خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دستاورد ها سخت به دست میآیند، آسان از دست میروند

اگر از واقعیت کمبود امکانات برای نابینایان و کمبینایان در زمینه های مختلف مانند آموزش، اشتغال، ورزش و غیره بگوییم، حد اقل جامعه نابینایان و کمبینایان پاسخی که میدهند این است: این امر واضحی است و نیاز به تکرار ندارد. بنابر این قاعدتاً اگر امکاناتی برای نابینایان و کمبینایان به دست میآید باید با توجه به سختی روند به دست آوردن این دستاوردها، از آنها خوب پاسداری کنیم. زیرا امکاناتی که سخت به دست بیایند باید حفاظت شوند. اما متأسفانه تجربه نشان میدهد در بسیاری از موارد، نابینایان قدر امکانات بدست آمده خود را نمیدانند و شاید فرصتهایی که با کوشش یک نسل بدست میآید، به راحتی از کف نسل بعدی میرود. زمانی در دانشگاهها نسلی از دانشجویان نابینا امکاناتی را برای آموزش و رفاه نابینایان فراهم کرد. مانند اتاقهای ویژه دانشجویان نابینا یا تسهیلاتی مانند کتابخانه ها یا دستگاههای رایانه و غیره. اما نسلهای بعدی دانشجویان نابینا نه تنها این امکانات را توسعه ندادند، در بسیاری از موارد این امکانات از دست رفت. زمانی کانون زبان ایران دیسکت کتب انگلیسی را برای چاپ بریل در اختیار نابینایان میگذاشت، اما چندی است که از این کار سر باز میزند. زمانی دانشگاه پیام نور اقدام به ضبط کتب برای دانشجویان نابینا میکرد، اما اکنون از این کار تن میزند. از این نمونه ها کم نیست. پرسش این است که چرا قدر امکاناتی را که سخت به دست میاوریم نمیدانیم و راحت از دستشان میدهیم؟ قطعاً ریشه این مشکل از یک سو فرهنگی و سوی دیگر، عدم تداوم فعالیت تشکلهای نابینایان است. کانونهای دانشجویی ما تداوم تاریخی و عملکردی ندارند. شاید عارضه سهل انگاری که در بسیاری از جوانان امروز دیده میشود پاگیر نابینایان نیز شده است و این نسل به دلایل فرهنگی و جامعه شناسانه، اراده و سختکوشی گذشتگان را ندارند. باید آسیبشناسی کنیم تا در طول زمان انباشت سرمایه داشته باشیم.
به نقل از ستون سخن هفته ایران سپید، شنبه 17 بهمن

۶ دیدگاه دربارهٔ «دستاورد ها سخت به دست میآیند، آسان از دست میروند»

سلام: واقعاً به نکته ای اشاره کردی که مدتها در ذهنم جولان میخورد.
گاهی همین کانون ها و تشکلات که نابینایان به آنها اعتماد میکنند ضربه های سختی به ما میزنند.
مثلاً یک مثال ساده آن این بود که قبل از تشکیل کانونی به نام کانون فانوس در دانشگاه شیراز آن طور که از معلمهایم میشنوم خود دانشگاه برای نابینایان منشی تعیین میکرد.
اما کانون ها با دخالتهای نابجا این مسأله که کارهای آموزشی مثل تعیین منشی و حتی ضبط کتب گویا جزء اهداف یک کانون فرهنگی نیست را از خاطر میبردند و تا همین یکی دو سال پیش درد سر تعیین منشی و زحمت هماهنگی آن بر دوش دو تن از دوستان و کلی انسان خیرطلب بود که بی مزد و مواجب برای ما امتحانات را مینوشتند.
اما بالاخره ما جمعی از نابینایان با اعتراض و استفاده از یکی از مهره هایی که در دانشگاه به دست آوردیم توانستیم این مسؤولیت و وظیفه ی دانشگاه در برابر دانشجویان نابینا را به خاطرشان بیاوریم و الآن خدا را شکر وظیفه ی تعیین منشی ها بر عهده ی بخش ها در دانشکده هاست و دستمزد این افراد نیز توسط دانشگاه پرداخت میشود.
اگر کانون ها تنها به امور فرهنگی و جهت دادن و فشار آوردن بر سازمان ها و نهاد ها برای ایفای وظایفشان میپرداختند و خود کانون ها وارد مسایل اجرایی و مالی این امور نمی شدند وضع ما بسیار بهتر از گذشته بود.

