خانه

بیست و دومین شب نشینی محله ی نابینایان بفرمایید تو. یکشنبه شب از کامنت 240

ای با من و پنهان چو دل, از دل سلامت میکنم.

تو کعبه ای هر جا رَوَم, قصد مقامت میکنم.

 

 

سلام بر دوستان و هم محله های عزیز.

و یه سلام ویژه به شب نشینان محله ی نابینایان.

خوبید که؟؟؟؟؟

عیدتون هم مبارک…

امشب هم شب نشینی داریم و هم یه جشن به مناسبت این عید فرخنده پس نهایت پذیرایی از مهمانان انجام میشه.

امشب قراره تا ساعت یک باشیم و حرف بزنیم..

خب چون جشنه نمیخواستم موضوع مشخص کنم, اما فکر کردم که بدون موضوع نمیشه برای همین دلم میخواد در میون جشن کمی هم بحث داشته باشیم, همش تفریح و بگو بخند نمیشه که میشه؟؟؟؟

خب دوستان به نظرم امشب درباره این موضوع صحبت کنیم….

کنترل بر عواطف و هیجانات و احساسات نابینایان.. به نظر شما ما نابیناها زودتر از اشخاص بینا احساساتی نمیشیم زود دلبسته یا از کسی متنفر نمیشیم؟؟؟ در مقابل حرف یا رفتار کسی زود عکس العمل نشون نمیدیم؟؟؟؟

تا حالا شده که با کسی بر اساس احساس آنی عکس العمل نشون بدید و باهاش رفتار بدی بکنید و بعد پشیمون بشید؟؟؟؟

امیدوارم که موضوع تکراری نباشه..

راستی براتون یک دکلمه با نام: از دل سلامت میکنم آوردم… بیت اولش را اول پست نوشتم…. دانلود کنید و گوش بدید امیدوارم که خوشتون بیاد..

دکلمه

 

خب من خیلی حرف زدم پستهای شب نشینی چندان خونده نمیشه.

توی کامنتها منتظرتونم.

 

۴۱۶ دیدگاه دربارهٔ «بیست و دومین شب نشینی محله ی نابینایان بفرمایید تو. یکشنبه شب از کامنت 240»

سلااام بر همه ی هم محله ایهای عزیز
مثل اینکه اولین کسی هستم که حضورم رو تو شبنشینی اعلام می کنم
پس با اجازه خانم حسینی، بازم سلام

سلاااام سلاااااام سلاااااااام سلاااام و دروووود دروووود بر صاب خونه ی امشب شب نشینی فاطمه خااانم حسینی خوبید آیا خوشید آیا روزگار بر وفق مرادست آیا دماغتان چاق است آیا خب ما که ای بد نیستیم سلاااااام سلاااام بر ننه رهگذر میگم پدر بزرگ رعععععععد کبیر را راضی کردید به محله برگردد آیا سلاااام سلاااام سلااام بر سعید جان هم سرویسی سعید جان من یه معذرت خواهی به شما بدهکار شدم در مورد رساله ی دکتری دوستتان که قرار بود جوابا رو واست ایمیل کنم اصلاً این قد برام ماجرا پیش اومد که پاک فراموش کردم اگه هنوز هم میشه ایمیل کنم در اولین فرصت ایمیل میکنم وای بازم که تو صوتی دادی پسر یادت رفت عید رو تبریک بگی منم به نوبه خودم مبعص خاتم پیامبران و نبووت پیامبر عظیم الشعن اسلام حضرت محمد رو تبریک میگم و امیدوارم که عیدی خوب پشت سر گذاشته باشید

سلام بر همگی . سعید و رهایی سلام .
رهایی بیا اینجا ببینم . گوشتو بیار جلو . از طرف من به تمامی نبین ها و نبینکها بگو رعععععد بزرگ مگه بچس قهر کنه .
فقط قصد دارم کم کم برم محله لاله ها با همون لال ها خخخخ کسی میدونه کوچه و محلشون کدوم طرفیه ؟؟

وای ببین کی اومده از کوجا آمده با چی چی اومده از یه محله لالهزار اومده با چی اومده خوش اومده خورم اومده پدر بزرگ اومده رععععد دانا اومده خععععععععلی خععععلی خوش اومده با صفا اومده به هر حاااااال اومده رععععد کجا بودی گفتم رفتی دیگه محله بی محله خوبی رععععد مارا نمیدیدی خوشحال بودی آیا به هر حاااال سلااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااام سلااااااااام سلاااااااام سلاااااام و دروووود ویژه در حد المپیک به رععععد کبیر

برین کنار .ماهتون اومد ..اوووه بابای مرده ام .شمام ک زنده شدی ب سلامتی …
وااااااای عمه .تو ام زنده ای ..هنوز نفس میکشی ؟؟؟گفتم جنازت افتاده چن روز نبودم !!!!!!@#هععععععععععععععععععی چند روز ک البت بیشتره دو سه ماهه هععععع

سلام بر رعععد بزرگ
آره آفرین! قهر چیه؟ قهر کدومه؟ قهر کیه اصلا؟ خخخخ
راستی ببخشیدا! من گوش وای نسادم! ما نبین‌ها گوشمون تیزه!
از این به بعد حواستون باشه! خخخ!
سلام احمد خوبی کاکو؟ دماقت چاقه؟

وااااااااااای پرواز توام هسی؟ پسر تو کجایی پس؟ خدا مرگت بده… میگم بو جنازه میاداااااااااااا.. نگو برادرزادم داره میاد…
خوبی عبدالله.. چیطوری مررررد؟

سلام به همگی.
سلام مخصوص به جناب شریفی که اگه اشتباه نکنم اولین باره که تو شبنشینیها میبینمشون.
سلام رعد
سلام رهگذر
و سلام جناب عبد الله پور.
صمیمانه عید مبعث رو تبریک عرض میکنم.
صابخونه هم میاد نگران نباشید.
انشا الله کم کم بقیه دوستان هم پیداشون میشه.

سلام سعید شریفی… شریفی من چن وق پیش یه سعید دیدم فک کردم تویی… هاههاهاهاهاهاه.. هواااااااار زدم که: وای سعید شریفی شمایی؟ گف: نعععع.. من سعید نمیدونم چی چی هسم…خخخخخخخخخ

ای مراسمِ تشییع با شکوه پیکرتا برگزار کنم عمه جانم !!خب متاسفانه اتفاقاتی تو زندگیم افتاد ک تو اگه عمه بودی باس ازشون خبر داشتی /اما از آنجایی که آکله ای بیش نیسی و نمیددونی داداش زاده ینی چی …هععععععععععععی من .زیر درخت های آلو مشغول خوردن آلبالو هسم عمه !!!متاسفم !

سلام به دکتر پرواز
اینقد کم پیدا نباشید دکتر
سلام به نازنین خانم
دیگه گفتم امشب قید هرچی درس مرسه بزنم بیام خوش بگذرونم!

وای چه اسلو موشنید شماها؟ خخخخخخخخ.. عه عه عه.. رعععد کوجا رفتی کوجااااااااا من بیقرااااااااااااارم.. به سر سودای آغوووووووش تو دااااااااارم… خخخخخخخخخ

سلااام بر پرواز سلااام بر خانمها ریحانه و نازنین خانم میگم عجب شب سوت و کوری مثلاً امشب عیدیه ها پس کو شب شلوغی که مخصوص این شباست میگم دیگه چه خبر این صاب خونه کجاست یه کم ازمون پذیرایی کنه یه کم بهمون فالوده ی از نوع فالوده کرمونی محمد ملکی با بهار نارنج بده بعدش هم یه کم میوه پیوه و ….

سلام بر دوستان عزیزم. داشتم از کوچه های محله رد میشدم که تابلوی شب نشینی توجهم رو جلب کرد. نزدیکتر که اومدم، دیدم فاطمه خانم حسینی امشب قرار مهمونی گذاشته. من فرصت چندانی ندارم. اینه که یه دم نوش میوه ای میخورم و مرخص میشم. امیدوارم عید مبعث بر همه شما خجسته باشه.
فاطمه جان! من تا حالا گرفتار پشیمونی بعد از رفتار سریع شدم؛ اما چه میشه کرد؟ البته حالا دیگه کمی صبرم زیادتر شده و تلاش میکنم بردبارانه، بیشتر سکوت کنم؛ فکر کنم و سپس نظر بدم. البته در مورد هیجان لذتهای زودگذر دنیا همیشه بی قرار بوده ام. اصلا نمیتونم احساسات خوب و رضایتمندیم رو بروز ندم. در مورد یک غذای خوب، هوای خوب، فضای دلنشین، صدای دلپذیر و … اینگونه لحظه ها دیر به دست میان و زود هم میگذرند.
همگی شاد و پر انرژی باشید.

من دکتری ادبیاتم.. چی میگی پسرم؟ بوگو… جمله سازی بلت نیسی؟ آخی… عب نداره طفلکم.. برو بیشین ته کلاس… دماغتم پاک کن تا بیام یادد بدم…خخخخخخخخخ

سلام آقایان شریفی و عبد الله پور و پرواز.
و سلام به خانومها نازنین و رهگذر و رعد و ریهانهی عزیز که امروز لطف کردن و تشریف آوردن.
به همهی دوستان خوش آمد میگم.
آقای شریفی به شما باید خوش آمد ویژه گفت خیلی خوش آمدید.
ریهانه جان تو هم همینتور.

سلام حضور جناب شریفی و بقیه ک میاند یا اومدن هععع خو حسش نیس ک هی سلام کنم چن بار دیگه .ی بار سلام میکنم ب همه .نازنین هم سلااااااااااااااااااااااااااااااااام ویژه خخخخ!
عزیزانم استاد شریفی فرمودند دکتر پرواااااااااااااااااااااااااااز
شما هم بگین پلیز .عمه بگو دکتر !!!!!!بگو لطفا

ای کاااااااارد بخوری جا شیرینی /؟؟آره شیرینیم داریم !!!!!!
سم سیانور میریزم توش میدم بت عمه جناززت بیفته کلا ررات شیم از دستت!!دکتر چی هسی ؟؟؟؟دکترر چی فرمودی عمه …..

فاطمه بیا بیشین پهلو مهمونات پذیرایی رو بذار بعهده من…
خو کی چی میخواد؟ هر کی هر چی میخواد خودش وخسه ورداره از تو یخچال..خخخخخخخخ…
پرواز؟ دکتر به کی بگم؟ تو هر چقدم درس بخونی باز واس عمه ی پیرت همون اوس ماشالله مرده شوری…خخخخخخخ

کاش میتونسین اط سعید یاد بگیرین شومام هععععععععععععععععععععععععععع
فاطمه عمم نباشه اگه من بخوام پست ترحیمتو بزنم !یادم نیس چنین قصدی داشته باشم !!گفتم پست ترحیم دکتره رو میزنم !!!
هعععععععععععععی عمهههههههههه ینی چییییییییییی !!!تو باس ب من بگی دکتر !@من افتخار بزرگ خاندان بارانیِ سنگاله و خانواده های وابسته هسم هععععععی

درود! موضوع خیلی خوبی را انتخاب کردی…‏ اما تجربه نشان داده که بیشتر بچه ها به موضوع اهمیت نمیدهند و فقط مسخره بازی و حاشیه سازی را دوست دارند…‏ اگه باور نداری در پایان درصد بگیر و ببین که چند درصد در باره ی موضوع حرف زده اند…‏!‏

ببین فاطمه خانم در مورد موضوعت باید مصداقی صحبت کرد یعنی نمیشه یه معیار رو برای همه در نظر داشت مثلاً خودم متأسفانه یه کمی احساساتی هستم دارم روش کار میکنم که کمتر بشه البته سخته و کاری تاقت فرساست اما دارم سعیم رو میکنم تا کمش کنم چون بعضی مواقع این احساسات و عواطف و هیجانات بالا کار دست من داده و میده بگذار مثالی برات بیارم مثلاً من با یکی از دوستان سر یه موضوع دچار سو تفاهم شدیم و جالب هم این بود که هر دو اشتباه میکردیم حالا از اونجایی که من بخاطر این سو برداشت زودی دچار قلیان این هیجانات شدم همون هم باعث شد که الکی الکی عصبانی شده و یه دو سالی با این بنده ی خدا قهر باشم و بعد از دو سال تازه فهمیدم عجب اشتباهی کردم منا بعد به اشتباهم پی بردم و ازش معذرت خواهی کردم و همه چی ختم به خیر شد فعلاً همین به نظر من رسید راستی اگر من امشب دور به دور کامنت میدم دلیلش اینه که دارم جزوه ی اصول فقه مؤسسه ی فاضل رو واسه ی خودم مینویسم و هم زمان با این جزوه نویسی اومدم شب نشینی آخه یکی نیست بهت بگه احمد اومدی هم مهمونی و هم داری مشقاتُ مینویسی آخه چی کار کنم حال میکنم هر دو کار را هم زمان با هم انجام بدم

وای یه نفر باید باشه حواسش به کامنتهاای من باشه چی کینویسم.
دوستان امروز از صبح قرار شد مهمان بیاد برامون و من هم مجبور بودم که کمک مامانم باشم برای همین دیر رسیدم و کلا از پذیرایی غافل شدم ببخشید.
اشکال نداره تا ۱ هستیم جبران میکنم. بفرماید شیرینی و فالوده. اگر کسی از دوستان چای یا نسکافه میخواد بگه که بیارم خدمتش.

