خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کاش باشید، شاید باشید، باید باشید!

مجتبی؟

بله.

نع!

یعنی چی نع؟

یعنی نگو بله.

بگم چی؟

بگو جون مجتبی!

خب باشه! جون مجتبی!

حالا شد!

میگما، یادته قدیمتر ها ی طرحی داشتی گفتگوی مستقیم با مدیر؟

خب!

خب؟

خب نداره که!

فضای سایت گوشکن غیر صمیمی و سنگین شده.

فضای گروه واتساپیشم همینطور.

خب چی کار کنیم درست بشه؟

نمیدونم.

عجب!

شایدم اینطور که تو میگی نباشه.

توی سایت گوشکن باند بازی میشه.

توی گروه واتساپیشم همینطور.

خب چی کار کنیم درست بشه؟

نمیدونم.

عجب!

شایدم اینطور که تو میگی نباشه.

توی سایت گوشکن به هرکی دلشون بخواد اهمیت میدند.

توی گروه واتساپیشم همینطور.

خب چی کار کنیم درست بشه؟

نمیدونم.

عجب!

شایدم اینطور که تو میگی نباشه.

ای کاش توی سایت گوشکن همه چی مثل قبل بشه!

توی گروه واتساپیشم همینطور.

خب چی کار کنیم درست بشه؟

نمیدونم.

عجب!

شایدم اینطور که تو میگی نباشه.

توی سایت گوشکن مدیر ها الکی فکر می کنند سایت گوشکن خیلی محبوبه.

توی گروه واتساپیشم همینطور!

خب چی کار کنیم درست بشه؟

نمیدونم.

عجب!

شایدم اینطور که تو میگی نباشه.

دیگه داری کفر منو بالا میاری ها!

خوب چی کار کنم کفرت بالا نیاد؟

تو واقعا نمیدونی باید چی کار کنی کفرم بالا نیاد؟

نع! نمیدونم!

عجب!

خب نمیدونم!

گناه که نکردم نمیدونم!

میدونی!

خیلی خوب هم میدونی!

یالا بگو چی کار کنیم درست بشه؟

تا من کفرم بالا نیاد.

مثلا تو فکر می کنی واقعا سایت گوشکن محبوب نیست؟

ببین، چرا، محبوبه، ولی میتونه بیشتر از این باشه.

چطوری بیشتر از این؟

اینکه به همه ی سلیقه ها احترام گذاشته بشه.

خب مگه نمیشه؟

ببین، من نمیدونم میشه یا نمیشه.

اصلا من نمیدونم واقعا این شایعاتی که بالاتر مطرح شد راستند یا دروغند.

پس تو چی میدونی؟

آهان. من میدونم تو اگه ی فضای بدون ترس، بدون سانسور، واقعی و به دور از شعار واسه نظر‌دهی هم‌محلی هات بگذاری، همه کمکت می کنند محله بهتر از اینی که هست بشه.

تو مطمئنی کمک می کنند؟

مگه هم‌محلی هات، تو رو، مجتبی خادمی رو، دوستش ندارند؟

نمیدونم.

غلط کردی که نمیدونی!

خوب میدونی که تو همه رو دوست داری و همه هم همینطور.

حتی ی چیزی بهت بگم تو کفش بمونی!

بعضی ها با اینکه دوستت دارند، به خاطر اینکه فکر می کنند محله ی جوری شده، یا ساکتند یا هنوز هم‌محلی نشدند.

شوخی می کنی!

نع. خیلی هم جدی میگم.

خب حالا چی؟

حالا هیچی.

باید ی کاری کنی همه باشند، همه برگردند!

باید کاری کنی سکوت ها رو بشکنی!

چطوری؟

بگذار بچه ها، در مورد سایت گوشکن و گروه واتساپی گوشکن آزادانه نظر بدند.

بگذار بچه ها در مورد عملکرد خودت و مدیر ها و ویرایشگر ها و نویسنده ها و مشارکت کننده ها آزادانه نظر بدند.

چه کار هایی خواستند و تو نکردی؟

چه کار هایی نخواستند و تو کردی؟

به تمام کادر مدیریتی و ویرایشگر ها بگو حق اینکه ی واو از این پست کم یا به این پست اضافه بکنید رو ندارید.

به کادر مدیریتی بگو هیچ کامنتی رو حذف نکنند مگر اینکه کسی فحش داده باشه یا توهین کرده باشه.

منظورت اینه بگذارم حتی اگه کسی نظراتش مخالف من بود، علیه من بود، توی سایت منتشر بشه؟

بعله. دقیقا.

اگه همه مطمئن باشند کسی غیر از مجتبی خادمی توی کامنت ها دخل و تصرف نمیکنه،

اگه حتی کسایی که کاربر گوشکن نیستند بفهمند ی جایی هست میتونند نظر بدند و کسی مزاحم حرف زدنشون نمیشه،

اگه کاربر ها بدونند میتونند با اسم واقعی از داخل نام کاربری یا حتی با اسم جعلی از بیرون از نام کاربریشون نظراتشون رو بنویسند،

اگه فضا رو باز باز بگذاری و فقط فحش و توهین رو ممنوع بشماری،

اگه به همه فرصت حرف زدن بدی،

بچه ها، هم‌محلی ها و غیر هم‌محلی ها، اونقدر با معرفت هستند که کمک مجتبی بکنند اصلاحاتی رو در محله اجرا کنه که تعداد بیشتری اینجا رو دوست داشته باشند.

دیوونه!

تو نمی فهمی.

خیلی ها قبولت دارند و تو هم همینطور.

مشکل اینه که نمیایی مثل قبلا با بچه ها همفکری داشته باشی.

کادر مدیران رو نمیگما!

خودتو میگم.خودت!

همه بچه ها ی چیز هایی توی ذهناشون هست که منتظر ی فضای بازند با خود مجتبی خادمی مستقیم از همه چیز سایت و گروه گوشکن حرف بزنند، که تعریف و تمجید کنند، که شکایت کنند، که درد دل کنند، که بگند و سبک بشند، که بگند و به پیشرفت گوشکن که پیشرفت همه هست کمک کنند.

تو اون فرصت رو فراهم کن، اگه کسی استقبال نکرد، اگه کسی حرفشو نزد، اون وقت دیگه تقصیر خودشه که اینجا تغییر نمیکنه.

باشه. باشه. من این فرصتو فراهم می کنم. همین حالا. همینجا. ولی یادت باشه اگه بچه ها کمکم نکردند که اینجا رو پیشرفت بدم، تقصیر من نیستا!

بچه های مدیر و ویرایشگر، هیچ کس، هیچ کس، حق حذف حتی یک حرف از یک کامنت در این پست رو نداره. اگه کامنتی هست که توی تأیید یا ردش شک دارید، نفرستید زباله دان. پاکش نکنید. بگذارید به قول ممل آمریکایی توی صف نون بربری بمونه تا خودم تأیید کنم. اینجا، توی این پست، میخوام من و شما هم محلی ها ی چند روزی باهم رک و راست حرف بزنیم. شاید خیلی سخت باشه. شاید وقتی اشتباه های منو بهم میگید، فکری بشم، تحملش واسم سخت باشه، ولی میخوام تن بدم و بریم جلو. میخوام این پست باعث پیشرفت بشه. میخوام اینجا بهتر از قبل بشه و بمونه. میخوام مثل قدیما خودم صبح تا شب به سایت کرم بریزم. میخوام شادتر باشیم. میخوام کمک کنید. کمک. خودم خیلی از سهل انگاری هام رو نوشتم دارم رسیدگی می کنم. ولی فایده نداره. شما باید باشید. باید بگید. باید بخونم و بشنوم تا باهم اصلاح کنیم. ولی ی قولی بدید. اگه گفتید و اصلاح کردم، قول بدید که بیایید، عضو بشید و باشید و فعالیت کنید. قول بدید اگه اینجا بهتر شد، خوشگلتر شد، شما هم هواشو داشته باشید و فقط از من نخواهید که باشم، فقط از چهار پنج نفر انتظار نداشته باشید. خودتون هم بیایید وسط ی تکونیش بدید!

به قول شاعر که می فرماید:

منو تنها نذار،

رو قلبم پا نذار!

خودم قربونی‌تم،

یار جون‌جونی‌تم!

۲۰۸ دیدگاه دربارهٔ «کاش باشید، شاید باشید، باید باشید!»

سلام آقای خادمی امید وارم حالت خوب باشه و ایام به کامت
من فقط اومدم که یه چیز بگم و برم اگه بتونی فقط خوده خودت اینجارو اداره کنی یعنی تیمه مدیریت نداشته باشید خیلی بهتره البته این نظره منه
میدونید چیه؟ آدم نمیتونه با عقاید چند نفر کنار بیاد نمیدونم شما این رو درک میکنید یا نه
شاید بگید اگه اینجور باشه گوش کن کوچیک به شه و این حرفا ولی من میگم بزا بشه ولی اونا ای که میمونند پیشت از سمیمه قلب دوستت دارن و فعالیت میکنن تو علان رو ببین تا اونجا که من میدونم شما ۴۳۰ تا کاربر دارین اینجا علان چند نفرشون کامنت میدن؟؟؟ چند نفرشون پست میدن؟؟؟؟؟؟
علان اینجا رو چند نفر اداره میکنه و بخاطر چند تا کامنت از هم دیگه دل گیر میشن و نمیدونم والا این دوتا چند تا کامنت ارزش دارن که ما از همدیگه دل گیر بشیم تا دیگه نیایم اینجا ارزش داره؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگه من همین ولی جمع بندی میکنم اگه میتونی اگه مشه فقط خوددت باش فقط خودت!

شاید این کامنت کادر مدیریت رو ناراهت کنه ولی چون گفتین که انتقاد کنم اومدم ولی بیخیال امید وارم از من ناراهت نشین تمام

اووووووووه رضا گلکاشتی
از گل رونالدو هم بهتر
نیمی از اون چیزایی رو که میخواستم بگم رو اینجا اعلام کردی
به نظر من هم همینطور بهتره
اگه کسی واقعا گوش کن رو به خاطر چیز خاصی میخواد که فقط به نفع خودشه و نه به خاطر خود تو یا گوشکن
بازم ممنون از نظر بجات

بهترین سایت
گوش کن
بهترین تیم مدیریت
تیم مدیریت گوش کن
بدترین مدیر
مجتبی
میدونی چرا؟
چون نمیخوابی تو آب نمک
بابا بی انصاف مردیم ازبس شیرین عقل گوش دادیم

سلام مجتبی
تو خودت میدونی که من گوشکن رو خونه خودم میدونم و دوستش دارم و اینو هم میدونی که من قصد ندارم که کسی ناراحت بشه ولی من حرف دارم نه با خود شخص تو با کادر مدیر ببین قبول داری که سایتهای نابینایی برای خدمت به همنوع ها هستش دیگه درسته؟؟ حداقلش اینو میدونی که شبروشن و باتو فقط دارن خدمت میکنن دیگه درسته؟ و اینو هم میدونی که ما انسانا همهمون عیب داریم اینم درسته؟ پس ببین زمانی که سیروس و غفور اون تلگرام اندروید رو ساختن من هیچ کار نکردم فقط و فقط به گروه واتساپی معرفیش کردم ولی غلط کردم که این کارو کردم ببین مجتبی من مگه اونو ساختم که همه من رو مسخره میکردن؟ با این که من معذرت خواهی کردم ولی ببین اون سایت اولا که خیلی دیر تر از گوش کن درست شده و بعدش هم اونا قصد خدمت داشتن نباید که شما این دوستان رو مسخره کنید درسته که تلگرامشون بد هست به گفتهیه خود شما البته من که دارم باهاش کار میکنم ولی خوب بلخره ما باید به این دوستان امید بدیم نه این که اونا رو اینقدر مسخره کنید که بره و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکنه من از این کار سایت گوشکن خییییییییییلیییییییی بدم اومد چرا چون که حالا اون بد شما نباید مسخره کنید چند نفر که فقط من رو … مگه من ساخته بودمش که شما اونطوری با من برخورد میکردید به هر حال این جریان هیچ وقت از یادم نمیره و از مدیرای سایت بزرگی مثل گوشکن این کار بعید بود باز هم من قصد ندارم که کسی رو ناراحت کنم ممنون که این کار رو انجام دادی که ما حرفامون رو بگیم باز هم مرسی ممنون

درود. اول که تشکر و دمت گرم که واقعاً معنی عقل و خرد جمعی رو به خوبی درک میکنی و بیشتر از هر کسی به فکر محله هستی.
و اما بریم سر وقته حرفای مفت خودم.
۱. اگه واقعاً از بچه ها نظر میخواین پس چرا بهش عمل نمیکنین. به نظر من بیشتر این پستها واسه اینه که بچه ها حرفشونو بزنند نه اینکه شما بخواین بهش عمل کنین. البته همین هم خوبه چون قبلاً بحث نظرسنجی کمتر تو محله بود.
واسه اثبات حرفام هم پست مربوط به نظرسنجی در مورد مرکز پرسشو پاسخ رو یعنی کامنتای منو و جواب به کامنتای منو بخون به صورت دقیق متوجه میشی چی میگم.
۲. موضوع کار گروهی چی شد؟
۳. من این واسم سؤاله که تو دقیقاً تا کجا میخوای تغییر ایجاد کنی تو محله؟ خط قرمزت چیه؟ دقیقاً دنبال چی هستی؟ خودت مشکل رو میدونی و از ما میخوای در موردش نظر بدیم آیا؟
۴. به چی میگی پیشنهاد دقیقاً تا من هم کمک کنم؟ یعنی منظورم اینه که اگه قرار بر این باشه که من یه چیزی بگم تو هم یه چیزی بگی واسه جواب که نمیشه؟ چون روال پستهای این شکلی اینجور بوده واسه همین پرسیدم.
مجتبی خیلیا دوستت دارن ولی واسه اینکه ازت زده نشن از اینجا رفتن. به خدا جدی میگم قبلاً هم بهت گفته بودم که من میتونم حرف دل کسی که باهاش ارتباط دارم رو در بیارم.
نمیدونم این حرفو چه جوری بهش نگاه میکنی و میخونیش. لطف یا تملق. ولی
این هم بدون که من تا زمانی هستم که تو باشی. این به این معنا نیست که زحمات دیگران رو نادیده میگیرم ولی تا زمانی هستم که تو باشی حتی اگه فقط اسمت رو این محله باشه.
خب حالا بریم سراغ پیشنهاداتی که امیدوارم فقط به عنوان پیشنهاد باقی نمونند.
۱. یه بخشی به صورت مشخص بذار تو محله مثلاً ماهی یه بار که بچه ها پیشنهاداته هم رو به نقد بذارند و در صورت لزوم تصویب کنند.
طرحی به اسم از عیده تا عمل.
۲. کادر مدیریت اینجا رو انتخاباتی کن تا اگه کسی بعداً واسش مشکلی پیش اومد بدونه که اینجا در عین دمکراسی اداره میشه و هیچ گونه دیکتاتوری در کار نیست.
۳. تا جایی که امکان داره انعطاف به خرج بده و حسابهای مسدود شده رو باز کن بذار بچه هایی که رفتن برگردن.
۴. یه شخص موجهی مثل عمو حسین که روابط عمومی خوبی داره رو مسئول حرف زدن با بچه هایی کن که رفتن تا روند برگشت بچه ها تسریع بشه.
۵. کسایی رو در رأس امور مدیریت قرار بده که نسبتاً شرایط روحی خوبی داشته باشند. یعنی اینکه کمتر تحت فشار زندگی باشند تا برخورد مناسبتری با بچه ها بشه.
۶. واسه پرورش مدیر و تضمین بقای محله هم به فکر باش این خیلی منو اذیت میکنه که محله اهداف بلند مدت نداره. البته هدفگذاری رو دانشآموزا برنامه خوبیه ولی باید به شکل سازمانیافته دنبال بشه.

در نهایت بهت بگم که تا خودت از موضعت عقبنشینی نکنی نمیتونی از دیگران انتظار داشته باشی که کوتا بیان.
مذاکره زمانی به موفقیت میرسه که دو طرف از موضعشون کوتاه بیان نه اینکه اعلام موضع کنند.
باز هم میگم همینکه دری باز شده واسه اینکه بچه ها حرفشون رو بزنند خیلی خوبه حتی اگه فقط حرف باقی بمونه.
حرفای مفت منو به دل نگیر. ما قبولت داریم.

درود
مجتبی، می‌گن حرف زدن با خود نشونه‌ی دیوونگی نیست، ولی جواب دادن به خود هست. 🙂 حالت خوبه؟ دوباره قرساتو نشسته خوردی؟
خوب در مورد گوش‌کن، حرف خاصی ندارم. من اسما جزو تیم مدیریت هستم، ولی هیچی انجام نمی‌دم. یکی از این روزا حالش رو داشته باشم نقش خودم رو به نویسنده تغییر می‌دم تا عذاب وجدانم آروم بشه. گوش‌کن مشکل خاصی نداره، ولی خوب، من معمولا توی باغ نیستم. در مورد حاشیه‌هایی که به وجود میاد اطلاعی ندارم. توی What’s App هم گاهی مسیج‌ها رو یه نگاهی می‌کنم. به جز اینکه گروه What’s App شده فقط سوال و جواب و چیز جالبی نداره گله‌ی دیگه‌ای نیست.
شاد باشی.

سلام مجتبی.
متاسفانه محله ی ما، با اینکه از نظرِ من هنوز بهترین فضای نابیناییِ داخلِ ایرانه، متاسفانه از زمانی که سرِ تو شلوغ شد، از زمانی که اینجا آشِش چندآشپزه شد، از زمانی که محله ی مجتبی و دوستان محله ی نابینایان شد، ما بعضی هَدَفامون که اون قبلا ترا خیلی جدیتر دنبالشون میکردیم یا گم شد یا خیلی کمرنگتر شد.
من البته نمیدونم به عنوانِ یکی از کاربرهای غیرِ مفیدِ محله چقدر کوپنِ حرف زدن دارم اما چون گفتی همه همه چیزایی که دلشون میخوادو بگن خب منم میگم.
۱. متاسفانه دوستانِ عزیزم توی کادرِ مدیریتیِ اینجا گاهی سلیقه هاشون رو در ویرایشِ مطالبِ بچه ها اعمال

واقعا شرمنده که دیدگاهم نصفه نیمه شد.
اِعمال میکنن.
این اِعمالِ سلیقه، حتی اگرم خیلی کوچیک باشه، اگر غیرِ منطقی و نامُستَدَل باشه، میتونه باعثِ ناراحتیِ نویسنده بشه. ضمنِ اینکه من با اینکه اگه تا ناراحت شدیم زِرتی بذاریم بریم موافق نیستم.
برای تازه ترین پستِ من این اتفاق افتاد و به کمکِ شهروز حل شد.
۲. باعثِ تاسفه که تبعیضِ بینِ نابیناها و افرادِ سالم اینجا که پایگاهِ ماست هم به وضوح قابِلِ مُشاهِدَست.
۳. من راستش با برگزاریِ جشنواره هایی از جنسِ جشنواره ی تبسم، که سعی میکنن انگیزه ی بچه ها رو یه جورایی قلقلک بِدَن موافق نیستم.
به نظرِ من این طور طرحها بیشتر انگیزه ها رو تضعیف میکنن تا تقویت.
۴. پیشنهاد میکنم کادرِ مدیریتی به صورتِ دوره ای و با نظرِ بچه ها تغییر کنه.
۵. پیشنهاد میکنم ویرایشگرانِ عزیزِ محله، مواردی که به صورتِ محتوایی ویرایش یا حذف میکنن رو یادداشت کنن و و با مجتبی در میون بذارن.
۶. شوربختانه رفتارِ افرادِ بینا با بچه های این محله هر روز متفاوت شد و اصلا این تفاوت رو به خوبی نرفت.
ما توی کامنتها میتونیم ببینیم که افرادِ بینا بینایی یا نابینایی رو برای انتخابِ طرزِ حرف زدن ملاک قرار میدن و مستقیم هم گاهی به این موضوع اشاره میکنن که این اصلا جالب نیست.
امیدوارم من رو اگر لحنِ رک و صریحِ دیدگاهم ناراحتتون کرد ببخشید.
برای تک تکِ شما هممحلیهای عزیزم آرزوی موفقیت میکنم.
برقرار باشید.

چی میگی مسعود؟ کاش واضح بگی پسر… حالا سرم خلوت شد یه پستی مذارم یوخده انتقادمون کنی بلکم مام درست شیم… اگه من حرفی زدم یا رفتاری داشتم که باعث دلخوری تو و بچه ها شده عذر میخوام… ولی پستشا گذاشدم بیا و حرفاتا بزناااااااااااااااا… میگم رعد بذارتش.. من از تنبلی رنج میبرم…خخخخخخخ

سلام آقا مسعود.از اون روزی که اومدم بینا و نابینا اینجا برای من اصلا مطرح نبوده.همه برام مثل دوست هستند.لطفا اگه از هر کدوم ما ناراحت شدی یا کامنت های ما بیا به خودمون بگو.چون من کسی که از دستم ناراحت بشه و بهم نگه و تو دلش نگه داره هیچ وقت نمی بخشم.چون خودم هم از هر کسی ناراحت بشم بهش میگم چون بهتر می بینم تا حرفمو بزنم و اگه مشکلی هست رفع بشه تا پیش خودم نگه دارم بشه یه کینه و کدورت.اگه ناخواسته هم تا به حال ناراحتت کردم با اینکه اصلا یادم نمیاد تا حالا برخوردی با شما داشته باشم همین جا ازت معذرت می خوام.لطفا بیا و دقیق گله هاتو مطرح کن.ممنونم از اینکه اینجا نوشتی این نهایت محبتت هست که بهمون گفتی.

سلام
من فقط برای تشکر کردن از تو اومدم
اومدم بگم تو خیلی شجاع هستی که این پست را اینجا گذاشتی
چون میدونی ممکنه که خیلی حاشیه ساز بشه اما تن به این حاشیه ها دادی و اجازه دادی که همه حرف های خودشون را بزنند
اما یه تشکر جدی میکنم از تیم مدیریت
من همه ی تیم مدیریت را دوست دارم و هنوز هم گوش کن برای من بهترین هست
منم موافق نیستم که تا یکی از سایت ناراحت بشه باید زود بذاره بره
باید سعی کنیم مشکلات را با صحبت رفع کنیم و هر دو طرف بتونند هم را یه جوری قانع کننند

سلام من دو پیشنهاد دارم

ی چتروم برای بچه ها ی زیر ۱۵ سال بزار تا خجالت نکشن و با هم دیگه اشنا بشن.

ببخشیدها بزرگترها غلط کنن به اون چتروم وارد بشن

بعدش پای این پستچی رو قلم کن! خخخخخخخ

سلام
نمیدونم چون یه عضو کوچکی از تیم مدیریت هستم میتونم اظهار نظر کنم یا نه؟
جناب خادمی شخصا اگه مشکلی در عملکرد شما دیده باشم که بهتون گفتم.
با نظر دوستان در مورد قهر نکردن هم شدید موافقم. همینطور که یه بار به دوستان گفتم اگه بنا به قهر کردن باشه، من چند باره باید از سایت قهر کرده رفته باشم! خخخ. چون قرار نبوده و نیست همه چی طبق نظر شخصی من اتفاق بیفته و با سلیقم جور در بیاد.
سعیم این بوده که در ویرایش پستها و کامنتها سلیقه شخصی خودم رو دخالت ندم، ولی تا چه حد موفق بودم نمیدونم. به هر حال هیچ کدوم از ما معصوم نیستیم و هر لحظه امکان اشتباه هست.
اگه بخوام رک نکته ای رو عرض کنم: ببینید جناب خادمی، خوشبختانه یا متأسفانه خیلی از دوستان شما رو الگوی خودشون قرار میدند، و از شما انتظار میره که در اظهار نظرها و عملکردتون سنجیده تر عمل کنید.
موفق و سربلند باشید.

ببخشید من چیو فراموش کردم احیانا؟! خخخخ.
دکمۀ فرستادن دیدگاه رو که زدم بهم گفت شما چیزی رو فراموش کرده اید، و دیدگاه شما ارسال نشد و همینا! خخخخ.
داستان چیه؟

من اگه بخوام بهترین کار گوش کن در ۴ سال اخیر رو انتخاب کنم بدون شک و با اقتدار میگم که جشنواره تبسم بهترین و ارزشمندترین کار اینجا بود
حتی بهتر از ترجمه رویایی مجتبی
این جشنواره انگیزه من رو برای پیدا کردن نرم افزار های مختلف و ضبط آموزششون چند برابر کرد
وقتی که مجتبی، محمد، پریسیما، امید و آقای مصدق از این اتمسفر متوجه میشن که بچهها قدردان زحماتشون هستن قطعا پر قدرتتر از قبل به کارشون ادامه میدن
در غیر این صورت میر قاسمی هیچ وقت با ۸کامنتی که زیر پست آموزشش اومده نمیفهمه که کارش چقدر کارش مفید بوده
به نظر من ما به جای هیچ خوندن این جشنواره باید ۱ سعی کنیم که درحد شرکت کردن توی این جشنواره ظاهر بشیم
۲ برای بهتر برگزار شدنش تلاش کنیم
این خیلی خوبه که ما الآن یه فضای آزاد برای نقد کردن داریم ولی باید با فکر نقد کنیم

سلام مجتبیجان. من خیلی ناراحتم. از خیلی چیزها. اما، متاسفانه میدونم که چه بنویسم، چه نه، هیچ فرقی نداره. اما، مینویسم. از اینکه خیلی منفعل هستی تو سایت، ناراحتم. این خیلی به سایت ضرر میزنه. من مخالف تیم مدیریت نیستم. اما این تیم باید یک مدیر ارشد داشته باشه. شما مدیر ارشد هستید. اما، هیچ دخالتی نمیکنید. این درست نیست. تو این چند هفته بخاطر یک قضاوت اشتباه و عجولانه، کامنتهام حذف شد، انواع توهینها رو بهم کردند، و سر آخر از سایت هم پرتم کردند بیرون! بنظرت این طرز مدیریت درسته؟ اینجوری بچه ها جذب میشن؟ اینجوری من انگیزه پیدا میکنم بنویسم؟ و آموزش منتشر کنم؟ اگه خواهش یکی از مدیران نبود، شاید برای همیشه از اینجا میرفتم. خواهش میکنم جدی بگیر. بنظرت درسته که یکی مثل منی که بدون هیچ منتی میخواد خدمت کنه از اینجا بره؟ سلیقه ای عمل کردن، یکی از آفتهای اینجاست. ازت خواهش میکنم نظارت کن، دنبال اختلافات مدیران با کاربران بگرد، و به عنوان مدیر ارشد، حلشون کن. من یعنی اینقدر برای سایت مضر بودم که منو پرت کردید بیرون؟ خیلی ناراحتم. خیلی.

سلام سید.
شما از اولاد حضرت زهرا(س) هستید و بودنتون توی سایت باعث برکت در این سایت میشه.

چرا بعضی از مردم بعضی وقتها یادشون میره که سادات رو باید احترام کرد؟.

راستی باید بگم که بنده از مشکلات سید با این سایت اصلا خبر ندارم.
فقط خواستم بگم جوری با سادات خدایی نکرده برخورد نکنیم که پیش جدشون شرمنده بشیم.
اول اینو به خودم میگم.

ببخشید. دو نکته یادم رفت بگم. ۱. با اینکه بهت انتقاد دارم، حتی یک لحظه بعد از رفتنت، اینجا نخواهم موند. برام مهم نیست کسی خوشش بیاد یا نه. همه ی ظلمهایی رو که بهم میشه، تحمل میکنم چون شما رو مدیر ارشد و مالک سایت میدونم و همین بهم صبر میده که بمونم و حرف نزنم.
۲. دوستان، هر انسانی یک ویژهگی شخصیتی خاص برای خودش داره. قرار نیست همه یه جور باشند. یکی مثل من، ممکنه زودرنج باشه، یکی نه. و هیچکس حق ملامت کسی رو نداره.

سلام خدمت مدیر باحال محله! امیدوارم حالت خوب باشه. خیلی خوشحالم که چنین پستی گذاشتی تا ما کاربران بتونیم با شجاعت تمام اظهار نظر کنیم. در ابتدا یه گلایه داشتم. من پارسال برای ثبت نام از طریق فرم تماس با ما اقدام کردم, گفتی مشخصات بفرست, من هم فرستادم, ولی ثبت نام من یا انجام نشد, یا اگه انجام شد مطلع نشدم. خیلی میخواستم اینجا پست بذارم, ولی نشد دیگه. نمیدونم چرا این کارو نکردی؟ و اما پیشنهادم اینه که به روش قدیم لینک ثبت نام رو در سایت بذارید تا با پر کردن فرم ثبت نام انجام بشه. ۳ پیشنهاد دیگه هم دارم. ۱- همون طور که میدونی, skype هنوز هم بهترین و محبوب ترین مسنجر در بین نابیناهاست. همون طور که گروه واتساپی برای گوشکن ساختید, یه گروه اسکایپی هم بسازید. ۲- شب نشینیهای محله رو هم اگه میشه در گروه اسکایپی بذارید, چون اگه در گروه باشه, شب نشینی دلنشین تر میشه و همچنین کاربران سایت منتظر تأیید مدیران و ویرایشگران نمیمونند. مخصوصا کسانی که ثبت نام نکردند و کامنت میذارند. ۳- اگه در سایت آموزشی از کامپیوتر و اندروید میذارید, خواهشا بینش با آهنگ و مطالب نامربوط مثل تیکه انداختن به ملت و غیره وقفه نندازید, چون در این صورت دوستان برای دانلود فایل هجم زیادی از دست میدن و در هنگام گوش دادن به فایل وقتشون تلف میشه. به جاش اگه پاتکستی ضبط میکنید, تا میتونید بترکونید تا بترکید. خخخ! حالا امیدوارم پیشنهادات منو جدی بگیری و بهشون عمل کنی. ضمنا این همه ملت کامنت گذاشتند, بهشون جواب بده دیگه پسر گل و گلاب. ببخشید سرتو به درد آوردم و پر حرفی کردم. تا برنامه و پر حرفی بعد, بدرود.

شلخته ای خادمی…
سر به هوایی
مشنگی
خب این از خصوصیات خوبت… و اما بدهاشو میذارم وقتی یه بار دیدمت بت میگم…هاهاههاهاهاهاهاها…
خب بذار بینم… خود من بعد از قضیه ی توهینی که نامبرده بهم کرد تو اون پُسته و شماها یعنی تیم مدیریت کاملاً به سکوت برگزارش کردین و یا اگرم حرفی زدین بر علیه من بود، دیگه خیلی میل و اشتیاقی برای اومدن به سایت ندارم… خو تو البته اومدی و اِعمال مدیریت کردی و زدی از دم همه رو پاک کردی.. ولی بعد از سر و صدا و دلخوری و ناراحتی صاحب پست… وگرنه اگه اون دختر دلخوریشا با شهامت فریاد نمیزد تو بازم میذاشدی اون کامنت توهین آمیز همین طور وسط سایت بمونه… خب بقیه گلایه گذاریهامم میذارمش برای روزیکه اردویی چیزی برگزار کنید و باز ببینمت.. اون موقع حتماً اون قدر میزنمت تا سیا شی… هم تو رو هم بقیه تیم مدیریت رو.. هاههاهاهاهاهاهاههاها
خب بذ بینم چیز دیگه ای یادم میاد یا نه؟
نه دیگه.. بقیه مواردتون خوبه… الان فکرم به جایی قد نمیده…
راسی نمیدونم چرا بعضیا یه هو از سایت میرن…
آها یادم افتاد.. تو یه اخلاق پسندیده بالاخره داری… خخخخخخخ… یادمه یه بار دیدم یه ساعت یه لنگه پا وایسادی و کاربری رو که از سایت رفده بودا توجیهش کردی که کارش درست نبوده و برش گردوندی.. یعنی کاربرت براد مهم بوده که همچین کردی… حالام حدس میزنم ناراحت کاربرایی هسی که نیسن… خب این قابل تقدیره…
تیم مدیریتم خوبن طفلیا… خداییش بچه های مثبتی ان… یعنی تو انتخابشون درست عمل کردی…
خب گلایه گذاریام تموم شد.. خدافس…
اگه چیزی یادم اومد میام میگم باز…

لااااااایک رهگذر
منم نظر رهگذر را دقیقا قبول دارم
به نظرم خیلی بد جور بهش توهین شد و همه سکوت اختیار کردند
من موافق با سکوت نیستم
به نظر من مدیر باید از کاربرش هرکی که میخواد باشه دفاع کنه
هرچند بازم میگم که گوشکن برام از بهترین هاست
نباید ناراحت بشیم از اینکه کسی رفته خب چیکار باید کرد؟
چند بار پست بزنند که اونایی که رفتند برگردند خب وقتی نمیخواند بیاند چه کنیم؟
به نظرم تیم مدیریت خوبی اینجا هست
همشون خوبند انصافا همه زحمت میکشند برای بقای این محله ی دوست داشتنی
ببخشید پر حرفی کردم

سلااام بر داش مجی جون خودم ببین من تازه کارم توی این محله و هنوز عمر اومدنم توی این محله به یک سال هم نرسیده پس کم تجربه ام از این نظر کسایی که بیشتر از من توی این محله بودن و چهار تا پیراهن بیشتر از من پاره کردن اگه محله اشکالی هم داره اونا باید بیان نظر بدن به نظر من این محله همون جای با صفایی هست که من مدتها در دنیای حقیقی بخاطر مشغله های خودم گمش کرده بودم و این جا پیدایش کردم پس جز این که باید از تو مجی و دیگر دوستان که اجازه دادن من کمترین هم اینجا باشم تشکر کنم و با این وجود دیگر من نه حق اینُ دارم از جایی که کلی انرژی عشق خوبی صفا بهم میده و کلی چیز چه در زمینه ی کامپیوتر و زندگی بهم یاد داده انتقاد کنم محله یکی یک دونه هست من یکی که عااااااااااشقشم و همین در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام
آقا من داشتم کامنتا رُ میخوندم و در همین حین فکر میکردم اینی که میخوام بگم رُ چه جوری بگم که بتونم منظورم رُ راحت بِرِسونم.
بزار این طوری بگم:
آقا ! ما همه قبول داریم که ما ها همه نابینا هستیم. البته به غیر از چند نفر که واقعا آدمهای خوبی هستند، دمشون هم گرم. اما الان طرف صحبت من با نابینایان هستش.
ما نابیناییم. اما، بین ما چند دسته گیی به وجود اومده. یعنی، یک سری از نابیناها، با سری ی دیگه رابطه ای ندارند. و حتی فکر میکنن با هم دشمنن یا آب شون با هم توی یک جوب نمیره.
درسته. ممکنه در بعضی مواقع با هم اختلاف نظر داشته باشن. اما، خودشون هم میدونن، یا خود مون هم میدونیم که به خاطره یک سِری چیز های کوچیک، نباید اتحاد بین نابینایان رُ به هم بزنیم. باید با هم هم کاری کنیم. البته این هم بگم ها! من تا اونجایی که خبر دارم و میدونم، توی خارج از ایران چنین چیزی نیست. اگر هم باشه، نه در حد ما!
باور کنید. اگه همه با هم باشیم، و یک پارچگی ی بین خودمون رُ حفظ کنیم، باور داشته باشید که میتونیم با هم کاری هم، بسیاری از اهداف بزرگ رُ به پایان بِرِسونیم.
و اما در مورد سایتت:
راستش نظر من هم مثل نظر خودت هست. یعنی، بین بچه های محله، صمیمیت کمتر شده. نسبت به قبلاً.
برای مثال میگم ها! یادت هست آموزش های دو یا سه سال پیش رُ، آموزش فیسبوک، فایل زیلا، و غیره! آقا، خدایی شاد بودی. یا حتی شاید بین بچه های محله بیشتر دوستی دیده میشد تا الان. نمیگم الان دوستی نیست ها، منظورم از دوستی، همون راحت بودن با دیگری هستش. ما باید با هم راحت باشیم. نباید خجالت بکشیم. باید به هم یاد بدیم. جدا الان توی آموزشهای کامپیوتر یا گ.شی، به نظر من آقای میر قاسمی از همه بیشتر دست داشتن، دمشون هم گرم. باور کنین اگه همه چیز هایی که بلدیم رُ به هم یاد بدیم، محله از این هم بهتر میشه.
نمیدونم سال چند بود. ولی اون اولایی بود که من تازه فهمیده بودم اینترنت چه قدر به دردم میخوره. اون وقت سایت گوشکن رُ شناختم. بعد از پیدا کردن یک فارسی خوان درست حسابی، اومدم توی محله. اون موقع ها، خیلی بچه ها آموزش، نرم افزار و غیره میزاشتن. به هم چیزهایی که بلد بودن رُ میآموختن. باور کنین اگر دو باره در راه اون موقع قرار بگیریم و دو باره چیز هایی که یاد داریم رُ به هم یاد بدیم، خود به خود دوستی ها، صمیمیت و همدلی توی محله همین طور هِِِِِِی موج میزنه ! اصلا به قول خودمون ی وضعی میشه!
خخخخ!
دمت و دمتون گرم،
خدا فِظیی

با سلام بر آقای خادمی گرامی مدیر ارشد سایت.
به نظر من و بدون تملق ستاره درخشان سایتهای نابینایی گوش کن بوده،هست و خواهد بود در این موضوع اصلا شکی نیست تنها انتقادی که میتوان مطرح کرد این هست که ارتباط مدیران با دوستان هم محله ای کم شده دلیلش را نمیدانم ولی یادم هست قبلا ناشر بیشترین پستهای محله خود شما بودید نام سایت وقتی مجتبی و دوستان نابینا بود شما خودتان را بیشتر مکلف به حضور و نظارت میدانستید امیدوارم گوش کن دوباره به اوج خود برگردد ایامتان به کام موفق باشید.

باز هم درود. با خوندن کامنت بچه ها یه چند نکته به نظرم رسید که میگم.
برخورد با قضیه ی تلگرام افتضاحترین برخوردی بود که دیدم واقعاً انتظار نداشتم. حتی تا جایی پیش رفتیم که یکی از بهترین هم محلیهامونو از دست دادیم. واقعاً دلم واست تنگ شده پریسا. خیلی هم دلم واست تنگ شده. ولی چه کنم که نمیدونم چه کنم.
چون میدونم میای و این کامنتو میخونی نوشتم که بخونی دلم واست خیلی تنگ شده. ولی افسوس که.
میدونی چیه مجتبی. به نظرم اونایی که رفتن استقلال شخصیت داشتن استقلال شخصیت. مگه خودت تا تقی به توقی میخوره نمیگی اگه قراره من معذرت خواهی کنم بعدش در محله رو واسه همیشه میبندم. مگه نمیگی غرور من بیشتر از محله واسم مهم هست. پس چرا در مورد دیگران این طور نباشه.
من اگه اینجام واسه اینه که تو نونو آب منو میدی. واسه اینه که استقلال شخصیت ندارم. یا حد اقل بذار یه سری آدمای کوتاه فکر اینجوری فکر کنند. اگه این حرفا واسه من مهم بود که الآن اینجا نبودم. ولی نوشتم تا بدونی بعضیا در عین اینکه صادقانه و بی هیچ چشمداشتی و از روی لطف دارن به این محله خدمت میکنند و منت سر ما میذارن, به همون اندازه هم متأسفانه ناخواسته دارن به محله گند میزنند گند. دقیقاً گند. و تو هم انگار تسلیم شرایط شدی. دلیلشم اینه که چون کسی رو سراغ نداری که بهتر باشه انگار خودتو مجبور کردی که این شرایط رو بپذیری. در واقع بین بد و بدتر انتخاب کردی. منظورم شرایطه نه افراد.
اما این راهش نیست عزیزم. این راهش نیست داداشم. راهش اینه که به فکر تغییر شرایط باشی. راهش اینه که مدیر تربیت کنی. راهش اینه که شرایطی به وجود بیاری که بعضیا فکر نکنند تا ابد اینجا میتونند حکمرانی کنند و هیچ اتفاقی هم نیفته. راهش اینه که از این رودروایسی در بیای.
راهش اینه که بخوای بشنوی. راهش اینه که واسه تغییر آماده باشی.
به خدای احد و واحد قسم من از برخوردایی که باهام میشه اصلاً و ابداً ناراحت نمیشم چون واسم عزیزی و تا وقتی هستی من هم هستم به همون دلیل عدم استقلال شخصیت. ولی خب هستند کسایی که این برخوردا رو ببینند و قضاوت کنند. اونا که استقلال شخصیت دارند پس در نتیجه فرار رو بر قرار ترجیح میدن.
من فکر میکنم هر کس چیزی یا کسی یا جایی رو هم دوست داشته باشه به هیچ وجه بیشتر از شخصیتش دوست نداره. یعنی اول خودش و بعدً هر کس یا چیز و یا جای دیگه.
اصلاً و به هیچ وجه هم به دنبال تغییر اشخاص نیستم من به دنبال تغییر شرایطم و این رو هم بارها گفتم ولی متأسفانه همیشه هم این طور نیست که شرایط بدون تغییر افراد تغییر کنه. خیلی جاها این دو رابطه ی مستقیمی با هم دارند.
خیلی رک بهت بگم مجتبی اولین و مهمترین دلیل اونایی که از اینجا رفتن همونیه که خودت بهتر از من میدونی. همونیه که وقتی خودت بودی همه چیز اوکی بود ولی وقتی کار رو دست دیگران سپردی دیگه وضعیت تغییر کرد.
این یعنی اینکه تو انتخابت دچار اشتباه شدی عزیزم.
به نظر من تو چند تا راه داری.
یا اینکه برگرد و مدیریت کن.
یا اینکه تغییرات اساسی تو اینجا انجام بده و اول هم خودت رو تغییر بده تا بتونی این تغییرات رو قبول کنی و به اجرا بذاری. و یه کسی انتخاب کنی که به خودت نزدیکتر باشه که تا حدودی محله مثل قدیم بشه.
و یا اینکه یه بار مثل همیشه در اینجا رو ببندی بره پی کارش.
حال خوددانی که چه کنی. میتونی به معنی واقعیه کلمه تغییرات رو اعمال کنی یا اینکه منتظر بمونی تا همه از اینجا برن که دیگه اعمال تغییرات به هیچ دردی نمیخوره.
اگه باز هم حرفی بود میام میگم.
شرمنده که رک حرف زدم ولی من نظرات خودمو گفتم و گفتنشون لزوماً به معنی درست بودنشون نیست.

چه جالب .
پریسا به خاطر اون قضیه نیست . ولی به من گفت همش به خاطر اینه که نمیتونم رعد رو در محله ای که دوست دارم تحمل کنم .
خدارو شکر که رعد تقصیری در مهاجرت و ترک جَلای کسی از گوشکن نداشته .
راستی اگه کامنتم حذف بشه ناراحت نمیشم. چون همیشه اعتقاد دارم که صلاح مملگت خویش خسروان دانند .
راستی برای من گوشکن و غیر گوشکن فرقی نداره . و طرفدار هیچ گروه و فرقه ای نیستم.
ولی برام جالبه افرادی که عاشق اینجا بودن چطور به خاطر وجود چو منی حقیر و بی غرض هم خودشون رفتن و هم تحریم کردن اینجارو هاهاهاها

سلام به دوست عزیز آقای مجتبی خادمی بزرگوار.
گفتید انتقاد از عملکرد گوش کن این هم انتقاد بنده.
چرا کادری که برای انتشار پستها قرار دادید قوی نیستند؟

چرا باید آقای شهروز حسینی بزرگوار بیاد و به من بگه لینک مستقیم بده تا بتونیم به سرورهای خودمون انتقالش بدیم؟
اگه کادری انتخاب کردید که مشکلات پست رو برطرف کنه چرا بنده لینک غیر مستقیم میذارم آقای حسینی میگه لینک مستقیم بده شاید بعضیها بلد نباشند انتقالش بدن؟
بنده هم توی سایت ۰ آپ که عضو هستم لینک مستقیم میده ولی چه لینکی! ۶۰ تا تبلیغ بغل اون صفحه ای که میخوای آپلود کنی باز میکنه و چندین و چند بار موزیلا میهنگه.
این مشکل بنده هست.

یا علی.

سلام به مأسس سایت گوش کن.
به عنوان کاربری که ناشناس هستم و مطالب کمی توی این سایت منتشر کردم. چند نکته به ذهنم رسید که می خوام بگم.
۱، من بار اول یه مطلب کپی فرستادم که منتشر نشد. اون زمان ناراحت شدم. بعد از اون توی سایت یکی از دوستان نابینا به عنوان مدیر مشغول به کار شدم.
بعد از یه مدت، عصابم از دست مطالب کپی خورد شده بود. تازه متوجه شدم که عجب آفتی هستش این مطالب کپی. لطفا به کسی اجازه ندید که هر مطلب کپییی توی سایت منتشر کنه.
یه مدتی هست که توی این سایت آهنگ منتشر میشه که به خودی خود بد نیست. اما، اگه مثل اون سایت، منظورم اونه. بخواد بشه خیلی بده.
اصلا جالب نیست که توی هر صفحه چند پست مربوط به آهنگ باشه.
۲، ببخشید ولی، دوستانی که میگن: مدیرها رو دوره ای عوض کن. نفسشون از جای گرم در میاد. فکر کنم از مدیریت چیزی نمیدونن.
ثبات مدیریتی فوق العاده مهمه. اگه، دوستان مثل من تجربه مدیریت یه سایت داشته باشن میدونن که چقدر سخته. سایت‌های که زنده بودنشون به انتشار مطالب کاربر خودشون بستگی داره اداره کردنشون خیلی سخته.
به اندازه ای سخته که اصلا دوست ندارم دیگه مدیر سایتی بشم.
۳، از اون‌جایی که این سایت به اندازه کافی بزرگ شده و دوستان بینا هم ای‌جا هستن. باید فکری به حالشون بشه. خیلی جالب نیست که همه آموزش‌ها صوتی باشه.
من سعی کردم چند آموزش متنی این‌جا منتشر کنم. دیدم که شما و دیگران، هم گاهی اوقات این کار رو انجام میدید که خیلی خوبه.
۴، جشنواره ی تبسم،، این جشنواره به خودی خود خیلی خوب بود. اما، یه کار بدون کارشناسی شده بود. در بدترین زمان هم عملی شد.
دقیقا یادم نمیاد ولی، حدود ۱۳ پست توی دو روز یا سه روز منتشر شد. واقعا چند نفر تونستن همه اونا رو بخونن.
یه انگیزه ای به وجود اومده بود که دوستان باید مطالبشون رو قبل از عید منتشر میکردن.
همون موقع دوستان که جشنواره رو عملیاتی کرده بودن. قبول داشتن که برای بار اول مشکلاتی در شیوه انتخاب وجود داره. اما، قبول نداشتن که باید یه کار به درستی انجام بشه نه این که برای انجام شدن یه کار باید اصرار کنیم و ناقص عمل کنیم.
دوتا از پست‌های من بین صد پست برتر قرار گرفت که خوب بود. اما، حد عقل انتظار داشتم که یکی از اونا بین بیستا باشه.
اولی، فیلم دیدن یه نابینا بود. که سعی کرده بودم به عنوان یه نابینا جواب افراد بینا رو داده باشم.
دومی معرفی کتاب اینترچنج بود. واقعا حق این کتاب و آموزشش نبود که بین بیست پست باشه؟
درسته دوستان آموزش زبان دادن. اما، کیفیت آموزش این کتاب بیشتر از اون آموزش‌ها نبود؟ خودتون گوش بدید و مقایسه کنید.
البته، برنده شدن برام مهم نبود فقط معرفی درست این دو مطلب برام مهم بود و هست.
این کامنت خیلی داره طولانی میشه. فعلا بسه. اگه، لازم دیدم نکات دیگه رو هم میام و جدا مینویسم.

سلام بر هم محلی های بی مانند خودم!
من مشغول خواندن و بررسی کامنت هام.
هرکی ننوشته بنویسه.
نظر ندادنم دلیل بر بی توجهیم نیست.
مشغول بررسیم.
من هر اشتباهی رو بفهمم اشتباه بوده قبول می کنم.
حتی اگه در برخورد با شب روشن، با تو، کشور عشق، و هر سایت دیگه یا شخص دیگه ای اشتباه هایی شده باشه،
اگه توی اداره ی اینجا اشتباه هایی شده باشه،
همه رو می پذیرم.
میخوام درست بشه.
دارم میخونم.
ممنون از حمایت بی نظیر شما ها.
شما ها سرمایه های خوبی هستید.
روی تک تک شما حساب می کنم.

آفرین بر مدیر پر حوصله و باحال! من تا حالا فکر میکردم پست رو منتشر کردی و رفتی پی زندگیت. فقط هر چه زودتر به کامنتها جواب بده که دوستان خیلی منتظر نمونند.

سلام به همگی دوستان.
مجتبی اول از همه به خاطر این پست خوبت تشکر می کنم. دوما می خواهم به تمامی اعضای کادر مدیریت هم یه خسته نباشید عرض کنم که همیشه زحمت می کشند و من همواره برای همه شما آرزوی موفقیت می کنم.
همان طور که می دانید امروزه اکثر سایت های اینترنتی دارای مطالب بسیار زیادی هستند. آنها سعی می کنند تا شرایطی را فراهم کنند که بازدید کنندگان بتوانند رضایت مطلوبی از آن سایت و محتوایش داشته باشند. به همین لحاظ آنها سعی می کنند تا با روابط عمومی قوی خود، تعامل بیشتری با کاربران خود داشته باشند و از نظرات آنها برای بهتر شدن مطالب و محتوای سایتشان بهره بگیرند.
من پیشنهاد می کنم از بین اعضای کادر مدیریت و یا خارج از آنها، فرد یا افرادی را به عنوان مسئول روابط عمومی سایت انتخاب کنید. به خاطر اینکه کار روابط عمومی متفاوت از کار مدیریت است. ما اگر بخواهیم اینجا با هر اتفاقی که افتاد از هم دلخور شویم، هر کسی را تحقیر کنیم، به هر کسی توهین کنیم، هر کاربری را اخراج کنیم، به همدیگر بی احترامی کنیم و … کمی غیر منطقی است.
به نظرم روابط عمومی این سایت می تواند واسطی بین مدیران و کاربران باشد تا افراد بتوانند اگر مشکلی دارند یا انتقاد و پیشنهادی دارند با آنها در میان بگذارند تا راحت تر مشکلشان برطرف شود. مثلا فرض کنید می خواهید کاربری را از سایت اخراج کنید. خب در اینجا روابط عمومی می تواند به عنوان واسطه بین کاربران و مدیران وارد کار شود و چه بسا که در اینجا با صحبتهایی که بین طرفین رد و بدل می شود، از اخراج آن کاربر نیز جلوگیری شود.
این فقط یک مثال بود. مثلا می توان در مواردی چون دادن انتقاد و پیشنهاد، ارائه طرح هایی برای بهبود کیفیت سایت، برگزاری نظرسنجی های مختلف به صورت هر چند وقت یکبار، زدن پست هایی مثل همین پست مجتبی و مسایل این چنینی از روابط عمومی کمک گرفت.
عذرخواهی می کنم که کامنتم کمی طولانی شد.
همگی شاد و موفق باشید.

سلام.
اولش بگم مطالبم نظم درست و حسابی ای نداره.
من از کلیت محله راضیم و معتقدم از هر چیزی باید همون قدر که هست و به همون اندازه که لازمه انتظار داشته باشیم.
مگه ما از محله چی می خواستیم که محقق نشده؟
دور هم بودن و یاد گرفتن و یاد دادن شعار هایی بوده که همیشه روشون تأکید داشتیم و به نظر من که عملی شدند تا حالا و عملی هم دارند میشن؛ در مورد مدیران و ویرایشگران من هیچ انتقاد منفی ای از خیلی وقت پیش دیگه ندارم و تحسینشون می کنم.
آقا مدیریت اون هم بی جیره و مواجب و بدون هیچ چشمداشتی کار ساده ای نیست که من اون طرف نشستم و در حالی که وارد بازی نشدم کلی به زعم خودم به انتقاد دیگران هم مشغول بشم.
گر تو بهتر می زنی بستان بزن
تعارف که نداریم.
اختلافات هم همون طور که در دنیای واقعی پیش میاد در دنیای مجازی هم کاملاً طبیعیه اختلاف هم اسمش روشه اختلافه دیگه یا حل میشه یا حل نمیشه.
من معتقدم هیچ چیزی رو نمیشه به زور به دست آورد و باید کلاً به آزادی های دیگران احترام بذاریم.
هر کس محله رو میخواد میاد و هر کس هم نمیخواد اجباری که نیست که باشه اگر هست و من نمی دونم خب بگید تا ما هم بدونیم!
اول اهداف محله رو روشن کنید یه جایی تا بعدش بررسی کنیم دور همی ببینیم به اهداف رسیدیم یا نه!
من در همین سایت از یک نفری حالم به حد اوج تنفر و به اندازه مردن به سخت ترین روش به هم می خوره ولی آیا این دلیلی میشه که محله نیام چون اون آدم این جاست؟
به عقیده من اون مشکل داره که همیشه میخواد خود نمایی کنه و یه جوری خودش رو عاقل نشون بده و خلاصه میخواد به بقیه بفهمونه من هم برای خودم کسی هستم من که به عقیده خودم مشکلی ندارم محترمانه و خیلی با کلاس از کنارش رد میشم و اصلاً اصطکاکی هم باهاش به وجود نمیارم البته این رو هم قبول دارم که به عقیده اون هم ممکنه من هزاران ویژگی منفی و فاجعه داشته باشم که اون نتونه تحملم کنه ولی به هر صورت کاری به هم نداریم.
با یکی از دوستان که در مورد محله حرف می زدم یکی از انتقاداتش این بود که بچه ها به جای این که به مطالب پستی که گذاشته میشه توجه بیشتری بکنند به نویسنده اش توجه بیشتری دارند حتی اگر پستش خیلی هم مفید نباشه اگر مثلاً حسین آگاهی هر چی بنویسه چون حسین آگاهیه خونده میشه و کامنت های زیادی هم گذاشته میشه ولی اگر مثلاً آقای X هر قدر هم مطالب جذابی بنویسه بهش توجهی نمیشه که من هم برای جواب به اون دوستم و هم به دیگرانی که چنین انتقادی دارند باید عرض کنم که این وضعیت اگر باشه خیلی طبیعیه و اقتضای جامعه هم همینه.
مثلاً خیلی جملات هستند که اگر به عنوان مثال منِ نوعی بگمشون هیچ کس ممکنه یه ذره هم براشون ارزش قائل نشه ولی چون مثلاً فلان نویسنده معروف اون ها رو گفته مردم با شنیدنشون هزاران به به و چهچه می کنند این دیگه به خاطر وضعیت کاریزماتیک اون فرده شما اگر کتاب هایی که جایزه ادبیات نوبل رو گرفتند در نظر بگیرید می بینید که شاید برای شما هییییییچ مطلب مفیدی در اون کتاب ها پیدا نشه ولی به هر صورت نوبل رو از آنِ خودشون کردند بله همینه دیگه و هیچ کاریش هم نمیشه کرد.
هر چند که من معتقدم در همین محله خودمون اگر آدم چند تا پست درست و حسابی بذاره و کم کم بچه ها بشناسنش به ارزش کارش پی که می برند هیچی براش بیش از حدی هم که انتظار میره ارزش قائل میشن و خلاصه تمام حرف های من اینه که تا وارد میدون نشیم نمی تونیم به کیفیات مبارزه و سختی های راه پی ببریم.
امیدوارم همگی موفق و پیروز باشید.

باز هم درود. مجتبی, دقیقاً اشتباه یا درست بودن یه حرف یا موضوعیو با چه چیزی و چه عیاری میسنجی.
اگه در این مورد شفاف سازی کنی تا ما هم حساب کار دستمون بیاد خیلی خوب میشه.
ممنونم ازت.
نه رعد عزیز این یکی از دلایلش بوده نه همه چیز.

