خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

رعد بزرگ و خاطره ای از بیمارستان

بچه های گوشکنی و نبین ها و ببین ها سلااااااام .

از خدا و یک عده از نبین ها پنهوون نیست؛از شما هم پنهوون نباشه که بعد از پست آخریم راهی بیمارستان شدم. البته قرار بود اون ماه بستری بشم .
خودتون که بهتر میدونید ام اس دارم.

پس قصه رعد از داخل بیمارستان شروع میشه . روزهای اول چون کورتن درمانی شروع نشده بود حالم خوب بود و بخورو بخوابو و وب گردی
. از توی بیمارستان هم محله رو رصد میکردم خخخخ

اونجا هم دنیای خودشو داشت . دوستای نبینم که الهی غمو غصها ازشون دور بشه با وویوساشون منو شاد میکردن .

بریم سر اصل مطلب خخخ من ی گروه کوچیک واتساپی دارم که چند نفر بیشتر نیستیم. و خیلی دوسش دارم .
مهربان خانم کاظمیان و ساناز جون از پایه های ثابت اون هستن.
*******

روزای اولی که بیمارستان بستری شدم ، ی پیرزن نود ساله کنارم بستری شد . انگشتای پاشو قرار بود قطع کنن . البته قند نداشت . بلکه به خاطر عدم تحرک بود . این پیرزن عجیب مهربون و دستو دلباز و چشمو دل سیر بود .

اونقدر هم حواسش به رعععد و خورد و خوراک من بود که نگو و نپرس .
من معمولا از پیرو پاتالها خوشم نمیاد ولی اونجا بود که کمی ترسم ازشون ریخت خخخ

شکلک من توی خوابام جن ها شبیه پیرزنها هستن . اینو دیگه کجای دلتون میتونید بذارید ؛به خودتون مربوطه . خب از بچگی از پیرزنها تا سر حد مرگ میترسیدم . چون یقین داشتم جن و جادوگر هستند .
البته کارتونها هم بی تاثیر نبوده . تمام جادوگران به قیافه پیرزنها بودند خخخخ
کجا بودیم .

اما این پیرزن جن نبود ،جادوگر هم نوچ . درسته که چروک داشت ولی قلب مهربونی داشت . تکلمش افتضاح بود ولی نمیدونم چرا حس میکردم حرفاشو میفهمم .
دختراش 60 ساله بودند . شب دکتر اومد و گفت که از زانو پاشو قطع میکنیم . دختراش گفتن شما صحبت از انگشت کردی . تازه همونم مادرمون داغون شد و بی تابی میکنه . چه خاکی توی سرمون کنیم ؟؟؟
دکتر هم گفت تمام رگ ها خشک شده و اگه قطع نشه به جاهای بدتر میکشه .

من چون اوضاع جسمیم خوب بود با شنیدن این حرفها حالم خییبیییلی بد شد . توی تلگرام و واتساپ به همه پیام دادم که دعا کنید .
به گروه کوچک و صمیمی نبینک های عزیزم هم پیام دادم . صدای دوستانو برای دختراش پخش میکردم و هم خودم روحیه میگرفتم و هم دختراش .

اما تا گفتم که این گروه دخترای نبین هستند یکی از دخترها انگار حضرت مسیح عضو این گروه باشه به سمت من دوید و با گریه خواست که ازشون التماس دعا بخواد . خخخ
منم گفتم خانوم اینا درسته نبین هستند اما دم عیسی که ندارن .

مثل من و شما هستن . البته از مهربونی و انسان دوستی مهربان خانم کاظمییان گفتم ولی اون خانوم میگفت نه خدا دعای اینارو زودتر از ما مستجاب میکنه . اینا پیش خداوند ارجو قرب دارن .

خلاصه هر چی براش توضیح دادم که این افرادو که خداوند نبین نکرده که حالا بهشون بدهکار باشه . ولی از من توضیح و از اون نشنیدن .
تا میدید که صدای واتساپ میاد به سمت من میدویید . چند جا مهربان و ساناز برای مادرش دعا کردن و دختر بسی خوشحال .

اما حال من لحظه به لحظه بدتر . با تمام وجود از خدا درخواست کردم که پایش قطع نشود . اومدم و توی گروه با ناراحتی زیاد ویوس دادم و به بچه های نبین گفتم تو رو خدا از ته دل برای این پیرزن دعا کنید . واقعا حالم بد بود .
به این فکر میکردم که اگه با یک پا برگرده ؛من دیووونه میشم و دیگه توی اون اتاق نمیتونم بمونم .

