خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

به بیستمین شبنشینی محلۀ نابینایان خوش آمدید. ادامه یکشنبه شب از کامنت 265

سلام به همگی.

چه خبرا؟

روز پدر رو چه کار کردید؟ کجاها رفتید؟ امیدوارم به همتون خوش گذشته باشه.

خب امشب با بیستمین شب نشینی در خدمتتون هستیم.

اول از خوردنیها بگم که اینجا همه چی هست، بفرمایید نوش جان کنید. فقط در خوردن شیرینی و تنقلات و همینا زیاده روی نکنید! عه چرا ناراحت میشید خب؟ نگران سلامتیتون شدم خب! خخخخ.

و اما موضوع پیشنهادی من: نظرتون راجع به استقلال فکری چیه؟

خودتون فکر میکنید تا چه حد در این زمینه مستقل هستید؟

چه تفاوتی بین مشورت کردن و عدم استقلال فکری وجود داره؟

میتونیم در مورد این موضوع هم بحرفیم که: نظرتون در مورد موفقیت چیه؟

کلا چه کسانی رو افراد موفق میدونید؟

آیا فکر میکنید شخص موفقی هستید؟

خب دیگه بیشتر از این طولش نمیدم. تو کامنتا میبینمتون.

۴۳۹ دیدگاه دربارهٔ «به بیستمین شبنشینی محلۀ نابینایان خوش آمدید. ادامه یکشنبه شب از کامنت 265»

سلام دوستان.
این روز رو هم صمیمانه تبریک میگم.
فعلا یه کاری دارم، میرم زود میام.
در مورد هر کدوم از موضوعای پیشنهادی که خواستید بفکرید و بحرفید.
فقط زیاد شیطونی نکنیداااااا! خخخ.
سریع سعی میکنم بیام.
راستی در مورد موضوع دیگه ای هم اگه بخوایید میتونید بحرفید.

خخخخ. گفتم تا میام این کامنتو بفرستم، چقدر کامنت اومده! خخخ.
میگم به قیافه به ظاهر جدی من نگاه نکنید! خخخ.
خب پس من میرم بعدا سریع میام.

سلااام بر پریسیما خانم؛میگم امشب که خیلی انگار سوت و کوره پس کو بقیه
در باره موضوع باید بگم که موفقیت یه امر نسبی هست و هر کی نسبت به موفقیت یا عدم موفقیت یه دیدی برای خودش داره
به نظر من موفقیت یعنی ما به اون هدفی که برای خودمان ترسیم کردیم و مقصدی که مد نظرمان هست برسیم یعنی همه ی رنجهاش و سختیاش رو تحمل کنیم تا به اون چه میخوایم برسیم و وقتی به قله ی اهدافمون رسیدیم آدم موفقی هستیم

سلام به شب نشینها و شب نشین بخونها و سلام ویژه به عزیز شب نشین بخونی که دلم براش یه دنیا تنگیده و خبر سلام ویژشش بهم رسیده خییییییلی دوست دارم خانمی

میگم چراااااااا امشب اینقد خلوته شااااییید همه رفتن به پدربزرگا و پدرا سر بزنن سلام آقا سامان سلام آقای نصرتی

اما موضوع اون یکی یعنی استقلال فکری و مشفرت ببین به نظر من استقلال فکری یعنی این که تو وقتی خودت میخوایی یه کاری رو انجام بدی و مطمئن هستی که هیچ شک و شبهه ای در آن نیست باید به فکر خودت اطمینان کنی و به امید خدا اون رو انجام بدی ولی بعضی موقعها هست که در خصوص یک کیس دچار سر در گمی شده ای و نمیدونی انجامش بدی خوبه بده انجامش بدم آیا ندم آیا خلاصه نمیتونی تصمیم بگیری به یه خبره یا یکی که اصطلاحاً دو سه تا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده مراجعه میکنی و میگی این کار را انجام بدم خوب هست یا بد اونم مثلاً بهت میگه خوبه به امید خدا انجام بده برو جلو انشالله که موفق میشی پس با این نکاتی که گفتم فرق این دو مطلب روشن شد
اما در خصوص موفقیت منم فکر میکنم تقریباً تونستم موفق بشم چون اون چیزایی که دوست داشتم خدا قسمتم کرده امیدوارم بعدش هم بهترینها در انتظارم باشه

خب بنظرم استقلال فکری به طور عام به این معنی نیست که به هیچ وجه از کسی کمک نگیریم بلکه به این معنی میتونه باشه که از کسایی که خرد یا تجربه بیشتری دارند بپرسیم مشورت بگیریم ولی با خرد و منطق خودمون تحلیل کنیم و تصمیم گیرنده و عامل خودمون باشیم

سلام مجدد به همگی.
پریسیما روشنک و جناب نصرتی و جناب عبد الله پور.
و سلام به همۀ دوستانی که خواهند آمد.
راجع به موضوعات پیشنهادی نظراتتون جامع و کامل بود.
در مورد موفقیت به نظرم فرد موفق کسیست که از شکست نترسه و تهدیدها رو تبدیل به فرصت کنه، و البته ریسک پذیر باشه. من شخصا خودم رو زیاد فرد موفقی نمیبینم چون این خصوصیات رو که گفتم در خودم خیلی کم میبینم! خخخ.

موفق: راستش تعریف خاصی براش ندارم بنظرم نسبی و کاملا شخصیه هرکسی که به خاستها و رویاهاش برسه و یا زندگیش همونی باشه که میخاسته و در کل هر کی در رضایت بسر میبره لابد موفقه

سلام خدمت همه ی دوستان به نظر من فرق استقلال فکری با مشورت اینه که مثلا من می خوام یه کولر بخرم و اونم دست دوم اگه بدون مشورت با کسی که فنیه این کاره برم بخرم بهش استقلال فکری نمیگن بلکه این شاید یه غرور باشه که ممکنه بعدا چوبشو هم بخورم چرا که من از خوب یا بد بودن اون کولر مطلع نیستم پس باید مشورت کنم اما استقلال فکری یعنی اینکه من از خودم اعتماد به نفس داشته باشم و دائم نخوام در مورد هرچیز شک کنم مثلا اگه میدونم که الان هوا بارونیه و برای بیرون رفتن ممکنه به مشکل بخورم دیگه نیازی به مشورت نداشته باشم یا اصلا نرم یا وسایلی مثل چتر و از اینجور چیزا رو با خودم ببرم تا به مشکل نخورم ببخشید که پر حرفی کردم

بفرمایید روشنک خانم. این هم شربت.
فقط چیزه ظاهرا بچه ها شیطونی کردند جای شکر و نمک رو عوض کردند! فقط یه کم شور شده! خخخ.

سلام به همی شبنشینهای عزیز.
و یه سلام ویژه به صاحب خونهی ی امشب, مرسی نازنین برای این پست.
راستی عید را هم تبریک میگم.
دوستان دعا کنید یه کاری داریم اگر به سلاح هست بشه, امشب دعا کنید برای من و خانوادم.
راستی نازنین ببخشید که دیر کردم.

سلام فاطمه جان.
از اینوراااا!
امیدوارم هرچی صلاحه همون بشه.
باز هم این عید رو صمیمانه به همۀ دوستان تبریک میگم.

من به نظرم خیلی موفق نبودم. اعتراف میکنم در گذشته فرصتهای خوبی رو از دست دادم. البته فقط خودم مقصر نبودم. یه سری افراد و عوامل دیگه هم مؤثر بودن. ولی به هر حال من مثلاً میتونستم یه پیانیست و آهنگساز بزرگ بشم که نشدم. میتونستم یه اسم بزرگ تو صنایع دستی باشم که نیستم. و خیلی چیزای دیگه.