سلام. شاید این آخرین کامنتی باشه که به عنوان۱کامنت و۱حضور اینجا ازم ببینید. خیال اومدن نداشتم ولی الان فقط واسه خاطر تو اینجام مدیر. مدیر! مدیر! مدیر! آره مدیر! میگم. تو هرچی دلت می خواد بهم بگو ولی من بهت میگم مدیر! خوب حالا بقیهش.
اومدم حرف بزنم و برم. مخاطبم هم فقط خودتی مدیر. نه از کسی جواب می خوام نه به کسی جواب میدم و نه با کسی بحث می کنم.
یادمه۱زمانی من می گفتم اینجا دیگه شبیه قدیم هاش نیست و عوض شده. بهم ایراد می گرفتن که این طوری نیست. تا می اومدم دردم بیاد و آخ بگم می گفتن ببین اینجا گوشکنه. همون محله خودت. محله ای که دوستش داری. و من باز آخ رو لای این الفاظ به رنگ احساسات می پیچیدم و می گفتم بیخیال. ولی رفته رفته به جایی رسید که نشد بگم بیخیال. چون اینجا متفاوت و باز هم متفاوت تر شد. اون قدر مسیرش به بی راهه رفت و از اهدافش دور تر شد که دیگه نشد بگم بیخیال. مدیر! گوشکن دیگه عوض نشده. اصلا۱جای دیگه شده. محله مجتبی و دوستان کوش؟ آدرس بده می خوام برم عضو بشم. می خوام بشم جزوش. قاطیه بچه هاش. بین اهل محلش. اینجا از زمانی که شد محله نابینایان دیگه گوشکن خودمون نبود. از زمانی که تو به خاطر درگیری های زندگی واقعی از جهان مجازی فاصله گرفتی. البته حق هم داری. تو گرفتاری شبیه همه. نمیشه ازت توقع داشت زندگیت رو ول کنی بچسبی به اینجا.
اینجا الان دیگه از صمیمیت ها فقط اسمش رو داره. اینجا جایی شده که اگر هم صدا نباشی اعتراضت رو بهت گناه می گیرن. اینجا جایی شده که به جای توجیه تحریمت می کنن. اینجا جایی شده که اگر به عنوان۱نفر آدم بری جای دیگه نظرت رو بگی تنبیه میشی بدون اینکه بهت توضیح بدن آخه واسه چی. اینجا اگر تحمل نکنی و معترض باشی بی ظرفیت و مجرمی و اگر بگی این هم به خاطر محله، محبتت میره پای منت گذاشتنت.
اینجا جایی شده که متفرقه هایی که از بد حادثه اینجا به پناه اومده اند، ما رو، ندیدن هامون رو، دل هامون رو، حس و هوامون رو، احساسات شفاف بچه هامون رو که مثل آب رودخونه با هر سنگی که بهش بخوره به شدت فوران می کنه رو به تمسخر می گیرن و تو حق اعتراض نداری چون طرف بیناست و باید حرمتش، حرمت احساسش و حتی حرمت بی حرمتی هاش رو نگه داریم. تا جایی که طرف میاد توی حریم خصوصیت مزاحمت میشه در حالی که هم خودش می دونه هم خدا و هم تو که نیتش از این اومدن و مزاحم شدن خیر نیست و زمانی که عصبانی میشی خشمت رو هم در حضور بقیه به مسخره می گیره و میگه من به فلانی پیام خصوصی دادم و طرف گفته مشکلی جز خاطر خواهیت ندارم. اینجا جایی شده که به نام حرمت گذاشتن و شناسایی خودمون به۱بینا حکم داریم بهش اجازه بدیم مسخرهمون کنه و هیچی نگیم. طرف هم آن چنان وقیح میشه که صاف میاد میگه من همینم هر کاری که کنید برام اصلا مهم نیست. به توهین های خصوصی و عمومیش جواب نباید بدی. بهش نباید خورده بگیری. منفی هاش رو نباید ببینی. چون طرف بیناست. اینجا جایی شده که اگر از تمام این ها خسته و زده بشی و بری، زمانی که مطمئن شدن دیگه رفتی، رفیق های مدعی رفاقتت دشمنت میشن. نه جوابت رو میدن، نه می خوان که دیگه حتی بیرون از اینجا سرت رو بالا کنی. تا زیر حمایت هستی که هستی. به محض اینکه از فرمان خارج شدی از حمایت هم خارج شدی شروع میشه. مزاحمت ها. اذیت های مدل به مدل. از مطل و کنایه و بعضی ها بعضی ها بگیر تا فرستادن جفنگ و حرف مفت با اسم ها و ایمیل های جعلی به حریم اینترنتیت. اون هم به وسیله اشخاصی که تا دیروز اصرار و چه اصراری داشتن که ببین من دوست هستم تو باور کن. اینجا جایی شده که اگر دیگه نتونی یا نخوایی که عضو این بازی هاش باشی بردن اسم و نشونت رو داخلش ممنوع می کنن. به دروغ پردازی در مورد احساساتت متهمت می کنن و کسی که اسم ازت برده رو با کلام تنبیهش می کنن. اینجا اگر فرمانبر مثبتی نباشی پس دروغگویی. متهمی به هرچی که پیش میاد. هر تقصیری میشه که متوجهت باشه. از دزد شدن بگیر تا تحریک ذهن های دیگه واسه رفتن. چه راحت هم متهم می کنن. این مدل کلام نشونه شجاعت نیست مدیر. این خطرناکه. اجازه نده ادامه پیدا کنه چون همه پریسا نیستن که پشت خط هاتون پرپر و ضجه بزنن که به خاطر خدا بهم گوش بدید تقصیر من نبود. ۱دفعه دیدی این مدل کلام۱جایی رو چنان به آتیش کشید که کل این تشکیلات رو روی سر گوینده و بقیه آورد پایین. حالا ببین این گفتن های من کی واسم میشه دردسر. بیخیال من از مدت ها پیش منتظرش بودم. می دونستم. پس بیخیال. اینجا اگر همراه نباشی پس حتما دشمنی. پس اون هایی که ازشون بر میاد مجاز هستن بزننت. تخریبت کنن. ازت در نظر اون هایی که به قول خودشون از پشت پرده ها آگاه نیستن۱آدم بی منطق بسازن که هرچند مجسمه منطق نباشی ولی دیگه تا اون اندازه هم منفی نیستی. اینجا۱چنین جایی شده مدیر.
من که ازم گذشت ولی محض خاطر اینهمه دل که هنوز با محله هست اجازه نده این روند ادامه پیدا کنه. دلواپسم مدیر واسه گوشکنِ دیروزم. من فقط به خاطر۲تا کامنت بی طرف داخل۱دعوای مسخره بی محتوا که بی دلیل شروع شد و اینکه دلم تحمل اهانت و تمسخر از طرف۱متفرقه رو نخواست اینهمه شدید مجازات شدم. درسته به خودت نگفتم ولی به تیمت شکایت بردم و خیلی چیز ها گفتم. از جمله این که به خاطر فرستادن۲تا کامنت که هیچ اسمی از هیچ درگیریی داخلش نبود تحریم و تنبیهم کردید و آخرش هم تمامش رو خراب کردید روی سر من. این که به خدا من هیچ کاری نکردم جز اینکه۲تا کامنت فرستادم و بی حرمتی های اغیار محله رو تحمل نکردم و بعدش هم که دیدم اینجا دیگه جام نیست رفتم جایی که گفتم شاید بخوانم و بشه که توی حریمش به کار بیام. بهشون گفتم من هیچ چیز اضافی نمی خوام جز اینکه به این آدم بفهمونید که بهم نزدیک نشه. نه مستقیم، نه توی پیام های خصوصی، نه توی پیام های عمومی، نه با زبون بعضی ها میگن بعضی ها میگن، نه با گفتن پریسا چنین گفت و چنین کرد، نه به هیچ شکلی به من نزدیک نشه. و تیم تو گفتن خیال کردیم ظرفیت بعضی ها از این بالا تر باشه و فهمیدیم روی این طرف زیادی حساب کردیم. اصرار کردم که توی پیام های خصوصی خودم توهین رو تحمل نمی کنم این دهن رو ببندیدش و جواب شنیدم که اون هم کاربره ما چیزی نمی تونیم بهش بگیم. اون ها گفتن خوب ما چیزی نمی تونیم بهش بگیم. و البته اون خودش خیلی چیز ها تونست بگه و همون طور که همه و حتی خود تو اگر دلشون و دلتون بخواد ببینن و ببینید، دارن می بینن و دارید می بینید که همچنان داره میگه. حتی اینجا در حضور خودت. من دیگه خیالم نیست چون دیگه رفتم. دیگه اینجا نتونستم بمونم. بذار گوشکنم توی خاطرم تمیز از هر مدل لکه و حضور ناحساب و مهمون ناخونده و زبون منفی و معرفت برعکس رفیق ها باقی بمونه. ولی اگر واقعا واسه سؤال هات جواب می خوایی این جواب های من.
درضمن، همینجا هوار می زنم و مخاطبم هم فقط خودتی و باورت مدیر. من هیچ کاربری رو به رفتن از گوشکن تشویق نکردم. برعکس شاهد هم دارم که چه اصراری کردم تا برگردن و باشن و دردسر درست نکنن. جنگ نکنن. تحریک نشن و تردید نکنن. من اشتباهی نکردم که فرصت جبران از تیمت بخوام. خیلی از الطافشون ممنونم که بهم فرصت جبران میدن ولی من لازمش ندارم چون تا جایی که خودم می دونم کاری نکردم. و باز هم درضمن، رفیق دیروزم که حالا دیگه بهم جواب نمیده خیالم هم نیست بده چون دیگه جواب ازش نمی خوام بدونه که قشنگ نیست آدم لفظ از دیگران بگیره و هر جایی پرتابش کنه. غرور کاذب رو یکی دیگه به من نسبت می داد و البته همراه۱سری مزخرف دیگه که شایسته خودشه و من تا بودم هیچی بهش نگفتم و الان که رفتم خیلی بد سپردمش دست خدا. این رفیق دیروزم تا آتیش این ماجرا ها شعله ور نبود معتقد بود و یادمه۱جایی صریح گفته بود که غرور مال من نیست و ندارمش. البته ایشون اگر به خط واتساپ خودش و رفیق هاش۱نگاه کنه می بینه که من غرور کاذب یا غیر کاذب نداشتم. اطرافیانش هم همین طور. غرور با التماس هایی که کتبی فرستادم که به خدا من فقط۲تا دونه کامنت فرستادم و بعدش هم که تحملم تموم شد فقط رفتم آخه بگید واسه چی باهام قهر کردید خیلی جور در نمیاد مگه نه؟
خوب این از من. تنها کاری بود که دم رفتنی از دستم بر می اومد. حلالم کن مدیر. به خدا من اون چیز های داخل اسکایپ نیستم. مدیر! محض خاطر خدا! من اون چیز ها نیستم! ۱چیزی بگم؟ من نمی تونم دروغ بگم بهت. شاید دیگه هم رو نبینیم پس بذار راست بگم. من باورم نشد که تو باور کرده باشی. این روی دوشم مونده بود دلم نیومد با خودم ببرمش. مدیر! مواظب گوشکنِ من باش. خیلی دوستش داشتم. می دونم گرفتاری. نمیشه اینجا هم روی دوشت باشه. زندگیِ واقعی هم دردسر کم نداره و کاریش نمیشه کرد. ولی میشه۱کاری کرد. واقعا لازمه اینجا بزرگ تر بشه اون قدر که توی دست های گرفتارت جا نگیره؟ بذار کوچیک بشه و کوچیک بمونه ولی بشه گوشکن خودت. به خدا این طوری بهتره.
خوب ظاهرا من همچنان پر حرفم. ببخش مدیر! واسه همه چیز و همه چیز بهم ببخش. من نمی خواستم. به خدا این مدل خداحافظی از طرف من توی تصورم نبود. ازت به خاطر همه چیز ممنونم. مطمئن باش و مطمئن باشید من همیشه نگاهم و دلم اینجاست. میام می خونمتون. می بینمتون. ولی دیگه اینجا جایی نیست که بشه باشم. علیجان ممنونم ازت. با هم شاید گاهی کنار نمی اومدیم ولی آخرش هم محل بودیم. حلالم کن علی اگر گاهی بهت می پریدم. به خدا هیچ نیت منفیی در کار نبود و به خدا ته دلم دوستت داشتم مثل همه عزیز های هم محلیم. درضمن بچه ها اگر اسمم اینجا دردسر میشه نبریدش. اینجا نگیدش ولی بیرون از اینجا به همدیگه بگید و همه بدونید که من تمامتون رو خیلی زیاد دوستتون دارم. سکوتم دلیل غیر واقعی بودن احساساتم نیست بچه ها. ۱جا هایی واسه اینکه ویرانیِ خودت و هر چیزی که بهش عشق داری بیشتر نشه لازمه که سکوت کنی. که نباشی. که بری. و من رفتم. دوستتون دارم بچه ها. دوستت دارم مدیر! مدیرِ محله ی من! مدیرِ گوشکنِ خودم. محله مجتبی و دوستان.
خدا نگهدارت باشه مدیر و خدا نگهدارتون باشه بچه ها.

سلام پریسا جان
من همیشه از دعوا و اختلاف فرار می کنم.هر جا که باشه.نه از کسی طرفداری می کنم نه اینکه با کسی دعوا می کنم.اختلافات هر کسی به خودش ربط داره و خود دو طرف باید مشکلشونو با هم حل کنند.با هر کسی که اختلاف پیدا کردی یا هر کسی در موردت چیزی گفته فقط در حد شب نشینی گذشته بوده پیش من که من خوندم و شنیدم اونم ناخواسته.چون به کسی هم اجازه ندادم تا حالا بخواد پیش من پشت سرکسی در مورد اختلافات حرفی بزنه.برای من فرقی نداشت شنیدن و یا نشنیدنش.برای من همون پریسا هستی که روز اول اومدم شب نشینی تون کلی منو تحویل گرفتی.دوست دارم.امیدوارم بازم برگردی و باز مثل قبل همتون با هم دوست باشید.هیچ چیز برای من لذت بخش تر از دیدن دوستیهاتون نبود و هیچ چیز برام ناراحت کننده تر از این نیست می بینم که از هم دلخورید.امیدوارم همه چیز درست بشه.

درست میشه پریسا. یعنی موجی قول داده که درست بشه. بذار اگه درست نشد بعد تصمیم بگیر.
بعدشم واقعاً دلم بدجور واست تنگ میشه و همیشه یادت هستم.
ما که تحمل کردیم باز هم تحمل میکنیم ببینیم موجی جون چه میخواد بکنه.
من ایمان دارم موجی اون قد توانایی داره که اینجا رو مثل قبل کنه. موجی میتونه شک نکن و امیدوار و شکیبا باش.

آقای مدیر اجازه منسلام من میگم خوبه که سایت کمی صمیمی باشه ولی تا ی حدی بیشتر نشه مثلا همین که بچه ها با مدیر ارطبات دارند یعنی صمیمی بودن بعضی ها فقط به چیزهایی که خودشون هستند و این غلته

سلام آقای خادمی.
قبل از هر چیزی از شما برای انتشار این پست تشکر میکنم به نظرم لازم بود شاید خیلی قبلتر از این.
دوستان به نوکات خوبی اشاره میکنن و خیلی از حرفها ی که زده شده حرف منطقی هست.
اما من هم با آقای مهرداد موافقم چون تغیر کادر مدیریت که مدتهاست داره کار میکنه شرایط را بدتر میکنه که بهتر نمیکنه, به نظر من هم بهتر که یک گروه در اسکایپ ساخته بشه و شما به عنوان مدیر ارشد محله هفتهی یک یا دو ساعت را در یک روز خاص برای صحبت و از میان برداشتن مشکلاتی که دوستان دارن و فقط مایلن که با شما مطرح کنن معین کنید خیلی خیلی خوب میشه.
اینجوری نمیشه گفت که سلیقه ی رفتار میشه و به نظرم خیلی از اتفاقات و رفتنها پیش نمیاد.
خیلی حرفها برا گفتن دارم اما برای نوشتن مرددم شاید اومدم و نوشتم.

سلام.
اول یادمون نره که دوست داشتن گوشکن و محل نابینایان به حد حرف و شعار نباشه، شاید بهتر باشه که گوشکنو به خاطر خودش دوست داشته باشیم و نه به خاطر وجود مجتبی که البته قابل احترام و دوست داشتنی، و همچنین به قول رعد نباید به خاطر وجود کسی ما بخوایم از سایت قهر کنیم.
وقتی اینطوری باشه طبیعی که یه سری میرند و یه سری با هر استدلالی تو سایت باقی میمونند. و در نتیجه در نظر عموم اینطوری جلوه داده میشه که در فضای سایت باند بازی وجود داره.
نکته بعد: به هر حال از یه جایی به بعد با توجه به بعد و با توجه گسترش سایت و مشغله های مجتبی خب مجتبی به این نتیجه میرسه که تنهایی اداره کردن سایت عملا ممکن نیست و دقیقا یادم که زمانی که ما اصفهان بودیم این تصمیم داشت گرفته میشد.
نفس این کار خب بد نیست حتی افرادی که به کار گرفته شدند هم عملکردشون هم نقاط مثبت داشته هم نقاط منفی و منصفانه نیست که در قبالشون تا این اندازه تندروی کنیم.
ببینید: عنوان مدیرو ویرایشگرو غیره فقط یه مارک که به انسان تعلق گرفته و هیچ نفع مالی واسه افراد نداره! پس بهتر که خیلی واسش سرو دست نشکونیم.
هر کدام از کاربرا میتونند مدیر باشند و ویرایشگر باشند و به نوعی به کادر مدیریت کمک کنند، چون به نظرم کادر مدیریت دور خودشون حصار نکشیدند که به کسی اجازه ورود ندند.
اما خب به هر حال برخوردهای سلیقه ای تو همه فضاهای اینچنینی وجود داره که در مورد محل هم هست که باید بتونیم برطرفش کنیم.
اما در مورد جشنواره تبسم: خب نفس این جشنواره اتفاق خوبی اما باید در طول برگزاریش پی به نقاط ضعفش ببریم اگر ما کلنگ این جشنواره رو با وضع موجود زمین نمیزدیم طبیعتا متوجه ضعفهاشم نمیشدیم و قطعا امیر هم به عنوان دبیر اجرایی این جشنواره طرح آییننامه جشنواره برای سال بعد به ذهنش نمیخورد! اینکه تمام اشکالات این جشنواره رو در این ببینیم که چرا پست فگانی هست و پست من نیست به دور از منطق!.
اتفاقا وجود همچنین بخشنامه ای که انشالا امیر زودتر منتشرش کنه به بهبود کیفیت پستهای محل کمک زیادی میکنه و خیلی از اعمال سلیقه ها رو هم تو انتخاب آثار کاهش میده.
اما در مورد مطالب کپی خوشبختانه با قانونی که گذاشته شد تا حد زیادی موضوع حل شد اما بهران این روزهای محل به لحاظ محتوایی پستای دانلود آهنگ هست چرا که هر آهنگی از هر خاننده چه جدید و چه از نسل قدما رو هر جایی میشه پیدا کرد! تازه سایتهایی هستند که به طور تخصصی دارند این کارو انجام میدند، به نظرم انتشار پستهای دانلود آهنگهای مختلف تو این سایت ضرورتی نداره و خیلی بد که کسی به امید پیدا کردن مطالب مرتبط با نابینایان وارد سایتی بشه که سردرش نوشته شده: محل نابینایان بعد با انبوه مطالب غیر مرتبط و دانلود آهنگهای مختلف مواجه بشه! حد اقلش این که میزان مطالب غیر مرتبط با نابینایان تو سایت ویژه نابینایان به نحو کسالتباری در حال افزایش که میطلبه بخشنامه ای برای مدیریت این شرایط نوشته بشه.
با اینکه کامنتم بسیار طولانی شد و جا داره بابتش عذرخواهیم کنم اما در لورد دو سه مطلب دیگه که تو کامنتا بود دوست داشتم که اظهار نظر کنم که چون در موردش اطلاعاتم کافی نیست موکول میکنم به زمانی که اول اطماعاتمو افزایش بدم و بعد … .
به هر حال برای محلی که ساخته شده از وجود خودمون آرزوی توفیق دارم و واسه به ثمر رسیدن این آرزو تلاش خواهم کرد.

سلام آقا مجتبی
من فقط خدا قوت میگم….ببخش تو دو از کامنت ها که اسم ماها اومده بود جواب دادم…باز هر جور خودتون تصمیم بگیرید من اعتراضی ندارم…اگه بگید اینجا محله ماست و نباشید و بچه ها دوست ندارن من ناراحت نمیشم…بازم همتونو دوست خودم میدونم…خوش باشید همیشه.

سلام خانم سارایی.
این حرفا چیه؟ شما و همه بیناهای سایت روی چشم ما جا دارید.
بودن در کنار شما عزیزان واقعا باعث افتخار ماست. من به شخصه احترام ویژه ای برای همه بیناهای سایت دارم.
شاد باشید.

سلام به اشکان آذرماسوله. دوست عزیز. من احساس کردم که جواب منو دادی.
من فقط به صورت منطقی دارم مشکلی رو مطرح میکنم.

آیا اجباری بود تا جشنواره بدون آیین نامه خاصی برگذار بشه؟
آیا اول کاری رو باید عملیاتی کرد بعد مشکلاتشو حل کرد؟
آیا من و دیگر دوستان به این اندازه ناتوان هستیم که در قالب یک مشورت نمیتونستیم کمکی به بهتر شدن جشنواره باشیم؟
این کلنگی که میگید به کمر خود جشنواره خورد. خیلی از دوستان ناراحت شدن. اما، چیزی نگفتن و نمیگن.
لازم نیست که تجربه دیگران رو ما دوباره تجربه کنیم. الآن میشه تحقیق کرد و آیین نامه نوشت. اما، اون موقع نمیشد؟
من که اهل هاشیه نیستم. و دوست ندارم منم منم کنم. برای همین فقط چند نفر منو میشناسن. با شما هم دعوا ندارم.

سلام مجتبی جان امیدوارم شاد و سلامت باشی
ممنونم از اینکه این فرصت رو در اختیار ما گذاشتی تا بتونیم یکمی باهات حرف بزنیم
میخوام باهات رک حرف بزنم امیدوارم ازم نرنجی,بزرگترین اشتباه تو این بود که تو اداره امورات سایت بقیه رو هم دخیل کردی یعنی اینکه تیم مدیریت ساختی. و از اون به بعد روند اداره سایت عوض شد.
ببین مجتبی یک مدیر هرچی باشه هر ترز فکری داشته باشه و هر اقیده ای داشته باشه کاربرا باهاش کنار میان و مچ میشن
اما با ترز فکر چند نفر کنار نمیشه بیای
مجتبی تیم مدیریت داره سلیقه ای عمل میکنه داره باند و باند بازی در میاره
این طور نمیشه پیش رتف عزیز نمیشه
این باند و باند بازی ها تا کجا ادامه داره
این سایت یه مکان عمومی هستش
خانوم ایکس مظاحمت ایجاد کرده یعنی چی ما نمیتونیم اگر تو کاربری اونم کاربره ماست اینکه نشد جواب مجتبی
سایت گوشکن بزرگ ترین سایت نابینایانه اما این دلیل نمیشه که مدیراش تو کار سایت های دیگه دخالت کنن
آخه عزیزه من به جایی که دست برو بچ سایت های دیگه رو بگیریم و کمکشون کنیم این رسمشه که چپ و راست جنجال به پا کنیم و سنگ جلو پاشون بندازیم؟؟؟اگه مثلا شهروز میره تو سایت با تو جنجال به پا میکنه نمیگن شهروز حسینی اومد و این حرف رو زد و انتقاد کرد میگن گوشکنیا اومدن و خواستن مثلا وجهه ما رو خراب کنن میخام بگم که مدیر یک سایت نباید بره و جاهای دیگه جنجال به پا کنه چون این وسط اسم گوشکن خراب میشه نه اسم اون شخص,
مجتبی تبعیز بین بینا و نابینا اینجا زیاده,ببین تو خودت میدونی که اینجا سایت ما هست درسته که بیناها هم میان دستشون درد نکنه ولی تیم مدیریت نباید کاربر نابیناشو که اینجا سایت خودش و خونه دوم خودش هست رو بخاطر یه بینا برنجونن, چرا؟؟؟؟؟ چرا؟ چون اون بیناست و ما نابینا هستیم؟؟؟؟ نه نه نه بخدا این درست نیست,این رسمش نیست,گوشکن هرچی باشه مال ما نابینایان هست و ما هم باید اینجا امنیت و آرامش داشته باشیم,
سعید درفشیان که دلسوز سایت بود کجاست,تیم مدیریتت گذاشتن که اون بنده خدا باشه و با صداقت به کارش ادامه بده؟؟؟؟مثال سعید بود ولی خیلیها نیستن و غیبتشون قشنگ ملموسه,اگه سایت بخواد به همین روند فعلیش ادامه بده بخدا تا دو سال دیگه کس خاصی نمیمونه و میره رو هوا,بازم میگم که اگه اینطوری پیش بره تو میمونی و تیم مدیریتی سایت که اونم اگه تو بعدش بهشون گوش ندی یه وقت دیدی خودتم از سایت پرت کردن بیرون و به ریشتم میخندن,
بعضی وقتا یه رفتارایی با کاربرا از طرف تیم مدیریتت میشه که آدم دیگه دلش نمیاد که بیاد اینجا,یا کاربری رو بخاطر یه حرفی که گفته و میشه با گفت و گو حل و فصلش کرد بدبخت رو از سایت پرتش میکنن بیرو و کلا توهین هست که طرف باید تحمل کنه . با حذف کاربر نمیشه قضیه رو فیصله داد چون اونا اینطوری فقط صورت مسئله رو پاک میکنن غافل از اینکه با پرت کردن و رنجوندن یک کاربر شاید چندتای دیگه هم به هوای اون دیگه اینجا نیان که میترسن خدای نکرده یه وقت سر اونا هم یه همچین بلایی بیارن,کلا اینجا داره سلیقه ای عمل میشه…..
در مورد گروه واتساپی هم باید بگم که چه کاریه وقتی همه میتونن بیان سایت رو بخونن اونجا هم باشه. به نظر من اونجا یه چیز الکی هست که بیشتر جنبه سوال و جواب داره که اونم اگه بچهها مشکلی داشتن میتونن عضو گروه مبایل کمپ بشن و مشکلاتشون رو با هم حل کنن,گروه واتساپی فقط یه اسمه که خودت که فکر کنم اصن اونجا نباشی. همینجا هم میتونن بیان و پستا رو بخونن…..
مجتبی جان محله ی مجتبی و دوستان رو نباید محله ی نابینایان میکردی
چون اکسر ماها به اعتباره تو و علاقه ای که بهت داشتیم بودیم و هستیم
ببین مجتبی جان مدیر ی سایت نباید تو حاشیه سازی ها خودش رو دخالت بده چون اسم اون بد در نمیره اسم سایت هستش که خراب میشه
اینجا ی بلاگ شخصی نیست که تیم مدیریتی بخوان میل دلشون عمل کنن اینجا یه محله ای با بیش از ۳۰۰ نفر کاربره نباید کاری کرد که حق کاربرای دیگه زایه بشه
اگر قانونی هست باید برای همه باشه از کاربر معمولی گرفته تا مدیر سایت باید بهش عمل کنه خیال نکنن اگر بی عدالتی بشه کاربرا متوجه نمیشن
خیلی وقت ها در جواب به انتقاد های کاربرا تیم مدیریتی گفتن همینی که هست. آیا این جوابه خوبی هست؟؟
به نظر من بی خیال تیم مدیریتی شو و مثل قبلا خودت سایت رو در دست بگیر
حرف زیاده مجتبی جان ولی……
در آخر میگم که سایت فقط محله مجتبی و دوستان, مدیر فقط مجتبی, تا کاربرایی که میان و رفتن و یا میان اینجا رو ساکت میخونن و میرن برگردن و گوشکن بشه گوشکن سابق, میام اینجا رو میخونم ولی میترسم کامنتی چیزی بذارم که نکنه یه وقت تیم مدیریت خدای نکرده بهشون بر بخوره و به سلیقشون نباشه و منو هم حساب کاربریمو پاک کنن و پرتم کنن بیرون خخخخ,
در آخر آخر هم میگم که خیلی دوست دارم ببخشید اگه با کامنتم اذیت شدی, حرف دلم بود و هنوز دلم از این تیم مدیریتی گوشکن درد داره,امیدوارم یه تصمیم خوب برای گوشکن عزیزمون بگیری.
شاااد باشی

سلام آقا آریا
اتفاقا روز اولی که عضو شدم همش این توی فکرم بود که اینجا محله شماست من که چیزی ندارم بخوام به کسی یاد بدم هنری هم ندارم چرا باید عضو بشم؟!
من قبل اینکه بیام داستان ها و خاطره هارو میخوندم و رمان های صوتی را دانلود می کردم.از بیرون نظر هم نمی دادم برای کسی.الانم تنها کاری که می کنم همینه و اینکه دوستای خوبی دارم اینجا.تنها دلیل حضورم اینجا اینه که احساس کردم روحیات بچه ها بهم نزدیک هست و مشترکات زیادی داریم و میتونیم دوستای خوبی باشیم.من که خیلی چیزها یاد گرفتم اینجا و از همگی ممنونم.شاید اینقدری که با شما نکات مشترک دارم با دوستای بیام ندارم.بازم من کاری کردم که باعث ناراحتی شما شدم یا کامنتی گذاشتم جایی ناراحت شدید ازتون عذرخواهی می کنم.

سلام
باور کنید همین روزها منتظر این پست بودم.
من یک چیزهایی می‌گم و نمی‌دونم آیا تاثیر دارد یا نه؟
طرحهایی که شما هر از گاهی برای بهبود کیفیت سایت می‌دید اولین دلیل بی استقبالی دیگران بعد از یک مدت خودتانید.
مثلا همین طرح گفت و گوی مستقیم با مدیران, این طرح طرحی بود که من از آن طریق متوجه شدم اصلا چه طوری باید عضو این محله بشم
ولی قرار بود هر از چند گاهی این پست مطرح بشه که فکر کنم همان یک بار بود.
البته قبل از عید هم یک طرحی بود که هر کسی بیاد بگه توی ماه قبل چی کار کرده؟
که اون هم زیاد دوام نداشت.
حالا من دلیل این سردی را دقیق نمی‌دانم ولی خودم قبلها زیادتر اینجا می‌اومدم
البته الآن هم می‌یام و اصلا باید بیام
ولی حال پست زدن را ندارم.
راستش می‌خوام مثلا در حد توانم یک پست آموزشی مثلا از اکسل بذارم یا خونه شلوغه یا رکوردر ندارم و هزاران دلیل.
گاهی می‌گم نگا این آقای خادمی می‌یاد و یک سایت برای نابیناها زده ولی الآن که خودش رفته سر کار دیگه زیاد نمی‌یاد. چرا من هی وقتم را بذارم پای گوش کن و دیگران دنبال پیشرفتند.
گاهی هم توی پستهای جدید دنبال یک نام نویسنده قدیمی می‌گردم که از پستش لذت ببرم و نیست.
کاش می‌توانستم بیام و درباره خاطره عید از دیدن بزرگ مهر و مادرش بنویسم که نمی‌دونم چرا حال نوشتن هم ندارم.
اثلا الآن چه جوری اینها را نوشتم نمی‌دانم؟
غصه نخورید درست می‌شه

مجتبای گل! سلام دادا! من جدیدا خیلی دارم باهات حال میکنم! خیلی ناااز شدی جدیدا!یعنی نازتر و نازتر شدی و داری میشی!
من یه دو سه تا مورد که حالا به هر حال دغدغه خودم هست رو میگم! حد اقل میدونم اینها دغدغه من هست! شاید نظر دیگران نباشه!
مجتبی، من احساس میکنم یه کمی خیلی سنگینی! مثلا جواب ملت رو نمیدی! یک ماه یه بار در اسکایپ آنلاین میشی و تازه هر وقتی هم که میآی جواب اصلا نمیدی! نه پیامکی و تلفنی که دیگه اوه اوه نگو! خب مم احساس میکنم همین مسأله موجب میشه خیلیها مثل من فکر کنند که بابا این رو اصلا نمیشه بهش نزدیک شد چه برسه به اینکه مثلا باهاش همکاری کرد! من از یه گلی همچون شما اینطور میپسندم و یا بهتر بگم چارچوبی که از یه همچین آدم گلی در ذهنم هست طوری هست که به راحتی بشه بهش نزدیک شد باهاش دو کلام حرف زد و تازه یه وقتی اگه سؤال یا مشکلی هم داشتم بتونم در حد امکان ازش راهنمایی بگیرم! ببین، یادم میآد یه زمانی گفته بودی دانش آموزان هر سؤالی ازت دارن میتونن بپرسن و تو با دل فرصت و صبر و تحمل زیاد بهشون پاسخ میدی و همونجا گفته بودی بزرگترها رو وللللش! اونها خودشون میرن و هر طور شده پاسخ سؤال و مشکلشون رو پیدا میکنند و گلیمشون رو از آب میکشند بیرون! ولی باور کن در بین ماها هم گهگاه از اون آدمهای تنهای بی پول پیدا میشن که خب پول که ندارن برای مشورت گرفتن و کمک گرفتن بدن و کسی هم نیست کمکشون کنه! مثل من! من میگم کاش میشد تو کمی فقط کمی در دسترس تر بودی!
موضوع دیگه اینکه فکر کنم تا حدی من رو بشناسی! به هر حال من بیشتر کار و مطالب مذهبی دارم! من هنوز دقیق نمیدونم در سایت اجازه فعالیت تا چه حد برای ماها هست؟ و مثلا اینکه تیم مدیریتی از من در مقابل حاشیه های احتمالی حمایت میکنند یا خدایی نکرده موجب حاشیه ها و یا بیحرمتیهایی بشه! مثلا به نویسنده پست یا به موضوعی که بهش پرداخته و از این دست مسائل که خودتم میدونی!
و حرف آخری هم که فعلا یادم میآد این هست که اگر من بیام و در سایت شما یا بهتر بگم سایت خودم اقدام به فعالیت کنم اجازه میدید که یه پست تبلیغاتی بزنم و از سایت خودم تبلیغ کنم؟
عزیزی! خدا خیرت بده یاحق

سلام مجتبی
مجتبی خیلی باهات حرف دارم
ولی چون اهل حاشیه سازی نیستم نمیتونم کامل بنویسم
تا جایی که بشه میگم
ببین یکی این که اگه میشد دوباره فرم ثبتنام برای محله میزاشتی خیلی خوب میشد
چند نفر رو میشناسم که میخوان ثبتنام کنن ولی نمیتونن و هی زنگ میزنن به منو میگن آدرس ایمیل شهروزو بده و تو به جای ما ثبتنام کنو ما آدرس ایمیل نداریمو الآن باید چیکار کنیمو این حرفا
خلاصه که اینجوری خیلی بده
مورد بعدی اینه که یک سری ها دارن شاخ میشن تو این محله
منظورم چند نفر از مدیراست
یعنی این که هر کار که بخان میکنن
هرچی رو که دلشون بخاد ویرایش میکنن
هرچی که قبول نداشته باشن پاک میکنن
من نمیدونم چرا باید عنوان های پست های من تغییر کنه
آقا من دلم میخواد عنوان پستم اینطوری باشه
چرا اینا باید تغییر بدن؟
یا مثلا چند بار هم شده که از توی متن پست یه چیزاییرو پاک کردن ,البته بگم چیزایی که پاک شده بد نبوده!
حالا اون آقا یا خانوم چی با خودش فکر کرده که پاک کرده من نمیدونم
مورد بعدی اینه که من چند وقت پیش با یکی از مدیرا به مشکل بر خوردم
یعنی اون طرف هی میخواست ازیت کنه
تازه بعدش هم اومد توی پست من و به ریش من و همه ی بازدید کننده ها خندید
خلاصه که خیلی سعی کردم باهاش برخورد بدی نکنم
هرکی منو نشناسه دیگه تو منو میشناسی
اصلا دنبال این حاشیه ها و بچه بازی ها نیستم
ولی ای کاش یکم تو توجه و مدیریت میکردی تا دیگه اینطوری نمیشد
یادش به خیر یه زمانی خودت بودی و خودت
یادش به خیر یه زمانی بچه ها دنبال ذایه کردن و کوبیدن هم نبودن
یادش به خیر یه زمانی اینجا همه با هم دوست بودن
یادش به خیر یه زمانی کسی به نام مدیر بودن هر کاری نمیکرد
یادش به خیر یه زمانی انقدر این محله خوب بود که بچه ها دلشون نمیومد از اینجا برن
یادش به خیر پریسا!!
یادش به خیر یه زمانی تعداد پست هات بیشتر از الآن بود
یادش به خیر یه زمان اینجا محله ی مجتبی و دوستان بود!!
ببخشید دیگه
خودت گفتی بگین,منم سفره ی دلو باز کردم
به غول خودت
لذت ببر از زندگی

سلام
من خیلی تازه واردم در اینجا ولی از وقتی وارد اینجا شدم خییییییییییلیییییییییی به اطلاعات کامپیوتری و از طریق گروه واتس اپ به اطلاعات اندرویدی من اضافه شده و منو کمک کرده که کارای گوشی و کامپیوتر خودمو خودم انجام بدم و دیگه مثل گذشته محتاج کمک دیگران نیستم که هی به فلان دوست نگم که بیا کامپیوتر و یا گوشی منو درست بکن
خلاصه جناب خادمی و گروه مدیران شما عالی هستید ممنون از همگی

من نمیدونم چرا هر بار تقی به توقی میخوره به هر بهونه ای میریزیم سر فقط یک نفر و هی میزنیم هی میزنیم… آدم یاد برره می افته… خخخخخخخ…
قدرنشناسی ام یه حد و حدودی داره والله… تا دری به تخته میخوره: آآآآآآآآآآآآی مجتبی او وقتا که تو مدیر بودی ال بود و بل بود… آآآآی گوشکن او وقتا همچین بود و همچون بود… بر و بچه های حالا کم دارن زحمت میکشن که بعضی چشمتونا بستین و دهنتونا واز کردین؟
این خادمی بچه خوب و دموکراتیه ولی دیگه درستم نیس بکوبیدش تو سر بقیه… یه کمی معرفت داشته باشید و قدردان باشید.. حالا شهروز مثلاً اومد تو پست فلانی منو دعوا کرد که چت نکنم باید بشم دشمنش؟ یا للعجب…
خو اون بحث سایت باتو رو نظرم رو بگم تا خفه نشدم…
توی اون بحث همه به نوعی بی اخلاقی کردند.. بچه های ما از یه طرف.. بچه های باتو از یه طرف… یکی تحقیر کرد.. یکی تهدید کرد… هر دو طرف اشتباه کردند… هر دو طرف اصول انسانی رو زیر پا گذاشت… ولی باتویی ها مقصرتر بودند بخاطر تهدیدشون و پافشاریشون در تهدید..
در ضمن اگه با بودن ما بیناهام مشکل دارید راس و حسینی بگید جم کنیم بریم گم شیم…

خب حالا با آرامش کامنت بدم.
بچه ها واقعاً خیلی عجیبه که با تیم مدیریت اینجوری رفتار کنید .
با خوندن کامنتای پر مهرتون نسبت به تیم مدیریتی گرفته تا خودم یاد این داستانک افتادم هاهاها
در زمستانی سرد، کلاغی برای جوجه هایش غذا پیدا نمی کرد و به ناچار از گوشت تنش میکند و به آنها میداد. زمستان که تمام شد کلاغ مرد.

بعد از مرگ مادر ،جوجه هایش گفتند: چه خوب شد که مرد! خسته شده بودیم از این غذاهای تکراری.

سلام داش مجی. باور کن به قدری سرم شلوغه که اصلا نمی دونم تو سایت چه خبر هست؟ الآن که این پست و کامنتاشو می خوندم تعجب کردم که از این همه مسائل بیخبر بودم. خلاصه تو خودت خوبی بقیه هم خوبن، مام همه باهم هم محله ای هستیم و البته رفیق فاب هم. امروز یکی از عزیزای هم محلی بهم زنگید و گفت که نکنه قهر کرده باشم؟ چون که از بعد عید یه نمه کم فروغم. گفتم من و این چیزا؟ اونم از این محله؟ ما در بست در خدمت محله ایم. کم فروغ بودنم هم فقط به خاطر دکتر رفتن و مشکلات بیش از حده. انشا الله همین روزا پر فروغتر میشیم. امیدوارم که همه اینجا پرفروغ باشن. تو هم مجتبی همیشه باید بدرخشی. هههه. بای تا های.

سلام مجی…من از اون قدیمی هام که چند سالی هست دیگه نیستم!علتشم چند باری گفتم تو کامنتام…
یادمه یه مجتبی خادمی بود که اصولا چیزی بهش بر نمیخورد! ما آزادانه حرف میزدیم (من همیشه نقدش میکردم چون بعضی وقتا عصبی میشد و یه پست بد میزد)ولی مجی هیچ وقت ناراحت نشد!هرگز بهم نگفت برو سایت ما نیا!!!…
قدیما کسی مجبورت نمیکرد حتما خودتو معرفی کنی…وادارت نمیکردن برای عضویت تو گوشکن ماینه فنی بدی!بازرسی بدنی نبود!لختت نمیکردن!!!…
همه به هم اعتماد داشتن..این قانون چرت نبود که پست ها در انتظار تائید قرار بگیره…
ما همه همو می شناختیم هرگز خطوط قرمز کشور و رفاقت رو رد نمیکردیم…
برخورد شخصی با کسی نمیشد از طرف مدیر…
مدیر دروغ نمیگفت!(یا اگرم میگفت اینقدر حرفه ای بود که ما نمیفهمیدیم!)
اینقدر قوانین سفت و سخت نداشت گوشکن!(مثلا تا وارد صفحه اصلی سایت میشدی پست ها رو میتونستی بخونی..
من واقعا دیدم اینجا با بعضی اعضا خیلی بد برخورد میشه!مثلا علی کریمی رو خیلی بد باهاش رفتار میکنن!!!علتشو نمیدونم و واسمم مهم نیست نه دوست علی هستم و نه میخوام باشم…ولی تو کامنت ها یا پست هاش یا جایی که نظر میده خیلی بد باهاش برخورد میشه!!..
مجی میلتم بزار تا اگه دیدم واقعا حرفات درست بود و خواستار تغییر بودی باهات در ارتباط باشم تا مطمئن شی من کیم یا بفهمی از اون قدیمی هام….
کادر مدیریت نباشه!!!ویرایشگر نباشه…بزار قانون رو خودمون اجرا کنیم….
یه حرفایی هم هست که نمیخوام و نباید به نظرم اینجا بگم میلتو بزار تا بهت بگم….
فعلا اینا رو داشته باش تا اگه لازم شد میام و میگم….

ببخشید. من فقط یه سؤال از هممحله ایهای گرامی میپرسم: آیا این ما نبودیم که دو سال پیش انتقاد جدی داشتیم که مجتبی دست تنهاست و ادارۀ سایت به تنهایی مشکل و تا حدی غیر ممکنه؟ ببینید از نقد سازنده و منطقی ناراحت نمیشیم، ولی به نظرم متأسفانه دوستان قدری کملطفی میکنند.
البته بگم که به شخص من تا اینجای کامنتا توهینی نشده ولی نتونستم در مورد همکاران که میبینم خیلی بیشتر از من زحمت میکشن سکوت کنم. من از طرف خودم میگم که اگه کسی هست که اعلام آمادگی کنه، و از طرف مجتبی و سایر دوستان تیم مدیریت کارامد شناخته بشه، شخصا حاضرم ایشون جای من بیاد.

گاهی چه میشود ما را
گاهی ما را چه میشود
شهروز منم میخوام بکوبمت همه کوبیدند چرا ما نکوبیم
تو به چه حقی پست های داغون من رو به جای انداختن تو زباله دونی به بهترین شکل ممکن ویرایش و منتشر کردی؟
تو بیخود کردی به خاطر جهل یک نفر که قفسش رو پاک کرده بود تا نیمه شب با نت پیزوریت درگیر درست کردن پست ها بودی؟ تو بیخود کردی به خاطر همنوعات با شرکت گاتا در افتادی
چرا شهروز چرا؟ من جواب میخوام شهروز زود جواب
چرا بعد از اون همه شایعاتی که پشت سرت درست شد با قدرت وایسادی و به کارت ادامه دادی؟؟

با منتشر شدن پست مجتبی و کامنت مسعود و پریسا و بعد آریا دیدم سه شده و بازی شروع شده .
این حرفای چندین ماهه رعد بزرگه .
حتی اگه همه منو مقصر بدونن ؛ عذاب وجدان نمیگیرم چون نیت بدی توی دلم نیست . اولین پستم اسمش ورود آقایون ممنوع بود ا؛ که پریسا بدون جهت با من بد برخورد کرد
. دمش گرم.

البته کامنتای اون پست خیلیاش جالب نبود و من اصلاً برام مهم نبود . فقط برام عجیب بود خخخخ بعد ی مدتی همه دوست شدن ،الا پریسا . یا حداقل بقیه به ظاهر کاری
با من نداشتن . اما من در هر پستی کامنت مینوشتم پریسا بعدش ی تیکه جانانه به رعد میگفت و میرفت.
تا اینکه یکی از دوستان مشترک گفت این شمارۀ پریساست بهش زنگ بزن و ببین چرا ازت بدش میاد .
این قضیه مال سال نود و سه بود . خب توی وایبر بهش پیام دادم که ماشاله هزار ماشاله رعد پروری کرد و من هم سریع شمارشو از گوشیم پاک کردم .توهینا به من ادامه
داشت . و من سکوت کردم.
تا اینکه در یک پستی بهش گفتم مواظب باش و الا میشم یکی مثل خودت خخخ که شبو شور گفت تقصیره خودت بوده که تا حالا اجازه دادی بهت توهین کنه . یا خداااااااااااااااااااا
. سکوت سر شار از بزرگی و بخشندگی من جواز توهین این خانوم شده بود . بعد هم در یک پستی که یادم نیست اسمش چی بود جسته و گریخته گفتم که من دیگه رعایت حال کسیو
نمیکنم . میدونید چرا این تصمیمو گرفتم ؟
چون ی نبین گرانقدری برام نوشته بود رعد میدونم چرا اینقدر ساکتی ؟ چون تو با خودت میگی : بذار این کورای بدبخت هر چی میخوان بگن . ولشون کن .
خیلی این حرف نبین برام سنگین بود . براش نوشتم من در دنیای حقیقی هم سعی میکنم افرادی که دچار احساسات هستن منو وارد بازی خودشون نکنن . امممما اون نبین کم
پیدا سه صفحه برام ایمیل نوشت که به خودت رجوع کن و اگه دیدی دلت برای ما کورها میسوزه اینجا نباش . اون نبین عزیز ی فرد فرهیخته بود و حرفاش منو به فکر برد.

خب دنبال کنندگان پستها خوب میدونن که معدود کسانی بودن که بی جهت رعد بزرگو رنجوندن

بریم سر اصل مطلب . قضیه از اونجا شروع شد که رعد به پریسا پیام داد با عنوان کجایی البته ناگفته نماند رعععد بزرگ بر خود واجب میدونه که به تمامی کاربران که
در حکم نوادگان و بچه هاش هستن و یک مدت نیستن کامنت بده و ازشون بخواد که باشن. البته بگم که کامنتای من به افرادی مثل سکوت و آرامش و آریا اررور خورد و ارسال
نشد .

.آره داشتم میگفتم یکی ازون افراد پریسا خانوم بود که من بهش پیام خصوصی دادم و گفتم بیا . اون جواب داد و منم جواب . تمام کامنتایی که اون توی پست مجتبی بهش
میگه مزاحمت توی چند ساعت رد و بدل شد . اون توهین کرد و منم جواب توهیناشو دادم . البته یکی از توهین های من به اون غرور کاذب بود . . چون پیام بهش داده بودم
که دوباره بیاد توی محل . مثل همون پیامایی که به خیلیا دادم و دعوتشون کردم به بودن و پست گذاشتنو . مگه رعد بزرگ که پیام صلح و دوستی میده میتونه شروع کننده
دعوا باشه ؟ بله اگه اون جواب نمیداد منم جواب نمیدادم. قصد من برگردوندن پریسا بود . چون فهمیده بودم که بعد از کامنتش در سایت وزین با تو کم پیدا شده . به
نظر خودم من بهش توهین نکردم. چون توی دنیای حقیقی هم نمیتونم به کسی توهین کنم . بلکه علت تنفرشو پرسیدم .

ایشون گفت که من فقط به خاطر اینی که نمیتونم تو رو تحمل کنم به محله نمیام .اما رعد بزرگ نمیخواد به ی نبین ترحم کنم و بگم چشم چون تو نمیبینی بیا و چون من
میبینم میرم. نه . من هیچ ترحمی به نبین ها ندارم.
نمیخواستم وارد این دعوای بچگانه بشم. ولی شدم و خیلی هم خجالت میکشم. ولی وقتی دیدم آریا پسری که همیشه به عنوان یک انسان ادب دوست و منطقی توی ذهنم نقش بسته
میاد اونجوری توی پست مجتبی کامنت میده گفتم وااااااااااااااااای بر رعد . همه فکر میکنن من مزاحم پریسا شدم .
خاک بر سر رعد که اومد ثواب کنه کباب شد .

ببینید من نیومدم اینجا پست بذارم که ننه منم غریبم بازی در بیارم و شما بیایید بگید نه رعد ما تو رو میخواهیم . باش و ناراحت نشو . خخخ نه من به این حرفا احتیاج
ندارم.
راستی من اصلا یک انسانی نیستم که کمبود محبت داشته باشم. همیشه به عنوان یک انسان در جمع ها نود درصد شدید منو دوست داشتن و ده درصد هم از من متنفر بودن. ولی
همیشه وجدانم راحته . گاهی در محل کار به من لقب انسانی موفق با ایده های ناب دادن و گاهی هم زیر کار در رو و خلو چل خخخ اما برام همیشه پیشرفت و کمک به انسانها
و علی الخصوص شاگردام مد نظر بوده .
در زندگی خانوادگی هم برام مهم نیست که بگن فلانی چه خوشبخته یا چه شلختس یا چه بدبخته یا چقدر ول خرج . کاریو که دلم میدونه درسته انجام میدم.

در آخر هم اصلا ناراحت نیستم . چون وقتی به جای تلاشهای شهروز اینجوری بهش گفتید مرسی وای به حال رعد ببین خخخخ در نظر من شهروز بیش از اینا به گردن سایت حق
داره . اون زندگیشو پای سایت گذاشت . بالاخره این چیزا هم باید دید و نه فقط بدی هاشو بریم به پیش مجتبی بگیم.
******

نتیجه : من همیشه هستم. حتی اگر مرا از محله شوت کنن . وقتی توی پستام میایید یعنی منو دوست دارید . یا اینکه براتون جالب انگیزم خخخخ در هر حال من هستم و باید
بسان معلمی مقتدر به شما نبین ها بگم که زود رنج نباشید ، و رعد بزرگو تحمل کنید خخخ وقتی رعد مجازیو که اینقدر مهربون و عزیزه نمیتونید تحمل کنید انسانهای
نادون دنیای حقیقیو میخواهید چه کنید ؟؟؟؟

بچه ها خواهش میکنم کامنت ندید چون جواب نمیدم. من نمیرم و هستم . کلی این روزا باید طرحو گزارش تحویل بدم. وقت کامنت دادن ندارم.

راستی خوب میدونم که دوستداران رعد درین محله زیادند . چون رعد خوش طینت دوست داشتنیه دیگه هاهاها راز این محبوب بودن هم سادگیشه . خودمونی بودنشه . نرجیدنشه
. البته دارم کم کم میرنجم ولی فعلاً هستم تا وقتی که باید باشم.
مجتبی حتی اگه بیایی بگی برو نمیرم . چون اگه شما یک ببین رکو راست و خوش قلبو توی این محل راه ندید خودتون راه به راه میخورید به تیرک محله خخخ من باید باشم.
من کوهی استوارم. من چونان معلمی مقتدرم. اولو آخر متوجه حرفام میشید هاهاهاها

سلام دوباره. با خوندن کامنتا احساس میکنم با بعضی از دوستان اشتراک نظر دارم.
واقعا ما دنبال چی هستیم؟ چی میخوایم از دورو برمون؟ چرا هیچوقت راضی نمیشیم؟… و از کجا آوردیم این همه بداخلاقی و بیمعرفتیو؟.
جناب مهرداد: من فقط تهیه کننده و مجری فینال جشنواره تبسم بودم و نکاتی که گفتم تحلیل شخصیم از این جشنواره بوده جشنواره و مسابقه ای که مثل نمونه های مشابه دیگش تو محل داره و احتمالا با برگزاری دوره اولش به این نتیجه رسیدند که میشه نگاه جدیتری بهش داشت و توضیحات کاملترو خود امیر میتونه ارائه بده.
اما: ما چرا میخوایم دنبال جناح بندی باشیم؟ محلو تبدیل کردیم به صحنه تقابل بینا و نابینا! والا به خدا بیناهایی که میان اینجا مثل رهگذر که باهاش تلفنی کمو بیش در ارتباطم و حتی قرار بود با هم همکار بشیم که فعلا نشده اما خدا کنه که بشه، یا سارای که باهاش تجربه سفر زیارتی دارم و یا حتی رعد که ارتباط چندانی باهاش ندارم و یا باقی دوستان آدمای بدی نیستند! چرا میخوایم بینمون باهاشون دیوار جدایی بکشیم؟!
یا محل شده جایی برای مبارزه کاربر و کادر مدیریت! مبارزه به معنای واقعی کلمه! مگه بچه های کادر مدیریت مثل ما نیستند؟ اینطوری قرار از همنوعمون حمایت کنیم؟!
گیریم که اشتباهاتی در اداره سایت بوده که حتما هم بوده! اما چرا تخریب؟! چرا بیاخلاقی؟ چرا بیحرمتی؟… .
دوستانی که گذشته محلو به الانش ترجیح میدند بدونند که همین دو مطلب آخیری که گفتم از گذشته تا امروز تا چه حد از میزان وجود صمیمیت تو محل کم کرده!… .

