خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه چهارم

به نام خداوند کار آفرین
که کار آفرینان از او آفرین

جلسه چهارم از سری کلاس های
کار آفرینی از ایده تا اجرا با تدریس جناب آقای دکتر حسین علیان در مجتمع ابابصیر اصفهان.
شنبه دوازدهم دی ماه یک هزار و سی صد و نود و چهار.

در پایان جلسه قبل قرار بر این شد که فکر کنیم و محدودیت هایی که خودمون برای خودمون قرار دادیم رو پیدا کنیم و بنویسیم.
-بانو: ترس از موقعیت های ناشناخته.
-استاد: همه از موقعیت های نا شناخته می ترسند, در انگلیسی به این ترس میگند new phobia
فوبیا به ترس های غیر منطقی میگند, ترسی که خیلی هم نباید ازش ترسید ولی ما بعضی اوقات ازش میترسیم, مثل ترس از ارتفاع یا ترس از حضور در جمع.
و در مقابل هستند افرادی که از مواجهه با موقعیت ها و چیز های جدید لذت می برند یا عاشق جمع هستند و ….
پس ممکن هست یک چیزی برای یک نفر ترس باشه و برای دیگری مایه لذت.
بسیاری از افراد از سخنرانی کردن می ترسند, مثلا میگند ادیسون یک بار در جمعی صحبت کرده بود و به دلایلی دیگران بهش می خندند و دیگه تا عمر داشته میگه اگر من رو جایی دعوت کردید به این شرط میام که از من نخواید سخنرانی کنم.
برای بعضی ها سخنرانی کاری عادی هست و برای یک عده هم کاری بسیار لذت آور و وقتی سخنرانی می کنند شارژ میشند.
-استاد: در این جمع کی ها از سخنرانی کردن لذت می برند؟
-مریم.ک: من هم یک بار قرار بود متنی رو بخونم و کمی دوچار مشکل شدم و دیگران بهم خندیدند و تحقیرم کردند که چرا این طور خوندی و از اون زمان دیگه نمی تونم در جمع متنی بخونم یا سخنرانی داشته باشم و در هیچ برنامه ای شرکت نکردم.
-بانو: بستگی به جمع داره.
-استاد: به نظرتون چگونه میشه بر این ترس ها غلبه کرد؟
-بانو: خودمون رو بندازیم در اون موقعیت.
-استاد: آیا این مطلب در مورد همه جواب میده؟
ما به این امر میگیم تکنیک غرقه سازی, اگر از چیزی میترسی خودت رو غرقش کن.
مثلا ممکن هست من از سخنرانی کردن بترسم, میترسم اگر سخنرانی کنم دیگران بهم بخندند, طبق این تکنیک من میگم اتفاقا من اصلا می خوام سخنرانی کنم که دیگران بهم بخندند ….
-بانو: نه نمیشه, بعضی خنده ها عواقب داره….
-استاد: ته تهش ممکنه متوجه بشیم که هیچ اتفاقی نمی افته, بعضی چیزها رو ما برای خودمون خیلی بزرگ کردیم. مثلا من اینجا چیزی بگم همه بهم بخندند, بعد برند خونه هاشون تعریف کنند که فلان و باز بخندند, آخرش چی میشه به نظرتون؟
گاهی ترس از چیزی از خود اون چیز بد تر هست.
مثلا دانشجویی میگه اگر من از این درس نمره کمی بگیرم چی میشه؟ اگر بیفتم؟ اگر مشروط بشم؟
ما به این دانشجو میگیم: اگر همه این اتفاقات هم بیفته و حتی تو اخراج هم بشی هیچ اتفاقی نمی افته, فکر نکن دیگه دنیا تموم شده, خیلی ها بودند از دانشگاه اخراج شدند ولی اتفاقا بعد از اون به مدارج و جاهای خیلی بالایی رسیدند, خیلی ها در موقعیتی شکست خوردند ولی بعد وارد کار ها و موقعیت های دیگه ای شدند و به موفقیت های چشم گیری رسیدند.
ما چرا از یک سری عکس العمل ها این قدر به هم میریزیم؟
-فایزه: چون بعد ها هم با اون افراد رو به رو میشیم و ممکن هست اون افراد به روی ما بیارند و بعد حس می کنیم که دشمن شاد شدیم.
-استاد: خب دشمن شاد بشیم. یک بار برای من اتفاقی افتاد که اتفاقاً دشمن هام شاد شدند و اتفاقا من شاد شدم, گفتم توی این شرایط و اوضاع حد اقل من تونستم یه عده رو شاد کنم.
میخوام بگم بعضی چیزها هست که اگر کمی با خودمون فکر کنیم متوجه میشیم خیلی ارزشش رو نداشته که این قدر خودمون رو ناراحتش کنیم.
-بانو: گاهی یک سری ترس ها به دلیل این هست که ممکن هست مثلا با اتفاق فلان مسأله ما یک سری موقعیت هایی که از قبل داشتیم رو از دست بدیم.
-استاد: یک سری ترس ها هستند که واقعی هستند, بله ممکن هست مثلا من در جایی نتونم خوب ظاهر بشم یا نتونم پرونده ای رو به خوبی انجام بدم و این گونه کیس هایی که به من مراجعه می کنند کم میشند, بله این ترس ترسی هست که واقعیه و فُبیا نیست.
-سمیرا: اگر فردی هدفش و کاری که می خواد انجام بده براش مهم باشه در کنارش مسایل جانبیش رو باید بپذیره و قبول کنه.