خخخخ. همش تقصیر شهروزه! فکر کنم کار کار خودش باشه! خخخ.
بذار بقیه خوراکیا رو تست کنم، بعد برو سراغشون. خخخخ.

خود رأی بودن با استقلال فکری داشتن فرق میکنه. خود رأی باشی هم خودت ضرر میکنی و هم به دیگران ضرر میزنی. ولی کسی که استقلال فکری داشته باشه، میتونه با گرفتن مشورت دیگران تصمیم درست بگیره. اون طرفشم هست و کسایی هستن که همه چیز رو از دیگران نظرخواهی میکنن و هیچ نظری از خودشون ندارن.
من سعی کردم این تعادل رو برقرار کنم. شاید تا قبل از این که مدیر اینجا بشم خیلی موفق نبودم.
ولی احساس میکنم کمی وضعم بهتر شده.

سلاااااام بر شهروز و فاطمه خانم حسینی میگم چه حالی میده موفقیت و چه حالی میده از نظر فکری مالی پولی کاری زندگی کلاً همه چی مستقل باشی

نمیخام توی امور شخصیت مداخله کنم حسینی ولی هنوزم فرصت داری فقط کافیه بخایی و اراده کنی مغزت که عیب نکرده کرده؟ پس قابلیتهات هنوز سر حاشه
اگه خوشت نیومد اجازه داری این کامنت را پاکش کنی

خب آیا به نظرتون الان امکان جبران اشتباهات گذشته وجود نداره؟ به نظر من فرد موفق یکی دیگه از خصوصیاتش اینه که مأیوس نمیشه. البته تأکید میکنم لالایی بلدم ولی خوابم نمیبره! خخخ.

شرمنده نازنین نمیتونم باشم الان هم فقط و فقط بخاطر گول روی تو اومدم همین.
شرمنده روشنک عصری که حرف زدیم هنوز خبری از این موضوع نبود یه یک ساعتی هست که شنیدم, دعا کن که به خیر و خوشی منجر بشه که اگر بشه خیلی خوبه.
میشه گفت که امر خیره ههههه. برای یکی از عزیزانم.

سلام سارای و جناب بهمنی.
فاطمه جان انشا الله که خیره.
روشنک این شربت رو از سلامتش مطمئنم.
امیدوارم مزه قبلیه رو خنثی کنه! خخخخ.

واه واه رفتی خونه پدربزرگت با عمهات نشستی پشت سر من غیبت میکنی تازه عیدی هم میخایی؟
ولی بی شوخی روزت مبارک ببخشید اصلا یادم نبود امروز را به همه آقایون شب نشین و کلا محله تبریک میگم

روشنک و نازنین.
واقعاً الآن کارم خیلی سخته.
من توی نوجوانی و توی کودکی و هشت سالگی پیانو رو شروع کردم و خیلی زود تو دوازده سالگی متوقف شد. ولی الآن اگر بخوام ادامه بدم نه انرژی اون موقع رو دارم و نه آزادی فکریش رو. من الآن باید به فکر یه لقمه نون باشم و این که چه طور باری از دوش خانوادم بردارم. شاید بگید اگر موفق بشم خودش این مشکلاتم حل میکنه. ولی همین موفقیت قراره سالها طول بکشه و وقتی به جایی میرسم سی و چند سالم شده و دیگه شاید برای خیلی چیزها دیر شده باشه.
اون شور و شوق نوجوانی دیگه وجود نداره که با کله ی داغ برم سراغ موفقیتها.

یادش به خیر پارسال روز پدر اردوی نجفآباد بودیم. اونجا یکی یه لنگه جوراب با نقشه ی شیطانی پریسیما و پریسا و بانو گرفتیم که آخرش من لنگه جورابمو دادم به امیر که مال اون جفت بشه. فقط موندیم چرا آخرش حسین آگاهی بدبخت یه لنگه گیرش اومد و اون یکی لنگش پیدا نشد خخخ.
من برم شام بیام.

الان خیلی حرف برا گفتن دارم که بهت بگم حسینی ولی خب یروز سر یه ماجرایی تصمیم گرفتم دیگه ارائه تجربیاتمو متوقف کنم چون کلا بییفایدن و فقط ممکنه کدورت ایحاد کنه تو هم که بچه نیستی که
پس بیخیال بریم همون خل خلی بازیهامون

سلام همگی خوبید یا چطورید آیا؟
سرعت نت من منفی بی نهایت کند و ضعیف و ایناست پس نمی دونم اصلا سلامم می رسه که اگه رسید همین حالا خدافظی هم بکنم که دیگه خیالم راحت باشه خخخ شبتون صورتی گل گلی

و اما ما معتقدیم استقلال فکری خوبه اونم خیییلی نشون بلوغ فکری هستش دیگه ولی استقلال فکری به معنی مشورت نکردن و استبداد فکری نیستش که اگه این باشه هیچ وقت موفقیت نصیب حالمون نمیشه و خب الآن هم من چون نمی دونم موفق به ارسال این کامنت می شم یا نه بیشتر نمی نویسم چون استقلال فکریم میگه اگه نرفت حد اقل دلت کمتر میسوزه خخخخ

از اون وقتی که اومدیم محله همش میگید یادش بخیر اردوی نجف آباد…خب یه اردوی دیگه می زدید…شاید یه لنگه جوراب دیگه امسال نصیبتون میشد…دیر جنبیدید هاااا….خخخخ

آقای نصرتی کلا سر کار گذاشتیدمونا خخخخ ولی انگار شما مخ بازی های کامپیوتری هستید من می گم یه بازی فکری جالب طراحی کنید که نکات آموزنده هم توش داشته باشه و هم تفریح باشه هم مفید

خب یه چیز دیگه هم به آقای نصرتی بگم که منم املام فوق ضعیف ضعیفه و متاسفانه این از همون دوران دبستان همراهم بوده, اگر در اون دوره این ضعف رو رفعش می کردم الآنی که به قول شما بعد ۱۸ سال رو رسیدم این قدر مشکل نداشتم …..
پس املا رو یه کاریش بکنید چه با پست چی چه بی پست چی که عجیییب مساله بقرنجی هستش خیییلی سخته ها واااای من کمترین نمره عمرم یه دونه یازده و نیم از املا بوده خخخخ

جدا نظرات همه تون در مورد استقلال فکری و مشورت و موفقیت جالب و تامل بر انگیز هست خیییلی

فاطمه جون ان شا الله که خدا صلاح کارتون رو توش قرار بده و به اونی که می خواید برسید و کاری که می خواید با خیر و خوبی انجام بشه

میگم خداییش یه چیزی بپرسم آیا؟
خداییش با من خصومت دارید آیا؟
من شروع شب نشینی رو آوردم پنجشنبه که کامنتا زیاد باشه که یکشنبه ها بتونیم کامنتو از اول صفحه شروع کنیم. باز کامنتا رو دارید کم میفرستید. خداییش بیایید با هم حرف بزنیم سوء تفاهمها رو حل کنیم چرا اینطوری میکنید خب خخخ.