سلام جناب عدسی. خوش آمدید.
آره راس میگه اگر حسینی بود میگفت خو یه کمی هم از موضوع حرف بزنیم.
پریسیما جات حسابی خالی هست باور کن.
راستی نازنین باز هم برای مزاحمت امروز ازت معذرت میخوام دیدم زود پست را نفرستم دیگه نمیتونم شرمنده.

پرواز پسرم بیا که میخوام وصیت کنم . بر تو باد که خشمت را قیمه و غرورت را قورمه .
مبادا حسد و بخل و کینه و نا عدالتی قلب شیشه ای تو رو فرا گیرد خخخخ شرم بر تو پرواز . چگونه نوه عزیزم را تربیت نمودی که گمان کرده رعد بابابزرگی جزو حفاظت اطلاعات است خخخخ

میگما پدر بزرگ محلهم کوشش نمیبینمش آخه کجا رفت منُ بگو که چه قد ذوق کردما گفتم رعععععد اومده که اومده باشه نگو هنوز از ما کدورت مدورتی داره آخه چرااااا

هاههاهاهاهاهاهاها… پرواز دس به مدیریت سایت زدی نزدی… دستاتا قلم میکنم میندازم تو دیگ میجوشونم ازش چسب سیریشُم میگیرم جهت استفاده در مواد لایه چینی بسیار کاربرد دارد این چسب.. سریشم از سیریش هم محکم تر میباشد و نوعی چسب حیوانیست.. متأسفم پرواز.. نیمیدونم چرا تهش همچینی شد.. خخخخخخخخخ

سلام به همگی دوستان. عیدتان مبارک.
سلام به آقایان عزیز عبدالله پور، شریفی، عدسی و دکتر پرواز
و سلام به خانم های محترم حسینی، رعد بزرگ، رهگذر، جوادیان، ریحانه و نازنین.
امیدوارم که حال همگی خوب باشد.

منم کلا امروز حواس پرتم! خخخ.
من قبلا خیلی احساساتی بودم، خیلی زود دلبسته و حتی وابسته میشدم! البته از نظر عاطفی و احساسی.
الآن هم تا حدودی اینطوری هستم ولی مثل قبل و به شدت قبل سعی میکنم نباشم.
یادمه مواردی بوده و هست که حتی نسبت به کسی حس تنفر داشتم و دچار قضاوت شتابزده شدم، ولی بعدا به اشتباهم پی بردم، و اتفاقا اون شخص جز کسانی شده که خیلی دوستش داشته باشم.
البته باید ببینیم احساسی بودن یا منطقی بودن رو باید با چه معیاری بسنجیم.

درود! ‏۲۸‏ کامنت بود و وقتی کامنت نوشتم دیدم ۴۳‏ تا شده…‏ رفتم خواندم حالا برم بقیه را بخوانم…‏ سپس بیام طرز تهیه سم سیانور را توضیح دهم…‏!‏

وای وحید امروز سر جلسه آزمون ارشد بیکار بودم نیشسه بودم این بطریا گذاشده بودم سر دماغم هی فک میکردم اگه آدما دماغشون اندازه بطری آب معدنی بود چی میشه یعنی؟ خخخخخخخ…

من هم گاهی اینجوری میشدم یعنی نوجون که بودم میشود که به کسی خیلی وابسته بشم یا زیادی از کسی متنفر اما بعدها اتفاقاتی افتاده که حسم کاملا بر عکس شده.
اما یه چند سالی هست که دیگه اینجوری نیستم و تمام تلاشم را میکنم کهه دیگه چنین اتفاقی نیفته.

خخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاها
رهگذر خب می رفتی آزمون پزشکی می دادی خب خخخخ خخخخ خخخخ
اون وقت دماغها را هم عمل می کردی خو خخخخ خخخخ

سلام بر جناب عدسی، افضلی فر و آقا وحید.
فاطمه جان اتفاقا خوب کردی زنگیدی!
من امروز خیلی بیشتر از روزای دیگه خوابیدم! خخخخ.
تعارف نمیکنم! خیلی خوب شد زنگ زدی تا این خواب زیادی از سرم بپره! خخخ.
هر وقت کاری داشتی تماس بگیر.
وای کامنتا رو هم نمیدونم چیکار کنم.

اگه اشکال نداره شعری رو که بهنام صفوی عزی خونده رو براتون اینجا بنویسم واسه بهنام دعا کنید تا حال اونم خوب خوب بشه
خب میریم سراغ شعر
خیلی بهتر شده حالم از قبل
بس که این حال منُ فهمیدی
فکر و ذکر و نفسم چشماتِ
کاش توی سرم رو میدیدی
زندگی میکنه قلبم با تو
زندگی میکنه با من قلبم
واسه این همه با هم بودن
کاش میشد بقلت میکردم نگران منی حالت رو از چشمات میخونم
نگرانم نباش حالم خوب میشه میدونم
این قد عاشق تو هستم که خودم رو دست تو بسپارم
حالِ من از این باید بهتر شه من به این معجزه ایمان دارم
توی تاریک ترین روزامم منُ هر گوشه ی دنیا دیدی
من برم تو دلِ آتیش هم متمعنم تو نجاتم میدی

به خودت بخند وحید آکله…خخخخخخخخ.. من افکارم خیلی بلندتر از پزشکان عزیزمونه… من هنرمندم.. پزشکا به گرد پای افکار منم نمیرسن…نمونش همین بطری… تو خودت هیچ وق بش فک کرده بودی؟ خخخخخخخخخخ

بچا من سرم به طرز فاجعه باری درد میکنه… فاطمه جان عیدت مبارک خوش باشی…
بقیه بچام خوش باشید.. حالا اگه تونسم باز برمیگردم… اگرم نشد که دیگه خدافس

پدرم .بسی شرم بر من بابت پسرم ..متاسفم !هععععععععععععععی
عمه …من هر کاری دوس داشه باشم انجوم میدم هاهاهاهاهاهاهاها بعله اینجوریاس داداش !
اون لانچکو منا بدین سر اینو از تنش جدا کنم !!!.میخخواد منا بچسبونه ….هعععععع

بابا هنرمند بابا نقاش بابا فیلسوف. بابا مایکل جکسون. بابا بابا بابا بابا بابا خخخخ خخخخ خخخخ
راستی رهگذر مگه تو دانشجوی ارشد نبودی؟

به نظرم احساساتی بودن یا منطقی بودن فقط مخصوص نابینا ها نیست و همه درگیر این مسئله هستند. ولی بعضی از نابینایانی که می شناسم در مورد یک موضوع زود عکس العمل نشون میدن و حتی به طرف مقابلشون هم توهین می کنند.

شب خوش رهگذر.
میدونید آقا وحید منظورم اینکه ما نابینایان گاهی بیشتر از یه بینا در بیان و ابراز احساساتمون پیش میریم… مثلا از کسی دلخوریم کلا جوری میکوبیمشون که دیگه راهی برای برگشت نیست و نمیشه بعدها اگر اشتباه از ما بود جبرانش کرد اما من بینا دیدم که از طرف مقابلش متنفره ولی بهش تندی نمیکنه شاید بهتر بگم به اندازی ما نابیناها تند نمیره.

به نظرم نابینایانی که زود از کوره در می روند و جوری طرف مقابلشان را می کوبند که دیگه چیزی برای طرف باقی نمی مونه، کمتر با جامعه و اجتماع در ارتباط هستند. مخصوصا ارتباط کمتری با افراد بینا دارند. این امر باعث میشه تا آنها وقتی با بحثی روبرو شوند می خواهند تا خودشان را برتر از دیگران معرفی کنند و احساس سرخوردگی نکنند

دشمنت استاد من با قلقها و تنظیمات ناب تاکبک آشنا نیستم این گوشی بسیار راحت است بسیار روان است هنگی نداره رمش ۳ حافظه ی داخلیش هم ۳۲ است اندرویدش هم ۵.۲ است دوربیناش ۱۳ است و یکسال هم گارانتی تعویز ویستا و مهر را دارد

نه منظورم به این نبود آقا وحید منظورم چیز دیگست.
توی پست قبلی هم گفتم مدیریت دارن ما را هم تنبیه میکنن خخخخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخخخ…
حسینی همش تقصیر توی من میدونم هههه.
این عادلانه نیست.

سلام بر دوستان,
این معادله اگر حل بشه.
چه میشه
غضب+ خشم= از روی احساسات
غضب+ خشم= از روی منطق
دلبستگی = خشم, غضب
نفرت= خشم, غضب

درود! به نظر بنده هرکی امشب به این شبنشینی نیاد خیلی پاستوریزه و سوسول است…‏ البته بجز مجتبی مغرور…‏ بقیه سوسولند…‏!‏

آقای افضلی فر اگر اشتباه نکنم این را نمیشه کاری کرد برادرم هم اندروید داره این حرف زدنهای نابجا و تکراری هست من دیدم که مال اون هم اینجوری هست. یه بار میگه که صفحه خخاموش هست از این حرفها.

خب مثلا چی رو زیاد تکرار می کنه آقای افضلی فر؟
مرسی فاطمه خانم من به نظرم باید همین طور باشه. اگه نابیناها بیشتر با جامعه در ارتباط باشند این امر می تونه به بهبود روابط اجتماعی اونها منجر بشه. مخصوص وقتی که وارد عرصه های دانشگاهی می شوند

سلااام بر داش وحید و آقا هادی میگم داش وحید قلیون هم توی بساتت پیدا میشه میگم اگه داری بده یه کم بکشیم حال خوبمان بهتر بشه
میگم منم وقتی ۵ ۶ سالم بود به حد شدیدی وابستگی عجیبی به خواهر بزرگم داشتم به نحوی بود که وقتی در همون سن ۵ ۶ سالگی من وقتی ایشان ازدواج کرد من دچار یه سردرگمی و بی قراری عجیبی شدم به حدی بود که وقتی پنجشنبه ها میشد و من از آمادگی تعتیل میشدم خونه ی اونا بودم البته به مرور زمان بهتر شد نمیدونم شاید بخاطر این بود که من اون موقعا بچه بودم و اون بهم توجه بیشتری داشت یا بخاطر شلوغی خونه ی ما بود و ایشان بیشتر حواسش به من بود نمیدونم هر چی بود الآن که ۲۷ سالمه و انشالله ۱۸ خرداد میشم ۲۸ ساله کمتر شده اما الآن حس میکنم از بین نرفته حتی چنین حسی رو نسبت به خواهر دومم هم داشتم البته تا حدود ۱۲ یا ۱۳ سالگی میدونم بده ولی چی کار کنم چون که همون طور که من گفتم متأسفانه کمی احساسیم همین

موافقم نابینایان برخی از جاها واقعا از کوره در میرن بدجور جوری که اترافیانی که میبینند رقبتی ندارند که جایی یاری کنند ومیگن شاید با برخورد شدید روبرو میشن البته خودم اصلا اینجور نیستم و بعضا افراد بینا زیاد باهام درد و دل میکنند و ازم نظرهای مختلفی راجعب موضعات مختلف را میخان

خواهش میکنم آقای افضلی فر من هم اون اوایل تعجب کردم اما با مرور زمان دیدم که گویا کاملا طبعی هست و کاری نمیشه کرد, زمان شارژ و زمانی که تماسی گرفته میشه مدام نام و شمارهی تماسگیرنده را میگه.
عادت میکنید.
راستی مبارک باشه.

