خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شب نشینی شانزدهم محله. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 250

هاهاههاهاهااا.. آخه منو چه به پست شب نشینی زدن؟ دوره آخرالزمون شدس… خداااااا.. دیگه وقتشس ظهور کونی…

هی بچا آدما تو شب نشینی چیکار میکونن؟ ما شب نشینیامون اینطوریه که میریم خونه یکی.. بعد اون یکی تلویزیونشو روشن میکونه.. بعد همه میشینیم یه سریال آبکی میبینیم… بعدم وخمیسیم میایم خونه هامون… حرفم نیمیزنیم باهم… فقط گاهی وقتا یه شَبَح رد میشه و چایی و میوه و خوردنی میذاره جلومون… خو تو دنیای مجازی که تیلویزیون نداریم… پس چی روشن کونم برادون؟ موضوع از کوجا بجورم شومام دلدون خوشه… پذیرایی ام نداریم، هر کی یه لقمه نون پنیر بذاره تو کیفش بیاره… برا منم بیارین هر چی واس خوددون میارین…

راسی من خوبس از فرصت استفاده کنم و از همین تریبون اعلام بنمایم که این آخرین پست من هستش تاااااااااااااااااااا اردیبهشت… البته تو کامنتا هسم.. ولی پست دیگه نیمیتونم بزنم… پستای تاریخ هنرم دچار شپش زدگی شد و زیبایی شناسیم ترشید… رنگ شناسیم تلخید… خاطراتم شورید… من موندم و دبه دبه ترشی و شور و تلخ و آکله جات مختلف… چیکار میشه کرد؟ راسیاتش من نباس هرگز تصمیم بیگیرم که نظم و انضباط بخرج بدم و روی روال پیش برم و مثلاً پست سریالی بزنم، چون شلخته و هاشور واشور و شلم شوربا و هپلی میپلی ام…  ولی قول میدم بعد اردیبهشت تلاش کنم یه سرو سامونی بدم  به پستام.. مثلاً یه شونه بکشم به کله ی شیپیش زده شون.. یه حمومی ببرمشون و یه جوهر نمکی بیریزم بهشون تا جرمشون بره.. شایدم بجوشونمشون تا حسابی میکروب زدایی شن.. فعلاً یه نمکی میزنم بهشون و میذارمشون کنار تا کِرم نیفده تا اون موقع تو جونشون… عه عه عه.. گندت بزنن…هاههاهاهاهاهاها…

امضاء: هَپَلی میکروب تنها…هاههاهاهاههاها

بهر حال چون عزیزانی بودن که فرمودن این پستها رو دوس داشتن و ما براشون احترام زیادی قائلیم.. پس پستای تاریخ هنرمو تلاش میکنم دوباره باز سازی و راه اندازیش کونم.. البته ایشالله…

خو دیگه چی بگم؟ چی مونده؟ کسی سؤالی نداره؟

خب دیگه دوستان بیاین بیشینید تو شبنشینی و بزنید تو سر و مغز همدیگه… منم وظیفه اذیت کردن شوما را به عهده میگیرم.. هاههاهاهاههاهاهاها… راسی چون تلویزیون نداشتیم برادون یه آهنگ میذاریم تا صدا به صدا نرسه و ما در امر آزار و اذیت شما به نتیجه مطلوب برسیم…

خب وخسین بیاین آهنگ رو از

اینجا

دانلود کنین

راسی سلام… خوبید؟ خوشید؟ دیگه چیطورید؟

عرض ادب و احترام…

مثلاً من خیلی دخدر خوب و با ادبی ام… خخخخخ

۶۸۴ دیدگاه دربارهٔ «شب نشینی شانزدهم محله. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 250»

فاطمه راس میگه ..ی وخ دیدی رفدم تا اسفند سال دیگه نیومدم ی وخدم هفته دیگه اومدم .معلوم نیس ..من هیچیم دس خودم نیس هاهاهاهاهاهاهاهاه دوتا مهربون دارن زندگیمو میکشن ب سمت خودشون .یکی میکشه اسنور یکیم اونور خخخخخخخخخخخخخ

روشنک… هاههاهاهاههاهاهاهاه.. بی خیال روشنک.. شهروز بچه خوبیه… هیچی تو دلش نیس… جدی چرا میگن طرف هیچی تو دلش نیس؟ یعنی چی؟ هاهاههاهاهاهاهاها… وااااااای ببخشید من ذهنم همش یه طرف دیگه میره… بهر حال همین جا با هم آشتی کنید … پروازم میپره از سر کوچه شیرینی میگیره… میخوریم… گشنمه…خخخخخ