خو من امروز بگم چیطور گذشت و زود برم که بابام شام میخواد…
پریشب بابام اومد در اتاقم تق تق تق… قبل از اینکه بگم کیه؟ بفرما؟ چیه؟ یه هو دیدم بابام وسط اتاقمه با یه دسته گل و شیرینی…خخخخخخخ…
حالا مامانم تو آشپزخونه سا… اینا را میده بمن میگه بده به مامانت.. برا مامانت خریدم… خخخخخخخ… وای پش سرش مامانم اومده تو اتاق… بعد گل و شیرینی رو از این گرفدم دادم به اون.. کادوی روز پدر اونا که گرفده بود داده بود من بدم به بابام، دادم به این… خخخخخخخ…
والله اینا نمیدونم چیطور اینهمه بچه تولید کردن با اینهمه حجب و حیا…هاههاهاهاهاهاها…

وااای ان شا الله که خیر و مبارکه فاطمه جونم و میگم اگه شد ما شکلک شیرینی نارنجکی میخوااایما

آقای حسینی میگم یاد اون جورابا به خیر ولی چقدر دعوام کردند ها خخخخ شکلک ولی خداییش عجب خاطره ای ساختیم براتون شکلک اون مغازه داره که پکیده بود از خنده خخخخههههچچچجججج

سلام مجدد به همگی.
ببخشید رفتم دوتا پست منتشر کردم اومدم.
سلام مخصوص به تازه واردا! اگه اشتباه نکنم بانو و رهگذر.
شهروز خصومت چیه؟ امیدوارم اگه سوء تفاهمی هم هست رفع بشه.

الانم مامانم رفده اعتکاف… بابام دهنمو صاف کرده… هی راه میره چای میخواد… هی شام میخواد… هی آب میخواد.. هی اینا وردار اونو بذار… خخخخخخخخخخخخخ… تو ظرفشویی به اندازه یه هیئت شب عاشورا ظرف جم شده بود، هر چی بش گفدم بابایی اینا رو بشور، نشست… عجباااااااااااااااااااا… یه ساعت ظرف شستم فقط… بیا اینم روز پدر من.. از صب تو آشپزخونه ام…خخخخخ

سلام به همه عزیزان.
سلام به آقایان عبدالله پور، نصرتی، انصاریفر، بهمنی و شهروز
یه سلام مخصوص هم به خانم ها سارای، روشنک، نازنی، پریسیما، بانو، فاطمه حسینی و رهگذر
خانم سارای و روشنک ممنونم که به یاد من بودید.
ببخشید ما مهمون داشتیم و دیر اومدم.

یعنی اومد این یکی آیا
بذار اینم کپی کنم بعدش

ختاب به کامنت شب نشینی بخون پریسا جهان شاهی خخخخخ

خب سلام علیکم بر پریسای شب نشینی بخون
میگم خب چرا می خونی نمی نویسی آیا
اصلا به نظر من موفقیت بزرگی محسوب میشه برای شوما که هیچی نگی شیطونی نکنی مودب بشینی هااااان اصلا فهمیدم نکنه داری کفش های آقایون رو جابجا می کنی هااااان بیا خودت با زبون بی زبونی که نه نمیشه ما متوجه نمیشیم ولی خودت بگو وگرنه بخشش لازم نیست کاما اعدامت می کنیم

راستی چرا کلا نیستی هاااان نکنه شوهر کردی کلاست رفته بالا شایدم تو صف خرید جوراب برای آقاتونی در کل که اگه نیای یه پخی پوخی چیزی بنویسی هی از همین مدل حرفا مینویسم حرصت در بیاد تازه حرصی تر در بیاترش هم بلدم الآن گذاشتم برا روز مبادا خخخخ

من فکر می کنم استقلال فکری یعنی اینکه فرد بتونه با اتکا به نظر شخصی خودش کارهایش را پیش ببرد. ولی معتقدم استقلال فکری با مشورت کردن متفاوت است. مثلا وقتی که افراد در کارهایشان با ابهاماتی روبرو می شوند می توانند با افراد مختلفی مشورت کنند و بهترین راه را برای رسیدن به هدفشان و انجام کارشان انتخاب کنند.

بانو من انتقام میگیرم.
بچه ها روز آخر اردو ما چند نفری با عمو چشمه و پریسا و طاها و پریسا و خواهر پریسیما رفتیم دنبال یه جا که یه دودی از عزا در بیاریم. بانو هم باهامون بود که وسط راه برگشت. ما هم رفتیم جایی رو پیدا نکردیم و عوضش رفتیم شیر پسته و ذرت مکزیکی خوردیم.
آخییییش دلم خنک شد خخخ.

اصلا برم شکلک خمیازه چقدر یه چیزی رو فراموش کنم بعدش منتظر بمانم آخرش هم نمی دونم
و از این پست آموختیم حوصله و صبر هم یکی از عوامل موثر موفقیت هستش اونم خیییلی عامل مهمی ها خیییلی
شبتون صورتی
پریسا قسر در رفتیا هرچی برات نوشتم یه نکته ش فراموش شده بود ورد پرس آخرش گفت بی خیالش شو بذار راحت باشه بخون جانم بخون پخ پخ پخ پوخ
شب همگی هم صورتی گل گلی اونم با گل های سفید

موفقیت یعنی اینکه افراد هدفشان را ترسیم کنند و به هدفشان دست یابند. به نظرم من تا حد زیادی در رسیدن به هدفهایم موفق بوده ام.

خخخخ. تعهد کاری! خخخ. امیدوارم اگه یه روزی واقعا شاغل شدم، اون موقع تعهد کاریمو ثابت کنم! خخخ.
دیدم هیچ کدوم از دوستان نیستند، و مهمتر اینکه اگه پستها دیر منتشر بشه ممکنه دوستان ناراحت بشند، اینه که رفتم منتشرشون کردم. خخخ.

اصلا از این خاطره جناب شهنشاه بر میاد من چه دختر خوبی هستم استقلال رأی دارم و اغفال دود و دم نمی شم خخخخ شکلک بعد که ده برابرشو ازتون گرفتم باید پستچی بیاد بهتون تذکر بده انتقام با کدوم قافی هست بعله

به نظر من افرادی موفق هستند که هم استقلال فکری دارند، هم برنامه ریزی مناسب دارند و هم هدفهای زندگی و کاریشان را طوری تنظیم می کنند که در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت به آن دست پیدا کنند.

همگی که به من سلام گفتید سلااام علیک و رحمت الله و برکات
ان شا الله که سلامت باشید
دیگه جدی جدی برم که فهمیدم ورد پرس می خواست بهم بگه ساعت خوابتو فراموش کردی خخخخ

درود. خب من هم نظرمو در مورد این موضوع بگمو برم.
به نظر من استقلال فکری زمانی اتفاق میفته که ما در مورد یه موضوعی اطلاعات داشته باشیم.
به عنوان مثال من در مورد خلبانی استقلال فکری ندارم چون هیچ سررشته ای از اون موضوع ندارم.
هر چه گستردگی اون موضوع بیشتر باشه و اطلاعات ما در باره ی اون موضوع کمتر, خب طبیعیه که استقلال فکری کمتری هم وجود خواهد داشت.
بعدشم اعتماد به یه شخصی و خواستن حمایت از اون شخص با عدم استقلال فکری دو موضوع کاملاً مجزا از هم هست.
تأکید میکنم که اینا نظرات شخصی من هستند و انتشارشون لزوماً به معنا و مفهوم درست بودنشون نیست چرا که من نه کارشناسم و نه تخصص دارم و فقط و فقط از دیدگاه خودم مینویسم.
همگی موفق باشید و روز مردی و مردانگی بر هچی مرد هست مبارک باشه.

شب نشینی که بدون شعر نمیشه.
یه شعر قشنگ از فاضل نظری بخونیم

چنان رسم زمان از یادها برده است نامم را
که دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم را

به خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یاران
وصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم را

قنوتم را کف دست شراب انگاشتند اما
من آن رندم که پنهان می کنم در خرقه جامم را

سر سجاده ام بودم که گیسوی تو در هم ریخت
نظرهای حلال و آرزوهای حرامم را

فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگی
از این پس می نوازد عطر تنهایی مشامم را

فاضل نظری

شعر فاضل نظری رو که خوندم یاد آقای آگاهی افتادم
آقای آگاهی یکی از آگاهترینهای محله هستن واقعا وقتی تو شب نشینی حضور داشتن شعرهای خوبی میذاشتن و همچنین متنها و دست نوشته هاشون هم عالی بود.