آقای افضلی فر هنگامی که گوشی خاموش میشه میگه صفحه خاموش است و هنگامی که زنگ می خوره هم شماره فردی که بهتون زنگ زده را همراه با اسمش می خونه. اگه دستتون به صفحه هم برخورد کنه بازم شماره رو مجددا براتون می خونه

دوستان بحث تنبیه نیست.
پریسیما امشب دسترسی به نت نداره. شهروز رو نمیدونم ایشون هم احتمالا کرج باشند.
سعی کنیم یه جوری باهاش کنار بیاییم.
کامنتا رو میگم.

این یعنی مدیریت براش مهم نیست دیگه آره؟؟؟؟
من نمیدونم چرا اینقدر دوستان دارن به ما لطف میکنن خخخخخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ, شرمنده شدیم دیگه دوستان بسه دیگه هاهاهاهاهاهاهاهاهاها…
یه لحظه کامنتها بسته شد فکر کنم بهتر بود جدا با این وذع ادامه دادن خیلی سخته بخدا.
اگر پست خودم نبود!!!! دیگه از دوستان چه انتظاری میره///؟؟؟

میگما این کامنتا چرااا این جوری میشه دیگه داره بجوری میره روی اعصابما میزنم لهش میکنم
در خصوص این مورد باید یه خاطره دیگه که توی دانشگاه ترم قبل برام اتفاق افتاد براتون بگم من یه وابستگی شدیدی نسبت به رکوردرم دارم یکی از دوستای صمیمیم میخواست باهام شوخی کنه اومد رکردرم رو برداشت و حالا استاد هم اومده توی کلاس هر چی میگم رکوردرم رو بده اول که زیر بار نمیرفت که برداشته و بعد هم که من به ضور متوصل شدم و متأسفانه کمی هم درگیر شدیم تا بهم داد البته هم دیگه رو نزدیم فقط یه نوازش کوچولو موچولو بودا یه وقت فک نکنید دعوا در حد شدید بودا نه اصلاً ولی دوستم ازم دل خور شد که من اذش معذرت خواهی کردم و اونم از دلم در آورد و همه چی به خیر و خوشی تموم شد همین به قول رهگذر که رفت حرف مرد یکیه دیگه ما اینیما

درود! دوستان عزیز خونسردی خودتون را حفظ کنید… محله از ظهر همین مشکل را داشت… چون من داشتم در پست چکشی مجتبی مغرور شیطنت میکردم و فکر میکردم که یکی داره اذیتم میکنه… تا ساعت دوازده صبور باشید تا مدیرکل بیاد درستش کنه…!

میگما اگه من بخوام گوشی بخرم از بین اس ۶ و اس ۷ و نت ۵ که تقریباً یه جور تبلت هست کدومش رو بخرم کدومش بهتر هست و میشه مث آدم باهاش کار کرد اصاً کدومش رو بخرم گیر کردم بین اس ۵ ۶ و ۷ با نت ۴ و نت ۵ کدومش رو بخرم به نظرتون

دلم میخواد کسانی که دم از تنها مدیر بودن آقای خادمی دم میزنن بیان و این مشکل را ببینم تا اینقدر یه بُعدی رفتار و حرکت نکنن.
وای من که کامنتهای اون پست را میخونم کلی از خودم شرمم میشه واقا ما به کجا داریم میریم؟؟؟؟؟
ما الان به یه مدیر نیاز داریم آقای خادمی هم میستن خوب الان مشکلی که به راحتی حل میشه داره با عصاب ما بازی میکنه و دوستان میگن که یه نفر مدیر باشه خخخخخخ خخخخخخ خخخخخ.
به عمرم همچین جکی که هم خنده دار و هم عصاب خوردکن باشه نشنیده بودم.

شرمنده فاطمه جان.
یه بار موقتی کامنتا رو بستم و باز کردم گفتم شاید تا حدی مشکل حل بشه، البته این کارو خیلی سریع انجام دادم. ولی نشد.
اینه که فعلا به هیچی دست نزدم.
بازم شرمنده. امیدوارم رفع سوء تفاهم شده باشه.

درود! هرکی از این وضعیت محله خسته شده به این دستور عمل کنه تا برای همیشه راحت بشه… مقداری سیاهدانه را آسیاب کنید… یعنی آرد کنید… حالا آرد سیاهدانه را در فضای باز و آزاد چند روز قرار دهید… شما سم سیانور ساخته اید… مواظب باشین آن را نخورید… چون اگر آنرا بخورید مرگ شما حتمی است… برای آزمایش هم نخورید و به یک موش بخورانید تا مطمئن تر شوید که چقدر خطرناک است…!

خب آقا وحید من فعلاً بودجهم بیشتر از یک ملیون و هشت صد نیست و فقط میتونم اس ۶ بخرم چون که اس ۷ فعلاً دو میلیون و چهار صد هست و نت ۵ هم همین حدود دو و چهار صد پانصد هست به نظرت اس ۶ چی طوره بخرم آیا گوشی خوبی هست چون که شنیدم یه کم اذیت میکنه و حافظه هم نمیخوره به نظرت صبر نکنم تا قیمت اس ۷ یه کم بیاد پایینتر بعد بخرم یا همین الآن اس ۶ بخرم

نازنین من از تو ناراحت نیستم عزیزم تورو خدا اینقدر معذرت خواهی نکن من شرمندت میشم.
من منظورم به کسانی هست که فقط و فقط به خودشون فکر میکنن و برای یه موضوعی مهم نظرشون را میگن و روی این فکر بچهگانه پافشاری میکنن..
من کادر را خوب توی این چند ماه شناختم عزیزم.

درود! از زمانی که من به این محله رخنه کرده ام هیچکس بجز مغرور جون نتوانسته چنین مشکلاتی را برطرف کند… ما اگر هزارتا ویرایشگر هم داشته باشیم آخرش به یه مدیرکل مغرور نیاز داریم…!

احمد جان من با سوالاتی که پرسیدم گفته اند که اس ۷ بهتره. اگه دوست داری یه کم صب کن تا قیمتش بیاد پایین تر. چون یکی از دوستان من هم اس ۶ خریده و زیاد راضی نیست و میگه هم سخته و هم یه کم اذیت می کنه.

البته احمد اگه برات مهم نیست که تا یکی دو سال دیگه چه گوشی هایی وارد بازار میشه و چه قابلیت های جدیدی هم به اونا اضافه میشه، گوشی اس ۵ بخر ولی اگه برات مهمه صبر کن یه ذره قیمت اس ۷ بیاد پایین و بعد برو بخر

درود! یه پیشنهاد به مدیر ویرایشگر حاضر میدهم شاید کارگشا باشد… برو کل کامنتهای پست را باز کن… منظورم اون صدتای لینک شده است… برو بازشون کن و تا ده دقیقه صبر کن ببین درست میشه یا نه… آزمایش کردن ضرری به جایی نمیزنه…!

نازنین خودت را خسته نکن.
من یه راه پیدا کردم بعد از گذاشتن کامنت کلا از پست خارج میشم و مجددا برمیگردم اینجوری نیازی نیست که هی بیایم روی جدیدترین کامنتها خخخخخخخ خخخخخ نمیدونم چرا اینجوری به نظرم راحتتر از صفحه صفحه رد کردنه خخخخخخ خخخخخ.

دوستان اگه خسته شدید، میتونیم امشب زودتر درو ببندیم.
مدیران هیچ کدومشون نیستند. یا باید با این وضع کامنتا کنار بیاییم، یا اینکه برای اینکه اذیت نشید زودتر تعطیل کنیم.
خخخ. جناب عدسی به کامنتتون خیلی خندیدم! خخخ. پس پیش به سوی امتحان سیانور البته روی موش! خخخ.
من یه فکر دیگه هم دارم!
میگم آب تو یانه بریزیم و بشینیم بکوبیم ببینیم سفت میشه یا نه! خخخ.

سلام فاطمه جان…سلام بچه ها…سلام به همگی
ما مهمون داریم … ببخش تازه اومدم…کامنت هاتونو نخوندم بعد میخونمشون…نت هم کمی ضعیفه…ضعیف که چه عرض کنم شونصد تا تبلت و موبایل داره ازش استفاده میکنم…امیدوارم بتونم بمونم.

باشه مرسی وحید جان من که تا حالا صبر کردم یه کمی دیگه هم صبر میکنم شاید اومد پایین و شد به میزان پولی که دارم شاید هم اصاً اس ۷ مینی اومد با قیمت پایینتر مینیش رو خریدم
به هر حال باید ببینم چی پیش میاد فعلاً که این موضوع پایان نامه نامرد بد جوری فکرم رو مشغول کرده این نامردا گروه ما هم از هر چی دانشگاه دولتی بد تره جالبه بدونید که موضوعاتی که توی دانشگاه ما که رد شده یا گفتن بدرد نمیخوره چندتاش توی دانشگاه دولتی شیراز و چندتاش هم توی دانشگاههای دولتی شهرای دیگه تصویب شده و ازش دفاع شده به خدا فکر نکنم دانشگاه آزادی توی ایران پیدا بشه به سختگیری دانشگاه آزاد شیراز شاید هم میخوان پز بدن بگن آره دانشگاه ما هم دارای این پرستیژ هست آره چه قد هم که پرستیژ داره مخصوصاً در خصوص شهریه گرفتن و امکانتیاز قبیل کتابخانه و سالن آمفی تعاتر که نداره و بقیه امکانات که در حد ضعیف داره

خانم حسینی از دوست و برادر و همکلاسی و هم خواب گاهی ما چه خبر؟
به حافظ سلام بروسون.
بگید یادی از ما هم بپرسه.