توی این گیرو ویر بود که از گروه نبینک های عزیزم پیام رسید .
دختر حاج خانوم که انگار مریم مقدس و عیسی مسیح برای من صوت فرستاده بودن به طرفم دوید خخخخ
منم دکمه پخشو زدم که با هم گوش بدیم .

مهربان خانم کاظمیان بود .از. اونجایی که متوجه شده بود خیلی به فکر این پیرزن هستم و حال روحیم بده ، با عصبانیت به من گفت

:رععععد یعنی چی که تو اینقدر به این پیرزن فک میکنی ؟؟؟مگه نمیدونی استرس برای تو ضرر داره ؟؟
این خانوم بچه ها و نوه ها و نتیجه هاشو دیده،تو کمتر فکرو خیال کن خخخخ این پیرزن عمر خودشو کرده . تو مواظب خودت باش . هاهاها
سریع قطع کردم خخخخ
شانسمون گرفت
در اون لحظه اون یکی دختر پیرزن اومد توی اتاق و گفت پای مامانو قطع نکردن .
بلند شدم و دختراشو بوسیدم .
و کلی توی دلم به دختر اون خانوم خندیدم حخخخ
چون فکر میکرد که خداوند به خاطر اینکه نعمت بیناییو از نبین ها گرفته ؛بهشون بدهکاره و به حرفشون بیشتر گوش میکنه .

فک میکرد که نبین ها مثل عیسی مسیح هستن. ولی وقتی دید که مهربان خانم عصبانی شده و از رعععد میخواد به فکر خودش باشه ،اومد دستش که نبین ها هم مثل ببین ها هستن . خخخخ
ما هیچ فرقی با هم نداریم .
تازه دور از جون مهربان خانم ،رععععد بزرگ فک میکنه که من و رهاییی خیلی از شما مهربونتر هستیم خخخخ
رعد فک میکنه که خودش و رهایی عفوشون بیشتر از شماست .توی این محله وقتی خوب دقت میکنم میبینم رعد و رها خیلی زود همه چیو فراموش میکنن . از سادگی و خنگولیمون نیست خخخ از اینه که نمیخواهیم گیر باشیم . وقتی گیر باشیم اول خودمون توی منگنه میمونیم خخخ شکلک انجمن دفاع از ببین های محله .
البته
حس میکنم فقط مهربان خانم کاظمیان از من مهربونتر و با حوصله تر باشه . خخخ
****
خب پس نتیجه گرفتیم که رعد بزرگ هر جا میره در مورد دوستای نبینش حرف میزنه . و فرهنگ سازی میکنه .

کمی هم که فک میکنم بد نیست که ی عده در مورد شما فک کنن که خیلی آدمای خوب و مستجاب الدعوه ای هستید خخخ

بهتر از اینه که فک کنن شما به خاطر عقوبت الهی نبین شدید .
*****
خیلی مونده تا مردم جهان سوم درست بیاندیشند . حتی خیلی مونده که بیندیشند . درست اندیشیدن پیش کش خخخخ
ولی بذارید مردم نادون
فک کنن که امامزاده اید هههه
به قول کاشیا تا جونشون درآد خخخخ
راستی حال جسمی من خوبه و به خودم قول دادم کلی راه برم .
نذاشتم کسی نه توی بیمارستان و نه توی خونه بیاد مراقبم باشه .
دوست دارم خودم به خودم کمک کنم .
بچه ها ما همگی میتونیم .
****
مورد بی ربط پست خخخخ
جناب
گوشه نشین! هنوز برای من معادله چند مجهولی هستی .
قرار بود پست بزنی و از خودت بگی .
دست بجنبون فرزندم .
****
مورد آخر :به خاطر کورتون قند و فشار من بالا رفته خخخ
اگه عصبانی و بی حوصله بودم شما محلم ندید . هاهاهاها
بیماری قند و فشار بالا هم بد دردیه ها خخخخ

۸۱ دیدگاه دربارهٔ «رعد بزرگ و خاطره ای از بیمارستان»

سلام عزیزم خوشحالم که برگشتی و حالت خوبه.
آی که از حرفهای خانم کاظمیان خوشم اومد خخخ
خوب کاری کردی که پیامشو پخش کردی تا اون خانم بشنوه.
مرسی که فرهنگسازی میکنی و درباره ما با دوستات حرف میزنی
منتظر پستهای بعدیتم هستم.
بازم اگه حرفی بود برمیگردم.