رهگذر دوست دارم شب نشینی رو بزنم. من رو حرفت حرف نمی زنم. ولی من هفته دیگه ممکنه نباشم و واسه همین تا جایی که می دونم صاحب پست شب نشینی باید خودش تو شب نشینی باشه. خب اگه من نباشم به نظرم به نوعی بی احترامی به جمع محسوب میشه

بچا من چرا انقد شبیه این کک مکی نوشتم خخخخخخخخخ. ی لحظعه فک کردم این جای من کامنت داده خدایا خخخخخخخخخخخخعمه جنازه شی .خودم پست ترحیمتو بزنم …

رهگذر برنامه های تلویزیون رو مهدی ضیاییفر تو پستش زده برو ببین کلاه قرمزی هست یا نه.
رعد احمد که پرید. اگر نتونی وحید رو راضی کنی، شب نشینی هفته ی بعد با خودته خخخ.
روشنک گفتم که دلیل دلخوریت اصلاً مهم نیست. هرچی هست، مقصر باشم یا نه، معذرت میخوام.

سلام پریسیما …شما چطوری /؟؟شونیزامو میدی یا نععععععععععععععععععع
اون دو تا مهربون ..هی میگن بیا پیشمون .هععععععی ..خخخخخخ

باشه وحید… عذرت موجهه…
شهروز میخوای خودم بزنم باز؟ اشکالی نداره… خو رعد گنا داره…
پرواز خیر ندیده … ادای منو در بیاری میزنم دکتریتا نصف میکنم میشی فوق دیپلم و نصفی… هاههاهاههاهاها… مث خودد بنویس..

پریسیما چرا یکشنبه شب نشینی نداشته باشیم آیا؟
خب وحید هم که پرید، رعد خودت باید شب نشینی بزنی. شخص خودت.
مگر این که خانم کاظمیان به کمکت بیاد یا مثلاً وحید بازم بتونه شب نشینی بزنه.

خخخخخ خخخخ هاهاهاهاهاها خانم کاظمیان از اون موقع تا حالا داری چیکار می کونی؟ خخخخخ خخخخ
شهروز اگه صلاح بدونی می زنم پستو. ولی ممکنه یکشنبه باشم و پنجشنبه نباشم. واسه همین دوست ندارم بی احترامی به بچه ها بشه

اتفاقا من اصلا اینطوری دوست نداشتم… دلیل اصلا مهم نیست!!!!
خب بگذریم
پس برای آشتی، با من موافقت میکنی و به درخواستم که برات ایمیل کردم بذل توجه مینمایی مگه نه؟

ها ولک عمه .میبینم ک .به حرفم رسیدی و میخوای پست بزنی…
شاعر میفرمایهه :::به حرفم رسیدی ب عشقت نرسیدی ..نه به حرفم رسیدی ب پستت نرسیدی .ها ای دل تو خری دارری نداری .افسونن شدی و یاری نداری !نفرین ب تو ای دل دلِ غافِِِِِِل .تو ک گرمیِ ..
خدایا توبه توبه .خط رو خط رف .
هععع سیا نررمه نرمه .سیا توبه توبه .واااااااااای چرا ایطوری میشه …هععععععی

میدونی خیلی دوست دارم که رشتم را در یه گرایش دیگه ادامه بدم اما اون بنده خدا حسابی از دکترا و ادامه ترسوند من را, میگه ارشد هم بری کلی درگیری داره همش تحقیق و مقاله هست میگه دکترا که کلا به جای درس و واحد باید مقاله و تحقیق بدی, چه میدونم حسابی نسبت به ادامه تحصیل دلسردم کرده حتی برای ارشد هم دستم میلرزه, تو هم هر وقت میای میگی که سخته و خستم و از این حرفها.
چی بگم خیلی به این گرایشی که میخوام برم علاقه دارم و خیلی دوست دارم که بتونم که تا دکترا پیش برم اما این بنده خدا حسابی من را نگران کرده میگه این رشتهی که میگی کلی سخته ادامه دادن درس که جای خود داره.
راستش ما نابیناها هم از نظر منابع خودت که میدونی که ناتوانیم حالا تو زبانی و مشکلی نداری اما من همین کارشناسی را جونون گرفتم بس که توی پیدا کردن کتاب به مشکل خوردم, اما اگر این حرفها نبود شاید با دل و جرعت بیشتری پیش میرفتم.