به بزرگتر از خودت بی احترامی نکن؛زیرا روزی در موقعیت سنی او خواهید شد
با دوستت با چهره ای باز وخندان روبرو بشو؛ تا دوستیت را بیشتر احساس کند
:چو دشمنت را دیدی لبخند بزن؛تا نیرو و قوتت را احساس کند
سعی کن همیشه شخصیت خاص خودت را داشته باش؛تا خودت را گم نکنی
نسبت به دیگران خوش بین باش؛تا دیگران نیز نسبت به شما خوش بین باشند
احمق به کاری که انجام نداده؛سخن میگوید و شخص مغرور سخن میگویند در کاری که میخواهد انجام دهد و شخص عاقل سخن نمیگوید وعمل میکند طball::confetti_ball::confetti_ball:
هیچ فرقی بین رنگ نمک و شکر نیست؛ هر دوتاشون یک رنگ دارند…بعد از چشیدن فرق را خواهید فهمید…انسانها همه همینجورند

سلام خانم سارای خیلی خوش اومدی.
خواهش می کنم احمد جان. احمد بعضی از دانشگاه های شهرستان ها خیلی به لحاظ علمی قوی تر هستند. نمی دونم خبر داری یا نه ولی دانشگاه آزاد اراک جزو ۵ دانشگاه برتر به لحاظ رتبه علمی در خاورمیانه است

وحید جان درسته که بعضی از دانشگاهای شهرستانها بهترند مث دانشگاه آزاد اراک اما ای کاش این بهتری از لحاظ امکانات هم باشه نه این که فقط رسماً بهتر باشن اما اسماً یه سالن اجتماعاً نداشته باشه یا کتابخونه اش خععععلی از کتب آکادمیک رو نداشته باشه یا یه رشته ی مث حقوق که توی دانشگاه آزاد شیراز واسه خودش برند هست یه دانشکده مستقل نداشته باشه و مسائلی از این دست

میگما فاطمه خانم من گشنم شدا چی دارید بخوریم این کامنتا این قد با اعصابمون بازی بازی در آورد که گشنه شدم حالا اگه چیزی دارید بدید تا کمی رفع گشنگی بشه

درود
نبین های عزیز اگه پست مربوط به درخواست همکاری در یک تحقیق من رو
بخونید و با تکمیل کردن اون پرسشنامه هایی که تو اون پست لینک دانلودش هست به نتیجه ی تحقیق کمک کنید خییلیی ازتون ممنون میشم
اینم لینک اون پست
https://gooshkon.ir/1395/02/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC/

آره احمد باید امکانات هم خوب باشه. مثلا بعضی دانشگاه ها به امکانات زیاد اهمیت نمی دهند و بیشتر به جذب اساتید علمی و با رتبه علمی خوب فکر می کنند و اینکه بار علمی دانشجو را بالا ببرند.

سلام مجدد جناب شریفی.
خوب شد یادآوری کردید.
ببخشید تا کی فرصت داریم؟
سعی میکنم به زودی پرسشنامه ها رو تکمیل کرده و براتون بفرستم، ولی قول نمیدم.

درود بر شما نازنین خانم
من تو شبنشینی هستم اما چون همه کامنت ها رو نخوندم و چندان
از مباحث خبر ندارم کامنت نمیدم
ازتون ممنونم. ایشالا که بتونید تکمیل کنید

فاطمه خانم مِقسی بابت زرشک پلو عجب زرشک پلوی خوشمزهی هم هست میگما سعید جان حالا تا کی باید واسط بفرستیم آخه منم داشت فراموشم میشد آخه این قد ماجرا برامون درست کردن که این رو یادم رفته بود

ببینید جناب شریفی، تو شبنشینیا بحث آزاد داریم، به عنوان مثال همین مطلبی که شما یادآوری کردید.
در مورد موضوع پست هم میتونید نظرتون رو بنویسید، شوخی و خنده و مزه پرونی هم تا جایی که دوستان پایه باشند هست.

ممنونم از توضیحاتتون نازنین خانم
ببخشید دیگه من تازه واردم تجربه ی زیادی ندارم
فقط اگه موضوع اصلی شبنشینی هم بفرمایید خیلی عالی میشه
مرسی

سلام آقای حسینی.
تیز کنید آقا وحید من تا امروز در مقابل کسانی که میگن فقط آقای خادمی مدیر باشه آروم بودم و جدا از اینکه زحمات بچه ها را نادیده میگرفتن ناراحت بودم اما امشب با تمام وجودم حس کردم که یعنی چی این حرف احمقانه و به نظرم یه انسان خود خواه فقط میتونه همچین فکر بکنه… من اگر تا دیروز از این حرف بخاطر دوستان و نادید گرفتن زحماتشون ناراحت میشدم اما از امشب به خاطر ظلمی که به کاربرها میشه عصبانی هستم.

میگما الآن من یه آهنگ بی کلام لایت گذاشتم زیر صدای شب نشینی دارم لذتش رو میبرم من یکی که بدجوری وابسته ی آهنگ و کلاً موسیقیم اگه روزی یک ساعت موسیقی نگوشم روزم روز نمیشه تازه علاوه بر این دارم مسابقه ی نیم نحایی یورو لیگ بین لیبرپول و ویا رئال رو هم میگوشم چه گوش تو گوشی شدا خخخ ما اینیما دیگه چی کار کنیم

سلام بر جناب سید داوود حسینی گرامی و بزرگوار.
توی متن موضوع اومده که نابینایان تا چه حد ممکنه تحت تأثیر احساساتشون قرار بگیرند، کنترل احساسات و مانند اینها.
آیا شده خود شما رفتار نامناسبی رو از روی احساس انجام بدید و بعد هم پشیمون بشید؟
کلا در این مورد میتونید صحبت کنید.

مرسی آقای حسینی ارادت دارم بهت.
بله فاطمه خانم منم از این خودخواه بازی ها متنفرم. تازه به ما می گویند از روی احساساتتون از کادر مدیریت حمایت می کنید. خب الان دقیقا اینا کجان که بیان بگن فقط مجتبی باید مدیر بشه. امشب واقعا اذیت شدیم و نازنین خانم هم بی تقصیر است وگرنه ایشان این مشکل رو درست می کرد. به نظرم حرفهایی که این آدمای خودخواه می زنند خیلی خنده داره

موضوع خوبیه فاطمه جان
نمیدونم ولی این موضوع به نابینایی ربط داره یا خیر
من که جز محبت خوبی چیزی ندیدم از بچه ها
بعد هم انگار از ماها سوال نکردی…خخخ…نمیدونم چی نظر بدم راجبش
خب حالا یه نظر یا تجربه را میگم…..یکی از نابیناها از من ناراحت شده بود نمیدونم دیروز بود یا پریروز بودش
من ازش عذرخواهی کردمو فکر کردم دیگه خب موضوع تموم شد رفت
امروز باز گفت از من ناراحته….اینقدر ناراحت شدم از خودم که به خودم بدو بیراه گفتم باعث ناراحتیش شدم….ظاهرا ناراحتیش از من خیلی عمیق بود و من درکش نکرده بودم.
خلاصه ختم به خیر شد ولی تجربه شد حساسیت هاشو بشناسمو دیگه اشتباهمو تکرار نکنم.

سلااااااااااااام سلااااام بر سید داود خان چی طوری کاکو اوضاع بر وفق مراده دماغت چاقه حالت که خوبه به امید خدااا میگما کی قسمت سوم رو میزنی داود خان ما که بدجور منتظریما زودی بزن قسمت سومُ ها

نازنین کلی زحمت این پست را کشیده میدونم.
مرسی نازنین از اینکه توزیهه هم میدی برای دوستان باور کن خیلی گرفتارم خخخخخخ خخخخخخ خخخخخ.. امروز اص همش مشکل پیش میاد برام.

ممنونم سارای که لطف کردی و نظرت را گفتی.
ببین همینه من میگم شاید اگر تو بودی خیلی زود و راحت فراموشش میکردی اما بعضی از دوستان فقط دوست دارن کش بدن همچین چیزی را.
راستی من هم ازت دلخورم ها خخخخخخ خخخخخخ خخخخخ.
دلخورم که دیشب کلی وقت گذاشتی و اون لینکها را برام فرستادی خخخخخخ خخخخخخ خخخخخ…. فکر کن خخخخخخ.
اما جدی یک دنیا تشکر میدونم که چقدر صبر و حوصله میخواد حسابی شرمندم کردی عزیزم.

فاطمه دکلمه را هم بعدا با گوشیم دانلود میکنم گوش میدم.بابت دکلمه ازت ممنونم….عید و هم دیگه فکر کنم ساعتش تموم شدش…خخخ…یادم رفت تبریک بگم….خخخ…ای بابا
عیب نداره
عیدت مبارک
عیدت مبارک

میگما من تازگیا یه وابستگی دیگه هم پیدا کردم نمیدونم بده خوبه زشته زیباست اصً میشه اسم اونُ وابستگی گذاشت یا نه من جدیداً نسبت به محله وابستگیی شدیییید پییییدا کردم به صورتییی هست که شب و روزم توی محله میگذره از ساعت ۱۱ یا ۱۲ که از خواب بیدار میشم تا ساعت ۳ و ۴ صبح که میخوام بخوابم توی محله میگذرونم چی کار کنم یه محله هستُ یه وابستگی بهش یه منم و یه وابستگی به محله چی گفتما خداییش محله و من پس اگه زبونم لال محلم طوریش بشه نمیدونم چی کار کنم محلهم هست و وابستگی به اون

خانم سارای البته این را هم در نظر بگیر که کش رو هر چقدر کش بدی کش میاره. به نظرم خیلی ها دوست دارند که یه موضوعی رو بیش از حد کشش بدن

انشا الله اتفاقات پیش اومده حل میشه. امیدوارم.
سلام سارای جان.
نمیدونم بین شما و اون دوست نابینا چی پیش اومده؟ ولی به نظرم افراد دارای معلولیت به تجربه ثابت شده که اگه همه هم نه، خیلیهاشون بیش از حد حساسند، و بی اندازه چیزی رو به دل میگیرند.
حتی یه وقتایی میشه که یه موضوع بی ربط رو به معلولیتشون ربط میدند.
میگم همه اینطور نیستند، ولی متأسفانه خیلی از معلولین چنین خصوصیتی دارند.
یکی از دلایلشم میتونه توجه بیش از حد اطرافیان و بها دادن بیش از حد به این رفتارشون باشه که انتظاراتشونو بالا میبره.

سلام بر اهمد آقا. چشم, تا فردا یا پسفردا مینویسمش. در مورد سعال بحثتان من تازه همین الآن اومدم تو چشم عرقم پاک شد روی سر میگذارم و جوابتونو میدم ببخشید مرا قابل دونستید

ممنون عید تو هم مبارک… من این را خیلی وقته دارم اما بعضی از شعرهاش را خیلی دوست دارم شاید تو داشته باشی… اگر خواستی بگو باقیش را هم برات ایمیل کنم خیلی ثداش قشنگه بعضیهاش مثل همین با آهنگ هم همراه.

راستی فاطمه من ازت دلخورم! خخخخ.
تو منو گول زدی! اصلا باهات قهرم! خخخ.
فک کردم دکلمه رو خودت اجراش کردی! خخخخ‌خخخخ‌خخخخخ‌خخخخ‌خخخخ‌خخخخ.
شکلک شوخی.

نازنین کامنتت را لایک میکنم, یکی از دلایلش میتونه این باشه و یکی از دلایلش هم ببخشید ها رک مینویسم اما خو حقیقتی هست که نمیشه انکارش کرد.
ببینید به نظرم بعضی رفتارهای غلط را اطرافیان و اغوام انجام میدن که شخص به مرور زمان هر حرف و یا حرکتی را بد معنی میکنه حالا شاید منظور اون شخص چیز خاصی نباشه اما چون شخص معلول حرکات یا حرفهای اطرافیان خودش بد بوده این حرک دوستش را هم بد برداشت میکنه.
نمیدونم تونستم که درست و حسابی منظورم را بنویسم یا نه؟؟؟؟

سلام نازنین جان
نمیدونم نازنین ولی در هر صورت دلم نمیخواد هیچ کسی کدورتی از من به دلش باشه.
همین که بهم گفت ازم دلخوره ازش ممنونم…برخوردش هم به نظرم خوب بود فقط گله کرد و گفت هنوز دلخوره….بحث و دعوایی هم اتفاق نیفتاد….آخرش هم به خوبی تمام شد.