ریحان خانوم شما همون زینبی هستی ؟؟؟
عزیزم بهترین نعمت سلامتیه .
واقعیتش الان اثرات داروهای کورتنی در بدنم هست.
قند و فشارم بالاس . خیلی دوست دارم بخوابم .
ولی باید مبارزه کنم . امروز نخوابیدم.
از فردا هم باید شروع کنم به دویدن در خونه قوطی کبریتیم خخخ

سلام بر رعد بزرگ و گرامی و مهربان و فرهنگ ساز قبل از هرچیز من هم برای سلامتی کامل شما دعا میکنم و همچنین برای همه بیماران و دردمندان این گونه فرهنگ سازی را ادامه بدهید شاید ما هم بتوانیم مثل دعا نویسها و … برای خودمان یک جایگاهی دست و پا کنیم خخخخخ ضمناً من تا از سلامت کامل شما اطمینان پیدا نکنم پست نمیگذارم خخخخ…

سلااااااام فرزندم. خخخ
من رعععد بزرگم .
اول باید اسمتو عوض کنی .
بعد پست بزنی .
بعد از خودت بگی .
یعنی اگه بدونی با دیدن اسمت چه حس عجیبی بهم دست میده که نگو .
فرزندم از همین لحظه اینو بدون که من حالم عالیه .
قرصای مسخره خواب آلودم میکنه . ولی دارم فقط راه میرم. به دوستان هم گفتم راه به راه بهم زنگ بزنن که نخوابم.
نمیخوام تسلیم بشم. البته خوابیدن حس خوبی داره ولی میدونم که ی انسان زنده که نباید این همه بخوابه .
قند خونم هم با خوردن اندازه کنترل میکنم . وزنم کمی بالا رفته خخخ
ولی اونم میارم پایین.
فرزندم فقط از خدا میخوام که با مرخصی بیشترم موافقت بشه که توی خونه با فراغ بال به سلامتیم و تغذیه سالم بپردازم.
راستی گوشه نشین اسم (توفان و تندر و تگرگ و سیلاب )
چطور مطوره ؟؟؟
به نظرت اگه مریض بودم پست میزدم آیا ؟؟؟؟؟؟

سلام بر رعععععععععععععد بزرگ.
اگر کاری جز این که نوشتید انجام می دادیید از شما بعید بود اون موقع.
منم موافقم این که فکر کنند ما مستجاب الدعوه هستیم بهتر از اینه که مغضوبین درگاه الهی فرض بشیم.
در کار های اداری الکی که برای معاف از خدمتم در آوردند یک بار در شیراز تمام اقدامات رو انجام دادم و آخر کار گفتند چون شما خراسانی هستید و کل ملیتون مربوط به شهر گناباد میشه باید اون جا اقدام می کردید ولی عیبی نداره اون جا از ادامه برید انجام بدید وقتی اومدم خونه و رفتم دنبال کارت معافی علاوه بر قبول نکردن تمام دوندگی ها و اقدامات خستگی ناپذیر من و هزینه هایی که کرده بودم مجبورم کردند از اول همه کار ها رو در گناباد شهر خودمون انجام بدم و حسابی اعصابم رو نابود کردند آخر کار هم وقتی سرهنگ مدارکم رو ارسال کرد بهش گفتم: آقای محمودی دنیا کوچیکه به هم می رسیم یه روزم نوبت ما میشه.
از اون موقع پنج بار در سه روز بهم زنگ زده که کارهاتون داره انجام میشه جناب آگاهی و یکشنبه برای معاینه آخر باید برید گناباد و بعد هم می تونید برید شیراز و حدود یک ماه بعد هم کارت معافیتون رو به خونه تون ارسال می کنیم.
خلاصه که این طوری بود که اون آقا از من ترسید و فکر کنم همین مستجاب الدعوه بودن خیلی مؤثر باشه خخخخ
امیدوارم شما هم به زودی زود از گیر و دار هر چی بیماری و کلاً گیر و گرفتاری هست راحت بشید و به آرامش برسید.