خوب میشه اگه خانم کاظمیان بزنه
آخرین شب نشینیه ساله خانم کاظمیانم که گل محلن
فرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررار

راستی حسینی من یه سوال دارم, آقا مگه این پست آلبوم دلکش به فیلترینگ مربوط نمیشه چرا منتشر شد, برم گذارش بدم به فیلترینگ؟؟؟؟؟ من هم فردا پست آلبوم هایده میزنم منتشر میشه آیا خخخخخخخخخ.

فاطمه رشته ایی که دوست داری برو همه رشتها مشکلات و سختیهای خودشونو دارن ولی وقتی باب میلت باشه حد اقل به لحاظ روانی راحتی و فشار مضاعف روانیی را مجبور نیستی تحمل کنی
خو الان یکی بپرسه مگه از تو پرسید پریدی وسط ماجرا ؟ خخخخخ خخخخ

شهروز ممکنه پنجشنبه تو راه مسافرت باشم واسه همین می ترسم نباشم. ولی به احتمال خیلی زیاد یکشنبه هستم.
فاطمه خانم بستگی داره شما چه رشته ای بخواهید ادامه بدید. خب طبیعیه که بعضی رشته ها سخت باشند. مثلا من در همین ارشد خودم هم سختی کشیدم و چندین تحلیل و مقاله و کارهای کلاسی جورواجور ازمون گرفتند. ولی خداروشکر از پسشان براومدم. اگر هم خواستید منم کمکتون می کنم

سلام پسرم… آره چایی ام دارم براد.. با پولکی که میدونم دوس میداری… خخخخخ… یادته هی پولکی میخواسی تو نجف آباد؟ خخخخ

من دلایلم منطقیه حسینی کاملا منطقی
اگه جواب داده بودی بهت توضیح میدادم
من آشتیم حسینی خیلی بچه خوبی هستی فقط گاهی زود جوش میاری، اگه قبولت نداشتم عمرا نمیگفتم ازت ناراحتم چون آدمهای بی ارزش حتی به انتقاد کردن هم نمی ارزن

خب پس وحید چون شرایطش مشخص نیست برمیگردیم به همون رعد.
رهگذر دوباره بیا، در گوشتو بیار، ببین رعد شب نشینی بزنه که هیچ. نزنه یه کتاب هست با اون موضوع مورد علاقت که ده جلده هر جلدشم ۹۰۰ صفحه. دیگه خودت میدونی.
پایان در گوشی خخخ.

خب .بذار بت بگم فاطمه .دکترا خیلی سخته .خصوصا نابینا ک باشی سختتره .
شهروز !اقبالت سیاه شه ..پریسیما و رهگذر بختتون کبود شه …هععععع ب من میگه زبانی مشکلی نداری /؟
آه فاطمه رشته های فارسی رو کتاابتو میتونی بدی برات ضبط کنن .الان نمونه هایی هم داریم ک کتاب گویا میکنن همینجا هم هسن .حالا من اسمشونو نمیارم ریا نشه خخخخخخ!!
بعد :ولی ررشته ما اینجوری نیس !@#@! رشته ما اگه ی کتابی عکس باشه پدرت در میاد تا درستش کنی .بگذریم .من از خیلی چیزا گذشتم تا برسم ب اینجا ..توهین شنیدم از آدمای بیلیاقت ولی ؟؟؟؟؟؟؟!!!
هعععععععععی شمام اگه علاقه داری خیلی ؟؟؟
ولی فاطمه ی اصل مهم وجود ی خانواده خوب و حامیه تو زندگی …خیلی کمک میکنه
عمه کامنتام هس ک مشکلی نداره
روشنک خواهش میکنم شوما صاحب نظری ..

روشنک. اگر با ایمیلت موافقت کنم باید یه خودنویس بزنی. حالا انتخاب با خودت.
یعنی همچین دیکتاتوری هستم خخخ.
بعدشم تو دقت کردی خیلی بدجنسی آیا؟ تا حالا سن و سالی نداشتی، حالا که شد من باید احترام سن و سالت رو نگه میداشتم آیاااا خخخ.