-فایزه: ما باید اون موقعیت رو تجسم کنیم, در حالت ریلکسی قرار بگیریم و خودمون رو در اون موقعیت بذاریم تا شاید ترسمون از بین بره… ولی با این وجود وقتی به صورت عملی قرار هست در اون موقعیت قرار بگیریم باز اون ترس و اضطراب وجود داره و حس می کنی اگر نتونی بر ترس و اضطرابت غلبه کنی تمام تجسم های قبلیت و موقعیتی رو هم که الآن میخوای بهش برسی رو خراب میکنی.
-استاد: ما یک سری پیش فرض هایی رو در ذهنمون ایجاد کردیم و بر اساس اون پیش فرضها جلو میریم.
با هم بعضی از این پیش فرض ها رو بررسی می کنیم.
یکی اینکه بعضی چیزهایی که گفتیم ساخته ذهن ماست, ما خودمون در ذهنمون ایجادشون کردیم و بزرگشون می کنیم, اسم این پیش فرض رو گذاشتند آبپاشی, دلیلش هم یک داستان و آزمایشی هست که بر روی میمون ها انجام شده.
پنج تا میمون رو در قفسی قرار میدند و روی یک چهار پایه ای هم یک دسته موز میذارند, یکی از میمونها میدوه که بره موز برداره روی سر بقیه میمون ها آب میپاشند, وقتی که این میمونه برمیگرده بقیه میمونها کتکش میزنند, بعد یه میمون دیگه میره موز برداره به همین وصف و خلاصه دیگه هیچ کدوم از میمونها جرأت نمیکنه بره موز برداره. یکی از این میمون ها رو از قفس میبرند بیرون و یه میمون جدید میارند, وقتی میمون جدید وارد قفس میشه از چیزی که خبر نداشته, میدوه بره موز برداره بخوره که رسیده و نرسیده بقیه میمونها میریزند سرش میزننش, … یکی یکی میمون ها رو عوض می کنند و همین طور و در نهایت هیچ کدوم از میمون ها جرأت نمی کنه بره سمت موز ها با این که هیچ اتفاقی هم نمی افته و آبی هم دیگه نمیپاشند, چرا؟ در ذهن این میمون ها چیزی نقش بسته, که اگر من برم به این سمت کتک می خورم و نباید این کار رو انجام بدم.
کتابی هست به نام صد پیش فرض غلط, پیش فرض هایی رو میگه که این پیش فرض ها در ما تولید ترس می کنند.
ما چند‍تاییشون رو میگیم و اگر کسی موردی به خاطرش رسید مطرح کنه.
خیلی وقت ها بعضی پیش فرض ها باعث یک سری قوانینی میشه, در هندوستان استادی در معبدی درس میداده و یک گربه ای بوده که مزاحم درس استاد میشده و اون وسطها هی جست و خیز میکرده, اومدند و یک قفسی درست کردند و زمان تدریس استاد گربه رو گرفتند و در قفس انداختند تا این گربه دیگه نظم کلاس رو به هم نریزه…. بعد از مدتی استاد میمیره, گربه هم میمیره, افرادی که در اون معبد بودند فکر می کردند گربه در تفهیم دروس خیلی تأثیر داره, میرفتند یه گربه به زور میگرفتند می آوردند مینداختند داخل قفس تا استاد درسش رو بده و بعد رهاش میکردند…. و حتی بعد ها یکی یک مقاله علمی می نویسه تحت عنوان “تأثیر نگهداری گربه در قفس بر افزایش یادگیری دانشجویان”, در صورتی که چیزی وجود نداشته و این یک پیش فرض غلطی بوده.
از این مدل پیش فرض ها ما زیاد داریم
مثال دیگه این که حدود صد سال پیش, شاه میره جایی میبینه, یه نفر داره کنار دیواری قدم میزنه, بهش میگه چرا اینجا قدم میزنی, میگه نمیدونم شیفت بعدی هم یه نفر دیگه مسؤول قدم زنی اینجا هست و بعد که بررسی میکنند میبینند پنج شش سال قبل, این دیوار رو رنگ زده بودند و یکی از مسؤولین زمانی که از کنار دیوار رد میشه با دیوار برخورد میکنه و رنگی میشه و میگه خب یکی رو میذاشتید اینجا تا بگه که این دیوار تازه رنگ شده تا مشکلی پیش نیاد, و فکر کردند که این یه قانون هست, دیوار خشک شد ولی همچنین این ها کنار دیوار قدم میزنند و شیفت عوض می کنند…. اصلا یادشون رفته فلسفه این قدم زنی این هست که همون زمانی که رنگ دیوار هنوز خشک نشده کسی دستش نخوره و رنگی بشه….
خیلی از چیز هایی که در زندگی ما به شکل قانون در اومده پیش فرض ذهنی غلط هستند.
چند وقت پیش دیدم کسی میخواست خریدی بکنه طرف گفت من شنبه شب ها خرید فروش نمی کنم یا مثلا بعضی ها میگند شب چهار شنبه ها نرید به مریض سر بزنید …..
بسیاری از این چیز ها ساخته پرداخته ذهن ما آدم هاست, وجود نداره خیلی از چیز ها, ماییم که در ذهن خودمون خیلی ترس ها رو ساختیم….
یا مثلا پیش فرض ما این هست که اگر این اتفاق برای من بیفته بعد فلان میشه و بعد این اتفاقات می افته پس فلان….
خودمون قبل از این که اتفاقی در جهان بیفته, تصورش کردیم و هزار جاش رو رفتیم و حالت هایی رو هم تصور میکنیما یعنی بد ترین حالات و گزینه ممکنه رو تصور می کنیم….
کاینات هم به نحوی هست که وقتی شما به چیزی فکر می کنید به همون چیز انعکاس نشون میده و دقیقا شما رو می بره به همون سمت به همین دلیل هست که میگند دنیا رو هر جور بگیری برات همون طور میگذره, آدم هایی که دنیا رو سخت میگیرند براشون خیلی سخت میگذره و افرادی که سعی میکنند ریلکس تر باشند اتفاقا موقعیت های بهتری براشون پیش میاد.