حسین خوبی نوه ی مهربونم ؟؟؟
آره خییییلی خوبه که دیگران حس کنن که آه آدم گیراس .

مدیرمون ی بار منو صدا کرد و ازم حلالیت طلبید و گفت از وقتی با حرفام دلتو شکستم همش بد میارم.
منم توی دلم بهش خندیدم.
خیلیا هم معتقدن که من رعععد مستجاب النفرین هستم خخخخخ

یکی قلب تو پاکه، یکی قلب عمه مش حیدر خخخخ
برو عزیزم ، من خودم رععععد مستجاب الدعوه و مستجاب النفرین هستم.
اگه دلم بشکنه سایت نبین ها میره توی سیاه چاله های فضایی هههه
ولی بی شوخی خیلی دوست دارم با مرخصیم موافقت بشه .
چون امسال کارم تدریس نیست و واقعا اذیت شدم . اصلا استرس اونجا منو به این روز انداخت .
میگم بیا با هم انجمن فرهنگیان دعا بگیرو تاسیس کنیم خخخ

سلام بر عروس محله .
آقا میلاد خوبه .
قرار بود داستانها و خاطرات زیادی برامون بگی .
رفتی پشت سرتو کوتاه کردیو رفتی چرا ؟؟؟

دخملم من رععععد بزرگم .
هزاران هزار سال زیستمو خواهم زیست . البته روی پای خودم.
وییوس هم برات گذاشتم . من خوبه خوبم.
علی الخصوص اگه باروون بیاد که خوبتر هم میشم.
مرسی که اومدی دلبندم

سلام خانومی….خوشحالم حالت بهتره….ببخشید من نمیدونستم بیمارستانی…امیدوارم روز به روز بهتر بشی…منم برای اولین بار توی مشهد یک خانومی از زائرها رو دیدم که به یکی از همسفرهام چسبیده بود و التماس دعا داشت…منم تا حالا اینطوریشو ندیده بودم خیلی تعجب کردم…شاید دلیلش پیشینه ی خوب نابیناها باشه که مردم فکر می کنند همشون فرشته اند…البته اینم بگم که تا به حال دوستای خیلی خوبی بینشون پیدا کردمو با آدم بدی برخورد نداشتم.

سلاااام سارای .
مواظب باش .
ی نبین های بدی توی دنیا وجود داره که نگو و نپرس . تو از بس خوبی ، همه رو خوب میبینی هاهاهاهاها

خدارو شکر که تا حالا از اون بداش به پستت نخورده خخخخخ

من الان خوبم . بیا این کمپوت ها را هم ببر .
من هر چیزی که مواد نگه دارنده داشته باشه نمیخورم. خخخخ

سلام به رعد محترم.
اون ماجرای پیرزن که بسیار جالب و کاملا واقعی به نظر میرسه.
مردم نمیدونم چرا نبینها رو راهب و راهبه میدونن.
من یادمه یه روزی در انفوان جوانی در خیابون مشغول قدم زدن بودم که یه آقایی به من نزدیک شد و گفت چطوری؟ گفتم خوبم، گفت از بچگی کور بودی؟ منم ناراحت شدم و خواستم از سر خودم رفعش کنم گفتم نه.
بعد اون چون اوایل جنگ بود گفت نکنه جانبازی؟ منم شیطونیم گل کرد و گفتم آره بابا جون.
آقا یک دفعه به دست و پای من افتاد و شروع به تزاری و شیون کرد و خواست که دعاش کنم که مریضی بچهش خوب بشه.
من هنوزم موندم که نبینی مادرزادی و نبینی جانبازی توی دعا و شفا چه تاثیری داره؟ خخخ.
اگه شما هم به جواب رسیدید به منم بگید.
اگه اون پیرزن توی بیمارستان هم میشنید که یه نبین جانباز قراره براش دعا کنه احتمالا آرزوی عمر جاویدان میکرده.
ممنون و خوشحالم از سلامت جناب رعد گرامی.

