خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هر کس دعا می خواد بیاد داخل دعا نویس اومده خخخ

درود بر شما دوستان عزیز و دوست داشتنی خودم حقیقتش چند وقتی میشه که پستی نگذاشتم دیدم جای من این وسط مسط ها خالی هست گفتم بگذار حکایت منم بشه حکایت اون سوار معروف که قبلا توی منطقه ما زندگی می کرده
حتما می پرسید جریان سوار چیه نمی دونم شایدم نپرسید ولی من چون در این لحظه عقده گفتنش داره بد جور قلقلکم میده باید بگم جونم واسه شما بگه در زمان شاه یه بار که سوار های خان اومده بودن توی منطقه گشتی می زدن و به قول معروف واسه خودشون جولان میدادن یه آدم خل وچلی بود که یه الاغ پیر و بدبختی داشت این آدم اومد و با افتخار سوار این الاغ شد و رفت میون سوار های خان ایستاد حالا تفنگچی های خان هر کدوم سوار یه اسب اصیل و جوون و زیبا بودن و این آقا هم سوار اون الاغ درب و داغون بود تصور کنید چه صحنه خنده داری میشه
مردم بعد از این که خوب از خجالتش در اومدن و اون بنده خدا و خرش را مسخره کردن بهش گفتن آخه بدبخت تو این وسط چی می خوای اونم با غرور گفت مگه چه اشکالی داره همه سوار هستن منم سوارم دیگه
خلاصه منم گفتم حالا که همه سوارن منم سوارم بگذریم
یکی از مسائلی که بدبختانه توی کشور ما خیلی طرفدار داره و مردم کلی از وقت و پول بی زبون خودشون را صرف اون می کنن گرفتنِ دعا هست پدیده شومی که فکر نکنم هیچ گاه دست از سر افراد ساده لوح و زود باور برداره حالا شما گمان نکنید که این فاجعه فقط مخصوص افراد بی سواد هست من تا به حال افراد تحصیل کرده زیادی را دیدم که دچار این قضیه شدن و برخی از اون ها متحمل ضرر های جبران ناپذیری شدن خلاصه هر کسی از راه رسیده و یه دکون و دستگاهی واسه خودش زده و یه مشت ابله هم دور اون ها را گرفتن و حسابی اون ها را به نون و نوا می رسونن بگذریم هدف من از ارائه این پست طرح یک مقاله یا این جور چیز ها نیست فقط می خوام دو تا خاطره درباره این قضیه بگم و برم
چند سال پیش شهرت پیدا کرده بود که یه دعا نویس توپ اومده که اگر دعاش را روی سنگ بگذاری اون سنگ بلند میشه و بندری می رقصه نمی دونم شایدم کردی یا لری می رقصه حالا یکی نیاد توی این هاگیر و واگیر ما را خِفت کنه که چرا اسم ما را بردی کجا بودیم؟ آره داشتم می گفتم که خیلی از این یارو تعریف و تمجید می کردن یه روز که بحث این آقا توی دفتر مدرسه گرم بود یکی از همکار هام که اتفاقا نابینا هم هست گفت بیا زنگ تفریح تفریح خودمون را کامل کنیم منم که سرم درد می کنه واسه همین کار های به قول معروف اکازیون گفتم هستم شدییییییید اونم گفت می دونستی دکون اون دعا نویس در همسایگی مدرسه ما هست؟ گفتم مرگ تو نمی دونستم اونم گفت مرگ خودت خلاصه قرار گذاشتیم زنگ تفریح بریم یه سری بهش بزنیم زنگ تفریح را که زدن چایی را بی خیال شدیم و مثل جت به طرف اون جا رهسپار شدیم البته خودمون را هم مظلوم گرفته بودیم و این طور نشون می دادیم که به قول شیرازی ها دچار یی حالاتی شده بودیم
وقتی که وارد اون خونه شدیم دیدیم یا خدا چه خبر هست جای سوزن انداختن نیست یه حیاط بزرگ بود که پر از آدم بود ما چون پارتی داشتیم زود آقای منشی ما را وارد کرد تازه وقتی وارد حیاط شدیم موجی از نچ نچ بلند شدن و همه با از خود گذشتگی کامل اجازه دادن ما خارج از نوبت وارد بشیم وقتی وارد اتاق شدیم یه نفر گفت بب ب ب ب بفرمایید ب ب ب ب ب ب بنشینید این همکارم گفت ببخشید کسی که معجزه می کنه شما هستین اونم گفت ب ب ب ب بله یه دفعه زد زیر خنده و گفت مردک تو اگر معجزه داشتی اول لکنت زبون خودت را که یه مشکل ساده هست معالجه می کردی این را که گفت هر دو زدیم زیر خنده اون قدر خندیدیم که اومدن و ما را از اتاق بیرون انداختن تازه بعضی از مردم توی حیاط به ما گفتن به خاطر همین بی اعتقادی هست که خدا شما را کور کرده یکی هم داد زد خدا خرش را شناخت که شاخش نداد خلاصه با کلی خنده از اونجا خارج شدیم البته این را اضافه کنم که ما قصد مسخره کردن اون بنده خدا را به دلیل داشتن لکنت نداشتیم چون همچین کاری درست و انسانی نیست و تازه مشکلی که اون داشت بیشتر اوقات با چند جلسه گفتار درمانی خوب می شد
و اما خاطره دوم به همین چند وقت پیش برمیگرده راستش چند وقتی هست که شدیدا سرگیجه دارم چند تایی هم آزمایش دادم که چیزی نشون نداد یکی از نزدیکانم که باهاش کمی رو دربایستی دارم پافشاری زیادی کرد که من را پیش یه دعا نویس ببره اولش کلی مسخره بازی در آوردم بعد که خیلی پافشاری کرد گفتم واسه تفریح میام وقتی به اون جا رفتیم اون آقا بعد خوندن یه سری الفاظ و پرسیدن اسم پدر و مادرم و یادداشت کردن اون ها گفت یه روز غروب که رفتی دم در یکی از ملایکه ملعون از کنارت رد شده و بادِ اون به تو گرفته به همین دلیل دچار این مشکل شدی ما رو میگی؟ زدیم زیر خنده دِ بخند خلاصه نزدیک بود اون مردم متعصب ما را با لگد و پس گردنی از اون جا بیرون کنن اون فامیلم هم پشت دست خودش داغ کرده تا دیگه هیچ وقت چنین خدمتی را به انسان بی اعتقادی مثل من نکنه چه قدر حرف زدم این بود دو خاطره از من امیدوارم که پسندیده باشید