سلام به آقا وحید و بی ادعا و بقیه دوستان که احتمالا یادم رفته سلام کنم.
نظرات همگیتون واقعا کامل و قابل تأمله، و واقعا از همتون برای شرکت در بحث ممنونم.

پریسیما خانمی جونم من می خوام بمونم ولی هرچی کامنت می نویسم یا خیلی در انتظار می مونه و آخرش نمیاد یا چیزی رو فراموش می کنه نمیاد
این مدلی حوصله م نمی کشه بمونم
به شماها خوش بگذره دنور همی
و راتسی مرسی از دعوتت یعنی خیییلی عاشق مسافرت اونم زنجانماااا ولی الفرصت مناسب کجایییی بیااا بیااا که دوست ماااییی و میگم کاش شما میومدی اصفهان خیییلی خوش میگذشت ها شکلک گز و بریونی و بستنی سنتی میدون امام و تازه خونه خانم کاظمیان اینا هم میریم خخخخخ

شهروز چرا جای نمک و شکرو عوض کرده بودی؟ هان هان هان؟
در ضمن بگیر که اومد اینم چندتا موش خرمایی! خخخخ.

ببین دوباره باز هم، غزل تمام میشود،
و باز هم نگفته ای، اسیرِ کام میشود.
ببین که شهر شورشِ نگفته های یاغی ام،
به یک نگاهِ یورش تو قتل عام میشود.
تو بر کدام قله ای، که شعر بیمهار من،
به پیشگاه شوکتت، خموشو رام میشود.
غزل غزال جنگل تغزلی که پیش تو،
غزل غزال گویشم، خموشو رام میشود.
ببین دوباره انتها و باز هم نگفته ها،
چرا همیشه شعر من، چنین تمام میشود.

بانووووو بمون کامنتهای کوتاه بنویس
یعنی پریسا عروس شده آیا ؟
واقعن؟
وحید دشمنت شرمنده، بابت اون عزیز سفر کردتونم واقعا چیزی جز ابراز تاسف و همدردی ندارم بگم

مرسی روشنک
واقعا غم هادی نوروزی و مهرداد اولادی درد بزرگ و تلخی بود. خیلی تلخ. به نظرم اینها به حقشون نرسیدند. کاش قدر همدیگر را بیشتر بدونیم. کاش وقتی داریم نفس می کشیم به یاد هم باشیم نه بعد از رفتن بخواهیم تعریف کنیم که یادش بخیر و از این حرفا.
واقعا متأسفم برای جفاهایی که در حق این دو عزیز شد.

آخی قشنگ بود شهروز مرسی
حب پری معلومه دیگه این شهروز که مدعی پسرمنه میشه دست پرورده من خخخ خخ
پری یعنی چی خو منم بیام دیگه همه اصفانیا را گفتی غیر از من شکلک قهر

جک بودش مثلا به روزش…نه به شبش کردم به خودمون بخوره…دیگه فکر اینجاهاشو نکرده بودم…خخخ….شماهم چقدر گیرید هاااا…ایش….نمیذارن یه ذره حضور پرشور داشته باشم

خب دوستان مجدداً سلام من یه دو ساعتی رفتم با داداش عزیزم که ایران نیست تلفنی حرفیدم و الآن اومدم خب ما نبودیم چه خبر شده کی اومده کی رفته خلاصه میشه یه گذارش کار بدید حوصله ندارم برم صد تا کامنت بخونم بیام موضوع هم یادم نمیاد چی بود کلاً بحث امشب از دستم در رفت

سلام هیچ اتفاق خاصی نیفتاده نشستیم تخمه میشکنیم آجیل میخوریم میحرفیم میخندیم آرزوی پیری میکنیم خخخ و آرزوی ادامۀ شب نشینیها تا زمان پیریمون
چندتا هم سوسک و موش حوالۀ شهروز کردیم خخخ.

اوف عجب گذارش کاری حالا میگم شهروز از دست این سوسکها و موشها زنده مونده یا مرده البته دور از جون راستی نگفتی کی اومده و کی رفته

سلام بر همگی . وای که رعععد بزرگ داره از پر خوری میترکه خخخ فک کنم ده کیلو اضافه کردم. خخخ
بچه ها خبید ؟ جمع شید که براتون توتو فرنگی آوردم. گوجه سبز و چاقاله بادوم

سارای جان تو استقلال رأی داری که مواظب وحید باشی که لب به چاقاله بادوما نزنه . ولی میتونن نمک بخورن بدون توتو فلنگی و جوجه سبز هاهاها

آخه من اعتراض دارم رعععععععد ما بشوریم دخترا بخورن آخه این هم انصافه آخه سهم ما چی میشه میریخیا کجایین بیایین کمک اینا دارن سهممون رو میخورن

عععععععههههه ععععععععهههههه رععععععد این دیگه چه کاری بود نصفه شبی خخخخخ
خب چاقاله بادوم نمی آوردی سنگین تر بودی خخخخ هاهاهاهاها
عععععععههههه عععععهههه

سلام رعد جان.
خخخخ. سارای یاد یه خاطره از بچگیم افتادم: خخخخ.
یادمه یه بار عصر بود همین که سوار مینیبوس شدیم به راننده و بقیه بلند گفتم صبح به خیر! خخخخ.

خوشم میاد تا من میام شبو شور غیبش میزنه و بقیه هم تا حدودکی کم رنگ میشن .
روشنایی نبینک عزیزم سارای هم مسئول نمک دادن به مریخیا بشه . شما نبینکهای رعد بوووخووورید و بخندید . ظرف مرف دارید بدید میخیا تممممیز میشورن.

خب اولش که آقای بهمنی اومد بعد آقای نصرتی این دوتا اومدن و رفتن آقای کریمی و آقای انصاری ف رد هم اومدن و رفتن فاطمه و بانو هم کمی بودن رهگذر هم اومد یه کم از باباش گله کرد و رفت نازنین دوتا پست منتشر کرد و باز برگشت شهروز کرجه اما هست سارای و روشنک هم هستن آقا وحید هم هست دیگه آهان خودمم هی میرم و میام خخخ
رعد هم که تازه اومده کار بهتون سپرده

رععععععددددد چی چی واسه خودت می بری و می دوزی خخخخ
من چاقاله بادوم می خوااااام
خانم ساراییی یه ذره چاقاله بادوم بدید لطفا خخخخ خخخخ
رعععععد اگه چاقاله بادوم بهم ندی پرتت می کنم تو حوض خخخخ خخخ

آقا وحید بیا همش مال شوما…بخورش
شکلک یه دختر مهربون
.
.
.
.
خخخخخ
این رعد هم چیز درست حسابی نمیاره محله
گذاشته چاقاله که سفت شدن رفته از این ۱۰ کیلو ۱۰۰۰ خریده واس ما آورده

وحید اینجا کشور نبین های ونوسیه . صدات در نیاد که میفتی توی سیاه چال و اونجا بهت آبگوشت موش میدن خخخآبگوشت موش خییییلی خوشمزس هاهاها مخصوصا اگه دم درازشو نچیده باشن. هههههه
فک کنم سارای با تصور موشای سیاه دم دراز دیگه لب به ترشی نمیزنه .

میگم کبیییییر ریعععععععد یعنی فقط باید ونوسیها بخورن بابا ناسالمتی پنجشنبه روز ما مردا بودا باید شمااااا به مااااا علاوه بر این که کادو میدادید که ندایدید باید هم بهمون میوه بدید و هم کیک و هم چاغاله و توت فرنگی و چیای دیگه حالاا کار انگار برعکس شده

سارای اگه ی دونه چاقاله یا گوجه به مریخیا بدی باید بری و باهاشون توی سیاه چال آبگوشت موش چاق و چله بخوری هاهاهاها

رعععد گناه دارن خب اون از پارسال که یه لنگه جوراب گرفتن اینم از امسال که گوجه و چاقاله بهشون نمیدی خب بده دیگه.
شکلک گرفتن مجوز از رعد برای دادن گوجه و چاقاله به آقایون.

تحقیق کنید ببینید کی جای شکر و نمک رو عوض کرده بود؟
به او بیشتر نمک بدید، و وادارش کنید تا صبح نمک بخوره! خخخخ.

نوچ نوچ وحید ازت انتظار نداشتم خب میوها واسه ماس دیگه دس نزن
رعد نت امشب محشره توی کندی خخخخ خخخخ شایدم محله مشکل داره دقیق نمیدونم

روشنایی من کجا صحبتی از سرعت نت نموده ام ؟ من نگفتم خخخ توی دهن رعععد بزرگ حرف میذاری ؟؟؟ اوووووووووووووففففف ای خداااااااااااا

منم گوجه سبز دوست ندارم. بچه که بودم زیاد میخوردم بدون نمک! ولی توت فرنگی و چاقاله بادومو هستم.

عهعهعهعهعه پری چه خودشیرین شدی یعنی چی خب اینا کلا تام الاختیارن حالا یبار یکی دلش واسه جماعت نسوان سوخته عجبا از ماس که بر ماس پری شیرین عسل

رعععععد از پریسیما خانم یاد بگیر تا این بار دیگه واقعا پرتت نکردم تو حوض خخخخخ خخخخ هاهاهاهاها
دوستان شبتون قشنگ
دوستتون دارم خیلی زیاد

وحید چون پسر خوبی هستی منم به چاقاله حساسیت دارم خووووووووووووووووووووب بیا دزدکی چنتا بهت میدم ولی به حسینی نگو شره دعوا درس میکنه خخخخ

بچه ها توت فرنگیو بشورررید به مقدار دو مشت و بعد روش شیرو شکر ریخته و در مخلوط کن قرش بدید . من مگه اینجوری شیر میل کنم. شیرو از بچگی دوست نبداشتم خخخخ
وحید خوردی نخوردی

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست ..

هوشن_ابتهاج

سلام پری سیما خانم!
چه خوش مزند!
yyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyuyuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuuiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiooooooooooooooooooooooooo!

سلام بر تمامی حاضرین و غایبین. سلام بر چراغ خاموشا و چراغ روشنا . سلام بر نیم سوز و تمام سوز و در آینده بسوز .
بچه ها من کارام خییییلی زیاد شده . اصلاً وقت ندارم. از بس توی مدرسه ۴ طبقه رو میرم بالا زانو درد گرفتم.

یه سلام ویزه یه شب نشین بخونِ سلام رسون با مرام
خیلی دوستت دارم پریسا جونم نیستی چرا خو بجا خوندن بیا یحرفیم دلم واست تنگیده

سلاااااام و درود بر همه من چون الآن اومدم نمیدونم کی هست کی نیست پس هر کی هست و نیست سلام راستی موضوع چیه
راستی من یک معذرت خواهی بخاطر پنجشنبه شب به شب نشینها بدهکارم اول بخاطر این که یه دو ساعتی بخاطر این که میخواستم با برادرم که از هلند زنگیده بود بحرفم و در ثانی بخاطر این که کلاً ساعت یک رب کم نتم پرید و وقتی کانکت شد که ساعت یک و بیست دقیقه بود و دیگه نتونستم بهتون شب بخیر بگم امیدوارم امشب این طوری نشه

تَق تَق تَق تَق
تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق
تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق تَق
سلام صاحب خونه نیستی؟نازنین؟
هااااای…خونه دار و بچه دار…حضور پر شور آوردم ظرف و زنبیلتو بردار بیار….
بدو بدو که تموم شد

رعد، یه چیزی میپرسم راستشو بگو.
بپرسم؟
.
.
.
.
.
.
نپرسم؟
.
.
.
.
.
.
خب باشه میپرسم.
معمولا تو شب نشینیا کاشف به عمل میاد که شما فلان خوراکی رو دوست نداری! آخرش من نفهمیدم شما چی دوست داری؟! خخخخ.

نازی جون واقعاً راست میگی . واقعیتش همینه . من فکر میکردم همه چیو توی دنیا دوست دارم الا کله پاچه خخخ در واقع به خود شناسی دست نیافته بودم . ولی گوشکن و علی الخصوص این درو همیا منو آگاه کرد که من از خیلی غذاهای دیگه خوشم نمیاد . البته فقط لب به ماهی و کله پاچه نمیزنم. ولی برای مثال گیلاس میخورم ولی لذت آنچنانی نمیبرم.

سلام به جناب عبد الله پور، آقا وحید و سارای.
همگی خوش اومدید.
جناب عبد الله پور اشکالی نداره، پیش میاد، برای من هم زیاد پیش اومده که نشده شب به خیر بگم و از دوستان خداحافظی کنم.
فعلا موضوع خاصی نداریم. دوستان یکی یکی دارند تشریف میارند.

سلاااام بر خانمها پریسیما نازنین روشنک خانم و آقایان مهدی آتیش پاره و آقا وحید و سلااااام و درود مخصوص بر پدر بزرگ محله کبیر رعععععععععععععععععد میگم رععععععد شیرینی چی بیارم آخه باید یه مناسبتی جشنی قبولیی توی یه جایییی باشه که برات شیییییرییییینیییی بیییارم باشه حالا نزنم واسط شییییییریییینیییی خامه ای اونم از نوع نارنجکی همراه با شربت بهار نارنج میارم چی کار کنم وسعم بیش از این نیست

مهدی و وحید بلند شید برید کولرا رو سرویس و راه اندازی کنید . ما گرممونه خخخ
دخترا فرمایشی دارید بگید این دسته گلای گوشکن فل الفور بیانجامند هاهاها

خخخخ. روشنک یه کم تقصیر خودته.
هی به شهروز میگی پسرم. خب توهم میزنه که ازش بزرگتری! خخخخ.
دیگه دعواهای من هم فایده ای نداره! خخخخ.

بچه ها چرا پریسا اینجا نمیاد؟ پریسا به من گفت که بهتون بگم دلش برای همه تنگ شده. حالا پریسا پاشو بیا اینجا مثل بچه آدم کامنت بزار وگرنه یه مار میارم پیشت و می پیچونم دور گردنت تا زبونش رو تا ته ته ته ته ته بکنه توی حلقت و باقیش رو خودت بهتر می دونی خخخخ خخخخ

میگم با اجازه صاب خونهه و بزرگ محله رعععععععععد کبیر یه موضوع دارم میشه بگم اجازه هست بگم نگم بگم نگم خب میگم به نظر دوستان خوانندگان قدیمی که سنتی یا کوچه بازاری میخوندن بهتر بود یا خوانندگان الآنی که پاپ راک و یا رپ میخونند بهترند

سارای بیا اینجا دختر ببینم خخخ چه جالب که تو چقدر بی سرو صدا اومدی . همه هم باور دارن که ببین هستی خخخ ولی اون اوایل ی عده فکر میکردن من هم نبین هستم. یکی دو تا هم فکر میکردن من یک دست دارم یا فلجم هاهاها
حالا من به تو میگم مشکوکم مشکوکم به تو

امروز دوتا اتفاق افتاد که به شدت عصبانیم کرد.
بچه ها به نظر شما کمک به همنوع تا کجا برای ما نابیناها واجبه.
چه قدر باید مایه گذاشت؟
آیا جامعه ی نابینایان ارزش این رو داره که تمام هم و غم خودمون رو برای کمک بهشون بذاریم یا باید تا حدی این کار رو بکنیم که ظرفیتشون رو داشته باشن.