سلام مجتبی
یک چیزی تو دلم مونده که باید بگم چرا باید یک مدیر چندتا پست پشت سر هم بده هان هان؟؟؟ من نمیگم که اون پستاش بد بوده و یا خوب بوده من میگم چرا ۵ ۶ تا پست پشت سر هم داده چرا؟؟ چرا؟ مگه قرار نیست که کسی چنین کاری نکنه یادمه یکی گفت این چرا پشت سر هم پست میذاره شهروز هم گفت اون مدیر هستش و خودش میدونه که چه کار کنه ببین این برای ما که تازه واردیم خیییییییییلییییییییی بده خوب اگه اون من و یا یک کاربری دیگه بود شما اجازه میدادید که چنین کند؟ و بعد شبنشینی هستش که کسی که تازه وارده و یا نمیدونم چرا بعضی ها رو اصلا تحویل نمیگیرنش چرا؟؟ باز هم حرف دارم ببینم بهم چی جواب میدید اگه نیاز باشه باز هم میگم مرررررسی که اجازه دادید که آزاد نظر بدیم مرسی مدیر

بچه ها، گفتم بنویسید، الانم میگم. برای این کامنت من هم قرار نیست دچار خود‌سانسوری بشید. البته که بررسی می کنیم، من و شما با هم، ولی جدای از رفاقتم با شما و با بروبکس مدیریت و ویرایشگر، اگه رابطه ی کاری رو هم بخوام در نظر بگیرم، هرچی هم اشتباه شده باشه، هرچی هم سلیقه ای برخورد شده باشه، اگه بیشتر نه حد اقل به همون اندازه هم واسه بزرگتر شدن اینجا توسط همون هایی که سلیقه ای برخورد کردند، زحمت کشیده شده.
خیلی به من لطف دارید ولی منم معصوم نیستم. خودتون اشتباه های من رو یادتون هست و میدونید بالاخره من شک ندارم بی تجربگیم قبلا کار دستمون داده و حتی همین حالا مواظب نباشم بازم کار دستمون میده. اینه که من آدم خوبه نشم چشمه و پریسیما و شهروز و نازنین آدم بده ی قصه بشند.
این حرفام اصلا طرفداری از اون ها نیست. شما هرچی میخواهید راجع به من و اون ها بنویسید چون اگه ننویسید، به ضرر ما تموم میشه. به ضرر همه.
من نیومدم طرفداری کنم، فقط اومدم یادآوری کنم که زحمت هایی هم کشیده شده. هر چه قدر هم کم بدونیم‌شون.
الان خیلی کم میشه کسی رو پیدا کرد که حاضر باشه شب ها و نصف شب ها پست ویرایش و اصلاح و هزار تا کار دیگه بکنه. کسی که روزی کم کم پنج تا هشت ساعت کاری وقت مفیدشو بگذاره وسط، بدون حقوق، بدون حتی وجهه ی خوب، فقط وقت بذاره که خودش بد قصه بشه و سایت بزرگ بشه! البته این رو دلیل بر معصوم بودن خودم یا شهروز یا کسی نمیدونم ولی کلا میگم اونقدر کار سخت بود که به قول شما ی کمی که مشغله پیدا کردم، منم بریدم زدم گاراژ!
چه شب هایی شهروز زنگ میزنه با هم ی مشکل رو حل کنیم!
اون پای کامپیوتر و من توی کافیشاپ پی عشقو حال.
این اصلا درست نیست که من این برخورد رو داشته باشم.
بازم خیلی بچه های مدیریتی بزرگواری کردند سر منو گوش تا گوش نبریدند!
شما هم خیلی بزرگواری کردید بعد از اون همه تنش و اذیت و ناملایمات، بازم هوای ما رو داشتید و ارزش گذاشتید، وقت گذاشتید نظر دادید.
من فقط اومدم یادآوری کنم و حرفام به این معنی نیست که طرفدار یا ضد کادر مدیریتی هستم.
بیایید مواظب باشیم اینجا هرچی حرف توی دلمون هست رو بزنیم ولی باهم جنگ نکنیم. این پست باید پست اتحاد باشه نه جنگ.
البته حرف ها بعضی هاش تلخه، خب باشه! بزنید! می خونم. شهروز میخونه، چشمه میخونه، نازنین میخونه، پری دریایی میخونه، شما ها میخونید، می چشید، تلخه، خب باشه! دارو هم گاهی تلخه ولی فایده داره.
اگه حرفت تلخه بزن، اگه حرفت شیرینه بزن، بنویس، فقط مواظب باش حرفت تیز نشه. اگه حرفت تلخ بشه، همه مزه اش رو تحمل می کنند، ولی اگه حرفت تیز شد، بخواهی یا نه، روح بقیه رو زخم میکنی، حرفت تیز نشه، تلخ باشه طوری نیست.
تلخ بود که پریسا رفت، تلخ بود که بیخودی با با تویی ها تنش پیدا کردیم، تلخه که من توی شب روشن نام کاربری ندارم، توی با تو و کشور عشق نام کاربری ندارم، تلخه، ولی تیز نیست، کسی رو زخمی نمیکنه. چه بسا تصمیم گرفتم توی همه ی سایت ها عضو بشم علاوه بر گوشکن اونجا ها هم فعالیت داشته باشم، چه بسا شما ها هم همین کار رو کردید، چه بسا بیشتر از قبل با هم دوست شدیم.
علی ی حرف قشنگ زد بچه ها، گفت من خواستار تغییر افراد نیستم، خواستار تغییر شرایطم.
من فکر می کنم من و شما هم همینو می خواهیم. اگه من مجتبی خادمی هم با نگرشی که شما دوست ندارید برخورد کنم و سایت رو اداره کنم، معلومه بازم خوشتون نمییاد. ی بار به حرفم گوش کنید، دومین بار تعارف رو میذارید کنار بارتونو می بندید منو تنها میذارید. پس کادر مدیریت به نظرم خوبه، نگرشش باید تغییر کنه، شاید قوانین محله هم!
این نتیجه ی بررسی کامل کامنت ها نیست، این فقط ی چکیده هست که بگم در جریانم، دنبال می کنم، بی خیال نیستم.
بازم هرچی بود بنویسید. دارم میخونم و یاد می گیرم!

درود! من فوزولی نمیکنم… ولی اگه تو توانستی رفته هارو برگردونی… آنان که بودند و به هر دلیلی رفتند… آنان که این محگه را دوست داشتند و به هر دلیلی رها کردند و رفتند… البته منو هم رفته حساب کنید… کو اون محله ای که من و تو و دیگران در آن با هم در آن دوست بودیم؟…!

سلام مجتبی من هم یه چند جمله ای بگم
ما این جا دوست های بینا خوبیی رهگذر و سارای داریم کار به کسی ندارن
چرا بعزی یا به خودشون این اجازه را بدن به ماها توهین کنند
در هر کاری دخالت کردن در هر پستی به مسخره کردن دوستان
خواهش مندم رسیدگی شود مرسی

سلام به اشکان آذرماسوله. دوست عزیز. من احساس کردم که من و شما بدون این که قصدی داشته باشیم داریم این پُست رو به هاشیه میکشیم.
مدیر خواست نقد کنم. نقد کردم. خواستم جوابشو بشنوم از شما شنیدم.
من برام مهم نبود که برنده بشم یا نه. برای همین توی نظر سنجی هم شرکت کردم.
آخرشم نفهمیدم که کی بُرد. یعنی برام مهم نبود. من به درخواست مدیر این جشنواره رو نقد کردم.
جشنواره ای که ماله این سایت بود.
من با شما مشکلی ندارم. اگه، میخواید جوابمو بدید لطف کنید بهم ایمیل بزنید تا این پست محلی برای دعوای الکی ما نشه.
danesh111393@gmail.com
راستی اینم بگم: قبلا هم اشاره کردم مدیریت چنین سایتی خیلی سخته قبل از این که بخواید بگید این کار خوبه یا نه. یکم فکر کنید.
یه مدیر ارزشمند ترین چیزی که داره خرج سایت میکنه. اونم عمرشه که هیچ وقت برنمیگرده.
باور کنید که من تجربه مدیریت دارم. اصلا نمیشه همه کس رو راضی نگه داشت.
تجربه شخصی خودم در مورد ویرایش عنوان پست‌ها رو خدمتتون میگم: عنوان هر پست باید به متن پست مستقیما ربط داشته باشه. تا کسی بعد از این که عنوان پست رو میخونه با اطمینان وارد همون پستی بشه که انتظارشو داره.
خدایا بعضی پست‌ها رو توی بعضی سایت‌ها دیدم که عنوان قشنگ داشتن متن فقط دو خط بوده. آدم چقدر صبر کنه و به روی خودش نیاره.
خوشبختانه توی این سایت خیلی کمه. در مورد تغیر متن پست هم باید بگم که من نگاهی به کتاب اینترچنج کردم که تجربه شخصی خودمو با دانش دانشگاهی خودم ترکیب کردم و در قالب یک پست این‌جا منتشر کردم.
بعد از این که منتشر شد دیدم که آقا شهروز کلی وقت گذاشتن و تکمیلش کردن. واقعا عجب پستی هم شده . لطف کنید خوب و بد با هم ببینید.
املای من ضعیفه. اما، از هر سایتی که پر از غلط املای باشه متنفرم. خدایی این سایت از این نظر خیلی بهتره. ویرایشگران سایت به خوبی پست‌ها رو نظم میدن.
خب، زیادی نوشتم. آقا مدیر فعلا خدا حافظ تا بعد از کنکور ارشد.

سلام
عمدتاً از صبح درگیر تنظیم پست شهر خبر معلولین بودم و فرصت نشد کامل نظرات رو بخونم.
فارغ از جناح بندی هایی که متأسفانه ایجاد شده، اومدم چند تا نکته بگم.
آخرش هم در خصوص جشنواره که مسعود و مهرداد عزیز اشاره کردن، صحبت میکنم.
میگیم گوش کن دیگه مثل قبل نیست، اما توجه نداریم که گوش کن چهار سال پیش، با بیست سی نفر کاربر ثابت، برای اولین بار در ایران نابینایان یک بستری رو پیدا کردن که در فضای مجازی دور هم باشن.
هنوز تازه گوش کن درست شده بود، یه جوون پر انرژی و تشنه ی پیشرفت مثل مجتبی خادمی با این دیدگاه که نابینایان باید مستقل باشن، اومد بستری رو ایجاد کرد تا در اینجا مطالب مختلف حوزه نابینایان منتشر بشه.
اینجا مثل یک روستایی بود که زید و امر و x و y و نهایتاً ده پونزده نفر دیگه دور هم بودن، شبا از خاطرات روزمره زندگیشون با هم میگفتن، از هم چیز یاد میگرفتن و خلاصه به قول معروف، با هم خوب و صمیمی بودن.
اما کم کم با گسترش گوش کن کوچولو، بیست سی نفر دیگه هم اومدن تو روستا، یکم اختلاف عقاید بیشتر شد، به مرور تا دو سال بعدش، دویست سیصد نفر دیگه با اینجا آشنا شدن، بازم اختلاف سلیقه ها بیشتر شد، که البته طبیعی هم هست بیشتر بشه. جبر زمونه و ماهیت وجودی آدما اینو اقتضا میکنه.
محله ی با صفایی که در ابتدا بیست سی نفر با هم توش صمیمی بودن و به هر نحوی که بود یه جوری هم دیگه رو تحمل میکردن، به مرور شد دویست سیصد نفر تا الان که شده بالای چهارصد نفر.
خب با توجه به اینکه دیگه این روستا کم کم داره تبدیل به شهر میشه، طبیعیه که کدخدای روستا که مجتبی بود، نتونه به تنهایی به امور روستا رسیدگی کنه، طبیعیه که اختلاف سلایق و اختلاف عقاید بیشتر بشه.
حتی شهر اونقدر داره گسترش پیدا میکنه که یک عده با یک عده ی دیگه کاملاً غریبه هستن، هم دیگه رو نمیشناسن، خب مشخصه که دیگه نباید انتظار داشت همون صلح و صفا تو اون محله کوچولو اینجا هم به همون شکل باشه.
ضمن اینکه خیلی از بچه های قدیمی به دلایل مختلف سرشون شلوغ شده و دیگه نمیرسن مثل سابق اینجا فعالیت کنن. نه اینکه واقعا دلشون نخواد. مثل خود من.
در کل تو روزگاری که حتی همه ی افراد در خانواده های حقیقی دیگه مثل سابق با هم صمیمی نیستن، چه انتظاری میشه داشت در این محله همه با هم صمیمی و خوب باشن.
اما چیزی که مهمه، اینه که گوش کن طبق اهدافی که واسش در نظر گرفته شده، پیش بره و اعضای جامعه ی هدف هم به تناسب از مطالب مختلفش استفاده کنن.
نکته ی بعدی.
میگیم چرا در ثبتنام افراد انقدر داره سختگیری میشه.
ظاهراً خیلی هامون یادمون رفته که قبلاً همون شیوه ی غلط باعث شد یک نفر با چندین نام کاربری اینجا فعالیت کنه و با نام هایی چون سپهر و مریم و پریا کوچولو، با احساسات پاک بچه ها اونجوری بازی کنه.
یادمون رفته اون روز ها خودمون از مجتبی خواستیم راهی انتخاب بشه که دیگه هر کسی نتونه به این شکل در محله عضو بشه.
البته من با افراط و تفریط موافق نیستم.
نکته ی بعدی.
همه میخوان که مجتبی برگرده و خودش این سایت رو اداره کنه.
متأسفانه باز هم یادمون رفته که این خود مجتبی بود که در سال های قبل چندین بار داد و فریاد زد که ای آقا. ای خانوم. ای گوش کنی ها. اینجا اونقدر داره بزرگ میشه که من دیگه وقت نمیکنم بهش برسم. دیگه فرصت نمیکنم اینجا رو به تنهایی اداره کنم.
پس چرا حالا بدون منطق و دلیل میخوایم که فقط مجتبی باشه.
میدونید سایت های بزرگ و موفقی که الان در فضای مجازی دارن فعالیت میکنن، با چند ده نفر یا شایدم چند صد نفر دارن اداره میشن؟
میدونید بعضی وقت ها که دیگه FTP سایت داره پر میشه، بچه ها باید به سرعت لینک ها رو به رپید پارس منتقل کنن و چون آدرس لینک ها عوض میشه دوباره باید بیان دونه دونه پست ها رو باز کنن و آدرس جدید رو جایگزین کنن.
این تازه فقط یه نمونه هستش.
آیا واقعا مجتبی میتونه این حجم کار رو به تنهایی انجام بده؟
نکته زیاده اما من واقعاً نمیفهمم چرا ما هایی که ادعا میکنیم هر روز تو جامعه باید خودمون رو به بقیه بشناسونیم، حالا هی میخوایم بین هم دیگه حصار بکشیم.
اصلاً متوجه این بچه بازی ها که چون فلانی هست من دیگه نمیام نمیشم.
اصلاً درک نمیکنم چرا القابی مثل من گوش کنی هستم. تو اگه با تویی باشی یا اگه شب روشنی باشی اینجا نیا و بالعکس نمیشم.
مگه غیر از اینه که اونا هم هم نوع ما هستن. حالا به هر دلیلی از اینجا جدا شدن رفتن یه سایت دیگه زدن و دارن فعالیت میکنن.
چرا باید انقدر به هم بپریم با هم با خصومت رفتار کنیم.
تورو به خدا انقدر به هم برچسب نزنیم.
مایی که هنوز خودمون با هم سر جنگ داریم و نمیتونیم هم دیگه رو تحمل کنیم. چطور میخوایم در برابر مشکلات مشترک اتحاد داشته باشیم.
واقعا این بچه بازی ها، دشمنی مدیران یا بعضاً کاربران سایت های مرتبط با نابینایان کی میخواد تموم بشه نمیدونم.
میگیم چرا بچه های ویرایشگر در تیتر پست ها دست میبرن.
از اونجایی که محمد میرقاسمی رو خیلی دوستش دارم، وقتی کامنتشو خوندم، به شهروز زنگ زدم که قضیه چیه؟
گفتم چرا در تیتر پست محمد دست بردین؟ گفت خب تیتر زده بود یه آموزش باحال از من. یا یه آموزش توپ.
قرار ما هم این بود که بچه ها تیتر های عام و کلی برای پستشون نزنن.
خب حالا اگه واقعاً کلش همین باشه، ما بعضی وقتا چرا انقدر سخت میگیریم.
به هر حال، جمعبندی مطالب اینکه بیایین یکم عمیقتر فکر کنیم. یکم سنجیده تر عمل کنیم. بی اخلاقی ها رو بذاریم کنار.
اگه اعضای تیم مدیریت در بعضی جاها قصوری داشتن که قطعاً هم داشتن، کما اینکه خود منم در سایت هواشناسیم کم اشتباه نداشتم، بیاییم در کنار این اشتباهات، زحمات این عزیزان رو هم ببینیم و قدردان باشیم.
واقعاً این برخورد ها انگیزه رو برای ادامه ی کار میگیره. اونم کاری که بی چشمداشت باشه.
سال گذشته، بعد از پستی که اشکان زد، قرار بود یک سری اصلاحات صورت بگیره.
گفتیم محله قوانین نداره، قوانین تدوین شد.
گفتیم چرا راهنمای کاملی از کار با بخش های مختلف محله وجود نداره، این راهنما هم تهیه شد.
گفتیم پست های مذهبی باید اینجا اجازه انتشار داشته باشه، به هر حال در برخی زمینه ها اجرایی شد.
خواستیم افزونه ای ایجاد بشه که کاربران بتونن برای هم پیغام خصوصی بفرستن، این هم عملیاتی شد.
حالا هم هر پیشنهادی که باشه، مطرح کنید تا بچه ها رسیدگی کنن. دعوا نداریم که.
یک نکته هم به خود مجتبی.
ببین موجی، همونطور که خودت هم واقفی، اگه الان میبینی هیچ انتقادی به سمت تو نشانه نرفته، به این خاطره که عملاً حدود دو ساله که رفتی و کمتر به اینجا رسیدگی میکنی.
قطعاً اگه مثل سابق پای کار بودی، خیلی از انتقاداتی که به خاطر تضارب و تفاوت عقاید و سلیقه ها با گسترش سایت اینجا به وجود اومده که خیلی هاش به اعتقاد من طبیعی هم هستش، الان به شخص تو وارد بود.
البته منظورم از تو نه صرفاً شخص حقیقی مجتبی خادمی، بلکه همه ی اون افرادی که در تیم مدیریت دارن فعالیت میکنن و خیلی ها از دردسر های پشت پرده اداره ی این سایت خبر ندارن هستش.
مطلب پایانی هم در باره ی جشنواره ی تبسم.
قبول دارم همونطور که مسعود گفت، این جشنواره انگیزه برخی ها رو کمتر کرده باشه. شاید انتظار داشتن با زحماتی که در طول سال کشیدن، حد اقل پستشون در بین بیست تای برتر باشه. اما نبود.
اما آقا مهرداد گل. درسته برای سال اول، بخشنامه و آییننامه مشخصی نداشتیم. اما دیگه هر کی هر کی هم نبوده و ملاک هایی رو برای انتخاب پست ها در نظر گرفته بودیم.
برای مثال در مرحله ی دوم، قرار شد پست هایی به جمع بیست پست برتر راه پیدا کنه که تولیدی باشه.
یعنی حتماً خود شخص اون رو نوشته باشه.
اون پست زبان شما، در عین حالی که کامل بود، اما جزء پست های کپی محسوب میشه و طبیعتاً به مرحله نهایی هم راه پیدا نکرد.
فرض کنید مثلاً خوده منی که حدود ۸۰ گیگابایت آرشیو زبانم هستش، بیام اینو در محله آپلود کنم. بعد بگم خب این آموزش های من کیفیت و سطحش از آموزش های مرتضی مصدق بیشتر هستش.
اما انصاف بدید که، اینکه مرتضی بشینه وقت بذاره و آموزش ضبط کنه کجا. اینکه من بشینم آرشیومو آپلود کنم کجا.
بگذریم.
مجموع انتقادات و پیشنهادات شما برای جشنواره سال اینده، سر انجام همین دیشب منو به طرحی رسوند که دیگه این اعمال سلیقه ها رو کامل از بین میبره، بحث نظرسنجی دیگه کنار میره و افراد بسته به فعالیتشون در طول سال، حقشون رو میگیرن.
دلیل اینکه تا به حال بخشنامه جشنواره تبسم رو منتشر نکردم، به این خاطر هست که میخوام همه جوره تمام و کمال باشه و بهترین شیوه رو انتخاب کنیم.
البته اجرای طرحی که من مد نظرم هستش، منوط به همکاری چند نفر هست و من به تنهایی از پس اجرای اون قطعاً بر نمیام.
اگه این وقت شب، این همه نشستم و نوشتم، به این خاطره که این پایگاه واسم مهمه.
دوست دارم هم نوعانم با هم و در کنار هم باشن.
خدا میدونه از وقتی که عمو حسین رفته، چند بار بهش میل زدم و ازش خواستم که برگرده.
بقیه بچه ها هم همینطور. از اصغر گرفته تا پریسا آریا و و و

سلام
من از تیم مدیریت گوش کن راضیم و حمایت می کنم
ممنون از شهروز زحمتکش و بقیه ی همکارانش
مجتبی رو همیشه به خاطر زحماتش و تاسیس این سایت ستایش می کنم
اما زحمات مجتبی به همراه تلاش های بقیه ی افراد از جمله تیم مدیریت بوده که محله رو به اینجا رسونده
بچه ها انتقاد کردن به معنای گفتن نقاط ضعف و نابود کردن طرف مقابل نیست
این کادر مدیریت با رأی بیش از ۵۰ درصد ماها به وجود اومده پس ای کاش در کنار این همه نقاط ضعف یه ذره هم از خوبیها و زحماتشون می گفتیم
حتما شهروز، عمو چشمه پریسیما، نازنین و حتی مجتبی اشتباهاتی داشتن
اما این رسمش نیست که به جای تلاش برای اصلاح اشتباهات این افراد نابودشون کنیم
من همه ی کامنت ها رو خوندم و تنها چیزی که از حرفای انتقاد کنندگان تیم مدیریت فهمیدم
این بوده که این افراد از بد ترین اعضای محله بودن
یه نکته ی دیگه اینکه افرادی که به عنوان اعضای کادر مدیریت زحمت می کشن انتخاب مجتبی بودن
عزیزان انتقاد کننده حد اقل به احترام مجتبی و انتخابش که اینقد قبولش دارید یه ذره منصف باشید
بچه ها این سایت خیلی بزرگ شده و مجتبی نمی تونه به تنهایی ادارش کنه
برگزاری انتخابات و دوره ای کردن مدیریت محله هم اختلافات رو بیش از پیش می کنه
این نکته رو به خودت میگم مجتبی
اگه می خوای محله بهتر بشه بیشتر باش و نظارت کن
به صورت آشکار هم ناظر بر محله و کادر مدیریت باش به طوری که همه حضورت رو احساس کنن
اگه نظارت قوی داشته باشی اختلافات کمتر میشه و این قدر هم کادر مدیریت زیر سؤال نمیرن
پست های کپی پیست رو محدود کن و فقط پستایی رو منتشر کن که کمتر پیدا بشن
و ارزش محتوایی بالایی داشته باشن
یه زمانی گفته می شد که آموزش تو محله کم گذاشته میشه
اما الآن پست های آموزشی اکثرا موبایل و کامپیوتر رو شامل میشن
از پستای آموزش مهارت زندگی به نابینایان دیگه خبری نیست
پیشرفت فقط یادگیری کار با کامپیوتر و گوشی موبایل نیست
پیشرفت یعنی اینکه من نابینای منزوی و افسرده که اعتماد به نفسم پایینه و مشکلات دیگه هم دارم
از افراد موفق و اجتماعی محله یاد بگیرم
تو مدیر ارشد محله ای، پس انتظار ازت اینه که باشی و در کنار دوستات تلاش کنی
این درست نیست که به قول خودت شهروز پشت سیستم باشه و تو تو کافیشاپ خوش بگذرونی
خیلی حرف زدم و قصد ناراحت کردن کسی رو نداشتم، ایشالا کسی ازم ناراحت نشده باشه
شاد باشید تا همیشه

باز هم درود. اینجا رو دوست دارم حتی اگه کسی نخواد که باشم. حتی اگه به نظر بعضیا حال به همزن باشم. حتی اگه بدترین برخوردها باهام بشه. حتی اگه کسی یا کسانی منو مایه ی ننگ نابینایان که نه بلکه بشریت معرفی کنند.
حتی اگه کسی نخواد این کامنتو بخونه. حتی اگه کسی فکر کنه این کامنت نه از روی عقل و منطق, بلکه از روی احساسات نوشته شده.
من با دلم اینجام با قلبم. با تمام وجودم اینجام. یعنی اگه قرار باشه خدایی ناکرده اینجا نباشم مطمئن باشین جای دیگه هم نیستم. میتونید امتحان کنید.
خدا رو شاهد میگیرم که اگه توهینایی که به من شده و میشه و خواهد شد رو به یه حیوون میکردن میرفت و پشت سرشو هم نگاه نمیکرد ولی چه کنم که من از یه حیوون هم کمترم حد اقل از نظر بعضیا.هرچند من نمیبینم و نگاهی هم ندارم.
اما خب چرا؟ دقیقاً چرا؟ یکی نیست به من بگه چرا نمیری؟ یکی نیست بهم بگه آخه مگه اینجا گرز بابات گرو هست که موندی؟ یکی نیست به من بگه جز تخریب شخصیت, جز تحقیر, جز بی آبرویی, جز بیحرمتی چی گیرت میاد که اینجا هستی؟
عیبی نداره بهم بگین سیب زمینی مهم نیست. بذار بعضیا پیش خودشون فکر کنند که من به اندازه ی یه بزغاله هم چیزی بارم نیست. بذارین هر که هر جور میخواد منو قضاوت کنه مهم نیست. اصلاً بذارین بعضیا پیش خودشون فکر کنند که من دلقک محله هستم مهم نیست. بالاخره هر محله ای یه دلقکی باید داشته باشه مگه نه؟ مهم نیست فدای سر هم محلیهام.
کلاً بذارین خیالتونو راحت کنم که عیبی نداره بذارین یه عده ای پیش خودشون فکر کنند که من تشنه ی محبتم یا اینایی که نوشتم چند تا حرف مفتی بیشتر نیست.
بذارین بعضیا پیش خودشون فکر کنند که من از چیزی خبر ندارم یا کلاً مگه من هم میفهمم مهم نیست.
من فقط خدا رو شکر میکنم واسه این ظرفیتی که بهم داده. ظرفیتی که همه جا هر کسی بخواد میتونه هر چیزی به من بگه و من هم دم نزنم.
هر کسی که هر چیزی به من میگه از دو حال خارج نیست. یا دوستمه و باهام شوخی میکنه, یا اینکه داره منو تخریب میکنه که خب شعور اجتماعیش در این حد هست به من هم هیچ ربطی نداره. من که مسئول کوتهفکری دیگران که نیستم.
در ضمن از دست هیچ کس هم ناراحت نمیشم و نیستم. چون هر که چیزی به من میگه از همین دو حالی که گفتم خارج نیست.
نمیدونم چی میشه اسمشو گذاشت گروهبندی, جناحبندی, حزبی, سیاسی, یا هر چیز دیگه ولی من تا خودت هستی هستم دقیقاً خود خودت.
متأسفانه ما به جای عنوان دلایل منطقی دنبال توجیه هستیم. طرف شب نمیخوابه, لینک جا به جا میکنه, پست ویرایش میکنه, پس اگه توهینی هم کرده دلیلش فشار کاری بوده.
مطمئن باشیم تا ما ضعف خودمونو قبول نکنیم نمیتونیم اونو تبدیل به قوت کنیم.
اینکه چون آشپز چند تا هست آش یا شوره یا بینمک, یا اینکه طرف بدون مزد کار میکنه, و یا همینه که هست, اصلاً حد اقل من یکیو قانع نمیکنه و یه توجیهه نه دلیل منطقی.
به قول خودت مجتبی هر توضیحی توجیهه.
در ضمن اگه پارسال پستی گذاشته شده و نکات مثبتی از توش بیرون اومده دلیل نمیشه که دیگه نباشه. مگه قراره که درجا بزنیم.
مگه مایی که دست تو دست هم میذاریم پول واسه برنامه یا نگه داری سایت جمع میکنیم ادعایی داریم. پس در نتیجه هر کس به هر طریقی که بتونه کمک میکنه و هیچ منتی هم سر هیچ کس نیست. مدیریت اینجا یه افتخاره نه یه امتیاز. یه فرصته یه توفیق پس ازش درست استفاده کنیم.
ببین مجتبی, هر کس را بهر کاری ساختن. تو یه خانم رو ببر میدون جنگ و ازش بخواه تیر شلیک کنه. خوب میدونی که دستش میلرزه واسه اینه که روحیه ی لطیفی داره و اهل دعوا و درگیری نیست.
خب حالا یه آقای نظامیو بیار تو یه جایی که باید انعطاف داشته باشه. باور کن نمیتونه چون حتی اگه هم بخواد ناخواسته از دستش در میره و گند میزنه به همه چی.
نتیجه گیری اینکه هر کس رو بهر کاری ساختن و دقیقاً مدیریت اینجا هم شده مثل حکومتداری تو کره ی شمالی.
آقا عیب نداره اصلاً محله هر دو سه روزی یه بار آپدیت بشه ولی حکومت نظامی نه. مجتبی عزیزم. ما کسی میخوایم که مدیریت کنه کار با وردپرس و انتقال لینک رو هر کسی میتونه یاد بگیره و انجام بده.
ما کسی میخوایم که مثل آب روی آتیش باشه. ما کسی رو میخوایم که وقتی دیگران از بیرون کامنتاش و نوشته هاشو میخونند جذب اینجا بشن نه اینکه از اینجا بترسن.
ما کسی رو میخوایم که جنبه و ظرفیت مدیر شدن رو داشته باشه. ما کسی رو میخوایم که بتونه شرایط بحرانی رو به شکل درستش مدیریت کنه نه اینکه شب نخوابه.
ما کسی رو میخوایم که روابط عمومی خوبی داشته باشه نه اینکه فقط لینک جا به جا کنه. ما کسی رو میخوایم که دارای انعطافپذیری خوبی باشه.
ببین عزیزم اینا نه واکسنه نه سوزنه و نه سُرُم هست که من تذریغ کنم به کسی تا رعایتشون کنه. باور کن آمپول هم نیست که بدیم مرتضی بزنه به طرف تا دیگه این مشکلات پیش نیان.
اینا چیزاییه که خود طرف باید داشته باشه تا وقتی در چنین جایگاهی قرار میگیره بتونه ازشون استفاده کنه.
من منکر تواناییهای هیچ شخصی نیستم ولی همه این تواناییها رو ندارن. حال اینکه میگی باید تغییر نگرش اتفاق بیفته من نمیدونم چه طوری. وقتی این پتانسیل در طرف نیست دقیقاً تغییر نگرش یعنی چی؟ یعنی تو همه چیزو با ابزار مسائل فنی میسنجی آیا؟ یعنی اینکه اگه من بگم وردپرس بلدم و ۲۴ ساعت هم بیدارم و به محله سر میزنم واست مهم هست یا برخورد درست با هم محلیها.
من نمیگم مسائل فنی در اولویت نیستند ولی این موضوعات هم کمتر از مسائل فنی نیستند چرا که اگه بودند پس دلیل این پست و این همه کامنت چیه.
پس خوب میدونی اگه میگن ای کاش خودت باشی واسه اینه که مثل آب روی آتیش بودی, واسه اینه که خودتو جزئی از بچه ها میدونی و میدونستی نه سالار و سرور بچه ها. واسه این بود که انعطافپذیر هستی و بودی. بذار بگم حد اقل تو محله که بعداً متهم به تملق یا طرفداری نشیم.
به خدا من همیشه میگم گفتم و خواهم گفت که من خواستار تغییر شرایطم نه تغییر افراد چون با هیچ کس پدرکشتگی ندارم و همه همنوع و درد مشترک تا دلمون بخواد داریم ولی متأسفانه خیلی وقتا تغییر شرایط اتفاق نمیفته مگه با تغییر افراد. چرا که اگه قرار بود تغییری اتفاق بیفته باید تا حالا اتفاق می افتاد.
مجتبی. ملاک خوب بودن یه مدیر رو بذار جمع کردن بچه ها تو این محله. اگه چیز دیگه ای هم قراره باشه باید در اولویت بعدی باشه. ملاک رو بذار انعطافپذیریه یه مدیر نه اینکه شب نخوابه تا به محله سر بزنه.
ملاک رو بذار حکومت مدیر بر دلها نه بر جانها نه اینکه جا به جا کردن لینک.
ملاک رو بذار داشتن روابط عمومیه خوب نه اینکه کار با وردپرس.
ملاک رو بذار مدیریت بحران جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب. نه اینکه ویرایش و انتشار پست یا کامنت.
در نهایت تا ملاکاتو تغییر ندی به نظر من نمیتونی تغییر به وجود بیاری و من نگرانم که این حرفا خدایی ناکرده عملی نشه.
مجتبی: میدونی چرا میخوایم باشی یا نه. واسه اینه که بر دلها حکومت میکنی عزیزم. تو هم واسه اینکه به تفریحاتت برسی ناخواسته داری ما رو دست یه کسانی میدی که ما رو میچزونند. و متأسفانه بعضیا هم ناخواسته در عین زحمت کشیدن واسه محله باز هم میگم ناخواسته دارن اینجا رو به افتضاح میکشونند.
واقعاً ناخواسته هم هست دست خودشون هم نیست از این بهتر و بیشتر هم خب بلد نیستند زور که نیست.
من از همه ی تیم مدیریت به معنی واقعیه کلمه واقعاً تشکر میکنم ولی بدونیم قرار نیست که همه ی خوبیها رو یه نفر یه جا داشته باشه و هیچ کس هم کامل نیست. در نتیجه انتقادات رو به معنی نادیده گرفتن زحمات نپندارین که چنین نیست.
بچه ها ازتون خواهش میکنم البته میدونم که شماها انسانهای شریفی هستین ولی منظورم کسایی هست که از آب گلالود ماهی میگیرند. منظورم به اونا هست که من هیچ دشمنی با کسی نداشته و ندارم و اینا حرفای دوستانه و دردو دلی هست که با مدیرمون در میون گذاشتم پس کسی از آب گلالود لطفاً ماهی نگیره.
تا هستی هستیم.

س…
من با بینا های سایت کلا مشکلی ندارم
من با قوانین و نوع نگرش کادر مدیریت (بعضی هاشون)مشکل دارم…
بچه ها مقلته نکنید بعضی هاتون!الان هم واقعا اعضای فعال گوشکن چند نفرن!چهارصد نفر!خخخخخخخخ نه بازم همون ده بیست نفرن!!!…فقط فرقش این هست که شاید کسایی که عشق داشتن دیگه نیستند….
من با تمامی مشکلاتی که با مجی داشتم …ولی چرا همش میگم مجی باشه !چرا!…
چون مجی ظرفیتش بالاست!البته ثبات روحی بعضی وقتا نداره(قدیما خیلی بیشتر الان شاید سالی یه بار)مدیر باید کسی باشه که ظرفیت داشته باشه!عصبانی که شد بره سرشو بکوبه به دیوار ولی تو سایت قدرت نمایی نکنه!!!…
من حتی واقعا نمیدونم چه کسایی کادر مدیریت رو تشکیل میدن!…
من با قوانین چرت و پرت مشکل دارم!بزارید بچه ها خودشون خودشونو مدیریت کنن تا رشد کنن!…
من تو پستایی که دوست دارم بیشتر از پست کامنت ها رو میخونم!بچه ها شخصیتشون رو نشون میدن!پست گذار هم خودشو بیشتر نشون میده!…
میتونم خیلی ها رو اسم ببرم که واقعا رشد کردن…بعضی هام درجا زدن!کمی هم برگشت به عقب داشتند…
چرا امتحان نمیکنید یه کسایی رو بزارید که جنبه دار باشن تو مدیریت…
من قدیمام که بودم هرگز اینجا پستی نداشتم!فقط کامنتی بودم!چرا باید مثلا من کامنتام بره تو صف تائید دستی!!!…
چرا باید یه طوری باهام و خونوادم برخورد بشه که خانوم بگه اصلا نرو سایتشون!!!چرا باید مدیر یا ویرایشگری مطالب خصوصی کسی رو بزاره تو کامنت!و پاکش نکنه!در حالی که صاحب کامنت گفته بود که این قسمت رو به فلانی برسونید و لطفا حذفش کنید!!!خوب اگه کامنت میره تو صف ویرایش و یکی دستی تائیدش میکنه چرا باید اونجا ویرایشش نکنه!اونجوری که ازش خواستن…
من واسه این کارا میگم باید طرف ظرفیت داشته باشه نه قدرت!!!..
هرگز مجی نگفت به کسی سایت نیا!!!…
فقط مجی ظرفیتش بالا بود!خونگرم بود,با بچه ها میجوشید ,هوای ریاست نداشت….
دوستانی که زبون گرمی دارن و بلد هستن از وا
ژه ها استفاده کنن لطفا ماست مالی نفرمایید اشتباهات رو….

سلام بر جناب خادمی و همه دوستانی که این پست و کامنت هاش رو می خونند
خب من اول پست و کامنت ها رو کامل خوندم و البته چه خوندنی هم!!!!! پس کامنتم بعد از مطالعه هست و مشخص هست که اگر ابتدا کامنت می فرستادم حتما متفاوت می بود.
اول که خدا قوت می گم به تیم مدیریت که جدا نفس مدیریت مسوولیت زا هست و نفس مسوولیت هم باری هست و سنگین چه برسه که می دونیم و به عینه می بینیم که اکثر تیم مدیریت که اون هایی که خودم شاهد هستم رو نام می برم مثل پریسیما آقای حسینی نازنین فعال هستند و جدا زحمت می کشند و البته این اسم بردن به معنای نفهمیدن تلاش های پشت صحنه نیست ها چون من خب اونها رو نمی دونم ولی صمیمانه به پشت صحنه ها هم خدا قوت عمیییق می گم و براشون بهترین ها رو آرزو دارم.
دوم که ما نابینا ها و شاید اگه بگم انسان ها بهتر باشه, موجودات عجیبی هستیم, تا مجتبی بود بهش می گفتیم مغرور و دیکتاتور و به رای خود عمل کن و اینا بعد که کم رنگ تر شد و یه عده دیگه اومدند بهشون می گیم بر اساس سلیقه خود عمل کننده و …. و دلمون برای مجتبی و غرورش تنگ میشه, مطمئن باشید با عوض شدن کادر مدیریت چه مجتبی برگرده چه یه عده دیگه باز همین آشه و همین کاسه, میگیم شهروز کجایی که یادت به خیر ……
سوم: بچه ها بچه ها بچه ها بچه ها تأکیید می کنم خیلی پررنگ خیلی تاکییید: اینجا دنیای مجازی هست دنیای مجازی, حتی اگر خیلی با هم صمیمی بشیم حتی اگر اینجا شدیید بهمون خوش بگذره حتی اگر شاد باشیم باز اینجا دنیای مجازی هست و خوشی ها و شادی های دنیای مجازی هم تجربه به من ثابت کرده که مجازی هست دقیقا مجازی …. لذت لمس کردن یک برگ گل و بوی کله پاچه که توی خیابون پخش شده و من شخصا از بوش فراریم, لذت ترسیدن از بوق یه کامیون که یه موتوری نصب کرده روی موتورش, لذت دو ساعت موندن این طرف خیابون تا یکی پیدا بشه ردت کنه اون طرف با هزاااران هزاااران شادی اینجا قابل مقایسه نیست اصلا و ابدا …. بچه ها هرچی اینجا شاد تر باشید مطمئن باشید در دنیای حقیقی منزوی تر میشید, هرچه اینجا فعالتر باشید در دنیای حقیقی منفعل تر میشید, هرچه اینجا باشید از لذت های دنیای حقیقی محروم میشید …..
البته بگم منظورم این نیست که اینجا و دنیای مجازی رو خط قرمز روش بکشیم و بی خیال که نه, باید از وسیله فقط در حد وسیله استفاده کرد فقط در حد وسیله باید ازش اون قدری استفاده کنیم که بتونیم خودمون رو در دنیای حقیقی و زندگیمون بسازیم بتونیم یه قدم به استقلالمون نزدیک بشیم بتونیم یه گام اجتماعی تر بشیم و …..
بچه ها مجتبی اینها رو می دونه نمی دونم بهش مقر هست یا نه ولی در عمل فهمیده و بهش عمل می کنه, میره کافیشاپ و رستوران و با دوستاش خوش میگذرونه, براتون مینویسه و گاهی پادکست صوتی هم درست می کنه این نه به این معناست که بگه ببینید من رفتم دلتون بسوزه دلتون آب حسودیتون بشه, یعنی می خواد بگه شما هم بلند شو برو پی شادی واقعی در دنیای حقیقی, می خواد بگه محله درسته خوبه درسته دوستش دارم درسته بهش دلبسته هستم ولی زندگی من مال محله نیست, محله باید زندگی من رو بهتر کنه, و البته دوست هم داره محله زندگی دوست هاش رو هم هم نوع هاش رو هم بهتر تر کنه و فکر کنم اگه اهداف محله رو هم بخونیم دقیق متوجه بشیم این مطلب رو.
متاسفانه اکثر ما این مسائل رو یادمون رفته و بعضی فراموشی ها قابل جبران نیست چون عمر مون هم در کنارش رفته و ماشین زمان و این حرف ها هم نداریم که برگردونه شون…….
چهارم منم از آقای شهروز حسینی و بقیه مدیرانی که خیلی خیلی برای اینجا وقت میذارند منتقدم, به نظرم در حق خودشون اول و بعد در حق ما ظلم می کنند, در حق خودشون چون به خاطر بهتر شدن این وسیله کمکی زندگی ما حقیقت شادی های خودشون زندگی و کار خودشون رو کنار گذاشتند و زحمت می کشند و البته زحمت هم خستگی داره.
در حق ما هم ظلم کردند چون اون قدر پر رنگ زحمت کشیدند که کم کم برای ما این شبه رو ایجاد کردند که اینجا عین شادی حقیقی هست و انتظاراتمون رو از اینجا و از خودشون بالا بردند …..

خب بقیه حرف هام رو توی یه کامنت دیگه می گم و شرمنده خیییلی حرف میزنم خخخخ

بازم سلااام و خب اینبار هم دوباره از اولا شروع می کنم شکلک این طوری نمی گیید اوو چقدر می حرفی خخخخ
اول این که در مورد دوستانی که قبل تر در محله فعالیت داشتند و الآن یا نیستند یا کم رنگ هستند دو فرض مطرح هست
فرض اول این که جایگاه خودشون رو در جامعه حقیقی پیدا کردند, شاغل شدند یا ازدواج کردند یا دانشجو شدند و دنبال درس و مشقشون هستند و شاید هم به اون نکاتی که من در کامنت قبلی راجع به خوشی های حقیقی و مجازی نوشتم رسیدند….
آفرین بر این دوستان و صمیمانه براشون بهترین ها رو آرزو دارم ولی ازشون می خوام همون طور که خودشون الآن به این نتایج رسیدند و جایگاه دوستانشون رو هم فراموش نکنند و بیاند از مسائل شون تجربیاتشون برای ما و بچه ها بگند تا ان شا الله بتونیم همه با هم پیشرفت کنیم.
مثالی که در این مورد می تونم بزنم آقای سرمدی هستند که من همیشه در صحبت هایی که با دوستان میشه ایشون رو به عنوان یک فرد هدف مند و البته متعهد معرفی می کنم و سعی کردم ازشون یاد بگیرم ولی خب جدا سخته این مدلی بودن. وارد جزئیات این قسمت دیگه نمی شم خودتون با خوندن کامنت ها و پست های ایشون احتمالا متوجه شده باشید.
و البته بگم از این گروه افرادی که رفتند و خودشون رسیدند و فراموش کردند دوستانی هم دارند که تشنه رسیدن و موفقیت هستند و منتظر تجربیات ننوشته اونها, از این گروه خواهشاً مصرا و خیییلی دیگه خواهش می خوام و می خوایم که در هفته فقط یک ساعت برای ما و محله و هم نوع هاشون وقت بذارند و محبت شون رو از ما دریغ نکنند.
و اما گروه دوم افرادی هستند که به هر دلیلی با حرف و حدیث و مسائل این چنینی از محله رفتند قهر کردند یا دل گیر شدند.
بچه ها ما باید اینجا یاد بگیریم با هم بودن ها رو یاد بگیریم بتونیم در کمال آرامش پاسخ مخالفت های دیگران رو بدیم, یاد بگیریم قهر کردن راهش نیست اینجا دنیای مجازی هست می دونید که گفتم که قبلا ما باید اینها رو اینجا یاد بگیریم تا بتونیم در هیاهوی مسائل و مشکلات زندگی حقیقیمون درست فکر کنیم آرامشمون رو حفظ کنیم و برای رسیدن به حقمون راه درست تر رو انتخاب کنیم.
بچه ها هر کس هر کس اسم نمی برم هر کس به این دلیل از محله رفته بدونه که اشتباه محض مرتکب شده بدونه که نتونسته راه صحیح رو انتخاب کنه بدونه که هنوز تا قوی شدن راه داره و بیاد باز تمرین کنه تلاش کنه بسازه خودش رو…..
از کنار مخالف میشه گذشت میشه بهش می توجهی کرد میشه حتی گاهی با منتقد و مخالفت دوستی به هم بزنی که حتی گمانش رو هم نمی بری….
بله قبول دارم آدم باید جایی باشه که دلش خوش باشه راحت باشه بهش خوش بگذره ولی زندگی فقط همین ها نیست ما باید یاد بگیریم چطور با مسائل ریز و درشت زندگیمون دست و پنجه نرم کنیم و خوش بختانه اینجا اون قدر فضا هست که این فرصت رو هم حتی در اختیار ما قرار میده.
بهمون یاد میده اگر غلط املایی نوشتیم و بهمون تذکر دادند سعی کنیم ناراحت نشیم و کم کم برامون جا می افته از تذکر دهنده هم تشکر کنیم و درست بنویسیم.
بهمون یاد میده اگر دوستی غم گین بود در برخورد با غمش چطور باهاش برخورد کنیم نمک نپاشیم روی زخمش و گاهی اگر تجربه ای هم داریم دوستانه بذاریم وسط…..
اینجا داریم یاد می گیریم اگر حاشیه ای درست شد نیاییم آتیش معرکه باشیم و دامن بزنیم به موضوع.
اینجا می تونیم خیلی چیز ها رو یاد بگیریم واقعا خیلی

درود! من نظرات دوستان را خواندم و افسوس میخورم که چرا و هزاران چرا که چنین نوشته هایی میبینم… البته هر کسی نظرش محترم است و نباید به نظر کسی بی احترامی کرد… به نظر من فقط صاحب این پست است که اجازه دارد و میتواند پاسخ دوستان نظر دهنده را بدهد و بهتر بود دوستان رعایت میکردند و به صاحب پست احترام میگذاشتند و اینجا با یکدیگر بحث نمیکردند و پاسخی به یکدیگر نمیدادند… ما باید ظرفیتها را بالا ببریم و سعی کنیم به این مثل اهمیت بدهیم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد… بزرگترین بی احترامی به صاحب هر پست پاسخ دادن دوستان به نوشته های یکدیگر در آن پست است…!

شرمنده بقیه حرفام موند:
دوستانی که دلگیر هستید قهر هستید بیاید الآن یاد بگیرید دوستی کردن رو بیاید یاد بگیرید در کنار هم بودن رو بیاید یاد بگیرید فروتنی کردن رو محبت کردن رو و مهم تر از همه گذشت رو؟؟؟؟؟؟؟

دوم اینکه من هم به کل مخالف ادیت محتوایی پست های دوستان هستم و اگر هم مشکلی هست به نظرم نباید محتوایی ادیت بشه بدونه هماهنگی با صاحب پست و باید حد اقل قبل از انتشار این مدل پست ها یه هماهنگی قبلی با صاحب پست بشه. در مورد من که خب تا حالا پیش نیومده البته غیر یک مورد که سابقا چون بر خلاف قوانی محله بود و بعدش هم بهم علتش رو گفتند و مشکلی نبود و پذیرفتم ولی فکر کنم اگر روزی محتوایی پست های من هم ادیت بشه زیاد خوشم نیاد واقعیت چون برای نوشتن زحمت می کشی و گاهی حس خاصی در زمان نوشتن داری که وقتی ادیت میشه دیگه اون نوشته نوشته تو و نیست حتی اگر شکیل تر و بهتر و قشنگتر و همه پسند تر بشه ….. البته من نمی دونم چه پستی این مساله براش پیش اومده و در چه حد ولی نظر کلیم رو راجع به این قضیه گفتم.
سوم اینکه خب واقعیت منم میبینم در کامنت ها گاها که نسبت به بعضی افراد بی محبتی میشه و مثلا فردی میاد به فلانی میگه دیگه اصلا این طوری ننویس حذف می کنم و …. در صورتی که هیچ حرف توهین آمیزی نداشته اون مطلب و رکیک و زشت هم نبوده, این طور هم فرد کامنت دهنده دلگیر میشه و هم حاشیه درست میشه که چی شده و چطور شده و …. روابط شخصی ما هیچ وقت نباید در کارمون و وظایف عمومی مون دخیل باشه حتی اگر به صورت غیر مستقیم تعنه زده باشه به ما, یه خورده اینجا ظرفیت بیشتری نیاز هست و البته دوستان اینجا خدا رو شکر همه جدا از بهترین ها هستند.
چهارم. خواستم بگم اینجا به همون اندازه که محله نابینایان هست محله دوستان هم هست و به نظرم خیلی مسخره و الکی هست بیایم با معیار بینا و نابینا صحبت کنیم و جدا کنیم. به همون اندازه که یک دوست نابینای با اخلاق می تونه و حق داره اینجا باشه و استفاده کنه از مطالب یه فرد بینای با اخلاق هم حق داره و مگه ما در دنیای واقعی فقط با نابینا ها هستیم و با اونها دوستیم یا دشمن یا مشکل داریم یا نداریم که این طوری باشه اینجا, همون طوری که توی واقعیت حقیقت زندگی من با دوست بینا م هم ممکنه اختلاف سلیقه و گاهی برخورد داشته باشم اینجا هم پیش میاد و باز باید هر دو طرف بینا و نابینا و به طور کلی فرد انسان بشینیم حرف بزنیم سبک سنگین کنیم و راه حلش رو پیدا کنیم.
اینکه بیام منه بینا بگم اگه محله توی نابینا هست و ناراحتی یا فلان و بیسار من نمیام درست نیست و البته این هم نیست که بیایم برای اقلیت بینا و نگه داشتنشون ارزش هامون رو زیر سوال ببریم شکلک ملاک اخلاق انسانیت مهر محبت و دیگه وااای خیلی نوشتم انگشتام اشاره می کنند گوش ها و چشم های مخاطبین گرامی رو رحمی نما خخخخ
باز هم تشکر می کنم این همه نوشته های من رو خوندید و هان باشد که رستگار شویم

سلام مدیر انتقاد دوست
به نظر من شماها تعریفی از آزادی یا ندارید یا در رفتار رعایتش نمیکنید
یا از حقوق کلی منجمله آزادی بیان که توی کشور هست یا خبر ندارید یا نمیخواهید رعایتش کنید
ببینید مثلاً یک نوشته در سایتهای بسیار مطرح خطاب به مسئولین با شدیدترین قلم و بیان منتشر میشه
ولی اینجا یا نوشته نمیشه یا کامنتها بسته میشه
به نظر من شما مدیر کمی میترسی و این ترس رو من نمیتونم درک کنم
کسی این حرف رو به شما میزنه که از قوانین خبر داره و میدونه چه چیز جرم هست و چه چیز جرم نیست
روزنامهها و سایتهای مطرح کشور خیلی آزادتر از شما هستن که شما تازه یک سایت معمولی هستی
تاکید میکنم ما در چهارچوب قانون آزادیم و شما نباید از تهدید این یا اون بترسید
معیار قانون هست نه اعمال فشار دیگران
این از این اما
تمام انتقادهایی که در پست مطرح کردید رو کاملاً واقعیت داره شاید مایدی هم در کار نیست
خب شما که این همه رو میدونید چرا اصلاح نمیکنید
من تا قبلاً فکر میکردم شما از انتقادهایی که بالا ذکر کردی خودت خبر نداری و متوجه اوضاع نیستی
ولی حالا فهمیدم دقیقاً خبر داری
خب لطفاً اصلاح کن
نشاط و جذابیت اگه نباشه، کشش و کوششی از طرف ماها هم نیست
مرسی

مهرداد عزیز: سو برداشت براتون پیش نیاد خدای نکرده! من به شما احترام میذارم و شما رو مثل برادر بزرگتر دوست دارم و اصلا با شما هیچ زاویه ای ندارم، دقیقا بخشی از مطالبتون رو قبول دارم و باهاتون در بسیاری موارد همنظرم!. تو کامنت دومم تنها اون بخشی که با آوردن نام شما رو خطاب کردم پاسخ به شما بود و باقی مطالبم رو کلی ارز کردم.
با این حال نظر شما برای من بسیار ارزشمند و من به عنوان یه بچه محل برای شما احترام زیادی قائلم و امیدوارم از کامنت من این برداشتو نداشته باشید که من با شما خدای نکرده مشکلی دارم که مطمئنا چنین نیست.

دوباره سلام. صحبتهای امیر و بانو کاملا منطقی و به جاست. وقتی ما نتونیم تو فضای مجازی همدیگه رو تحمل کنیم چهطوری میخوایم تو دنیای حقیقی واسه رفع مشکلاتمون تلاش کنیم؟!
امیر صحبت از پستی کردی که اوخر شهریور زدم، دقیقا واسه اون پست چهار روز کارو زندگیمو رها کردم فقط واسه اینکه حواسم شیش دانگ به پست و اتفاقاتش باشه! حالا تصور کنید که شهروزو رفقاش حدود دو سال که شبو روزشونو واسه اداره سایت گذاشتند پس انصافو رعایت کنیم در موردشون، تازه من احساسم این که نیاز کادر مدیریتی اینجا بزرگترم بشه چون اینجا دیگه اون سایت کوچولو چهار سال پیش نیست و لحظه به لحظه داره بزرگتر میشه.
فکر کنید رو این پیشنهاد که اینجا رو مثل یک شبکه رادیو۷ی یا یک روزنامه اداره کنیم و با توجه به عنوان مطالب گروههایی رو تشکیل بدیم و افرادی رو به عنوان مسئول این گروهها قرار بدیم و چند نفر هم به کلیت سایت نظارت کنند.
اینطوری میتونیم چندتا گروه داشته باشیم مثلا: گروه آموزش کامپیوتر، گروه آموزش مبایل، گروه آموزش مهارت، گروه اجتماعی، گروه تفریحات، گروه ورزش، گروه فرهنگ ادب و هنر، گروه کتاب و … .
یک یا دو نفر مسئول اداره هر گروه بشند و با سه یا چهار نفر کادر مدیریتی سایت در تعامل باشند ضمنا گروهی هم برای برسی امور فنی سایت تشکیل بشه به همین شکل.
حالا اگه دوستان مطلبی در این خصوص دارند اضافه کنند چون نمیشه تا آخر پست فقط انتقاد کنیمو آخرشم هیچ،… خوب که واسه ادامه کار سایت علاوه بر انتقاداتی که مطرح میکنیم طرحهاییم به عنوان پیشنهاد داشته باشیم.