خب دوستان من میخوام از حضورتان اگه اجازه میدید مرخص بشم چون که دیگه چیزی واسه گفتن ندارم بازم امشب خوش حال شدم در کنار شما دوستان بودم امیدوارم محلم وابستگیم دوستام عشقم یعنی همون محله سرگرمیم به قوت به کارش ادامه بده بازم امشب کلی چیای خوب در کنارتان یاد گرفتم
و فهمیدم الکی بازمقضاوت نکنم الکی عصبانی نشم الکی نگم فلان مدیر محله چرا انی کار رو کرد الکی حساس نشم الکی عصبی نشم الکی احساساتی نشم سعی کنم با همه مهربون باشم کسی رو ناراحت نکنم قدر همه رو بدونم قدر محلم رو بدونم قدر دوستای عزیز گوشکنیم رو بدونم من که در عالم واقع اونا رو نه میشناسم و نه دیدمشون پس الکی نگم فلانی بده فلانی افکارش زد منه فلانی چرا الِ فلانی چرا بلِ چرا فلانی این قد من بهش میگم این رو برام آپلود کن نمیکنه خب شاید الآن وقتش رو نداره چرا هی میگم الف فقط فکر خودش هست و غیره بازم شب خوب و خوشی بود و بازم کلی من حظ کردم که در کنارتان بودم شب بر تمام آقایان و خانمهای شب نشین خوش و شب خوب آروم و توعم با آرامش و آسایش داشته باشید خوابای رنگی ببینید و شبتون قشنگ و شب بخیر در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

وای نازنی تو دیگه چرا عزیزم تو که صدای منو شنیدی فک کن با این صدام دکلمه هم بخونم هههه.
نه اونجوری کلا ملت دیگه دکلمه گوش نمیدن خخخخخ خخخخخ خخخخخ.
ما اینجا اساتیدی داریم که من اص جرعت نمیکنم چنین جسارتی بکنم.

نمیدونم درست متوجه شدم یا نه؟
فکر میکنم منظورتون این باشه که رفتار غلط اطرافیان با فرد معلول و بی احترامی به او هم ممکنه او را نسبت به همه بدبین بکنه.
اگه منظورتون این باشه که اتفاقا درسته.

عدسی جون من نمیدونم چرا به شهروز عزیز کمی کج افتادی آخه دلت میاد این عزیز ما بچه واقعً خوبیست حتمً شوخی با هم دارین

سلااام بچهها چطوری خوبید؟ میدونید که من عادت دارم یه رُب آخر بیام. ولی خیلی وقت بود نیومده بودم شبنشینی یخده زودتر اومدم. آیا چ خبر بوده اینجا؟ کی به کیه؟ کی میخواد کیو بکشه؟ شنیدم دعوا شده. درسته؟
خب بزار محض خالی نبودن عریضه مبعث پیامبر رو هم تبریک بگم.
چه غم دیوار امت را، که باشد چون تو پشتیبان!
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان…

جناب حسینی گرامی و بزرگوار، جناب عدسی با همه شوخی میکنند و حسابشون با بقیه جداست و چیزی به دل ندارند.
شما خودتونو ناراحت نکنید.
انشا الله سوء تفاهمها رفع میشه، و دوستیها دوباره برمیگرده.
این دوستان هم جوونند. یکی مثل من. شما بزرگترها برامون دعا کنید.

سلام آقای یگانه.
آره نازنین دقیقا به نظرم خانواده یا شاید اقوام باعث به وجود اومدن این خصلت در فرد میشن. همونقدر که بها دادن میتونه شخص را خودبین کنه همونقدر هم نادیده گرفتن و خورد کردن شخصیت میتونه اون را بد بار بیاره.
خواهش میکنم آقا وحید… حدس میزدم که کسی نبینه چون تغریبا کسی نمیخونه متن پستها را اما من همیشه میخونم.

راجع به بحث پست نظرم اینه که
سبک تربیتی خانواده نقش خیلی زیادی می تونه تو بحث احساسات تو همه ی افراد
به ویژه اشخاص نابینا داشته باشه

لایک سارای وای من خیلی اشعار اخوان ثالث را دوست دارم.
این روزها خیلی یاد این بیتش میافتم.
هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
واقعا زیبا شعر میگفت من صداش را هم دارم.

ولی بچه ها نمیشه در مورد همه به صورت کلی چنین نظری داد…توی اون موضوع من مقصر بودم…اون بنده خدا تقصیری نداشت…توجه من به اون و ناراحتیش هم مطمعن باشید هیچ فرقی با توجهم به دوستان دیگم نداشت…اگه دوستای دیگم هم ازم گله میکردند رفتار من همین بود.

نازنین خانم! آخه دو سه تا کامنت خوندم. بچهها اظهار خستگی و ناراحتی و عصبانیت میکردند. وحیدم میخواست شمشیر بکشه. دیگه نفهمیدم قبل و بعدش چ شد. میگن چی؟…
.
نابیناها گوشت همو میخورن و استخون همو قایم میکنن که کسی نفهمه یکی رو خوردن. آره یه چی تو همین مایهها بود.

البته سارای جان هم نظرش درسته.
اتفاقا من قبلا خیلی مغرورتر از الآنم بودم.
یادمه سر یه موضوعی از دوستم دلخور شده بودم، ولی غرور کاذب این اجازه رو بهم نمیداد که بهش بگم.
دوستم خودش متوجه ناراحتیم شده بود، ولی من انکار میکردم.

سلام آقای عدسی…راستی شب نشینی خونه من بود بودش شما ازم ناراحت شدین؟

فاطمه اون شب نمیدونم کی درو یهویی بست…هی گفتم آقا باز کنید دور چرا درو می بندید می خوام به مهمونام شب بخیر بگم…مگه بازش کردن…خخخخ
خلاصه شب بخیرم موندش لای درو لِه و لَورده شدش…خخخ
فاطمه…حواست باشه هااا….خخخخ
لای در نمونه شب بخیرت….خخخخ

والا چون من تازه به سایت گوشکن اومدم نمیدونم کدام دسته با کدامین, جنگ و دعوا دارند. ولی اینو باهاتون میگم به خاطر نبودن انسجام همیشه ما در همه جا باختیم.

ببین غورور یه امر عادی هست خیلیها ممکنه که از روی غرور بعضی کارها را بکنن.
ولی من اگر ناراحت باشم شاید نگم اما اگر خود شخص متوجه بشه انکار نمیکنم, اما دارم تمرین میکنم که حتی اگر ناراحت هم شدم بگم رک و راحت.

پنجشنبۀ گذشته اون که یهویی درو بست من بودم! خخخ.
سیستمم هنگید تا اومد بیاد بالا طول کشید!
این شد که چند دقیقه دیر شد تا درو ببندم! خخخ.
حالا امشب باید زودتر برم.
دیگه اگه ندیدمتون شبتون به خیر.

وای خدای من خخخخخخخ خخخخخخ. پستچی به دادم برس خخخخخخخ این چه نوشتنیه آخهه من از اول شب گرفتارش شدم ببخشید دوستان.
سارای مرسی که گفتی باید حواسم را جمع کنم.
جدی دوستان جدا از اینکه با این شرایط سخت موندید و نوشتید یک دنیا ممنون حسابی شرمنده شدم.

راستی یادم رفت در مورد موضوع شبنشینی نظرم رو بگه. خب در وحله اول به نظر نمیرسه که نابینا به خاطر نابیناییش نتونه رفتارش رو کنترل کنه. این مسأله عوامل دیگه ای داره که ممکنه به نابینایی مربوط باشه. مثلا تنهایی و بیکاری و برخورد افراد جامعه همه باعث آذار نابیناها و خستگی اونها میشه. این مسایل باعث میشه که نابینا که تحت فشاره کنترل از دستش خارج بشه و اونجور که باید رفتار نکنه. چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه.

خب نازنین جان…یه شب بخیر و نو تمیز برام میخری میاری دم خونم…شکلک اخم و تخم….خخخ..نمیدونی چقدر التماس کردم….آقا…دَرِرِ وا کن….
مگه گوش کردش…خخخخ.

دشمنت و دشمنان محله و بر و بکس محله شرمنده.
خب دیگه یواش یواش برم درو ببندم.
دیگه تا ساعت یک خدافظیاتونو بکنید تا یهویی لای در گیر نکنید!
خخخخخخخخ.
دیگه اگه ندیدمتون شب همگی به خیر.

دوستان شب همگی خوش.
مرسی از همگی.
ممنون که بودید.
شب سختی بود خخخخخخخ برخلاف همیشه اص من پستام تِلِثم داره خخخخخخخ.
شب خوش.
البته میگم که به قول ساری لای در نمونه کامنتم…

بچه ها غیر از اینترنت و موزیلا نرم افزار دیگه هست که اینترنتو باز کنه و میشه اینترنت ورژن بالاتر گیر بیارم و نصب کنم. با تشکر.

تقدیم به فاطمه

با توام
ای لنگر تسکین !
ای تکانهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیفهای آفتابی !
ای کبود ِ ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش…
نه ، جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش!
#قیصر_امین_پور

سلام به شب نشینها
سلام ویژه به صابخونه و پوزش بابت غیبت ۵ شنبه
به کسی مربوط نیستا دلم میخاد یه سلامم بکنم به همه شب نشین بخونها کسی حرف یزنه حالشو میگیرم

رعد بزرگ عصا زنان و خنده کنان وارد میشه . ههههه
نبینکها و نبین های من کجایید ؟؟کلی براتون زرشک کوهی و گوجه سبز و تمر هندی آوردم

اما موضوع
در درجه اول بنظرم بطور کلی مهمه که آدم بتونه بر عواطف و هیجانات عاطفیش مسلط باشه خیلی جالب نیست اکه تمام احساسات و عواطف درونی آدم واسه همه مشخص باشه و این ربطی به بینا و نابینا نداره

روشنایی اگه تخلیه اطلاعاتی نمیشی ، بهم بگو که چه کتابیو بیشتر از همه دوست داری ؟
روشنایی اگه رعد بزرگ رو یک حفاظت اطلاعاتی نمیدونی بگو آیا دوست داری اسکایپتو داشته باشم ؟ هاهاهاها
راستی سوال سوم تو از رعد بزرگ نمیترسی که مثل برق بگیردد خخخ

و اما نکته مهم اینکه بنظرم ماها زیادی هیجانی هستیم خیلی حساسیم و غالبا عواطف شخصیمون بر منطقمون چیریه میشه سریع قضاوت میکنیم و هیجانی حکم صادر میکنیم و از روی احساسات دست به عملی میزنیم که معمولا نتیجه خوشایندی نداره ظرفیت فکریمونم خیلی بالا نیست
به کسی برنخوره دوستان دارم خودم را تحلیل میکنم

آخ جونم ، حالا من موندم با ی مجلس خالی . کلی از نبین های خیالی سوال میپرسم و اونا منو تحویل میگیرن. تازه دعوا میشه بینشون که ازونا سئوال بپرسم و تخلیه ِ اطلاعاتیشون کنم خخخخ

خخخخ زعد
شکلک مشکوکیت این همه اطلاعات میخایی چیکار من چه کتابی دوسدارم را میخایی به سیا اطلاع بدی بیان منو بدزدن؟
تو ایرانیا آتش بدون دود را خیلی دوس دارم و خارجیا خرمگس
البته من کلا کتابهای خوب و مفاخر ادبی دنیا را دوس دارم
شکلک ترس از صاعقههای رعد

روشنایی بپر اونور جدول چون من دارم می پرم سمت تو خخخ مواظب باش مزاحمت نشم خخخ
من رعد مزاحمی هستم. نبین های اقصی نقاط جهان از دست مزاحمت های من شبا خواب ندارن ههههه

مشکلی دارم ک منو ب گوش کردن این ترانه از دیشب ترغیب میکنه .همش رو ریپیت میباشه .متاسفم

بیا که با هم دنیایی بسازیم
عاشق بشیم و به عشقمون بنازیم
مجنون من باش . لیلی تو باشم
بیا که ماشیم . بیا تنها نباشیم
بیا ببندیم کوله بار سفر
بریم از این شهر . دو تایی بی خبر
بیا ببندیم کوله بار سفر
بریم از این شهر . دو تایی بی خبر
بیا بریم به سوی آیندمون
گذشته ها رو بذاریم پشت سر
بیا ببندیم کوله بار سفر
بیا که با هم دنیایی بسازیم
عاشق بشیم و به عشقمون بنازیم
مجنون من باش . لیلی تو باشم
بیا که ماشیم . بیا تنها نباشیم
جایی بریم که دلخوری نباشه
دلا تو سینه . آهنی نباشه
جایی بریم که مردمش عاشقن
مهر و وفا فروختنی نباشه
هر جا که دل خوشه بهشتم اونجاست
هر جا که شادی باشه خونه ماست
هر جا که دل خوشه بهشتم اونجاست
هر جا که شادی باشه خونه ماست
بیا ببندیم کوله بار سفر
بریم از این شهر . دو تایی بی خبر
بیا ببندیم کوله بار سفر
بریم از این شهر ,دو تایی بی خبر
بیا بریم به سوی آیندمون
گذشته ها رو بذاریم پشت سر

وای پروازی خودتی پسرم. ؟ خوش اومدی . بیا بشین باقالی پلو با گوشت برات پختم . برنجو با زعفرونو زرشک تزیین کردم . مطمئنم که زیززیرکی میبینی

ریهانه جان سرام خوش اومدی..
روشنک راحت باش کسی نیست و نمیاد که بهت گیر بده خخخخخ مرسی از اینکه نظرت را راجع به موضوع گفتی… کامنتها هم درست نیست دلت را صابون نزن عزیزم….
رعد خیلی خیلی خوش اومدی یک دنیا تشکر.