ما در کار آفرینی دو مقوله داریم, یکی مقوله استعداد های ما و دیگری مقوله ترس های ماست.
یکی از دانشمندان میگه: ما استعداد هایی داریم که اژدهای ترس مانع شکوفاییشون میشه.
پس ما باید دو کار انجام بدیم: یکی استعداد هامون رو بشناسیم و دو اینکه همزمان با شناخت استعداد هامون این اژدهای ترس رو هم از خونه ذهنمون دور کنیم که این استعداده بتونه شکوفا بشه.
اگر هایی که خودمون برای خودمون میذاریم, اگر این طور شد چی؟ اگر اون طور شد چی؟ اگر پشت سرم حرف زدند چی؟ … این اگر ها رو خودمون ساختیم و خودمون هم باید از بینشون ببریم.
-استاد: کسی مثالی از این مدل ترس ها, ترس هایی که خودمون ایجاد کردیم می تونه بزنه؟
-مریم.ا: من در مورد صحبت های شما جنبه مثبتش رو میبینم, مثلا من شنیدم برای خرید کردن اگر سوره انشراح رو بخونیم, خرید خوب و رضایت مندی خواهیم داشت و در عمل هم نتیجه مثبتش رو دیدم.
-استاد: باور های ذهنی مثبت خیلی هم خوب هست, باعث تعالی فرد میشه و اتفاقا این جنبه علمی هم داره, وقتی شما سوره ای از قرآن رو می خونید و خدا رو در کنارتون حس می کنید یعنی شما خودتون رو به بالاترین قدرت جهان وصل می کنید و این برترین قدرت جهان هم شما رو با تمام نیرو ها حمایت و کمک می کنه.
اما بحث ما در مورد باور های منفی هست که مانع انجام کار ها توسط ما میشه و باور های مثبت اتفاقا کار ما رو بسط میده و خیلی هم خوب هست.
سوره انشراح سوره ای هست که اتفاقا معانی خیلی عمیقی داره.
“به نام خداوند بخشایشگر مهربان
آیا سینه ات را برایت نگشودیم؟
و، بار گرانت را از پشتت بر نداشتیم؟
باری که بر پشت تو سنگینی می کرد؟
آیا تو را بلند آوازه نساختیم؟
پس، از پی دشواری آسانی است
هر آینه از پی دشواری آسانی است
چون از کار فارغ شوی، به عبادت کوش
و به پروردگارت مشتاق شو”
در مورد باور ها و پیش فرض های منفیی که خودمون ساختیم
مثلا از کار یا موقعیت خاصی می ترسیدیم و وقتی وارد اون کار شدیم, دیدیم اون ترسه رو نداشته و یا قبل از انجام عملی با خودمون می گیم اگه برم چه اتفاقی می افته کی چی میگه بعد رفتید اتفاقا هیچ اتفاقی هم نمی افته و به خوبی انجام میشه.
-فایزه: من جایی سر کار میرفتم و قرار شد محل کار ما رو از مرکز شهر به کارخونه که در حاشیه شهر بود تغییر بدند, من ترس عجیبی داشتم, محیط کارخونه محیطی مردونه بود و پر از دستگاه, بهم اجازه تنها رفت و آمد کردن رو نمی دادند و این برام خیلی سخت بود با این که خودم می تونستم و اما رفتار ها و برخورد های اونها برام آزار دهنده بود و فشار زیادی رو تحمل می کردم هر روز با خودم می گفتم دیگه درست شده و امروز خودم می تونم برم ولی آخرش نتونستم دیگه به جایی رسیده بودم که هر روز اضطراب داشتم که من امروز برم چه اتفاقی می افته یه جور فوبیا شده بود برام تا آخر به جایی رسیدم که دیدم نه نمی شه نه من می تونم با اونها کنار بیام نه اونها با من و نهایتا زدم بیرون و در صورتی که ترس داشتم که اگر بیام بیرون بعد چی میشه چی میگند مثلا میگند میدون رو خالی کرد نتونست و اتفاقا بعد از این که من از کارخونه زدم بیرون غیر از صحبت های بچه های هم نوع که گفتند آره اخراجش کردند که بماند ولی همکاران بینا حرفی که نزدند هیچ تازه گفتند خیلی هم راحت شدی و حتی برخی شجاعتم رو هم تحسین کردند و گفتند این که تونستی این مدت رو تحمل کنی و خودت تشخیص دادی کار رو رها کنی و رها کردی بسیار شجاعانه بود.
-استاد: خیلی وقت ها آدم در موقعیتی قرار میگیره, همیشه این طور نیست که اگر من موندم حتما بردم, نه بعضی وقت ها بهترین کار در خروج هست و بهترین جواب در سکوت.
این نیست که اگه مثلا کسی حرفی به ما زد فکر کنیم اگه جوابش رو ندیم ترسو هستیم. سکوت نشانه بزرگ مَنِشی و قدرت فرد سکوت کننده بر کنترل نفس و رفتار خودش هست.
و بنابر این گاهی اوقات برداشت های ما از موقعیت ها و مسائل خیلی واقعی نیست.
ما گاهی رفتاری رو از فردی میبینیم و در موردش قضاوت می کنیم که فلان در صورتی که در واقع برداشت های ما کاملاً غلط بوده و قضاوت نا صحیحی داشتیم.
مثلا فردی جایی میره و اونجا دوست قدیمیش رو میبینه, این دوست پشت میز نشسته بوده و با دیدن اون به سلام کردن و احوال پرسی و دست دادن بسنده میکنه و جلوی پای او بلند نمیشه