سلام مهرداد خان.
یعنی تا میشه باید بی خیال آدمای کوته فکر شد.
کلی با دخترهای اون خانوم صحبت کردم.
مثال براشون زدم ولی در نهایت معتقد بودن که خداوند باعث نبین شدن این انسانها شده و در نهایت بهشون بدهکاره و به حرف و دعای نبین ها بیشتر اهمیت میده خخخخ
ی مثالهایی زدم و مخم خسته کردم که نگو . حیف از رعععد هههه
پاینده باشی

سلام خخخخ
وااااای رعد نکنه صدامو بذاری هااااااا!
خاک بر سرم مگه براشون گذاشتی؟
باور نمیکنم که براشون گذاشته باشی!
وااااای خدای من عجب
حالا آقای حسینی یه آتو ی دیگه ازم میگیره خدای من ای کاش این صدا را ضبط نکرده بودم
واااای یه وقت دست مدیر ها ندیش هاااااا!

سلام سعید خان .
ولی من تورو خوب یادمه فرزندم .
یادم میاد که پارسال که معتاد و در حال ترک بودم شما گفتی که دارو ساز محله هستی و کلی برام دارو ساختی خخخخ
توی ی پست دیگه هم کلی با هم اختلاط کردیم .
اسمت خوب توی خاطرم مونده .
موهاتم به نظرم جوگندمی بود خخخ

سلام به رععععععععد عزیز و دوست داشتنی.
خوشحالم که حالت خوبه خیلی خیلی خوشحالم.
اون روز که توی بیمارستان بودی و باهات حرف زدم حالم انقدر بد بود که یادم رفت ازت بپرسم که کی مرخص میشی.
خدا را شکر که بهتری.
چه جالب.. مرسی از اینکه همه جا ما را درست معرفی میکنی.
من یه دوست ببین دارم که دعاهاش ردخور نداره همیشه بهش میگم منو دعا کن جالب این که همیشه دعاهاش مستجاب میشه. اما اون هیچ وقت بهم نگفته که چون تو نابینا هستی برام دعا کن ولی گاهی میگه که تو سیدی دعام کن خخخخخخخخخخخخخخخخخخ رو سیاهتر از من را سراغ نداره.
به نظر من دعا کردن قلب پاک میخواد این قلب پاک را هر کسی میتونه داشته باشه چه بینا باشه چه نابینا.
رعد تو که مستجاب الدعوه هستی من نبین را هم دعا کن.. جدی میگم خیلی گرفتارم.
پستت خیلی باحال بود.
آرزو میکنم که شاد و سلامت باشی همیشه.

سلاااام بر فاطمه خانوم .
بیا جلو . بذار دست بکشم روی سرت خخخ
من رعد تبرکی هستم خخخ
دوعا میکنم برات که مشکلاتت بشه شکلات خخخ
وای هوس شکلات و شیرینی دارم .
راستی من ازین به بعد رعد قندیم خخ
باورم نمیشه که هوس کیکو شیرینی میکنم .
دختر تا من برات دعا میخونم برو برام ی کیک خامه ای بیار ههههه

با درود خانم خانما نشنویم که که…ولی همانطوری که که حتما بهتر از من میدانید مکانی که در آنجا هستید نامش شفا خانه میباشد امیدوارم هر چه زودتر بهبودی حاصل شود اگر امکانش باشد خوشحال میشوم ملاقاتتان کنم مطمئنم با روحیه ایی که شما دارید در کوتاهترین زمان ممکن بیماری را ضربه فنی کرده و میفرسیدش زیر خاک منتظر پستهای مفیدتان هستم.ت

سعید خان خالی خخخ من از یک شنبه مرخص شدم خخخ
ولی اثرات داروهای کورتونی رعد فیل صفت هم از پا میندازه خخخ
من نمیدونم اینا چه کوفتیه که بهم دادن .
حالا غروب وقت دکتر دارم .
حالم خوبه خوبه . کلا وقتی انسان درد نداشته باشه یعنی خوبه دیگه .
میگم من دردارو میفرستم زیر خاک ،اونم از نوع بتنیش خخخ
پسرم من خوبم .
بیمارستان بازرگان بودم . نیمه خصوصی بود ولی واقعا افتضاح بود .
گذر دیو و گرگ کافر هم به اونجا نیفته خخخخ
راستی شوما دوعا موعا نمیخوایی

سلام.
یه بار ظهر عاشورا تو یه هیأتی بودم یه دفه یه نفر اومد محکم بغلم کرد شروع کرد به ماچ کردنم و هی میگفت تو رو خدا دعام کن، تو رو خدا دعام کن.
انقدر ریش و سیبیل داشت که داشتم آبکش میشدم خخخ.
با خودم گفتم دعا میکنم همه ی ریش و سیبیلات بریزه که دیگه ملتو فرچه نکشی باهاش خخخ.
راستی صدای خانم کاظمیانو میخرم.
به کارم میاد اساسی خخخ.
دیگه مدیریتی حساب کن بودجه محدوده خخخ.
مرسی. پست عالی بود.