سلام پرواز لایک به شعرت
دقت کردم هر وقت من میام بهت سلام میکنم تو میری تو افق محو میشی خخخخ
رعد راستشو بگو تو جاسوس کوجایی؟ سیا موساد یا یه جای جدید خخخخ
من کنجکاوم بپر بیا ببینم چیجوری ملتو اذیت میکنی

سلام به رعد روشنک فاطمه ریحانه پرواز و سایر دوستان.
خخخ.
دوستان چشم ما رو دور دیدید تو اون پست چه کردید؟
منظورم اینه که جامون حساااابی خالی بوده! خخخ.
رعد جونم بیخیال حرفای یکی دو نفر.
هرچند بیشتر احساس میکنم این حرفا رو از روی شوخی مینویسی!
خخخخ.

ای شبو شور و ای پریسا ، تند و سریع کامنت دونیو درست کنید . خب میدونیم که سایت بدون شما رو هواس .
اگه درستش نمیکنید ما هم دیگه به حرفتون گوش نمیکنیم و رعد بزرگ نفرینتون میکنه ههههه

گفتم که کامنتها درست نشده عزیزم خخخخخ خخخخخ خخخخ…
سخت نگیر عزیزم خو آخر و عاقبت تهین همینه دیگه خانومی.. باید ادب را رعایت کرد خو هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

سلاااااااام سلااااام سلااام و درود بر کبیر پدر بزرگ رععععععععععد سلاااام بر خانمها فاطمه ریحانه روشنک نازنین و سلاااام بر پرواز میگما رععععد دیگه که باهامون احتمالاً قهر نیستی بچا من امشب خعععععععلی خوش حالم چون که هم پرسپولیس برده و هم بارسا

دوستان انشا الله تکلیف تیم مدیریت معلوم میشه و شبنشینیهای آینده به وضع قبلی خودش برمیگرده.
انشا الله به زودی شهروز رو خواهیم دید.
امشب رو هم یه جور بگذرونیم انشا الله همه چی حل میشه.

پرواز پسرم به اون داداش کچلت بگو که پدر رعد دستور داده کامنت دونیو درست کنی .
اینو دارم جدی میگم . اعهههههه اععععععهههه .

میگما جای شهروز و پریسیما خانم دانا توی شب نشینی خععععععلی خععععععععلی خالیه اگه میشه یکییی این دو مدیر عزیییییز رو به محله برگردونه

سلام آقای عبد الله پور و سلام نازنین جان…
کدوم پست را میگی نازنین؟؟؟؟
روشنک رعد خترناکه آدرس اسکایپ بهش نده خخخخخ خخخخخ خخخخخ تخلیه ی اطلاعاتی میشی ها خخخخخ خخخخخ خخخخخخ.
رعد امروز نذاشتم استراحت کنی ببخشید….

عهعهعهعه
بچهای مدیریت دیگه شورش را درآوردید ناراحتیت که خب باشه حق دارید ولی از بین بیچهای شب نشینی کسی چیزی بهتون گفت؟ اهانتی کرد؟ نامردید اگه از ماها دلخورید نمیگید بعد تلافیش را با کامنتها در میارید
خو یه فکری بابت این کامنتها بکنید دیگه

خب اگه قراره شهروزو ببینیم و دوباره بیاد نمیشه همین الان درستش کنه .
ای بابا . مثل این میمونه که به ی تشنه بگید فعلا آب نخور ایشاله فردا بهت آب میرسونیم.
شبو شرررررررررررررررر صدامو داری . دررررستش کن

نازنین خو خیلی عزیت میکنه آخه بابا… جدی اگر اینجوری قراره دوستان عزیت بشن بهتره که ببندیم در را پنجشنبه هم اشتباه کردم اینهمه وقت دوستان را گرفتم اون بندگانه خدا هم حرفی نزدن اما خدای ظلم بود و من اشتباه کردم باید زود میبستیم در را….

سلام ب عزیزانی ک اومدن و خواند آمد !!ممنون از همگی بابت محبتی ک ب من دارین .خخخ
پدر صبر کن .اندکی صبر !سحر ..سحر کیه خاک ..خااااااااااااااااااااک ×!×خااااااااااااااک میگه اندکی صبر سحر نزدیک است .هعععععععععععععی میاد پسر کچلت احتمالا !!!!و دوباره همه چی ب روال قبل میبرگرده .هعععععع

وا ملت از من هم شاکیترن بخدا!!!! خدای این رسمش نبود بخدا نبود چی بگم آخه اص بهتر بود با این شرایط اص شب نشینی هم نمیزدیم خو چی بگم… گویا باید خشک و تر با هم بسوزن… البته من به دوستان حق میدم که کامنت نذارن و نباشم اما اگر بیصدا این کامنتها را هم درست میکردن چیز نمیشد خدایی.

پرواز پسرم البته من با خوندن کامنتا مشکلی ندارم . چون از دیدگاهها میبینم ولی فاطمه واقعا از این کار شهروز ناراحت شده و میگه چه اشتباهی کردم که مجلس شب نشینیو به پا کردم .
به داداشت بگو همین الان درستش کنه .

بچه ها نه ببخشید دوستان
من میرم شام بخورم
شاید برگشتم شاید هم نه.
پرواز بی زحمت اگه نبودم شما زحمت بستن درو بکش.
اگه هم بودم که هیچ.
راستی فاطمه اون پست مجتبی رو گفتم که توش از زحمات شهروز تشکر کرده بود.
میتونی بعدا بری کامنتای آخرشو بخونی.
به هر حال ببینید بعضی وقتا یه نفر یا چند نفر اشتباه میکنند و متأسفانه چوبشو بقیه میخورند.
صبر کنید انشا الله همه چی حل میشه.

خب ی دقه به من مدیریتو بدن برم سریع درستش کنم و بیام هههه
شهروز واقعا اذیت داری میکنی . هر چی دعای خوب برات کردم پس میگیرم.

فاطمه ختمش کن بریم
نازنین درو ببند اینطوری فایده نداره مگه ما مضحکه بچه بازی چنتا آدم بی فکر و خود خواهیم ؟ اینا که نمیخاستن بیان و باشن چرا به فاطمه گفتن شب نشینی بزنه؟ جمع کنید بساط شب نشینی را تا محله صاحاب دار بشه والاااااااااااااا
حالا اگه بیان اینو درس کنن منزلت مدیریتیشون میره زیر سوال؟

خب شبو شور مرسی که درست کردی . عبداله پور مسعود و مهدی دخترای من عصبانی هستن برید براشون کمی خوردنی بیارید . چوب هم بیارید که چند نفرو به هلاکت برسونیم هاهاهاها

نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم

تا کی به عشقه دیدنت دوباره از
تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنباله تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم

قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت ارزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه

یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی
چشمامو وا کردمو رفته بودی

قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرشم کاره خودت رو کردی

قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت ارزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه

سلام به مهدی و مسعود
لاااااااااااااااااااایک به رعد بابت خطاب به خادمی
درستش کردن خو از اول این کارو میکردید حتمن باید صدامون در بیاد؟

سارای دختر ببینم بی زحمت برو کفشارو جفت کن . بعد که دستاتو شستی برو چایی دم کن . بعد کارارو بین پسسسسرا تقسیم کن . خخخخ نبینم نشستی به حرف و هرهر و کرکر خخخخ

دخترا بعدا به حساب شبو شرر خواهم رسید . این خطو این نشون خخخ ی دختری براش بستونم که روزی هزار بار آرزوی مررررررگ کنه هاهاهاها
ی دختر ماهروی انکرالاصوات خخخخ

سلاااام سلاام بر آتیش پاره ی محله میگما مهدی تو قرار نبود از سفر مشهدت فایل صوتی ضبط کنی بذاری توی محله سلااام بر آقا مسعود سلاااام بر سارایی خانم محله میگما مث اینکه این کامنتا شد مث بچه آدم اگه نمیشد که خون به پا میکردم

من و هرهر و کرکر….
خدا به دور خواهر
..روم به دیوار…واااای…نگو…خخخ
ففففففففففففففففففففففففففففففففف
خخخخخخخخخخ
کفش؟کو کفش؟همه با کفش اومدن خونه فاطمه…آخه پارکت و دوبلکس و با کلاس…
نکنه کفشاتو درآوردی….خخخخ
وای وای وای….آبرومون رفت که….خخخخ

سحر خانوم تشریف اوردن گویا !!!بفررماییین بالای مجلس .قدمتون رو چشمای پدرم رعد !
ی سلام ویژه خدمت خانوم سارای و عذرخواهی بابت شبنشینیشون ک کامنتم ناگاه ب درجه رفیع نابودی نایل شد !متاسفم . البت آخرش نوشتم دوباره .هععععععععععععععع

سارای کو مبلمان ؟ کو دوبلکس ؟ خیال پردازی نکن دختر . اینجا موکت و پتو پهنه هاهاها کلی بوی جوراب مردونه هم پیچیده خخخ بوی عرق هم میاد با عطر زنونه قاطی شده هاهاها

پرواز من نمیدونم تو کی این صهر خانوم را دعوت کردی خونهی من خخخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ… بابات اینجاست خخخخخ خخخخخخخ خخخخ… جوونم جوونهای قدیم خخخخخ خخخخخخ خخخخ.
وای پرواز همهی کامنتات آدم را میخندونه مرسی…

سلام.
کامنتا رو فقط و فقط به خاطر شخص فاطمه و رعد درست کردم. قابل توجه نویسنده ی کامنت ۲۹۱.
پس کسی یه وقت فکر نکنه زورش به من رسیده و از این حرفا. عادت نکنید هر وقت شرایط به خواستتون نیست شهرو شلوغ کنید. من احترام سرم میشه ولی به اهلش. قرار بود قضیه ی مدیریت تا جمعه شب حل بشه که نشده. منم سیبزمینی نیستم که شخصیتمو زیر پام بذارم خودمو به زور به جایی بچسبونم. شما که کاربری تا یه چیزی خلاف میلت میشه هوارت کل دنیا رو برمیداره بعد من حق ندارم بابت این همه نامردی ناراحت باشم آیا؟ به هر حال خوش باشید.
فاطمه ممنون که نذاشتی روال محله از حالت عادی خارج بشه. مطمئن باش برام ارزش کاری که کردی خیلی بیشتر از اینی هست که فکرشو میکنی. ولی شاید اگر تو نبودی و اگر رعد نبود همین یه کامنتم اینجا نمیذاشتم.
احمد جون خیلی مخلصیم. ایشالا مشکلات حل میشه بازم دور هم هستیم.
یه عذرخواهی هم از طرف نویسنده ی کامنت ۲۹۱ طلب من.
شب خوش.

