خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سعی کردم همیشه سد شکن باشم

از همان دوران دانشآموزی سعی میکرد به گونه ای باشد که دیگران نیستند. تافته جدابافته نبود، اما تکرار را هم دوست نداشت. برای خودش مانیفستی داشت و سعی میکرد آن مانیفست را تعقیب کند تا بتواند به آنچه که میخواهد برسد. بالاخره تلاشهایش نتیجه داد و هرچند به قول خودش تمام آنچه که در سر داشت فعلاً محقق نشد، اما به بخش زیادی از خواسته هایش دست یافت. محمدرضا آبادی که بین دوستانش «ایرج» خطاب میشود، از جمله نابینایانیست که در زندگی تلاش کرده تا کار منحصر به فردی انجام دهد؛ کاری که قبل از او نابینای دیگری به سراغ آن کار نرفته بود. او امروز مدیر شرکت تولید کننده صنایع شیرآلات بهداشتیست؛ شرکتی که با زحمت بسیار توانست در میان رقبا اسم و رسمی پیدا کند. میگوید همیشه به این فکر میکرده که سدشکن باشد: «در دوران دانشآموزی سعی میکردم به نوعی سدشکن باشم. کاری انجام دهم که سایر همنوعان و همکلاسیها انجام ندادند. آرزو داشتم که وقتی از مدرسه فارغ التحصیل شدم، رشته ای انتخاب کنم که بین همسالانم تک باشد.» به فضای فکری محدود در زمان دانشآموزی خود و حتی بعد از آن زمان، دورانهای جدید دانشآموزی انتقاد میکند و بر این قائل است که نابینایان میتوانند از پس کارهای زیادی برآیند: «اصلاً دوست نداشتم مثل خیلیها معلم شوم؛ البته منظورم خدای نکرده توهین به ساحت مقدس و مقام شامخ معلمی نیست، ولی من این شغل را دوست نداشتم. در آن مقطع که ما دیپلم گرفتیم، نابینایان غالباً یا معلم بودند، یا در سطح کلان به کار اپراتوری تلفن اشتغال داشتند، یا در سطوح بسیار محدود وارد حرفه وکالت میشدند. در این میان من به فکر انتخاب و تحصیل در رشته ای بودم که هیچ کدام از این گروهها به سراغ آن رشته تا آن زمان نرفته بودند.» با این فکر بود که به سراغ رشته مدیریت بازرگانی میرود: «معتقدم نابینایان میتوانند از عهده کارهای زیادی برآیند، شعار نمیدهم؛ منظورم کارهاییست که موضوع بینایی در آن کارها، اصل نیست، قطعاً نابینایان نمیتوانند خلبان شوند، اما از پس اموری که بسیاری از افراد جامعه به آن امور اشتغال دارند، برمیآیند. بر همین اساس، من به سراغ رشته ای رفتم که سخت مینمود، برای اینکه تا پیش از من کسی از جامعه نابینایان به سراغ آن رشته نرفته بود؛ شاید نابینایی پیدا کنیم که پیش از من رشته مدیریت صنعتی خوانده باشد، اما من بدون در نظر گرفتن اینکه قبل از من چه کسی وارد این رشته شده یا نشده، تصمیم گرفتم در رشته مدیریت بازرگانی به تحصیل ادامه دهم.» باز همان معضل مهم حضور درسهایی که نیازمند بیناییست و ذهن بصری بالا میخواهد؛ درسهایی مثل ریاضی و آمار و…: «طبیعیست که ما نابینایان در مطالعه دروسی مثل آمار و ریاضی که جدول منحنی دارند دچار مشکلیم. من برای حل این مشکلات، سعی میکردم روابط خوبی با دانشجوهای اطراف ایجاد کنم تا بتوانم از کمک آنها بهره مند شوم.