شبو شور دعا میکنم ازین به بعد ،ونوسیای جوان ازت دعا طلب کنند .
خخخخ
البته خط بریل هم وقتی روی کاغذ حک بشه ،دست کمی از صورت اون یارو نداره ها .
صدای مهربان خانوم هم چشم . برات ارسال میکنم . با هم کنار میاییم .
نگران نباش ههههه

فاطمه چی میگه رعد؟ آرتیمان چی میگه؟ تو دعا کونی مستجاب میشه؟
بیا بیا یه نخ ببندم بت… الهی.. به حق این وخت و ساعت عزیز.. به حق این رعد آکله دعای رعدا در حق من مستجاب کن… اللهم بده بمن اونچه رو میخوام.. بیگیر از من اونچه رو نیمیخوام… بردار از رو دلم اونچه رو فک میکونی زیادیه… بذار تو دلم اونچه رو کمه… هعععیییی.. فوت فوت فوف فوت…
هوی خره برام دعا کون…
هی برم چن تا نخ بیارم به پستت ببندم… به چی باید ببندم؟ به خودت یا پستت؟
هاهاههاهاهاهاهاهاهاها…

بچه میترسونی؟
واسه اذیت کردن بود… بعد ترسیدم ناظم محله بیبینه دعوام کونه، فرستادمش زباله دونی… هاهاههاهاهاهاهها…
واس انتشار نبود که… دیدم شولوغ پولوغه صف بررسیها گفدم صفا بهم بیریزم یوخده…خخخ
واااااااای تو چقده از من و خانوم کاظمیان آتو داری!!!… هاهاهاههاهاهاهاههاهاهاها…
بذار برم بیشینم فک کونم بینم آتو میجورم ازت یا نه…

پستم کو؟ پست تخصصی من کوووووش؟ میدونی واس اون تاریخ هنر چقدر مطالعه کرده بودم؟ نتیجه زحماتمو بده آکله…
شکایتتا میکونم به رعد بزرگ…
رعد.. بیا این آکله رو بزن بیمیره… پست منو داده آشغالیه برده…
من پستمو میخوااااااااااااااااااااااااام.. شکلک حلقِ واااااااااااااااااز…
تا عید خبری از پست نیس… تحریمید… هیچ نشستی با هیچ به اضافه ای یم قبول نیمیکونیم… برید با تحریمدون زندگی کونید.. ایشالله خوشبخ شین… هاهاهاههاههاههاهاها

خخخ نخیر قبول نیست من پستتو ندیدم خب میذاشتی امروز میفرستادیش زباله دان دیگه
امروز ساعت ۹ میدادیم رفتگر میبردش خخخ
رهگذر کلی به کامنتت خندیدم یعنی میخوای نخ ببندی به رعد آیا؟
یعنی دعاهای رعد ردخور نداره آیا؟
رعععد به گره های نخهای بسته شده قسمت میدم برای من دعا کن یه کم کمتر بخوابم خخخ.

رهگذر چیه؟ یادد رفده من شوما رو تو شب نشینی به فرزندی قبول کردم؟ آدم به ننه ش میگه رهگذر خالی؟ رععععد… دعا کون خدا این جوونارم به راه راس هدایت کنه…
آرتیمان پسرم.. یه قلف بستم بش… اگه قلفه خود بخود واشه یعنی حاجتمو داده این رعد چموش… اگه قلفم واز نشه میام پستشا رو سرش خراب میکونم… مگه کم الکیه؟
پای احساسات لطیفم در میونه…
آی رعد نیشسم تا قلفم و اون نخای گره گوری که بستم بهتا وا کونی…
دعا کون پَ… خوابی؟

پسرم چشمه.. تویی ننه؟ چقده بزرگ شدی؟ های ننه میدونی چن ساله ندیدمت؟ های های… خدا این پسرای برومندمو ازم نگیره… ننه من جز تو و طاها و آرتیمان و ۹ تا داداشای دیگه ت که پسری ندارم… شما چشم و چراغ زندگی ننه تونید… این آرتیمان داداش کوچیکتونه. مواظبش باش ننه… نذار دس به کبریت مبریت بزنه! نیام بیبینم سرشا بُریدی گذاشدی رو سینش؟ نیام بیبینم با طاها رفدین انداختینش تو چاه؟ ندینِش دس گرگا یه وق؟ مال دنیا ارزشی نداره فرزندانم!!! آدم بخاطرش داداشیاشو سر نمیبُره!!!
خدایا بِچامو به تو سپردم!!!

خخخ نخیر شهروز خان اصلا هم به من نمیاد شلوغ کنم یا زنگ در مردمو بزنم!
شهروز خواب دیدی نه؟
ببین هرکس تو یه برهه از زمان یه کارایی انجام میده که بعدا صلاحه که انکارشون کنه خخخ منم الآن تو همون برهه هستم!
نه! اصلا! من؟ زنگ در؟ اونم نصفه شب ساعت ۲؟ من؟ بهم نمیاد!!! خخخ

میدونی اگه احیانا این کار رو انجام هم داده باشم دلیلی نداشت به جز گیر انداختن شماها
آی باحال میشد اگه زنگ درو میزدم بعد دخترها الفرار شما هم تا به خودتون بیایید دستگیر میشدید و بعدش ما حساااابی میخندیدیم
هدفم مقدس بود شهروز مقدس در حد لالیگا!
گرفتار کردن آقایون هدف مقدس و با ارزشیه دیگه نه؟
خخخذ

اگر خانومی ، یک مریخی را به چاه بیفکند و بعد روی سرش کلوخو سنگ گرانیت بنهد ، و اگر حال داشت محکم با سنگ آذرین بکوبد بر سرش ههههه
در این دنیا و آن دنیا به پاداشی عظیم دست پیدا میکند ههههه

جوجه عقاب سیاه هههه من از یک شنبه مرخص شدم .
الان هم شادم.
اونجا هم به همه پیرو پاتالها روحیه میدادم.
ی دستگاهی هم فک کنم به نام پلاس بهم وصل کرده بودن . اما چون بیغ بیغ صدا میداد من از خودم جداش میکردم خخخ
پرستارها عصبانی میشدند که مبادا اکسیژن خونم بیاد پایین و بمیرم.
منم وصیتمو نوشتم و گفتم در صورت مرگ و یا هر چیز دیگه خودم مسئول هستم و نه اونها . خخخخ

خخخخ نه خانم کاظمیان.
من از پست رعد متوجه شدم که شما چی گفتید خخخخ
ولی جدی جدی میگم صداتون را می خرم. خخخخخ
واسه لحظات حساس و خراب کاری های احتمالی خودم لازمم میشه خخخخ
آهای رحمت قیری زود باش صدا رو بده بیاد تا نزدم نصفت کنم. خخخ هههاهههاهههاههها
شکلک شمشیر از رو بستن برای رعععععععد خخخخخخخخ
آهای رهگذر آکله تو هم اگه صدایی از خانم کاظمیان داری زود رد کن بیار.خخخخخ خخخخخ
شکلک خط و نشان کشیدن برای رهگذر خخخخ
من دیگه برم تا خانم کاظمیان با چوب نیفتاده دنبالم خخخخ
الفرااااااااار

درود بر رررعععععد بزرگ
ببین ببین با ببین تو تشابه ندارد ها منظورم ببین است نه ببین ؟، وقتی رعد هست من نیستم و وقتی من هستم رعد نیست دیگه این موضوع تکرار مکررات است .خوب رعد عزیز ببینم حالا خوبی آیا ؟ گفتی که خوبی اما من تائید و تصدیق گفته ات را می خواهم ..رعد یا خوب می شی یا از محله اخراج می شی حالا خودت انتخاب کن کدام ؟خخخ .لازم به ذکر است که این حکم حکومتی است و لازم الاجرا !