مثلاً فردی جایی رفته بود و اونجا دوست قدیمیش رو میبینه, این فرد تا آخرین لحظه ای که اونجا بوده مرتب با خودش فکر میکرده که این آقا چقدر مغرور هست که بلند نشد و خودش رو گم کرده و چقدر زمان افراد رو تغییر میده و و و بعد که می خواسته بره دوستش با ویلچر از پشت میز میاد این طرف و اون فرد متوجه اشتباهش و قضاوت ناصحیحش میشه.
ما بعضی وقت ها با توجه به اولین چیزی که به ذهنمون میرسه قضاوت میکنیم و میگیم چرا این چنین برخورد یا صحبتی شد و یا پس از این که فردی کاری رو انجام میده خیلی پشت سرش حرف می زنیم و ازش انتقاد می کنیم بعد می بینیم اتفاقا این فرد قصد خیر داشته و خیلی ما رو می خواسته یا برعکس مثلا فکر می کنیم یکی حامی ماست و داره برای ما کاری می کنه در صورتی که در اصل داره به ضرر ما این کار ها رو انجام میده.
-بانو: منظورتون از باور های غلط چه جور باور هایی هست؟ این باور ها باید اصولاً ضد ارزش باشند یعنی چیز خاصی باید باشند؟
-استاد: باور های غلط هر باوری هست که در واقعیت وجود نداره و برای ما باعث محدودیت و ترس میشند.
هر باوری.
اتفاقاً ممکن هست یک باور غلط به درد ما بخوره و باعث جلو رفتن و تحرک ما بشه.
مثلاً فردی میخواست به جنگ بره, پیش استادش رفت و ازش تقاضا کرد چیزی بهش بده که در جنگ نیروش رو زیاد کنه و کمکش کنه بر دشمنانش پیروز بشه, استاد قوطیی رو بهش میده و میگه وقتی می خوای بِجَنگی کمی مواد داخل این قوطی رو بو کن نیروت ده ها برابر میشه و می تونی بر هر حریفی پیروز بشی. این فرد در تمامی جنگ هاش این قوطی رو همراه داشت و قبل از هر نَبَردی کمی محتویات اون رو بو می کرد و اتفاقا در تمامی جنگ ها پیروز میشد تا این که روزی قوطی مزبور رو گم میکنه و دوان به نزد استادش میره و میگه من قوطی نیرو بخشم رو گم کردم و نمی تونم دیگه در جنگ ها پیروز بشم و استاد بهش میگه تو بر اساس نیرو و قدرت خودت پیروز میشدی و اون قوطی فقط یک قوطی معمولی بود که من بهت دادم تا قدرت تلقینت رو ببرم بالا.
توجه داشته باشید بعضی وقت ها ممکن هست باور های غلط برای فردی نتیجه مثبت داشته باشه و به صورت مقطعی باعث حرکت و پیشرفت اون بشه ولی اکثر باور های غلط جلوی راه ما رو میبنده و مانع حرکت و باعث ترس ما میشه.
-مریم. ا: یک مثال از باور های غلط این که قدیمی ها نشستن فاخته بر دیوار و بوم خونه رو بد شگون و نشونه مرگ می دونستند.
-استاد: خیلی باور های غلط بود که حتی تا همین چند سال پیش هم در ذهن مردم ما جا داشت و باعث اذیت و ایجاد مشکل برای اونها میشد.
مثلا ما قدیمها کشاورزی داشتیم, باور غلطی که در بین کشاورزان وجود داشت این بود که هر کس آخرین فردی باشه که گندمش رو درو کنه, اون سال زنش فوت میکنه!, خیلی ها بودند برای این که آخرین نباشند محصولشون رو به آتش میکشیدند یا زمین و محصولشون رو به دست چرای گوسفندان میسپردند و در مقابل اونی که زنش رو دوست نداشته عمداً میذاشته محصولش رو آخر از همه درو میکرده خخخ
این باور, باور غلطی هست که حتی اگر کمتر از پنج دقیقه بهش فکر کنیم متوجه میشیم کاملاً غلط و چرت هست.
ولی خیلی از ما آدم ها این باور های غلط رو می پذیریم.
هنوز بسیاری از ما وقتی کسی عطسه میکنه, میگیم صبر اومد و نرو یا فلان کار رو انجام نده.
دلیل این که قرآن این همه بر تفکر و عقلانیت تأکید کرده این هست که ما آدم ها به راحتی یک سری چیز های الکی رو می پذیریم و همه این مسائل هم به خاطر “جهل” هست.
جهل داشتن یا نداشتن به تحصیلات نیست, ممکن هست سواد و تحصیلات ما بالا باشه ولی جاهل باشیم و در مقابل ممکن هست فردی بی سواد یا کم سواد باشه ولی جاهل نباشه.
در تحصیلات اطلاعات فرد میره بالا ولی مهم این هست که من چقدر فکرم رو به کار بگیرم و اهل تفکر باشم.
خیلی چیز هایی که در گروه ها و فضای مجازی و حتی حقیقی در مورد شایعات میبینیم, همه و همه ریشه در جهل داره.
این که امام علی علیه السلام فرمودند هیچ مصیبتی بالاتر از جهل نیست واقعاً درست هست و صحیح.