شهروز حسینی… چرا شب نشینی رو زوری میکنی تو حلق کاربرا… هاههاهاهاهاه… خو وقتی میگه نمیتونم نمیتونه یقین بابا… یه کم دموکرات باش.. دیکتاتور.. هیتلر… هاههاهاهاها… خو بده وحید پنجشنبه که نیسش به نیابت از وحید یکی از ماها میایم پاسخگو میشیم…
اسم اون کتابم نیار که کلاً میزنم هست و نیست خودمو نیست میکنمااااااااااااااا…. خدایا چرا یعنی منو نیمیکشی؟ خخخخخخ

فاطمه خانم واسه دکتری هم سختی های خودش هست. من آزمون دکتری هم دادم و تقریبا سخت بود و منتظر جوابش هستم تا ببینیم قبول میشیم یا نه؟ چون این ترم ترم آخرم گفتم آزمون دکتری هم بدم

پرواز این توهین شنیدن و سختی مضاعف کشیدن را با تمام وجود میفهمم
به خصوص اگه متکی به نفس و مغرور هم باشی و بخایی همه بار به دوش خودت باشه که کلا منهدم میشی
منبع نداشتنم و عدم برابری در امکانات که دیگه غوغا میکنه هعییییییییییییییییییییی روزگار
با تمام وجود برات دعا میکنم به اندازه سختی که میکشی نتیجه بگیری پرواز

مجگان و سمیرا هستن پریسیما .رات شدی حاللا ؟؟؟عه ب ریز زندگی مردم کار داره بی ادب ..
مجگان واسا ..و.
سمیرا الان میام لا هعععع
مجی
سمی
واااااااااااای .دو تا دل دارمو دو دلداده ..هعععع

خدا نکنه رهگذر خدا تو رو بکشه بیا چاره ی کارو بهت بگم
ببین بزن بیا تهران منم میام تهران خیلی وقته تصمیم دارم شهروزو له کنم اما موقعیتش پیش نیومده از اونجا هم میریم شونیزای منو از دکتر میگیریم اگه امساک کرد اونم میزنیم لهش میکنیم و خدمت بزرگی با این دوتا قتل به جامعه ی نابینایان میکنیم که تو تاریخ نگاشته میشه.

راس میگی طاها؟ ای پینوکیو… دماغ این بچه رو یکی ببره رف تو چش و چارمون… هاههاهاهاهاه… شماها همه تون از هم خبر دارید.. تموم کاربرای سایت باهم رفیقین… من بدبخ این ور دنیا تنهای تنها افتادم…
شهروز حسینی چرا من و تو مث هم فک کردیم؟ پس تو واقعاً دیکتاتوری… خخخخخخ…

وااای خاک وچوک
حسینی سن و سال را ندیده بگیر خاستم پیاز داغشو زیاد کنم وگرنه من که سنی ندارم از مهدی هم کوچیکترم

آقای دکتر کسانی که به شما توهین کردن به خودشون کردند. مطمئن باشید در راهتون موفق خواهید بود. منم براتون بهترینها را می خوام

حسینی الان چی گفتی تو به من هان؟؟؟؟؟؟/ من مگه چی گفتم یه سوال بود ببین میزنی آدم را همه هم شاهدن خخخخخخخ.
جدی برام سوال بود بنا به دلایلی که خودت میدونی وقتی اون پست را دیدم خیلی نگران شدم خو.
مرسی دکتر برای اینکه وقت میذاری و جواب میدی, ممنونم روشنک و آقا وحید.
برای همین میگم که باید اول شاغل بشم بعد ادامه بدم دیگه دکتر باید برای خوندن یه کتاب پول بدی و من که امسال آبجیم هم دانشگاه ثبت نام کرده خو اگر بخوام ادامه بدم بی توجه به شرایت خانوادم خود خواهی میشه چون تا اینجا به اندازی کافی مشکل داشتم و خانوادم حمایتم کردن, اما از این به بعد به نظرم حق آبجیم هست.

مگه مژگان نمرده بود؟ سمیرا رو که خودت بهم گفتی به کسی نگم کشتیش و جنازه شو گذاشتی لای دیوار زیرزمین خونه تون
من نمیخواستم لو بدماا خودت خواستی تا تو باشی به من دروغ نگی
پرواااز ماشالا خان با من صادق باش

موافقم پریسیما… بزن بریم به سرعت برق و بااااااااااد.. بزن بریم از اینجاااااااااااااااااا… یه شیش تا دیگه ام هسن که باس بکشیمشون… هاههاهاهاها… خوبه یه کشتارگا بزنیم تو تهرون… درآمدزایی و کارآفرینی ام هس خو…