سلام فایده نداره میدونی چرا چون قرار بود کامنت حضف نشه ولی بیشتر از هر پستی کامنت از این پست حضف شده اگه خوب نگاه کنی گوشکن فقط ظاهران ۴۰۰ کاربر داره ولی به صورت دوره ای دست بالا ۵۰ کامنت گذار و ۱۰ تا ۱۵ پست گذار بیشتر نداره اگه من در پست شرکت نماد فناوری فقط اشاره به امتیاز کردم همش این نبود میدونی گوشه کنار چی میگند میگند امیر با پکتوز در افتاد سر صدا بچه ها را در أورد بعد هم برا خودش کلاه دوخت شد کارمند پکتوز و اختلاف هم تمام این خوبه که ما تو یه شرکت بزرگ مستقیم نفوذ داریم ولی همه اینطور فکر نمیکنند

در مورد انتقاد از مدیرها و اینکه چرا مجتبی رو قبول داریم با همه ی صفاتی که بچه ها بهش دادن موافقم.
من خودم کسی هستم که هم بدیها رو میگم و به چشمم هم میاد هم خوبیها،
پستهاش هم موجوده مگه من غیر مستقیم با زبون طنز، با پست نامه ای به مدیر گوش کن تشکر نکردم مگه این خودش انگیزه نبود واسه مجتبی هرچند اصلا نیاز هم نداشت ولی منظورم اینه که چیزی میگم این برداشت حد اقل در مورد من نشه که فقط قصد انتقاد دارم
مجتبی جدیدا خودت رو جاهایی که باید مسئول نمیبینی با ذکر مثال بگم که نگی فقط انتقاد الکی میکنی. مگه تو از پستهای میزگرد من و ازین پستهای مشابه استقبال نمیکنی؟ پس چرا برای جشنواره اجازه دادی این طوری تصمیم گرفته بشه؟،
مدیران گرامی آیا قرار نگرفتن میزگردهای من با توجه به ملاکهایی که ذکر شده بود در بیست پست اول چیزی به غیر از لج بودن با من بود؟! آیا اینم میتونین توجیهش کنید؟!
جشنواره کار درستی بود ولی معایبش به محسناتش میچربید من تا قبل جشنواره هرچیزی میشد با اینکه فراموش نمیکردم برای تجربیات بعدی ولی میبخشیدم چون ممکن بود من هم جاهایی مقصر میبودم ولی این پست کاملا انگیزمو برای ادامه ی کار، گرفت من کسی بودم و هستم هنوز که تو کارهای روزمرم سوژه برای پستهام پیدا میکردم یعنی مشکلات کاااملا واقعی که یه نابینا تو زندگیش تجربه میکنه، با این تفاوت که قبلا مطرح میکردم حالا نه اینکه بچه باشم و قهر کنم نه،! به خاطر این که دقیقا همین که آقای کریمی گفتن شخصیتم رو خیییلی دوست دارم، اینجا داره توهین میشه به من، مگه من عقلم کمه که نفهمم کی توجیه میکنه کی لج میکنه کی سلیقه ای عمل میکنه،؟ منم دیدم خب اینجا که عوض بشو نیست منم اول به خاطر خودم بعد هم به خاطر آرامش سایت دو روز یه بار نهایتا یه روز یه بار سر میزنم، ببینین نه اینکه از خودم تعریف باشه ها ولی من کسی هستم که اگه کاری رو بخوام انجام بدم انجام میدم.الآن هم اشتیاق به اشتراک گذاشتن تجربیاتم رو در دنیای واقعی و در دنیای مجازی با وجود چند گروه اسکایپی برطرف کردم. نه من آدم مهمی بودم و نه حالا کسی جا موند از زندگیش با نبودن پستهای من!، ولی یکی من یکی اکس یکی وای، کم کم که بریم، این میشه که دارین میبینین. همه که مثل من رک و راست نیستن شما فکر کردین کسی چیزی نمیگه پس هیچی دیگه، اونام کناره گرفتن دیگه. من حتی با اینکه خودم رو مقصر نمیدیدم اومدم در پست پریسیما و شهروز هم کامنت گذاشتم گفتم بذار من کینه به دل نگیرم حالا هم ندارم از این دو نفر، ولی گفتم بذار مدیون کسی نباشم و برم. حالا هم میام پستهایی که دوست داشته باشم رو میخونم و میرم. حتی از نام کاربری هم مدام میپرم بیرون دیگه رغبت نمیکنم برم واردش بشم بکامنتم.پارسال بهتر بود نه به خاطر اینکه من برنده شدم چون هرکی بیشتر خلاقیت به خرج داده بود که یه ملاک جشنواره بود انتخاب میشد.
به اندازه ی زحمتش نتیجه میدید. شما حتی میتونستین برای شروع کار جشنواره فقط صدتای پست اول رو معرفی میکردین دیگه بیستای دوم نیازی نبود نه به خاطر اینکه من جایزه نگرفتم به خاطر اینکه زحمتهای خیلی از نویسندگان از جمله خودم رفت زیر سأال. بارها و بارها اومدم در مورد جشنواره پست بزنم ایده هامو بدم انتقادهامو هم بنویسم گفتم غیر از حاشیه و اینکه سو برداشت بشه از پستم چیز مفیدی دستگیرم نمیشه. با توجه به اینکه پست پست انتقادی هست و اینکه بعد نگن الکی فقط حرف میزنی و معلوم هم نیست بعد از این پست چقدر فعال باشم تو این سایت واضحتر این رو بگم، پریسیما جان میدونم الآن بازم دلخور میشی ولی به خدا اگه هر کسی دیگه ای هم بود من واضح میگفتم. ببین پستهای صحیح خوانی همون روز که بازدید و لایکها فعال بودن بازدیدهاش از صدتا بیشتر نمیشد. که حتی من پیشنهاد دادم کامنتهاشو باز بذارین که بچه ها به بهونه ی کامنت گذاشتن و اول و دوم شدن یه سرکی هم به پست بزنن که کسی گوش نکرد. البته حتما صلاحی بوده. کاری نداریم. تا جایی هم که یادمه بچه ها کلا با این پستها موافق نبودن میگفتن خوشمون نمیاد غلطهامون رو مستقیم بگن که بعد هم غلطهای املایی به ایمیل و تو پیامهای خصوصی فرستاده شد. خب با این اوصاف تو خودت رو بذار جای بچه ها، کی باور میکنه این پست پنجم بشه؟! اگه دلیل قانع کننده ای دارین بنویسین.
کیه که از برنده شدن خوشحال نشه ولی من اگه پستهام با ملاکها جور نبود به خدا هیچیم نبود چون شعورش رو دارم که بفهمم فلانی چقدر بیشتر از من زحمت کشیده. بعدشم مگه تو یا هر کسی قبل از تو، مگه بارها این اسم کتابی که منبع بود رو معرفی نکرده بودین داخلش!؟

غیر از کپی کاری بود یعنی؟
این از جشنواره. بازم حرف دارم. اگه جمله بندیم زیاد خوب نبود واسه اینه که با انویدی ای مچ نیستم هنوز

سلام آقای سرمدی. انتظار داشتم که این‌جا جواب منو ندید و جواب خودتون رو برام ایمیل کنید.
من که اصلا فایلی رو آپلود نکردم. نوشته ای که هم توی اون پست بود اصلا کپی نبود. از شهروز جان بپرسید. که چه زحمتی برای دانلود و آپلود کشیدن.
به هر حال نکاتی که به ذهنم میرسه رو براتون ایمیل میکنم. تا این‌طوری این پُست محلی برا بحث من و شما نشه.
نقد فقط برای بهتر شدن کارها هستش. ناراحتی نداره.

در مورد کادر مدیریتی بارها در قالب شوخی و جدی گفتم خب با انتخاب بچه ها و صلاح خودت دوباره رای گیری کن. اگه خسته باشن که استراحت کنن اگه هم میخوان دوباره کاندید بشن.
مگه کم اشخاص کاربلد داریم در این زمینه ها،. شماها حتی من رو به سلیقه ی خودتون نویسنده کردین بعد هم برم گردوندوندین به حالت اول. این موضوع رو هم هنوز قانع نشدم چرا؟، البته اون روز مجتبی گفتی هدف خاصی داریم که بازم نفهمیدم چرا. بعد هم شهروز حسینی میگفت تو از اون روز که از نویسندگی در اومدی یه چیزیت شد. خب من اگه یه چیزیم شده بود که و واسم مهم بود که دیگه پست نمیزدم ولی کار شماها یه طوری بود. الآن هم به هیچ عنوان نمیخوام نویسنده بشم همون طور که اون روز هم گفتم ولی این حتی شما اینقدر مدیریت رو انحصاریش کردین که به من کاربری که تا حدی فعال هم بودم اجازه ندادین خودم پستم رو مدیریت کنم که یه باری هم از رو دوش خودتون برداشته بشه. یا حتی گروه واتس آپی رو افراد دیگه ای رو برای مدیریتش انتخاب نکردین خب هر کسی باشه میبره.
اگه بدون چشم داشت مدیریت میکنید خب ما هم داریم بدون چشم داشت پست میذاریم!، الآن هم یه سری حتما از بس این موضوع گفته شده که مدیرها اذیت میشن عذاب وجدان گرفتن اصلا. گفتن خب ما پست و کامنت نمیذاریم که اینا اذیت نشن. جدی امکانش هستا!!!، یه بار به دبیرمون گفتم چرا جلسه ی پیش نیومده بودین گفت میخواستم شما رو خوشحال کنم. اگه اینجوریاست پس همه به این نتیجه رسیدیم که تا ما پست نذاریم مدیریت شما هم معنایی نداره. پس دوستانه خواهش میکنم اینقدر شب زنده داریهاتون زحماتتون رو بیان نکنید. بد نیست گفته بشه ولی نه تا این حد. بعد هم اینقدر از خبرهایی که پشت صحنه اتفاق میفته حرف میزنین اصلا آدم هنگ میکنه. خب اگه اینقدر آزار دهندست بیایین بگین شاید بچه ها راه حل داشته باشن واسش!!
کارها رو تقسیم کنید. ثبت نام رو بدین فلانی. ویرایش پستهای مذهبی و کامنتهاش رو بسپارین به یه نفر. خاطره رو به یه نفر دیگه.
در مورد افراد بینایی که لطف کردن اومدن تو جمع ما نظر خاصی ندارم. انتقادی هم ندارم. ولی دیدم بچه هایی که حس میکنن دیگه به هر قیمتی هست باید اباید در کنار ما بمونن. یعنی مثل امام زاده برخورد میکنن یعنی راحت نیستن انگار مثلا میترسن همیشه حرفی بزنن اینا برنجن! بابا اینام یکی هستن مثل خودمون.
بچه ها یه پست بود عنوانش ترانه ای که خاطره شد. من فکر کردم ترانه مرده هاهاهههاهاا.!
منو ببخش ترانه!!
ولی رعد و رهگذر و ترانه و سارا و غلطگیر جان همه برای من عزیز و قابل احترامن و بدونن که من بی رودرباسی هرچی بخوام بگم رو به خودشون میگم. مثلا پست افزایش بازدید و لایک که زدم شنیدم که حاشیه درست شده که من منظورم با رعد بوده. هرچند خود رعد حتی کامنت خصوصی هم نداد که من قانعش کنم که من نه تنها در مورد تو بلکه به هیچ عنوان از زدن اون پست هدفی نداشتم. ولی اونجا هرکسی که این حاشیه رو ساخته بود گلبارونش کردم

یه مطلب خوندم که الآن امیدوارم بتونم حق مطلب رو ادا کنم خییلی واسم جالب بود میگردم اگه متن کاملشو پیدا کردم میذارم.
نوشته بود نوکیا یه روز بهترین سیستم عامل بود کلی از خوبیهاش و درآمدهاش نوشته بود. ولی الآن برشکست شد چرا؟، چون درجا زد و زد تا اندروید رو دستشو اورد. چون اندروید خلاقیت به خرج داد. چون با نیاز مردم هماهنگ شد. شما هم اگه واقعا قصدتون خیره که کاملا همه واقفن که خیره. بیایین یه کم خلاقیت به خرج بدین از انتقادهایی که میشه ناراحت نشین تا جایی که فکر میکنید صلاحه و به نفع سایته استفاده کنید. الآن شبکه های اجتماعی خیلی زیاد شده. کاری کنید که کشش ماها نسبت به اینجا مثل قبل و بیشتر بشه. اینقدر نگین تخریب میکنید شما هم اگه کمتر از ما قدر شناس نبودین بیشتر از ما هم نبودین! چقدر اشخاصی که پست میزنن تشکر میکنن که فلانی مارو ثبت نام کرد فلانی در آپلود به ما کمک کرد. چندتا پست در مورد خوشیهای اردو زده شد. چقدر انرژی و وقت گذاشته میشه که سایت رو با هم گسترشش بدیم. چرا اینقدر شعاری شدین؟! تخریب تخریب در اوردین! نه من نوعی رو کسی اجبار کرده پست بذارم نه آقا و خانم ایکس و وای رو کسی اجبار کرده مدیریت کنه و ویرایش کنه. نه ما انتظار داریم شما کاربرا رو حلوا حلوا کنید، نه شما این انتظار رو داشته باشین ما همش بهبه چهچه کنیم. همین خوشحالی بچه ها برای دور هم جمع شدن برای عضو شدن تو سایت برای پست و کامنت گذاشتن برای شما تشکر نیست! حتما باید مدام پست و کامنت گذاشته بشه که جناب آقا یا سرکار خانم ممنون که شبا که ما میخوابیم مدیرای گل بیدارن. ما خواب خوش میبینین شما دنبال تعییدو ویرایشو .. فلانین.! پس بازم خواهشمندم ناراحت نشین و اینقدر هم نگین همتون دارین مدیرها رو بی انگیزه میکنید.
یه نفر روحیات مجتبی رو بیشتر دوست داشته میگه مجتبی یکی صبوری فلانی رو بیشتر دوست داره میگه اون خوبه. شما که نمیتونین تحمیل کنید که چرا کار فلانی رو نمیپسندین.
ما نظراتمون رو میگیم حالا شماها خواه پند گیرین خواه ملال!

مثلا واقعا من مدیریت مجتبی رو خیلی قبول داشتم. هرچند همینطور که گفتم دلخورم خودتو عقب کشیدی فقط میایی تشکر میکنی و میری. تو هیچ وقت خودتو جدا نمیدونستی از بچه ها اصلا قاتی بودی هیچ وقت نمیگفتی من مدیرم مثل بقیه نظرتو در مورد همه چی میگفتی نمیگم بقیه این طوری نیستن ولی منظورم اینه که مهمترین دلیلی که من رو چند سالی کاربر اینجا نگه داشت همین تفاوتهاش بود ولی جدیدا خیلی سعی میکنی و سعی میکنند بچه ها رو توجیه کنن.
من اینقدر برای میزگردهام از بیرون سایت بازخورد میگرفتم خودم کیف میکردم که میان کامنت میذارن راه حلهاشون رو به اشتراک میذارن خودم کلی چیز یاد میگرفتم. ولی انگیزمو مثل چشمام کور کور کردین. میگم من چون قصدم انتقال تجربه بود و یاد دادن و یاد گرفتن هرجا بتونم این نیازم رو برطرف میکنم. بسترش هم همه جا فراهمه. فکر کردم اینجا واسم ارزش قائلند که دیدم اوه اوه، البته برای شناخت و تجربه نیاز بود. همینطور که داخل شناس نامم هم هست کسی ارزش قائل باشه جبران میکنم نباشه منم نیستم،!
البته من میدونم خودم هم ضعف زیاد دارما!
خلاصه فعلا حس میکنم دیگه حرفی برای گفتن ندارم.
اگه حرفی بود میام میگم

سلام مجدد
راستی من نسبت به جشنواره کاملاً انتقاد دارم
مثلاً نامه و پاسخ نامه همون آریا آباد کاملاً حرفه ای نوشته شده بود
ولی جز صد تا قرار ندادید
در حالی که خیلی از اون صد تا از نظر نگارش و محتوا ضعیف بود
و به پای اون دو نامه نمیرسید
اشکالی نداره ولی امسال من یه تقاضا دارم
من قصد ندارم امسال در جشنواره شما شرکت کنم، پس لطفاً نوشتههای منو مورد بررسی قرار ندهید.
سپاس

من این جوری راحتترم
مرسی

سلام. چرا برخلاف قولتون توهینها رو حذف نمیکنید؟ این که من قفسم رو پاک کردم، چه ربطی به آقای ملکی داره که تو کامنتش از من مثال میزنه و من رو جاهل میخونه؟ برای دفاع از آقای حسینی؟ مشکل من با این سایت از حاشیه بازیه ایشون شروع شد. اگه عناوین پستها باید واضح باشند چرا پستی با عنوان سورپرااایز باید منتشر بشه و مخ یکی مثل منی که از این چیزها خوشش نمیاد کار گرفته بشه؟ اما وقتی من اعتراض کردم کامنتم حذف شد. چون فکر میکردم فایلها بعد از انتشار میرن تو سرور قفسم رو خالی کردم. بعد آقای حسینی بجای پرسیدن دلیل حسابم رو بستند و منو راه ندادند. و گفتند از بچه ها عذرخواهی کن. خخخخ. شما ناعادلانه و توهینآمیز رفتار میکنید و کاری میکنید رغبت برای ادامه از نویسنده گرفته بشه چرا اگه با من مشکل دارید پای بچه ها رو وسط میکشید؟ پست دیروز من آخرین پستم بود. من جایی که اذیتم کنند، نمیتونم کار کنم. از اینکه فرصت انتشار بمن دادید، متشکرم. هرچی میخوام مثبت فکر کرده فراموش کنم، نمیشه. خدا نگهدار.

سلاام مجتبی…. سلااام به همه مدیرا و ویرایشگرا و همه بچههای گوشکن…
مجتبی من میدونم که تو انتقادپذیری. اینو به خاطر این که میخوام انتقاد کنم نمیگم. مطمینم که هستی. ولی نمیدونم چرا دوست نداری پیش کسی از کارت تو سایت انتقاد بشه. چون دیدم که تو این شرایط برخورد تندی میکنی.
نکته دیگه این که تو مدیریت سایت حتما باش. اگرچه من با کناره گرفتنت به دلایلی موافقم و این کارتو میپسندم.بچهها باید احساس کنن که تو همیشه هستی و باور داشته باشن که هواست به همه چیز هست.
به نظر من همه پستایی که از طرف مدیریت منتشر میشه باید به نام هیات مدیره یا مدیریت گوشکن منتشر بشه. تا از سوء تفاهمها جلوگیری بشه.
یه چیز دیگه هم این که هر یه ماه یه بار یا هر بازه زمانی که خودت صلاح میدونی یه پست بزن و تو اون در مورد همه اتفاقاتی که تو اون مدت تو سایت افتاده بنویس. بعد با کمک بچهها اونا رو برسی کن و نتیجه رو که شامل کارهای ناقص و ناتمام و اشتباهی که شد، میشن اعلام کن. در آخر هم با بچهها در باره آینده سایت و اتفاقای خوبی که باید بیفته صحبت کن. بعد از یه سالم میتونی پرونده اون سالو بیاری و در باره اون بحث کنی. البته من میدونم همچین کارایی شده ولی به نظرم میتونه بهتر بشه. این هم به همه بچهها انگیزه میده هم از اشتباهها جلوگیری میکنه. هم تشویقیه برای فعالیت بیشتر تو سایت. فایدههای دیگه ای هم داره که خودت بهتر میدونی.
ببخشید که خیلی حرف زدم! خُدافِظ تا بعد…

بچه ها، شما رو به خدا بیاید هممون تلاش کنیم این پست تأثیرِ مثبت رو محله ی خوبمون داشته باشه.
عاطفی و هیجانی ننویسیم، ظرفیتِ پاسخ رو هم داشته باشیم.
یادمون نره که ماها در خیلی چیزا اگه مختلفیم، در خیلی چیزهام مشترکیم.
اونقدرم اشتراکاتمون زیاد هست که به این راحَتیایی که داریم میبینیم دعوامون نشه.
من از همه ی دوستای عزیزم میخوام که نه به قصدِ آخرین کامنت، نه به قصدِ آخرین جمله، نه به قصدِ حرفِ آخر، که به عنوانِ یک تلاش برای برگشتن، برای قویتر بودن و قویتر ادامه دادن، و برای حل مسأله یا مسائلی که اینجا اذیتتون میکنه توی این پست دیدگاه بذارین.
یعنی فکر میکنید مقصودِ مجتبی از این پست این فضا و این دیدگاهها و این تسویه حسابا بود؟
نه. اینطوری نیست!
شما رو به خدا یا ادعا نکنید دلسوز و عاشقِ سینه چاکِ اینجایید، یا اگه اینو میگید واقعا دلسوزانه برخورد کنید آخه!
یعنی چی که چون تو جشنواره تقلب کردید یا بی انصافی کردید یا به هررر دلیلی پستِ من رتبه نیاوُرد من انگیزه هام فلان و اینا.
یه حرفایی درست نیست آخه!
ماها که این همه نسبت به هم بی اعتماد نبودیم!
واقعا نمیدونم چِمون شده.
حالا این جشنواره رو به عنوان مثال گفتم.
بیشتر منظورم اینه که بعضی از ماها استدلالهامون یه وقتایی خیلی آبکیه.
بیاید درستتر با مسائل برخورد کنیم.
بیاید فقط یک بار، فقط یک بار نِشون بِدیم که میتونیم یه فضای نقد رو بدونِ دلخوری و قهر کردن و ناراحتی و این حرفا تحمل کنیم.
خودِ منم یکی از منتقدهای جدیِ شرایطِ فعلیِ اینجام.
یکی دو نفرم مستقیم یا تلویحا به کامنتم جواب دادن که جداً از توجهشون ممنونم و واقعا دمشون گرم.
مییییشه بچه ها. میییشه رفاقتامونو انقدر سریع نادیده نگیریم.
میییشه به نظرم.
خیلی امیدوارم که این پست، هم ریزش نداشته باشه برای محلمون، هم خیلی از هم مَحَلّیا که همه عمیقا دوسشون داریم رو به اینجا برگردونه.
دَمِ همگی گرم.

بنامه خدای بزرگو بخشنده و مهربان
سلام مجتبا
سلام گوش کن
و سلام دوستانی که به واسطه ی اومدنم به گوش کن پیدا کردم
و سلام دوستانی که اگر مجتبی واقعا مردِ عمل باشه و واقعا تصمیم گرفته باشه گوش کن رو باز هم همون محله ی دوست داشتنی ی سابق بکنه میتونم پیدا کنم
چرا اول به مجتبی سلام میکنم بعد به گوش کن و دوستانی که اینجا دارم و یا در صورته موندنم این جا ممکنه پیدا کنم
چون اگر مجتبی نبود یا نمیخواست
محله و گوشکنی هم نبود که بهش سلام کنم
شاید منم این آخرین کامنتم باشه که این جا میذارم که بودن یا نبودن من و خیلیهای دیگه به عمل کرد شخص تو مجتبی ی خادمی بستگی داره
اینو من به سیروس هم گفتم و الان مجتبی جان به تو هم میگم
توی این نزدیک به دو سالی که توی اینترنت و سایتهای مختلف هستم مخصوصا توی سایتهای نابینایی
کاملا بهم ثابت شده که این سایتها وقتی زنده شاداب و پر تحرک و نشاط هستند که مدیر اون سایتها
حضور ملموس و پر رنگ در سایتها داشته باشند
دلیلش رو توی خودِ سایتها میتونید پیدا کنید
کافیه یه مروری بر گذشته ی سایتهای خودمون داشته باشیم
و فعالیت سایتها رو در زمان حضور مدیران و زمان غیبتشون در سایتها رو یه بررسی کنید
صدق گفته های من دستتون میاد
مجتبی طبقِ گفته های خودت توی پستهایی که زدی تقریبا دستم اومده که چجوری زندگی میکنی
که البته با شاغل شدنت مطمینا الان یه تغییراتی اجبارا کرده
اما مگه میشه بی برنامه هم زندگی کرد
یعنی مجتبی جان مگه تو برای بیستو چاهار ساعتت برنامه ریزی نداری
یعنی نمیشه یه برنامه ای تنظیم کنی که در بیستو چاهار ساعت فقت یکی دو ساعت توی سایت حضور داشته باشی
من که تورو آدمه بی برنامه ای نمیدونم
فقط موندم چرا همیشه سایت توی زمان بندیت کم میاره
یعنی برای سایت هر از گاهی وقت میذاری
وقتهایی مثل همین الان که شاید احساس خطر کردی
یا یه وقتهایی که حال پیدا میکنی یه پرتو پلاهایی بنویسی
اونها هم قشنگه و نشون میده هستی
با این که فقت خودت مدیر باشی و تنهایی سایت رو اداره کنی شدید مخالفم
و این حرف رو منطقی نمیدونم
چون یک دست صدا نداره
چون با یک دست نمیشه چندتا هِنِدونه برداشت
چون یه مدیرِ سایت کارو زندگی هم داره
ولی با گزینش مدیران کار بلد فنی امین و با روابط عمومی ی خوب و خیش تن دار کاملا موافقم
در این که مدیرانت کار بلد امین فنی و بیشترشون روابط عمومی ی خوبی دارند من یکی هیچ شکی ندارم
قرار هم نیست هِنِدونه زیر بغله هم بذاریم
یا نون به هم قرض بدیم
یا مجیز کسی رو بگیم
یا طوری رفتار کنیم که مثلا این جا کشور گل و بلبله و همه چیز درست و سره جای خودشه
عقل و فهمه من میگه بهترین خصوصیت یه مدیر روابط عمومی ی خوبشه
این خصوصیت میتونه خیلی از عیوب یه مدیر رو بپوشونه
کی به یه مدیر اجازه داده با یه کاربر بد برخورد بکنه بعد بیاد جلوی کلی آدم ازش معذرت بخواد
پس شخصیتش چی میشه
پس شخصیت اون کاربر این وسط چی میشه
کسی که توی برخورد با بچه ها خیش تن دار نیست و تند مزاجه
بهتره که اجازه ی جواب دادن به بچه ها رو نداشته باشه و پشت پرده به کارهای دیگه مشغول باشه
چرا باید یه رفتارهایی بشه که یه کسایی شخصیت و آبروشون رو از اینجا بردارند و فرار کنند
بعد بیایید پست بزنید که فلانی و فلانی و فلانی کجا رفتند چرا رفتند
بهتر نیست بقول اصفهانیها یه سری به خودتون بزنید
با اونایی که میگن این سایت هیچ مشکلی نداره و ما از وضع موجود کاملا راضی هستیم کاریندارم
شاید از خیلی چیزهای پشت پرده خبر ندارند
یا خبر دارند و براشون رفتنه بزرگانی مثل پریسا مهم نباشه
و وضع موجود مطلوب اونها باشه
ولی آقا مجتبی پریسا کسی نیست که وقتی بره خیلیهای دیگه هم دنبالش نرند
خوبه خودش توی کامنتش گفته خیلی چیزها رو خود پریسا شاهده که بهش گفتم وقتی اولین پستت توی با تو منتشر بشه بهت قول میدم خیلی از دوستامون بیان و توی پستت حاضر بشن
آریا اومد و گفت هر جا پریسا باشه من اونجام
رضا اومد و گفت اومدم که با شما باشم
اگر برای سایت مشکل پیش نمی اومد میدیدید که فقط این دو نفر نبودند که می اومدند
مگر پریسا کم کسی یه
چرا به فریادهاش اهمیت ندادید
چرا وقتی میگفت به فلانی اجازه ندید به حریم من نزدیک بشه نشنیدید
یا شنیدید و خودتون رو به کَری زدید
خیال کردید پریسا کسیه که از اینجا بره روی زمین بمونه
کی به اون بعضیها اجازه داده یه کاربر رو بنام یه سایت سند بزنند
که اگر رفتی توی با تو توی پست تلگرام سیروس کامنت دادی به گوش کن خیانت کردی
با شماها هستم که گزینشی رفتار میکنید
امروز باید بفهمید که هیچ کاربری منحصر به هیچ سایتی نیست
همه ی سایتهای نابینایی برای همه ی نابینایانه
هیچ کس حق نداره مرز بین سایتها بکشه
یا میفهمین یا رفتار و عمل کردتون بد بهتون میفهمونه
دیگه هیچ کس گوش کنی یا با تویی یا شب روشنی نیست
بنظرم اونایی که خودشون رو فقط مال این جا یا اون جا میدونند خودشون دارند به خودشون دروغ میگن
من میگم همه ی این سایتها نعمت هستند برای ما
و اگر خودمون رو منحصر به یه سایت کنیم کفران نعمت کردیم
و اگر از سایتهای دیگه استفاده میکنیم که میکنیم بی جا میکنیم که میگیم من مال فلان جا هستم ولی مثل دزدها میریم از سایتهای دیگه
برنامه برمیداریم آموزش برمیداریم مطلب میخونیم و استفاده میکنیم و مرد یه تشکر از صاحب اون پستها نیستیم
مگر یه دزد تشکر هم میکنه
خب شاید میترسیم مثل پریسا متهم به خیانت بشیم
آهای اونایی که رفتن پریسا یا امثال پریسا براتون مهم نیست
یا نه براتون مهمه وگرنه نمیرفتین سراغش بهش بگین برگرد جبران کن
چیرو جبران کنه
دوتا کامنتی که توی با تو داده رو جبران کنه
مگر شماها کی هستید
اصلا چرا جبران کنه
آقا مجتبی چطور اینجا رو خونه ی نابینا میدونی
ولی وقتی خودت توی یه پست حاضر هستی فلانی پریسا رو متهم به تحریک کاربرها میکنه ساکت میمونی
اینا ضعف مدیریته
من بهش گفتم من خواهری قوی و با اراده برام ارزش داره
نه آدمی بز دل و ترسو و ضعیف
میتونی تسلیم باشی و بری
ولی من دیگه یادم میره خواهری بنام پریسا داشتم
پریسا جان آبجی ناراحت نشی اگر دارم رک حرف میزنم چون خودت اینجا گفتی دارم میگم
میگم که مجتبی بفهمه دورو برش چه خبره
میگم که نگه من خبر نداشتم
میگم که نگه چرا شمایی که میدونستید روشنم نکردید
میگم که به خودم و تو و مجتبی بدهکار نباشم
میگم که به خدای خودم و تو و مجتبی بدهکار نباشم
ممکنه اینجا برای بعضیها رفتن یا موندن کاربرها مهم نباشه
اما باید برای مجتبی خادمی مهم باشه
زیاد هم مهم باشه
ولی میخوام به اون بعضیها یاد بدم مدیریت یعنی چه
توی با تو همه ی کاربرها و مدیرها تحت حمایت هم دیگه هستند یعنی همه برای هم ارزش داریم سیروس غفور علی خانم فروزش و خود پریسا که مدیر هستند و من و هادی که مدیر مشاور هستیم میگم که کسی نگه نمیدونستم
از این به بعد همه بدونند اگر باد به گوش ما برسونه که کسی برای کاربر ما یا مدیر ما مزاحمت ایجاد کنه
ما دست مزاحم رو وبال گردنش میکنیم
این یعنی برای هم دیگه توی یه سایت ارزش قایل شدن
این یعنی حمایت از هم
این یعنی دلگرمی به هم دادن و پشت به هم گَرم کردن
تو هم مجتبی در قبال کاربرانت همین وظیفه رو داری
مدیران همکارت هم همین وظیفه رو دارند
نه اول یه کاری بکنی کاربرت فرار کنه بعد با غرور کاذبت بخواهی برش گردونی
تا امروز پریسا رو ی منو زمین ننداخته بود
ولی خدای من شاهده وقتی از گوش کن با دل شکسته بیرون اومد ازش خواستم برگرده
ولی قبول نکرد و گفت دیگه گوش کن اون گوشکنی که میشناختم و دوست داشتم نیست
گفتم میشه بشه گفت نه دیگه نمیشه
مجتبی یعنی تو میگی میشه
میشه گوش کن بشه اونی که پریسا دوست داشت و خیلی های دیگه
یعنی مجتبی میگی میشه اینجا بشه جایی که من به عشقش روزی تا پنجاه بار هی می اومدم داخلش و میرفتم
و باز تاقت نمی اوردم دوباره پنج دقیقه نشده می اومدم
بیا و به پریسا به من به همه و از همه مهمتر به خودت ثابت کن که میشه
اگر مجتبا بخواد میشه
خانم سارایی تورو خدا شما و رهگذر و بیناهای دیگه وقتی اسم بینا میاد به خودتون نگیرین
گفتم که بعدش نیایید عذر خواهی کنید
تا جایی که یادم میاد شماها کسی رو اینجا مسخره نکردید
شخصیت خودتون یا دیگران رو خرد نکردید
شماها بزرگوارید برای کار نکرده هی دارید عذر خواهی میکنید
ولی کسی که هم خودش و هم همه میدونند کیه اصلا یا به رو ی خودش نمی یاره
مجتبی جان مگه سایتهای ما بخش شناسنامه نداره
مگه هر کس هرچی رو که لازم میدونه توی شناسنامه اش نمی نویسه
مگه ما حق داریم بیشتر از اونی که توی شناسنامه ی کسی نوشته شده ازش بدونیم و تخلیه ی اطلاعات یش کنیم
پس چرا خانم رعد این همه سؤال جور واجور از بچه ها میپرسه اونم در باره ی خودشون
از خود ایشون توی همین سایت پرسیدم جوابش فقط خودش رو قانع میکرد
آریا اشاره کرد منم یادمه توی یکی از قهوه خونه ها بود ایشون نه یه بار بلکه بارها با مستقیم پرسیدن با گوشه کنایه زدن با متلک پروندن هی خواست ازش در مورد خودش اطلاعات بدست بیاره ولی آریا نم پس نداد
پس خانم رعد جوابت قانع کننده نبود
در مورد خانمها هم بیشتر خودشون هم من هم هر عقل سلیمی میگه نباید توی جامعه های مجازی
و شبکه های اجتماعی با نام واقعی ی خودشون ظاهر بشن همین طور که خود ایشون این کار رو کردند
ولی چرا ایشون توی این سایت اصرار دارند همه ی خانمها رو اینجا نام واقعی شون رو بدونند
خانم شما که خوب بلدین شکار کنین
تقریبا کسی از خانمها از دستتون در نرفته
خب توی همون گروه هایی که در واتساپ یا تلگرام با خانمها تشکیل دادین اونها رو تخلیه ی اطلاعاتی کنید
نه جایی که حتی اگر یک نفر هم سو استفاده چی باشه زیاده
توی اینترنت خیلیها ممکنه با نام مستعار بیان ولی دیگه چند شخصیتی نیستند مخصوصا میون ما نابیناها
خیلی از ماها با این موضوع سخت کنار می آییم
خانم رعد اینجا یه محیط نابینایی یه و بعضی از ماها نیاز به روحیه پیدا کردن داریم
نه اینکه با پستهایی پر از آهو ناله و شِکوِه و زاری بدتر با روحیه ای خرابتر از وقتی که وارد سایت میشیم از سایت خارج بشیم
چندتا از پستهای شما ناراحت کننده بوده
یا از روزگار شکایت داشته
یا توی چندتا از پستهای خودتون از تکبعدی بودن مردها نوشتید و کامنت دادید
چقدر من توی بعضی از این پستها برای شما دلیل اوردم که همه ی مردها چیزی که شما خیال میکنید نیستند
چقدر توی اسکایپ باهاتون در این مورد حرف زدم
همون آن قبول میکردید و دوباره یه جا با یه آقایی مشکل پیدا میکردید و برمیگشتید سر خونه ی اول
بله بعضی از مردها فقط جسم زن براشون ارزش داره نه روح و روحیاتش
ولی بخدا فقط بعضی از مردها نه همه ی مردها
توی اون برخورد شدید من که گفتم بعد از بارها ملایمت و دلیل و برهان مجبورم کردید شدید برخورد کنم
بهتون گفتم اگر شمایی که همه ی پیشرفتها یا امکانات امروز رو ندیده میگیرید و همش از بدبختی ی زن جهان سومی آهو ناله سر میدید اگر صد صدو پنجاه سال پیش زندگی میکردید
چی میگفتید
گفتم خیال کردید توی اروپا و آمریکا زنها همه داره باهاشون درست رفتار میشه الان هم بهتون میگم میدونستید تا چند سال پیش که من خبر داشتم فرانسه ی مهد آزادی یکی از بزرگترین صادر کننده های زنهای بد کاره بوده از الانش خبر ندارم
اون روز گفتم الان هم میگم امثال شما توی بهشته خدا هم ناشکر هستند و مینالند
تو مجتبا ی مدیر سایت با من چه رفتاری کردی و دیگران به تبعیت از تو
خانم رعد اینا بعضی و عمده ی مشکلات بعضیها با شما توی این سایت بوده و هست که من زیاد تقصیر شما نمیدونم
اگر مدیریت خیال نکنه من سایت زدم تا آزادانه هرچی دلم میخواد بگم
اگر مدیریت سایت مرز و حد و اندازه برای بعضی چیزها قرار بده
دیگه شما حدط رو میدونی و میفهمی از یه جایی دیگه حق نداری جلوتر بری
من و ما هم حد و مرز خودمون رو خواهیم شناخت و پامون رو از گلیممون فراتر نخواهیم گذاشت
اونوقت خیلی از کسانی که با شما مشکل دارند الان دوست شما بودند
اینا ضعف مدیریت هست نه مشکل شما
اون روزی که من اومدم توی پست خانم مظاهری
همون پست تقلب در لایک و بازدید پستها
اگر اشتباه نکنم سؤال فنی پرسیدم
آیا باید خانم پریسیما و خانم نازنین جوابم رو میدادند
قبول دارم و مردش هم هستم که بگم من تند رفتم و بد پرسیدم
ولی تو یا شهروز می اومدید و درست و خوب جواب میدادید
این یعنی مدیریت و روابط عمومی ی خوب و اصولی
نه اینکه شهروز بیاد پست بزنه و شماره ی کارت منو اونجا بذاره و هرچی دوست داره یک طرفه بگه
و بعد از دوتا کامنت که اون پست خورد که هر دو خانم بودند که یکی از خانمها یادم هست سرکار خانم کاظمی بودند و جالبه هر دو هم میخواستند پول منو پس بدند خخخخ
بله یک طرفه حرف زدن خیلی خوبه البته برای بعضیها ولی مردونگی نیست
خب شاید شعوره من نمیرسه و این رفتاره یه مدیر درستو حسابیه
نه داداش اینا ضعف مدیرییته
گفتم و میگم نمیشه وقتی نیاز مند کاربرت میشی بیایی ازش کمک جمع آوری کنی
وقتی ازت جواب میخواد بگی خصوصی بپرس از چی میترسی
از اینکه کسایی پیدا بشن از آب گلالود ماهی بگیرند
غلط میکنند وقتی مدیران با کاربران رو راست و صاف باشند فضولها اضافه حرف بزنند
مگه ماها مُردیم
وقتی مدیر من بیاد بگه مساله ی سایت من به من و کاربرم مربوطه و لا غیر و ما هم حرف مدیرمون رو بزنیم
فضول هم دُمَش رو میذاره رو ی کولش میره پی کارش
این یعنی مدیریت
این یعنی مدیر با کاربرش رو راست بودن
این یعنی وقتی دوباره مشکل پیدا کردی مشکلت میشه مشکله من
آقا شهروز
وقتی می آیی توی پست تلگرام بینایی برای همیشه خداحافظ که سیروس زده بود
اونطور کامنت میدی نکنه توقع تشکر داشتی
بعدش میگی به عنوان یه کاربر نه مدیر یه سایت کامنت دادی
بعدش می آیی املای سیروس رو مسخره میکنی
بعدش مجتبی میاد به دفاع از تو
خداییش قسم حضرت عباستون رو باور کنم یا دُم خروس رو
من به سیروس گفتم و قبول کرد که عنوان پست زیادی بزرگ شده بود و این اصلا درست نبود
گفتی تو پست رو به حاشیه نبردی آقای محمدی اول انتقاد کرد
آیا آقای محمدی هم اومد مسخره کرد
اومد کامنت داد و گفت عمدا اینطوری مینویسم تا حذفش کنید که دیدی منتشر هم شد
آقای محمدی انقدر مرد بود که بعدش نه توی همون پست
توی پست تلگرام یا هر چیز دیگر واقعا برای خودمان متاسفم توی اون پست عذر خواست از این که قبل از نصب و شنیدن آموزش اومده و انتقاد کرده
خود به خدایی شهروز جان شما برنامه رو نصب کردی
آموزش رو شنیدی و برات ثابت شد سیروس دروغ گفته و اومدی اون المشنگه رو براه انداختی
جدی دلت برای حجم بچه ها سوخته بود
خب بهت یه توصیه میکنم
راه دوری نمیخواد بری
توی همین سایت زیر گوشه خودت همین آموزشهای این جارو دانلود کن و بشنو
خودت حجم از دست بده و اون وقت برای حجم بچه ها دل بسوزون
ببین به غیر از دو سه نفر بعضیها چقدر از حجمی که آموزش دادند مفید هست چقدرش حجم بچه ها رو هدر داده یا میده
خوب نیست اول یه سوزن به خودمون بزنیم بعد جوال دوز دست بگیریم و دنبال مردم بیفتیم
راستی عشق کردی هم کامنت دونی ی اون پست باز بود و هم کامنتهای همه منتشر شد بغیر از دو سهتایی که توهین داشت
یه چیز دیگه اگر سیروس دروغ گفته بود و حرف مفت زده بود چرا الان خیلیها دارند از اون برنامه استفاده میکنند
چرا بعضیها بمن و به سیروس دارند فشار میارند تا باز هم رو ی برنامه کار کنه و بیشتر دسترس پزیرش کنه
نمونه ی حاضر و شاهدش همین پریسای خودمون
این یکی از اونهایی هست که مشتاق خبرهای بعدی از سیروس هستند
جدی یه سؤال مهم
اگر سیروس اینجا بود و اون پست رو اینجا میزد همین بسات رو راه می انداختی نگی آره که شدید خندم میگیره
در مورد پست نزدیک یاب داستان چی بود
اینجا مجتبی کار قشنگی کرد به سیروس ایمیلی زیبا و با لحنی شیرین زد و سیروس و من که در جریان کار غفور بودم با دلیل گفتیم که از کی غفور شروع به این کار کرد
و سیروس تاریخ دوتا پست در این مورد رو هم ذکر کرد و یکی از دونفری که به غفور توی بخشهایی که ترجمه کرده بود بهش کمک کرده بودند اومد و شهادت داد
پس دیگه این زمزمه هایی که به گوش ما میرسه یعنی چی
جدی مجتبا این برنامه مال تو بوده یا تو فقط ترجمه کردی
یا نه مال غفور بوده یا اون فقط ترجمه کرده
من که اندروید ندارم ولی اونایی که دارند و هر دو ترجمه رو دیدند میگن ترجمه ی غفور یه گزینه بیشتر توی منوهاش داره چندتا هم کلمه ی فارسی بیشتر
اصلا من میگم دقیق مثل هم آیا کسی وقتی بدونه یکی دیگه داره رو ی یه برنامه کار میکنه شما بگید مگر مریضه که از تفریح و استراحتش بزنه و خودش رو درگیره دوباره کاری بکنه
اینجا نمیگم چه تهمتی رو شنیدم به غفور زده شده اونم نه مردو مردونه روبرو
میترسم غفور ببینه و اینبار نه میتونم نه میخوام که جلوش رو بگیرم
جدی اگر قصد کمک به همنوع برای پیشرفت بیشتر هست پس این جنگولک بازیها چیه خخخخخخ خندم میگیره وقتی به این که همه یه روزی زیر یه پرچم باشیم چون این منمها نمیذاره
تعجب نکنید من این چیزارو میدونم
من توی شخصی ی اسکایپم لا اقل با بالای دویست نفر ارتباط دارم
توی پونزده بیست تا گروه اسکایپی به خاطر احترام به سن و سالم عضو هستم
خیلیها خیلی خبرها رو بمن میرسونند
این که بریم یه جا یواشکی به کسی تهمت بزنیم نشونه ی مردی نیست
این کاره ترسوهاست
خب مجتبی مثل همیشه مردو مردونه حرفهام رو زدم و مردو مردونه هم جواب میخوام
خیلی حرفهای دیگه توی دلم هست ولی بسه
الان دیگه مونده ببینیم چند مَرده حلاجی
اگر عملا نشون بدی که میخوای همه ی رفته ها برگردند
پس یا علی این گوی و اینم میدون یا حق

من اینجا هم میگم که من هنوز با اون تلگرام کار میکنم و هیچ حجم من هم هدر نرفته و از مسخره شدنم هم بسیاااااااااااااااااااااااااار ناراحتم و این درست نیست کسی که داره برای نابینایان خدمت میکنه مسخرهش کنید بله هرچند که پستش بد باشه

سلام. اولا خوشحالم که این جور فرصتها ایجاد میشه تا با هم تبادل عقیده کنیم.
دوم ببینید وجود این سایت یک فرصت مناسب و عام المنفعه برای دو طرف هستش. اجازه بدید از کاربران که خودم هم جز اونها هستم شروع کنم. گوش کن یک جای خوبی هست که ما می تونیم با هم باشیم و از تواناییها تجربه و سایر مهارتهای هم دیگه بهره مند بشیم. پس از کسانی که زحمت اداره اینجا رو می کشند باید قدردانی کرد که به طور رایگان این فرصتو به وجود اوردند.
اما کادر مدیریت هم باید بدونن شهرت و محبوبیت این سایت مدیون حضور و فعالیت دوستان هست. من در مصاحبه ای که دوستان با معاون توانبخشی داشتند شنیدم که گفتند اینجا این تعداد عضو داره. پس این یک سود دو طرفه هست و کسی سر کس دیگری منتی نداره.
من یکی دوتا پیشنهاد دارم. اول همون طوری که دوستان هم گفتند بخشهای مختلف و تخصصی سایت در صورت امکان به صورت مجزا اداره بشه. مثلا یکی مدیر بخش مبایل و غیره.
دوم لطفا اجازه بدید درباره کامنتها خود کاربران قضاوت کنند. شما در سایت گفتید که مسئولیتی درباره مطالب سایت ندارید.
بعد حرفهایی مانند حذف می کنم، حق نداری و … در شأن کاربران نیست. می تونید در زیر کامنت نظر مدیریت را هم بنویسید.
و در آخر کاش نام ویرایشگر و یا ناظر یک پست هم در پایان منتشر بشه و یا اگه قرار چیزی حذف بشه که خیلی ضرورت داره، با تیم مدیریتی هماهنگ ابتدا دلیل به صورت خصوصی به طرف بگید و اگر نیاز بود در سایت منتشر بشه. ممنونم که خوندید

سلام مجدد اندر مجدد
میگم من یه پیشنهاد برای جشنواره تبسم بعدی دارم
هر نویسنده ای بیاد به انتخاب خودش یکی از پست هاش رو نامزد جشنواره کنه و اگر نویسنده ای هم بیش از فلان تعداد پست داشت مثلا بیشتر از ده تا پست بتونه حد اکثر دو تا پست معرفی کنه و بعد بقیه دوستان به این پست ها رای بدند, هیچ دخالتی کادر مدیریت در انتخاب پست ها این طوری نداره و همه نویسنده ها هم اگر بخواند و مایل باشند می تونند شرکت داشته باشند……

باز هم درود. امیر عزیز دلم قبل از اینکه تو این عیده رو به اجرا بذاری در موردش از بچه ها نظر خواستی آیا؟ در مورد نحوه انتخاب پست نظرخواهی کردی آیا؟ منظورم شاخصه های پستهای برتر هست.
مثلاً در مورد همین برنامه ی گوگل که محمود گفت و از بچه ها پول خواست بهتر نبود که اول این طرح تو صحن محله بررسی بشه و بعدش به اجرا در بیاد. ببینین اگه طرحی رو اجرا میکنین اگه قبل از اجرا اونو با بچه ها به اشتراک نظر بذارین خب قطعاً ضعفهاش هم کمتر میشه.
الآن همین آییننامه ی جشنواره ی تبسم رو به اشتراک نظر بچه ها بذار و بذار بچه ها ضعفهاشو از بین ببرند. به خدا باور کنیم هیچ کس کامل نیست و فقط و فقط عقل و خرد جمعی هست که بهترین نتیجه رو به ما میده.
اگه این طرح رو قبل از اجرا به نقد میذاشتی من بهت میگفتم که این طرح چه ضعفهایی داره و حتماً هم نیاز نبود که خودت فکر کنی. تا متوجه بشی که باید آییننامه بنویسی.
بعدشم من تعجب میکنم واقعاً از انتخاب پستهای برتر منظورم اون صدتا هست.
آخه اون کُر ریکاوری یه کار فنی بود ولی بین اون صدتا نبود حتی. البته من دنبال چیزی نیستم و واسم هم مهم نیست. چون هدف من اون قد کوچیک و ذلیل نیست که بخوام دنبال اینجور چیزا باشم.
به هر حال ما منتظریم تا ببینیم مجتبی دقیقاً چه میخواد بکنه چون این وضعیت داره به محله صدمه میزنه. میدونین شاه وقتی انقلاب شد و کشور به هم ریخت گفت من صدای انقلاب رو شنیدم ولی دیگه دیر شده بود. پس قبل از اینکه دیر بشه باید به فکر تغییرات و اعمال اونا باشیم چون خیلی زود دیر میشود.
اگه فکر میکنید من یه چیزی همینجوری میگم میتونین این روندو ادامه بدین و نتیجش رو هم ببینین.
مطمئن باشیم همون طوری که گفتم تا زمانی که معیارها تغییر نکنه شرایط هم همین خواهد بود.
من مأمور به تکلیفم و گفتم حال نتیجه دست شماست که چه کنین.
در ضمن واقعاً اگه قراره مجتبی نباشه اینجا موندن من به چه دردی میخوره. وقتی خود مدیر واسه اعضاش ارزش قائل نمیشه که باشه پس دیگه من شدم دایه ی مهربونتر از مادر. وقتی خود مدیر واسه محله زمان نمیگذاره دیگه من چرا.
منظورم این نیست که ارزش قائل نیستی ولی خب میشه بیشتر هم بشه.
منظور این نیست که وقت نمیذاری ولی چرا بیشتر نشه.
درسته که در هم بر هم نوشتم ولی هر که قرار باشه منظور منو متوجه بشه قطعاً میشه.
منتظر نتیجه هستیم. و اعلام این نتیجه و اعمال تغییرات اساسی با موندن یا نموندن اعضا رابطه ی مستقیمی داره.

سلام
من میگم گوشکن خوبه
اما یکی دو پیشنهاد دارم
۱ بیایید هر یک هفته یکبار یا یک ماه یکی یه بخش صوتی گفتگو با بچه ها بکنید اونایی که نخبه هستند
شاید وظیفه شما شناسایی نخبه ها به جامعه نباشه و این وظیفه بهزیستیه اما
شما هم میتونید به رشد بچه ها از لحاظ معنوی کمک کنید.
نکته دیگه اینکه فکر کنم بعد از ۴ ۵ سال به جایی رسیدید که بتونید در روزنامه ها این سایت خوب رو به جامعه معرفی کنید
میدونم چند وقتیه تلاش میکنید تا بقیه افراد عادی هم تو سایت بیان و این خیلی خوبه
جدیتر این رو ادامه بدید.

ببخشید، من یه سؤال دیگه میپرسم:
آیا فقط مدیران و ویرایشکنندگان باید از روابط عمومی خوبی برخوردار باشند؟ به نظر من داشتن تعامل مثبت و روابط عمومی بالا دو طرفست.
درباره جشنواره تبسم، من هم با نقطه ضعفای موجود کاملا موافقم. یکی از کسانی که از بین صدتا پست بیست تا رو انتخاب کرد من بودم که باور کنید کاری وقت گیر و مشکل بود، و سعیم بر این بود که سلیقه شخصی خودم رو دخالت ندم.
حتی در پیام خصوصی که به جناب سرمدی فرستادم، اینو گفتم که از بین این صدتا پست به یکی از اونها نقد جدی دارم. فقط گفتم که دوستان در جریان باشند.
در ضمن تا کنون کامنتی از این پست رو ویرایش یا حذف نکردیم.
خدمت جناب سید محمدرضا حسینی گرامی هم عرض کنم که به شما حق میدم ناراحت بشید، ولی قبول کنید که اتفاقا ما سعیمون بر این بود که دوستان متوجه این موضوع نشن، ولی خودتون مستقیما وقتی که تقریبا میشه گفت همه چی حل شده بود، اینجا مطرحش کردید.
صمیمانه از دوستان میخوام که از روی احساسات ننویسند. هرچند معتقدم هیچ کدوم قصد بدی ندارید.
یه نکته رو هم خواهرانه و دوستانه عرض کنم، اونم اینکه سعی کنیم طوری باشیم که تمام پلهای پشت سرمون رو خراب نکنیم طوری که وقتی متوجه اشتباهمون شدیم دیگه روی عذرخواهی نداشته باشیم.
در مورد داشتن انعطاف هم بگم که با ذکر مثال توضیح میدم.
قرارمون این بوده و هست که دوستانی که اینجا حساب کاربری دارند، از داخل حساب کاربریشون کامنت بذارند. خب برخی موارد با چک کردن آیپی من متوجه میشم که فلانی احتمالا نتونسته از داخل حساب کاربریش کامنت بذاره، پس اعتماد کرده تأییدش میکنم.
یا موردی بوده که تازه وارد بوده و از قانون و قول و قراری که داشتیم بی اطلاع بوده، خب من میبینم که ایشون حدود یک یا دو ساعت وقت گذاشته به کامنتای پستش جواب داده، بنابر این تأییدش کردم.
قصد منت گذاشتن ندارم، صرفا گفتم که دوستان بدونند و در جریان باشند، که ما تا حد امکان سعی میکنیم انعطاف داشته باشیم، نه فقط من، تأکید میکنم ما.
راستی این رو هم بگم که اینکه دوستانی مثل شهروز لطف میکنند تا دیر وقت بیدار میمونند، هدفشون منم منم کردن و منت گذاشتن نیست. اتفاقا هدف اینه که کار در سریعترین زمان ممکن انجام بشه، و کسی بابت دیر منتشر شدن پست و مانند اینها دلخور نشه.
باز هم امیدوارم سوء تفاهمها حل بشه، و دوستیها محکمتر بشه.
اگه نکتۀ دیگه ای به نظرم رسید دوباره و چند باره برمیگردم.

وقتی می بینم به جای پیش نهاد سازنده به گوشکن سعی در تخریب چهره رعد و شهروز میکنید متوجه میشم که فردی موفق و تاثیر گذار در سایت بودم.
و بر خود میبالم که حاسدان به فکر فراری دادن من از سایت هستند . هاهاها
چه کوچکند افرادی که بزرگی خویش را در کوچک کردن بزرگان میبینند .
و اما رععععد با اینگونه رفتارها البته نه به این شدت و حدت اما تا حدودی آشناست .
و اما در بازدید پست هایم بسی خوشحالم . اگر جعلیست چرا به آن بها میدهید ؟
پس چگونه است که نابینایان آن سوی ایران با رعد آشنایند و پیشنهاد هم صحبتی در عالم حقیقی به من می دهند ؟
هنوز که هنوزه دوستان خویش را بسی زیاد میبینم . هیچگاه رفتار حاسدان را به پای دیگر نابینایان نمینویسم.

سلام بانو.
از پیشنهادت ممنونم، اما دیگه شخصاً جشنواره ای از طرف من برگزار نخواهد شد.
بعضی وقت ها، از ته دلت نیت میکنی یه کاری واسه هم نوعانت بکنی، یه کاری کنی که شور و نشاط بینشون بیشتر بشه، انگیزه ها بینشون بیشتر بشه، اما ظاهراً من اشتباه کردم.
راه رو غلط رفتم. اومدم ثواب کنم، اما کباب شدم.
تو زندگیم همیشه سعی کردم سعه صدر داشته باشم و به راحتی از چیزی یا کسی نرنجم.
اما به من حق بدین که زندگی شخصی من، عزت نفس من، و به ویژه همسر من که یک لحظه شادی اون رو با دنیا عوض نمیکنم، از همه چیز واسم مهمتر هستش.
متأسفانه اونهایی که رأی نیاوردن یا به هر دلیلی اصلاً با اشتباه ما، پست هاشون انتخاب نشد، فکر میکنن ما دشمن خونیشون هستیم یا از رو غرض ورزی پست هاشون رو انتخاب نکردیم. انگ تقلب هم بهمون نزده بودن که زدن.
خدا اون بالاسر شاهده که شخصاً برای انتخاب بیست پست نهایی، تک تک رأی هایی که بچه های تیم مدیریت دادن رو محاسبه کردم و به همون شکل عمل شد.
خب حدود پنجاه، شصت نفر در این سایت پست داشتن. باید فقط بیست نفرشون انتخاب میشد. طبیعیه که یک عده پست هاشون به مرحله دوم راه پیدا نکنه.
چقدر فریاد زدم. که آهای بچه ها. فرصت کمی برای اجرا کردنش داشتیم، خودمون هم میدونیم در سال اول، این جشنواره نقاط ضعف زیادی داره.
فعلاً سال اول رو تحمل کنید، صبر کنید، تا برای سال دوم، نقایص رو بررسی کنیم و بهترین راه رو انتخاب کنیم.
اگه ما واقعاً با این نیت پست میزنیم که برای هم نوعانمون مفید باشیم، و خودمون هم میدونیم که مفید هستیم، دیگه واقعاً چه ارزشی داره پستمون حالا تو بیستای نهایی باشه یا نباشه.
تا به الان تحمل کردم، ولی امروز اتفاقی افتاد که دیگه تحمل نمیکنم.
ارزش خانواده من، زندگی شخصی من و همسر من بیش از این هستش که بخواد خدشه دار بشه.
من دیشب طرحی رو داشتم مینوشتم که بر مبنای این طرح، پست ها در گوش کن به پنج رده تقسیم بشه، هر کدوم از این پنج رده تعریف و امتیاز مشخصی داشته باشه.
بعد به تناسب بچه هایی که در طول سال پست میزنن، با توجه به اینکه پستشون در کدوم رده قرار گرفته، امتیاز بگیرن و در پایان سال، کسانی که امتیاز بیشتری داشته باشن، برنده اعلام بشن.
یعنی بچه ها متناسب با فعالیتشون امتیاز بگیرن و به حقشون برسن.
دیگه نظر سنجی نباشه، اعمال سلیقه نباشه و و و
البته این طرح بسیار کامل و کارشناسانه تهیه شده.
هر کس که فکر میکنه میتونه اونو اجرایی کنه، بسم الله.
اعلام آمادگی کنه، خودم برای کامل کردن و تدوین طرحش کمکش میکنم بیاد اجرا کنه. چرا که هنوز هم معتقدم برگزاری چنین جشنواره هایی اگه درست اجرا بشه، میتونه تأثیرات مثبت فراوانی داشته باشه.
من صرفاً هدفم از برگزاری این جشنواره خیر بود.
اما الان اعلام میکنم، نتونستم، درست عمل نکردم، سنجیده انتخاب نکردم، اشتباه کردم، غلط کردم، اگه به کسی کوچکترین ظلمی شده، عذر خواهی میکنم، و اجرای این جشنواره برای سال بعد رو به هر کسی که اعلام آمادگی کنه و فکر میکنه میتونه اجراییش کنه، واگذار میکنم.
متأسفم که اخلاق رو باختیم، بی معرفتی کردیم، دل شکستیم، توهین کردیم، بی انصافی کردیم، تهمت زدیم، سر چی، سر هیچ.
واقعا سر هیچ.