***********

قسمت دوم بحث امروز ما در مورد تیپ های شخصیتی هست که اتفاقا با مقوله ترس هم ارتباط نزدیکی داره.
ما آدم ها به لحاز چیز هایی که در فکرمون میاد, سه احساس ممکن هست بر ما غلبه کنه.
یا آدم های ذهنی هستیم که خیلی ترسمون زیاد هست یا احساسی هستیم که غم و غصه مون زیاد هست و یا حرکتی هستیم که خشممون قویتر هست.
در هر فردی یکی از این موارد نسبت به دو مورد دیگه غالب هست, یعنی ما حتما جز یکی از این گروه ها هستیم اما احساسات دیگه هم در ما وجود داره.
هیچ آدمی نیست که مثلا ترس نداشته باشه, غم هم همه داریم, خشم هم.
خشم خودش یک نعمتی هست که می تونه انرژی شما رو بالا ببره و اگر خشم تبدیل به عصبانیت شد و کسی بر اساس خشم و عصبانیتش عمل کنه اون زمان خشم بد هست وگرنه همون طوری که گفتیم خود خشم یک انرژی هست.
ترس هم می تونه خوب باشه و شما رو از یک سری کار ها و موقعیت های منفی باز داره.
غم هم خوب هست, گریه کردن بد نیست, شادی در کنار غم معنا پیدا می کنه, هم باید غم باشه هم شادی و انسان هایی که به درجات بالا میرسند دیگه خیلی غم و شادی براشون تفاوتی نمی کنه و گفتند که “غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد”
-استاد: کدوم یک از این موارد بیشتر به سراغتون اومده, آیا بیشتر ترس به سراغتون اومده یا خیلی تو زندگیتون غم داشتید یا خشم؟ اولین چیزی که به ذهنتون میرسه رو بگید؟
-دوستان هر کدوم در پاسخ وضعیت خودشون رو گفتند.
-استاد: افرادی که گفتند ترس, مهمترین نیازشون در زندگی امنیت هست. آدم هایی که غم رو گفتند بیشترین نیازشون در زندگی این هست که مورد تأیید واقع بشند و افرادی که گفتند خشم و حرکتی هستند بیشترین نیازشون استقلال هست.
-آیا میشه یکی در دو گروه قرار بگیره؟
-استاد: نه, بالاخره در هر فردی یکی از این موارد غالب هست.
ما یک مدلی داریم به نام مدل اینیاگرام تیپ های نُه گانه.
در مدل نُه گانه میگه که همه آدم ها یکی از این سه تیپ یعنی ذهنی, احساسی و حرکتی هستند و بعد هر کدوم از این سه تیپ خودش تقسیم به سه تیپ فرعی میشه.
مثلا در تیپ ذهنی, آدم های ذهنی یا مشاهده گر هستند یا خیلی محتاط یا خیلی خوش گذران.
آدم های احساسی یا مهر طلب هستند یا عمل گرا یا رمانتیک.
در تیپ رمانتیک غم براشون شیرین و قشنگ هست مثلا دوست دارند همه ش منتظر یکی باشند.
تیپ های مهرطلب صفر و یکی هستند یا خیلی با آدم دوست میشند یا اگه از یکی زده شدند دیگه زده شدند و دیگه هیچ, این افراد معروفند به آتش زیر خاکستر, یعنی خیلی خوبند همه جوره هم مرام میذارند و هستند ولی اگه با آدم بد شدند دیگه تموم.
و در تیپ عمل گرا, این افراد بیشتر دنبال شهرتند و خیلی میخواند معروف و مشهور بشند.
در تیپ های حرکتی, افراد در این تیپ هم به سه تیپ تقسیم میشند, یا تیپ رئیس هستند و دوست دارند ریاست کنند یا تیپ صلح طلب ند که دوست دارند بین آدم ها صلح و آرامش ایجاد کنند و یا تیپ کمال طلب هستند که همه چیز را به حد کمال و اعلای خودش می خواند.
-بانو: میشه تیپ شخصیتیمون رو تغییر بدیم؟
-استاد: نه, اتفاقاً به این تیپ ها تیپ های ذات میگند و تغییر نمیکنه ولی چیزی که هست میتونه از یه حالت به حالت دیگه شیفت پیدا کنه.
هر آدمی دو موقعیت در زندگیش داره, یکی موقعیت امن و دیگری موقعیت خطر.
شما تو زندگی تون در طول روز بیشتر در موقعیت امن هستید بعد یه اتفاقی براتون می افته, میترسید و وارد موقعیت خطر میشید. در این حالت شخصیت و تیپ تون یه باره شیفت پیدا میکنه به یه حالت دیگه.
مثلا تیپ کمال طلبید یه باره میشید تیپ دیگه ای که کاملا با شخصیت تون فرق میکنه.
این هست که دیدید آدم ها دو نوع شخصیت پیدا می کنند و این که میگند مثلا فلانی دو نوع شخصیت داره این نیست که دو قطبی هست.
اگر بخواید یه فردی رو خوب بشناسید باید در دم و و موقعیت امن و خطر بررسیش کنید.
یه موقعی یه آدمی خیلی خوب هست میگه میخنده یه باره که عصبانی میشه میگی ای بابا اون روش رو من ندیده بودم و در حالت عصبانیت یه چیز دیگه ای شد این آدم.
یکی از کار هایی که باید برای شناخت دیگران انجام بدیم این هست که اونها رو در موقعیتی قرار بدیم که عصبانی بشند تا ببینیم در اون حالت چه رفتاری داره.
بعضی وقت ها میبینیم یه آدمی که اتفاقا خیلی مودب هست و مبادی آداب صحبت می کرد چنان حرف های زشتی میزنه که شما شاخ در میارید.
ما آدم ها مثل اون زمینی هستیم که وقتی آتش فشان میشه اون چیز های درون خودمون رو میریزیم بیرون.
اگه شما عصبانیت تون رو تو خودتون بریزید, خشم فرو خورده, تبدیل میشه به غم و کم کم آدم افسرده ای میشید و اگر همیشه خشم تون رو بیرون بریزید آدم پرخاشگری میشید.
پس یه مرزی وجود داره بین این دو حالت که قاطعیت هست
شما باید با قاطعیت از خودتون دفاع کنید بدون این که به یکی حرف بدی بزنید یا خود خوری کنید.
ترس و اضطراب با هم فرق دارند. منبع اضطراب رو نمی دونیم چی هست ولی منبع ترس مشخص هست.
غم هم دو نوع داریم گاهی غم الهی هست, آدم نسبت به خودش و جهان دیگه ای که میخواد بره غم پیدا میکنه که نتونسته به خدا نزدیک بشه و این غم ها خوب هست ولی بعضی وقت ها غم داریم که چرا فلان چیز رو نداریم یا فلان کار شده یا نشده و غم مون دنیایی هست.
سوالی که پیش میاد این هست که آیا خشم خوب هم داریم؟
بله مثلا در روایات هست که حضرت علی علیه السلام از جایی رد میشدند دیدند فردی همسرش رو زده و خیلی خشم گین شدند و اون فرد رو تأدیب کردند.