فاطمه شیطونه میگه از مصاحبه دکتریم اینجا ذکر مثیبت بگم شب جمعه اببه اشک ملتو دربیارم شاید پولی کاسب شدم
خخخ خخخخ خخخخ

هی هععععععی خعلی سخته کارشناسی ک قبول شی بت بگن :+خب اگه کشش ندازری رشتت سخته انصصراف بده ….چرا اذیت میکنی خودتو !هیچوقت نمیبخشمشون ….من .توقع زیادی نداشتم از کسی .فقط کتابامو میخواستم .میخواستم وقتی امتحان میدم منشیام حد اقل برام اسپل نکنن متنو .ولی ایینا برام فراهم نشد هیچوقت ..روشننک نمیدوونم ..نتیجه ای که میخوااااااام هععععععععععععععععی

طاهااااااااااااااا… بیا و رو حرف ننه ت حرف نزن و پست شب نشینی بزن… خو بمیرید.. از اون وق تا حالا مث پیر زن گداها گوشه خیابون نیشسم دارم التماستون میکنم یه پست شب نشینی بذارید کف دسم… هیشکی محل نمیذاره…. همه تو از دم آکله بیگیرید که آکله دارم کردید… خخخخخخخ

ریم عزیزم اسم بعدیها رو هم بگو که اطلاعاتم کامل باشه خخخ
طریقه ی قتلشونم با هم مشورت کنیم بهتره من میگم این دوتا رو یه جوری بکشیم که مایه ی عبرت آیندگان بشن اینا خیلی دیگه پررو شدن خخخ

من با روشنک موافقم وقتی غرورت را به خاطر نابینا بودن میشکنن و خورد میکنن از زندگی بیزار میشی.
رهگذر چی هست این کتاب که تو اینهمه ناراحتی و مینالی.
حسینی چرا این همه حرف زور میزنی آخه؟؟؟؟

مرسی اقا وحید ..هعععععععععععععععع پریسیما .من تو رو میفرستمت ب جنازه دونی هعععععععععععععععععععععععععع شمشیرک .تو راحتی .خوش بالت .نه درسی نه مشقی هععع

اصلا حالم خوش نیست هیچ وقت نگو خوش به حالت تو که از حال من خبر نداری که.
أن شاء الله به زودی درساتو تموم میکنی و نتیجه ی اصرار کسایی که به زور مجبور به ادامه تحصیل کردن رو میفهمی

پریسیما… این دو تا رو؟ بذار بت بگم… پرواز و شهروز و قیمه قورمه میکنیم میریزیمشون قاطی هم… چرخشون میکنیم… یه جوری که دیگه از هم قابل تفکیک نباشن.. استخوناشونم میجوشونیم… بعد یه کباب کوبیده با پیاز و دوغ و نون سنگگ میزنیم تنگش و میدیم خودشون خودشونا بخورن…آبگوشت استخوناشونم نون تیلیت میکنیم میدیم به اهل محل… نذری… هاههاهاهااها

خدای من نهههههه این مردم چرا وقتی حرف میزنن بهش فکر نمیکنن آخه؟؟؟؟؟ من تا حالا چنین حرفی از کسی نشنیدم حقیقتش خدای من چه جوری تحمل کردی؟؟؟؟
آره روشنک خوب بگو یه چیزی کاسب میشی باز بهتره خخخخخخخ, فقت قبلش یه جعبه دسمال بیار قربونت که همین جوریش هم این کامنت دکتر ناراحتم کرد به اندازهی کافی این که دیگه جای خود داره.

باعشه طاها… تو راس میگی… حرفتو باور میکنم که فردا نری معتاد شی بیفدی گوشه خیابون کج و کوله شی… قدر ننه تو بدون…خخخخخخخ

رهگذر من یه سه چهارتا کتاب گذاشتم اومدی تهران بدم بهت. ببر بخون حالشو ببر خخخ.
پریسیما تو هم بیا که یه چندتا سوسک چاق و چله گذاشتم تو قوطی کبریت کادو کردم واست بهت بدم خخخ.