خواهشاً منتقدانی که با رعد بزرگ قصد صحبت و احیانا هدایت مرا دارند در خصوصی پیام دهند .
خادمی نمیدانستم که من یکی از علل کم رونقی سایتم؟ این را متوجه شدم به لطف دوستان .
آگاه باشید که به هیچ وجه دوست ندارم در این پست در لفافه یا صریح اسمی از من برده شود .
ویرایشگران هر کامنتی که اسمی از من برده شود حذف نمایید .مگر این پست انتقاد از رعد بزرگ است . عجایب خلایقی میبینم هاهاها

رعد این کامنت را بارها و بارها نوشتم و پاک کردم شاید الان هم نفرستادمش شاید هم…..
امیدوارم که دلخور نشی ولی ببین وقتی تو متن پستت را عینن اینجا کپی کردی پس نمیشه بگی که کسی از من اسم نبره یا کامنتها ویرایش بشه.
شرمنده ها رعد.
اینجا بحث بر سر بودن یا نبودن رعد نباید باشه اینجا مشکلات کادر مدیریت هست که به نظرم دیگه کاملا داره به تخریب اشخاص کشیده میشه.
کمی آرومتر هم میشه حرف زد به نظرم.

تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

فاطمه جان من به هیج وجه این کارو نکردم . متن پست من توسط آقای خادمی به اینجا منتقل شد . البته با من هم مشورت نشد . چون اصولا اونقدر انتعطاف داشتم که کسی فک نمیکنه من هم به اندازه نابیناها اینجا حق انتخاب دارم .
بله ازین کار خادمی بی خبر بودم . کامنتهای دوستان هم که برای من بود نیست شد

سلاااام و درود بر تیم مدیریتی و ویرایشگران خوب و دلسوز محله ببینید نه من در مقام این هستم که بخواهم انتقاد کنم و نه میتوانم چنین کاری کنم ولی خداییش وقتی تمامی کامنتهای این پست رو خوندم دلم سوخت که یه عده زندگی وقت تفریح و شادیشون رو بی مزد منت و بدون هیچ چشم داشتی گذاشتند کنار و دارند این محله رو اداره میکنند ولی این انسافه که حالا ما از یک شخص یا یک بخش یا به یک قسمت ایراد وارد میدانیم یا با کسی مشکل داریم این قد داد و قال کنیم و سعی داشته باشیم هم دیگر را بکوبیم به هم توهین کنیم دل هم دیگر را بشکنیم یا بگیم فلان جا کم کاری شده یا فلانی چون از من بدش میامد بخشی از پست مرا حذف کرده و غیره ببینید منم اخیراً یک پست زدم با عنوان مهرداد اولادی درگذشت و متن پستم ناقص بود ولی وقتی که پست منتشر شد دیدم که متن پستم به شکل زیبایی هم ویرایش و هم کامل شده ببینید به من انگ اینُ نزنید که پارتی فلانی بوده یا فلانی پارتیش بوده و داره این گونه حرف میزنه نه بلکه چیزی را که دیدم را دارم میگم پس انصاف حکم میکند که ما اگر هم میخواهیم انتقاد کنیم با کمال آرامش و به صورت مصالمت آمیز رفتار کنیم و وقتی هم که منتقدیم با زبان زیبا و زیبنده ی یک گوشکنی و با استدلال صحبت کنیم آره منم قبول دارم که شاید در کار تیم مدیریتی اشکالاتی یا ایراداتی وجود داره اصلاً شما نمیتونید هیچ مجموعه ای را پیدا کنید که آری از خطا باشد همه جا اختلاف علایق و سلایق هست ولی بهتر این میبود که انتقادمان منطقی باشد نه قیل و قال کنیم آن هم نسبت به جایی که به خود ما تعلق دارد به هر حال من اگر پا توی کفش کسی کردم و اگر من کمترین حرفی زدم که به مضاق کسی خوش نیامد معذرت میخواهم به هر حال منِ کمترین احساس کردم که باید این چند خط را این جا بنویسم و بگویم دوستان حواستان باشد که درست بجا منطقی و به دور از هیاهو صحبت کنید اگر واقعاً هم انتقادی هست به صورت دمکراتیک بیان کنید نه این که هم دیگر را متهم کنیم به هر حال تا وقتی میشود حرف زد چراا جنجال و چرا احانت به یکدیگر بزنیم بازم مرا ببخشید که در کارتان دخالت کردم
خدایا از ته قلبم دعا میکنم که اهالی این محله با صلح صفا دوستی و برابری و در کمال آرامش در کنار هم سالیان طولانی هر چه بهتر و زیباتر در کنار هم زندگی کنند در محله و عقاید و سلایق هم را تحمل کنند و در کمال احترام و آرامش ایرادات هم دیگر را با زبانی آری از احانت و توهین به هم بگویند
ببخشید اگر کامنت من پر از غلط و غلوط املایی محتوایی بود و بیشتر از آن چه که حقم بود با شماها صحبت کردم به امید بهترینها برای همه ی هم محله ای های عزیز و خوبم شب بر شما خوش و بخیر در پناه یگانه دادآر دادآفرین در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

خادمی
بیا جمعش کن این بساطا
بیا تا بیشتر از این کادرت و کاربرات و دوستات از دس نرفتن…
کارگردان تویی.. تموم تلاشتا بکن خوب تمومش کنی…

مجتبی آبان نودو سه اومدم اینجا . قصد فضولی در کار و زندگی شخصی کسیو نداشتم .
وقتی رفتم سایت با تو برام جالب بود که آقای حضرتی با خنده پرسید رعد چرا همیشه چن تا سئوال ثابت از بچه ها میپرسی . چن سالته ؟نبین مطلقی و اهل کجایی ؟خب نبین بودن مادرزاد افراد برام جالب بود . چون نابینایی مادرزادی رو نابینای واقعی میدونستم .به عنوان یک مخاطب هم آگاهی از سن افراد برام مهمه . که معمولا گاهی با کامنتا میشد حدسش زد .و اما اکنون من رعد دانا

از حاسدان معذرت خواهی نمیکنم . چون این انسان ها روی آرامش را هیچگاه نخواهند دید .
ولی همین جا از تمام افرادی که ناخواسته باعث رنجشان شدم معذرت خواهی کرده و همه رو به خداوند میسپارم .
جا برای من گنجشک زیادست ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم .
اما من دل کندنم هم عجیب مثل خودمه . آقای خادمی و گوشکنیا و کلا خوانندگان و دوستانو غیر دوستان خداحافظ برای همیشه .
اینم بگم رععععد بزرگ با دوستان خودش کماکان در بیرون از سایت دوسته . ?✌

به هیچ وجه دیگه میلی به بودن ندارم . خوشحالم برای همگیتون و خوشحالتر برای خودم.

دیدید چه کردیم ما نبینها با دوستان ببین کار به جایی رسید که پدربزرگ رععععععد داره با دلی مالامال شکسته از این جا میره ننه رهگذر از کنایه های ما دلش گرفته سارایی فکر میکنه حضورش در اینجا نمیدونم چی بگم فقط متأسفم که با رفتارم یا رفتارمان چه قد ساده دل هم رو میشکنیم من اصلاً به اون جنجال ورود آقایان ممنوع نه کاری دارم و نه واردش میشم فقط گلهم اینه که ماها خیلی راحت و خیلی سادهتر از اونکه تصور میکنیم دیگران را که فقط در عالم مجازی میشناسیم دلشان را میشکنیم که این شکستن دیگر نه مرحمی دارد و نه میشه کاریش کرد رعععععد عزیز اگر واقعاً این آخرین کامنت شما در اینجاست در هر جا که هستید برایتان آرزوی بهروزی و بهترینها را دارم رهگذر من واقعاً معذرت میخوام اگه از رفتار ما نبینها ناراحتی و همین وقتی کامنت پدر بزرگ رعععععد رو دیدم بغض عجیبی گلویم را گرفت چی بگم هیچ چی ندارم بگم فقط میگم رعععععد هر جا که هستی حتی اگر خارج از محله و در هر جا که باشی برایت دعا میکنم بدرود

س بچه ها رعد رو اذیت نکنید! شاید کمی کنجکاو هست (دلیلشو نمیدونم و مهم هم نیست واسم)…
رعد تو هم حق نداری بگی اسم منو نیارید!چطور حق داریم گردن مجی رو بزاریم زیر گیوتین !جنازه حسینی رو از سردر محله آویزون کنیم !ولی راجب رعد نه!زمان مجی اینش خوب بود که کسی مصونیت سیاسی نداشت وخخخخ
راستی ظاهرا شما از همه چی خبر داریدو منطقی تر هستید خانوم نازنین ..
میشه بفرمایید چرا باید شماره خانوم من تو کامنت منتشر بشه!در حالی که بنده خدا گفته بود وقتی دادیدش به فلانی لطفا حذف کنید شماره رو!!!باید حتما تهدید میکردیم تا شماره رو حذف کنید!!!
ضمنا خانوم نازنین قوانین برای ما هستند نه ما برای قوانین!…
فکر نکنم مجی تمایلی داشته باشه برای تغیرات اساسی در سایت(از کامنتش حس کردم)…
بخون مجی و مسئولیت پذیرتر باش..
پیشنهاد امیدوار هم عالی بود!یعنی کسی که ویرایش میکنه اسمشو بزنه تنگ کامنت یا پست!و نظر کادر مدیرت باشه نه مدیر!…
بچه ها با قهر کردن و گفتن اینکه این آخرین کامنت من یا حضور من در گوشکن هست سوژه ندید دست کسایی که میخوان بگن ببین مجی این نتیجه کار تو هست!!!…
من با اینکه خانومم از گوشکن متنفر شده و از برخوردی که باهاش شد ولی به خاطر دوستای قدیمیم و اینکه به مجی بگم دیوونه اگه کار خوبی بکنی ما هم هستیم پشتت اومدم و کامنت گذاشتم….

کاش می شد مشکلات و همون وقت که بوجود اومدن حل کرد و به ای جاها نکشه…من که خبر از خیلی چیزها ندارم ولی انگار مشکلات همه جمع شدن و یهویی ریختند اینجا…همش به خودم میگم همه دارن به مجتبی میگن مجتبی به کی بگه؟؟!!!
الان این پست مثل کوه رو دوشش داره سنگینی می کنه و شاید هیچ کدوم از ما درکش نکنیم.
یعنی ماها اعضای اینجا اینقدر معرفت داریم مجتبی پای حرف ما نشسته ما هم پای درد و دلش بشینیم؟
ماها چقدر با مجتبی رفیقیم؟
الان حرفی بزنه و تصمیمی بگیره به عنوان مدیر سایت ، به عنوان دوست و رفیقمون چقدر برای حرفش ارزش قائل میشیم؟؟
من که از کسی تا حالا ناراحت نشدم اینجا.واقعا آرزو می کنم که باز همه با هم دوست باشید.

سلام.
اینجا چه خبره؟؟؟؟
متأسفم که می بینم پست انتقاد از گوش کن تبدیل شد به پست تخریب این و اون.
فقط می تونم بگم متأسفم و متأسفم و متأسفم.
به جای اینکه دو تا راهکار ارائه بدیم سعی می کنیم ایرادات همدیگر را بگیریم؟
خب کجا رو پیدا می کنید که بدون ایراد باشه؟ کجا رو پیدا می کنید که اختلاف سلیقه نباشه؟ کجا رو پیدا می کنید که همه به نحو احسنت کارشون رو انجام بدن؟!!
من واقعا دیگه نمی دونم چی بگم؟؟

ناراحت نیسم عبدالله از کسی… نشستم و دارم فقط تماشا میکنم و از خودم میپرسم این چه معامله ایه که بچا دارن با پدربزرگ محبوب سایتشون میکنن.. و هر چی نگاه میکنم میبینم اینقدر که من توی کامنتا با همه شوخی میکنم رعد حتی یک دهم منم شوخی نمیکنه… اینقد که من یه هو روی سگم میاد بالا و یه هو قاطی میکنم رعد یکبارم اینطور رفتاریو از خودش نشون نداده …خو رعد کنجکاوه و میپرسه، میتونید جواب ندین… چاقو که زیرگلوی کسی نذاشته… اینها دلایل منطقی نیست…
یا شهروز… خو این مظلوم دو عالم الان تیکه تیکه شد که… خو چرا؟
یا امیر سرمدی کباب شد… چرا؟
درکش برام سخته…
رعدم جایی نمیره.. مگه دس خودشه؟ خخخخخخ.. تا من هسم رعدم باس باشه…

به هر حال این رسمش نیست دوستان هم محله ای با رععععععد این طوری رفتار کردن میگم ننه رهگذر یه کاری کن تا رععععد کبیر نره از محله میگم دوستان قرار بود انتقاد کنید نه کلاً بزنید همه چیُ خراب کنید خراب کردن که کاری نداره این ساختن و کمک به سازندگیه و کمک به هم برای جلو بردن اهداف هنره
به هر حااااال رهگذر به پدر بزرگ رععععععععععععععععععععد بگو از این جاااااااا نره بگوووو پیش ما بمونه همین فعلاً بای

باز هم درود. رعد عزیز اتفاقاً من از پرسیدن هیچ ببینی ناراحت که نمیشم هیچ, خیلی هم خوشحال میشم و از شما هم هیچگونه ناراحتی نداشتم و ندارم. حتی بعضی وقتا وقتی میرم بیرون با کسی آشنا میشم خودم همینجوری هی پشت سر هم بهش اطلاعات میدم و بهش میگم که موضوع چیه؟ یعنی تقریباً دیگه یه چند تا سؤال رو میدونم که همه میپرسن و من هم خودم قبل از پرسیدن اونا از خودم میپرسم و بهشون جواب میدم.
و اما در خصوص کامنتای اخیر باید بگم که اگه میتونیم شرایط رو درست کنیم بکنیم وگرنه که اینکه من اشتباه کردم یا غلط کردم و از این حرفا چیزیو درست نمیکنه.
اگه اشتباهی هست و پذیرفتیم دنبال اصلاح وضع موجود باشیم. وگرنه اینجوری چیزی درست نمیشه و اینکه بگیم من دیگه فلان کار رو انجام نمیدم و یا تهدید به رفتن یا اینجور مسائل هم هیچ کاری نمیکنه.
این وقت, این شخصیت, این زندگی خصوصی رو هممون داریم. یه کمی تحمل کنین تا معنی توهین به اعضا و شخصیتشونو درک کنین. بالاخره چرخ زمونه هست دیگه. باید بچرخه. هر چند من سعی میکنم تا جایی که امکان داشته باشه به کسی توهین نکنم.
من شخصاً دیگه گول این مظلوم نماییا رو نمیخورم و منتظر تغییر وضعیت موجود هستم.
گفتم که ما تا ضعفمون رو نپذیریم نمیتونیم اونو به نقطه ی قوت تبدیل کنیم.
من هم عیراد دارم, من هم ضعف دارم, من هم اشتباه میکنم, من هم معصوم نیستم ولی یه فرقی دارم با مدیر. یه مدیر مدیره, به فکر افراد جهت میده, دنبال جمع کردنه افراده, جاذبه داره, حرفاش گرمه, وقتی باهاش حرف میزنی این گرما رو تو وجودش احساس میکنی. و خیلی چیزای دیگه.
بگین یا علی و اگه میتونین وضعیت رو تغییر بدین و اگه هم نه که به نظرم یه بار واسه همیشه شجاعت اینو داشته باشین که بگین نه و ما رو به حال خودمون بذارین.
واقعاً میدونم و آگاهم که این وضعیت ناخواسته به اینجا رسیده و شما هم خب دست خودتون نیست در این حد میدونین زور هم نیست.
ولی من شخصاً از طریق همین کامنت حاضرم به کسایی که اینجا رو بدون هیچگونه مزدی اداره میکنند پول بدم بشینن تو خونه ولی دیگه با این شرایط اداره نکنند.
فوقش میرم گدایی میکنم پولتونو جور میکنم فقط تو رو خدا اگه قرار باشه شرایط و وضعیت این باشه من به خدا حاضرم پول بدم بشینین تو خونه ولی دیگه این وضعیت نباشه.
شما میگین بدون مزد کار میکنین خب اگه قراره شرایط این باشه من مزد میدم که کار نکنین.
گفتم و میگم دنبال تغیر وضعیت هستم نه کادر مدیریت و نه هیچ چیز دیگه.
پس تغییر اوضاع مد نظر من و مثل من هست نه اشخاص.
خب حالا اگه میشه یا علی. اگه میتونین یا علی. اگه میخواین که بشه من هم میتونم کمک کنم. اصلاً نمیخواین من کمک کنم ما این همه هم محلی داریم از اونا کمک بگیرین.
لطفاً کسی فکر نکنه وقت تسبیح حساب شخصی هست گفتم و میگم هرچی میخواین به من بگین بگین نوش جونتون ولی به خدا واسه کسایی که اینجا رو میخونن وجهه ی خوبی نداره. به خدا اصلاً و ابداً و از روی ناراحتی و بغز اینا رو ننوشتم چون من علیه خودم هم پست زدم و همه دیگه باید متوجه شده باشین که من چه جور تیپی دارم. معتقدم هر کس هم به من توهینی میکنه و کرده اول به خودش برمیگرده. بعدشم خدا از روح خودش تو من دمیده مگه کم شخصیتی دارم که بخوام حرف پوک دیگران رو به دل بگیرم و ناراحت بشم.
ولی من فقط از این ناراحتم که کسایی هستند که مثل من فکر نمیکنند و وقتی اینجا رو میخونن پیش خودشون چیا که نمیگن راجع به شما.
الآن دقیقاً من چه کنم؟ برم گدایی کنم مزد بدم یا منتظر تغییر شرایط باشم. دیگه ناچاریه راهی نیست. من فقط همین به نظرم میرسید.
اگه کسی فکر بهتری هم داره استقبال میکنم.

یادش به خیر. پارسال درست همین موقع، پنجاه نفر آدم، بدون هیچ دغدغه ای، فارغ از همه ی ناملایمات دنیا، دور هم تو خونه ی عدسی جمع بودیم. هیچ کس فکرشو نمیکرد که درست یک سال بعد در همون روز، هممون تنها چیزی که یادمون نمونده، خوشیهای سال قبلمون کنار هم هست و برای زدن ضربه ی آخر به پیکر نیمه جون اینجا از هم سبقت میگیریم.
همیشه نباید اهل کوفه بود تا نامرد بود. کوفه شاید پایتخت نامردمان باشه. اما تنها مهد نامردمان نیست.

من به خودم قول داده بودم تو این پست کامنت نذارم.
فقط یه جمله توش دیدم که برام مهم بود یه چیزی رو بگم.
من به خانوادم، به پدرم، به مادرم افتخار میکنم. من هر تحقیری رو قبول میکنم به جز تحقیر خانوادم.
شما که جوانمردید، آیا درست بود از پستی که با کمال صمیمیت نوشتم و از مشکلاتم گفتم، برای کوبیدنم استفاده کنید و تو نقدتون بنویسید کسی باید مدیر باشه که مشکل خانوادگی نداشته باشه؟
آیا شماها همتون زندگی گل و بلبل دارید و مشکلدارتون منم؟ از هر چیزی بگذرم که گذشتم، از این یه جمله حتی تو اون دنیا نخواهم گذشت. من علی کریمی رو لایق عرق جوراب پدرم هم نمیدونم که بخوام بهش اجازه بدم مشکل خانوادگیم رو به رخم بکشه. پس دارم میگم. خانواده ی من خط قرمزمه. خط قرمزمو رد کنید، گردن کسی که این کار رو کرده میشکنم.
تمام

سلام جناب حسینی بزرگوار.
خیلی متاسفم.
کاش هیچوقت مسائل شخصیتونو اینجا نمیآوردید. کاش اعتماد نمیکردید.
کاش اینجا رو نقطه آرامشتون نمیدونستید اونم به خاطر اینکه کنار دوستاتونید.
من زمانی که صداقتتون و ابراز احساساتتون و درد و دلاتون رو دیدم حسرت خوردم نه به خاطر خودتون، چون نیتتون رو با تموم وجود درک میکردم. حسرت خوردم که کجا دارید حرف دلتونو میزنید.
آقای حسینی اینجا یه فزای مجازیه.
رفاقت توش هیچ معنایی نداره.
اینجا خیلی راحت نمک خورده میشه و نمکدون شکسته میشه.
اینجا خیلی راحت به دوستو رفیق تحمت و ناروا زده میشه.
اینجا هیچکی هیچکیو دوس نداره
همه منتظر یه میدونن که بر علیه هم بلند شن. حتی اگه دلیلی واسه قیامشون نباشه.
اینجا غربته. واسه همه، واسه رهگذر دلسوز. واسه رعد مهربون و شاد.
واسه من و شما. به نظر من ازین قربت دل بکنید.

دوست عزیز اول که سلام.
بعدشم من خودمو لایق عرق جوراب هیچ پدری نمیدونم چرا که اگه نبودن ما هم نبودیم.
باور کنی یا نه اگه من هم تو این شرایط با این شدت باشم با شلوار خودم هم به مشکل میخورم. پس احسنت بر تو که میتونی و میسازی. موضوع و حرف من شرایطی هست که خب از بد حادثه تو توش قرار گرفتی نه ضعف خانواده یا تخریب و توهین به خانواده. دقیقاً مثل شرایط نابیناییمون که باعث میشه از صفحه خوان استفاده کنیم.
من هم وضع خوبی ندارم. من هم شرایطم بهتر از تو و خیلیهای دیگه نیست ولی فرقش اینه که من از همون اول اینجوری بودم و با سختی و بدبختی بزرگ شدم نه اینکه اول واسم آسونی باشه بعد سختی. پس در نتیجه تحملش هم واسم آسونتره.
این نه مشکلش تویی و نه خانواده و نه هیچ چیز دیگه. خب تقدیر این بوده.
حال اینکه تو اینو به خانواده ربط دادی دیگه طرز تفکر خودته و من هم متأسفانه هیچ کاری نمیتونم بکنم.
عزیزترین کسمو با دست خودم کفن بکنم اگه اون وقتی که اینو نوشتم اصلاً حواسم به اون پست بوده.
ما همه به دلیل نابینایی و بعضاً مشکلات خب از نظر روحی کمی اذیت میشیم لی دقیقاً منظور من این بود که کسی بهتره که در رأس امور باشه که این فشارها روش کمتر باشه.
حالا تو اینو هم میتونی به خودت و خانواده ای که اصلاً منظور من نبوده ربط بدی و میتونی هم به عنوان یه راه حل بهش نگاه کنی.
در ضمن من قبل از زدن اون پست میدونستم که یه چیزی تو رو اذیت میکنه.
من هم تصمیم داشتم زیر کامنت کسی کامنت نذارم ولی چون متأسفانه موضوع رو اشتباهی متوجه شدی گفتم که از اشتباه درت بیارم البته اگه بخوای.
من به حرفی که زدم و منظور از حرفم مطمئنم و ایمان دارم که توهین نکردم و خواسته ی قلبیم این نبوده و در این مورد هم حاضرم در دادگاه عدل الاهی باهات رو به رو بشم.
فقط اگه تو متوجه شدی که اشتباه میکردی من میبخشمت چون ناخواسته و از روی ناآگاهی دچار این سو برداشت شدی.
به امید حق و حقیقت.

فقط میتونم بگم متاسفم.
از اینکه بین این افراد هستم که فرق انتقاد و کوبوندن رو نمیدونن متاسفم.
هرچی میخواید بگید و هر طور میخواید فکر کنید. اصلا واسم مهم نیست. فقط و فقط متاسفم که بین این افراد هستم.
از دوستان منطقی و فهمیده بابت این کامنتم پوزش میخوام.
بنده به کامنتی پاسخ نمیدم. هرچه بنویسید هم بررسی نمیشه. خود دانید.

با عرض سلام خدمت دوستان خوب گوش کن. من از دیروز تقریبا همه کامنتها را خواندم. دوستان خوب من چندتا توصیه خواهرانه خدمت شما دارم. به قول ما تحصیل کرده های رشته مدیریت اینجا یک فضای مذاکره و تعامل است، فضایی که باید یک نتیجه قابل قبول و مفید از آن حاصل گردد و این موضوع تنها زمانی پدیدار میشود که آرامش خودتان را حفظ بفرمایید و یک مذاکره برد-برد حاصل شود. نه اینکه با تخریب عده ای (من در مورد مقصر یا غیرمقصر بودن آنها قضاوتی نمیتوانم داشته باشم چون از کل موارد آگاهی ندارم)، احساس برنده شدن را داشته باشیم. بنظرم در درجه اول همه ما انسانیم و ممکن الخطا. پس چگونه وقتی ما نمی توانیم از اشتباهات افرادی با مشکل شبیه خود که سهوا یا عمدا روی داده عبور کنیم چگونه به برخورد نامناسب جامعه و به اشتباهات افرادی که شاید قادر نیستند با ما همزادپنداری داشته باشند، ایراد میگیریم و عصبانی میشویم. اینقدر عصبانیت برای چه؟ بهتر نیست، این همه پتانسیل در جهت تخریب را صرف ساختن جامعه و فرهنگ سازی نماییم!!! بهتر نیست به جای تبدیل کردن فرصت گوش کن به یک تهدید و به جای برجسته کردن نقاط ضعف، نقاط قوت را پیدا کرده و از آنها درس بگیریم!!! بهتر نیست بجای تشکر از دوستانمان که به هر میزان که در توانشان بود، باز هم میگویم کم یا زیاد و مفید یا غیر مفیدش مهم نیست، سعی کردند خدمتی را که بهزیستی یا ده ها NGO افراد با مشکل بینایی نتوانست ارائه دهد، در پایگاه گوش کن ثبت نمایند. عیدی آقای خادمی و نرم افزار NBE را فراموش کردید که چقدر گره گشا بود؟!! همین طور شهر خبر معلولین اقای سرمدی و خیلی پست های دیگر که من بدلیل مشغله ام نتوانستم مطالعه کنم و فقط از جشنواره تبسم بشدت انتقاد میکنید از ویرایش پستها و … چرا ما باید به آقای خادمی بگوییم که تیم مدیران نباید باشد و مدیریت شخص شما لازم است؟! فکر نمی کنید کمی به روز بودن، اینجا گره گشاست، در حالی که تمام دنیا دارد به سمت کار تیمی پیش می رود و از ژاپنی ها در این مورد کمک می گیرد، ما هنوز به دنبال نظارت و مدیریت انفرادی هستیم؟! باز هم میگویم من نمیتوانم قضاوتی داشته باشم ولی اگر انتقادی به عملکرد دوستان دارید، بیایید راه حلی برای انتخاب مناسب مدیران به آقای خادمی ارائه دهید نه همه چیز را نفی کنید. یک توصیه دیگر همه خواهرانه خدمت شما دوستان عرض میکنم: وقتی ما که همه مشکل بینایی داریم، اینقدر بیرحمانه با یکدیگر تعامل غیرسازنده می کنیم پس از جامعه چه انتظاری داریم؟؟؟!!! نقد یعنی خوبیها را در کنار بدیها گفتن نه اینکه فقط محکوم کنیم. میدونید مشکل این است که ما فکر میکنیم اگر ما در جایگاه فردی که عضو تیم مدیریت است؛ بودیم بهتر عمل می کردیم ولی اگر این جایگاه از آن ما گردد، خداوند فقط میداند که چه خواهد شد. ببخشید واقعا شرمنده اگر پرحرفی کردم

بچه ها، سلام! جمعبندی خودمو از بررسی و خواندن نه یک باره بلکه چند باره ی کامنت ها اینجا می نویسم و مطمئن باشید نظرم دقیقا همینه که می نویسم و منم خودمو مثل شما ی آدم عادی می دونم که حق نظر دادن داره. الان دیگه شهروز و چشمه و هرکی نظر نداده هم بعد از من میتونه نظر بده.
این تشکر رو هم الان انجام میدم و هم آخر کار. تشکر از همه ی شمایی که منو قابل دونستید، خودتونو قابل دونستید، احترام گذاشتید و نظر دادید. من این نظرات و این پست رو قابی میدونم که نفرات بعدی باید خوب بهش توجه کنند.
نفرات بعدی؟
آره. نفرات بعدی. الان میگم قضیه چیه.
راستیاتش کل گروه مدیریتی و ویرایشگر ها، کنار کشیدند. دقیقا همه به این نتیجه رسیدیم که این تیم کنونی که داره گوشکن رو مدیریت می کنه، از جمله شخص مجتبی خادمی و همکارانش در کادر مدیریتی گوشکن، به هیچ وجه نمیتونه صمیمیت، بازدهی، پر‌بازدید بودن، قانونمند بودن، عدم تبعیض، عدم رقابت، نکوبوندن هم دیگه، جلوگیری از باندبازی، پشتکار برای تصحیح اغلاط املایی، پشتکار برای تصحیح لینک ها، بها دادن به همه، جلوگیری از سلیقه ای عمل شدن، جلوگیری از رنجیدن تک تک کاربران، پیگیری برای برگشت کاربران رفته ی احتمالی، تبلیغات مؤثر برای جذب کاربر، ثبت نام معتبر کاربران و جلوگیری از جعل هویت، ارائه ی طرح های نو و پادکست های به درد بخور، نیفتادن توی دردسر های خاله زنکی و حاشیه ای، حرفه ای عمل کردن، احترام به نظرات تک تک شما و حفظ پایداری سایت و تلاش برای پیشرفتش رو پیاده‌سازی بکنه. واقعا نمیتونه. شوخی؟ مگه من شوخی دارم! برخورده؟ به من برخورده؟ به خدایی که بر همه ی ما شاهد و ناظر هست، به من بر نخورده، شوخی نمی کنم، تعنه هم نمی زنم.
خوب که فکر می کنم، می بینم بقیه تیم مدیریتی که کلا کنار کشیدند، من هم تنهایی نمیتونم و نمیخوام دیگه گوشکن رو اداره کنم!
شما ی لطف بزرگ کردید. اونم این بود که واقعا چشم نفرات بعدی چه در این سایت و چه در سایت های مشابه رو به باید ها و نباید هایی که در اداره ی موفق یک سایت خوبه پیاده سازی بشه، باز کردید.
شما ثابت کردید بدون سانسور حرف زدن، عقل جمعی رو سرلوحه قرار دادن، حذف نکردن کامنت ها و استفاده از نظرات تک تک شما ها، چه ثمرات مثبتی داره! یکیش اینکه کسی که بعد خواست جایی رو اداره کنه، اینایی که شما نوشتید رو میخونه، درس میگیره، یاد میگیره و حواسشو جمع می کنه توی اشتباه هایی که ما گرفتار شدیم و کاربرامونو رنجوندیم گرفتار نشه.
این من بمیرم از اون من بمیرم های عادی نیست بچه ها! ی جمله ی قشنگی چشمک قصه ی محله قبلا می گفت. می گفت مجتبی گاهی میگه تعطیل می کنم میرم که مثلا با احساسات بچه ها بازی ای کرده باشه، همه رو تحدید کرده باشه و همه مجبور بشند بگند: “برگردید قربان. عفو بفرمایید قربان. نروید قربان.” البته که من به این قصد این کار رو نمی کردم ولی یکی از نظرات واقعا زیبای محله بود و یادم داد که یا ی چیزی رو نگم، یا اگه گفتم، مثل مرد پاش واستم که دفعات قبلی این کار رو نکردم.
این دفعه، مثل مرد پاش می ایستم. مهم نیست کی چی فکر می کنه! یکی میگه چون من رفتم گوشکن لرزید ریخت پایین. یکی میگه چون به حرف های من گوش ندادند. یکی میگه چون مدیریت بلد نبودند. یکی میگه چون ضعف داشتند. یکی میگه چون منفعت طلب بودند. یکی میگه چون می خواستند همه مثل خودشون فکر و عمل کنند. یکی میگه از فلانی ترسیدند. یکی میگه از اقتدار ما ترسیدند. یکی میگه جا زدند. یکی میگه خیانت کردند. هرکی ی چیزی میگه و ی تحلیلی از رفتن ما می کنه.
من قضاوت کردن تحلیل های شما رو بر خود جایز نمیدونم. تحلیل هیچ کودوم از شما الزاما غلط یا درست نیست بلکه چیزی هست که شما فکر می کنید. خودم که دلیل رفتن‌مون رو اول گفتم بازم میگم. ما چون واقعا با خوندن نظرات واقعی و بدون سانسور شما به این نتیجه رسیدیم که توانایی اداره ی سایت به این خوبی و بزرگی و پر محتوایی رو نداریم، چون تا حالا هم کارنامه ی موفقی نسبت به سایت های دیگه نداشتیم، چون صمیمیت، قدرت، شجاعت و ارتباط نشکنی که در سایت های مشابه ما بوده رو در گوشکن نداشتیم، چون نتونستیم به اون خوبی ای که شایسته ی شماست عمل کنیم، چون نظرات شما همه درسته و واقعا هم معتقدم و از ته قلبم باور دارم که تمام نظرات شما درسته و میدونم که نمیتونیم در پیاده سازی نظرات شما موفق باشیم، به این دلیل هست که رفتن رو قطعی قطعی قطعی ترجیح دادیم!
اینجا بزرگ شده بچه ها. برنامه ریزی میخواد. وقت میخواد. آدمی میخواد که بی جیره مواجب کار کنه که ما نداریم. یکی رو که چی بگم، یک عالمه افرادی رو میخواد که دلسوز باشند و اینجا توی این تیم مدیریتی کسی که شرایط مورد نظر رو داشته باشه نبود، که اگه بود، اینجا اینقدر غیر صمیمی، کم محتوا، غیر دوست داشتنی و حاشیه ساز نمیشد. اگه ما موفق عمل کرده بودیم، هم کاربران قدیمیتر میموندند، هم پست های اینجا کم نبود، هم کسی از اینجا تکون نمیخورد بره سایت بزنه یا بره سایت های دیگه. مطمئنا ی اشتباه که نه، کلا راه ما غلط بوده، خشت رو کج گذاشته بودیم و نمیدونستیم.
راستیاتش من اول فکر کردم مثلا پنج تا ده تا اشتباه و نکته رو شما میگید و ما اصلاح میکنیم همه چی گل و بلبل میشه، ولی الان می بینم نه تنها اشتباه های ما تیم مدیریت از صد هم فراتر میره، بلکه قادر به اصلاح‌شون نیستیم. یعنی در واقع، کار ما نیست. حد اقل تیم مدیریتی حاضر نمیتونه. باید ی عده آدم با انگیزه، مخلص، بی جیره مواجب، کار‌بلد، فنی، خوش‌ایده، خلاق، با کاریزمای بالا باشند که اینجا رو جمع و جور کنند.
دو راه برای ختم این قائله وجود داره.
راه اول:
تعطیلی گوشکن برای همیشه! این آسون ترین راه هست، ولی ساده ترین و بهترین راه نیست. بالاخره خیلی ها مشارکت مادی داشتید، خیلی ها مشارکت معنوی داشتید، چقدر اینجا زحمت کشیده شده و تعطیلی این سایت یعنی پشت پا زدن و زیر سؤال بردن همه ی اون زحمت ها و یعنی بی احترامی به همه ی کسایی که با جون و دل زحمت کشیدید. ما تیم مدیریت، هرچی هم که نتونستیم صمیمیت اینجا رو حفظ کنیم، ولی آخرش احترام حالیمونه. پس قرار نیست باعث پشت پا زده شدن به پنج سال تلاش صادقانه ی شما هم محلی های باحال و بی نظیر بشیم. اینه که راه دوم هم هست.
راه دوم:
تحویل گوشکن به افراد با انگیزه و داوطلب. بعله. اگه شما واقعا دلت میسوزه، اگه فکر می کنی اون همه آرشیو مفید از بیش از صد تا صدو پنجاه گیگ فایل به همراه حدود شش هزار نوشته ی مفید به درد میخوره و نباید از دست بره، اگه قصد ادامه ی بقای گوشکن رو دارید، برای تحویل گرفتن مدیریت سایت، ثبت نام کنید. ما ی پست می زنیم، کسانی که می خواهید کاندیدا بشید ثبت نام و خودتون رو معرفی می کنید. بعدم ی پست دیگه می زنیم که کاربران محله، افراد مورد نظرتون رو ازبین کاندیدا ها واسه مدیریت سایت، انتخاب می کنید. به جز خودم که مشغله هام خیلی زیاد شده و غیر از اون خداییش واقعا توانایی همکاری برای برگردوندن شرایط قبلی رو با توجه به نظرات صحیح و منطقی شما ندارم، هر یک از اعضای تیم مدیریتی کنونی که مایل باشند هم می تونند توی نامزد شدن و این رأی گیری شرکت کنند که بعید میدونم مایل به این کار باشند. به هر حال اینو گفتم که نگید من از قصد اون ها رو محروم کردم که سایت زمین بخوره. من خودم خیلی به این سایت دلبستگی داشتم و کم واسش زحمت نکشیدم پس اگه کاری می کنم، واسه بقای سایته نه تضعیفش. احساسی بازی هم ممنوعه که بگید اگه مجتبی یا شهروز یا چشمه یا پری دریایی یا نازنین یا امیر یا میثم یا سعید یا دکتر یا عمو حسین یا کیوان یا کی و کی و کی هستند هستیم و اگه نیستند نیستیم. به جنبش بزرگی که در راهه فکر کنید نه به فرعیات. به شرایط فکر کنید نه به اشخاص. خلاصه که این گوی و این میدان. به زودی منتظر پست ثبت نام کاندیدا های کادر جدید مدیریت گوشکن باشید.
نکته ی مهم:
اگه کسی ثبت نام نکرد یا رأیی داده نشد، اگه اینجا از هم پاشید، با ما نیست، چون شما گفتید، ما گوش دادیم، حالا هم که ما میگیم، شما یا باید گوش بدید یا نباید از ما انتظار خاصی داشته باشید.
با پول هایی که سال قبل جمع شد، چندین بسته ی چهارصد گیگی برای دانلود هر دفعه چهار ترا بایت اطلاعات از رپید پارس تهیه شد، هزینه های جانبی سایت پرداخت شد، فضای میزبانی سایت دو مرتبه شارژ شد، تا مرداد ۹۵ یعنی تا حدود سه ماه دیگه این سایت سر پا هست، پول کسانی که ناراضی بودند نیز پس داده شد. هرچی بوده خرج شده و در زمان تحویل مالکیت سایت به مدیران جدید، عمل حسابرسی رو هم انجام خواهیم داد و اگه چیزی ته کیسه ی سایت مونده باشه رو با کمال میل به مدیران جدید تقدیم می کنم. جمع آوری هزینه های احتمالی آینده ی محله هم ایشالا باشه واسه مدیران جدید.
دوست دارم یا اینجا پایدار بمونه، یا اگه زبونم لال، خدایی ناکرده از بین رفت، شما هوشمندانه عمل کنید و کاری کنید که سایت های مشابه ما، بزرگتر از الان که بزرگ هم هستند بشند، پر محتوا تر از الان که پر محتوا هم هستند بشند، باحال تر از الان که با حال هم هستند بشند!
بازم تشکر می کنم از این همه صبر و حوصله که توی نوشتن نقد های سازنده ی خودتون به خرج دادید، این همه وقت که برای تحلیل موارد گذاشتید، این همه لطف که بابت باز کردن دید ما در خصوص مسائل اطراف به خرج دادید و تشکر بابت اینکه اگه شما نبودید، شاید ی فاجعه اتفاق می افتاد و شاید دیر می شد و روزی به خودمون میومدیم که فرصت جبران نبود. الان هنوز میشه کاری کرد و من معتقد به لزوم انجام ی حرکت عالی از طرف شما برای جان بخشی دوباره به جان و رگ های این گوشکن پنج ساله که میگید دوستش دارید هستم.
لذت ببرید از زندگی!

س مجی خوب تغییر خوبه ولی کنار کشیدن تو نه!…گوشکن با مجی معنا داره تو باید باشی که اگه کادر مدیریت جدید هم مشکلی برخورد یا خودش اشتباه کرد تو باشی…
تو مثل پدر خونده هستی واسه اینجا!اینجوری که میگی منم نیستم تو دل بچه ها رو خالی میکنی (شاید حتی بترسن و بگن بیخیال باشه همین شرایط!!!)…
هنوزم یکم از احساسی بازیات هست!تو باش به عنوان مالک و بنیان گذار گوشکن ..همینجوری که پشتیبان این کادر بودی باید پشت کادر جدیدم باشی…

پس وایسا اصلا بهترین سمت واسه تو مسئول روابط عمومی هست!چون اخلاقت خوبه و بچه ها دوستت دارن!مقبولیت اجتماعی داری (مثل خاتمی)
اگه میخوای کار کادر جدید رو راحت کنی و بهشون کمک کنی مسئول روابط عمومی باش و پدر بزرگ سایت!تو پدر بزرگ سایتی به معنای واقعی….
اصلا خوشم نمیاد اینجوری حرف بزنم!پس ناز نکن بچه و کمک رفیقات باش در آینده…

درود
وقتی کبریت یا فندک میگیری زیر یه دیگ که روی تلی از هیزمه، به شرطی که داری برای یه عروسی غذا درست میکنی، هر چقدرم آشپز قابلی باشی، ممکنه بخشی از کبابات بسوزه، بخشی از غذات کمی شور بشه، بخشی خوب نپخته باشه و در نهایت بیشترش خوب پخته میشه و قابل خوردن.
اون قدر که بعدش مهمونا خیلی وقتا اصلا نمیفهمن غیر از غذای خوب چیز دیگه ای هم بوده!
حالا هم مجتبی فندک اتمی رو زده و داره هم میزنه!
خب من مطمئنم آخرش یه غذای خوب همه مون میخوریم!
این وسط دلم میخواد اونایی که خوب نپختن، یا سوختن یا شور شدن، تنها کاری که میکنن آرامش باشه!
این پستم مثل پستهای دیگه میگذره!
راستی منم این روزا یه کم سرم شلوغه!
شلوغ چکاب پزشکی و ملاقات با انواع دکاتر که محتمله به زودی به پیوند از نوع کلیه منجر بشه!
وقتی از قرنطینه اومدم بیرون کمپووووووت کسی نیاره ها خوشم نمیاد!
اگه خواستید دلستر بیارید خخخخخ!

خب درود ما بر همگی رعایایمان. ما که شاه سلطان حسین باشیم ضمن لذت بردن از کلکلها و دعواهای خانوادگی و در محدودۀ سلطنتمان که بین فرزندانمان تا مححمود افغان نیامده و بساطمان را به هم نریخته مطالب و دستوراتی را ممعروض میداریم و بعد به دنبال سوراخ و مفری برای فرار میگردیم.
اول اینکه اصل این پست اشتباه بود و از همان لحظه ای که آن را دیدیم بر خود لرزیدیم که یا حضرت شلغم آخر و عاقبتمان بخیر باد که آیا از این دیگ چه در خواهد آمد. باز فرزندمان آقا مجتبی بدون مشورت با ما که از بیکاری مدام چرت میزنیم این پست را منتشر کرد و ملتمان ررا به سخن گفتن و انتقاد کردن دعوت نمود ولی حال که رعایا اعتماد کرده مطالبشان را به درگاه ما آوردند و کمی خود را خالی نمودند فرزندانمان ظاهرا آشفته خاطر شده اند قصد ترک صحنه و خدمت به ما که شاه سلطان حسین هستیم را دارند. لذا از اختیارات کهنسالی خود بهره برده ضمن سپاس فراوان از حسن نیتشان برای شنیدن انتقادها به آنها امر میکنیم که حق ترک صحنه را ندارند و بار دیگر کابینه خود را اعم از نرینه و مادینه را برای خدمت به درگاه ملوکانه را ابقا میکنیم و از آنها میخواهیم یا امر میکنیم که با آرامش و سعۀ صدر کابینه را تشکیل دهند در جلسات و نشستهایشان مطالب مطروحه توسط ملت را دقیق بررسی نموده چنان چه مقدور و میسور باشد به آنها ترتیب اثر داده شود. همچنین امر میکنیم که پست واگذاری سایت یعنی مقر حکومتمان هرگز منتشر نشود. مگر ما اینجا را مفت بدست آورده ایم که میخواهید چوب حراج بر آن بزنید. این بود مطالب ما در کسوت شاه سلطان حسین پیش از سرنگونی بدست محمود افغان.
ولی بچههای عزیزم دخترا و پسرای گلم اعم از ببین و نبین خاضعانه و صادقانه و خاشعانه و زاری کنانه ازتون خواهش میکنم که آرامشتون را حفظ کنید همون طور که گفتم انتشار این پست بنظر من یکی از اشتباهات مجتبی بود بخصوص اگر بدون هماهنگی با دیگر بچهها بوده باشد که حدس میزنم همین طور باشه، وگرنه عزیزانی چون شهروزخان و سعیدخان قبلا خودشون پستهای انتقاد زده اند و خواسته اند که بدون کمترین خجالت و رو دربایستی اگر انتقادی هست گفته شود هرچند که من با انتشار آن پستها هم مشکل داشتم ولی منظورم اینه که این بچهها ظرفیت انتقاد شنیدن را دارند. ولی به هر حال دوباره این اشتباه صورت گرفت ولی بیایید از آن استفاده مطلول کنید ببینید چه نتایجی از آن میتوانید بگیرید. این را یک تمرین برای انتقاد پذیری قرار دهید. از امیر عزیزم که یکی از نمادها و سمبلهای تحمل و خردورزی و فرهیختگی در بین ما است تقاضا دارم که همچنان به فعالیتها و برنامههای ابتکاریش ادامه دهد از شهروز چشمۀ بزرگوار پریسیمای مهربون نازنین گرامی و ملیسای شاد و پر انرژی و دیگر دوستانی که در محله فعال هستند خواهش میکنم که سعی کنند از این پست برای بالا بردن ظرفیتهاشون استفاده کنند واقعا بنشینند کامنتها را با هم بررسی کنند ببینند چه مقدار از آنها عملی و اجرایی هستند و بعد از مدتی نتیجه و خلاصه ای از هم اندیشیهایشان را به اطلاع دیگران هم برسانند.
شرمنده کامنتم طولانی شد ولی از همۀ شما نازنینان درخواست میکنم که اگر کمترین ارزشی برای این کمترین قائل هستید جمع کنید این بساط رفتنها را را. درس بگیرید و درس بگیریم. باشید تلاش کنید صبور باشید انتقاد پذیر باشید که امیدوارم روزی شماها را در کسوت وزیر و وکیل ببینم و تجربههای فعلی برای آینده سرمایه ای گرانبها خواهند بود. پس قرار ما همچنان فعال بودن و پست واگذاری منتشر نکردن و سعی در مشورت کردن با هم دیگه و فراموش کردن نیشها و کنایههای احتمالی.
دوستتون دارم. کوچیک همهتون هستم.مهربانیهایتان جاودانه.

درود.
این کامنت را صد درصد لایک میکنم و باید بگم جداً زبانِ طنزتون فوق العادست عمو حسین.
من که لذت بردم.
مجتبی، بدونِ احساسی شدن، بدونِ در نظر گرفتنِ تعصبم به اینجا، بدونِ هرر گونه طرفداری از سلیقم، متاسفانه یکی از بدترین راهها رو انتخاب کردید.
ما منتقدیم اما حد اقل یه بخشِ زیادیمون با تغییرِ افراد به صورتِ این مدلی صد درصد مخالفیم.
ما درسته منتقدیم اما با ناراحت شدنِ هیچ کدوم از دوستامون توی تیمِ مدیریتِ اینجا که قطعا خیلی تلاش میکنن موافق نیستیم.
اکثرِ ماها بی انصافیها و ضایع شدنِ حقهایی که توی کامنتهای این پست اتفاق افتاد رو تعیید نمیکنیم.
با عمو حسین موافقم. اِی کاش حد اقل با همه ی همکارات در مدیریتِ اینجا یه مشورتی میکردی، یه آمادگیِ ذهنی بهشون میدادی، بعد این پست رُو میزدی.
اصلا اِی کاش این قضیه که اگه هممون کنار بکشیم شما چه میکنید و چه طرح و برنامه هایی برای مدیریتِ اینجا دارید رو به عنوانِ یه فرض مطرح میکردی تا ببینیم واقعا چه راهِ حلهایی میتونه وجود داشته باشه.
مجتبی، ببین، تو خودِتَم خوب میدونی که یه سِریا بلدن مدیریت کنن، یه سِریام مِثِ من فقط بلدن بگن انتقاد دارن.
خب. پس ماها مدیریت بلد نیستیم.
کلا به این تصمیمی که گرفتید بیشتر فکر کنید به نظرم.
دَمِتون گرم.

