خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

به دنبال ف قسمت چهارم

با سلام بر همهِ عزیزان.
تا به آنجا صُحبتِمون رسید که در حینِ آمدنِ خون از دماغم, خانمم, در را باز کرد و به خانه آمد. تا خونها را دید, بر افروخته شد و گفت, داوود, این خونها چیه؟ وای یا امامِ زمان, این خونها چیچیِه؟ آمو لال شُدید. من گفتم ناراحت نشو خانم, منو ف. با هم قدری کشتی گرفتیم, دستِ ف. به دماغم خورد و خون اومد. ف. معلوم بود که خیلی ناراحت شده بود گفت, داوود جون, به خدا من نمیخواستم دستم به دماغت, بخوره. حالا برای هر تنبیهی دشنام یا هر کاری آماده ام. گفتمش, پا میشی بری یا خودم بیرونت کنم؟ گفت, نمیرم هر کاری میخای به سرم بیاری بیار. گفتمش, نامرد, جنابعالی ثابت کردی یک دوتا دودُ واقعً از من بیشتر ارجحیت میدی. پاشو خواهشً برو از اینجا بیرون. ف. گفت اگه بگم شکر خوردم, راذی میشی؟ به خانمم گفتم, این بی وجدانُ بکنش بیرون. خانمم گفت, ف. واقعً ازت, اینگونه انتظار نداشتم. حالا برو اعصابش, خیلی خورد هست. ف. گفت, داوود جون من غلط بکنم, محبت های تو را ندید, بگیرم. تو عزیزِ منی. من هیچگاه موی گندیدهِ تو را با دود که خوبه با هیچی عَوَذ نمیکنم. حالا پاشو بزن تو دماغم, تا برَم. خانمم از بس عصبانی بود داشت میلرزید. گفت حیف که مهمونی وگرنه میدونستم چیکارت کنم. در همین حین, ف. گفت آمو چند تا جودُ یِه مُسَلمون؟ بابا ولم کنید. چیز، چی بگم خوردم یا نخوردم؟ منم نتونستم خودمُ بگیرم پک زدم زیرِ خنده. آخه منو ف. خیلی با هم جور و عَیاق بودیم. گفتمش خجالتت بارِ خودت, بگی بشین. خانمم زد رویِ دوشِ ف. و گفت به خدا هرکی دیگه بود, نمیبخشیدمش. ف گفت خوب, حالا یِه چایی بیارید, تا براتون بخوریم. خانمم خندید و گفت, رو که نیست, سنگ پایِ قزوینه. همه خندیده, خانمم چند تا چای آورد و خوردیم. بعد ف مقداری باز هم مسخره بازی در آورد, خداحافظی کرد و رفت.
تا مُدَتی من ف. را نمیدیدم. بعد از چند ماه, به خونِه ما آمد. ولی من, کاملً فهمیدم, ف. حسابی تریاک کشیده و اومده, چون, اولً صداش دو رگه شده بود, مرتب, چرت میزد, تا خانمم میگفت ف. میپرید بالا و بعد, یواش یواش سرش پایین می آمد. من از بس خانمم, میگفت ف. چرت نزن دیگه خجالت میکشیدم.عاقبت, گفتم, آمو پاتومرگ, برو دست و صورتتو بشور, اینقدر مُفَنگی چرت نزن. مرتب هم میگفت, والا من چرت نمیزنم. گفتمش حتمً بچه ها با تو دشمنی دارند. مرتب, دماغش, صورتش, دستهاش و همه جاشو میخارانید. من باهاش گفتم, ف. مگه شپش, تو بدنت, ریخته مرتب بدنتو میخارونی؟ همه ازَش میخندیدند. زیاد صحبت میکرد, و مرتب بزاقِ دهانش, خشک میشد و چای یا آب میخاست.ناگهان پرید و دوید دستشویی و شروع به استِفراغ کردن کرد. به او گفتم, مردک جلوِ بچه ها و خانمم, خجالتم دادی. اگه میخای این رویه را انجام بدی بدون رو در بایستی نه من نه تو
دست و صورتشو که شُست رفت سراغِ درِ کوچه, گفتم انگار زودی هم به تیریشِ قبات برخورد؟ گفت نه داوود جون خیلی زشت شد جلوِ بچه هات, زشت شد. گفتمش سزای این کارها و سزای این تریاک کشی ها هم همینِه دیگه. بدبخت تو هنوز پناه بر خدا معتاد نشدی, بیچاره با دستِ خودت, خودتو توی چاه نینداز. این چه دلخوشی هست والا اینها روزگار سیاهی هست. بیا توی اطاق, شامتو بخور. هنوز, راه برگشت داری. نکن برگرد, ف. آمد شامشو خورد و چند دقیقه نشَست, و خداحافظی کرد و رفت. بعد که رفت خانمم گفت داوود جون, اگه این بابا بخاد این گند کاری ها را اینجا بکنه جاش تو خونه ما نیست ها.
عزیزان, تا اینجا را داشته باشید, تا انشاالله چند روزِ دیگه, فعلً خدا نگه دار.

۲۳ دیدگاه دربارهٔ «به دنبال ف قسمت چهارم»

سلااااام سلاااام و دروووود درووود بر کاکو آقا سید داود بزرگوار خعععععععععلی خعععععلی عالیییی بود منم بی صبرانه منتظر بعععععدیهاااایش هستما زودیییی شماره ی ۵ رو منتشر کنا میگما توییی این هواااااای گرم اگه گفتییییییی چی میچسبه چاییی اصلاً بابا با این هوای گرم اگه چایی خوردی که از گرما بیشتر میگرمی که آب یخ شاییید بستنی اونم گزینه ی خوبیه آهان درست حدس زدی فالووووده با آب لیموووووووو و بهاااااار نارنج تگری که بزنی بر بدن و جیگرت حاااااااال بییییاد و از این هوای کمی بس ناجوان مردانه گرم خنک شی زندگیتون مث فالوده تگری مِقسی بابت پستت در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلاااام. سلاااااام.بر گل همیشه بهار. میگما میشه هر وقت به من می کامنتی دهان منو آب, نیندازی کاکو؟ توی این هوای گرم خوب نقطه اوجِ منو شناختیها. باشهمنم دعا میکنم در یک روزِ گرم بری فالوده بندی تا میخای فالوده بخری با عرق نسترن از خواب بپری بالا. موفق و پیروز باشی.

سلام بر خواهرِ عزیزم. در خدمت گذاری حاذرم. ولی اگه اسمِ مستعار بخواهیم بگذاریم, چون تا حالا با حرفِ ف. میخواندیمش, بچه ها متعجب میشوند و دیگه هِی مرتب میپرسند مگه نیگفتی اولِ اسمش ف. بوده؟ و بعذیها هم شاید بر صادق بودنِ این قذیه شک کنند. موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید