خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بهترین روزهای زندگی

بهترین روزهای زندگی:
بهترین روزهای زندگی وقتی فرا میرسد که روزهای سختی را پشت سر گذاشته باشی.
روزهایی که در تنگنا به سر میبری. خانه به خانه میروی تا خانه ای را بیابی. روزهایی را هم که به دنبال خانه نمیروی، در میان اسبابی که ذره ذره بسته بندی میکنی، مینشینی و گزارشهای مدرسه را مینویسی. در همین اوقات دوستانی از تو میخواهند که برایشان شعر بخوانی، آهنگی را بر دکلمه ای تنظیم کنی، پای حرفهای شان بنشینی، به دیدارشان بروی و… و تو به هیچ یک، نه نمیگویی.
پرنده ها  و قیل و قالهای شان هم که جای خود دارند. آنقدر دانه میخری که در این گیر و دار از یاد نروند و بی آب و دانه نمانند. بیشتر اوقاتت در بنگاهها و سایتهای مربوط به اجاره واحدهای مسکونی به سر میروند. پای معامله ای بروی و صاحب خانه بگوید که با خانمها معامله نمیکند و تو غمگین به خانه برگردی.
خانه دیگری پیدا شود و درست، لحظاتی پیش از رسیدن تو، به اجاره برود. و تو باز،
از خورد و خوراک و آن آشپزیهای لذت بخش هم دیگر خبر چندانی نباشد.

زمان معکوس شده باشد؛ ده روز دیگر صاحب خانه میآید تا اسباب زندگیش را در خانه اش بگستراند. نه روز، هشت روز، و تو در میان کارتونها نشسته باشی و انتظار فردا را بکشی که ساعت نه صبح معامله انجام شود تا در اولین فرصت اسباب کشی کنی. در همین هنگام از بنگاه تماس بگیرند و بگویند که صاحب خانه جدید، عذرخواهی کرده اند و گفته اند که از اجاره خانه شان منصرف شده اند؛ و تو دستهایت را به آسمان بگشایی و تنها از او مدد بخواهی جمعه روزی باشد و هوا لبریز از عطر خاک باران خورده. گویی باران، پل بسته باشد میان آسمان و دستهای درمانده تو. در همان لحظه، دوستی بگوید دقایقی پیش، در سایت، خانه ای را برای اجاره معرفی کرده اند؛ خانه ای در بهترین منطقه شهر؛ خدایا! مگر من توان پرداخت بهایش را خواهم داشت؟ اما نه. این فکر هم از سرم نگذشت. به راستی که سپرده بودم به دستهای توانایش. من، تا خود او، پل بسته بودم. پلی از جنس باران. جمعه روزی بود؛ سر ظهر؛ اما درهای آن بنگاه، به روی من گشوده بود. گویی به پرواز در آمده بودم. خانه را دیدم. پسندیدم. معیارهای من و صاحب خانه برای رهن یا اجاره با هم تفاوت داشت. با این حال اعلام کردم که فردا با شخصی که به او وکالت چنین معاملاتی را میدهم، باز میگردم.
بعد، آن شخص بگوید که به هیچ عنوان سر میز معامله حاضر نخواهد شد؛ چرا که صاحب خانه اجاره میخواهد و تو قادر به پرداخت آن نمیباشی. سپس، او هم نرم شود؛ بیاید؛ و تو ببینی که صاحب خانه هم با معیارهای تو کنار آمده است و خانه را همانطور که تو میخواهی، رهن کنی. وقتی در خیابان کنار در ورودی خانه، خانم صاحب خانه، کلید را در میان دستهایت میگذارد، رو به آسمان کنی تا اشکهای حلقه زده در چشمهایت فرو نریزند.
و بهترین روزهای زندگی دوباره به سراغ تو بیایند و با ذرات نور آفتاب شرقی، صبحگاهان، از میان شاخ و برگ درختان، در میان آشپزخانه، به تو سلام کنند.

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «بهترین روزهای زندگی»