اما خیلی جا ها در روایات و آموزه های دینی ما بر فرو خوردن خشم و کظم غیظ تأکید کردند. در عربی کظم یعنی بستن در مَشک آب, میگه این کیسه احساسات آدم گاهی اوقات لبریز میشه و باید دربش رو ببندیم چون معمولا آدم ها بعد از عصبانیت و این که چیزی میگند سریع هم پشیمون میشند. در لحظات عصبانیت عقل ما یک باره کم میشه و وقتی که آدم خیلی عصبی میشه کار هایی میکنه که بعدا خودش هم تعجب میکنه و میگه آیا من این کار ها رو انجام دادم!؟
البته چیز هایی مثل مواد مخدر و روان گردان هست که به کلی عقل رو زایل میکنه و چه جنایات و حوادث تلخی که در این شرایط به وقوع پیوسته و در مقابل اموری مثل تفکر و مطالعه عمیق باعث باز شدن عقل فرد میشه.
در گذشته ها نمی تونستند تیپ های شخصیتی رو بر اساس شخصیت افراد بررسی کنند و تیپ ها رو بر اساس اندام و هیکل افراد تقسیم بندی می کردند.
مثلا میگفتند شخصیت افراد قد کوتاه و چاق این مدلی هست, افراد چهار شونه این طوری و افراد لاغر و قد بلند اون جوری هستند.
و بعد متوجه شدند که این تقسیم بندی صحیح نیست.
در یکی از جلسات گذشته گفتیم که شخصیت با فردیت فرق داره.
ممکنه آدمی فرد خوبی باشه ولی شخص خوبی نباشه.
مثلا شما می تونید چند چیز رو هم زمان از زمین بلند کنید این یه نیروی فردی هست که شما دارید اما این که شما می تونید با دیگران خوب رابطه برقرار کنید شخصیت شما هست.
ویژگی های شخصی یعنی شما در مواجه با دیگر انسان ها, ویژگی های فردی یعنی شما خودت و خودت.
ممکن هست شما در یک جزیره به تنهایی زندگی کنید و فرد موفقی هم باشید, برای خودتون سرپناهی درست کنید, به شکار برید و از پس امورات خودتون به خوبی بربیایید اما اونجا اصلا شخص معنا پیدا نمی کنه چون کسی در کنار شما نیست که بخوایم شخصیت تون رو بررسی کنیم.
این که میگند فلانی آدم متشخصی هست یعنی در مواجهه با دیگران خوب برخورد می کنه.
بعضی آدم ها توانمندی های بسیار خوبی دارند, مثلا نویسنده خوبی هستند, خیاط یا آشپز خوبی هستند و کلا ویژگی های فردی خوبی دارند ولی در برخورد با دیگران خیلی بد برخورد می کنند این فرد شخص خوبی نیست.
حالا می خوایم اهمیت این تیپ های شخصیتی رو بدونیم.
در بعضی مشاغل ویژگی های شخصیتی دارای اهمیت زیادی هست و در برخی شغل ها این خصوصیات شخصی چندان اهمیتی نداره.
مثلا برای فردی که کارش سوهان کاری هست ویژگی های شخصی اهمیت چندانی نداره و خصوصیات فردی اون که بتونه کارش رو خوب انجام بده و خسته نشه خیلی مهم هست.
ولی در شغلی مثل پزشکی توانمندی های شخصیتی هم خیلی مهم هست باید در کنار توانمندی های فردی و تخصصش بدونه چطور باید با یه بیمار صحبت کنه, مثلا پزشکی یک باره به فردی بگه شما سرطان داری طرف سکته هم میکنه ….
یا خلبان ها, مثلا یک خلبان باید در موقعیت خطر مدیریت داشته باشه نه که یک باره به مسافران بگه که هواپیما نقص فنی داره و ممکن هست هواپیما سقوط کنه.
پس این خیلی مهم هست که من با توجه به ویژگی های شخصیتیم بتونم آرامش بخش باشم یا این که آرامش رو از دیگران بگیرم.
گاهی اوقات ما بلد نیستیم در ارتباط با دیگران چی بگیم و از چه جملاتی استفاده کنیم.
مثلا فردی در تسلیت فوت پدر یکی رفته بود بهش گفته بود که همه بزرگان و دانشمندان فوت شدند بابای تو که کسی نبود
یا در دوران دانشجویی ما یک استادی داشتیم که تازه از کشور چک اومده بود و سرش چندان شلوغ نبود, یکی از دانشجوها میخواست بره با این استاد پایان نامه بگیره رفته بود بهشون گفته بود آقای دکتر من احساس کردم شما از همه بیکارترید اومدم با شما پایان نامه بگیرم, استاد هم ناراحت شده بودند و گفته بودند برو به همون ها که کار دارند بگو, اون دانشجو هم گفت من که حرف بدی نزدم که …
باید دقت داشته باشیم جملاتی که ما در برخورد با دیگران استفاده می کنیم خیلی موثر هستند.
مدل تیپ شناسی شخصیت که ما کار می کنیم مدل اینیاگرام هست.
در این مدل سه تیپ شخصیتی اصلی داریم که هر کدوم از این تیپ ها هم سه تیپ زیر مجموعه دارند و کلا نُه تیپ شخصیتی داریم.
اینیا یعنی نُه و گرام هم یعنی نقطه. اینیا گرام یعنی نُه نقطه.
این یک نظریه ای هست که میگند هزاران سال پیش در کشور های شرقی وجود داشته و آقای گورجیر میاد به کمک دانش جوهاش این نظریه روو دوباره احیا و روش کار می کنه و آمریکایی ها بهش میگند روانشناسی تحول و خانمی به نام هلن پارنر هم روش کار کرده.
بر اساس این نظریه می تونیم با دونستن و شناخت شخصیت مون مشخص کنیم که چه نقاط ضعف و قوتی داریم.
مثلا اگر شما تیپتون تیپ حرکتی کمال گرا باشه برای انجام کار های بازار یابی اصلا مناسب نیستید, افراد بازاریاب باید بتونند خوب کالایی رو تبلیغ کنند, تیپهای کمالگرا خودشون عیب کالا رو هم میگند, مثلا میگند این بخاری رو ما درست کردیم ولی نه! این بخاری هم همچین خوب بخاریی نیست میتونست خیلی بهتر از این باشه…
و یا مثلا کسی که تیپش احساسی عمل گرا هست اگر خواست کار گروهیی انجام بده حتما باید نفر شماره دو گروه باشه, رئیس گروه نمی تونه باشه ولی اگر نفر شماره دو باشه خیلی قشنگ میتونه عمل کنه.
پس شناخت شخصیت خیلی به ما در شناخت استعداد ها و همچنین نحوه برخورد با دیگران کمک میکنه.
پ.ن: حدود ده دقیقه آخر کلاس رو گوشیم ضبط نکرده و بنابر این این پست رو بعدا تکمیل خواهم کرد.
خلاصه اینکه نحوه برخورد ما با تیپ های شخصیتی مختلف هم باید متفاوت باشه, ممکن هست جمله ای رو به شخصی بگیم که تیپ شخصیتی ذهنی بگیم ناراحت بشه و بهش بربخوره و فردی که تیپ شخصیتی احساسی داره از اون جمله حتی خوشش بیاد و فردی که شخصیت حرکتی داره براش بی تفاوت باشه اون مسأله.