درود تیم مدیریت باید بمونه دوستان دارن بی انصافی میکنن درست زیاد اینجا نمیام اما واقعا مدیریت سخت باز هم میگم مدیریت اینجا خیلی سخت بعد از تمام خوندن کامنتها با نظر دو دوست عزیزم موافقم آقای آگاهی و آقای شریفی

سلام به همه دوستان و جناب خادمی بزرگوار
صبح شما بخیر میگم کامنتهای دیشب عجب کامنتهایی بودن بیشتر دوستان قهر کردن فکر میکنم فعلا من و آقای درفشیان هستیم که براشون آرزوی سلامتی دارم و کلیه ی سالم و خوب و خیلی آرزوهای خوب تر
همه میدونین من مادر یک کودک نابینام ولی وقتی اومدم محله احساس مادرانه ی من میگفت حضور یک عده از دوستان قدیمی کم رنگ شد. دوستان بینایی من دست خودم نیست همونطور که نابینایی بزرگمهر دست من نیست! بعد دوستان بینای دیگری که اومدن با هر روشی که ازشون استقبال شد حس مادرانه ای که به این محله دارم گفت باز هم یک عده کم رنگ شدن ، کسانی که برای من و همه عزیز بودن… من اونقدر از این محله درس یاد گفتم که انتها نداره وقتی همه بخواهید بروید من خاطراتم در زمینه موفقیتهای نابینایان مدرسه بزرگمهر رو با چه کسی به اشتراک بذارم؟ وقتی خانم شیبانی رو در محله یافتم و در طبس با ایشون دیدار کردم و یک دنیا طرح و ایده قشنگ داشتن که قراره با هدایتهای فکری شما انجام بشه ، ایده ها رو کجا بنویسیم ما در گوشکن همدیگر رو پیدا کردیم و ایشون قراره برای نابینایانی که در طبس در خانه ها تنها هستن و پشتیبانی ندارن برنامه های آموزشی بذارن ، شادی اولین موفقیت رو برای چه کسی تعریف کنیم ؟ باز هم اونها در شهرهای دور در کنج خانه ها به امید بهزیستی بشینن؟ من قبل از گوشکن فکر میکردم در طبس فقط بزرگمهر من نابیناست و فقط با گوشکن اونها رو پیدا کردم الان یک دوست قدرتمند و با انگیزه بنام خانم شیبانی پیدا کردم همیشه به ایشون میگم اگر در راه آموزش به دوستان نابینا در طبس مشکلی پیدا شد یک عالمه دوست در گوشکن هست که به شما کمک فکری داشته باشن … حالا به خاطر چند سوال و جواب باید با اینهمه دوستان فهیم و توانمند خداحافظی کنیم ؟ دوستانی که نارحت هستید و حق با همه شماست به کسانی فکر کردین که در خانواده تنها هستن و قراره من گوشکن رو به اونها معرفی کنم یا اونها باز هم باید در تنهایی باشن و نتونن از تجربیات خوب شما استفاده کنن … البته میدونم اینجا قویتر از این حرفهاست و انشا الله کدورتها حل میشه … چرا باید از بین دو همکار خوب من در سایت ، فقط یکی بمونن و الان هم که انگار هر دو گذاشتند و رفتند . بعضی سوالات رعد بزرگ برای من هم عجیب بود ولی وقتی مبنا رو بر دوستی دیدم ، با خودم گفتم یک همکار خوب اجازه داره بیشتر بدونه مسائلی که برای ما عادی هست برای ایشون جای سوال داره مثلا در مورد درک نابینا از عظمت کوه ، حرفهای ایشون باعث شد من همیشه بزرگ مهر رو به کوه ببرم و ببینم چطوری بزرگی کوه رو براش قبل لمس کنم و یک گزارش صوتی تهیه کردم و پریسیمای عزیز هم آموزش بیشتری به من دادن و گذاشتم تا تابستون بذارم در محله، در یک کامنتی یکی از دوستان نوشتن صدای امواج شبیه حرکت ماشین در اتوبانهاست … رفتم دریا در صبح زود و بارها چشمهام رو بستم و باز کردم تا بالاخره متوجه شدم چه حرکتی در امواج این صدا رو ایجاد میکنه … این خاطرات رو می خواستم تابستون بذارم حالا برای چه کسی بنویسم ؟ من از نرم افزارها زیاد سر در نمیارم اما میدونستم با اینهمه آموزش در محله بزرگمهر به مشکلی برخورد نمیکنه و کافیه بزرگتر بشه و از دنیای قصه ها وارد دنیای کامپیوتر بشه و یک عالم دوست برای کمک در این زمینه داره …
در ضمن بعنوان مادر یک کودک نابینا یک جمله ای که منو خیلی اذیت میکنه و البته اهمیتی هم نداره اینه که نابینایان متحد نیستند این مشکلات فقط برای ماست … در انجمن زیست استان که من همکاری دارم گروه تلگرام انجمن تا الان ۳ انشعاب پیدا کرده و هر دفعه سر یک جمله دوستانی قهر کردن و رفتن … ولی خوشبختانه کسانی که تازه اومدن و درجریان نیستند از مطالب علمی اون استفاده میکنن و مهم هم همینه …حالا نمیدونم بعنوان مادر محله چقدر اعتبار دارم … فکر کنم هیچی … ولی اگر نابینایان بخصوص کودکان و نوجوانان نابینا براتون اهمیت دارن مدیران خوب محله گذشت داشته باشین همه ی شما ویژه و خاص هستین وخیلی به همه ی مدیران سخت کوش ارادت دارم و لطفا محله رو تنها نذارین… من هم کاندید میشم و بخاطر پسرم در کادر مدیریتی ثبت نام میکنم و کم کم باید از دنیای زیست شناسی فاصله بگیرم و وارد دنیای پسرم بشم و برای پیشرفت جامعه نابینایان باید ، باید از خوابم بزنم و بیشتر همکاری کنم ولی من فقط میتونم یک مدیر در رده آخر باشم چون از دنیای کامپیوتر اصلا سر در نمیارم ولی میتونم یاد بگیرم … باز هم میگم بعنوان مادر محله خواهش می کنم گوشکن رو تنها نذارین اون فقط چند سال بیشتر نداره نذارین در دوران کودکی غم تنهایی رو به تنهایی حس کنه … همه کنارش باشیم تا روز به روز بیشتر رشد کنه شاداب تر بشه و مشکلاتش رو به آرومی حل کنیم… در پناه حق

سلام دوستان
سلامی که اکثرا مخصوص من بود و همه تون رو به عنوان دوست قبول داشتم.
منی که همیشه گفته بودم که گوش کن ناجی منه بعد از اتفاقهایی که برام افتاد گوش کن بود که منو کمک کرد تا به زندگی برگردم گوش کن بود که به من راه و چاه رو نشون داد
چون مدیونش بودم چون دوستش داشتم چون بچه هاشو دوست داشتم بعد از غلطگیر محله که تو عموم به دوستان میگفت که فلان کلمه غلطه تصمیم گرفتم که این کارو خصوصی انجام بدم و فکر کردم اگه این کارو تو خفا انجام بدم کسی نمیرنجه و یه کمکی هم برای ترویج صحیح نویسی میشه چون معتقدم که نابینا نباید غلط بنویسه فقط چون نابیناست.
بگذریم کارو شروع کردم و ادامه دادم و تا اینجا رسوندم حالا هم فکر میکنم اشتباهی از طرف من سر نزده که لایق قلم شدن پاهام باشم یا لایق شنیدن تهمت تقلب تو جشنواره
دوستان بیست هزار تومان واقعا ارزش تقلب رو نداره منی که اصلا نمیخواستم این پول رو بگیرم و از شهروز شماره حساب گوش کن رو خواستم تا واریز کنمش به حساب گوش کن چون جهان پی خراب بود اما گفت که باید با جهان پی واریز بشه پس چشمداشتی به جایزه یا مقام نداشتم که با تقلب بیام پنجم بشم هیچ وقت اینو نمیبخشم زهره جان.
دوستان از خودم بگذرم و برای گروهی که هنوزم برا تکتکشون ارزش قائلم بنویسم.
ما اگه کار خوبی کردیم و اگه یه ذره مثبت بودیم وظیفه مون بوده و انگار هم که اصلا مثبتی نبوده که وظیفه مون باشه به خاطر همۀ خطاهایی که مرتکب شدیم از همه تون عذر میخواییم.
ببخشید که باعث شدیم شما از سایت محبوبتون برید ببخشید که باعث شدیم مجتبی کم رنگتر باشه ببخشید که باعث شدیم رعد تو سایت باشه و شما رو تخلیۀ اطلاعاتی کنه.
ببخشید که باند بازی کردیم و خیلیها رو به عرش بردیم و بعضیها رو با مخ کوبوندیم به فرش من رسما از همه تون معذرت میخوام.
پریسا کاربر گوش کنی دو ماه پیش و مدیر امروز با تو اگه تو میگی با کسی دربارۀ گوش کن حرفی نزدی پس اون فایل صوتی که دست ماست و تحریکهای بر ضد گوش کن تو رو نشون میده چی میگه؟!!! متأسفم که هیچ وقت بهت نمیگم که طرف کی بوده و اون فایل چی بوده اما این همه خودتو به مظلومیت نزن
آقا آریا شما که تو گروههای واتسآپ عضو نیستید به نظر شما اگه با کسی حرفی نزدی یا از طرف کس دیگه ای نیومدید از کجا میدونی که گروه محله به درد نمیخوره؟ یا از کجا میدونید که گروه موبایل کمپ بیشتر از گروه محله به درد بچه ها میخوره آیا این کارا چیزی به جز تمایل برای تعطیلی گوش کن موفق نیست؟
آقای کریمی شما ظاهرا بازیگر نقش اول کامنتهای این پست بودید و تمام تلاشتون رو برای سرکوب کادر مدیریت به خصوص شهروز کردید که نمیدونم چرا این قدر دشمنی, اینقدر عند, تا این حد نفرت… آخه به چه قیمتی؟ یعنی الآن شما فکر میکنید به کجا رسیدیم؟ تمام حرصتون خالی شد؟ الآن احساس آرامش میکنید که گوش کن به خط پایان رسید؟
دوستان شما که ما رو به راحتی قضاوت کردید بیایید دربارۀ این چیزها هم قضاوت کنید
این انتقادها اکثرا چیزی به جز تخریب شخصیت چند نفر نبود و من نمیتونم انتقاد چندتا گماشته رو قبول بکنم.
واای که چقدر سخته که بدونی این همه بد بودی ابلیس مجسم بودی و خودت خبر نداشتی.
بچه های منتقد از همه تون ممنونم که چشم ما رو باز کردید و ما رو از وجود پلید خودمون آگاه کردید.
ممنونم که بهمون فهموندید که هیچ غلطی نکردیم به جز پروندن شماهایی که دلسوز سایت هستید و وجود نحس ما باعث شده شما نباشید.
ما دیگه نیستیم دیگه نخواهیم بود گوش کن رو بوسیدیم و گذاشتیمش کنار برای شماهایی که گماشته جمع میکنید و میفرستید ازمون انتقاد کنن و به همه بگن که تا این شیاطین تو گوش کن هستن ما نیستیم مجتبی خودت باش و بس
البته یادمونم نره که مجتبی هم یه زمانی که بود مثل ما انتقاد میشنید و اونم دقیقا مثل ما خود ابلیس بوداا و یادمونم نره که یاد گرفتیم که تا کسی یه کم موفق میشه بکوبیمش و نابودش کنیم.
پریسا خانم دیشب رفتم سایتت رو خوندم و دیدم که چندتا کامنت داشتی که گذاشتیش به حساب ماها ولی باز بی انصافی کردی باز اشتباه کردی ما خبر از کامنتها نداشتیم میگم ما چون پرسیدم و میدونم که بقیۀ شیاطین هم خبر نداشتن
ببین معذرت میخوام ولی تهمت زدی.
بچه ها من فهمیدم که چقدر زود میشه آبادیها رو خراب کرد و چه راحت میشه دل کسی رو شکست
شما پریسیما رو گریوندید شما کسی رو که حالا حالاها گریه نمیکرد رو گریوندید و بهش فهموندید که باااز شکست خورد بهش فهموندید که اشتباه کرد بهتون اعتماد کرد بهش فهموندید که باید تو تنهایی خودش میسوخت و میساخ اما به شماها پناه نمیآورد.
انصافا هر کاری که انجام دادم و نه بهتره بگم انجام دادیم از ته دل بود و اگه گاهی هم اشتباهی بوده عمدی نبوده.
من از همه تون خداحافظی میکنم و همه تون رو به خدا میسپارم.
حلالم کنید و بدونید اگه کاری کردم که رنجیدید یا اشتباهی مرتکب شدم عمدی نبوده.
مقاله ها رو ویرایش میکنم و زمانبندی میکنم تا سر وقت برسه و شما به یاد من بخونیدشون البته اگه کسی مایل باشه این کارو ادامه بده بهتر میشه باز خبرم کنید ولی اگه داوطلبی نبود بازم مثل قبل انجامشون میدم.
خدا نگهدار.

پریسیما جان.
شما هم اگه از من بدی و زحمت و همه چی دیدی به بزرگواری خودت ببخش.
همینطور که تو خصوصی نوشتم، منم با این وضع حاضر به ادامه نیستم.
امیدوارم مسائل و مشکلات حل بشه و باز هم مثل سابق با هم و در کنار هم باشیم.
ولی اگه نشد، با هم میریم.
موفق باشی عزیزم.

سلام
واقعا الآن دیگه موندم چی بگم یا چطوری بگم, ما اون قدر زیاده روی کردیم اون قدر خود خواهانه برخورد کردیم, اون قدر جلو رفتیم تا داریم دستی دستی الکی الکی سایت و محله رو میسپاریم به دست فنا و نابودی.
نمی گم من منتقد نیستم ناراضی نیستم اینجا همه چیز برام گل و بلبل بود و ….. ولی بچه ها اینجا فقط برای من و شما نبود که پست میذاریم و کامنت میدیم و حتی ثبت نام کردیم. می دونید چند تا نابینای دیگه, چندتا خانواده های نابیناهای دیگه, چند تا بینای غیر مرتبط با نابینایان میومدند و می خوندنمون گاهی توجه می کردند بهمون شاید نکته ای یاد می گرفتند تلنگری بود براشون نوشته های اینجا و خب گاهی هم بی توجه رد می شدند ….. ما اینجا فقط خودمون نبودیم که برای رضایت و خوشی خودمون طوری پیشش ببریم که خودمون رو ارضا کنه و اگه نشد یه برنامه دیگه یه راه دیگه تا ببینیم چی پیش میاد ….. نه بچه ها این راهش نیست و من واقعا متاسف و ناراحتم ….
برای خودم نه چون خودم اون قدر کار دارم و گرفتاری و دغدغه دارم که چندان فرصت نمی کنم سر بزنم و از خیلی مطالب استفاده کنم ولی برای اون دوستی که سردرگمه راهش رو نمی دونه و می تونه با خوندن یه کلمه از اینجا حد اقل یه تلنگر به خودش بزنه و بدونه و بفهمه که می تونه برای اون ناراحتم. ناراحتم که این تیریبون عمومی که داشتیم و می تونستیم خودمون و توان مندیهامون رو به جامعه اثبات کنیم رو داریم نابود می کنیم.

من همون روزهایی که داستان تلگرام در باتو پیش اومد توی اون سایت ثبت نام کردم و یه پست نوشتم. قصد نداشتم اینجا چیزی مطرح بشه. ولی چون خیلیها حرفشو زدن، متن پستم رو که هرگز از طرف مدیران باتو منتشر نشد رو اینجا میذارم. البته بگم که از عدم انتشار پستم ناراحت نشدم و به تصمیمشون احترام گذاشتم و انتشار اون پست اینج به معنی ناراحتیم از عدم انتشارش نیست. فقط خواستم توضیحاتی داده باشم به ابهاماتی که تو این پست مطرح شد. این رو هم بگم که چند نفر اسمشون تو این پست آورده شد که الآن تو این پست کامنت نذاشتن که اقتضای اون زمان رو میکنه و به الآن ربط نداره و فقط خواستم بدون هیچ دستکاری متن اون پست رو منتشر کنم و قصد خاصی نسبت به کسی ندارم.
اینم پست منتشر نشده ی من در باتو:
درود بر شما دوستان عزیز سایت خوب باتو.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
از این که افتخار دارم برای اولین بار در این سایت پست منتشر کنم خوشحالم. از تمام بچه های مدیریت سایت باتو هم که این فرصت رو به من دادن تا بتونم کمی با شما همکلام بشم نهایت سپاس و قدردانی رو دارم. من دارم برای اولین بار در سایت نابینایی به جز گوشکن مطلب منتشر میکنم و برای این کارم هم دلایل خاص خودم را دارم. مهمترین دلیلم هم این است که این سایت رو سایتی پویا و با قابلیت بالا دیدم که میتونه در زمینه های مختلف به همنوعانش خدمت کنه و باعث بهبود شرایط زندگی نابینایان بشه.
اما دلیل دیگه ای که باعث شد که افتخار همصحبتی با شما رو داشته باشم این بود که مسائلی در چند روز گذشته اتفاق افتاد که شاید در شأن من و شما و بهتره بگم در شأن جامعه ی نابینایان نبود. خب دلیلش هم اینه که ما ایرانیها، بینا و نابیناهم نداریم. هممون یه اخلاقی که داریم اینه که همیشه اسیر سوء برداشتها و سوء تفاهمها میشیم. همیشه بیشتر سعی داریم از گفته های فرد مقابلمون برداشت منفی داشته باشیم تا این که بخوایم با خوشبینی به گفته های طرف دقت کنیم. اتفاقاتی که در روزهای گذشته رخ داد، همگی شاید ریشه در همین افکار و خلقیات ما داشته که شاید میشد با کمی دقت بیشتر، با کمی صبر بیشتر و با کمی خوشبینی بیشتر، نذاریم کار به اینجاها بکشه و تمام تاریخ چند سال اخیر روابط ما در فضای مجازی دوباره مرور نشه.
من به قصد گله و شکایت نیومدم. من دست دوستی رو به طرف شما دراز کردم، هرچند میدونم که خیلی از شماها اون رو نخواهید فشرد و حتی اگر هم دست دوستی با من دهید، سردی دستتون رو حس خواهم کرد که ناشی از کراهتی درونی داره که اون رو حس میکنم.
اما یه کمی هم من درد دل کنم. نظرتون چیه؟ خب چه اشکالی داره؟ مگه فقط سیروس یا آقای سعداللهخانی یا آقای مشیرآبادی دل دارن؟ مگه من دل ندارم؟ مگه من عاطفه ندارم؟ چرا شما باید اینطور فکر کنید که من از اتفاقات پیش آمده خوشحالم؟ چرا باید فکر کنید که الآن به هدفم رسیدم؟ چرا باید فکر کنید که میخوام بین نابیناها تفرقه بندازم؟ مگه خود من پست نزدم که بیایید به مجلس انتقاد کنیم؟ مگه من خودم پست نزدم که نذاریم یه عده به نام خدا و پیغمبر از اسلام سوء استفاده کنن و بینمون جدایی بندازن؟ مگه خود من نبودم که سر قضیه ی نامه به رئیس جمهور همه ی تلاشمو کردم که کنار امیر بتونم بیشترین تأثیر رو داشته باشم و برای دهها نفر از بچه هایی که به نت دسترسی نداشتن به اسمشون نامه فرستادم.
بچه ها! باور کنید، ایمان داشته باشید، بپذیرید که ما دشمن هم نیستیم. ما اگر الآن به جایی نرسیدیم به خاطر این بوده که همیشه همدیگه رو مقصر دونستیم. همیشه گفتیم یه عده هستن که نمیخوان و نمیذارن. ولی هیچ وقت فکر نکردیم که شاید ناخواسته ما هم یکی از همون یه عده باشیم. من نمیخوام خیلی این پست طولانی بشه. فقط چند نکته رو مینویسم و مرخص میشم.
سیروس عزیز. تو قبل از راه اندازی سایت باتو، یکی از فعالترین کاربران سایت گوشکن بودی. خدمات زیادی هم به همنوعانت توی اون سایت کردی که همشون هم قابل توجه بود. توی همون مقطع، بارها با هم توی اسکایپ حرف زدیم و روابط ما روابط مثبتی بود. حتی خیلی وقتها انقدر تعداد پستهات زیاد میشد که من خودم بهت میگفتم که پستهات رو با زمانبندی بزن چون ممکنه اگر همش رو با هم بزنی بازخورد مناسبی نگیری و استقبال ازش اونطور که باید نباشه. تو هم خیلی منطقی قبول میکردی. حتی به من گفتی که پستهات رو به خاطر مشغله ای که داری یه جا میفرستی و من خودم هرطور که میدونم زمانبندیشون کنم و من هم با کمال میل این کار رو برات میکردم. حتی بعد از این که سایت باتو راه اندازی شد، بارها و بارها توی گوشکن پستهایی منتشر شد که به بچه ها اطلاع رسانی شد که یه پست مفیدی اینجا هست و لینکش رو هم میذاشتیم که کاربرها بیان و بخونن. مثل پستی که اکبر غفارزاده زد و پستی از شما رو تو گوشکن معرفی کرد. یا پستی که خودت زدی و سررسید باتو رو معرفی کردی برای عید نوروز. ایده ی قهوه خانه ی تو باعث نزدیکتر شدن بچه ها تو محله به هم شد که یکی از ماندگارترین کارهای تو توی گوشکن بود. توی همون وقتا من بارها و بارها توی پستهای تو کامنت گذاشتم و از خدمات و الطافت بهمون تشکر کردم. اینها رو برات نوشتم که بهت اثبات کنم نه من و نه مجتبی و نه سایت گوشکن هیچ مشکلی با تو و سایت باتو نداریم. اصلاً چرا باید مشکلی داشته باشیم؟ مگه غیر از اینه که هدف همه ی ما استقلال و یادگیری نابینایانه؟ خب تو یه جور یاد میدی، ما هم یه جور. اتفاقاً اختلاف سلیقه خیلی وقتها سازنده هست و باعث میشه مخاطبان مختلف با سلایق مختلف بتونن مطالب مورد علاقشون رو راحتتر پیدا کنن و ازش استفاده کنن. پس هیچ دلیلی نداره که تو فکر کنی من با تو مشکلی دارم و میخوام تخریبت کنم. آخه من و تو وقتی هنوز حتی یه دقیقه هم همدیگه رو ندیدیم چه طوری میتونیم با هم مشکل شخصی داشته باشیم؟ من اگر توی پست تلگرام چیزی نوشتم، دلیلش فقط و فقط یه اظهار نظر ساده بود. خب مثلاً شما میتونستید فایل آموزشیتون رو با بیتریت پایینتر بذارید که حجمش بیاد پایین. یا حد اقل توی پستتون یا آموزشتون خودتون اعلام کنید که این برنامه هنوز مشکلاتی داره که بهش واقفید. ولی وقتی با اطمینان کامل و با یه تیتر پر سر و صدا از تلگرام وب خداحافظی کردی و اونطور تبلیغ برنامه رو کردی، خب من هم دیدم خداییش کمی اغراق شده و کمی ناراحت شدم. چون معتقدم که باید همیشه به کاربرمون راست بگیم و اگر هم کاری میکنیم خودمون هم معترف به نقاط ضعفمون باشیم. هیچ شکی نیست که دانش فنی تو در کامپیوتر و اندروید دهها برابر من هست و من هیچ ابایی از اعتراف به این موضوع ندارم. من یاد گرفتم همیشه کلمه ی نمیدانم رو در جاهایی که واقعاً نمیدانم استفاده کنم و ازش خجالت نکشم. به هر حال، قبول کن که حتی اگر کامنت اول من کمی تند بود، اگر تو کمی خودتو کنترل میکردی و واکنش تند نشون نمیدادی منم ادامش نمیدادم و کار به اونجاها نمیکشید. کمی هم دلخورم چون این پست و فضای آزاد کامنتهاش باعث شد که زخمهای کهنه سر باز کنن و مسائلی مطرح بشه که هیچ ربطی به موضوع پست نداشت و خیلیها فضا رو برای تصفیه حساب با من مناسب دیدن و متأسفانه ماجراهای ماهها و سالهای گذشته دوباره مطرح شد. من توقع داشتم کمی روی این مسأله مدیریت میکردی و حد اقل نمیذاشتی مسائل و گذشته ها بحثشون وسط بیاد و خیلیها با باز کردن مسائل سالها و ماههای قبل سعی به تخریب همدیگه داشته باشن. با همه ی اینها، اگر نقشی هرچند کوچک در به وجود آمدن حواشی چند روز اخیر در این سایت داشتم، در مقابل همه از شخص تو و خوانندگان این سایت معذرت میخوام و متأسفم. به هر حال پیش اومد و باید و گذشت و فقط میشه طوری رفتار کرد که دیگه از این اتفاقات رو در بین خودمون نبینیم.
اما بریم سراغ دوست و همنوع عزیز خودم جناب غفور نادری گرامی. اول از هرچیز، من خیلی دوست داشتم دیروز شما رو ملاقات میکردم. ای کاش وقتی تهران بودید یه خبری به من میدادید تا حد اقل یه پذیرایی مختصری در خدمت شما بودیم. به هر حال شما مهمان شهر ما بودی و وظیفه بود که در خدمتت باشیم. اما خب ظاهراً کم سعادتی از من بوده. اما جناب نادری، دوست عزیز من. همینجا اعلام میکنم، هر کس، حتی اگر یک بار کامنت توهینآمیز به شکلی که توی پست تلگرام گذاشتی براتون فرستاده، تا آخرش پاش وایستا و بهش رحم نکن. نذار بین بچه ها جا بیفته که یه کامنتی میدن و فوقش مدیرا حذفش میکنن و تموم میشه. من خودم شخصاً این رفتار زننده رو محکوم میکنم و برای این کار حاضرم هر کمکی که از دستم برمیاد بهت بکنم تا بتونی به حقت برسی و یک بار برای همیشه این افراد رو سر جاشون بنشونی.
اما غفور عزیز. من و شما تقریباً از یه نسلیم. فکر کنم شما پنج سال بزرگتر از من هستی و همین هم برای من کافیه تا احترام برادر بزرگتر خودم رو داشته باشم. شما میخوای از من شکایت کنی، خب باشه مشکلی نیست. من اگر کاری کرده باشم، اگر جرمی مرتکب شده باشم، اگر خطایی کرده باشم، باید تاوان بدم و میدم. گردن من از مو هم جلوی قانون باریکتره و هیچ مشکلی نیست. اما من همیشه و همیشه شما رو آدم خداترسی میدونم و احترام زیادی برات قائلم. چون دیدم که با این که ذهنیت خوبی نسبت به ما نداشتی، توی برخی از پستهای گوشکن کامنت گذاشتی و توی محله حضور داشتی. دیدم که برای ختم قائله ی شب قدر، تابستون امسال چه قدر تلاش کردی که آخرش هم دیدی که نشد و دیدی که چرا نشد. دیدی که ما با حسن نیت اومدیم ولی به هر حال شرایط اونطور که باید پیش میرفت پیش نرفت. غفور عزیز. من همین پارسال، روز بیست و دوی بهمن، در جریان نوار قصه هایی که برای بچه ها توی سایت میذاشتم، نوار قصه ی زادگاه خونین رو گذاشتم و اون رو به همه ی شهدای انقلاب و جنگ تقدیم کردم و به طور اختصاصی هم به جناب سعداللهخانی و همسر شهید خواهرشون تقدیم کردم. ما توی سایت گوشکن تا حالا دوتا مستند از زندگی دو جانباز داریم. آقای دکتر کاظم شمس مفرحه و آقای حسن احمدی. من بارها و بارها توی برنامه ی زندگی ادامه داره که ویژه ی نابینایان بود و بعد از اون به نام امید نشاط زندگی تغییر نام داد با جانبازان زیادی مصاحبه کردم و همیشه هم خودم دنبالشون رفتم و حتی خیلیهاشون به خاطر بزرگواریشون و به خاطر این که نمیخواستن کسی فکر کنه اونها دنبال مطرح کردن خودشون هستن حاضر به مصاحبه نمیشدن که با اصرار من بالاخره حاضر میشدن چند دقیقه ای مصاحبه کنن. ما چندین و چند رادیو فیلم با موضوع دفاع مقدس و جنگ تحمیلی توی محله داریم که میتونید برید و دانلودشون کنید. حتی سلیمان اویسی که اتفاقاً همزبان شما هم هست، خودش بارها و بارها پست زده و مطالبی در مورد روی مین رفتن کودکان در مناطق جنگی نوشته و حتی خودش هم یکی از آسیب دیدگان و جانبازان همین حوادث هست. عموی خود من پنج سال اسیر بأسیها بوده و همین الآن هم ترکش در بدن داره. با همه ی این موارد، انصافاً چرا شما باید فکر کنی که ما به شهدا و جانبازان توهین کردیم؟ شهدای ما از جونشون به خاطر این خاک گذشتن. همه چیزشون رو گذاشتن و رفتن تا ما الآن باشیم و به هم کمک کنیم نه این که سر همین شهدای عزیز به جون هم بیفتیم و سعی کنیم همدیگه رو بکوبیم. شما از نظر من انسان بزرگی هستی و حسن نیتت هم ماه رمضان امسال به ما ثابت شد. هر توضیحی هم لازم بود که بدم دادم. با همه ی اینها، اگر واقعاً فکر میکنید که حقی از شما از طرف من ضایع شده، اگر فکر میکنید من توهینی به شما کردم، از شما خواهش میکنم با من قاطعانه برخورد کنید و از شکایتتون منصرف نشید. من اگر خطایی کردم باید تنبیه بشم و شما هم اگر از طرف من آسیبی دیدید باید به حقتون برسید و اگر حقی از شما به گردن من باشه، تا شهر شما که هیچ. تا اون سر دنیا هم میام تا مدیون شما نباشم. شما زحمات زیادی برای نابینایان کشیدید و الطاف شما همیشه جای تقدیر و تشکر داره و قبول دارم که شاید اونطور که لایق شما بوده قدردان زحمات شما نبودم. فقط یه جمله مینویسم و صحبتم با شما رو تموم میکنم. همیشه سعی کنیم همه چیز رو اونطور که واقعاً هست ببینیم نه اونطور که خودمون فکر میکنیم درسته.
جناب سعداللهخانی عزیز، عمو علی، عموجان، سلام. اول باید بگم که من هنوز مزه ی اون بستنی که تو نجفآباد بهمون دادی زیر زبونم هست و اگر روزی به اصفهان اومدم، اگر هنوز ما رو دوست داشتی بیا بریم، ولی اینبار مهمون من. عمو جان. من بعد از ترکیه رفتنم عوض نشدم. چون اصلاً ربطی به هم ندارن. ولی نمیدونم بعد از ترکیه رفتن من چه اتفاقی برای شما افتاد. ما دو روز قبل از رفتن من بیش از دو ساعت تو اسکایپ با هم حرف زدیم. من همه چیز رو براتون توضیح دادم و شما هم قانع شدید. همه ی مشکلات و سوء تفاهمها بین ما و شما اون روز حل شد و کلی با هم گفتیم و خندیدیم. ولی نمیدونم چرا دوباره توی اون پست خانم مظاهری مجدداً شما آزرده خاطر بودید. من حد اقل توقعی که از شما داشتم این بود که همونطور که یه بار با گفتگو مشکل رو حل کردیم، قبل از این که اون کامنتها رو بنویسید و اون اتهامات رو به ما بزنید، با من حرف میزدید. یا مثل دفعه ی قبل متقاعدتون میکردم، یا شما من رو قانع میکردید. حد اقل توقعی که داشتم این بود که به احترام خاطرات شیرینی که با هم داشتیم با ما برخورد دوستانه تری میکردید. حساب و کتاب مالی ما کاملاً مشخصه و هنوز هم پول بچه ها توی سایت هست و داره برای سایت هزینه میشه و تا زمانی که این پول به اتمام نرسه ریالی از بچه ها طلب کمک نخواهیم کرد. خب این سایت آقای نادری رو داره که شرایط اقتصادیش طوریه که میتونه هزینه ها رو تأمین کنه و از بچه ها کمک نمیگیره، یکی هم مثل ما نمیتونه. خب حالا چون ما پول نداریم و نمیتونیم سایت رو خودمون تأمین کنیم به نظر شما تعطیلش کنیم بریم آیا؟ الآن دو ماه بیشتره که سرعت سایت مشکلش حل شده و دیگه کسی مشکل پست زدن و کامنت دادن نداره. همون موقع اگر به من گفته بودید، براتون توضیح میدادم که در حال تعمیر بخشهای خراب سایت هستیم و به زودی مشکلاتش برطرف میشه که شما هم دچار اون سوء تفاهم نمیشدید. ما پول شما رو برگردوندیم چون دوست نداشتیم با تردید به ما کمک کنید. دوست داشتیم با باور قلبیتون، با اعتماد به ما، با رفاقت این کمک رو به ما بکنید که احساس کردیم اینطور نیست و خواستیم که هم شما آسوده تر باشید و هم ما احساس دِین به شما نداشته باشیم. به هر حال جا داره که از همه ی حمایتهایی که به وقتش از من داشتید از شما تشکر کنم. هرچند که الآن اون حمایتها رو اشتباه میدونید. ولی به هر حال شما زمانی به من لطف داشتید و من موظفم بابت تمام الطافتون ازتون تشکر کنم. همیشه هم به فکر قلبتون هستم و آرزو میکنم که بهبودی کامل براتون حاصل بشه، حتی اگر این آرزوی من رو برای خودتون باور نکنید. من ترجیح میدم عمو علی که تو ذهنم هست، هنوز همون عمو علی باشه که زادگاه خونین رو بهش هدیه دادم و همیشه توی پستهام کامنت میذاشت و بهم لطف داشت. دیگه اگر این احساس فقط از طرف من یک طرفه هست، این دیگه کم سعادتی من هست.
اما یه صحبت کوچکی هم با حافظ عزیز دارم. حافظ حسینی، دوست عزیزم که معلم هم هست و احترام معلمها همیشه برای من واجب بوده. حافظ حسینی که همیشه گفتم از من خیلی باسوادتره و هیچوقت بابت این اعترافم خجالت نکشیدم. حافظ جان. من فکر میکردم هر مشکلی بین ما بود، توی پستی که برای نقد خودم گذاشتم تموم شد. احساس کردم اونجا گفتنیها گفته شد و ما دیگه با هم دوست هستیم. حتی اگر یادت باشه من توی پست اشکان که برای رفع مشکلات محله زده شده بود از نظراتت حمایت کردم و حتی توی پستهایی که تو گوشکن گذاشتی برات کامنت گذاشتم و تحسینت کردم. شاید نتونی و یا نخوای باور کنی ولی من واقعاً آدم بی اخلاقی نیستم. من برام کمی ناراحت کننده بود که تو تو این سایت حرف چند ماه پیش رو دوباره شروع کردی. ماجرایی که هممون تمام شده میدونستیم و پذیرفته بودیم که هرچه بود تمام شد. شاید برات جالب باشه که همین سه شنبه چهار اسفند، من و داوود چوبینی و کمیل نوبختی برای حل مسأله ی گاتا توی دفتر روزنامه ی ایران سپید دست در دست هم گذاشتیم. دیگه همه میدونن که من و داوود چه قدر در ماجرای داتواکر با هم بحث داشتیم. حتی بعد از جلسه هم توی مترو رضا خلیلی رو هم دیدیم و در تمام چند ساعتی که با هم بودیم، به جز گفتن و خندیدن و رفاقت و صمیمیت چیزی بین ما نگذشت. در صورتی که شما مجدداً تقریباً همزمان با گفتن و خندیدن ما با هم، اینجا ماجرای داتواکر رو مطرح کردی. ای کاش سعی کنیم کمی مثبتتر باشیم. سعی کنیم دوستانه تر رفتار کنیم. بله. حق با شماست. من اون زمان گفتم پونزده هزار تومن پولی نیست و الآن هم میگم. ولی تمام حرف من در اون ماجرا توی دو نکته خلاصه میشد و حتی میتونی از خود رضا هم این رو بپرسی که همون موقع که من باهاش سر متن توافق، تلفنی حرف میزدم چه قدر روی این دو نکته تأکید داشتم:
۱: چرا قبل از محاکمه قصاص کردید؟ چرا قبل از این که داتواکر رو پخش کنید، اعتراضتون و درخواستتون رو خصوصی به محمود منتقل نکردید. مطمئن باشید اگر شما با محمود اتمام حجت میکردید و بعد اقدام میکردید، شاید من و شما هم الآن در یک جبهه بودیم.
۲: چرا سر داتواکر انقدر دیر اقدام کردید؟ من رسا رو همون ساعت اول که منتشر شد گرفتم و تست کردم و همون لحظه هم به همه گفتم که نخرن. نتیجش هم این شد که تنها ۲۵ نفر رسا خریدن که این ۲۵ نفر هم طبق توافق ما در جلسه با شرکت گاتا قراره پولشون بهشون برگرده. اما سر داتواکر، چهل روز از انتشار و فروشش گذشت که شما اقدام کردید. در این مدت افراد زیادی دات واکر رو خریدن که اگر حرف شما درست باشه حقشون ضایع شد. چیزی نزدیک به هشتصد هزار تومن بابت فروش داتواکر درآمد نصیب محمود شد. آیا تونستید حق این افراد رو بهشون برگردونید؟ آیا اقدام چکشی شما پول اون پنجاه شصت نفر رو مثل الآن که ما داریم پول رو از گاتا پس میگیریم بهشون برگردوند؟ من با حرکت شما مشکل خاصی نداشتم. تنها مشکلات من بیشتر با زمان و نوع برخورد شما بود که هنوزم سر حرفم هستم و ازش برنمیگردم. الآن هم دارم میگم. بهتر بود این تلگرام با حجم کمتر و با توضیحات واقعیتر منتشر میشد تا ذهنیت کاذب رو برای بچه ها ایجاد نکنه که یه برنامه ی بینقص منتشر شده و دیگه تمام مشکلات برطرف شده. به هر حال اگر شما من رو دوست خود ندونی، من شما رو استاد خودم میدونم و برای شخصیت و شغل و جایگاه علمی شما احترام فراوانی قائلم، حتی اگر تمام اینها یک طرفه باشه و ذهنیت شما همچنان همونی باشه که تا حالا بوده.
در پایان از همه ی خوانندگان محترم سایت باتو پوزش میخوام که اولین پست من اینجا انقدر طولانی شد و تشکر میکنم که تحمل کردید و این مطلب رو تا انتها خوندید. بار دیگر هم اگر کوچکترین تأثیری در حواشی به وجود آمده در روزهای اخیر داشتم، از تکتک شما معذرت میخوام و امیدوارم به قول سیروس ما روزی مثل گذشته که همه زیر یه پرچم بودیم، حتی اگر چند سایت شدیم، دستمون تو دست هم باشه تا بتونیم به حقوق واقعی خودمون برسیم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

اصلا چه ضرورتی داشت ما نفع جمعی رو فدای صمیمیت خودمون کنیم. چه مهم که بعضی دوستان رفتند و نیستند خودشون عقل داشتند و صلاح مملکت خودشون رو بهتر از ما میدونستند در مقابل اونها هیچ وظیفه ای نیست ولی هستند کسانی که به یه خط تجربه اینجا نیاز دارند و ما داریم محرومشون می کنیم.
زدن این پست اصلا به کل از اول اشتباه بود چون ما به کل فرهنگ انتقاد کردن رو نداریم و به جای انتقاد سازنده میخوایم اشخاص رو بکوبیم و نابود کنیم و له کنیم و بگذریم یه چیزی ننویسم از سر ناراحتی دلگیری درست بشه.
به کادر مدیریت فعلی حق می دم نخواند که باشند ولی نمی دونم مهمه اینجا باشه و بمونه حیفه از بین بره یه تصمیم درست بگیرید, سپردنش به یه افرادی که نمی دونیم و نمیشناسیم و شاید تجربه و قدرت فنی و علمیش رو هم نداشته باشند درست نیست و اینکه اینجا حدود چهارصد نفر ثبت نام کردند تک تک مدیران اینجا در قبال این اطلاعات مسوولند درست نیست با یه تصمیم بدون آینده روشن همه چیز رو واگذار کرد و رفت و یادتون باشه اطلاعات بچه ها چیز الکیی نیست …..
فقط به عنوان جمله آخر:
کاش ما یاد می گرفتیم غیر از خودمون رو هم ببینیم و یه کم فقط یه کم انصاف و گذشت داشتیم

سلام آقا جواد.
در مورد کامنتی که شمارۀ خانمتون توش بود، ایشون خودشون خواسته بودند حذف بشه.
قبول دارم که متأسفانه در انتشار کامنت که ظاهرا نصف شب بوده و من هم مثل خیلی از دوستان آنلاین نبوده و در خواب غفلت به سر میبردم، بی دقتی شده. از اونجایی که حریم خصوصی کاربران برامون مهمه من در اولین فرصتی که اون کامنتو دیدم، ویرایشش کردم.
به هر حال به سهم خودم بابت کوتاهی که شد عذر میخوام.
امیدوارم خانم محترمتون هم ما رو عفو فرمایند.
موفق باشید.

سلام.
انقدر حرف دارم که نمیدونم از کجا باید شروع کنم. اول از همه بگم که مجتبی این پست رو بدون هماهنگی با بقیه نزده. تقریباً اکثر بچه های تیم مدیریت در جریانش بودن. حتی با هم قرار گذاشتیم که تا حد امکان کسی به جز مجتبی پاسخگوی کامنتها نباشه و تقریباً همین هم شد. به جز نازنین که چند مورد رو توضیح داد دیگه کسی دخالتی نداشت.
ما آدمها عجب موجودات عجیبی هستیم. زمانی که کامنتهای این پست رو دنبال کردم، برام خیلی چیزها جالب بود. برام جالب بود که رضای پونزده ساله، از کجا میدونست که زمانی که فقط مجتبی مدیر اینجا بوده خیلی بهتر بوده. برام جالب بود که یه جماعت نزدیک یک سال و نیم کنارم بودن ولی در واقع کنار مجتبی بودن و من در توهم به سر میبردم.
دلم گرفته بچه ها. این رو به حساب شاید آخرید درد دل من تو این محله بذارید. آخه میدونید چیه؟ آخر و عاقبت خوشی از درد دل کردنم اینجا ندیدم. تو همین پست، از درد دلهای من علیه خودم استفاده شد. خانوادم زیر سؤال رفت، بهم برچسب زده شد که مشکل روانی دارم و نمیتونم صلاحیت اداره ی اینجا رو داشته باشم.
وقتی کامنت پریسا رو خوندم، برام جالب بود. خیلی برام جالب بود که زمانی این سایت به پریسا زندگی داد، ولی شاید خود پریسا زندگی اینجا رو قراره ازش بگیره. برام جالب بود دستش تو دست کسایی هست که بارها توی محافل خودمونی و گفتگوهای خصوصیمون، بدترین و زننده ترین الفاظ رو در موردشون به کار میبرد. برام جالبه که اَخ های دیروز، چه طور برادران امروز پریسا شدن. برام جالب بود که پریسایی که اون کامنت رو گذاشت، همونی بود که پارسال دقیقاً در همون روز، از این که تونسته یه بستنی یواشکی بخوره چه ذوقی میکرد و چه خاطره ها که به خاطر این بستنی یواشکی تو ذهن هممون نقش نبست. ای کاش حالا که درست یک سال از اردوی نجف آباد میگذره، یه بار دیگه پستهای مربوط به اون اردو رو بریم و بخونیم. ای کاش یادمون نره، که اینجا قبل از یه سایت بودن، قبل از این که چیزی به کسی یاد بده، قبل از این که بخواد مفید باشه، یه محله بود. یه محله که هیچ همسایه ای نمیذاشت همسایش یه روز درد و غمش رو تنهایی تحمل کنه و هیچ همسایه ای شادیش رو تنهایی جشن نمیگرفت و همه رو توش شریک میکرد.
پریسایی جلوم ایستاده که روزهایی که از دردهام مینوشتم، از نامردی دنیا مینوشتم، از دلشکستگیهام مینوشتم، اولین نفر میومد و سعی میکرد تسکینم بده. سعی میکرد کمکم کنه تا اون روز رو راحتتر بگذرونم. ولی الآن خودش سختترین روز زندگیم رو برام رقم زد. دل کندن از جایی که مثل بچم ازش مراقبت میکردم و بزرگش کردم.
وقتی کامنت آریا رو دیدم، کلی به فکر فرو رفتم. هرچی فکر کردم، از بچه ها پرسیدم، پستها رو خوندم، نفهمیدم که دقیقاً چی شد که آریا اینطوری شد. آریا، کسی که پای ثابت شیطنتهامون بود، کسی که کلی خاطره ی خوب با هم داریم، کسی که حتی یک بار هم با هم خصوصی حرف نزدیم، کسی که فکر میکردم حد اقل دنیای شعر و ادب که بهش علاقه داره، لا اقل قلب صافی هم بهش داده، چنان ناعادلانه کوبید که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه. سؤال برام همیشه میمونه که من کِی، کجا، چه طوری چی کار کردم که اون آریا شد این؟ چرا آریا وقتی ازش پرسیدیم چرا تو محله نیستی گفت به خاطر مشغله ی کاری و مشکلش رو پنهان کرد؟ اگر میگفت چی میشد؟ فوقش این بود که الآن میگفت من مشکلاتم رو گفتم و کسی گوش نداد. وقتی دیدم که آریا فقط به خاطر حمایت از یه نفر دیگه حاضر شده استقلال شخصیتش رو حراج کنه دلم سوخت. دلم سوخت که ما برای نابودی یه نفر چه قدر حاضریم خودمون رو به خطر بندازیم. حاضریم حتی عزت نفسمون زیر سؤال بره ولی طرف رو بکوبیم.
وقتی کامنت محمد میرقاسمی رو خوندم، از خودم پرسیدم، واقعاً چرا؟ چرا تو دو سه ساعت نشستی و لینکهای پستهای ویندوز ده رو درست کردی؟ چرا وقتی تیتر پست محمد بیانگر محتواش نبود، اون رو درست کردی؟ چرا خواستی که محمد پستش توی گوگل راحتتر سرچ بشه؟ چرا خواستی تا حد امکان کار محمد بیشتر تو چشم بیاد؟ چرا احساس کردی محمد میتونه دوستت باشه و اگر باهاش کمی شوخی کنی ناراحت نمیشه. چرا الآن ازش عذرخواهی نکنم بابت تمام این اشتباهاتم. عذر میخوام محمد. غلط کردم بابت تمام این اشتباهاتم. منو ببخش داداش.
وقتی کامنت زهره رو دیدم، یاد این افتادم که توی جشنواره ی پژواک، با این که فایل زهره سی ثانیه بیشتر از حد مجاز بود، با این که تخلف محض بود، اون رو برنده اعلام کردم. دلیلش هم این بود که احساس کردم زهره جسارت این رو داشت که به عنوان یه دختر نشینه یه دکلمه بخونه بفرسته. بلکه خلاقیت داشت و این خلاقیتش انقدر برام مهم بود که حتی بالا بودن زمان فایلش رو نادیده بگیرم و کلی بعد از جشنواره مورد انتقاد از طرف کاربرها به صورت خصوصی قرار بگیرم که چرا حق یه نفر دیگه رو ضایع کردم. یادم اومد که سر اردوی نجفآباد، یه هفته ی تمام اون میگفت نمیاد و من خواستم که بیاد و آخرش هم اومد. یادم اومد که زهره تو این محله اولین نفری بود که تو اولین پستم برام کامنت گذاشت. یادم به خیلی چیزهای دیگه افتاد که بخوام اینجا بگم طولانی میشه. انقدر خوشیهامون زیاد بودن که فکر نمیکردم چند سوء تفاهم انقدر بتونه اهمیت داشته باشه که همه ی اونها رو به خاکستر تبدیل کنه.
در مورد عمو علی هم توی کامنت قبلیم نوشتم. توی متن پستی که برای باتو نوشتم و هرگز منتشر نشد.
این منم بچه ها. شهروز. یادتون هست آیا؟ من همونم که وقتی اومدم تو این سایت، وقتی می نوشتم، یه قطار کامنت زیر پستهام میذاشتید. من همون شهروزم که ده ماه تمام با نوار قصه ها سعی کرد کودکیهامون رو زنده نگه داره. من همون شهروزم که همنوع شماست. همونی که چشماش مثل شما نمیبینه. من همون شهروزم که یه انسانه و یه انسان همیشه ممکنه اشتباه کنه. من همون شهروزم که حتی توی سفرش هم در طول ده روز لحظه ای از شما غافل نبود و لحظه لحظه ی لذت بردنهاش رو باهاتون تو فایل صوتی قسمت کرد. من همون شهروزم که بارها و بارها به اشکال مختلف بابت اشتباهات گذشتش عذر خواست، ولی باز هم بابت همون اشتباهاتش محاکمه شد و حتی تو این پست هم اون گذشته ها دست از سرش برنداشتن.
بچه ها ما رفتیم. قراره بیایید و گوشکن رو به اوج برسونید. شما رو به خدا، التماستون میکنم نذارید گوشکن از بین بره. صدها نفر برای به اینجا رسیدنش زحمت کشیدن. همیشه بزرگ نگهش دارید و بزرگیش رو حفظ کنید. این رو هم بدونید که روزی خواهد رسید که شما جای ما هستید و عده ای به جای شما دارن همین مطالب رو علیه شما مینویسن. پس حسابی از این پست و کامنتهاش استفاده کنید و تجربه به دست بیارید. شاید ما قربانی شدیم تا شما نشید. اشکال نداره. اگر این هم خدمت به همنوع بود من با کمال میل به این قربانی شدن تن میدم.
وقتی بعد از خوندن کامنتهای این پست، صدای شکستن قلبم رو شنیدم، دیگه مطمئن شدم که رفتنی هستم. دیگه مطمئن شدم از استعفای الکی خبری نیست. دیگه مطمئن شدم اینجا هیچ کس منتظر من نخواهد بود. دیگه مطمئن شدم باید حد اقل همین چهار نفری که خاطره ی خوبی ازم دارن رو هم حفظ کنم و تا همینها رو هم از دست ندادم برم. برم یه گوشه ای از این دنیا، به مشکلاتم برسم. به زندگیم برسم. شاید حق با علی کریمی بود. من باید اول خودم و مشکلات خودم رو درست کنم، بعد دغدغه ی دیگران رو داشته باشم. من با قلبی شکسته از این محله میرم و بابت این شکستنم از کسی ناراحت نیستم. به هر حال پیش اومده و با چرکین بودن دل من چیزی نه درست میشه و نه اون احترامها برمیگرده. من همینجا میگم که همه رو بخشیدم. چه اونهایی که خودشون قصد داشتن تخریبم کنن، چه اونهایی که وکالت کس دیگه ای رو قبول کردن برای شکستنم. من همه رو حلال کردم. حتی اونهایی که خواستن ازم به خاطر کار نکرده شکایت کنن و منو به پای میز دادگاه ببرن. حتی اونهایی که شاید فکر نمیکردن تخریب شخصیت من به قیمت تخریب این محله ختم بشه.
در آخر هم از اونهایی که اومدن و خواستن که اینجا تغییر کنه میخوام که مسیرشون رو تا آخر پیش برن. الآن وقت عمله. تا حالا حرف زدید، حالا وقت عمل کردنه. بیایید و گوشکن رو به جایی که میخواید و باید برسونید. بیایید و انتقاداتی که ازمون کردید رو خودتون اصلاح کنید. شاید کمی زمانبر باشه. ولی نشدنی نیست. اینجا میتونه با مدیران جدیدش هم همون گوشکن بزرگ بمونه. من هم یه گوشه از این دنیا، یقه ی مشکلاتم رو میگیرم و با هم حسابی کشتی میگیریم. یه گوشه ی این دنیا زندگیمو میکنم و خاطرات خوبم از اینجا رو با خودم میبرم و بدهاش رو همینجا و تو همین کامنت میذارم و میرم.
من با این قلب مریض دیگه نمیتونم اینجا بمونم. شاید اگر روزی مثل سعید که قراره کلیه پیوند بزنه، لازم شد قلبم رو پیوند بزنم. اگر کار به اونجاها رسید و قلب کس دیگه ای تو سینم بود، بتونم اینجا رو بهش معرفی کنم و قلب جدیدم اینجا رو بپسنده و بتونم برگردم. اما با این قلب، با این تَرَکی که خورده، نمیتونم بمونم.
من از این شهر میرم.
شهری که به ظاهر آشنا زیاده.
اما تو نمیدونی که درداتو.
تو تنهایی به کی بگی.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

شرمنده آقا شهروز. تا حدودی متوجه بودم که بهتره چیزی یا نکته ای رو جواب ندم، ولی نتونستم سکوت کنم.
این مدت خیلی به شما و پریسیما زحمت دادم.
اگر از شخص من در جایی بدی دیدید، اگر کوتاهی دیدید، حلال کنید.
ما با هم بودیم، با هم کار کردیم، پس اگه بنا به رفتنه با هم میریم.
موفق باشید.

درود دوباره
منم به قول میثم در حال حاضر فقط اسمی عضو کادر مدیریتم.
میخوام یه پیشنهاد بدم که امیدوارم اول از همه از طرف تیم فعلی مدیریت و بعد هر کسی که بتونه حضور داشته باشه پذیرفته بشه.
ما باید بشینیم و با هم حرف بزنیم.
خیلی از ماها وقتی مینویسیم حاشیه ی امنی باعث میشه حیا رو بذاریم کنار که این حاشیه ی امن تو حرف زدن نیست.
ضمن این که دیگه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.
ما که از خجالت هم در اومدیم.
خوبه کادر مدیریت در یه کنفرانس حاضر بشن و بازم اگه لازم بود این دفعه رو در رو انتقاد بشنون و فحش هم لازم شد بخورن!
حد اقلش اینه که اونجا اگه مثلا کسی اومد به من ایرادی گرفت سعی میکنم همون جا جوابشو بدم و جلوی همه یا قانع میشم یا قانعم میکنه!
من اصراری ندارم دوستان مدیریت استعفاشون رو پس بگیرن!
شاید اصلا تغییر و تحول در بین ما بد نباشه!
ولی نه این جوری!
این راهش نیست!
کنفرانسی که گفتم میتونه ضبط بشه و بعدم در اختیار همه قرار بگیره تا خودشون قضاوت کنن!
اون طوری چه سایت پا بر جا بمونه و چه تعطیل بشه، حد اقل رو در رو همه ی سنگامونو با هم وا کندیم!
اگه چنین کنفرانسی برگزار بشه و اونایی که اومدن هر چی خواستن نوشتن هم قدم رو چشم نداشته ی من بذارن و بیان، باهاشون خیلی کار دارم.

سلام به همگی. بنظرم انتشار این پست، کاملا درست و منطقی بود. انتقادها، باید مطرح بشند. حالا یکی درست انتقاد میکنه، یکی غلط. یکی تصفیه حساب شخصی میکنه، یکی هم ضعفهای سایت رو میگه. من هم تند رفتم، پس عذر میخوام. بچه ها، لطفا، فاجعه درست نکنید! پیام آخر آقای خادمی خیلی منطقی هست. انتخابات برای تعیین اعضای مدیریت، عالیه. مدیران، خیلی زحمت کشیدید، لطفا بخودتون رنج ندید و ناراحت نشید. بنظرم هیچکس مثل شما تجربه مدیریت اینجا رو نداره. پس از همه ی شما خواهش میکنم تو انتخابات شرکت کنید. اگه رای نیاوردید کهیچ، اگه رای آوردید، به تلاشتون و لطفتون ادامه بدید. راستش رو بخواید، تصمیم گرفتم دیگه برای شخص اینجا فعالیت نکنم. اگه مدیریت انتخابی باشه، این اوج دموکراسی هست. از این ببعد، بر اساس شرایط هستم. اگه همهچی انتخابی باشه، اینجا فعالیت خواهم کرد.

واقعا برای همتون متأسفم. قرار شد در این پست کاری کنیم که سایت از اینی که هست بهتر بشه, ولی باعث شد چند نفر از قدیمیهای گوشکن دیگه تمایلی به موندن نداشته باشند. همینو میخواستی مجتبی؟ دوستان عزیز! چرا اینجا رو محل دعواهای خودتون قرار دادید؟ چرا ما نابیناها حاضر نیستیم با هم متحد بشیم؟ چرا بین ما اختلاف افتاده؟ چرا کاری میکنیم دوستانی که از فعالان گوشکن بودند از اینجا برن و سایت جدید بزنند و پستهای مفیدشونو اونجا منتشر کنند؟ به خدا من وقتی کامنتها رو میخوندم, به جای اینکه خوشحال بشم که انتقاد سازنده میکنید, به دلیل اینکه به جون هم افتادید حسابی ناراحت شدم. مجتبی جان! تو رو جون هر کی دوست داری دیگه نذار توی این پست کامنتی منتشر بشه. نذار بیشتر از این دوستان از گوشکن جدا بشن و قهر کنند. البته یه حرف خوب زدی که باهاش خیلی موافقم. پست ثبت نامو هر چه زود تر بذار تا همه در انتخاب مدیر سهیم باشند. باید آزادی وجود داشته باشه. ضمنا بعضی از شما توی کامنتها گفتید کی میتونه مثل این کادر مدیریتی برای سایت وقت بذاره؟ در جواب باید بگم, مطمئن باشید کسی که برای مدیریت ثبت نام میکنه, حتما وقت داره که ثبت نام میکنه دیگه. تازه دوستانی که بهش رأی میدن, حتما بهش اعتماد دارند که رأی میدن. بازم پرحرفی کردم. منو ببخشید. خدا نگهدار

سلام.
باور کنید می ترسم کامنت بدم و چند تا از این فحش ها و بد و بی راه ها هم نصیب من بشه.
ولی چون خودم نوشتم عواقبش رو هم پذیرا هستم.
آقای درفشیان دوستان کادر مدیریت بلا نسبتشون و البته شما خودآزار که نیستند بیان کنفرانس و اون موقع صوتی هم شنوای حرف های بیهوده و پوچ عده ای باشند.
هر چند که من مطمئنم اگر چنین کنفرانسی برگزار بشه شاید عده خیلی خیلی کمی پیدا بشن که در اون کنفرانس حاضر باشند و باز هم همین حرف ها رو بزنند که این جا نوشتند.
متأسفانه ما انسان ها و مخصوصاً ما نابینایان در خیلی چیز ها یا افراط می کنیم و یا تفریط اگر از کسی در جایی تعریف بشنویم و دو سه نفر دیگه هم اون تعریف رو تأیید کنند حتی اگر شخصی که ازش تعریف و تمجید شده رو به هیچ وجه هم نشناسیم شروع می کنیم به تعریف و تمجید کردن از ویژگی های بارزی که از اون در توهماتمون ساختیم
در مقابل اگر از کسی بد گفته بشه و یکی دو نفر به این بد گفتن و تهمت زدن دامن بزنند هم باز همراه جمعیت میشیم و شروع می کنیم به بد و بی راه گفتن.
مثل مرغ و خروس ها که اگر یکی از مرغ ها پر و بالش زخمی بشه بقیه هم با دیدن خون بهش اون قدر نوک می زنند که دعوا این قدر در هم و بر هم میشه که به خودشون هم آسیب های جدی وارد می کنند ولی این کار رو تا حد مرگ انجام میدن.
ولی باز که فکرش رو می کنم می ترسم در اون کنفرانس هم این افراد بی چشم و رو حاضر بشن و بدون رودربایستی با توهین هاشون به معرفی شخصیتشون مشغول بشن.
من علت تمام این مسائل پیش اومده رو قلبی بودن کار های انجام شده و مجانی بودنشون می دونم.
وقتی مفتی مفتی کسی برای آدم کاری انجام میده اگر یک روز به هر علتی نقصی در کارش پیش بیاد یا به هر دلیلی نتونه اون کار رو انجام بده اون فرد شاکی میشه که چرا به وظیفه اش عمل نکرده.
به همین سادگی اون کار طرف میشه وظیفه ای که ازش تخطی کرده.
ولی عمیقاً متأسفم که این اتفاقات افتاد.
من متأسفانه این هفته آزمون ارشد دارم و نمی تونم پیگیر تصمیم های دوستان برای سایت باشم ولی از دوستانم در کادر مدیریت صمیمانه خواهش می کنم اگر خدای نکرده تصمیمشون بر رفتن قطعی شد دو تا کار برای من به حرمت دوستیمون انجام بدن.
یکی حذف حساب کاربریم در سایت و دیگری حذف چند پستی که در این جا نوشتم.
هر کس هر قضاوتی که بخواد می تونه در مورد من بکنه ممکنه افرادی بگن این رو ببین که چه قدر خودخواهه و دیگه به بقیه نابینا ها فکر نمی کنه که بیان و از سایت استفاده کنند که در جواب چنین قضاوت احتمالی ای عرض می کنم که متأسفانه و در این مورد خاص که پیش اومده خوشبختانه من همچین مطالب ارزشمندی در این سایت ننوشتم که با حذفشون به جایی بر بخوره؛ پس باز هم خواهشم رو تکرار می کنم که اگر چنین اتفاق ناگواری افتاد این دوتا کار رو برای من انجام بدین.
ازتون نمیخوام که بمونید و باشید چرا که نمی تونم خودم رو در جای شما قرار بدم و از طرفتون تصمیم بگیرم.
از صمیم قلبم دلم میخواد باز هم باشید ولی واقعاً نمی تونم به خودم اجازه بدم چنین چیزی رو ازتون بخوام.
خوشبختانه دوستیم با بیشتر شما ها از حد مجازی گذشته و به دنیای واقعی رسیده و می دونم از دستتون نمیدم که این قدر مطمئن حرف زدم.
امیدوارم شما ها هم چنین اعتقادی در مورد دوستیمون داشته باشید.