روشنک خانم دیگه نارنجا تموم شده دیگه موقع بهارش هست الآن من فالوده فرد اعلای شیرازی با آب لیمو دست ساز مامانم که اونم فرد اعلای شیرازی هست با بهار نارنج آوردم واسه ننه رهگذر هم کنار بذاریدا همهش رو نخوریدا میگما من الآن از دست این اسپیکره اعصابم خورد شده آخرش هم با مشت یکی زدم تو سرش انداختمش کنار و دارم با هد ست میگوشم فقط خدا به داد گوشام برسه الآن یه دو روزیه داره فحشم میده

شبو شور با روشنایی من ملایمتر صحبت کن.
ما همگی برات ارزش قائلیم . اما روشنایی منظورش چیز دیگه ای بود . برو وضو بگیر و کظم غیظ کن هاهاها نماز وحشت هم بوخون

سلام حسینی…
من درکتون میکنم بارها و بارها این را گفتم بهتون حق میدم…. ممنون که درست کردی…. امیدوارم که درست بشه همه چیز امیدوارم…. هر چند نباید اینجوری میشد…..
ممنون…

فاطمه اینجا که خونه تو نیست . اینجا خونه شبو شور و رفقاشه خخخ مگه نمیبینی چقدر بوی مرد همه جا پیچیده خخخ
بوی مرد میدونید چیه ؟ باید سوار مترو واگن مردونه بشید تا بفهمید چی میگم خخخ

سلااام شهروز جان واقعاً خععععععلی دلم واسط تنگولیده کااااش این جنگولک بازیای مجی تموم بشه بره پی کااارش و بازم محلم مث قبل با صفا باشه واقعاً چه قد جایی پریسیما خاااااالییی هست واقعاً محله بدون وجود شمااا دوتا سوت و کوره

سلام سارای خانم!
احمد آقا از برو بچ بپرسین!
از سلمانی! ربیعی! حتما باس اسم ببرم تا بیاین تو خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ؟
بیاین تو خخخخخ!

میگما رعععد یعنی بوی ما مردا این قد بده که قابل تحمل نیست نه اصا این طوری نیست ما مردا بوی باغای گل محمدی میدیم

واااای رعد….فکر کنم اشتباهی رفتی تو یه محله ی دیگه….ببین خونه ی کی رفتی….خخخ….
خدا به دادمون برسه….خخخ

سلام شهروز…حق داری..

سلام پرواز خواهش می کنم..ممنونم از شعری که گذاشتی…

مهدی جان دوستات را دعوت کردی؟؟؟ وای چه خوب اگر اینجوری هست چرا تو نمیان بگو بیان اینجا خوش میگذره ها من هم خیلی خوشحال میشم ها…
رعد نه تو چرا اینجوری میگی خخخخخخ وای فکر کن خخخخ…

آخه مترو واگن آقایون یا واگن مختلط که بیشترش آقایون هستن بوی وحشتناکی میاد خخخ البته واگن خانوما بوش کمی وحشتناکتره هاهاهاها

من رفتم شب بخیر
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم
شما در خانمان خود بمانید
که ما بی خانمان بودیم رفتیم
کامنتها درست شدنش وظیفس منتی سر کسی نیست
دعوا نداریم که من رفتم هر کار میخایید بکونید

روشنایی جا خالی نده . وایسا محکم حرفتو بزن . ما پشتتیم. ما ونوسیا همیشه پشت هم هستیم. ی فوت کنیم شبو شررو باد میبره ترکستون هاهاها
نرو . دختر که نمیره میمیرونه

میگما بچا من میخوام روی nvda parsava نصب کنم آموزش ماموزش چیزی توی محله نیست اگه هست اسم پستش چیه اگه نیست آموزشش توی محله کی میتونه کمکم کنه هر کی میتونه به ایمیلم یه میل بزنه و کمکم کنه ایمیلم هست abdallahpour88@gmail.com

بی ادعا نه . من همچین حرفی نزدم خخخ اینجا شب نشینیه و جا برای همه زیاده .فقط رسمش اینه که ی هم صحبت برای خودت پیدا کنی . چون که نمیشه همه با هم حرف بزنن . بیا کیکو قهوه و سیگارو قلیون بخور هاهاها

به کسانی که لا به لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا میکنند احترام بگذارید اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آن ها نیاز دارید هرگز به مشغله شان نگاه نمیکنند .

هیچ وقت به کسی دل نبند …چون این دنیا اینقدر کوچیکه که توش دو تا دل کنار هم جا نمیشن …! اما اگه دل بستی , هیچ وقت ازش جدا نشو … ! چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی .

رعد سیگار میدی دست ایشون تو چرا عزیزم خخخخخخ خخخخخخخ خخخ..
الان میگ آقا پلیسه بیاد ببرتت خخخخخخ خخخخ…
راستی سارای میشه یادت باشه اگر لینک قسمت جدید اومد برام بفرستی؟؟؟؟ دیشب ده قسمت اول را دانلود کردیم کلی هم ازت تشکر میکنیم عزیزم….

سلام به طاهای رعد گریز خخخ علی بی ادعا چرا خلاف جهت داری میرونی ؟؟این وری بیا اون وری نرو .
روشنایی عجیج دلم بیا و برگرد . تا بعدا به حساب شبو شرر برسیم هاهاها تمام ظرفارو میدم اون بشوره

من شیشه میخوام بکشم. شیشه لطفاً. مشروب هم باشه کاملاً میشه.
خَخ.
بذارین یه چیزی بگم بخندین.
یه بنده خدایی شیشه مصرف کرده بود توهمی شده بود میگفت میخوام برم رو پشت بوم پرواز کنم خلاصه که رفت خودشو پرت کرد پایین دربو داغون شد.
منم بهش گفتم باند فرودگاه بسته بود. خَخ.

سلام بچااااااااااااا…
مهدی جان.. خاله میدونی چن روزه چن نفر داریم دنبالت میگردیم؟ شماره تلفنت رو برام به ایمیلم بفرس فرزندم…

شب خوش روشنک خانم!
جا شوما خالی سارای خانم!
این هفته نبودم!
ضد حال! متأسفانه به دلیل همکاری نکردن برو بچ گزارش تهیه نگردید!
از همۀ برو بچ معذرت میخواهم!
هرکی خواست بگه تا براش تعریف کنم که اونجا چه خبر بود!

یه مطلبی تو کتاب دموکراسی یا دموقراضه خوندم خیلی جالب اومد به نظر من واسه شما هم میگمش تا کیفور بشین.
سید مهدی شجاعی تو کتابش میگه اصولاً همه ی آدما معمولی هستند ولی رفتارهای غیر معمولی مردم باعث میشه که اونا بلاهای غیر معمول رو سر مردم بیارن.

فاطمه بدو در بریم صدای آژیر ۱۱۰ میاد . گویا همساده ها لومون دادن. بیا منو تو بریم . رهای بی خبرو با پسر مسرا میبرن هولوف دونی خخخخ

از سکوتم بترس…!
وقتی ک ساکت می شوم…
لابد همه درد هایم را برده ام پیش خدا…
بیش تر ک گوش دهی…
از همه سکوتم…
از همه بودنم…
یک آه می شنوی…
و باید بترسی…
از آه مظلومی ک فریاد رسی جز خدا ندارد…

مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود
زخم ها زیباترت کرده اند
به برکه هایی شبیهی که
با سنگ های خوابیده در بسترشان
زیباترند.

#حسن_آذری

سلام سارای

گم شدم در این شب سنگی مرا پیدا کنید
از خیابان هــای دلتنگــــی مـــــرا پیدا کنید

مثل دریا تشنه ی طعم هزاران بوسه ام

آه ماهی ها بـــه هر رنگی مرا پیدا کنید

زخمی ام از چشمهای نازنین، شمشیرها

در هیاهـــوی چنین جنگـــی مرا پیدا کنید

مثل ریگی زیر پــــای آبشار صخره ها

از هجوم این همه لنگی مرا پیدا کنید

دل قنــاری زیست امــــا در لـک آواز مرد

خاک شد با سوت آهنگی مرا پیدا کنید

قربونت فاطمه… سلاااااااااام.. امتحانم خراب گردید… خراب نشد یه چی ام به خراب بدهکار شد… هاههاهاهاهاهاهها..
اینجا چه خبرس؟ هولوفدونی چی چیه س؟

خب من رفتم یه شام دبش پلو میگو زدم بر بدن و اومدم سلااام بر آقا علی و آقا طاها سلاااام ننه رهگذر میگما از اون فالودهای فرد اعلا واسط کنار گذاشتم ننه رهگذر از فاطمه خانم بگیر البته اگه چیزی گذاشته باشن

سلام ننه رهگذر خوبی ننه
«کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است

پر از پریدنــــم و جای زخــم‌ها خوب است

برای حک شدن عشق در خیابان‌هــا

به جا گذاشتن چند رد پا خوب است

قدم بزن پُـــرم از حس «درکنـــــار تویــــــی»

قدم بزن پُرم از حس اینکه «ما» خوب است

نخند حرف دلــــم را نمـی‌شــــــود بزنـــــم

خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است

بگیــــر دست مـــــرا بشکن‌ام بپیچان‌ام

دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است

به هر کجا کــــه مرا می‌بری نمــی‌گویم

کجا بد است کجا دور یا کجا خوب است

بـــه من بگو تو، بگو هــی، بـه من بگــــو صالـــــح

نگو: «تو» بی‌ادبی می‌شود «شما» خوب است!»

تـــو تکیه کلام منی و شاعــــر تـــــو

همیشه نام تورا ثبت کرده با خوب است

و بیت بیت سفر کرده از هرآنچه بد است

بــه اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است

قدم بزن صحـــرا فکــــر مـــی کند باران

دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است

شما زحمت نکشید آقای کریمی الام میرسن خخخخخخ.
خدا نکنه رهگذر امیدوارم که نتایجش خوب باشه… آخه چرا اینجوری شد تو که میخوندی عزیزم…
باز هم سلام آقای عبد الل پور…

خدا مرگدون بده… چش حج خانوم سایتا دور دیدین… آکله ها.. مشربه و اکمله ی غیر قانونی بخوره تو فرق سرتون…
بچا من روحیه م خیلی انقلابیه… میگم بیاید اعتصاب کونیم… هاههاهاهاها.. تا مدیرا برنگشتن دیگه هیشکی هیچ کامنتی نذاره… بلکم برگردن بر و بچ… هان؟

درون قهوه ی من حدس فال آسان است

همیشه نقش تو در انتهای فنجان است

دوباره سیب، دوبــــاره گناه بوسیدن

اگر غلط نکنم کار، کار شیطان است

گناه نیست عزیـــــزم، بهشت من اینجاست

حقیقت است که تقدیر، دست انسان است

برای گریه ی بیتاب، شانه کــــــــم دارم

بدان بدون تو امسال، سال ِ باران است !!

بدون عطرت اگــــــر هم بهار شد اما

درون قلب یخم تا ابد زمستان است

بخواب باز و ببین خواب ِ شــــــــــــاه هفتم را

اگرچه در شب من غم همیشه مهمان است!

تمام حرف من این است: عشق… تنها عشق…!

اگرچه درد ولی بــــــاز عین درمان است!

