خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بخشش یا انتقام؟!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خب من دوباره آمدم ولی کمی متفاوت از همیشه… امروز تصمیم گرفتم کمی با دوستان درد دل کنم و کمی حرف بزنم… بچه ها شما چقدر قبول دارید که در این محله ما همه با هم یه جورایی دوست هستیم؟… من امروز دلم گرفته… یعنی چند روز است که دلم گرفته… بچه ها قبول دارید که بعضی از ماها بیش از حد به این محله وابسته شده ایم و بعضی اوقات این محله و افرادش را طایفه و اقوام خود میدانیم؟… مدتی پیش به دنبال یکی از بچه های قدیمی محله گشتم تا رد پایی ازش بگیرم و ببینم که کجا رفته که دیگر در محله حضور نداره… گشتم و گشتم تا بالاخره یافتم… شاید بعضی اوقات بگویم ای کاش نمیگشتم و نمی یافتم… میپرسید چرا؟ آخه یه هم محله ای که دیگر اینجا نیست چه ربطی به من داره که دنبالش بگردم و پیدایش کنم و متوجه شوم که بیمار شده و با بیماری و افسردگی میجنگه و من نمیتونم درکش کنم یا برای بهبودیش کاری انجام دهم… آیا اگر روزی من اشتباهی کردم باید مورد سرزنش دوستانم قرار گیرم یا بهتر است که دوستانم بخشش داشته باشند و مرا ببخشند تا از بروز بیماری افسردگی در من جلوگیری شود… راستی به نظر شما من جای خوبی را برای درد دل کردن انتخاب کرده ام؟… البته به نظر خودم بهترین جا برای درد دل همینجا و در همین محله است… حالا هم درخواستی که از دوستان عزیزم دارم این است که هرکی دعا کردن را قبول داره برای سلامتی دوستانی که بین ما بوده اند و اکنون نیستند دعا کنند… به نظر من شادی که در بخشش است در بیخیالی و انتقام نیست… و شادابی که در دعا کردن است در نفرین نیست… با تشکر فراوان!

۳۱ دیدگاه دربارهٔ «بخشش یا انتقام؟!»

سلام. من هیچوقت آدم انتقامجویی نبودم و راحت هم زندگی کردم. دلخور شدم ولی تلافی نکردم. شاید یه واکنشهایی نشون داده باشم. ولی نه در حدی که اسمش رو انتقام بشه گذاشت. نهایتاً یه پرخاش یا اعتراض بوده و خیلی زود هم تموم شده. یا مشکلم با طرف حل شده و ادامه دادیم، یا نشده و قطع ارتباط کردیم. ولی حتی با کسی که قطع ارتباط کردم هم مشکلی نداشتم و ازش کینه نداشتم. فقط دیگه ارتباط باهاش نداشتم، بدون هیچ کدورتی.
اون هم محله ای قدیمی رو هم یه جوری اسمش رو تو یه فضای خصوصیتر بهمون بگو که اگر تونستیم کمکش کنیم.

درود! اون از ما انتظاری داشته که متإسفانه اتفاقاتی افتاده که فکر میکنه ما پای گذاشتیم روی نقطه ضعفش و آسیب روحی بهش رساندیم و همچنین انتظار داشته کمکش کنیم و من هرچه تلاش کردم که کمکش کنم بدتر شد و نتوانستم دلش را به دست آورم و برای خودم بیشتر متإسفم که شاید راهم را اشتباه رفتم و وضعیت بدتر شد… ای کاش دخالت نکرده بودم… !

درود! اون منو در تلاشم شکست داد… البته شاید گناهکار اصلی من بودم که بلد نبودم که چگونه باید باهاش صحبت کنم تا قانع شود… من واقعا شکست خوردم و نتوانستم قانعش کنم… من از درماندگی خودم اینجا درد دل کردم تا شاید کمی سبک شوم و به بعضی از مسائل کمتر فکر کنم…!