وااااای چقدر خوشمزه میشه ههاااااا
پری جون چی شده؟ خدا نکنه تو حالت بد باشه عزیزم باور کن راست میگم خیلی میخوامت عزیزم دوستت دارم حساااااابی

وحییییییید… من دارم از اصفهون میرم… هاههاهاهاههاهااها… میسپارم دم پلیس را رات ندن تو شهر… قاتل حرفه ای…

طاها ولش کن .اون عقل نداره بدبخ .مغزش آکبند مونده بچم !
پریسیما ب ارواح خاک شخهوز تو رو نگفدم خوش بالت .شمشیرک ک همون شهروزه رو گفدم .
عمه خیلی زبونت دراز شده .میدم جلاد از حلقومت بکشه بیرون ببره کله پزی فردا صوب بیاره بده خودت نوش کنی !!
خانم کاظمیان ..سلام .آه خبری ک نیس .هعععع

راستی من حواسم نبود حسینی تو که امشب حالت خوبه و آشتی کردی بیا و امشب یه شیرینی بهم بده من این پست را بزنم منتشرش کن خواهشن دیگه؟؟؟؟
پریسیما تو به دادم برس خو این پست من را منتشر نمیکنه.

پرواز منم گذروندم… خب تموم شد ولی خیلی سخت بود و زجر آور و حقارت بار
یه وقتایی این حرفهارو از ادمهایی میشنیدم که موقع شعار و ادعا خیلی درکشون بالا بود موقع عمل از نفهمترین مخلوقات خدا بودن

شهروز منم سواتم دیشب مونده تو حیاط بارون باریده روش چروک شده… باید از اول برم سوات آموزی… هاههاهاهاهاه
وحیییییییید… شوما منو نیمیجوری.. من زبل خانم… بعععله… جیم بوووووووووووووو

نمیدانم تا کی باید بگذرد…
تا من در مرور خاطراتم
وقتی از کنارش رد میشوم
تنم نلرزد…
بغضم نگیرد…
“خدایا تا کی قسمتم همینه”
وبچه ها لایکم کنید

نه بابا منتشر میکنه حالا پستت چی هست فاطمه جان؟
بگو ببینم شاید بتونم کمکی بهت بکنم در ضمن این قراره کشته بشه بعد از این کاراشو من انجام میدم تا کسی از غیبتش مطلع نشه.

همسایه ی ما یه جیپ صحرایی داشت که اتاق نداشت. روباز بود و اتاقش چادر شفاف بود. یعنی حتی درهاش هم پلاستیکی بودن که باز و بسته میشدن. پنجره هاش زیپی بود. یعنی میخواستی شیشه بکشی پایین باید زیپشو باز میکردی خخخ. خیلی ماشین باحالی بود. خیلی دوسش داشتم. یه وقتایی چادرش رو برمیداشت دیگه ماشین میشد کاملاً روباز. نه در داشت نه سقف. حواست نبود شوت میشدی بیرون خخخ.

هعی مشکل من این بود ک از مردم عادی این حرفا رو نشنیدم فاطمه .از روسای امر شنیدم …بیخیال .ما ک تموم کردیم دیگه هر چی بوئد!!تا چن وخ دیگه هم دیگه .میریم ک دداشته باشیم اتمام شو خخخخخخخخخخخ
هععععی ولی

روشنک من دوره کارشناسیم خیلی حقارت بار بود .بعد از ترم ۵ کم کم یکم از حالت حقارت در اومد خخخخخخخخ ولی خب تا آخرین کنکوری ک دادم از منشی ضربهه خوردم ..هعععععععی عمه ..سیرابیم دوس داری ؟؟؟؟؟

به یاد اون دوست هایی که خیلی دوستشون داریم و اونایی که رفتند و اسمونی شدند

و هم چنین به یاد عزیز سفر کرده ام شهروز حسینی
شهروز جان هیچ وقت از یاد نخواهی رفت

شهروز میگه:
بچه ها من چون مواظب خودم و خوبیام هسم پست شب نشینی رو میزنم هفته دیگه…

میدونی وقتی این حرفها را از کسی که انتظارش را نداری میشنوی چندین برابر سنگینیش و دردش بیشتر میشه.
ببین من هم هستم هفتهی دیگه بیکارم درست بر عکس این هفته میتونم پست بزنم خخخخخخخ حالا که قبول شده پستم میتونم این را هم بزنم خخخخخخخخ.