سلام و درود بر سرکار خانم جوادیان بزرگوار معلم محترم محله خوبید انشالله وای این جا که هوا خیلی گرمه نمیدونم هوای شهر شما هم این قد گرم هست یا نه ان گار در خرداد ما دچار خرما پزون تیر و مرداد شدیم. وای عجب ماجرایی است این اجاره خانه واقعاً که بعضی مواقع کمر شکن میشود و نمیدانم چرا بعضی از این صاحب خانه ها بی انصاف میشوند و میخواهند همین طور کرایه خانه یا پول پیش را به طور سر سام آور بالا ببرند حال اگر منطقی پشت آن هم بود بازم حرفی نبود ولی چرا آخر چرا یک مرتبه پول اجاره خانه سال بعد یک مرتبه شصت درصد میرود بالا یا موجر میگوید که دیویست سیصد چهار صد پانصد هزار تومان بگذار روی کرایه آخر فکر این را نمیکند که این کارگر یا کارمند بیچاره با ماهی هشتصد نهصد هزار تومان از کجا بیاورد ماهی هفتصد هشتصد هزار تومان کرایه بیاورد و نمیدانم چرا بعضی از بنگاه ها و یا صاحب خانه ها هم مشکل پسند شده اند نمیدانم شاید وقتی بانک مرکزی میگوید که سود بانکی شانزده یا هجده درصد دیگر فکر این را نمیکند که طرف پولی را که سپرده گذاری کرده میآورد بیرون و با آن خانه میخرد و بعد میدهد اجاره آن هم با اجاره بهای سنگین و فکر نمیکند که با کم کردن سود باعث میشود که اجاره بها چندین برابر شود و مشکلاتی بر مشکلات مردم بی افزاید یا میآید مسکن مهر احداث میکند آن هم در جاهایی دور از شهر و با امکانات نامناسب حال بماند که چه درد سرهایی برای طرف ایجاد میکند اما با این موارد زودگذر نمیتوان مشکلی را حل کرد اگر دولت میخواهد این مسکل را برای همیشه حل کند باید راه کارهای اساسی را مد نظر قرار دهد مثل وام خرید خانه با سود کم مثلاً چهار درصد نه صود میدهد مثلاً صد میلیون برای خرید مسکن بعد میخواهد صد و پنجاه میلیون پس بگیرد آن هم با قسط ماهی یک میلیون به بالا بجای این کار همان وام صد میلیونی را میتواند بدهد با سود چهار درصد و با اقساط بلند مدت و غیره و ذالک ببخشید که این همه حرف زدم و کامنتم شد پست
خانم جوادیان دعا میکنم که شما هم صاحب منزل شوید و مشکل اجاره خانه برایتان برای همیشه حل شود شکر خدا من یکی که فعلاً در منزل پدری سکنا دارم و فعلاً مستأجر نیستم ولی میدانم که مستأجرین عزیز کشورم چه میکشند.
خدایا به حرمت این ماه عزیز که در پیش است به حرمت رمضان که همه مهمان تو هستند همه ی مستأجرین را صاحب خانه و همه ی بیکاران را صاحب شغل بفرما آمین یا رب العالمین در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام خانم جوادیان عزیز و دوست داشتنی.وااای که چقدر زیبا حس میکنید و با وقایع به لطیف ترین شکل همراه میشین و نتیجه اش یک نوشته از جنس نور و باران میشه.تو این هوای جهنمی تهران ,لطافت بارونی که دستهای عاشق و ملتمس شما را نوازش میکرد رو توی قلبم حس کردم.فکرشو بکنید خواهر منم یک ماه پیش دقیقا همین همین شرایطو داشت و حال همه ما بد بود.و شما ب این زیبایی ی معضل رو توصیف کردین که یگانه مهربان هستی هم ب بهترین شکل پایانشو رقم زد.پایان همه اتفاقات تلختون رو از خدا میخوام و لحظه های پس از این,همیشه پر از لطف و توجه خدای ماه به شما باشه.لذت بردم,شاد باشید.

سلام بر دوستان خوبم.
ممنونم که باز هم منو مورد لطف قرار دادید.
اجازه بدید ببینم. خانم کاظمیان! ساکتون خیلی سنگینه. میخواید ببریم همینجا بذاریمش توی انباری؟
ای وای! این چیه؟ چرا میلرزه؟ تکون میخوره؟ شکلک جیغ بنفش و ریزش همسایه ها از پله ها به پایین.
زهره جان آخه اینجا چکار میکنی؟ من که برای همه کارت دعوت دادم. تو به جای ساک، توی قلب ما جا داری. میذاشتی اون طفلک چهارتا وسیله ضروری باخودش میآورد. خانم کاظمیان بفرمایید چقدر هزینه بار پرداخت کردید تا تقدیم کنم؟ شکلک خنده از ته دل.
خانم کاظمیان و زهره عزیزم و همچنین همه شما دوستان خوبم! حتما تشریف بیارید. خوشحالم میکنید.

یا الله . صاحاب خونه خونه ای ؟؟بیا جلوتر که چشام سو نداره .
فاطمه جوادیان ؟؟ای خدا تو کدومشون بودی ؟پستات یادمه . همون دختر ماست بند و دوغو لبنیاتی بودی .
دیگه مطمئن نیستم همونی بودی که رهایی ازت پیشم تعریف کرد ؟یا نه ؟
همون دختری که برای لنایی من آهنگ تنظیم کرد ؟؟خودشی یا نه ؟
اعهههه چرا قاطی میکنم ؟؟
اصلا میدونی چیه ؟تا من با کسی حرف نزنم توی ذهنیاتم نمیگنجه خخخ
خونتم مبارک باشه . ایشاله ی خونه خوب بخری . ایشاله ی شوور دسته گل نصیبت بشه که با خودت بگی این مرده یا فرشته ؟خخخ
ایشااله هر یک تومنت صدتومن بشه و همیشه به خلق خدا کمک کنی که بهترین لذت کمک به خلق خداست .
رعععد بزرگ با صدایی گرفته تلقو تولوق کنان با عصاش میره و در مه و باران ناپدید میشه .

سلام به دوست خوبم
مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی مینویسید این عکسی هم که گذاشتین بعدا برامون بگین عکس زیتون هست یا زنبق انشاالله خونه ی جدید تجربیات شادی براتون داشته باشه و باز هم برامون بنویسید در پناه حق شاد باشید و سربلند

درود بر شما دوست عزیزم.
این تصویر مربوط به زیتون هست و زنبق به هیچ عنوان روی دست نمیمونه.
زمانی خبرگزاری ایرنا این تصویر رو به همراه تصاویر دیگری از نحوه زندگی من تهیه کرده بود.
این هم لینک بقیه آن تصاویر که زنبق هم در آن هست.
http://www.irna.ir/fa/Photo/2770861/

دیدگاهتان را بنویسید