********

می توان با یک گلیم کهنه هم
روز را شب کرد و شب را روز کرد
می توان با هیچ ساخت
می توان صد بار هم مهربانی را ، خدا را ، عشق را
با لبی خندانتر از یک شاخه گل تفسیر کرد
می توان بیرنگ بود
هم چو آب چشمه ای پاک و زلال
می توان در فکر باغ و دشت بود
عاشق گلگشت بود
میتوان این جمله را در دفتر فردا نوشت:
خوبی از هر چیز دیگر بهتر است

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «کار آفرینی از ایده تا اجرا, جلسه چهارم»

من هرچی فکرشو میکنم، سختمه بهت بگم بانو. من استثنا بهت میگم نخودی.
همون قبلی.
عالی بود.
باور بکنی یا نه، من ی برنامه‌ریزی توی ذهنمه به خاطر همین ترس هام هیچ وقت شغل های دوم که دنبال‌شون بودم رو پی نگرفتم و هر درسی که میذاری، سر تا تهش رو میخونم.
میگم البته که تنظیم و نوشتن همچین دروس زیادی حوصله میخواد، ولی ی وقت کله‌داغیت رو از دست ندی! نکنه ادامه ندیا!
من یکی سخت منتظر باقی‌شم.

سلام بر آقای خادمی مدیر مدیران ارجمند محله.
من دیگه خودم هم چندان خودم رو نخودی نمیشناسم ولی شما هر جور راحتید!
فکر کنم شما باید کمی برنامه ریزی ذهنیتون رو مورد بررسی های موشکافانه قرار بدید شایدم کمی درش تجدید نظر کنید البته نمی دونم ولی براتون آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.
در مورد کلاس ها هم تا اونجایی که فرصت کنم میرسونمشون ولی خب کمی فرصتم نسبت به سابق محدودتر هست و این میشه که یه اندکی دیر میشه…..
ممنون که می خونید و واقعا امیدوارم بتونید بر اساس این کلاس ها و درس های استاد علیان استعداد های واقعیتون و راه درست رو پیدا کنید و به هدف غاییتون برسید.

سلام و درود بیپایان خدمت بانو خانم وکیل محله, من بخاطر منتشر کردن این پست ازتون تشکر میکنم, راستی شما قول دادید اگر هارد کامپیوترتان مشکلش حل شد بقیه ی کتاب آیین نگارش حقوقی نوشته ی احمد باخطر و مسعود رئیسی را منتشر کنید میخواستم ببینم آیا امکانش برایتان مقدور است که مابقی کتاب را در محله منتشر کنید یا نه, با سپاس فراوان در پناه حق بدرود و خدا نگهدار

سلام بر جناب عبد الله پور حقوقدان محله
در مورد کلاس ها که زحمت اصلی با آقای دکتر هست و تدریس عالیشون ولی نوشتار های من قابل شما رو نداره امیدوارم مورد استفاده مفیدتون قرار گرفته باشه.
در مورد هارد من و آیین نگارش هم متأسفانه در اقدام اولیه نتونستند به درستی و مناسب محتویات هارد رو بازیابی کنند و حدود نیمی از مطالب بازیابی که همون ها هم غیر قابل استفاده بود “حدود سی هزار تا فایل صوتی, ده هزار تا متنی و ….” مجدد دادم یه جای دیگه برای ریکاوری که امیدوارم بشه و بتونند نهایتا اگر این تیر آخر هم به نشان ننشست ادامه کتاب رو از فایل اصلی براتون در محله آپ می کنم.
باز هم ممنون از حضورتون و براتون بهترین ها رو همراه با موفقیت آرزو دارم.

عالی بود بانو…
واااااای من فهمیدم تیپ شخصیتیم احساسی مهرطلبه… هاهاهاههاهاهاها… و نباید هرگز مدیریت کنم! جدی ام هر وق مدیریت کردم آبروریزی شده. هیچوق زیر بار مدیریت نمیرم.
یه چی جالب براد بگم بانو… پارسال داییم فوت کرد. روز شنبه دفنش کردند. پیرزن پیرمردا صداشون در اومدکه چرا همچین کاری کردید شگون نداره، حالا مُرده بقیه خونواده رم میبره… خب بُرد واقعاً !!! به یه سال نکشیده پسر دایی و زنداییمم فوت کردن… این اعتقادات عجیب و غریب قدرتی دارن عجیب غریب تر!!!
من یه اعتقادی دارم… روزایی که پرنده ببینم یا صدای پرنده بشنوم اون روزم روز خوبی میشه…خخخخخخخخخخخ… نخند…
خیلی خوب بود دستت درد نکونه خوار…

سلاام بر رهگذر خانمی عزیزم, خوبی یا چطوری آیا؟
منم ذهنی خوشگذرانم خخخخ آخر کلاس از استاد خصوصیات تیپ شخصیتیم رو پرسیدم که ضبط نشد ولی استاد گفتند خیلی حرف میزنند این گروه خخخخ و این که در کار صلح و آرامش دادن بین دیگران هستند و بقیه ش رو یادم نیست ولی خیییلی خوب بودیم ما خخخخ
در مورد باور های غلط هم فکر کنم شما و خانواده محترم رو به تفکر سفارش کنم ولی این که اتفاقا اون باور غلط اتفاق هم می افته گاهی نتیجه تلقین و انرژی های منفی و گاهی هم اتفاقات طبیعی و سیر عادی امور هست…..
میگم بیا خونه ما, هر روز صدای پرنده داریم و خودشون رو هم در آسمون نگاه کنی پیدا می کنی ….
خوشحالم خوب بوده, دست و سر شما هم سلامت

سلام بر آقا سعید گرامی. بله از روی فایل ضبط شده می نویسم و چون به نظرم این کلاس ها واقعا مفید هست و گفتند اونچه رو برای خودتون می پسندید برای دیگران هم بپسندید و بخواید و اکثر دوستان هم امکان حضور در این کلاس و مشابهشون رو ندارند دیگه بر آن شدم که بنویسمشون باشد که رستگار شویم.
امیدوارم واقعا بتونه مورد استفاده تون قرار بگیره و براتون راه گشا باشه.
ممنون از حضورتون و همیشه شاد و سربلند باشید.