سلام اقای عدسی ، راسش هرچقدر فکرشو میکنم میبینم اهل انتقام گرفتن نیستم ، کسیم بهم بدی کردش فقط دیگه نمیخوام باهام کاری داشته باشه بره پی زندگیه خودش ، اینجوری دیگه تقریبا بش اصا فکرم نمیکنم ، گاهیم میتونم ببخشم گاهیم نه ، به هرحال بنظرم بخشیدنم خیلی نمیتونه درهمه موارد سهلو آسون باشه ، امیدوارم یه روز برسه که بخشیدن واسه هممون خییلی ساده شه

سلام
۱ دلیل افسردگی چیست

چرا افسرده میشویم
شاید من هم بشوم

بیشتر این افسردگی ها به بحث اشتغال و اقتصاد وخیم ایران برمیگردد
وقتی یک نابینا درس خوانده و بیکار است باید چی کار کنه
ورزشگاه که وجود نداره

شغل هم نیست
این وسط رفقا دو دسته میشوند
گروه اول این فشار را در خود میریزند
و افسرده میشوند

گروه دوم مثل من سرشان را با قلیان گرم میکنند
یا سعی میکنند طلافی مشکلات را از سر دیگران دربیاورند
به هر حال ریشه ی افسردگی یعنی اقتصاد

که دیگر غیر قابل تحمل شده
با تشکر

درود! بنده وقتی ببینم که دوستی بیمار شده و به چیزی یا جایی وابستگی داره برایش تلاش میکنم تا با شوخی و خنده بهش آرامش ببخشم… ولی این مورد خاص است و تلاشهای من بی نتیجه بود و من شکست خوردم… من درمانده شدم و نمیدانستم چه کنم که به اینجا پناه آوردم و کمی درد دل کردم تا شاید راهی برای نجات پیدا کنم…!

درود. هی گفتم عدسی بهم زنگ بزن نزدی تا کار دست خودت دادی.
اصلاً واست نگران نیستم چون تو خعیلی زود حالت خوب میشه و میشی همون عدسیه گذشته.
البته بخشش رو دوست دارم ولی نه جایی که طرفم فکر کنه واقعاً من زورم نمیرسه یا هالو هستم. واقعاً بعضی از این مردم زمونه از بخشش بعضی دیگه سو استفاده میکنند و خیلی هم باب شده.
پس اینکه الکی من بگم من میبخشم یه شعاره چون بخشندگی دل بزرگی میخواد.
من واقعاً اگه طرفم به اشتباهش پی ببره میبخشمش. شخصاً حتی دوست ندارم که دشمنم هم تو جهالت به سر ببره.
چون اگه طرفم تو جهالت خودش بمونه هم به اون ظلم کردم و هم به خودم.
البته اینا نظرات خودمند ولا غیر.
عدسی. لذت ببر از زندگی. مگه پست عمو چشمه رو نخوندی. مرگ نزدیکه. واقعاً شوخی نیست از کجا معلوم همین الآن عزرائیل این پست رو نمیخونه.
چاکریم.

درود! عزرائیل با ۱۳ ساله ها کاری نداره… آخه او هم میدونه که ۱۳ نحسه و ممکنه نحسی ۱۳ گریبانگیرش بشه… راستی تو از کجا فهمیدی که من زود خوب بزم یا میشم؟… خوب تو که اینقدر میفهمی بگو ببینیم فرق بز با میش در چیه؟… میش پشم و دمبه داره ولی بز مو داره و دمبه نداره…!

سلام
من هم سعی کردم اهل انتقام نباشم.
با نظر شهروز هم موافقم. شخصا اگه برای اون هممحله ای قدیمی کاری از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم.
امیدوارم مشکلات همه حل بشه. تأکید میکنم همه.
امیدوارم چه در فضای مجازی و چه بیرون از فضای مجازی همه را شاد ببینیم.
برای درد دلهای این مدلی اینجا جای خوبی میتونه باشه.
موفق باشید.

سلام با نظرآقای کریمی بسیار موافق هستم به نظرم بخشش بی اندازه باعث پر رویی طرف مقابل میشه البته منم قبول دارم لذتی که در بخشش است در انتقام نیست اما به چه قیمتی . . . . وقتی میبینی با بخششت هیچ انعطافی درطرف مقابلت نیست و این بخشش تو موجب خرد شدن شخصیت خودت میشه بنابرین در بعضی موارد بخشش جائز نیست البته این نظر شخصی بندهست موفق باشید

سلام
به تجربه متوجه شدم اگر دنبال تلافی رفتار بد دیگران باشم اولا وقت و عمر خودم هدر میره دوم از کجا معلوم حق با من باشه سوم چطوری وقت کنم لذت ببرم از زندگی! بزرگترین تفریح من مطالعه است و پیاده روی اگه پیاده روی کنم و حرص بخورم فشار خونم میره بالا! در مورد دوست عزیزی که توضیح دادین من یک خاطره از دوستم بگم که میگفت در خوابگاه دانشگاه با یک دختر خوبی هم اتاق بودم فقط یک مشکلی بود دوستم با من قهر میکرد و دیگه حرف نمیزد و توقع داشت من علم غیب داشته باشم و بدونم چرا ناراحته و من باید کلی فکر می کردم تا متوجه بشم از کدوم رفتار من خوشش نیومده برای همین سال بعد اتاقم رو عوض کردم … از اینکه به فکر دوستان محله هستین خوشحالم و با نیت خوبی که شما دارید مطمئن هستم با کمک شما یا دوستان ایشون به محله بر میگردند چون افسردگی اصلا بیماری شوخی برداری نیست بخصوص اگه ایشون از ما بچه های محله ناراحت شده باشن
ممنون از جناب عدسی و ببخشید که زیاد نوشتم شاد باشید

درود! بعضی اوقات وابستگی و دلبستگی بیش از حد به کسی یا کسانی و تغییر رفتار آنان فرد را دچار سردرگمی میکند و آن فرد هرچه بیشتر تلاش میکند تا به نتیجه ی دلخواهش برسد کمتر به نتیجه میرسد و دچار افسردگی میشود… متشکرم از نظرات سازنده و مفیدت… به نظر من ما بهتر است تا جایی که میتوانیم برای آرامش دوستان تلاش کنیم و سعی کنیم پایمان را روی نقطه ضعف کسی نگذاریم و باعث رنجش بیشتر کسی نشویم… اگر نمیتوانیم آرامش دهیم پس نرنجانیم… بهتر است اشتباه دیگران را ببخشیم و باعث نشویم که افسرده شود و التماس کند… بعضی اوقات کسی که التماس میکند گناهکار نیست… بلکه با التماس و خواهش به دنبال راه نجات از بیماری میگردد…ببخشید که نظراتم را زیر نظرات تو نوشتم… من باید یه کامنت جداگانه مینوشتم اما نشد… بعضی اوقات آدم به دنبال کسی میگردد تا خودش را خالی کند و حرفهایش را بزند…!

درود! به من نمیاد که جدی باشم… ولی به من میاد که دیوونه شده باشم و نفر بعد از اون من باشم که از دنیای مجازی و از بین انتقام جویان فاصله بگیرم… من تاحالا کسی را التماس نکردم که گناه نکرده ام را ببخشه و پایش را روی نقطه ضعفم بگذاره… ببخشید که زیر نظرت کمی درد دل کردم…!

سلاااام عدسی،میگم منم آدم انتقام جویی نیستم،ولی تا جایی که ممکنه سعی میکنم دیگه به اون طرف اهمیت ندم و دیگه کاری به کارش نداشته باشم،البته تا زمانی که از طرفش بهم آذاری نرسیده باشه،اما اگه منو مسخره کرده باشه و با احساساتم بخواد بازی کنه سعی میکنم فراموشش کنم ولی در عوض همه چیز رو به خدا واگذار کنم تا خدا انتقاممو ازش بگیره، عدسی،من اون هم محله ای قدیمی رو میشناسم آیا،اگه ممکنه تو پیام خصوصی بهم بگو،میسی زیادتا،خدافسی

درود! اگر بدبینیها را کنار بگذاریم و با خوشبینی به مسائل بنگریم و با کلام یا جمله ای کوتاه دل شکسته ای را به دست آوریم چیزی از ما کم نمیشود… همانطور که گویند از محبت خارها گل میشود… وقتی دوستی را ناراحت میبینیم با جمله ای محبت آمیز دلش را به دست آوریم بهتر است از جمله ای تحدید آمیز که اگر فلان کنی فلانت میکنم و این تحدید را عملی کنیم و دردی به دردهایش بیفزاییم… من هرگز از بیگانگان ننالم… آنچه کرد با من آن آشنا کرد…، من خودم میدانم که گناهکار هستم و نیازی نیست کسی گناهم را به رخم بکشد… عذرخواهی پی در پی بعضی اوقات باعث خودخواهی طرف مقابل میشود… من نمیدونم این جملات و اصطلاحاتی که اینجا نوشتم کی و کجا کاربرد داره… فقط این را میدانم که اینجا در دلم باز شده و دارم درد دل میکنم… ببخشید که بجای جواب دادن به نظرت فقط حاشیه رفتم و درد دل کردم…!

من میگم آدم کلا نباید خودشو اینقدر گیر بندازه تو یه رابطه اونم دنیای مجازی که بخواد با نبودش ضربه بخوره,
من اگه کسی نخواد باهام ارتباط داشته باشه و اذیتم کرده باشه, مثل آب خوردن از زندگیم میندازمش بیرون, انگار که رفتم یه لیوان آب خوردم بقیش رو ریختم تو راهآب, به همین راحتی,
و خوشمزگی, غیر از خانوادم هم به کسی وابسته نیستم,

همیشه نه از روی غرور, ولی چون برای خودم ارزش قائلم, میگم اون کیه که من نیستم, به جهنم, اگه خواست که ارتباط برقرار کنه با کمال میل, نخواست هم به درک, هاهاهااا,
آخه مگه آدم چقدر وقت داره برای زندگی,
من حرفم رو میزنم بعدشم یادم میره چی بوده قضیه, البته سعی میکنم از تجربیات تلخ درس بگیرم,
من که میترسم برم سراغش هر کی هست, چون اون قدر روحیش حساس بوده که به راه نیومده,
ولی اگه فکر میکنید منم میتونم کاری براش انجام بدم دریغ نخواهم کرد

درود! اون از دنیای مجازی ضربه نخورده… بلکه از کسی ضربه خورده که خیلی قبولش داشته و خیلی روی حرفش حساب میکرده و اکنون هم دوست نداره که کسی اذیتش کنه و آسیبی بهش بزنه… دوست دنیای مجازی ما فقط نمیدونسته که چطوری وارد عمل بشه و چگونه حرفشو بزنه که آسیب نبینه و آسیب نرسونه… من که در واسطه گری خودم شکست خوردم و فقط اینجا کمی درد دل کردم تا آسانتر بتونم راحم را پیدا کنم… با تشکر از نظرات آموزنده و حضور گرمت…!

درود! من سواد درست و حسابی ندارم… حالا باید بریم سراغ باسواد ترین فرد محله و از وی خواهش کنیم تا بیاید و برایمان حرفهای مرا تفسیر کند تا متوجه شویم که من چه گفته ام یا چه میگویم… حالا بهترین و آسان ترین راه کار این است که یه دبیر ادبیات پیدا کنیم تا حرفهای بنده را ترجمه و تفسیر کند…!

سلام مجدد.
میگم بیست سؤالی طرح کردید آیا؟
یه سؤال میپرسم خواستید جواب بدید. جواب ندادید هم اشکال نداره. خب کنجکاو شدم خب.
این هممحله ای که میگید، فقط از گوش کن رفته یا کلا فضای مجازی رو ترک کرده؟
بازم امیدوارم مشکل همه حل بشه.

درود! ۲۰ سؤالی که چه عرض کنم… شاید هم ۲۰۰ سؤالی باشه… من دلم گرفته بود که اومدم اینجا درد دل کردم تا خودمو خالی کرده باشم… حالا یکی نیست به من بگه درد دل به این تند و تیزی هم مگه داریم؟… تو هم حق داری که کنجکاو بشی… آره رفته… در دنیای مجازی پناهگاهی پیدا نکرده و همه را یه جورایی دشمن خودش دیده و رفته… او روی یک نفر خیلی حساب میکرده و شکست سختی خورده… من هم تا حدودی شکست خوردم ولی بیخیالش شدم… انسان تا زمانی که سالمه میگه و میخنده و یه جورایی دلبسته و وابسته میشه… اما وقتی بیماری به سراغش آمد و از خیلی چیزها دلکند دیگر نسبت به خیلیا و خیلی چیزها بی اهمیت میشه… تا جایی که میدانم یکی از دوستان برایش ایمیل زده که کپی این پست و کامنتهاشو برایش ایمیل کنه و اجازه نداده و گفته دیگر از حال و هوای سایتها خارج شده و دوست نداره که بخونه تا بخواهد دوباره برگرده و دوباره روحیه اش از این که هست بدتر بشه… البته من هم کم کم میخواهم بیخیالش شوم و فقط بعضی اوقات از دوستانش جویای حالش شوم… به هر حال ببخشید که با این پست مرموز باعث ناراحتی و نگرانیت شدم… اگه باز هم سؤالی باشه جواب خواهم داد…!

دیدگاهتان را بنویسید