سلاااام. خوبی پسرم؟؟؟

هنوز کچل نشدی آیا ؟
من خوبم . خوب خوب .
باور کن ،
خودم الان ظرفارو میشورم . ههههه

حکم حکومتی مریخیهارو باید با نخ رهگذر به سر در محله گره ی نبین زد خخخ
باور کن خیلی سعی میکنم که فکر های شاد رو در ذهنم پرورش بدم.
میگم بیا با هم پرورش شتر فکر مثبت، راه اندازی کنیم هههه

سلاااااااااااااام. آی دلتون بسوووووووووزه بنده خودم یکی از شهود بودم خخخخخ. کلیم همون شب خندیدم. اشکال نداره خانم کاظمیان جان. غصه نخور. تازه ی چیزی من میتونم بازار سیاه درست کنم با ویس خانم کاظمیان. میفروشم زیر قیمتی که بارانی پیشنهاد داده بدو بدو هراجش کردم آی خونهدارو بچهدار زنبیلو بردارو بیار

سلام بر پدر بزرگ مهربان و مستجاب الدعا و… من از پروردگار لطیف برایتان آرزوی بهبودی و شفای عاجل مینمایم
من هم فشار خون دارم و هم قند اگه راهی موثرو سریع جهت درمان این دو یافتید مرا هم راهنمایی فرمایید با تشکر

سلام بر سایه مهربانی .
از تو چه پنهوون که تا حالا نه فشار بالایی داشتم و نه قند .
ولی فعلا چایی ترش یا همون قرمزو جایگزین چایی های موجود کن . تا بعد .
خیلی باید کم رنگ باشه . ی قرمز ملایم .
کرفس هم خیلی خوبه . روزانه خوردن یک ساقه کرفس هم معجزه میکنه .
البته اینو بگم، تا میتونی کم بخور .

سلام بر لنایی .
حالو احوال پدر گرامیت چطوره ؟؟
چشمت چی ؟؟ خوبه ؟
لنا جون لایک ها رفتن به دوزخ . ایشاله که دیگه بر نگردن.
آمار بازدید کننده ها هم رفتن به جهنم سیاه .
ای کاش همون جا پودر بشن.
اینجوری محفل خیلی خودمونی تره .
به حرف رعد گوش بدید .

رعد بزرگ سلام.
خوبی؟
من شک ندارم که یه روزی بلند میشی و میبینی که دیگه اثری از این اتفاقی که برات افتاده نیست…

من چند ماهه که سکوت کردم شایدم داره میشه یک سال…

اما میدونم یه روزی منم بلند میشم تو هم بلند میشی…
ما یه روز خوبی رو باید بهش فکر کنیم چون واقعا میاد…
به قول یه دوست فرهیخته ای (یه روز خوب میاد، که ما همُ نکُشیم)
خخخخخخخخخخخخخخخخخ.

من منتظرم، تو هم منتظر باش…

تک تکتون رو دوست دارم…

فعلا…

سلام بر سکوت خوش آوا .
سلام بر سکوتی که سال گذشته در کلاسام با گذاشتن صداش هم خودم آرامش پیدا میکردم و هم دانش آموزا .
پسرم باور کن من در حال حاضر خوب خوب هستم .

کارهای خونه هم دست خودمو میبوسه .
پس رعد بزرگ سرپا وایساده .
ولی شاید دل منم مثل تو کمی گرفتس.
پسرم مواظب باش دلت از پا نیفته .
دست دلتو بگیر و با همدیگه بلن شید .
همون کاری که من کردم

سلام بر رعد بزرگ و بزرگوار
خوب در این حرف که شما مدال طلای مهربونی رو دارید , من یکی که شکی ندارم .
خیلی اوقات به صبر و شکیبایی و گذشت شما حسودیم میشه خخخ .
خوب فکر میکنم راز ماندگاری ات تو این محل هم همین باشه .
از خدا میخوام که هر چه سریع تر سلامت رو به تو برگردونه و دیگه برای همیشه این بیماری دست از سرت بکشه .
به قول مادر بزرگم : من سید نیستم ولی دعایم میگیره …!!! شکلک لهجه ترکی و راست هم میگه به خدا چند بار هم نفرینم کرد , تا تو یک مسیر ده کیلومتری , پنج دفعه پنچر کردم خخخخخ .
پس بهت توصیه میکنم کما فی السابق همین جوری از پیر زن ها بترسی و فردین بازی در نیاری خخخخ . نفرینشون بگیره ول نمیکنه هاااا .
ببخشی که دیر متوجه بستری شدنت شدیم ولی این رو بدون که همیشه دعای خیر ما همراه رعد خوش قلب مون هست .
مثل همیشه شاد باشی و شادی رو مثل ویروس منتشر کنی ایشاالاه .

دیدگاهتان را بنویسید