رعععععد واقعا گرمته؟ نه یعنی واقعا گرمته؟
خب یه لحظه بیا جلو
بیا جلو تر
بیا بیا بیا
شکلک هل دادن رععععععد توی حوض آب یخ یخ از نوع تگری اش خخخخ خخخخ
الفرااااار

شهروز، یه چیزی میپرسم راستشو بگو.
.
.
.
.
.
چه بگی بپرس چه بگی نپرس چه اجازه بدی چه اجازه ندی میپرسم! خخخخ.
صحبت هر خوراکی که میشه میگی من سرش خون میریزم، سر چی خون نمیریزی تا ما با خیال راحت بریم سر همون خوراکی؟! خخخخخ.

شبو شور وقتی کسی ازت خواست بهش کمک کن و الا برات دردسر درست میکنن . و آخرش هم دوقرتو نیم بدهکار .
به کسی که دستشو به سمتت دراز کرده کمک کن پسرم.

به چی مشکوکی؟
به اون تالک بکه که امروز بیچارم کرد فعال شده بود وسط فرمت گوشیم؟..خخخ
نمیدونم چطوری فعال شدش
بچه ها من هر راهی را رفتم تا این واتس آپم فایل ارسال کنه به هیچ وجه سربراه نمیشه چیکارش کنم خب؟میدونم اینجا جای پرسشو پاسخ نیستها….خخخ

خانم سارایی اگه مودم منزلتون رو خاموش می کنید روی واتس آپتون اثر می گذاره.
من هم قبلا مودمم رو خاموش می کردم و خیلی این مشکل رو داشتم

سارای شب نشینی پنجشنبه شب رو قرار شده بزنیها! زیرش نزنی که عصبانی میشمااااا خخخ.
مامان روشی تو جوون موندی. مگه نمیشه آدم مامان جوون داشته باشه. فقط یه کم باید غیرتیتر باشم خخخ.
بچه ها فکر کنم خیلی خوب نباشه که پیامرسان کسی باشیم.
هرکی دلش واستون تنگ شده، اگر واقعاً دلش تنگ شده باشه خودش میاد و باهاتون حرف میزنه. نیازی به پیغام پسغام دادن نیست. پس خیلی این پیامهای از راه دور که دلم تنگ شده و این چیزها رو جدی نگیرید چون معلوم نیست واقعی باشه یا نه.

خب حالا که کسی از موضوع من خوشش نیامد خودم در باره موضوعم حرف میزنم و بعد میرم سراغ موضوع شهروز
به نظر من صد درصد خواننده های قدیمی بهتر میخونندن چون که هم صداشون عاشقونهتر بود و هم دلنشین و امکانات الآن هم نبود و به نظر میرسید که یه اصالت خاصی دارند البته هستند خوانندگان الآنی هم که خوب میخونند
اما موضوع شهروز ببین فرقی نمیکنه که بینا باشه یا نابینا تا جایی که قدرت رو بدونه باید براش کاری انجام بدی حالا میخواد مجانی باشه یا کمکش کنی یا برایش نرم افزار نصب کنی یا توی درسی که قویتری هم رشته ای هم هستید کمکش کنی ولی اگه همون شخص اگه بخواد ازت سوء استفاده کنه باید حالیش کنی که هنایش برای تو رنگی نداره

کمک به همنوع، خب به نظر من بیشتر لطفه تا اینکه وظیفه باشه.
متأسفانه بعضی افراد هستند که قدر شناس نیستند. بینا و نابینا هم نداره. به نظر من بهتره اول طرفمون رو بشناسیم.

شهروز به هر کسی به اندازه ظرفیتش کمک کن. چون ممکنه خیلی ها ظرفیت کمکی که بهشون می کنی رو نداشته باشند و واقعا کارهایی که در حقت می کنند با اعصاب و روان خودت بازی میشه. من هم دقیقا همین طور شده ام. یعنی قبلا هر کسی ازم کمکی می خواست قبول می کردم ولی الان دیگه کمتر اون طور هستم.
دیگه چیزی از جونت که عزیزتر نیست که بخواهی همش خودتو عذاب بدی.
بازم هر طور خودت تمایل داری. این فقط یه پیشنهاده

بچه ها امروز دوباره یه عده یا یه نفر زدن رمز دوم کارت محمود رو سوزوندن.
واقعاً نمیدونم انقدر یه انسان میتونه کثیف باشه که با این که میدونه همنوعش چه سختیهایی ممکنه بکشه تا یه رمز دوم جدید برای کارتش بگیره بازم این کار مزخرف رو انجام میده؟
یه نفر دیگه هم که چند روز پیش تو یکی از پستها اعتراض به انتشار اون پست با ادبیات زننده ای کرده بود و من کامنتهاش رو حذف کرده بودم، رفته هرچی فایل توی قفسه داشته پاک کرده و تمام پستهاش الآن بدون لینک دانلود هستن.
کاش کمی ظرفیتمون بیشتر بود. کاش یه کم رفتارمون به سنمون بیشتر میخورد.
کاش خیلی چیزهای دیگه.

جناب عبد الله پور موضوع شما هم خوبه. ولی راستش من کم پیش میاد موسیقی بگوشم، و در این مورد صاحب نظر نیستم. وگرنه نظرم رو میگفتم.

ولی شهروز این قضیه فقط مربوط به هم نوع نمیشه من خیلی از بیناها هم دیدم که قدر نشناس هستند. کلا باید ظرفیت طرف مقابلت رو ببینی و بعد بری جلو.
من پیام رسان کسی نیستماااااا خخخخ
خواستم خودم گردن طرف رو بزنم اگه خودش نیاد. اینجا من جلادم خخخخ خخخخ خخخ

واقعاً کسی که با محمود جان این کار رو کرده یک انسان بسیار نابخرد و بی شعور بوده که همچین کار کسیفی را انجام داده اگه ما نظر کسی را نمیپذیریم باید به او بگیم آقا به این دلیل من با نظرت مخالفم یعنی باید برای مخالفتش دلیل بیاره و استدلال کنه همینجوری نمیشه که مثلاً اگه من از ریخت احمد خوشم نیامد بزنم حالا چه مجازی چه حقیقی خورد و خاک شیرش کنم یا اون کسی که رفته قفسه اش رو پاک کرده واقعاً نمیدونم بهش چی بگم جز اینکه واسش متأسفم که این کار بسیار بچگانه را کرده

من هر کسی رو دوست داشته باشم براش هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم چه بخواد چه نخواد…خخخخ…منتی هم نیست چون برای دل خودم انجام میدم….اما بقیه را درصورتی که خودشون بخوان….اگه اذیتم کنند شاید دیگه کاری براشون انجام ندم….نمیدونم حالا ربط داشت به موضوع هم نوع یا نه…چون برای من این کلمه ی هم نوع معنایی نداره…همه با هم دوستیم.

آقای عبدالله پور به نظر من بعضی قدیمی ها خیلی بهتر از الان می خونند.
ولی من از خوانندگان الان رضا صادقی رو خیلی دوست دارم.