اصرار دارد که نابینایان حتماً باید روابط اجتماعی خوبی داشته باشند تا بتوانند با توجه به محدودیتی که دارند، امور خود را با کمک اطرافیان به سرمنزل مقصود برسانند، چنانکه خود او نیز در دوران دانشگاه از همین راه موفق به یافتن دوستان زیادی شد و توانست در کنار همکلاسهایش تحصیل را تا مقطع دکترا ادامه داده، در نهایت دانشجوی مقطع دکترا در رشته مدیریت بازرگانی شود، اما در کنار داشتن ارتباطات خوب، به همنوعان خود توصیه میکند که جسارت داشته باشند: «یک موضوع مهم که میزان اهمیت آن به اندازه داشتن روابط عمومی است، داشتن جسارت قابل توجه است. در سایه جسارت میتوان به خواسته ها نزدیک شد. من خوشحالم که این روحیه را دارم و به کمک همین روحیه توانستم به بخش اعظمی از خواسته هایم دست پیدا کنم.» از همان دوران دانشجویی به فکر کسب و کار می افتد و به سراغ شغلی میرود که به نوعی شغل طایفه آنها محسوب میشود: «احساس کردم که به هر حال من تحت هر شرایط –چه در دوران تحصیل و چه پس از آن-، باید وارد عرصه کار شوم. بنابر این اعتبار، از اقوام و طایفه آغاز کردم. اقوام من در عرصه تولید صنایع شیرآلات بهداشتی فعالیت میکردند و من هم تصمیم گرفتم به عنوان یک دانشجوی شاغل در رشته مدیریت بازرگانی، طرحهای تازه ای برای توسعه کار ارائه دهم. اتفاقاً آن طرحها هم خروجی لازم و قابل قبولی دادند و پای من در شرکت خانوادگی محکم شد. بعد از چند سال، با همکاری دوستان تصمیم گرفتم مستقلاً در عرصه تولید شیرآلات بهداشتی، شرکتی راه اندازی کنم. خوشبختانه این شرکت تا امروز توفیقات قابل ملاحظه ای کسب کرده است.» به دنبال کارآفرینیست و همیشه این دغدغه را در ذهن دارد: «یکی از موضوعاتی که ذهنم را سالهاست مشغول کرده، کارآفرینی برای نابینایان است. برای رسیدن به نتیجه، افکار و طرحهای مختلف را بررسی کرده ام. این روزها هم با مذاکراتی که با مسئولان انجام میدهیم، به دنبال راه اندازی تولید نان صنعتی هستیم تا از این طریق ایجاد اشتغال کنیم. نکته ای که من در صدد رسیدن به آن هستم، ایجاد اشتغال برای نابینایان در اماکنیست که محل تردد عموم مردم است. بر همین مبنا، با دوستان شرکت بهره برداری مترو در حال رایزنی هستیم که به محض راه اندازی فاز تولید نان صنعتی، چند نمایندگی از کارخانه و برند ما، در ایستگاههای پر تردد مستقر شود و اداره آن نمایندگیها هم بر عهده نابینایان باشد. این اتفاق میتواند نقطه عطفی در نشان دادن میزان توانمندیهای نابینایان در سطح جامعه شود.» خودش بر این باور است که همیشه سعی کرده به میل دلش کار کند: «دوست داشتم با دلم زندگی کنم، به همین علت عاشق کارهای هنری بودم. از همان دوران دانشآموزی شروع به یادگیری ساز آکاردئون و کیبورد نزد استادانی مثل استاد احمدزاده و مرحوم رضایی کردم. معتقدم، زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.
به نقل از ستون تجربه هایمان را قسمت کنیم. روزنامه ایران سپید، شنبه 26 دی و شنبه 3 بهمن 94