من با آن چه می گویی مخالفم، ولی تا پای جان ایستاده ام که تو حق گفتن آزادانه ی آن را داشته باشی.

ولتر

تا آزادی انتقاد در کار نباشد، ستایش ارزنده ای نیز وجود نمی تواند داشت.

بومارشه.

سلام
منم از تیم مدیریت خواهش میکنم که قبل رفتن حساب من رو ببندن و تمام پست های آبدوغ خیاری من رو حذف کنن
میدونم که پست هام کاملا بی ارزشن ولی دوست دارم اسم من از گوش کن و اسم گوش کن از مغز من برای همیشه پاک بشه
ممنون
آقای کریمی تو بردی
از مشکلات خانوادگی همنوعت تا هرچیزی که به دستت میرسید استفاده کردی تا برنده بازی باشی
دمت گرم داداش این پیروزی با ارزش مبارکت باشه حالا که فکر میکنم میبینم خیلی برای این پیروزی زحمت کشیدی
کلی اشک در آوردی
کلی قلب شکستی
از پست درد دل همنوعت با تویی که فکر میکرد دوستشی استفاده کردی و……….
مبارکه داداش مبارکه
یه خسته نباشید جانانه بهت میگم
همیشه پیروز باش

تأسف….. نمیدونم اسمش را چی بذارم من اومدم اینجا کامنت بذارم اما نشد الان هم شانسی اومدم…. ببخشید ها به نظرم کادری که در آینده انتخاب خواهد شد همیشه یادش میمونه که با گروه قبلی چه رفتاری شد هههه و چه عادلانه… نمیدونم میشه به دوستان گفت که نرید و باشید چون شاید من خودم هم اگر بودم حتی اینجا کامنت هم نمیذاشتم چه برسه به موندن… من نمیگم که مشکل نیست یا انتقاد ندارم چرا دارم و یک بار هم کاملا جدی به یکی از مدیران انتقادم را گفتم و ایشون جواب من را کاملا منطقی دادن… خوب دوستان اگر مشکلی بود چرا تا الان سکوت کردید چرا گذاشتیید به اینجا برسه…
پریسیما من همیشه ممنون تو برای پیامهای تو با عنوان پستچی هستم و همیشه گفتم که کاری که انجام میدی خیلی سخته…. من از تو برای این پیامها ممنونم خیلی هم زیاد.
کاش کمی آروم و منطقی حرف میزدیم کمی فقط.

سلام
دوباره و این بار با خیلی درد و رنج
دردم گرفت واقعا دردم گرفت!
حالا خوب شد؟
همین را میخواستید؟
خب حالا برید و به فکر باشید تو سایت های دیگه فعالیت کنید!
گوش کن ما مرد
گوش کن رفت
ما ما تعکید میکنم ما!
بعضی هامون علاوه بر نداشتن چشم ظاهر چشم باطن را هم نداریم!
خیلی دلم گرفت خیلی زیاد
شما همه میدونید که من نمیتونم خوب بنویسم اما هرچی تو دلم هست را همون جور خالی میکنم!
واقعا بی عدالتی شد خیلی هم زیاد
برید برای گوشکن فاتحه بخونید برید دیگه!
آقای آگاهی, بانو,
آقای ملکی
و چند نفر دیگه که یادم نیست اصلا مغزم هنگ کرده خیلی کامنت های خوبی دادید
من که اصلا قلم خوبی ندارم!
ولی دلم سوخت
پریسیمای عزیزم من برات خیلی ناراحتم خیلی هم زیاد
برای مدیر های دیگه هم همینطور خیلی دلم سوخت.
یادم هست که من دنبال یه فایلی بودم که لینک دانلودش نبود و صفحه ی ۷ بود رفتم کامنت دادم شاید ۱۰ دقیقه ی بعد نازنین کامنت داد که درست شد
من خیلی خوشحال شدم
این مدیران و ویرایشگران همیشه در صحنه بودند
ببخشید اما بعضی از ما اصلا لیاقت این مدیران دلسوز را نداشتیم
به نظر منم دیگه بر نگردید! برای چی برگردید؟
دیگه بغض داره سنگینی میکنه نمیتونم بنویسم

بازم درود بچهها. خب دوستان که برای حرف عمو تره هم خُرد نکردند خخخخ. منظورم شهروز و پریسیما و نازنین هست که علیرغم خواهش من باز گفتند که میرند ولی دوستان عزیز یک پیشنهاد دارم بیایید بجای انتشار اون پست کذایی ثبت‌نام که معلوم نیست چی از توش دربیاد همینجا یه نظرخواهی بذاریم و اون اینکه کسانی که با ادامه کار همین کادر مدیریت فعلی موافق هستند مشروط به اینکه کامنتهای این پست را دقیقا بخونند و اگه جواب منطقی و مستدل برایش دارند را بیان کنند همینجا نظرشون را بیان کنند. بچهها نذارید با این ندانم کاریها و بچه‌بازیها به محله آسیب برسه. ببینید چه زود میشه همه چیز رو ویران و خراب کرد! پس سخن کوتاه در نظرسنجی شرکت کنید اولیش خودم هستم که رأی مثبت میدم یعنی همین کادر مدیریت به کارش ادامه بده فقط کامنتهای این پست را سر فرصت بررسی کنه و به انتقادهای منطقی و مستدل جواب بده. پیروز باشید.

سلام منم نظر عمو حسین را لایک میکنم و میگوم که همین کادر مدیریتی باید بمونه ولی مشکلی هم اگر هست که به نظر من نیست حلش کنند اگر این کادر بره دیگه کی مث شهروز عزیز واسه کامل کردن و اصلاح پستای ناقص ما دل سوزانه اونا را اصلاح میکنه دیگه کی مث پریسیمای خانم و مهربون به بچا کمک میکنه تا فایلای صوتیشون رو توی محله آپلود کنند دیگه کی مث این ویرایشگرا میان کلاً نظر عمو حسین را لایک میکنم منم الآن یه بغضی دارم و هی دارم میگم چرااا محلهمون این طوری شد آخه خدااااااااا چرااااااا بدرود

خب پس که اینطور.
خوش به حال اونایی که هم چنان در سکوت موندن خودشون رو هم بدنام نکردن.
یا کلا سر هم نزدن.
من که فکر نمیکنم کسیرو کوبونده باشم من پریسیما نگفتم شما چشم داشت داشتی. گفتم با توجه به ملاکهایی که خودت و همکارانت در کادر مدیریت ذکر کرده بودین پست تو صلاحیت قرار گرفتن در بیست پست اول رو نداشت.
همین. وگرنه همه میدونن تو کارمندی بیست هزار تومان نه برای تو برای هیچ کس تو این زمونه ارزش نداره.
به ما گفتن هرچی انتقاد و پیشنهاد دارین بدین ما هم همین کارو کردیم.
مگه من اینقدر قدر ناشناسم خودتون میدونین من حتی پشت سرتون هم بد نمیگم میام هرچی تو دلم هست رو همینجا میگم. به نظرم از دوستی به ظاهر و خنجر زدن از پشت خیلی بهتر هست.
خودت میدونی که من زودتر از تو و خیلی از بچه های دیگه اینجا بودم خودت هم دیدی خیلی جاها برای حمایت از سایت خودم رو قربانی هم کردم خیلی جاهایی که هیچ کس جرات حرف زدن رو هم نداشت.
من هرجا رو از صمیم قلب دوست داشته باشم میمونم. اینجا هم به تازگی یه کم اذیت شدم که گفتم من چون لحنم یه کم رک هست کسیرو نرنجونم خودم هم اذیت نشم و رفتم. اصلا هم صداشو در نیوردم حالا هم خدایی گفتم کامنت نذارما دوباره اشتباه کردم. از حرفام پشیمون نیستم ازین که سو برداشت شد پشیمونم.
شما میتونین تشریف داشته باشین انتقادهایی که به صلاح سایت هست رو به کار بگیرین.
از بس میدیدیم اذیت میشین گفتیم اگه میخواین استراحت کنید. وگرنه من خودم میدونم نه وقتشو دارم نه اونقدر حرفه ای میتونم مدیریت کنم. فقط نظراتم رو رو گفتم.
حد اقل من خودم حرف و دلم یکی هست.

س دوستان احساسی دفاع نکنید…
کادر مدیریت شما هم دست رو احساسات نزارید ,زحمتی کشیدید این چند وقت اخیر ولی با حرف و بیانات احساساتی خراب یا خرابترش نکنید…
به نظر من مثلا انتخاب کادر مدیریت دوره ای باشه مثلا هر سال عوض بشن این روش محاسنی داره …
یکیش این هست که میدونن رفتنیند پس با بچه ها برخورد بهتری خواهند داشت…
هر کی بخواد دور بعد هم انتخاب بشه با تلاش بیشتر و روابط بهتر با بچه ها تو سایت واسه فرداش رای میخره….
بچه ها رشد میکنن وبزرگتر میشن…
همه خودشون رو تو سایت شریک میدونن…
هرکی سعی میکنه کارهای بهتر و خلاقانه تر داشته باشه واسه انتخاب شدن یا مدیریتش….
روند صحیح دموکراسی رو یاد میگیریم….
همه در چرخه قدرت میتونن سهیم باشن…
دوباره میگم بعد از کامنت دومی مجتبی دوستان کادر مدیریت (جز درفشیان(البته اگه الانم جزو کادر باشه)احساسی نوشتند ظاهرا انتظار نداشتند اینجوری پیش بره)حالا چه مثبت چه منفی…
مدیران کنونی یا قبلی!مگه دموکراسی ها رو دنبال نمی کنید!یادتون نیست تقریبا جرج بوش پسر رو نزدیک بود مخالفین با تیپا از کاخ سفید بیرون کنن!…
مگه الان اوباما رو نمیگن که کلا نا موفق بوده!…
مگه نخست وزیر انگلیس رو مجبور نکردن برگه پرداخت های مالیاتیش رو منتشر کنه!…
دوستان حالا که دارید میرید (منظور از کادر مدیریت هست)اصطلاحا مردونه برید !اگه بهتون ناجوان مردی کردن شما هم این کار رو نکنید پته کسی رو آب نریزید!…
من خوشحالم که انتقاداتم فردی نبود…به قوانین و نوع برخورد دوستان بود…

نه خداحافظی کردم که سایت رو به هم بزنم نه اومدم چیزی گفتم که مثل الآن سو برداشت بشه.
من اینجا کلی خاطره خوب دارم. مگه یادم میره. حتی اگه این سایت خدایی نکرده جمع هم بشه خاطرات خوشش از ذهنم نمیره.
من چون حس کردم اینجا ارزشی واسم قائل نمیشن بی سر و صدا رفتم. وگرنه تا تونستم پیشنهادهاییی هم چه حالا چه قبلا برای بهتر شدن سایت دادم.
اگه خوشم نمیومد که میگفتم به من چه. مهم نبود واسم.
حالا هم اگه میخواین برین که به سلامت من هم که رفته بودم. اگه سایتی بود و سو برداشتها کم شده بود که از خدامه یاد بگیرم و چیزی هم هم بلدم یاد بدم.
حالا هم چون حرفامو زدم همون ناراحتیهایی هم که داشتم دیگه ندارم. هرچند ناخواسته رنجیدین.
ببین من و تو و و و بقیه میتونیم دستمون رو بگیریم به زانومون و ادامه بدیم کسانی که همین سایت واسشون تفریح و آرامش و و هست چی میشن؟! اگه نمیخواستین انتقاد بشه که پست نمیزدین. شما انتقاد نمیخواستین با این رفتارهاتون. شما میخواستین دوست و دشمنو بشناسین و بر اساس اون تصمیم بگیرین. وگرنه اینقدر ناراحت نمیشدین. من که همتون رو دوست دارم و واستون ارزش قائلم.
نازنین قشنگ گفت نباید آدم پلهای پشت سرشو خراب کنه.
ببین به شرطی شما و هر کسی میتونه مدیریت اینجا رو داشته باشه که دلش رو صاف کنه یعنی. فراموش که نمیشه کرد خیلی از این نمک نشناسیهارو ولی بتونه بدون تصفیه حساب شخصی کنترل داشته باشه رو اوضاع.
نه تنها شماها ما کاربرا متقابلا همینطور.

سلام. بسیار متاسفم از اتفاقی که افتاد. قرار نبود به همچین جایی برسیم من نمیگم که بعضیا بردید و بعضیا باختند.
به نظرم باید از پی این پست شرایط گوشکن بهتر میشد که ظاهرا داره بدتر میشه. اما قطعا کسانی که بیاخلاقی کردند دنبال این نبودند که به سایت کمکی کنند.
کسانی که چراغاشون فقط وقتی که موقع انتقاد کردن که میشه روشن میشه و در باقی ایام به دلایل مختلف خاموش میشه چندان … . ولش کن نمیگم باقیشو.
اما با پیشنهاد عمو حسین موافقم و بخشهای قابل توجهی از کامنت خسین آگاهی و بانو رو هم قبول دارم.
با این حال باید کاری کنیم که گوشکن با قدرت به کارش ادامه بده و برای همین هم حتما با شهروز و امیر صحبت خواهم کرد مثل کاری که شهریور انجام دادم و حد اقل چندتا تغییر مثبت ازش دراومد.
الان که دارم این کامنتو مینویسم دم اذان و به حق حرمت همین لحظه ها دعا کنید و دعا کنیم که بدون هیچ شعاری گوشکن باقی بمونه با قدرت و به دور از چشم بدخواهانش.

مگه ما بارها اتحادمون رو ثابت نکردیم. حالا هم هرکی مرد عمل هست قدم مثبت برداره.
با خداحافظی من و تو و و . هیچی درست نمیشه به غیر از پشیمونی و حسرت و آه.
بیایین تو پست جدیدی که قراره زده بشه هر کسی میخواد کاندید بشه. و همه هم رای بدن.
نظراتش هم قابل بازدید باشه. از کجا معلوم این حرکت به صلاح بیشتر سایت باشه. چه شماها بمونین چه برین. بالاخره هر جا و هر هدفی فراز و نشیب زیاد داره. ببین چرا شماها به این فکر نمیکنید که این سایت اینقدری خوب بوده قبلا و تو این چند ماه اخیر یه کم موجب رنجش شده. اینقدر خوب بوده که همه وقت گذاشتن واسش.
تو وقتی قرمه سبزی رو دوست داشته باشی و خوب درست کنی بیشتر حواست بهش نیست بیشتر نمیری سر بزنی به غذات!؟
سعی نمیکنی اگه این دفعه سبزیش زیاد بود برای بهتر شدنش عیبش رو رفع کنی؟
ولی اگه رفته باشی یه جایی یه غذا خورده باشی که زیاد باب میلت نبود نمیگی خب این فقط همین یه دفعه بود به من چه. اگه قراره کسی عیبهاش رو بگه بقیه که مال این خانوادن باید بگن نه منی که مهمونم و اگه هم بگم تازه میگن چه پرو هست. پس آبجیا داداشا من و ماهایی که با که با هر لحنی دو سه روزه داریم وقت میذاریم برای بهتر شدن اینجا داریم تلاش میکنیم. برای بهتر شدن سایت هست. حد اقل از دست من که ناراحت نباشین به خدای احد و واحد من حرف و دلم یکی هست. نه میخواستم بگم شما دشمن مایین نه نمک نشناس باشم. اعتراف میکنم بهتر از این بلد نیستم حرف بزنم انتقادم همیشه همینطوریه.
با این اوصاف کاش کاااش و باز هم کااااش کامنت نذاشته بودم

سلام دوستان عزیز. من نمی دونم چرا سرم کلاه رفت فکر کردم این پست برای انتقاد هستش.
من به سهم خودم انتقاد کردم. ولی، واقعیتش اینه که اصلا نفهمیدم که ماجراهای که میگید و براش هم دیگه رو متهم می کنید چیه؟
من که به عنوان یه کاربر این‌جا هستم. هیچ خبر ندارم که آقای فلانی کی هستش و به فلانی چی گفته.
به من چه ربطی داره که یکی با یکی دیگه دعوا داره. عزیز من اگه، دعوا دارید برید یه جایه دیگه.
من از دست آقای سرمدی ناراحت شدم. اونم براش ایمیل زدم. ایشون هم جواب منو داد و همون‌جا کار تموم شد. ازشون خواستم منو برای تند رَوی ببخشن.
همش به خودم میگفتم: این پست الکی سایتو میبره توی هاشیه. که همین هم شد.
در مورد مدیریت سایت.قبلا هم گفتم: ثبات مدیریتی خیلی مهمه.
به شخصه تجربه مدیریت رو دارم. و میدونم که تا یکی بیاد یچیزی یاد بگیره و بعدش بخواد کار انجام بده. پدر خودش و کاربرها رو در میاره.
در ضمن با توجه به تجربه مدیریتی که من دارم. به روح پُر فتوح خودم میخندم که بخوام مدیریت این سایت رو قبول کنم. مگه، عقلم کمه. مدیریت آدمشو میخواد.
من که با این تیم مدیریتی مشکلی ندارم که بگم فلانی تو برو من راحت باشم. اون موقع که مدیر اون سایت مرحوم بودم تا به یکی گفتم این اشتباهه ول کرد رفت. تا گفتم اون اشتباهه ول کرد رفت.
هر چی هم فکر میکردم حرف بدی هم بهشون نمیزدم. من موندم تا این که مدیر همون سایت سایت رو تعطیل کرد.
از مدیران سایت هم میخوام که به حرف دیگران توجه کنن. اما، انقدر زود نرنجن. آخه کسی که یه وبلاگ مدیریت نکرده. چی میفهمه که میگه بیا فلانی رو عوض کن. به درد مدیریت نمی خوره.
دقت داشته باشید که من پست‌های خودمو که زیاد هم نیستن این‌جا منتشر کردم. برای هر جمله، هر کلمه و حرف به حرفش عمرمو صرف کردم. اصلا دوست ندارم با یه تصمیم الکی نابود بشه بره.
مدیر در عین حال که باید دل سوز باشه. باید مقتدر باشه. هرکی هاشیه درست میکنه. با طی مراحلی حذفش کنه بره. نگاه کنید همین پست و هاشیه های اون عصاب چند نفر خورد کرده؟
امیدوارم که تیم مدیریتی فعلی احساسات رو کنار بزارن و با اقتدار به کار خودشون عمل کنن و کسانی که هاشیه ساز هستن رو یا راضی کنن یا این که با احترام از این سایت اخراج کنن.
کسی که به خانواده یک نفر توهین میکنه. اصلا لیاقت مدیریت این سایت رو نداره. اصلا ارزش نداره که به حرف‌های اون گوش داد.
خب، زیادی نوشتم بیشتر از کپنم بود.

از جناب عبداللهپور اشکان و مهرداد عزیز که در نظرسنجی رأی مثبت دادند تشکر میکنم از دیگر عزیزان هم میخوام که سریع شرکت کنند فقط بگویند که موافق یا مخالف. اگر کادر مدیریت رأی بییاره همون انتخابی شدن آنها میشه. بچهها اگه پست ثبت نام منتشر بشه بدونید که هیچی توش در نمیاد دوباره یه بهم ریختگی دیگه. خانم مظاهری میدونم که قلب پاکی داری قسدی سو نداری ولی فعلا بهترین کار همینه که دوستانمون بکارشون ادامه بدند پس بعنوان عمو ازت میخوام که بیایی و به تلاشها و زححمات دوستانمون رأی بدی. بچهها شرایط را بهتره که بیشتر و بهتر درک کنیم آیا میدونید که چه کسانی منتظر متلاشی شدن اینجا هستند آیا میدونید که باعث خوشحالی کسانی میشید که دوست دارند اینجا هم گوشکن عشق بشه. پس درنگ نکنید بیایید این اشتباه را با همت و همکاری هم جبران کنیم.

بچه ها، من احساسی عمل نکردم. اگه میگم ادامه ی کار واسم سخته، واسه اینه که باید از کارم، از کافیشاپم، از استخرم، از دور همی هام، از ولگردی هام، از الکی خوش بودن هام، از مسافرت هام، از مهمانی های دوره ای با رفقام، از خلوت تنهایی هام بزنم تا بتونم باشم. و میدونید چیه؟ حاضر به فاکتور گرفتن خوشی هام نیستم.
جدی عرض میکنم، واقعا میگم، خوشبختانه سایت های قابلی نظیر شب روشن، با تو، کشور عشق، و و و وجود دارند که میتونید ادامه ی فعالیت ها رو اون جا ها ادامه بدید. کما اینکه بعضی از دوستان، این انتخاب هوشمندانه رو انجام دادند و من شاهد فعالیت عالی اون ها در هرچه پر‌بار‌تر شدن سایت های عالی نابینایی هستم.
قرار نیست هرچی زحمت شما کشیدی رو بفرستیم به دست باد. قراره این زحمت ها تا مرداد اینجا باشه و بعدشم اگه اجاره ی سایت تمدید بشه، می‌مونه. قصد تعطیلی در کار نیست، فقط افراد قراره نو بشند. مثل عید، مثل خونه تکونی، هرکی دلش میسوزه، باید مدیر بشه یا از کسایی که جدیدند و میتونند بخواد تا مدیر بشند.
شخصا اونقدر مشغله دارم که موندن عملا واسم سخته. دیگه نمیتونم از تفریحاتم بزنم، یک کلام! میخوام بیرون از اینترنت، خوش باشم!
بحث تعویض کادر مدیریتی اینجا بحث انتقاد های شما نیست که کسی کسی رو مقصر بدونه، ما می خواهیم یک بار هم که شده، همه تصمیم بگیرند نه یک یا چند نفر معدود.
هرکی مدیر بشه، میتونه روی یک عالمه کاربر اینجا حساب کنه، روی معروف بودن دامنه ی گوشکن دات آی آر میتونه حساب کنه. کافیه مدیر اینجا ی مشورتی از اطرافیانش بگیره، ی مروری روی کامنت های اینجا بکنه و خلاقیت به خرج بده اینجا رو بچرخونه.
یا مدیر بشید بچرخونیدش، یا بگذارید همینطور گوشکن تا مرداد مسکوت بمونه تا دوره ی اجاره اش تمام بشه و در عین حال، برای چرخیدن موج اطلاعات بین نابینایان، فعالیت هاتون رو به سایت های مشابه مثل با تو و شب روشن و کشور عشق و سایت مصطفی علی وردی لو و بچه های دیگه منتقل کنید. این منطقی ترین کاری هست که میشه به دور از احساسات انجام داد.
نهایتا هر کاری می کنید، تو را به خدا لذت ببرید از زندگی! خخخ خوش باشید

خو یه کلامم از مادر عروس بشنفید…خخخخخخ
اص جای خنده نیس رهگذر این پست.. ببند نیشتا وقتی بقیه بغض دارن…
خو یادمه پارسال یه ایمیل زدم به پری و درد و دل کردم و گفدم هی دخدر فضای گوشکن چطوریه؟ اگه سالِمِه من بمونم؟… چون با تمام شوخ و شنگ بودنم بشدت به یک سری قیود پایبندم و بچه هایی که تو دنیای حقیقی منو دیدن میدونن که حتی بعضی مواقع شورا از مزه میبرم بسکی مثبت میشم…خخخخخ… خب اون زمون پریسیما منو خاطرجم کرد که فضا سالمه و منو متقاعد کرد که بمونم و با توجه به شناختی که از خادمی داشتم در دنیای حقیقی خیالم از همه لحاظ راحت بود تو فضای سایت.. چون خادمی با اینکه خیلی هارت و پورت میکنه ولی بشدت آدم مثبت و سالمیه… کادری هم که این آدم انتخاب کرده پس با معیارهای درست و درمونی انتخاب شده و من میتونم بهشون اعتماد کنم… خداوکیلی هم تو این یک ساله من حتی یکبار هم با مشکل مواجه نشدم…
حالا اگه این کادر بره و کادر دیگه ای جاش بیاد خو دیگه نمیتونم بمونم.. راسیاتش دیگه نمیتونم به راحتی اعتماد کنم به هر کسی که…
از یه طرفم نمیتونم بگم بچه ها تو رو خدا بمونید.. والله یکی از این حرفایی که به شوما زدنا بمن میزدن حالا حتمی تو کوما بودم… خخخخخخ…
نمیدونم هر طور صلاح میدونید.. ولی شماها برید رهگذرم میره…

سلام.
منو که میشناسید، مهرداد چشمه، همونی که دو سال و نیمه که توی این محله و کوچه هاش پرسه میزنه، همونی که یک سال و نیمه که گوشه ای از اداره ی این محله رو به عهده گرفته و همین یکی دو روزه مزد فعالیتهاش و دلسوزیهاش رو گرفته.
من خودم خواستم که مزدم بمونه آخر آخر تا یه چیزی دستمو بگیره و یه کاری رو برام راه بیندازه تا شاد بشم و مشکلاتم رفع بشه، البته اگه این حرفا برای برخی دوستان دستمایه ای برای مشکل دار بودن من نشه که یه آدم مشکل دار اومده و عضو هیات مدیره ی گوشکن شده.
میدونید که من خیلی اهل حرف و خاله زنک بازی و حاشیه نیستم، اما واقعا دیگه صبرم تموم شده.
تا دیروز نمیدونستم چه موجود منفوری هستم و دارم زیر پوست شبهای محله چه جنایاتی مرتکب میشم و خودم خبر نداشتم.
اصلا هرچی فکر میکنم چی بنویسم و چطور بیان کنم، که چقدر بعضیاتون بی انصاف و بی وجدانیت به نتیجه نمیرسم و میخوام فقط یه شکوایه بنویسم و از حضور همگی مرخص بشم، هم از حضور دوستان واقعی و ۶ دانگم که به حق رسم رفاقت و دوستی رو بجا آوردن و من هرگز دوستیم باهاشون خدشه دار نمیشه، و هم از حضور تمام دوست نماها و دشمنان و حسودان و بخیلان و خودخواهان و نادانانی که به حرکات غیر انسانی و غیر اخلاقیشون در مورد تخریب و تحقیر و عداوت کثیفی دست زدن و میزنن که بیشترش با هدایت و حمایت افراد دیگه هستش، یعنی بهتر بگم، اینقدر این افراد ثبات شخصیتی ندارن که قدرت ادراک و تفکر رو از خودشون دور کردن و یا اصلا ندارن که دهنبین و عروسکی کوکی در دست بعضی دیگه که ادعای زرنگیشون میشه ولی در حقیقت هیچی نیستن ، و برخیهاشون هم از بخل، حسادت و کم ظرفیتی شخصیتی برخوردارن و نمیتونن پیشرفت و یا آوازه ای از کسی رو تحمل کنن، یعنی یا خودشون و یا هیچکس دیگه.
با انتشار یک پست، که فقط جنبه ی بازسازی و شکوفایی داره، ببینید فرصت طلبان و افراد ابن الوقت چه جنجال و شانتاژ تبلیغاتی رو شروع کردن!! ببینید چطور مثل پلنگی که برای شکار کمین کرده حاضر و آماده به حمله و کشتار هستن!!!
اینا کسانی هستن که عقده و کینه ی شتری دارن و برای رسیدن به هدفشون حتی حاضرن همه ی عمرشون رو هم صبر کنن، و جالبه که افراد معدیدی هم هستن که از همین روحیه ها سو استفاده میکنن و رابط بین دوست و دشمن میشن.
این حرفای من دو حالت داره: یا درست ارزیابی میکنم و یا غلط.
اگه همه ی حرفای من درست باشه که واقعا هیچ چیز دیگه برای گفتن ندارم، ولی اگه نباشه، پس چرا این همه دشمنی، چرا این همه زیراب زنی و تخریب، نگید که از دلخوریه که من یکی نمیپذیرم، نگید، بهم ظلم شده که رفتارتون اینو نشون نمیده، نگید توهین دیدیم که همین یکی دو روزه نشون داد که شما خودتون از بدترین توهین کنندگان روزگارید، پس ادای مظلومارو در نیارید و خودتونو برای مجتبی و بقیه لوس نکنید لطفا.
لفاظی، لوس شدن و خودنمایی دیگه توی این روزگار وانفسا جواب نمیده، خودتونو خسته نکنید.
بعضی از شماها واقعا دلسوز محله اید؟ شک ندارم که نیستید.
بعضی از شماها دنبال تحولید؟ حتما که نیستید.
بعضی از شماها دنبال اصلاحید؟ واقعا نیستید، خودتون هم میدونید.
اتحاد در منظر شماها یه اصطلاح مسخره و بی ارزشه، برای اینکه دنبال اتحاد نیستید و فقط این نفاقه که دلتون رو خنک میکنه و براتون لذت بخشه.
من توی این یکی دو روز اصری از خیرخواهی و میل به اصلاح از بدخواهان سایت ندیدم، چرا؟ واقعا چرا؟
کامنتهای این پست پر بود از توهین یا تایید اشخاص معدودی که واقعا شاید نه هیچ گناهی در به وجود اومدن این تشنجات داشتن و یا اگر هم داشتن به اندازه ای نبود که اینطور همه چیز رو به هم بزنید و بعضیای دیگه هم از آب گلالود ماهی بگیرن و سایت رو به باد بدن.
الآن بعضیاتون یه لبخند ملیح به لب دارید و احساس پیروزی بهتون دست داده و حس میکنید که همی ی سایت رو روی هوا بردید و در تدارک جشن پیروزی هستید، واقعا که چقدر کمبود شخصیتی در بین بعضیا بطور حال به هم زنی موج میزنه.
دشمنی هم اگه هست خوبه که با مردانگی باشه، نه با نامردی و بی معرفتی، برخی ازشماها اصلا دشمنی هم بلد نیستید، ای وای بر شما.
خب منم خیلی متاسفم که این اتفاقها و این حرف و حدیسا به وجود اومده و اینا رو گفتم که ببینید چه کردید، و الا شماها هیچ کدوم و به هیچ عنوان به من توهین نکردید و احترام منو داشتید، منم طرف صحبتم اصلا شخص به خصوصی نیست و نفس این اعمال منو آزار داده.
چرا به خودتون نمیاید؟ چرا سعی نمیکنید که آبادی به وجود بیارید و نه خرابی؟
تا دوستی و احترام و اتحاد هست، چرا دشمنی و بی احترامی و نفاق دشمن شاد کن؟
بس کنید، آب به آسیاب دشمنان اتحاد نریزید، حالا فکر کنید مدیر محله هم تغییر کرد، و جای جولان بعضی از شماها هم باز شد، یعنی دیگه خیرخواه میشید؟ با روحیه ای شاد به اینجا سر میزنید؟ حالا دیگه با جون و دل آموزش و پست میزنید؟ دیگه چراغ خاموش نمیاید؟ و با نور افکن به محله میاید؟ من که شک دارم، چون این سرگرمی و گذران وقت برای امثال شماهاست.
با این حال به قول اون دوست خواننده مون: از ما که گذشت، فردا رو بگو.
آخش، دیگه دلم خنک شد، حرفای زیادی در مورد تک تک تون دارم، اما بازم به قول یکی دیگه از دوستامون، بیخیال، بیخیال، و بازم بیخیال.
خداحافظ.

عمو چشمه لایک یعنی چی میخواد بشه یعنی بعضیا چرااااا میخوان با از بین بردن محلم خوش و خورم باشن چراااا بعضیا دوست دارن این دل خوشیم رو ازم بگیرن چرااااا بعضیا خوششون میاد محلهم بره رو هوا آخه دشمنی کینه بد خواهی بد تینتی بد مرامی تا کی به خدا دشمنای محله اشکم رو در آوردید از خدا میخوام که به راه راست حدایتتون کنه برید توی خلوتتون یه کم دو دو تا چهار تا کنید ببینید که چراااا این کاراااا رو کردید چراااا دل ما گوشکنیا رو با کارتون با حرفاتون شکستید واقعاً برای بعضیاتان که اسم خودتون رو گذاشتید دوست گوشکن و از پشت دارید خنجر میزنید باید بهتون چی گفت آخ خدااااا اگه گوش کن نباشه من دیگه خلوتم رو کجا سر کنم خوشیام رو کجا سر کنم کجا برم شب نشینی کجا داستان بخونم کجا چیز یاد بگیرمشکلک اشکم رو در آوردید شما به ظاهر منتقدینی که با عابرو و زندگی مدیران اینجا بازی کردید

هر بار که میام توی این پست با حالی خرابتر از قبل از محله خارج میشم.
کامنت عمو چشمه خیلی من را شرمنده کرد خیلی. نمیدونم الان باید چی بگم, همیشه همینه بعضی از اشخاص از آب گلآلود ماهی میگیرن و این بار اول نیست و من این را به خوبی توی پست تلگرام هم حس کردم و اینجا هم همین اتفاق افتاد و یه پست انتقادی که باید برای پیشرفت و حل مشکلات میبود شد محلی برای تخریب شخصیتی افرادی که برای سایت شبان روز زحمت کشیدن, باز هم میگم که نواقصی داشت کار دوستان اما به قول عمو چشمه جانی نبودن که اینجوری کردین باهاشون…. من خودم هم انتقاد دارم اما دیدم که پست راهی را نمیره که باید پس سکوت را ترجیح دادم.
من هم با پیشنهاد عمو حسین موافقم و میگم که اگر کادر عوض بشه فکر نکنم که بتونم باز هم باشم….

هم محلی های بی نظیر خودم، من شعار نمیدم که دوستتون دارم بلکه همینطوره، واقعا خیلی هاتون یعنی اکثریت شما ها خیلی به من لطف دارید و من لایق این همه لطف نیستم. افراد مغرض هم خودتون میدونید که کمتر از انگشت های دست هستید و خوب می شناسم‌تون و هیچی حساب‌تون نمی کنم.
من می ترسم اسم بیارم که خوب نیست ولی اینطوری بگم که کسایی که توی فضای حقیقی و مجازی رابطه ی خوبی با هم داریم، از من نرنجید که میدونم شما با قصد خیر و نیت خیر انتقاد کردید و بعضی ها از آب گلآلود ماهی گرفتند. فکر نکنید چون انتقاد کردید به من برخورد یا ناراحت شدم. اون هایی که ملت رو تخریب کردید که اصلا حرفی راجع به شما نمیمونه ولی کسایی که لطف کردید منت سر شخص من گذاشتید نظرات سازنده نوشتید، این لطف شما همیشه توی خاطرم می‌مونه. بیداری خوبی بود. خوشحالم. بازم میگم نقد ها و نظرات بیشمار و درست شما ها و عدم توانمندی کادر در اصلاحش باعث انتخابات شد. دیگه اینکه سرنوشت انتخابات رو به تولد یا تعطیلی بکشونید، با شماست.
از امشب، با امید مشارکت شما برای مشخص شدن تکلیف این محله، پست انتخاباتی محله روی سایت میره و در ضمن، این آخرین کامنتم توی این پست هست و دیگه کامنت نمیدم.
راستیاتش این نوشته رو چند ماه پیش آماده کرده بودم جوگیر شده بودم بزنم ولی باز صبر کردم و ادامه دادم. بد نیست اون نوشته رو اینجا بیارم که خاک نخوره و ی جور هایی هدر نرفته باشه:
گاهی وقت ها، آدم دیگه نمیتونه. سخته. واقعا فعالیت توی ی فضایی که هر روز زیر ذره بین باشی، سخته. میدونید چیه؟
دوست دارم ی کمی با مجتبی خادمی حرف بزنم. دوست دارم الان مجتبی را مخاطب خودم قرار بدم و حرف هایی که پنج سال هست بهش نزدم رو بهش بگم. اینجا، در حضور همه ی شما، دلم میخواد خوب با مجتبی حرف بزنم. مجتبی جان، خوب که فکر می کنم وقتی واقعا عده ای نمی خواهند که تو باشی، که سایتت باشد، که فعالیت کنید، حتی اگر آن عده کم باشند، حتی اگر نبودنت برایشان پیروزی محسوب شود، یک مجتبی‌ی احمق هستی اگر بمانی، دیوانگیست اگر ادامه بدهی. باید فعلا بی خیال همه ی آرمان هات بشوی. باید فعلا صبر کنی تا اگر مهاجرتت حتمی و قطعی شد، آن وقت به فکر تحقق پیشرفت هم نوعانت از طریق فضای مجازی باشی. مجتبی؟ گوش کن. دقیقا مثل سایتت که همه خوب گوش می کنند، این دفعه خودت خوب گوش کن. بگذار بگویند بردیم. اصلا درست است. مگر چه می شود اگر برنده شوند؟ بگذار برنده شوند. بس است. الان اینجا که هستی، بی خود برای ماندن دستو پا می زنی، بی خود توی سر و مغزت می کوبی که سایت باشد، مطلب باشد، بچه ها باشند، فعالیت صورت بگیرد و همه انگیزه داشته باشند. مجتبی، من امروز کلی با تو حرف می زنم. بگذار مردم فکر کنند دیوانه شده ای، بگذار فکر کنند دیوانه شده ام، فکر کنند ترفند است، بگذار بیندیشند دارم تحریک احساسات می کنم، می دانم و می دانی که اینطور نیست. اگر بعد از این حرف هایی که با تو زدم، یک اپسیلن، فقط یک اپسیلن فعالیت در قالب سایت گوشکن داشته باشی، آن وقت حق با افرادیست که می گویند من تحریک احساسات می کنم. ولی مجتبی، بیا و این دفعه مرد باش، ایستادگی نکن و بکش کنار، تا هم حرف افرادی که گفتند من تحریک احساسات کردم اشتباه از آب در بیاید، و هم آزاد بشوی آزادتر از یک پرنده. مهم نیست مسئله ی گاتا را به سر انجام رساندی، مهم نیست مسئله ی پکتوس را به سر انجام رساندی، مهم نیست سایت سازی را بین بچه ها باب کردی، دیگر دوره ات تمام شد. برو و خوشحالی عده ی قابل توجهی از جامعه ی مجازی نابینایان را به ایشان هدیه کن. حالا دیگر گوگل هست، ترجمه ی گوگل هست، منبع مطالعاتی تا دلت بخواهد هست. هر فردی که آموزش بخواهد، مطلب بخواهد، راهنمایی بخواهد، گروه های اینترنتی و شبکه های اجتماعی هستند و به یاریش می آیند. واقعیت ها را بپذیر. بچه نشو. این دفعه جان من و جان خودت بچه نشو. پشت پا بزن به اعتباری که احتمالا در این چند سال کسب کرده ای. پشت پا بزن به این همه اعتماد که به تو شده. مگر کم پنج سال توهین و تحقیرت کردند مجتبی؟ مگر کم درگیری برایت به وجود آوردند مجتبی؟ زحمات تمام کاربران، ویرایشگران، مدیران و بازدید کنندگانت را به هیچ انگار. همین هست که هست. می خواستند قبولت نداشته باشند، می خواستند به عنوان مدیر نپذیرندت، مگر چاقو روی گردنشان گذاشته بودی مجبورشان کرده بودی؟ برو و پشت سرت را هم نگاه نکن. برو و با همه ی مجازی ها قهر باش تا همیشه. برو و بگذار هرچه از خوب تا بد می خواهند، جلوی رو و پشت سرت بگویند و بنویسند و تحلیل کنند. اهمیت نده. فقط برو که رفته باشی. برو و ضعفت را به همه نشان بده. برو تا بفهمند تو نمی توانی، بلد نیستی و کم آورده ای. کم آوردنت را اینجا فریاد بزن. از داد زدن نترس! وقتی موانعی سر راهت هست که جلوی رفتنت را سخت می کند، گوشکن را رها کن، قهرمان بازی در نیاور و جمعش کن برو پی کارت. نچسب. به گوشکنت نچسب. به غرورت نچسب. به ارزش هات نچسب. به آرمان هات نچسب. به تلاش برای یادگیری و شادی اینترنتی دانش آموز هات نچسب. بگذار هرچه می شود بشود. مگر تو و چوبینی و شهروز و دیگر دوستان بر این عقیده نیستید که مردم بی گوشکن نمی میرند؟ مگر قبول ندارید که نابینایان قبل از گوشکن اطلاعاتشان را به هر طریقی به دست می آورده اند و بعد از گوشکن هم این کار را خواهند کرد؟ مگر غیر از سایت گوشکن، یک عالمه سایت نابینایان سبز نشده است؟ مگر کسانی که گوشکن را نمی شناسند و راهش را بلد نیستند، مشکلی برایشان پیش آمده؟ اگر این ها را در حد حرف قبول داری که هیچ، ولی اگر عملا به این حرف ها اعتقاد داری، ول کن. نچسب. به هیچ چیز غیر از خودت نچسب. به هیچ چیز غیر از خوشی، لذت، دوست هات و دوست داشتنی هات نچسب. بی خیال این جماعت بشو تا آن ها هم بی خیال تو بشوند. کل به کل مردم نگذار. بکش کنار. خسته شو. بس است. بکش کنار. بی منت بکش کنار. چشمت کور سایت نمی زدی! حالا هم که زدی، ببین که نمی توانی، پس مجتبی، گمشو از این فضای مسموم مجازی برو کنار. حرف نزن. بحث نکن. دلیل نتراش. فقط برو. به حرف هیچ کس گوش نکن. واسطه بی واسطه. حرف بی حرف. میانجی گری، بی میانجی گری. مجتبی؟ خفه شو. باز هم که داری فکر می کنی! باز هم که داری دلیل پیدا می کنی! منطق بی منطق! گفتم حرف نزن. به تماس کسی جواب نده. حتی شده خطوط تلفنت را عوض کن. محو شو. در فضای مجازی نباش. فقط فضای حقیقی. فقط با دوست هات. فقط با همکار های محل کارت. برو. برو و پشت سرت را هم نگاه نکن. به تو چه که یک نفر نابینای کوچک یا بزرگ، در یک روستای محروم، به یک آموزش نیاز دارد! بقیه ی سایت ها هستند. تو نیاز نیست قهرمان بازی در بیاوری نقش ژانواژان را بازی کنی! تو برو و به فکر خودت باش. دیدی هژبری چطور رفت؟ احسان چطور رفت؟ شادیار چطور رفت؟ علی فرشباف چطور رفت؟ برو. زرنگ باش. برد با کسانی بود که رفتند. برو. نه اینجا جای تو است و نه این همآوردی کار تو. گوشکن را به قتل برسان. بگذار سایت های دیگر به جای گوشکن، پر بازدید‌ترین بشوند. تو در جبهه ای می توانی جنگ کنی که خودی ها به سمتت شلیک نکنند! این جبهه، آنی که دنبالش می گردی نیست مجتبی! سر این قبر که تو گریه می کنی، مرده ای در آن نیست مجتبی! این ها را بفهم. احمق نباش مجتبی! بفهم. هرگز نباش. بپذیر و نباش. دیگر نباش، هرگز نباش، هیچ کجا، برای هیچ کس، هیچ وقت، به هیچ دلیلی، هیچ جوره، نباش که نباش که نباش!

مرسی! مرسی! انتخابات، معقولترین راهه. ببین مدیر، زمانی که من دیگه نمیخواستم تو سایت فعالیت کنم، خانم پریسیما فقط یه جمله گفت. ایشون بمن تذکر داد که مگه فعالیتت بخاطر بودن یا نبودن یک یا دو شخصه؟ تو برای بچه ها فعالیت میکنی پس فعالیت کن. حرفش کاملا منطقی بود، پس من برگشتم! حالا میبینم خیلیها مثل من فکر میکنند. وقتی اینجا محله نابینایان هست، پس متعلق بهمه هست. برای همه کار کنید. نه یه نفر! اگه قرار بر اینه که خود آقای خادمی به تنهایی اینجا رو اداره نکنند، که این اصلا انصاف نیست که به تنهایی همهچی رو بدوش بکشند، پس باید آینده سایت رو بچه ها رقم بزنند. باز هم میگم، بچه ها، جوسازی، نکنید! ما باهم، نخواهیم گذاشت سایت از بین بره. فقط میخواهیم با انتخابمون، جلوی بهانه ها، توهینها، و و و. رو بگیریم. تشکر.

بنظر من برخی دارند حسابی از کامنتها و دیدگاههای بچهها سوء استفاده میکنند خب بابا مرد حسابی اگه نمیخوای نمیتونی دوست نداری خسته شدی درشو ببند برو دنبال کارت دیگه این جنگولک بازیا چیه که آی ملت بیایید انتقاد کنید بیایید رودرواسی نکنید خجالت نکشید. حالام که چند نفری آمده اند به شما اعتماد کردند حرفهایشان را زدند با شدیدترین کلمات محکومشان میکنید بقول معروف مگه دلت درد میکرد که این الم شنگه رو راه انداختی. واقعا بیایید همه کامنتهایی که بقول شما توش توهین بوده را یکجا بیارید ببینید واقعا چندتاش توهینآمیز بود چندتاش توش بی احترامی یا نمکنشناسی بود واقعا شماها هم خیلی دارید تند میرید خب باباجون خربزه خوردید پای لرزش هم بشینید نمیخواستید لرز کنید پست نمیذاشتید ملت رو بهم نمیریختید.

آخه همینطوری درشو ببندم که نمیشه عمویی. پول هایی که بچه ها دادند چی؟ زحماتی که کشیدند چی؟ اینکه من نمیتونم ادامه بدم، دلیل نمیشه فکر کنم خیلی خری هستم و چون مجتبی خادمی هستم فکر کنم میتونم همه رو هیچ حساب کنم. من اگه این کار رو انجام بدم، هیچ بودن خودمو ثابت کردم. ولوله ای که میگی راه افتاده، هیچ ربطی به انتقاد های سازنده ی بچه ها نداره که به تخریب ها شاید داشته باشه. اینکه کادر داره عوض میشه، ی چیز طبیعی هستش. طرف با ی شرکت قرارداد داره، سفته داده، حقوق میگیره، وقتی دلش نخواد ول میکنه میره. اینجا که دیگه کارا دلی بود. اگه کسی رو به زور نگه داریم، حکم زور رو داره و پس دلی بودنش کجا رفت؟
مگه نمیگی اگه نمیتونی درشو تخته کن برو. خب دارم تکلیفو مشخص میکنم که تخته شم برم. یا مدیرای جدید انتخاب میشن یا نمیشن. در هر حالت، من تخته میشم میرم. پای لرز خربزه ای که خوردم میشینم. اگه دارم توی سر و کله ی مبارکم میکوبم واسه اینه که این چند هزار تا پست تکلیفش نامشخص نشه وگرنه که میتونم در کسری از ثانیه سایت رو از کار بندازم. تونستن تنها کافی نیست که، باید شرایطش فراهم بشه تا ی کاری رو کرد. ولی فکر می کنی اگه من نمیتونم، واقعا باید درشو تخته کنم؟ تا زمانی که مال خودم بود بله ولی حالا نه. الان همون هایی که اعتماد کردند مایه گذاشتند، در مورد مایه ای که این وسط هست باید تصمیم بگیرند چون حقشونه. نمیتونی انتظار داشته باشی من از حق بچه ها بگذرم که!

سلام
خب تبریک میگم به منتقدان، منتقد نه، مخرب بهتره
دست و جیغ و هورا به پا کنید، مبارکتان باد این تخریب و پیروزی
ای کاش این طوری نمی شد ولی خب همیشه شرایط اون طور که می خوای پیش نمیره
امیدوارم شما دوستان کادر مدیریت تو دهن مخرب ها بزنید و همچنان با اقتدار به کارتون ادامه بدید
که اگه این طور شد با خوشحالی تمام ازتون حمایت می کنم، اما
بر خلاف میلم اصرار نمی کنم که مجتبی، عمو چشمه، پریسیما و نازنین و… بمونید
مزد زحماتتون این نبود که این جوری و با تمام قدرت نابودتون کنن
عمو حسین عزیز: من از کادر مدیریت فعلی حمایت می کنم و خوشحال میشم که به کارشون با قدرت ادامه بدن

من تازه اومدم.
جشنواره رو جوری اسم میذارند که این فکر پیش بیاد که چون یکی از دوستان با اسپانسر رابطه داره پس میتونه خودش اسم انتخاب کنه.
و همین دوست بخاطر تجربه کم، کامنتی که نه توهین بوده و نه حرف زشت رو پاک میکنه و قول میده که آخر علتش رو بگه که شاید بخاطر این که چیزی برای گفتن نداشت علت رو نگفت.
من میگم کمی به شخصیت خودمون بیشتر توجه کنیم.
هرچند قیافه گرفتن خوب نیست ولی اگر خواستیم قیافه بگیریم، چیزی داشته باشیم نه الکی.
من خودتو قبول دارم و اکثر تیم مدیریتی رو هم دوست دارم و بهشون احترام میگذارم.

سلام مجتبی هر کاری میکنی این بار أتش زیر خاکستر نکن معلوم نیست دفعه بعد شعله چقدر بیشتر از این باشه این بار اجازه نده ماست مالی بشه و هیجانی موقطان درست بشه تیم مدیریت که از کارت خبر داشته پس درست نیست بگید انتقاد کنید ولی شرایط اگه بد شد انتقاد کننده را بکوبید علی کریمی حتی اگه شرایط خانوادگی را وسط کشیده کار بدی نکرده هر کس دیگری هم که بخواد اینجا فعالیت کند باید شرایط امومی و اختصاصی قابل قبول داشته باشه اگه گوشکن بزرگ هست باید شرایط تیم مدیریت در نظر گرفته بشه تو انتقاد هم از کسی تعریف نمیکنند اگر دنبال اون هستید عنوان را عوض کنید

أقای شریفی کامنت شما سراسر توهین هست کسی که انتقاد کرده نه خرابکار هست و نه سزاوار تو دهنی خوردن لطفان فقط حمایت بفرماید

کاملا موافقم. نمیدونم چرا بعضیها دفاع از بعضی دیگر میکنند؟ آقای شریفی، لطفا جمع نبندید! بنظرم حالا که تکلیف مشخص شد، باید کامنتها بسته بشند. باز هم هرچی مدیر بخواد. تا زمانی که کامنتی با درونمایه ی وای بدبخت شدیم ببینم، میگم، بچه ها، لطفا، جوسازی نکنید!

جناب موسوی منظور من منتقد نبود روی صحبتم با مخرب ها بود
منتقد علاوه بر نقاط ضعف میاد نقاط قوت طرف مقابلش رو هم میگه پس آفرین بر دوستانی که این کار رو
بدون توهین انجام دادن
اما عده ای از افراد به حمله و کوبوندن بقیه مخصوصا کادر مدیریت پرداختن
به طوری که انگار اصلا این دوستان تو این مدت هیچ زحمتی نکشیدن و کلا کار های اشتباه انجام می دادن و به کاربر ها ضربه می زدن
این طور قضاوت کردن درباره دیگران درست نیست
از کسی که نقد سازنده می کنه باید همیشه تشکر کرد
اما نسبت به کسی که تخریب می کنه باید واکنش نشون داد

سلام من با موندن کادر مدیریتی فعلی موافقم اما نهایتا تصمیمگیرنده نهایی خودتونید و تصمیمتون قابل احترام

دوستام لطفا قدر دوستیا و باهم بودنتون رو بدونید . اینو به عنوان یه خواهر کوچکتر از من بپذیرید

سلام مجدد
آقا جان این شکلش نیست
به نظرم به شهروز ظلم میشه، این حرف جدیدی نیست که من میزنم قبلاً هم گفتم
هیچ رفاقتی با شهروز ندارم, جز همین ارتباطی که توی سایت بوده.
پس ازش دفاع نکردم و حقیقتو گفتم
شهروز بسیار پسره خوش قلب مهربون خون گرم و بعضی وقتها عصبانیت بی مورد هم داره.
به نظر من این نوشته کاملاً مناسب بود کار مدیر به نظرم درست بودش
اگر بعضی موارد نادیده گرفته بشه خب نتیجه بسیار بدی داره
خب انتقادهایی مطرح شد منم انتقاد کردم خب که چی
مگه قرار نبود انتقاد و جواب انتقاد رو اینجا ببینیم
انتقادها رو چه وارد و چه ناوارد همه دیدند.
ولی من جواب انتقادها رو ندیدم
یا همینی که هست یا من دیگه مدیر نیستم, جواب انتقادها نیست.
این منطقی هست آیا که فضا بدید انتقاد صورت بگیره, بعدشم وقت جواب بگید ما نیستیم شما برید مدیر انتخاب کنید.
من فقط شماها رو مدیر میدونم و لا غیر, البته باید بعضی روشها اصلاح بشه
بچههای مدیریت به نظرم از نظر شخصیتی بچههای خوبی هستند
ولی باید همه اونها میزان مطالعه خودشون رو ببرند بالا.
مثلاً اگر کسی میخاد یه متن ادبی سیاسی را ارزشیابی کنه آیا باید در حوزه این موضوع مطالعه داشته باشه یا نه
یا اگر کسی میخاد آموزش کامپیوتر رو بررسی کنه آیا باید خودش کارشناس باشه یا نه
یکی از بچهها حرف جالبی زد, گفت بیایید مثل رادیو تلویزیون گروه تخصصی تشکیل بدیم
بچههای مدیریت، حذف ممنوع، ولی اصلاحات آری.
من و خیلیها به خاطره مجتبی و شهروز و دیگرون هستیم و اگه اینا نباشند خب نیستیم.
از گوشکن اگه آدماشو بگیری چیزی ازش باقی نمیمونه
من از مجتبی انتقاد دارم, ولی ابداً کسی رو شایستتر از او نمیبینم و همچنین شهروز و دیگر مدیرها
پس بچه بازی رو بذارید کنار, لوس بازیها رو بذارید کنار, بیایید اصلاحات رو انجام بدید
من منتقد روشها نه منتقد شخص هستم
اشخاص محترم و دلسوز ولی روشها ناقص
روشها رو تغییر بدید تا حد امکان
اگر قانون هست برای همه باشه
اگر معیاری دارید باید شاخص و مایز عمومیت داشته باشه
لطفاً احساسات رو بذارید کنار
به انتقادها جواب بدید
برای تغییر فکر کنید و تصمیم بگیرید
از خرد جمعی استفاده کنید
از تجربه تلخ گذشتهها درس بگیرید
تاکید میکنم اینکه شما میفرمائید یا ما رو با همین روشها مون بخاهید, یا هم ما نیستیم, حرف حساب نیست. ما از شما حرف حساب میخاهیم
رعد تو که لوس نبودی بودی
قبلاً یکی از ایرادات تو به ما همین رفتاری که الآن خودت داری بودش
پس چی شد بابایی
تو هم!
نه فکر کنم امروز حالت خوب نبوده یا شاگردها اذیتت کردند
دست بردار بابایی یعنی چی که همینی که هست
یا با همین اخلاقت باید تحملت کرد یا میری
اخلاقت که خوبه ولی رفتنت واااایییی
لوس
خخخ
موفق باشید

سلام.
خب ظاهرا این پست به جای اینکه یک پست انتقادی باشه تبدیل شد به تخریب این و اون.
متأسفانه خیلی ها با هم انگار تسویه حساب شخصی دارند. خب اینها را برید توی خلوت خودتون حلش کنید، به اینجا چه ربطی داره.
من از یکسری رفتار ها و حرف ها تعجب می کنم. اول اینکه چطور به خودتون اجازه می دهید حریم شخصی زندگی افراد را توی انتقادات خودتون بیارید. خب این دقیقا چه ربطی به انتقاد داره؟ حریم شخصی هر کسی خط قرمز خودشه و اگه کسی حریم شخصی خودشو اینجا گفته به این دلیل بوده که به محله و اعضایش اعتماد داشته و اینجا را محیط مناسبی برای درد و دل با دوستانش می دانسته. ولی این دلیل نمیشه که ما بخواهیم از حریم شخصی اون به عنوان سوژه ای برای انتقاد و یا هر کار دیگه ای استفاده کنیم. متأسفانه با این وضع ما باید دهن خودمون رو ببندیم و دیگه هر حرفی رو هر جایی نزنیم تا آخرش از اعتمادی که به اونجا کردیم ضربه نخوریم.
از حرف هایی که در مورد بیناهای سایت زده میشه بسیار ناراحتم. متأسفم که در این پست می بینم که به افراد بینای محله بد برخورد می شود. اگه یه نگاهی به اطرافتون بیندازید متوجه می شوید که در این دور و زمونه کمتر بینایی حال و حوصله داره که وقتش رو در کنار نابینایان سپری کنه، باهاشون شوخی کنه، تا کلی وقت توی شب نشینی ها پیششون باشه و توی غم ها و شادی های ما شرکت کنه، براشون کتاب بخونه و غیره. کمتر بینایی پیدا میشه که بیاد واسمون وقت بزاره و مجموعه پست های غلط ننویسیم را با کلی زحمت برامون بنویسه و حتی به جرأت میگم پستش از بهترین پست ها برای نابینایان است. خیلی از نابینایان هم مشکل املایی دارند و این پست ها خیلی می تونه بهشون کمک کنه.
واقعا شرم آوره که با رعد این طور برخورد می کنید. واقعا شرم آوره که می بینم این طور دل یکی از عزیزترین های سایت رو شکستید. خب اگه از سؤالات رعد بدتون میاد خب چرا به سؤالاتش جواب می دهید؟ اگه واقعا دوست ندارید ازتون سؤال کنه خب خیلی محترمانه بهش بگید دوست ندارید ازتون سوال کنه. اینکه دیگه بدی نداره. رعد بار ها توی سایت از من سوال کرده و من هم اصلا ناراحت نشدم و خیلی هم با کمال میل جوابش را دادم.
من خجالت می کشم که این حرفها را می زنم ولی واقعا من از صمیم قلبم از همه بیناهای سایت عذرخواهی می کنم. خانم رعد، سارای، رهگذر و همه بیناهای عزیز سایت من به نوبه خودم از تک تک شما عزیزان معذرت می خواهم. واقعا این عزیزان خیلی دل بزرگی دارند که وقتشان را با ما سپری می کنند و در کنار ما هستند
از کامنت عمو چشمه و پریسیما خانم به شدت متأثر شدم. واقعا معلوم نیست خیلی ها اومدن انتقاد کنند یا اومدن تا به هدفشون برسن. از رفتاری که با مدیران سایت شد خیلی ناراحت شدم. تیم مدیریت داره برای ما و بدون چشم داشت زحمت می کشه و این قدر راحت به خودتون اجازه می دهید زحماتشان هدر بره. خب این عوض دستت درد نکنه بود؟!
من به عنوان عضو کوچکی از سایت باید بگم که توی این یک سالی که عضو سایت شدم از هیچکدام از اعضای مدیریت سایت بدی ندیدم و من همه شما را دوست دارم و متأسفم که شما عزیزان را ناراحت می بینم. عمو حسین من هم با این کادر موافق هستم و باهاشون راحتم و خوشحال می شوم که آنها با قدرت به کارشان ادامه دهند. اگر این عزیزان و مخصوصا بیناهای سایت بخواهند از این سایت بروند، بنده هم ترجیح می دهم که اینجا نباشم.

