معذرت.

سلام دوست من. من هم امیدوارم. خیلی ها رو دیدم که خوب بودن و بعد ها در پیچ و خم های زندگی توی سربالایی ها و سراشیبی ها عوض شدن و گفتن اشتباه می کردیم. ای کاش این آدم از روزگار کمتر زخم ببینه و از خوب بودن هاش استعفا نده!
ممنونم که هستید.
ایام به کام.

وااااااااااای حالا نشینی غصه رهگذرا بخوریا… هاهاههاهاهاهاههاهاها.. من کلاً آدم مشنگی یم خره… دیشب دچار سونامی بودم امشب خرم و خندان قدح لاله بدست دارم مث خرررررررررررر کار میکونم… حالام منتظرم تا ورق طلاهایی که چسبوندم خشک شه تا برم سر بقیه ی کارام… شامم نخوردم هنوز… هاهاههاهاههاهاههاهاها…از بس آدم خرسندی ام!!!
دوسام بم پیشنهاد دادن برم تست بازیگری بدم واس سری جدید راز بقا… موجودات شب زنده دارِ گشنه… برم سر یخچال بینم شکار گیرم میاد… هاهاهاهاهههاهاه…
آسمون چه آبی
حالمون چه عالی
یه برکه و چند تاجوجه ی مرغابی….
لالا لالالالالالالالا…

چطّوری خره؟ خوشم میاد از این الفاظت. آکله و خره و دیگه چیچی بود چندتا دیگه بده بیاد خیلی دوست دارم. راستی ورق طلا هات ور اومدن؟ یکی۲تا بفرست بیاد. خخخ! شکلک نامفهوم از اون ها که فقط خود رهگذر گرفت مفهومش چیه. رهگذر! تکرار می کنم. غصه ها قصه های غمگینی هستن که میرن و از خودشون بهمون تجربه های تلخ یادگاری میدن. یادگاری های تلخی که هرچند تاریکن ولی عجیب به کار میان اگر درست به کارشون بگیریم. تحمل کن. می گذره. دیگه چی می خواستم بگم؟ نمی دونم یادم نیست. یادم بیاد دوباره میام میگم. شکلک چشم غره به اتاق فرمان. چیه پست خودمه!
وایی خداجون باز مدرسهم دیر شد یعنی داره دیر میشه من رفتم.

ای پسرم آکله بیگیری که سَقِت سیاس… اومدم جوابتا بدم سیستم هنگ کرد، ریسیت کردم و باز روشنش کردم…خخخخخخ
ها؟ من باس سراغ تو رو بیگیرم؟ تا بوده رسم بر این بوده که بچه سراغ ننه شو میگرفده نه ننه سراغ بچه رو!!!
نردوونم نردوونا زمون شاه… هاهاههاهاهاههاهاهاها

سلاااام بانوی عزیز. از ایام چه خبر؟ به کامه؟
موافقم گاهی خوب نبودن سخت تره. واقعا گاهی این طوریه. چرا باقیش رو نگفتی عزیز؟ هر زمان حالش رو داشتی بیا بگو. یعنی به قول خودت بتایپ.
ممنونم که هستی. زیاد ممنونم.
شاد باشی خیلی شاد خیلی خیلی شااااد تا همیشه.

دیدگاهتان را بنویسید