۱۱ دیدگاه دربارهٔ «سعی کردم همیشه سد شکن باشم»

سلام.
ایول. اگر تونستی راه تماسی با ایشون پیدا کنی بگو که یه مستند صوتی یا با خودت بریم بگیریم یا برم بگیرم. البته اولی خیلی بهتره. حالا که رادیو در کار نیست لا اقل خودمون تو محله گفتگوهای مفید داشته باشیم. من دارم برای گفتگو با دکتر طیباتی هم اقدام میکنم.
پس جوابش از تو.

سلام.
با تشکر از تو که این خبر رو منتشر کردی.
آفرین بر همت و تلاش ایشون.
مسأله ای که در متن هم بهش اشاره شده توصیه ایشون و دیگر افراد موفق نابیناست که میگن نابینایان باید روابط اجتماعی قوی داشته باشند که بتونند با کمک افراد بینا کارهاشون رو انجام بدن این سخن کاملاً درست و بدیهیست اما در تکمیل حرف های ایشون باید عرض کنم که خودِ نابینایان هم باید چیز هایی برای ارائه داشته باشند که بتونند با افراد بینا تعامل کنند و کارهاشون رو به کمکشون انجام بدن؛ منظورم اینه که ما نابینایان هم باید بتونیم یک سری کار ها رو برای افراد بینا انجام بدیم که اون ها هم در مقابلش برای ما کاری انجام بدن؛ دوستان صمیمی و یکرنگ مگه چه قدر وجود داره که بدون چشمداشت کمکمون کنند حتی اگر هم چنین افرادی باشند مگه چه قدر سعه صدر و فداکاری بکنند که با ما بمونند.
شرمنده که حرفام یه جوری توضیح واضحات بود ولی احساس کردم هنوز هم کسانی هستند که چنین حرف هایی براشون تازگی داشته باشه.

سلام به شهروز، پریسیما و حسین.
باشه شهروز، شماره رو پیدا می کنم و اگه فرصت داشته باشم، حتماً در این کار ارزشمند همراهیت می کنم.
پریسیما. منم امیدوارم. چقدر خوبه وقتی برخی از دوستانمون به جایگاهی میرسن، هم نوعان خودشون رو فراموش نکنن و به فکر اون ها هم باشن.
حسین. به نکته درستی اشاره کردی، تا ما خودمون چیزی برای عرض اندام در مقابل افراد بینا نداشته باشیم، طبیعتاً به مرور زمان از طرف اونها ترد میشیم و یا اونا ما رو کمرنگ تر می بینن.
اما اگه ما هم حرفی برای گفتن داشته باشیم، اون ها هم برای ارتباط قویتر با ما، مشتاق و راغب تر میشن.
این مسئله رو با تمام وجود در وبسایت هواشناسیم لمس کردم، و خدا رو شاکرم که در حال حاضر افراد کاربلدی در دنیای هواشناسی دارن با من و وبسایتم همکاری می کنن.
بدون چشمداشت، که امیدوارم این روند تداوم داشته باشه.

سلام تشکر از تلاش بی وقفه جناب عالی من اسم ایشون رو در همایش کاشان شنیدم و ظاهرا قرار بود در اون همایش سخنرانی و برنامه ای هم داشته باشند که متاسفانه به دلیل کم بودن وقت برگذار نشد ولی خیلی دوست داشتم که بیشتر با ایشون آشنا بشم و حتی اگر امکان داشت باهاشون هم صحبت بشم از نظر اینکه هم رشته هستیم و خیلی بنظرم بتونند تو مسائل کارافرینی به دوستان نابینا کمک کنند ای کاش راه ارتباطی با ایشون وجود داشت حداقل شما اگر قادر هستید باهاشون ارتباط بگیرید این محله رو بهشون معرفی کنید تا لااقل از این روش باهاشون در ارتباط باشیم و اطلاعات مفیدی ازشون به دست بیاریم

واقعاً تلاش برخی از دوستان نابینا قابل ستایش هست.
خیلی خوب هست که ایشون تونستن راه جدیدی رو برای نابینایان باز کنند و الگویی شدند برای دیگر نابینا ها.
اون خانمی هم که زبان ایتالیایی خونده بود نیز برای من جالب بود.
ممنون که سرگزشت این نابینایان پر تلاش رو برایمان میگذارین.
موفق باشید.

سلام به سمانه، محسن و مجتبی.
سمانه خانم. آره من هم در همایش کاشان در جلسه سخنرانی دکتر صادقینژاد بودم و فرصت نشد ایشون رو ملاقات کنم.
اما اگه شماره ایشون رو پیدا کردم و تونستم باهاشون صحبت کنم، ازشون اجازه میگیرم و شمارشون رو بهتون میدم تا به عنوان یک هم رشته ای، با ایشون برای ادامه راه مشورت کنید.
محسن جان. ممنون از توجهت.
مجتبی. آره. ای کاش من هم یکم جربزه ایشون رو داشتم و به جای مترجمی زبان، به رشته آب و هواشناسی می رفتم.
رشته ای که تا به حال هیچ نابینایی در ایران و شاید در جهان تا به حال تجربه اش نکرده، و با تحقیقاتی که کردم، زمینه تحصیل در رشته اقلیم شناسی، هواشناسی و آب و هواشناسی در ایران چندان فراهم نیست.
اما باید می رفتم تا من هم به نوعی سد شکن باشم. حالا شاید برای ارشد زمینش فراهم شد.

دیدگاهتان را بنویسید