منم کامنت آقا وحید رو شدیداً لایک میکنم و امیدوارم که این تیم مدیریتی محله کماکان به کارش ادامه بده همین بای

سلام.
من فقط نظر شخصی خودم رو می گم و قصد ندارم قضاوتی کنم.
شخصا گوش کن رو همین جوری دوست دارم. با پست های کپی کمش، با محدودیت هایی که وضع شده، هدف هایی که داشت و داره و …
من خودم کار زیادی برای این جا انجام ندادم که حالا بخوام برای کسی تعیین تکلیف کنم که علی رغم فشار ها به کارش ادامه بده.
ولی اگه این اتفاق هایی که حرفش هست بیفته دیگه گوش کن با الان فرق می کنه. هدف هاش، آرمان هاش و همه چیزش.
من فقط اومدم یه چیزی بگم و برم. گوش کن با مجتبی خادمی گوش کنه و بس. تیم مدیریت جدیدی که میان، خیلی کار ها برای تغییر انجام می دن. اما دیگه این سایت فقط اسمش گوش کنه. نمی خوام از حالا در مورد سایتی که ندیدم قضاوت کنم و بگم سایت خوبی نیست. فقط منظورم اینه که شخصا به چشم یه سایت تازه تاسیس قضاوتش خواهم کرد نه به عنوان گوش کن.
من نمی گم این جا آرمانیه و هیچ اشتباهی صورت نمی گیره و نگرفته، اما به چشم من عملکردش در مجموع بسیار مثبته. به سهم خودم از همه ی افراد حاضر در کادر مدیریت و ویرایش گر های عزیز تشکر می کنم. من خودم با توجه به تجربه هایی که در طراحی و مدیریت وبسایت دارم، می دونم اداره چنین سایتی، به هیچ وجه کار ساده ای نیست.
بنا بر این اگر تصمیم به رای گیری و نظر سنجی باشه، من به گوش کن رای می دم.
گوش کنی که از هر تشکل و انجمنی توی دنیای حقیقی بیشتر دوستش دارم و بدون اغراق ارزشمند ترین حرکتیه که تا حالا برای نابینایان انجام شده.
راستش معمولا توی پست های پر بحث کامنت نمی دم ولی دلم نیومد این هارو ننویسم. حرف هایی که دیگه شاید هیچ وقت فرصت گفتنشون پیش نیاد.
پیروز باشید.

سلام بچه ها
داره تقریبا یکسال میشه که سایت محله را میخونم چه اون وقت که عضو نبودم چه بعد عضویتم شاهد رفاقت ها و همکاریهایی بودم که واقعا ازش لذت می بردم.الانم شاهد چیزی هستم که واقعا دارم ازش زجر می کشم.من اصلا نمیخوام وارد بحثی بشم از یکی دفاع کنم و یا اون یکی رو بزنم لت و پار کنم.کاش از دستم برمیومد کاش می تونستم دستاتونو تو دست هم بذارم.بازم باهم باشیمو از با هم بودن لذت ببریم.تو رو خدا بچه همه چیزو خراب نکنید.چیزی از کسی کم نمیشه اگه بیاد و بگه دوباره شروع کنیم…دوباره رفاقت کنیم…دوباره با هم باشیم.
تمام این روزها می گذره و میره ولی خاطره هاش برای همیشه میمونه.الان صحنه نمایش و پرده بالاست که نقش خودتونو نشون بدین.یه کاری نکنید که یک سال دیگه…دو سال دیکه…حسرت همین لحظه رو بخورید و بگید که کاش اون وقت فقط فقط فقط یک ذره کوتاه میومدیمو نسبت به هم گذشت داشتیم.
بچه ها … ما دشمن هم نیستیم ها؟
رفیقیم
رفقا دعوا می کنند … قهر می کنند … آشتی هم می کنند…
باشه هر چی که نوشتید بذارید به حساب اینکه تو دلتون خالی کردید
خب …حرفتونو زدید…
یه جایی دیگه بگید رفیقم حرفاشو زد خب منم زدم…خب بعدش؟
اون یکی گفت منم یکی گفتم
بچه ها….دنیا همین دو روزه ها…
به خدا اگه خدای نکرده هر کدوم شما آسیبی ببنید همین شماها که با هم الان سر جنگ دارید مطمعنم اولین کسایی هستید که دلتون برای هم به درد میاد…
اگه از دست من هر کاری بر میاد بگید دریغ نمیکنم برای اینکه فقط شماها با هم دوست باشید…رفیق باشید…
این محله خیلی ارزش داره…خیلی…
ولی باارزش تر از اون رفاقت دوستیهای شماست….
این محله ماها را از شهر های مختلف به هم رسونده و نزدیک کرده…
اما نذارید همین هم باعث جدایی کسی بشه…
من شاید خیلی چیزها را ندونم ولی همینو میدونم همتون یه زمانی رفقای خوبی بودید…دونستن همین فقط برای من کافیه…هر چقدر هم که با هم متفاوت باشید…

دوستانی که اسم من و آوردند واقعا از لطف و محبتی که به من دارید ممنونم.ولی باور کنید من تاحالا از دست کسی توی محله ناراحت نشدم.اگه هم ماها بین شما هستیم پیش رفقامون هستیم.من اصلا راضی نیستم اگه یه روزی هم با کسی اختلاف پیدا کردم یکی بیاد ازم جانبداری کنه و این باعث بشه با رفیقش و هم محلیش کدورتی بینشون پیش بیاد و جبهه جنگ درست بشه این وسط.باور کنید اینطوری بیشتر ضرر می کنیم همگی.

خلاصه اگه کاری از دست من میاد بگید؟
من و خیلی هاتون شاید اصلا نشناسید ولی ازتون خواهش می کنم….بیاید دوباره با هم آشتی کنید.

اینم اضافه کنم که البته منظورم این نبود که اگه از دوستاتون دفاع کردید کارتون اشتباه بوده.من کلا چیزی رو تایید را رد نمیکنم توی عالم رفاقت.فقط راجب شخص خودم گفتم چون دوست دارم همیشه با هم دوست باشید و دعوا نکنید با هم.

بچه ها من یه نظری دارم، میگم اگه تیم مدیریت قبلی از جون و دل راضی بشن همونا باشن!، ولی در کنارشون برای سبک شدن کارشون از بچه هایی که مایلن و مهارتشو دارن هم استفاده کنن. که فشار هم روشون نباشه، من با وجود اینکه انتقاد کردم و پشیمون هم نیستم از طرف خودم از توهینهای احتمالی به شما عذر خواهی میکنم من بیشتر بچه ها رو حضوری هم دیدم و واقعا تو سفری که میگن باید آدمارو شناخت، شناختمشون، ببینید اصلا این طوری فرض کنید چند وقت شما کردین ما کشیدیم حالا ما نوشتیم شما چشیدین،!
خخخ! خب کاملا سبک بار شدیم، خنثی شد دیگه!،
به خدا همه یه طرف دایی چشمه یه طرف،! اینقدر خجالت کشیدم از دایی چشمه!
نمیدونم خیلی ارادت خاصی دارم به ایشون، مثل برادر بزرگترم میدونم ایشونو،
من حاضرم هر کاری دایی چشمه گفت انجام بدم،
پریسیما جان، شهروز الدوله ی نابیناییالسلطنه، امیر سرمدی پروداکشن، نازنین جان، دایی چشمه که کلا یادم نیست جزو کادر مدیریتی بودین یا نه!، مجتبی خادمی لذتیانفر،!، آقای درفشیان ناظم الملک!، دیگه کیا بودن! ملوسا جان!، همه و همه شما خیلی زحمت کشیدین حیفه که خاطرات خوشمون رو خراب کنیم! من میدونم شما ممکنه توانی واستون نمونده باشه ولی به خاطر سایتی که اینقدر دوستش داریم بازم لطف کنید برگردین!
درسته روح و قلبتون زخمی شده ولی یه جوری بخیش بزنید با نخ خارجی! فرض کنید یه سقف بارون خورده ای خراب شد حالا محکمتر از قبل میخوایم با هم بسازیمش!
بچه ها به قول آقای کریمی ملتمسانه و عاجزانه درخواست دارم مثل این نینیها مدام نیایین بگین خدافظ خدافظ! خب میخواین برینا بی صدا برین! اگه هم که مرد عمل هستین وایسین درستش کنید! باور کنید سارینا خواهرزاده ی من مدام میگه خدافظ! از این اتاق بره تو اون اتاق هم خدافظی میکنه! شما این کارو نکنید رو اعصابین!
خب با وجود حرفایی که زدم و از صمیم قلبم هم گفتم میخواستم بگم شما وقتی یه استاد رو دوست دارین بعد ترم بعد مجبورین با یه استاد دیگه درسی رو پاس کنید از دانشگاه خداحافظی میکنید یا هدفتون واستون مهمه!؟
سر حرفام هستم و خواهش میکنم تیم مدیریتی محترم به خاطر اهداف سایت به خاطر اینکه هیچ کس به جز خودمون به فکرمون نیست برگردین! در کنارتون به کسانی که مایلن آموزش بدین که کمکتون کنن!
این از این! چرا اینقدر میایین دامن میزنید بچه ها شاید درست نباشه من اسم کسیرو ببرم ولی با وجود شناخت از آقای کریمی دلم نیومد بی خیال باشم! شهروز باور کن آقای کریمی تو ابابصیر بودن حتی یادمه ما مسابقات قرآنی دانشآموزیمون با آقایون با هم رفتیم مشهد! من ایشون رو میشناسم به خدا تا اونجایی که من میدونم دلشون مثل طبیعت پاک و بی شیله پیلست! ایشون به گفته ی خودشون از عشایر بودن کسی که زندگیش تو طبیعت بوده چطوری میتونه اینقدر سنگدل باشه! ولی تو خیلی داغون کردی یه سری رو هم یه جورایی انداختی تو این موضوع! من موندم مگه خود اشخاص زبون ندارن بقیه چرا میان دخالت میکنن!
اینم بگما تو با وجود شناخت دنیای مجازی اومدی پست زدی! که خوب کاری هم کردی من خودم هم از شخصیت و کارهام زیاد نوشتم ولی شما که آگاه بودی نباید از اول مینوشتی! ولی من مطمئنم آقای کریمی بی قصد بودن دیگه بیشتر از این که کفن کردن عزیزشو قسم خورد!
باور کنید حیفه! من خیلی کوچیکتر از اونیم که بخوام خواهش کنم از کسی! ولی بچه ها خواهرانه میگم بیایین اجازه ندیم ۵ سال زحمات همگیمون به فنا بره سر یه سری اختلافات که میشه حلش کرد! کافیه یه کم تحملمون و تحملم رو ببرم بالاتر!
امیدوارم من هنوز اون قدر مثل گذشته دوست خوبی برای همتون باشم که یه جوابی یه عکس العملی ببینم از شماها!

باز هم درود.
تا زمانی که فکر میکنیم اینها تسبیح حساب شخصی بوده نه میتونیم انتقاد بپذیریم و نه دنبال اصلاح امور هستیم.
تا زمانی که فکر میکنیم آی دشمن, وای دشمن, به هیچ جایی نمیرسیم.
وقتی اینجور حرف میزنیم یعنی اینکه با یه ذهنیت از پیش تعیین شده داریم قضاوت میکنیم و اصلاً هم مهم نیست درست باشه یا نه.
دقیقاً به نظر من حرفی که میزنین مثل اینه که یه نفریو ببریم بالای یه کوهی و بعد بهش بگیم حالا انتخاب کن یا میندازیمت پایین یا هر بلایی دوست داشته باشیم سرت میاریم و شرایط اینه. حالا انتخاب کن.
خب این هر دو که به یه مسیر ختم میشه.
آقا یه سؤال جداً یه سؤال. یعنی الآن اگه من بگم حرفایی که هیچ منظوری توش نبوده و فقط یه سو برداشت بوده من پس میگیرم و متعلق به خودم و هفت جدم هست دیگه واقعاً مشکل شما حل میشه. یعنی دیگه چیزی نیست. من میخوام بدونم که دیگه چی میخواین بگین. اگه چیز دیگه ای هم هست بگین ببینم راه دیگه ای هست یا نه. الآن من اینا رو گفتم و اگه میخواین میتونم یه پست هم بزنم و اصلاً هم با زور و واسه اینکه تسلیم بشم این حرفو نزدم باز هم حرفی هست آیا؟ میخوام بدونم دیگه چه دلیلی واسه عدم اصلاح امور دارین.
من میخوام همه بدونن که من دارم این انعطافها رو به خرج میدم واسه چی؟ میخوام همه بخونن و بدونن که من واقعاً دنبال تغییر وضع موجودم نه چیز دیگه.
من نمیدونم چرا این همه مقاومت. دلیلش چیه دقیقاً. خب نقدها رو بپذیرین و به جای رفتن دنبال اصلاح باشین. با پیشنهاد سعید مبنی بر برگزاری کنفرانس هم موافقم و از کادر مدیریت به شرط اصلاح امور تا جای ممکن هم موافقم و حمایت میکنم.
در صورت برگزاری کنفرانس و یه جَو صمیمانه و بدون ذهنیت قبلی من هم راه حلهامو میگم.
یادش به خیر یه زمانی سیاست ایران هم همین بود که آمریکا یا باید دوست باشه و یا دشمن.
یا تسلیم و یا تقابل.
ولی بعد مردم گفتند که با همون به اصطلاح بعضیا دشمن هم میشه تعامل کرد.
در نتیجه, ما تعامل سازنده میخوایم نه تقابل و دشمنی. و تا هر جا که امکان داشته باشه و بتونم تعامل خواهم کرد.
در آخر من با همون تندی که انتقاد یا به قول بعضیا تخریب کردم, با همون شدت هم از کادر مدیریت حاضر به شرط اصلاح امور تا جای ممکن حمایت میکنم و خواهم کرد. مدرکش هم هست همون پست سرکاری که زده شد که خب شوخی بود.
متأسفانه یه روند نادرستی جا افتاده که واسه بعضیا این محله شده همه ی زندگیشون. این محله و فضای مجازی جزئی از زندگی ماست نه همه ی زندگیمون. چیزی که مجتبی بهش رسیده و از زندگیش داره لذتشو میبره.
باز هم میگم من مشکلات خانوادگی هیچ کسی رو وسط نکشیدم و این یه سو برداشت بوده ولی اگه شما و مثل شما ایجوری فکر میکنین بالاخره یه آخرتی هم هست و اونجا حقیقت این حرف من بر همه مشخص خواهد شد. زیان و تخریب دنیوی رو میپذیرم ولی مطمئن باشیم که زیان اخروی جای جبران نداره.
ولی از اونجایی که این سو برداشت از روی ذهنیت قبلی بوده و تنها خداست که از دلها خبر داره و از اونجایی که این سو برداشت از روی ناآگاهی بوده من میبخشم.
به امید تغییر اوضاع نه اشخاص و افراد.

باز هم سلام
فکر نمیکردم باز هم لازم بشه اینجا بنویسم
وقتی اینجا اومدم و کامنت دادم که با پیام مجتبی توی شخصی ی اسکایپ فهمیدم که توی همچین پستی حق و اجازه ی گفتن دارم
خودت مجتبا توی کامنتها گفتی
حتی در مورد عملکرد در ارتباط با سایتهای دیگه ی نابینایی هم میشه گفت
وگرنه من در مورد اینجا و با تو حرف نمیزدم
فکر هم نمیکنم که زیرو بالا یا دروغ یا بی منطق و مدرک حرف زده باشم
هم اونایی که توی اون پست اومدن خوندن
هم من و تو مجتبی خوندی
هم خود شهروز که نوشته بود میدونه چی نوشته
این در مورد اون بخش از کامنتم در مورد سرکار خانم رعد هرچی گفتم هیچ کدوم بی تحقیق نبود
ایشون فرمودند نابینایی اون سر مملکت هم ایشون رو میشناسه
به ایشون قاطعانه عرض میکنم این شناخت از صدقه ی سر این سایت و سایتهای دیگر نابینایی است
وگرنه شمای بینا از کجا ایشون و باقی ی نابیناها رو میشناختید
در مورد پریسا و نه تنها اون بلکه همه ی کسانی که قبل از من اینجا بودند فکر میکردم شاید حق آبو گِل دارند و حق هست که ازش دفاع بشه
بنظرم درست فکر کردم و فکر میکنم وقتی کسی حریم برای خودش مشخص میکنه حق داره بخواد به حریمش احترام گذاشته بشه
در مورد خودم همون طور که قبلا نوشتم
جایی که حق گفتم تو دهنی خوردم کسی هم نفهمید چی گفتم هنوز هم کسی نفهمیده
باز هم در مورد خودم
سؤالی پرسیدم که نه فقت سؤال من بود
بلکه کسانی دیگه هم بودند که این سؤال رو داشتند ولی از برخورد بعدش میترسیدند هم بود
که وقتی برخورد با من رو دیدند هزاران بار خدا رو شکر کردند که اونا حرف نزدند
من از دیروز ساعت ششو نیم صبح شروع کردم به نوشتن توی نُتپد
تا تقریبا همون موقعی که ارسال کردم رویش داشتم کار و ویرایشش میکردم
مجتبی اول فکر کردم این پست رو زدی تا از مشکلاتی که فکر میکردم ممکنه از بعضیهاش خبر نداری مطلع بشی و حلشون کنی
اما با کامنت آخرت قبل از نوشته ی الانم فهمیدم اشتباه کردم
میدونی یاد چی افتادم
یاده این که لا اقل دوبار از زبون و دهن خودت یکبار روزه بیستو یکُم ماهه رمضان سال قبل و یکبار هم همین چند وقت پیش سر جریانه شکایت غفور که دوچاره اشتباه شده بودید در مورد عذر خواهی
در هر دو مورد خیلی راحت از بستن گوش کن حرف میزدی
چی خیال کردی
همین آخرین بار که حرف بستن گوش کن رو زدی چی بهت گفتم
حتما یادت هست
گفتم تو حق همچین کاری رو نداری
نه الان نه هیچ وقت دیگه
شاید یه روز تصمیم گرفتی یه وبلاگ بزنی
اما الان دیگه نه اونجا وبلاگه
نه تو حق داری اونجا رو فقط مال خودت بدونی
که در مورد بودن یا نبودنش تصمیم بگیری
فکر کردی توی یه همچین پستی نُقلو نبات پخش میکنند
درسته که قبلا شهروز و بعضیهای دیگه پست انتقاد از خودشون رو منتشر کردند
ولی شاید بعضیها چیزی که تو دلشون بوده رو اونجا نگفته باشند
پس وقتی مدیر سایت میاد پست میزنه و میگه میخواد مشکلات رو حل کنه و هیچ سانسوری هم در کار نیست
مطمینا باید منتظر سر باز کردن زخمهای کهنه هم میبودی
همون طور که قبلا نوشتم این که مجتبی تنهایی سایت رو اداره کنه فکر و حرفی بی منطق هست
مگه میشه
از این سایت کوچیکترش رو هم نمیشه یک نفره اداره کرد
این هم درست نیست که از این تصمیمهای ناپخته بگیرید و همه با هم کنار بکشید
باقی رو نمیدونم ولی خدای من شاهده که اگر برای اصلاح نبود خیلی وقته که دیگه مایل به اینجا نوشتن نبودم
از خودت تا تک تک مدیران دیگه همه کار بلد فنی و امین هستید
مگه کشکه که این همه اطلاعات بندگان خدا رو همین طوری رو ی هوا بدی دسته یه عده ی دیگه
این گروه هر عیبی که داشته باشند این حُسن رو دارند که امین هستند
مگه از سو استفاده از اطلاعات بندگان خدا برای کارهای کسیف بیخبرید
تازه به فرض کسانی که تازه میان هم امانت دارهای درستی باشند
مگه شماها از شکم مادرتون که در اومدید این کارهایی که میکنید رو بلد بودید
گروه بعدی تا بیان همین طوری مثل شما به کارها مسلط بشن همین قدر که شماها طول کشیده تا یاد بگیرین طول میکشه
یه رییس جمهور هم که میخواد بیاد سر کار همیشه چند ماه قبل از پایان دوره ی ریاست جمهوری ی قبلی انتخاب میشه و توی اون چندماه باقی مونده به شروع کارش
میره چمو خم کارها رو بفهمه
نذار فکر کنم برای بستن سایت یه بهانه میخواستی و این نمایش بهترین بهانه رو بهت داده
از نظر من که باید ببخشید توی کامنت قبلی از بس طولانی شد از قلم افتاد
من به شخصه همه ی مدیران این گروه رو آدمهای درست کاری زحمتکش و امانت دار میدونم
خیلی چیزها این جا یاد گرفتم
اولین با ارزش ترین و مهم ترینشون همین نوشتنم هست
خود پستچی و شهروز مخصوصا شاهدند که چه املای افتضاحی داشتم
هرچند هنوز هم اشکال دارم ولی الان بجایی رسیدم که هم خودم زیاد به غلط ننوشتنم حساس هستم و هم از غلط نوشتن دیگران عصبانی میشم
این تقریبا درست نوشتنم رو اول و دوم و سوم مدیون پستچی ی خوب فداکار و زحمتکش گوش کن میدونم
هرگز تا روز قیامت فراموش نمیکنم چقدر برای من یکی زحمت کشید
خیلی قبلتر از این که توی سایت همه بفهمند این معلم دلسوز کیه من استادم رو میشناختم
دیگه بعد از مدتی با هم درد دل میکردیم
بهش گفتم توی یکی از جوابهایم به ایمیلهای ایشون که حضرت علی فرمودند هرکس کلامی بمن بیاموزد مرا بنده ی خود ساخته
بهش گفتم میدونم بعضیها جواب زحمات شما رو با توهین دادند
بهش گفتم شما خیلی بزرگ و بزرگوار هستید قدر خودتون رو بدونید
بهش گفتم من شما رو استاد خودم میدونم و افتخار میکنم از شما یاد گرفتم
نمیدونم خانم پریسیما پستچی استاد من در موردم چی فکر میکنید
شاید ازم متنفر باشید شاید بخواهید اصلا نباشم
نه منظورم اینجا نبود
منظورم هیچ جا بود
ولی من تا ابد ممنونتون هستم
هرگز دلم نخواسته باعث رنجش کسی باشم
اگر گفتم برای بهتر شدن بود
اگر گفتم برای آبادتر شدن اولین خونه ی مجازیم بود
خیلی برای نوشتن اینجا با خودم کلنجار رفتم تا راضی بشم بیام و بنویسم
اگر میدونستم یک صدم درصد باعث میشم مجتبی و شماها چنین تصمیمی بگیرید هرگز کمکتون نمیکردم در گرفتن این تصمیم
از شما میخوام منو اگر میتونید و قابل میدونید حلال کنید
و اما شما شهروز جان اول بگم چه بخوای چه نخوای هنوز هم همون شهروز عزیز خودم هستی میخواهی باور کن میخواهی نه
در مورد پستی که فرستادی و منتشر نشد
سیروس بهم گفت و گفت که منتشرش نمیکنم چون نمیخوام به قیمت بزرگ شدن خودمون شهروز کوچیک بشه
اینو به مجتبی هم گفتم وقتی که توی اسکایپ بهم گفت
من هر متنی رو که غفور میخواد بنویسه برای معذرت خواهی
بنام خودم توی با تو منتشر میکنم ولی بعدش در سایت رو میبندم
که من بهش گفتم غفور نخواسته از اون معذرت خواهی کنید
اون خواسته برای تشنج و حاشیه ای که توی سایت درست شده و شما درش نقش داشتید عذر خواهی بشه
و من بهش گفتم شهروز یه پست فرستاده بود که سیروس گفت نمیخواهیم برای بزرگ شدن خودمون شهروز کوچیک بشه
همین طور که من اینجا رو دوست دارم مدیرانش رو هم دوست دارم
توی کامنت قبلیم گفتم اسم نیاوردم
الان میگم چرا شهروز باید جوری با کاربرش برخورد کنه که یه شب توی شب نشینی جلوی کلی آدم بگه فلانی مثل اینکه از من ناراحتی نمیخوام دلیلش رو بدونم ولی هرچی هست ازت معذرت میخوام
شهروز جان عزیزم قربونت چرا باید کاری کنی که معذرت بخوای
من یه کاربرم مهم نیست چند سالمه اگر اشتباه کنم معذرت بخوام با تو ی مدیر
من فرق دارم
برای من شهروز عزیزه ولی شخصیتش عزیز تره
این شهروز با شهروزی که میاد باهامون میگه میخنده فرق داره باید فرق داشته باشه
وگرنه سنگ رو ی سنگ بند نمیشه
من همیشه گفتم آدم اگر هیچ چیز توی دنیا نداشته باشه باید شخصیت داشته باشه
این علی کریمی هم دیشب هم امروز صبح زود مُخه منو خورد توی اسکایپ و همش میگفت من اصلا قصد توهین به خانواده ی شهروز رو نداشتم
همه ی کامنتها رو خوندم بنظرم اون کامنتی که باعث این نتیجه گیری از طرف شما شده از دستم در رفته بازم میگردم دنبالش اگر من هم به این نتیجه برسم جدی بد باهاش برخورد میکنم
هرچند من اون پست تورو فکر کنم دیده باشم ولی واردش نشدم
ولی اگر توی اون پست واقعا چیزایی رو نوشتی که نباید مینوشتی بهت توصیه میکنم دیگه هیچ وقت این اشتباه رو نکنی
خود علی که توی یه کامنت همین نزدیکیها ازش دیدم قسم خورده که اصلا به اون پست فکر هم نمیکرده
و قصد نداشته به خانواده ی تو اهانت کنه
من هنوز یادم نرفته شبهایی که بیدار بودم و میدیدم پستهایی رو که منتشر میکردی
توی بعضی از اونها که مال خودت هم بود کامنت و لایک اولی من بودم
پس بدون که هرگز وجدانم بهم اجازه ی ندیدن و فراموش کردن زهماتت رو نمیده
من باورم اینه که همه ی مدیران این سایت زحمت کشیدند و میکشند
ولی یقین دارم شما بیشتر از همه زحمت این سایت رو کشیدی
باور کن بعضی شبها به امید دیدن تو به سایت می اومدم
عشق میکردم توی پستهای تو کامنت بذارم
باهات شوخی کنم
باهم سر به سره بچه ها بذاریم
من اون شهروز رو دوست داشتم دارم و خواهم داشت
ولی وقتی از اسکایپت ریمووم کردی زیاد خیالم نبود
اما وقتی اون پست رو زدی و شماره کارتم رو گذاشتی و توی اسکایپ بهم خبر دادن باور کردم دیگه موندنم بی شخصیت شدن هست
در مورد شخصیت هم که بالا نظرمو گفتم
من حرف زدم که شهروز کمی نرم تر بشه که شهروز بشه همون شهروزی که بخاطرش سینه سپر کردم
یادت میاد یه روز بقدری ناراحت بودم که بهت گفتم شهروز برو نمون نذار لهت کنند
یادت میاد چی گفتی
الان هم همون کار رو بکن و محکم باش
ظرفیتت رو بالا ببر ولی نرم و منعطف باش نه در مقابل دشمن اینجا برای جذب و جلب من کاربر
شاید من نوعی نفهمم چی میگم یا چکار میکنم
تو ی مدیر من باید راهنما و الگوی من باشی
از تو هم با شهامت به عنوان کاربر این سایت عذر خواهی میکنم اگر توی شکستن دلت سهم داشتم و ازت حلالیت میخوام
در مورد مدیران دیگه اونایی که اسمشون رو مجتبی برد بعید میدونم من با اونا مشکلی پیدا کرده باشم
ولی اونا هم اگر از من کدورتی در دل دارند از اونها هم عذر میخوام و حلالیت میطلبم
بازم میگم اگر میدونستم مجتبی قراره این بازی رو اینطوری تمام کنی عمرا اینجا می اومدم
من اینجا رو مثل همون روزی که اومدم دوست دارم و میخوام
اگر قرار نیست اونجوری باشه شهروز جان ازت برای آخرین بار اگر سر سوزنی هنوز پیشت ارزش دارم میخوام قبل از رفتنت با دست خودت حساب منو هم حذف کنی یا علی

سلام
من خیلی چیزی حالیم نیست اما در حد فهم خودم میدونم که فرهنگ نقد کردن و نقد پذیری مثل دیگر ارکان فرهنگ متاسفانه در جامعه ما خوب رشد نکرده … وبین جماعت ما اصلا رشد نکرده
قطعا به تیم مدیریت نقدهایی وارد بود و اصلا باید نقد میشدند که میشد بطور خصوصی یا عمومی با آنها مطرح کرد اگر هدف واقعا بهبود شرایط و پیشرفت بود … اما چیزهایی که من از کامنتهای این پست دستگیرم شد با عرض پوزش بیانگر عدم آشنایی دوستان با ماهیت و هدف نقد و انقاد بود که شرم آور بود … اینکه چه کسی از لحاظ خانوادگی در چه شرایطی است آیا نقد است؟ آیا اصلا ربطی به بحث اجرایی و مدیریتی محله دارد؟
من خودم نقدهایی به یرخی شرایط حاکم در محله دارم که با اوضاعی که درست شده اینجا نخواهم گفت
آقای خادمی بنظرم در حق بچهای تیم مدیریت بد کردید خیلی بد

سلام.
برام جالبه طرف میاد و از مدیر خواهش می کنه که کسی رو در رأس امور بزاره که نسبتا شرایط روحی خوبی داشته باشه و کمتر تحت فشار زندگی باشه تا برخورد مناسب تری با بچه ها بشه. بعد میاد میگه اشتباه برداشت می کنید و از این حرفها و از دادگاه الهی هم حرف می زنه. خب این دقیقا چه ربطی به انتخاب مدیر داره؟ مگه هر مدیری که مدیریت می کنه حتما شرایط روحی خوبی داره و یا حتما مشکلاتش خیلی کمه؟ مگه همه مدیر ها خوش اخلاق هستند؟ خیلی ها هستند که توی ادارشون از دست مدیرشون می نالند. لابد اونا هم مشکل روحی دارند و از این حرفها. لابد هر کسی که توی خونشون مشکل نداره پس رفتارش با دیگران خوبه و برعکس. نه عزیزم از این خبرا نیست. خودم حاضرم ثابت کنم که کسی که وضعش توپ توپه و هیچ مشکلی نداره با مردم افتضاح ترین برخوردها را داره. اما کسی رو می شناسم که یه عالمه مشکل داره ولی اصلا به روی خودش نمیاره. اینها را که من دیگه نباید بهتون بگم خیلی زشته.
در ضمن مدیر تا وقتی که کاربرش باهاش رابطه خوبی داشته باشه مگه مرض داره از خودش رفتار بد نشون بده؟ چند بار شده که مدیران به یکی یک تذکری را می دهند و اون طرف عین خیالش نیست و بازم همون رفتار را تکرار می کنه. خب وقتی اون کاربر رعایت نمی کنه چطور توقع داره بهش بگن دمت گرم؟؟؟ من یه سوال دارم. توی دعوا وقتی یه نفر یه مشت بهت می زنه میگی دمت گرم دو تا دیگه هم بزن؟ نخیر از این خبرا نیست. دیگه فکر نمی کنم کسی شخصیتش را بالاتر از جایی بخواهد. سعی کنیم به همدیگر احترام بگذاریم و یه ذره هم به این فکر کنیم که این حرفهایی که مثلا به عنوان انتقاد به طرف مقابلمان می گوییم، اگه به خودمون می گفتند چه رفتاری داشتیم؟
بهتره سعی کنیم به جای منحرف کردن افکار عمومی یه دلیل مناسب برای انتقاد داشته باشیم و نه اینکه بخواهیم از هر سوژه ای برای پیشبرد اهدافمان استفاده کنیم. این را هم مطمئن باشید که هیچکس از انتقاد بدش نمیاد. اما به شرطی که فقط و فقط معنای انتقاد داشته باشه و نه معنای تخریب.
ضمنا پریسیما خانم یه حرف قشنگی می زنه و میگه اینجا فضای مجازی است و گناهش سنگین تر از فضای حقیقی است. بهتر است مراقب رفتارمان باشیم.
امیدوارم کسی از من نرنجد.
ارادتمند همگی

بچهها من رفتم و کامنتهای از ۱تا۵۰ را دوباره خوندم. اکثرشون حمایت از کادر مدیریت بود خلاصه کامنتها را یادداشت کردم ولی میبینم اگه بخوام تا آخر ادامه بدم خیلی زمان میبره. و اینم یکی دیگه از ضعفهای ماست که نمیتونیم طبق آمار حرف بزنیم مثلا بگیم تا حالا چند نفر در این پست کامنت گذاشته اند چند درصد مخالف کادر مدیریت بوده اند و چند درصد موافق. از بین مخالفین چند درصد مخالفتشون تند بوده و چند درصد ملایم و آرام. ولی تا اونجایی که من دقت کردم کامنت پریسا و آریا کمی تند بود و گلایه های شدید داشتند هرچند بیشترش کلی است و برای گفتههایشان نمونه و مثال نمیآورند فقط میگویند مجتبی این گوشکن دیگه اون گوشکن نیست چرا بجای محله مجتبی و دوستان شد محله نابینایان. یا اینکه چرا طرف یه بینا گرفته شده و طرف نابینا نه. نظرات علی کریمی هم شاید کمی تند است چون در جایی میگوید که گند زدند گند. ولی در عوض پیشنهادهایی هم میدهد. همچنین کامنت آقای سعداللهخانی هم کمی خارج از موضوع است و مطرح میکند که چرا فلان شخص فلان نظر را درباره مردها یا زنها داشته که البته ایشان در این کامنت آخر جبران کردند. اگر کسی بتونه آماری از آنچه گذشت ارائه کند ممنون و سپاسگزارش خواهیم بود از زهره گرامی هم بخاطر پذیرش واقعیات تشکر میکنم. در مجموع کامنتهای تند و گزنده شاید به تعداد انگشتان یک دست نرسه و در مقابل اینهمه دیدگاه مهرآمیز و تایید کننده ناچیز هستند. بازم میگم انتشار این پست درست نبود مجتبی بچههای مدیریت را گذاشتمقابل گلوله توپ و دست آخر هم میگوید که میخواهد به عشق و حال خودش بپردازد خب دوست من پسر خوب من این راهش نبود. شما میتونستی به تکتک کامنتها جواب بدی و نذاری این ناراحتیها تلنبار بشه اگر با هم هماهنگ بودید باید فکر این قضایا را هم میکردید اگر هماهنگ نبودید آن هم یه مشکل بزرگی است که باید حل‌اش کنید. خلاصه در مجموع انتقادهای تند کم بود و آن هم مربوط میشد به چند کامنتی که مثلا پریسای در سایتی دیگر گذاشته یا شهروز در سایت دیگری حرفی زده کامنتی گذاشته که ربطی به گوشکن و محله نداره. بیایید بجای عصبانیت و میرم میرم از این حرفها و کامنتها ببینید چه مطالب مفید و ارزشمندی میتونید از این کامنتها در بیارید.
پس خواهش میکنم که این قصه را تموم کنید و از مجتبی هم میخوام که بدون مشورت با کادر مدیریت اینجور پستهای جنجالی منتشر نکنه. بحث روابط عمومی که علی کریمی و وحید مطرح کردند پیشنهاد جالبی است روش فکر کنید. جلسات مدیریتی را مرتب داشته باشید. شرمنده که خیلی حرف زدم. آخه منم جزو گلایه مندان مجتبی و کادر مدیریتم خخخخ چند وقت بود که سکوت کرده بودم امروز هم اگر نبود این داستانها شاید باز هم سکوت میکردم. پیروز باشید.

خجالت داره واپعا! اصلا فکرشو هم نمیکردم که یکی مثل مجتبی مثلا اینقدر حالت منفعل به خودش بهیره! حرفهای عمو حسین رو هم لایک میکنم! شما بسنجید! واقعا کدام سایت در همه حوزه های مربوط به نابینایان اینقدر قوی کار کرده؟ کجا میتونید یه همچین کادر مدیریت به این توپی پیدا کنید؟ ببینید من قبول دارم کادر مدیریت اشتباهاتی شاید داشته اند! ولی بدانید بدانید بدانید هیچ کجا افرادی به این قویی و توپی که بی جیره و مواجب کار کنند نمییابید!
خطاب به مخالفان بیرویه هم بگم!
هیچ گاه نمیتوانید همه دنیا را به نفع خود تغییر دهید! پس به جای آنکه همه دنیا را سنگ فرش کنید کفش پایتان کنید و در حقیقت خود را تغَییر دهید!
من هم عقیده دارم گویا پست گذاشتن مجتبی به این شکل که اجرا شد درست نبود!یاحق

مجتبی من یک پیشنهاد دارم. بیا و یک هفته به همه فرصت بده که خوب فکر کنند. یک هفته سایت رو ببند. بگذار عصبانیتها و احساسات بخوابه بعد بیا و پست ثبتنام و انتخابات رو بزن. عجله نکن. وقتی یک هفته از این ماجراها بگذره همه منطقی تر با این جریان برخورد میکنند. بازم هر طور خودتون فک میکنید درسته انجام بدید.

هر کس که نداند که نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهل بماند
هرکس که نداند که بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصود رساند
هر کس که بداند که نداند که بداند
بیدار نماییدش تا خفته نماند
هرکس که بداند که بداند که بداند
اسب شرف خویش از گنبد گردون بجهاند
دوستان عاجزانه و ملتمسانه ازتون میخوام کسی از طرفداری از من چیزی نگه تا به چیز دیگه ای متهم نشم.
البته میدونم شماهایی که اسمی از من بردین منظور بدی نداشتین و حتی کسایی هم که هر چی دیدین درسته به من گفتین من چیزی جز لطف توشون ندیدم.
ولی نمیخوام کسی حد اقل از طرف من یعنی من باعث بشم که خدایی ناکرده جناحبندی اتفاق بیفته.
من که با هیچ کس مشکلی ندارم و اگه کسی هم با من مشکلی داره خودش طرف من هست و بس.
من نوکرشم هستم, دستشم میبوسم, پاشم میبوسم, اصلاً میشم همون عرق جوراب ولی با خود طرف نه وکیل یا مدافع.
موفقیت همه ی شماها آرزوی قلبی منه.

سلام مجدد مجتبا پس اشتباه نکردم
کامنتی رو که منو از دو دلی در اورد رو بعد از کامنت قبلیم دیدم و خوندم و فهمیدم بازی خوردم که اومدم تو این پست
خب تو که به اینجا رسیدی که عشقو حالت ارزش بیشتری نسبت به سایت و این همه کاربر داره دیگه نیازی به خیمه شب بازی نبود
از خودم کفریم
دارم به خودم لعنت میفرستم که گول خوردم و اومدم
یادت میاد اون روز گفتی از غفور معذرت میخوای و در اینجا رو میبندی و گناهه این چاهارصد پونصد کاربر رو به گردن اون
الان میخوای گردن کی بندازی
خودت میگی عشقو حالت از این سایت و در نتیجه کاربرهاش برات مهم تره
خب هم من و هم همه ی کاربرهای سایت بزرگ گوشکن بیخود تو سرُ بار هم نزنیم تکلیفمون روشنه
بیخود معتلیم
نُخُد نُخُد هرکی رَوَد خانه ی خود
من به سیروس گفتم به تو مجتبا هم میگم من سایت گوشکن وقتی برام سایت هست که مدیرش یعنی مجتبا توش باشه
همون طور که با تو رو با سیروس قبول دارم و شب روشن رو با سعید قبول دارم
حسین من اسکایپ هستم
شماره ات از گوشیم پریده یا بیا اسکایپ یا بهم یه تک بزن
شهروز آخرین خاهشم یادت نره خلاص

با عرض سلام مجدد. دوستان یک پیشنهاد: یکی از دوستان که سابقه عضویت بیشتری در محله دارد، زحمت بکشد و یه پست با این مضمون بگذارد: “ارائه راهکار جهت بهبود محله” و سپس سایر دوستان زحمت بکشند راهکارهای خود را ارائه دهند و بعد در پستی دیگر حدود یک هفته بعد، راهکارها با شماره گذاری فهرست شوند و بچه ها به آن رای دهند. درست است کمی وقت گیر است ولی فکر کنم راه حل مناسبی است نه؟؟!!! دوستان خوشحال میشم نظر خود را بفرمایید.
راستی یک موضوع دیگر و آن اینکه هر شخص که راه کار ارائه می نماید دلیل بیان این راهکارها را در دو یا سه جمله بطور خلاصه بفرماید تا افراد جدیدالورود مثل من هم از دلیل این کامنت و راهکار آگاه شوند فقط شما را بخدا توهین نکنید تقابل نفرمایید فقط تعامل سازنده هدف باشه راستی در راهکارهاتون برای استراحت آقای خادمی و اینکه کمتر مشغله سایت مشغله های دیگر ایشان را متاثر سازد هم فکر بفرمایید و از همان ابتدای انتشار راهکارها، دوست خوبی داوطلب شود و آنها را ثبت نماید تا مشکلی و اشتباهی ناخواسته در ثبت راهکارها دوباره محله را به حاشیه نبرد. باز هم ممنون

خب حالا که به اینجا رسید دیگه باید با اطمینان گفت که اگه بنا باشه تو این شرایط حرف از برگشت به حالت قبل باشه خیلی خنده داره!
ولی مجتبی! انتخابات کار غلطی هست و خودت هم خوب میدونیچرا!
یه عده ابن ال وقت که هیچی بلد نیستن و پی فرصت میگشتن برای خرابکاری، بر خلاف هدفی که تو داری فرصت جولان پیدا میکنن و گند میزنن به زحمات چند ساله ی تو و بقیه!
آیا تو همینو میخوای؟!
میدونم که نمیخوای!
تو واقعا چی میخوای؟!
راستی راستی دلت میخواد بری دنبال خوشی خودت!
دلت هم میخواد اینجا پا بر جا بمونه و دست اهلش بیفته!
خب راهش انتخابات نیست که!
بین کسایی که میشناسی به خصوص شهروز عمو چشمه و پریسیما یهنفر رو انتخاب کن و خنزر پنزر سایت رو بسپار دستش تا رسما اون بشه مالک سایت.
این جوری یه ثبات نسبی برقرار میشه و یه نفر پیدا میشه که حرف آخر رو به میل یا خلاف میل بقیه بزنه تا سر فرصت در مورد انتخابی کردن تیم مدیریت و این که اصلا بشه یا نشه یه فکر اساسی بکنیم!
اگرم هیچ کدوم از این سه نفر زیر بار نرفتن یه نفر رو از بیرون بیار بذار بالا سر سایت که لا اقل مدیریت فنی رو انجام بده و باز همون فکر کردن در مورد انتخابی شدن یا نشدن تیم مدیریت.
خلاصه در هر حال این خنجر انتخابات رو فعلا تو شیکم سایت فرو نکن لطفا!

لایک آقا سعید ای کاش مجی جون حرف شما یا عمو حسین رو گوش بده و این محله کماکان با قدرت به کارش ادامه بده و این محلمون از بین نره همین بای

س رفقا….مجی واقعا خجالت نمیکشی!بازم رفتی تو جلد بچه لجوج کله شق!…
خوب بودن تو (حتی یکمی )تو سایت هم از نظر روانی و اجتماعی واسه مدیران آینده روحیه بخش هست ,هم واسه کاربر ها!…
چی شده دیگه گوشکن واست شده خوره !!!نکنه فکر کردی بیرون خبری هست!!!آره وجدانن بیرون خیلی خوبه …تفریح ,ساختن آینده بهتر…کار ,پول ,زن و بچه ….خوب عزیزم من همه اینا رو دارم و واقعا هم لذت میبرم از زندگیم….
ولی هنوزم دلم واسه رفقام تو محله تنگ میشه!وقتی به مقام شامخ نابینایی رسیدم کامپیوتر رو از خودم با یه جاز یاد گرفتم تو گوگل سرچ زدم و محله مجتبی و دوستان رو پیدا کردم کلی خوشحال شدم!پریسا ,میثم امینی,قنبر,نخودی سابق(بانو),مینا,خودت,مسعود,….کلی دوست شدیم!برادر هرجا بری به اینایی که من دارم برسی بازم یاد اینجا میکنی….
رهگذر ,رعد,و ….اینایی که میگن یا این وضعیت یا ما میریم خوب فرصت بدید اگه لیاقت دارن یه عده دیگه بیان بعد اگه بد بود برید…
دوستان مجی فکر کنم میخواد بره خارج و یه سایت بی سانسور بزنه !!!مثل قدیمای سایت,چقدر متنفر شدم وقتی دیدم از نابیناهای خودمون راجب فیلتر محله تلاش کردن!!!…
مجی اینقدر بچه بود که یه زمانی منو دشمن گوشکن میدونست!!!ولی من حتی نیاز ندیدم بخوام سوئ تفاهمش رو حل کنم!!!…
جاهایی که لازم بود ازش حمایت کردم(نه حمایت بی چون و چرا)چون اصولا بره نیستم!….
از لحن دوستان هم اصلا رازی نیستم این کسایی که میگین از آب گلالود ماهی میگیرن رو خوب معرفی کنید!کی از کی خط میگیره!شما هم توهم دژمن زدید!…
از پشت خنجر زدن کار آدم های پست هست…
خنده دار تر هم این هست که دوستانی سعی میکنن وضعیت رو به چند روز پیش برگردونن!…
این پست میمونه وفردا ها خیلی ها از کامنت های احساسی که دادن شرمنده و خجالت زده میشن…

راستی مجی که میگه باید باشید …از این حرفا خودش چرا میخواد در بره!خخخخخ

سلام جواد دوست قدیمی. خوبی شوالیه؟
پسر من اص گیج و ویجم بخدا… هر کی میخواد هر کار بکنه…خخخخخخ
میدونی چیه؟ تو فضای مجازی حرفا تلخ خونده میشه.. ممکنه من تو فضای مجازی به مثلاً نیلوفر بگم خر…خخخخ.. از دسم ناراحت شه عصبانی شه و هزار جور مشکل تراشیده شه… ولی وقتی تو فضای حقیقی بش بگم خر بیاد بغلم کنه ببوسه بگه تو رو خدا یه بار دیگه بگو خر… هاههاهاهاها.. اینه که آدما اینجا پر از سوء تفاهم شدن… بهتر میبینم اگر انتقادی دارم بذارم به خود بچه ها تو خصوصی بگم یا صحبتی داشتیم تلفنی باشون در میون بذارم… اینجا فضا رو مناسب نمیبینم… ولی جواد اون شماره که از خانومت موند و دیر پاک شد شاید تقصیر از منم بود.. باید زودتر بفکر می افتادمو به کادر میگفتم پاکش کنند.. خو این اتفاقات می افته… توام که کلاً سامورایی یی… تا نزنی گردنمونا ول کن نیسی که … هاههاهاهاهاهاهاه… خداییش این محله با این کادر اَمنه پسر… باور کن از روی تجربه دارم حرف میزنم.. بیخودی که یه حرفیو نمیزنم… حیفه آدمی مث توئه که نباشه و فعالیت نکنه بخدا… شمشیرتو غلاف کن و بیا قاطی دوستات بشین به شیطنت… اون زره چیه پوشیدی؟ اص بت نمیاد… هاههاهاهاهاهها… زندگیت پر از شادی… به خانوم سلام برسون…

سلام به بروبکس عصبانی و شوخ و مهربون و بی کینه و با سواد و با اخلاق و ناراحت و اتمسفر‌گیر‌شده و دلنگران و مشکوک و مظلوم و معصوم و مغرور و مشعوف!
نهایتا هر کاری بکنیم، اینو در نظر داشته باشید که با شما تفریح نکردم، من شما ها رو مسخره ی خودم نکردم، من نگفتم انتقاد کنید بعدم بیایید معذرت خواهی کنید. مگه اگه شما از حرفی که توی دلت بوده برگردی، اون مشکلی که نقد کردی حل میشه؟ مگه اگه بگی مجتبی گل و بلبل و سایت خوبه، واقعا سایت خوب میشه؟ جز اینه که کینه ها و زخم ها و عیب ها زیر لایه ای از ترس و تردید و محافظه کاری پنهان میشه تا روزی به مانند آتش زیر خاکستر بزنه بالا؟ این راهش نیست که حالا که بی سانسور حرف دلتونو زدید، من بکشم کنار بگم نیستم. من از چیز های دیگه ای ناراحتم که دست به دست هم داد تا بنویسم خسته شدم! اون چیز ها هم گفتنش سخته. ببینید بچه ها، فضای مجازی ما، واسه من یکی، شده عین حکومت نظامی، شده جایی که باید ازش بترسم. کمیته ی فیلترینگ و فتا اگه توی سال چندین مرتبه با من تماس نداشته باشند، روزشون شب نمیشه. اینها منو خسته کرده. این شد که دیدم حالا که نقد ها زیاده و اصلاحش مشکله، کادر مدیریتی دست افراد تازه نفس بیفته، ما هم از این قائله معاف بشیم.
هر کسی مدیر باشه، باید تک تک نظرات شما رو که بی سانسور و مال خودتون بود بخونه و سعی کنه اعمال کنه. عمو علی، من این عشقو حال و خوشی ای که ازش حرف زدم رو بهونه کردم وگرنه کی نمیدونه من گوشکن همه زندگیم و خوشیم بوده؟
من عمدا همچین پستی زدم تا چیزایی که گفته نمیشد گفته بشه، حالا شما دارید بعضیهاتون میگید که نباید اون حرفا رو می گفتید؟ خنده داره! اتفاقا اگه نمی گفتید خیلی بد میشد. همه ی عیب ها مخفی میموند.
حالا که میگید انتخابات نباشه، صبر می کنیم ببینیم چی پیش مییاد. تا شنبه ی هفته ی بعد، شما به خودتون و ما به خودمون فرصت بدیم ببینیم چه کسی به چه نتیجه ای میرسه.
مثلا آیا این تئوری رو می پسندید که ما ها اعضای سایت های با تو، شب روشن و گوشکن با هم یکی بشیم و از هر سایتی چند نفر کادر مدیریتی اون تک سایت بزرگ رو تشکیل بدهند؟ آیا این تئوری خوبه یا باید به راهکار های دیگه ای فکر کرد؟
اگه قرار به این کار شد، همه کوچ کنیم توی کودوم سایت؟
اگه قرار به یکی شدن مثل گذشته شد، چطور کاری کنیم که اختلاف سلیقه در کادر مدیریت جدید که از سه تا کادر سه سایت قبلی تشکیل شده، سایت رو که مثل ی امپراتوری میمونه از هم نپاشه و بین اعضای کادر مدیریتی دعوا نشه؟
آیا کسی این توانایی رو داره ی طرح توجیهی برای یکی شدن بنویسه و آیا کسی این کار رو میکنه؟
من با بچه های کادر گوشکن، شب روشن و باتو صحبت کردم. بطور مقدماتی و ضمنی، از طرح بدشون نیومده ولی ی حرفی سعید درفشیان میزنه که من خوشم مییاد. میگه اینکه بگیم ما همه با هم هستیم خوبه ولی اینکه بگیم ما عقاید هم رو قبول داریم خنده داره! ی جایی میرسه که نقاط ضد هم دیگه، نمیتونند هم دیگه رو تحمل کنند. آیا راهکاری برای کم کردن اصطکاک میان نقاط ضد هم در یک سایت بزرگ وجود داره؟ آیا مذهبی ها میتونند حق فعالیت آزادانه ی بدون محدودیت ولی در چهارچوب سایت بزرگ آینده رو داشته باشند و از اون طرف افرادیکه دوست دارند خط قرمز ها رو کمی رد کنند و شادی بیش از حد داشته باشند نیز کنار دیگران توی همون سایت بطور مسالمت آمیز فعالیت داشته باشند؟ آیا حاضریم به هم دیگه امتیاز بدیم و متقابلا از هم دیگه امتیاز بگیریم؟ آیا حاضریم دهن بین نباشیم و کسایی که حرف ببر و بیار می کنند رو در آینده تحریم کنیم که کادر مدیریتی در آینده نلرزه و سست نشه؟ آیا شعار های قشنگ قشنگ، قابلیت تبدیل شدن به عمل رو دارند و آیا ما قابلیت انجام این تبدیل رو در خودمون می بینیم؟
در این صورت، ماندن و جنگیدن برای بقا، منطقی‌ترین کاری هست که ما اعضای هر سه سایت می تونیم انجام بدیم و نظرات این پست رو سرلوحه ی کار قرار بدیم. در غیر این صورت هم باید دنبال راهی باشیم که گوشکن در صورت خواست واقعی اعضاش از بین نره و نظرات این پست اعمال بشند.
فعلا مغزم در همین حد میکشه. خسته از سر کار برگشتم و بیشتر فکر کنید منم بیشتر فکر می کنم ببینیم به کجا باید برسیم!
دوستتون دارم و لذت ببرید از زندگی!