سلام محسن جان
دقیقاً به نکته درستی اشاره کردی.
مشکلات NGO های ما ساختاری تر از این حرفاست و زمانی میشه به این کانون ها و انجمن ها دلبست که طبق دستور العمل و شرح وظایف سمن ها عمل کنن.
البته وظایف کانون های دانشجویی به مراتب متفاوت تر هستش و تجربه ثابت کرده وقتی خود دانشجویان نابینا در دانشگاه های مختلف به صورت مستمر پیگیر باشن، مسئولین دانشگاه ها هم همکاری خوبی با اونها دارن.

سلام با تمام احترامی که برای شما قائلم و میدونید که همیشه پایه ثابت پستهای شما هستم. راستش خواستم تو پیامهای خصوصی بنویسم اما با فرم نوشتن تو فایرفاکس و اونجایی که میگه دیداری مشکل دارم به همین دلیل لطفا تذکر عمومی منو به بزرگی خودتون ببخشید. ازتون خواهش میکنم وظیفه روزنامه ایران سپید رو به خودش بسپارید ایران سپید باید یه سایت مث گوش کن داشته باشه تا بچه ها بتونن درباره هر خبر دیدگاه بذارن تا ارتباط عمیقی بین مخاطبین و هیأت تحریریه برقرار بشه. به قول خودتون نباید بذاریم دستاوردها به راحتی از بین برن. اگه ما بدونیم که همیشه یکی هست که مطالب به درد بخور روزنامه ایران سپید رو برامون میذاره دیگه زحمت سر زدن به سایت ایران سپید یا ورق زدن روزنامه ای که به زحمت به دستمون رسیده رو به خودمون نمیدیم و اینجوری این دستاورد مفید و بسیار حیاتی برای احقاق حقوق نابینایان کم کم ضربه های مهلک و کشنده میخوره. دل مون برای پستهای خیلی مفید کاربردی و غیر کپی شما یه ذره شده و منتظر شون میمونیم. به امید دیدار شما و پستهای غیر ایران سپیدی تون!

سلام به ندا خانم و سرکار کاظمیان.
در پاسخ به نقد ندا خانم باید بگم من معمولا با تأخیر پست های مفید ایران سپید رو اینجا منتشر می کنم تا برای کسانی که به قول شما با زحمت این اخبار به دستشون میرسه تازگی داشته باشه.
اما به هر حال این هم در جای خودش قابل بحثه و میتونه خطری که شما بهش اشاره کردین رو به همراه داشته باشه.
با این نکته که سایت روزنامه باید از نظر بازخورد مخاطب مثل این سایت باشه کاملاً موافقم.
در خصوص پست های خودم هم. حقیقتش تا اردیبهشت ماه کار های سایت هواشناسیم زیاده و چندان فرصت نمیکنم به صورت اختصاصی اینجا مطلب بنویسم.
اما از خرداد به بعد که دیگه کشور ما دچار رکود بارشی میشه، قول میدم اینجا بیشتر فعالیت کنم.
اینو هم بگم. اگه سایر دوستان هم در خصوص انتشار برخی پست های ایران سپید در این محله، نظری مشابه نظر شما رو داشته باشن، به روی چشم تمکین می کنم.
باور کنید همین به اصطلاح کپی کردن هم وقت زیادی رو میگیره. چون برخی پست ها برای دو یا سه هفته متوالی به چاپ رسیده و من باید متن پست رو هم تغییر بدم تا به صورت یکپارچه و یک متن واحد در بیاد.
ممنون از شما.

بازم سلام میدونم شما با وجود مشغله اینجا پست میذارید میدونم گذاشتن مطالب ایران سپیدم وقت گیره. به همین خاطر ازتون بی نهایت ممنونم و قدر زحماتتونم میدونم باور کنید و تا خرداد منتظر پستهای خودتون میمونم اینا پستهای ایران سپیدیه.

دیدگاهتان را بنویسید