خنده ام میگیرد…
وقتی پس از مدتها بی خبری،
بی آنکه سراغی از این دل بگیری…
می گویی دلم برایت تنگ است …
یا دلم را به بازی گرفته ای،
یا معنای واژه ها را خوب نمی دانی ؟
دلتنگی … ارزانی خودت،
من دیگر دلم را به خدا سپرده ام…
::

پروااااااااااااز… امشب همش داشدی غرغر میکردی… هاههاهاهاهاهاه… عه عه… بابات کجاس ورت داره ببرتت؟ برو مسواکتا بزن بخواب دیگه.. چرا یه بچه باس تا این وقت شب بیدار باشه؟… برو بت میگم بخواب تا لنگه دمپایی نیومده طرفت…

یه سوال بی مربوط شما کارشناسیت را مشهد خوندی دکتر؟؟؟؟
من جدی میگم بابا پست شب نشینی که چیزی نیست خیلی هم راحت تر از پستهای دیگست.
مرسی یه دنیا پری, من پستم را فردا که نیستم از صبح کله سهر باید برم تا شب که جنازم برگرده پس فردا
میزنم اگر خدا بخواد.
من باید ۶ صبح بیدار بشم کسی نیست بگه برو بخواب خو فردا میمیری کلی هم باید راه برم.

فاصله یک نام نیست که توی شناسنامه ات بیاید و بروی!
فاصله مشق شب شب هاییست که بی ستاره به صبح میرسد…
باید انقدر بودنش راتمرین کنی تا بهشت را از بر شوی با همه ی نشانی ها
فاصله نام دیگر صبر خداوند است…

من مصاحبه دکتری حقارت بار ترین روز زندگیم بود
استاد سرشناس و چهره ماندگار بزرگواری فرمودن دکتری یعنی پزوهش شما با این وضعیت چطوری میخایی برای ما پژوهش انجام بدی؟
منم گفتم همونطوری که پایان نامه نوشتم و تحقیقات دانشگاهیمو انجام دادم
فرمودن اونا فرق میکرد دکتری که بچه بازی نیست
یعنی نابود شدم اونروز
منشی هم که دیگه نگو…

تو کک مکی اگه تو شرایط من درس میخوندی تا الان جنازت افتاده بود دس آکله ها ..
بسته دیگه وخسا برو بخواب خودم ادامه پستو اداره میکنم …
هععععی اره فاطمه .کاش رهگذر میمرد ک من نیمیومدم تو این رشته
قلم پاش میشکست کاش

من فعلا فقط برای کارشناسی کلی سختی کشیدم, راستش اگر غلطگیر نبود و کتابهام را با یکی از دوستان برام گویا نمیکرد نمیدونم که الان چی شده بود آخر و عاقبتم, خدایی فاطمه خیل بهم کمک کرد.

بچه ها اگر تا حالا درشکه سوار نشدید و نزدیکتون جای تفریحی هست که بتونید سوار شید حتماً این کارو بکنید.
خیلی حال میده. من تو نقش جهان اصفهان دو سه بار سوار شدم. توی تهران هم یه جا بود که رفتم سوار شدم. خیلی باحاله.

وااااااااااای جلاد بالفطره… آپاچی… چرا یه هو میزنی آدمو؟
شهرووووووووووز من از این پرواز شکایت دارم… بمن بی احترامی کرد…بزنش بیمیره… نمردم یه جوری بزنش که نتونه از جاش وخسه تا شیش ماه… من نیمیتونم بزنمش.. نامحرمه… خخخخخخ

نه .رهگذرو کفن پیچ بیبینی روشنک .من استادای خوبی داشتم .ب تواناییام اعتماد کردم .خودت چونه رهگذرا ببندی همین فردا هععععععععععی بیخیاااااال …..بش فکر نکن .ب روز مرگ عمم فک کن .هعععع نزدیکه دیگه

یعنی من این خاطرمو که منتشر کردم تا یک ماه داشتم جواب میدادم کدوم استاد کدوم دانشگاه کی چرا
خخخ خخخ یعنی دلم خنک شد الان آبروی اون استاده رقته کلا هاهاهاها

شهروز من بیش از یک میلیون بار رفدم میدان نقش جهان… تازه دانشگاه ما چسبیده بود به میدون خو… یعنی میدون نقش جهان حکم حیاط و محوطه دانشگا رو داش برامون.. ولی من تا حالا حتی یه نصفه بارم سوار درشکه نشدم… هاههاهاهاهاهاها

جداً اونایی که میتونستن شب نشینی بزنن و قبول نکردن خیلی لوسن.
نمیدونم. هرکس میخواد شب نشینی بزنه تا یکشنبه عصر پستش رو بفرسته.
روشنک یا فاطمه خودتون با هم توافق کنید.