یعنی چی حسینی الان؟
خودت عملا پیامرسان محمود شدی بعد یه سلام رسوندن ناراحتت میکنه ؟
شکلک شک و تردید! مطمئنی با پریسا خصومت نداری؟
کاش باهاش ارتباط داشتم از خودش میپرسیدم رفتارت خیلی حیرت اور بود برام حسینی

ای وای.
شهروز منم جای شما بودم عصبانی میشدم.
در مورد رمز دوم هم چی بگم. به نظرم بهتر بود جناب هژبری شماره کارت بانکیشون رو توی پست نمیذاشتند و فقط به همون شماره حساب اکتفا میکردند. به هر حال متأسفانه کاریه که شده. البته ببخشید فضولی میکنم، و شاید من در این مورد نباید نظر بدم، ولی این اولین بار نیست که این نوع تجربۀ تلخ رو تجربه میکنیم.

مامان روشی من پیامرسان محمود نیستم. محمود امروز بهم زنگ زد گفت این اتفاق افتاده و ازم خواست که شماره کارتشو از تو پستش بردارم تا دیگه این مشکل براش تکرار نشه.
این خیلی فرق میکنه با این که تو هر شب نشینی یه نفر میاد میگه فلانی گفته دلم براتون تنگ شده. خب اگر دلش تنگ شده بیاد. کی جلوشو گرفته؟
قرار نیست هر دفعه ما بدونیم که یه نفر دلش برامون تنگ شده بدون این که هیچ نشانه ای از دلتنگی ایشون ببینیم.

منم هم خواننده های قدیمی رو میگوشم مثل هایده مهستی مرضیه دلکش سوسن غلام حسین بنان شجریان البته پدر و دیگر قدیمی ها و از جدیدیها هم شادمهر محمد علیزاده محسن یگانه محسن چاوشی گروه چاهار تار گروه سون محمد اصفهانی عمو رضا صادقی رو هم میگوشم البته این رو بگم من از اون جایی که از بچگی چون پدرم ویولن مینواخت و هم چنین برادرم هم ویولن و پیانو مینواخت با موسیقی بزرگ شدم و تقریباً هر کی که قشنگ بخونه رو میگوشم مگر گروه متالیکا که نشینیدنش بهتره چون اگه گوشش کنی میشه مایه ی اعصاب خوردی

من! هیچوقت نمیگم که! هی! من! من فلان کارو کردم! من! من!
برا هرکی هر کاری که بخادو میکنم!
بعضیا هستن که وقتی برا طرف یه کاریو میکنن هی من من میکنن!
آدمو سیر میکنن! اینم یه موضوع از طرف من!

دربارۀ لینکهای قفسه هم باید بگم که: لینکها جایگزین میشن و هیچ مشکلی پیش نمیاد اما متأسفم برای کسی که به خاطر یه شخص گروه رو قربانی میکنه.
مگه هدف آموزش و رضای خدا نیست پس چرا باید لینک پاک بشه؟

وحید ناراحت نشدم.
ولی من به این احساس دلتنگی از راه دور شک دارم.
من اگر دلم واسه این محله تنگ بشه میام داخلش و بین بچه ها و دلتنگیم رو ابراز میکنم و کنارشون قرار میگیرم. نه این که هر روز به این و اون بگم دلم تنگ شده بعد برم واسه خودم زندگیمو بکنم و ادعا هم بکنم که زندگی از این قشنگتر امکان نداره برام اتفاق بیفته.

خیلی سرم شلوغه عمو حسینی بعد یچیزی بود به پری گفتم گفت درست میشه کمتر شده ولی بهتر نشده واسه همین ترجیح میدم کمتر بیام

فکر کنم شهروز اینارو مینویسه الان پریسا بخونه بیادش…خخخ
همه که میدونیم پریسا گوشکن و گوش کنی ها رو خیلی دوست داره دلش هم تنگ میشه میدونیم…ولی اینکه نمیاد و نمیدونم چرا نمیاد…اگر به خاطر مشغله و کارهاش و خانوادش باشه که حق داره اونا اولویت دارن…ولی بازم باید از دوستاش خبر بگیره…شده با زدن پست یا یه کامنتی چیزی….اینکه یهویی به کل ببره و نیادش خب ما هم دلمون خیلی براش تنگ میشه…بیاد دیگه…حتی اگه شده کوتاه.

واقعاً اگه یه همنوع بخواد بهت ضربه بزنه به اون هم نوعی که ضربه زده باید بگی خیلی …. هستی چون که اگر مرد بودی بجای ضربه زدن به هم نوع موفقت که داره کاری هم برای تو انسان نامرد میکنه مادی معنوی تشویقش کنی تا دل گرم بشه و با جدیت زیاد اون کار را به سر انجام برسونه اما وقتی میبینه توی نامرد میای رمز دومش رو میسوزینی میگه کار کنم برای کی تلاش کنم برای کدوم هم نوع هم نوعی که زیرآبم رو میزنه هم نوعی که پشت سرم حرف الکی و … میزنه خب دل سرد میشه و دیگه انگیزه ای نداره برای پیگیری اون کار و کارهای بعدی ببین شعار نمیخوام بدم ولی من حق ندارم به کسی که نمیشناسم و فقط مجازی اونُ میشناسم چنین کارهای ناشایستی در حقش بکنم

بچه ها میدونید چرا من انقدر ناراحتم؟
به خاطر این که میبینم مجتبی چند ماه روی یه پستش کار کرد و زحمت کشید، بعد خیلی راحت تو یه سایت دیگه نتیجه ی زحمتش رو به نام خودشون زدن و ادعا کردن که کار خودشونه. بعد همونایی که دلشون واسه اینجا تنگ شده رفتن تو سایت اونا و دست دوستی به کسایی دادن که مسلکشون دزدیه. اونم از کسی که چهار سال به گردنشون حق داره. کسی که ایشون ادعا میکنه باعث شد به زندگی برگرده.
من ناراحتم و این دلتنگیها رو به هیچ وجه باور نمیکنم.
چون نمیشه شریک دزدها بود و خود رو دلتنگ غافله نشون داد.

من هر جا میشینم میگم برای من گوشکن با سایتای دیگه فرقی نداره هاهاها کلا تعصبی روی گوشکن ندارم . ولی خیلی از افرادی اینجا هستن که دوستشون دارم .
خدارو شکر حضور یا عدم حضور کسی هم در اومدن یا نیومدن من به اینجا سهمی نداره . فک کنید به رعععد بزرگ میگن وجود تو باعث میشه ما نباشیم خخخخخ خیلی خنده داره . مگه گوشکن شوهرتونه رعد هم هووو.
من ی رعد و برق گذرا هستم . باعث برکت هستم خخخ نبین فریب هم نیستم . از مجازی ها هم محبت گدایی نمیکنم . پس اگه اینجا چون دلم میخواد و خودمو سرگرم میکنم خخخ

مهدی متوجه صحبت شما هم شدم.
من اصلا دوست ندارم از کسی کمک بگیرم که هی بخواد برای هر کاری منت بذاره.
حالا دوستان یه سؤال دیگه هم من بپرسم:
به نظرتون اگه کسی از روی عصبانیت کاری رو انجام بده، و بعدا هم پشیمون بشه، آیا بهتر نیست بهش فرصت جبران بدیم؟ البته اینو کلی گفتم.
ممکنه منم روزی کاری که نباید بکنم و باعث بشه شما دوستان از من ناراحت و حتی عصبانی بشید.

yyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyywowowowowowowowowowowowowwowowwowowwowwowowwo
خوراکیا تموم شد!