سلام پسرم طاهااااااااااااااا.. خوبی فرزند بلند قامت نردوونم؟ خخخخخخخخ.. شعرات لایک فرزندم…
بچه های مدیر اگه هستین لطف کنید شماره مهدی رو پاک کنید از کامنتا.. قربون دستتون…
مهدی جان ممنون عزیزم…

گیرم اندوه تــــــو خواب است ونگاه تو خیال

پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال

پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم

کــــــه من از آتش اندوه خودم شعله ورم

ماه یک پنجره وا شد به خیالم کـــــه تویی

همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی

باز هم دختر همسایه همانی کـه تو نیست

باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست

باز هم چلچله آغــاز شد از سمت بهار

کوچه یک عالمه آواز شد از سمت بهار

پیرهن پــــــــــــــاره گل جمله تبسم شده است

یوسف کیست که در خنده ی او گم شده است

این چه رازی است که در چشم تو باید گم شد

باید انگشت نمای تـــــــــــــــو و این مردم شد

به گمانم دل من بـــــــــاز شقایق شده ای

کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای

یال کوب عطش است این که کنون می آید

این که با اسب گل از سمت جنون می آید

بی تو بی تو چه زمستانی ام ایلاتی من

چقدر سردم وبــــــــــارانی ام ایلاتی من

تـــو کجایی ومن ساده ی درویش کجا؟

تو کجایی ومن بی خبر از خویش کجا؟

دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نیست

روز وشب منتظر اسب و سواری است که نیست

در دلــــم این عطش کیست خدا می داند

عاشقم دست خودم نیست خدا می داند

عاشق چشم تـــــــو هستیم و زما بی خبری

خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

***

باز شب ماند ومن این عطش خانگی ام

باز هم یاد تـــــــو ماند ومن ودیوانگی ام

اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم

مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم

خواب دیدم کــه تو می آمدی ودل می رفت

محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:

یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت

با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت

خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد

باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد

“آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد

یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”

تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است

من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

“آی تو ، تو کـــــه فریب من و چشمان منی

تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی

تو که ویران من بی خبر از خود شده ای

تو که دیوانه ی دیوانه تر از خود شده ای”

در نگــــــــــــــاه تو که پیوند زد اندوه مرا

چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا

ای دلت پولک گلنـــــــــار؛ سپیدار قدت

چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟

چند روزی شده ام محرمت ایلاتی مــن

آخرش سهم دلم شد غمت ایلاتی من

تو کجایی ومـــن ساده ی درویش کجا

تو کجایی و من بی خبر از خویش کجا

مستمو مستم! عاشقت هستم! شرااااااااااب! میخوامت!
پلیسه باس زیمینو بیلیسه!
هووووووووووووووووووووووووووووو!
مستم هاااااااااااااا!
یه شب باس بتمرگم!
بعدش بکپم تا مث بچه آدم شم!

وقتی دریچه های غزل باز می شود

شب با خیال چشم تو آغاز می شود

آتش زبانه می زند از جان واژه ها

یاد تو در دلــــم پر پرواز می شود

حس می کنم رها شده ام در تن بهــــــــار

وقتی که دکمه دکمه پیرهنت باز می شود

دریا خلاصه ایست از آبی چشم تو

پلکی بزن بخند که اعجاز می شود

می آیی و حضور تو یعنی تمام عشق

می رقصی و حریر تنت ناز می شود

دستم نمی رسد به تــو تا بـــاورم کنی

آغوش من به عشق تو ابراز می شود

کم کم غروب می کنم و باز آری آه

شب با خیال چشم تو آغاز می شود

سلام اقا وحید خوش اومدید… راحت باشید مشکلی نیست…
مهدی وای نههههه رعد این بچه هم از راه بدر شد خخخخخخ جواب خانوادش را چی بدیم… البته خانوادش که مارا پیدا نمیکنه خخخخخخ.

بچه ها من یواشکی میرم فعلاً این مهمونی اصلاً بهم خوش نگذشت نه شیشه بود نه مشروب و نه هیچ چیز دیگه.
من رفتم با قلبی پر از درد و اندوه.
آخیش.بچه ها خوشحال بشدم با شما ببودم.
بای بر شما وای بر من.

سلام بر حسین عزیز
صدای پای تو در گوش کوچه ها جاری ست

و گریه آخـــــــــــر این ماجرای تکراری ست

نه شب شده ست ـ که مهتاب بیش و کم بزند ـ

نه قصّــــه است ـ که بــــاران به صورتــــم بزند ! ـ

زمان به سر نرسیده ، زمین به هم نشده

و هیچ چیز از این روزگـــــــــــــار کم نشده !

همان که بــــــــود : همان تکّه سنگ گرد مذّاب

همین که هست : همین آسمان و جنگل و آب !

ببین که تیغ تو بر استخوان نخورده عزیز

ببین که رفتی و دنیا تکــان نخورده عزیز !

فقط دو سایه ی بی دست و پا ، دو عابر کور

دو تا غریبه ی تنها ، دو تا مسافر کــــــــــــور !

دو مرغ خیس ، دو تا کفتر پرانده شده

همین دو آدمک از بهشت رانده شده !

گذشته جمع شده ، چرک کرده در سر من

گذشته پُــــــــــر شده در پاره های دفتر من

کسی نیامد از این درد کور کــــم بکند

و شعر . . . شعر نیامد که راحتم بکند !

کسی نیامد از آن اتّفاق دم بزند

برهنه روی غزلهای من قدم بزند

نشد ستـــاره ی شبهای آشیانه شوی

خدا نخواست که بانوی این ترانه شوی

عقیم شد گــــــــــل صد آرزوی کوچک من

برای عشق کمی دیر شد ، عروسک من !

در این کـــویر امیدی به قد کشیدن نیست

قفس شکست ، ولی فرصت پریدن نیست

برای بال و پرم ارتفاع روز کــــــم است

برای رفتن من آسمان هنوز کم است !

تو لا اقل بزن و دور شو ، به خاطر من !

برو ! سفر به سلامت ، برو مسافر من

نگو زمین به هم آمد ، زمانمان گم شد

هوا سیاه شد و آسمانمان گـــــــم شد

نگو کــــه رفتن پایان ماجراست رفیق

خدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق !

فقط اجازه بده چشم خواب خسته شود

شب از سماجت این آفتاب خسته شود

به حرف دور و برت گوش می کنی گل یخ

مرا دوباره فراموش می کنی ، گـــــل یخ !

دوباره سرخ ، دوباره سپید خواهی شد

و قهرمان رمــــــانی جدید خواهی شد !

دو گـــونه سرخ تر از روز پیش خواهی کرد

به روی دوش دو گیسو پریش خواهی کرد

دوباره بوی حضورت ، دوباره بوی تنت

تپیدن دو کبوتر به زیـــــــــــر پیرهنت !

دوباره خنده ی معصوم سر سری گل من

و حرفهای قشنگی کـــــــه از بری گل من !

دوباره وسوسه ی داغ باده ای دیگر

برای آمدن شــــــــــــاهزاده ای دیگر

به جز دلم ، لبت از هر چه هست ، تنگ تر است

بخند ! خنده ات از دیگران قشنگ تــــــــــر است !

ببین هنوز دهان هـــزار خنده تویی

بخند ! آخر این داستان برنده تویی

به خود نگیر اگر شعر دلپسند نبود

مـــــــرا ببخش اگر مثنوی بلند نبود !

نگیر خرده بر این بیت های سر در گــــم

که بی تو شاعر خوبی نمی شوم خانم !

دوباره قلب من و وسعت غمی که نگو

مـن و خیــال شما و جهنّمی که نگو

و داغ خاطره ها تا همیشه بر تن من

گنـــــــاه با تو نبودن فقط به گردن من

مهدی با بچه های مدرسه رفتی مشهد؟
واااای این بچه هم از راه به در شد
بچه ها هم بچه های قدیم
حداقل جلو بزرگتر سیگار نمی کشیدن….خخخخ
این یکی که دیگه زده به سیم آخر

خب دوستان چون سرعت نتم پایینه مرخص میشم بازم شبی خوب و عالی بود و در کنارتان خوش گذشت امیدوارم که شب ناز زیبا سبز و پر از عشقی داشته باشید و شبتان تعم پرتقال داشته باشد من یکیییی که امشب خوش حال شدم که شهروز بالاخره یه کامنت این جا زد و دیگه خوش حال شدم بازم رععععد رو اینجا دیدم و ناراحتم که پریسیمای دانا از ما قهریده و دیگه نمیبینمش که مث قبل بیاد توی شب نشینی و کلی چی ازش یاد بگیریم به هر حال امیدوارم ختم به خیر بشه
بازم در کنار شما بودن بهم لذت میده شبتان خوش همراه با آرامش و آسایش شب بر همه ی آقایان و خانمای شب نشین بخیر در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

دو باره داغ کرده ام برای من غزل بگو

بپاش دل در آسمان از عشق با زُحل بگو

شراب تلخ دور کن دو جام مثنوی بده

دو بیت از سحر بخوان سه مصرع از عسل بگو

ستاره را سه تار کن بزن به سیم آخرش

دو قطعه از قمر بخوان سپیدی از عمل بگو

نوای دل سه گاه شد بیا و شور تازه کن

ترانه از ابد بخوان حکایت از ازل بگو

در آسمان ترین زمین طلوع می کنی یقین

سپیده را خمار کن از عشق بی بدل بگو

سحر شد از سرم ببر خماری شبانه را

پیاله ای مَثل بریز از عشق بی دغل بگو

دوباره آسمان تهی زمین پر از خدا شده

بیا و بار دیگر از خدای لم یزل بگو

«وصال»! در هوای شب سپیده را صدا بزن

بگیر دف به کف بزن سبد سبد غزل بگو

کنعـان به خواب رفتم و در مصر دیدمت
از کــــــاروان بــــرده فروشان خریدمت

شب های بی شماری از این دست در دمشق

منجر شدی به خوابم و هـــــــــر شب پریدمت

از دهلی گنـــــاه لبت تا عراق شرم

بر گونه های قرمز جیحون چکیدمت

یونان که حمله کرد به چشمان میشی ات

بر اسب زاگرس بـــــــــه سپاهان دویدمت

وقتی برید موی تو را خنجر عـــرب

درتاروپود قالی کاشان کشیدمت

قوم مغول که میل به چشمان گل کشید

در شیون تغــــزل حــــــــــــافظ خزیدمت

باد افاغنه کـــــــه شبی ریشه تو کند

هم چون گیاه مهر به دندان جویدمت

بانـــــوی روز مادر و شب روسبی، وطن

در پرچمی سه رنگ به آتش کشیدمت

با نه شنیدن از تو که من کم نمی شوم
مجنون نمـــای مردم عالـــــم نمی شوم

این اولین خطای تو، حوای سنگ دل!

پنداشتــی بدون تـــــو آدم نمی شوم

بعد از تــــــــو ای خــــــــزان زده دیگر برای هر

شب بوی تشنه لب شده شبنم نمـــی شوم

دل خور نشو عزیز از این خلق بی خیال

گفتم که بی تو پاپی خلقـم نمی شوم

آه ای نگاه های تماشــــــــا، خدا وکیل!

علاف چشم های شما هم نمی شوم

بگذار صـادقــــــانه بگــــویـــــــم بدون تـــــو…

هر کار می کنم… نه… نه… آدم نمی شوم

خب فاطمه جان…دیگه وقت رفتنه…..ببخشید خونه خشگلتو ریخت و پاش کردیم….این رعد هم آخرش معلوم نشد خونه کی رفته اشتباهی…خخخ…اگه رسید بگو خودش جمع جور کنه…والله…تا از راه میرسیم کفشارو میده ما….خخخخ
شب همگی بخیرو خوشی.

آگاهی من کنکور داشتمی همچون تو… من گند زدندی مایه آبرو ریزی شدندی و نعره زنان در کوچه های اصفهان دویدندی از این ننگ…خخخخخخخخ
طاها چقده شعرات قشنگه امشب… چی زدی؟ هاههاهاهاهاها

داره تموم میشه.
شب خوش بگم که نمونه لای در خخخخخخ.
شب دوستان خوش خیلی لطف کردید که اومدید با این مهمون نوازی ناقص من خخخخخ.
خداحافظی میکنم که اگر در بست شد دیگه شرمندهی دوستان نشم برسم باز هم کامنت میذارم.
جای دوستان خیلی خالی بود خصوصا حسینی و پریسیما.
امیدوارم که همه چیز درست بشه.

فراموشی رمز عبور

تنظیم دوباره رمز عبور فراموش شده