هنوز ک بیداری برو مسواک و لالا عمه .بدو ک فردا میخووایم بریم سر جالیز ..بعدم باس بری محصولات رو درو کنی !!!گااوا رو هم باس بدوشی .برو بخواب دیگه قدم خیر !کی ..کی منا بزنه .گوشت کوب دماغ .بیاد ک همون دماغشا از حدقه در بیارم بذارم سردر اینجا

خو اون که استاد من نبود پرواز من واسه دکتری خاب دانشگاه خودمو هم نمیبینم رتبه تک رقمی اونم سه نفر اول
اتفاقا واسه همین اون اینجوری رفتار کرد چون استادای ما هم بچهای اونا و هیچ دانشگاه دیگه ایی را نمی پذیرن اونام سر ماها تلافی میکنن

خو برای ما هم بنویس که کدوم استاد بود من خیلی دلم میخواست بدونم اما گفتمشاید نخوای بگی, حالا به ما هم بگو لطفا خخخخخخخ بذار آبروش کلا بره بد بخت.
وای بچه ها ما یه رئیس دانشگاه داشتیم که خیلی آقا بود, خیلی برای من زحمت کشید, اون که رفت یه بنده خدای دیگه اومد که تیچینگ زبان بود امتحان زبانم را خودش خوند, مهر ماه که اومده بودن خونمون کلی از من میگفت از توانایهای نداشتم خخخخخخخ.

عه جدی داریم به آخرش نزدیک میشیم.
امشب هم شب خوبی بود.
خطاب به پرواز روشنک و سایر دوستان تحصیلکرده در مقطع کارشناسی به بالا هم بگم که من شخصا به شما دوستان همنوع افتخار میکنم.
یه چی بگم دعوام نکنید! خخخ. من دانشگاهو نصف کاره رها کردم! همت تلاش و پشت کار شما دوستان واقعا قابل تحسینه.
آخر هفته خوبی داشته باشید. انشا الله.
شب همگی به خیر.

جااااااااااااااااااااااااان
پریسیما من و فاطمه پس داریم سر چی با حسینی چونه میزنیم ؟
سر همین رمان دیگه

وااااااااااای جلاد بالفطره… آپاچی… چرا یه هو میزنی آدمو؟

روزگار عمه ..روزگار با من این کارو کرد .این داداش زادت اینایی ک گفتی نبود .دوره کارشناسی منو اینجوری کرد !!!!دیگه یکمیم بعضی جاها از این کارا کردم باشون تا ب حقم برسم .جلاد ..هاهاهاهاها برازنده ی وجودمه عمه

گلپریجون. حالا یکی ندونه فکر میکنه کار شاقی کردی.
من که میدونم تو سر کنکور دکترا الکی رفتی فقط جوابایی که از قبل خریده بودی رو نوشتی اومدی بیرون.
به چه قیمتی هاااان؟
الفراااار.

فدات نازنین؛ عوضش توهم خیلی فهمیده و دانا و کامپیوتر بلد هستی
و اینکه شعور به درکه نه مدرک
تموم شد؟
شب خوش

وای حسینی خدای من بیچارهش کردی که.
آره پری من یه هفتست که نمیتونم حسینی را راضی کنم که این پست را منتشر کنه خو میخواستم دست به دامن تو بشم اما وقت نداشتم هه.

شب خوش روشنک و پرواز.
نمیدونم با هم به یه نتیجه ی میرسیم پری هر دو پست نمیفرستیم, اما به نظر من روشنک بزنه بهتر هست چون من هفتهی پیش زده بودم اما روشنک چند هفته پیش.

به روش روشنک یه جم بندی مینماییم شب نشینی رو:
عبدالله پور فرمودن حرف مرد یکیه… پس حرف مرد یکیه از این به بعد… رعد کدبانوی گر شده و دستش به گریش بنده… روشنک و شهروز پس از یک جنگ خونین طبق معاهده ۵۷۶ به صلح انجامیدند… فاطمه میخواد ادامه تحصیل بده.. پرواز غرغر میکنه و خانوم کاظمیان از ۹ تا ۱۱ شام میخوره…مهدی ۷ تا ۸ صب فردا اینترنته… وحید در حال پختن نیمرو بود و خوابش برد.. طاهام به یاد گذشته ها اشک ریخت و پریسیما نقشه قتل دو موجود خبیث رو کشید که شالله موفق میشه… رهگذرم میگه: کلاقرمزی یعنی واقعاً پخش نیمیشه؟
شب همگی خوش…خییییییییییلی شب نشینیمون بار علمیش زیاد بود.. من دیسک کمر گرفدم… هاههاهاهاهاههاها…