ای بابا سارای جان اگه کسی دلتنگ باشه یه اثری از خودش نشون میده دیگه
هنوزم قدمش رو چشم هر کس بیاد اومده نیاد نیومده دیگه زمان ناز کشی و اینکه حالا ببخش حالا بیا تموم شد
سایت مال همه ست به من و امثال من چه مربوط که ناز یکی رو بکشم یا ازش خواهش کنم بیاد با دوستاش باشه.
فکر کنم امروز من حرف نزنم سنگینترم به قدری عصبانی هستم که حد نداره.

من اون کاربری که لینکهاش رو از قفسش پاک کرده رو از سایت اخراج کردم و حساب کاربریشو مسدود کردم. چون ایشون به صدها بازدیدکننده ی این سایت توهین کرده و تا آشکار و در مقابل همه عذرخواهی نکنه، تا روزی که من مدیر این سایت باشم جایی تو این سایت نداره. در مورد دلتنگیها هم دیگه دوست ندارم حرفی بزنم.
حرفمو زدم.

متأسفم شهروز که این مسایل رو می شنوم. واقعا کسی که زحمت کس دیگر رو به نام خودش بزنه رو نمی دونم چی بهش بگم؟
یه باز همچین اتفاقی درباره خودم افتاده بود و طرف کار خودم رو به نام خودش زده بود. یعنی واقعا اگه دستم بهش می رسید زنده اش نمی زاشتم

نازنین مطمئن باش من کوچکترین اثر پشیمانی رو در کسی ببینم کوتاه میام.
منتها مشکل اینه که ما هیچ وقت یاد نگرفتیم غرورمون رو نادیده بگیریم و شهامت پذیرفتن اشتباهاتمون رو نداریم. بدتر برای این که خودمون رو محق نشون بدیم کارهای بدتر از قبل رو هم انجام میدیم.

هی ….روزگار….چقدر غمگین شدم…..

مپرس شادی من حاصل از کدام غم است
که پشت پرده‌ی عالم هزار زیر و بم است

زیان اگر همه‌ی سود آدم از هستی است
جدال خلق چرا بر سر زیاد و کم است

اگر به مُلک رسیدی جفا مکن به کسی
که آنچه کاخ تو رو خاک می‌کند ستم است

خبر نداشتن از حال من بهانه ی توست
که شیوه همه ی ظالمان شبیه هم است

کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است

تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
و گرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است

فاضل نظری

ای بابا مجتبی به قدری بزرگواره که حتی صداشم در نیاورد که دزدی به این آشکاری صورت گرفته.
ولش کنید بابا خدا جای حق نشسته.
هدف مجتبی آموزش بود اشکالی نداره اونا هم بگیرن و به نام خودشون استفاده کنن.برگشتم

من فقط سربسته برای کسایی که کنجکاو شدن بگم که یکی از مدیران یکی از سایتهای نابینایی، برترین پست سال نود و چهار محله رو تو روز روشن تو سایتش به نام خودش منتشر کرد و کلی هم ازش تعریف و تمجید کردن که چه لطف بزرگی به نابینایان کرده.
نمیخوام بیشتر بازش کنم.

من که کلا هیچی نمیدونم ولی بنظرم خیلی ناعادلانس که اون سلام رسونده شماها اینجا واسش محکمه گرفتید
دیگه این ماجرا بسه چیزی ازش نشنوم

ببخشید اگه حرفم نابجا بود! کلی گفتم.
میگم ممکنه منم روزی یه اشتباهی بکنم. قبول دارم. بعضی افراد هر کار دلشون بخواد میکنن ولی به قول معروف ککشون هم نمیگزه.
منظورم افرادی هست که از روی عصبانیت کاری رو انجام میدن و بعد هم پشیمون میشن، یا اینکه نادانسته کاری رو انجام میدن و شاید روی عذر خواهی نداشته باشند.

مهدی اسم اون کاربر رو به خاطر حفظ آبروش نمیتونم بگم. ما مثل اون بیوجدان نیستیم.
روشنک کامنتهای قبلی من رو بخون.
این رو هم بدون که چند نفر از کاربران فعلی ما به تحریک همین دلتنگ گوشکن تصمیم گرفتن دیگه تو گوشکن فعالیت نکنن.
من وسوسه شده بودم این درد دلها رو تو یه پست بزنم ولی از حواشی احتمالی نگران شدم و منصرف شدم.

نه بهتون نمیاد پریسیما خانم. من تا به حال شما و شهروز رو این قدر عصبانی ندیده بودم. واقعا یان مسایلی که شماها مطرح می کنید من شاخ درمیارم. چون در جریان این مسایل نبودم.

بغضم گرفته به خدا
من که هیچی نمیدونم…چه خبره …کی به کیه…امیدوارم دوستیهاتون دوباره برقرار بشه و دلخور نبینمتون…دلم هم نمیخواد چیزی بدونم از ماجرا…امیدوارم همه چیز حل بشه…شب همگی بخیر و خوشی.

بچه ها شما هیچ کدوم جای ما نیستید.
دیدن پشت پرده ها و سکوت کردن و صبور بودن خیلی سخته.
آرزو شده برام که مثل شما یه کاربر باشم و مثل اون اولا که اومدم گوشکن از خیلی چیزها بیخبر باشم ولی حیف که دیگه افتادم تو راهی که بازگشت نداره.

شب خوش خانم سارایی.
دوستان اگه از پیام من کسی ناراحت شد همینجا ازش عذرخواهی می کنم.
من در حدی نیستم که بخواهم کسی رو ناراحت کنم.

اشکال نداره. به نظرم گاهی وقتا هم خوبه باب یه سری حرفای تلخ اینطوری باز بشه. سوء تفاهمها رفع بشه، و سایر دوستان هم در جریان باشند.
پریسیما به شدت موافقم. خدا جای حق نشسته.
تا حدودی در جریان بودم، اینه که به شهروز و پریسیما هم حق میدم عصبانی باشند.

بچه ها باور کنید هرچقدر کمتر بدونید اون قدر راحت ترید
چیزی نمیگیم شما هم چیزی نپرسید لطفا.
شب خوش سارای پست پنجشنبه رو تا چهارشنبه شب یا پنجشنبه ساعت ۶ بفرست تا منتشر بشه.

سلااام به همه دوستان خوبم در محله
فکر کنم بودن من اینجا خیلی عجیب باشه خخخخ اینم تو شبنشینی!
داشتم از اینجاها رد میشدم گفتم بیام یه در بزنم و فرار کنم خخخ

خب بازم دوستان نوسان نت دارم پس بهتر منم برم تا نپریده شهروز خواستی علیه اون سایتی که کار مجی رو دزدیده طرح دعوا کنی ما تا تهش باهات هستیم بازم دوستان در کنار شما کلی چی یاد گرفتم
مثل همیشه شبتان آروم قشنگ توعم با آرامش و آسایش شب بر همه ی خانمها و آقایان شب نشینی خوش و خرم شب خوبی داشته و خوابهای رنگی ببینید شبتان بخیر در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

بچا من نیسم دارم برا یه امر خیر میخونمااااااااااااااا… وای با این حافظه ی کجی که من دارم بنظرم سرویس بهداشتیا ترمینال جنوب تهرونم نیمیارم… شکلک خاک بر سر شدگی…

واقعاً خسته نباشی رهگذر.
خب من برم درو ببندم.
پنجشنبه با شب نشینی سارای برمیگردیم.
فقط خداییش مشارکت کنید. این اواخر یه کم استقبال از شب نشینیها کم شده.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

درا رو وا کنید باد داره میاااااااااااااااد
صدای داد و بیدا داره میاد
از سمت اصفهان داره میاااااااااد
خو برم مواظب خوبیام باشم… خدافس

دیدگاه‌ها غیرفعالند.