درود بانو از این پست بسیار مفیدتون تشکر میکنم واقعا خیلی به ما لطف میکنید که مطالب سر کلاستون رو برامون میذارید
خب قطعا ما همیشه وقتی میخوایم یه کاری رو انجام بدیم فرضیه ها خیلی رومون تأثیر میذارن اگه ما باورهای غلط داشته باشیم فکرهای منفی مانع پیشرفتمون میشن
ولی اگه مثبت بیندیشیم قطعا موفق میشیم اما به عقیده من خوشبین بودن زیادی هم کار دستمون میده
و به رویا گرایی تبدیل میشه فرض کنید ما برای رسیدن به یه آرزو خیلی تلاش میکنیم و باورهای مثبت به خودمون تلقین میکنیم و میگیم حتما به اون چیزی که طالبشیم خواهیم رسید
بعد اگه موفق نشیم ضربه ی روحی جبران ناپذیری خواهیم خورد اون وقت تکلیف چیه
قسمت دوم بحث کلاستون رو هم بسیار میلایکم ما باید همیشه حواسمون به طرز برخوردمون با دیگران باشه من که همیشه خیلی مواظبم و توی رفتارام دقت میکنم که کسی از دستم رنجیده خاطر نشه باز هم مرسی موفق باشید.

سلام بر آقای خورشیدی گرامی. خواهش می کنم وظیفه هست و مایه خوشحالی….
در مورد مثبت نگری فکر نمی کنم به معنای فراموش کردن واقعیت ها باشه و تا اونجایی که خاطرم هست در جلسات قبلی راجع به این که اگر تلاش کنیم و نرسیم و شکست و این که شکست ها گاهی اولین قدم برای موفقیت های چشم گیر بعدی هستند مطلب داشتیم ….
از حضورتون و مطالعه دقیقتون ممنونم و براتون آرزوی موفقیت و سربلندی دارم

سلام بانو جان
ممنون بابت پستی که گذاشتی. خب من فکر میکنم جز دسته اول یعنی ذهنی باشم، بعضی وقتا محتاط و بعضی وقتا هم مشاهده گر که فکر میکنم بیشتر مشاهده گر باشم.
نمیدونم درست متوجه شدم یا نه.
موفق باشی عزیزم.

سلام
این جلسه عالی بود
من همیشه سعی میکنم باورهای اشتباه رو کنار بذارم یا ازشون دور بشم اما همیشه و همه جا موفق نمیشم.
تلقین و باورهای مثبت و افکار مثبت رو قبول دارم و انجامشون میدم.
من وقتی میخوام تو یه جمعی کنفرانس بدم یا یه صحبت داشته باشم استرس میگیرم و اول صحبتهام همیشه با اضطراب همراهه بعدش کم کم درست میشم و میتونم خودمو کنترل کنم اما این اتفاق از ترس نیست میخوام از استادت بپرسی که چه کار بکنم که همین اولشم اتفاق نیفته؟
درباره تیپهای شخصیتی هم بیشتر بپرس دوست دارم هر ۹ گروه رو کامل توضیح بدن و بگن که کدوم فرد میتونه تو کدوم کار موفق باشه یا اگه ممکن نیست و زمان اجازه نمیده کتابی رو معرفی کنن تا برم و مطالعه کنم.
منتظر پستهای بعدیت هستم در ضمن اگه این پست تکمیل شد بیارش بالا تا دوباره بخونیمش یا اطلاع!رسانی کن.
موفق باشی.

سلام بر پریسیما خانمی عزیزم. آفرین بر شما و در مورد سوالت هم حتمی. فقط استاد گفتند دوره مربوط به شخصیت شناسی حدود ۱۶ جلسه هست که ساعت ش یادم نیست کلا بحث خییلی مفصل هستش…..
ممنون از حضورت و کامنتت و همیشه شاد و سربلند باشی

سلام مجدد
میگم قبول دارم که باورهای غلط تاثیر واقعا مخربی دارن و باید دور بریزمشون… خب تا حد امکان این کارو میکنم
فقط یه مشکل خیلی بزرگ دارم ! تو تیپ شناسی شخصیت خودم با مشکل جدی مواجهم… واقعا نتونستم بفهمم چه تیپی هستم
و دیگه اینکه این ترس از موقعیت کاملا درسته فقط اینم نمیدونم چطوری بهش غلبه کنم؟
شعر آخرش هم خیلییییی عالی بود
در کل بی نهایت ممنونم بانو

سلام بر روشنک خانمی عزیزم.
خب یه کم بیشتر فکر کن و دقت کن حتمی متوجه شخصیتت میشی خارج از این نه تا فرض نیست …. در مورد ترس از موقعیت های جدید هم به خودت بقبولون که این یه ترس بیجا هست و تجربیاتت قبلیت هم احتمالا این رو تأیید می کنند …. ولی من باز می پرسیمو مرسی که خوندی با دقت شدییید

سلام بانویی ممنون خیلی عالیه! شنیدم کتاب نبرد هنرمند درباره موانع درونی موفقیت بحث میکنه و درباره مطالب امروز شما یعنی شناخت باورها و ترسهای غلط هم بحث میکنه اما من گویاشو ندارم اصن نمیدونم گویا شده یا نه.

سلام ندا جون ممنون از حضورت و معرفی کتاب. منم که کلا روانشناسی خون نیستم پس نمی دونم که گویا شده یا نه ولی امیدوارم گویا شده باشه تا دوستانی که علاقه منند هستند بتونند تهیه و مطالعه کنند. بازم ممنون و همیشه موفق باشی و شاد

دیدگاهتان را بنویسید