۳۶ دیدگاه دربارهٔ «هر کس دعا می خواد بیاد داخل دعا نویس اومده خخخ»

سلام بر دعا نویس محله
جدای از این که خاطره هات جالب بودن و خدااااا از سر مردم آزار نگذره باید بگم من یه دعا میخوام
حقیقتش چند روزی هست که با تاخیر میرم سر کار و تا این لحظه ۲بار تذکر گرفتم
به جان خودم تا الآن از کنار گربه هم رد نشدم

درود بر محمد عزیز الآن دعات را میگم داداش البته باید هدیه اون را بپردازی هدیه بالای صدهزار تومن نیست زیر صد هزار هر چی کرمت بده خب حالا بریم سر دعا من یه نفر را می بینم که نمی گذاره تو شب ها بخوابی همش با هم از راه دور حرف می زنید فکرتم حسابی مشغول کرده دعات می نویسم با سوزن به خودت وصل کن انشالا که شیطان رجیم ازت دور میشه خخخخخخخخخخ ممنون که هستی

سلام.ممنون خاطرات جالبی بودن
واقعا درک نمیکنم چطور بعضیها اعتقاد دارن به این قضایا
ترم اول دانشگاه که بودم استاد فلسفه طوری استدلال کرده بود
که من یه لحظه فکر کردم رفتن پیش دعا نویس جز واجباته!!
خوش به سعادتتون.معلمی رو خیلی دوست دارم.
همیشه موفق باشید

درود بر نیایش وای وآآآآآآاای تو هم اعتقاد نداری؟ چه گناه نابخشودنی الآن یه دعا می خونم تا حساب کار دستت بیاد خخخخخ واقعا یعنی استاد شما دعا نویس ها را قبول داشت؟ و اقعا چه فاجعه بزرگی؟ ممنون نمی دونم شما چند سالت هست ولی امیدوارم به آرزوی قشنگت برسی موفق باشید

درود بر ریحانه خانم واسه اون ها فقط پول مهم هست و بس که البته از قدیم گفتن تا ابله در جهان است دعا نویس در نمی ماند البته این ضرب المثل با اندکی تصرف بود خخخخخ موفق باشید

درود. خَخ. هاهاهاهاهاهاااااااااییییییییییااااااااااااااهاهاهاهاهاهاااااااااااااایییییییاااااااها.
مرسی میگم دعا نویس نابینا نداریم آیا. خب تو شروع کنن دیگه. ما هم میاییم پیشت.
من خودم یه کتابی در این مورد خوندم که بینایی بود. ببین دعا نویس واقعیت داره ولی اولاً که این آدما کمند و دومناً هر کاری هم نمیتونند انجام بدند و سوماً که اکثر اینایی که میگن دعا نویسند حرف مفت میزنند و دنبال کاسبی و منبع درامدند.
آهان راستی بگم یکی از کتابای دعا نویسا کتاب هفتادو دو دیو هست.
مرسی موفق باشی خندیدیم حسابی.

درود بر علی آقای گل فکر کنم اونی که شما میگید علم نجوم هست که اونم نیاز به محاسبات ریاضی داره و باید بر چند علم احاطه داشته باشی که فکر نکنم الآن کسی چنین تخصصی داشته باشه ممنون که هستی

سلاااام سلااام و درووود دروود بر هم استانی شایدم هم شهری عزیز خودم خخخخخ عجب خاطرات با حالی بودا میگما ما آدما چرا به خدا متوسل نشده و به درگاهش دعا نکرده و به بنده ی خدا که مخلوقست نه خالق و کاری هم از دستش بر نمیاد متوسل میشیم تا انواع و اقسام دعاها فالهای مزخرف و عجیب و غریب را به خورد ملت بده اصولاً اینا هیچ کدامش به نظر من درست و مورد قبول نیست و همهش خرافاتی بیش نیست حتی از لحاظ حقوقی هم میتوان به عنوان رمال یا کلاهبرداری مورد پیگرد قضائی قرار گیرد جالبست که بعضی از این قبیل دعا نویسان هم پا را از دعا نویسی فراتر گذاشته و مدعی این هستند که ما انرژی درمانی میکنیم و غیره و ذالک به هر حال اینا همهش چیزی جز مزخرفات و گول زدن مردم نیست خدا ای کاش بجای توسل به دعا نویس به تو و مهربانیت متوسل شویم آمین یا رب العالمین به هر حال مرسی بابت این پست و مرسی بابت این مطالبی که بیان کردید در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

درود بر احمد عزیز آره هم استانی که هستیم من ساکن نورآباد و لر زبان هستم آره این انرژی درمانی هم واسه خودش داستانی داره یه یارویی هست که توی ماهواره آواز می خونه و با آوازش مریض ها را شفا میده خخخخخخخخ وای خدا چه قدر مسخره هست ممنون از حضورت

آرتی جون سلاااام!
کلا حال می کنم که هرچی به سر مردم مییاد از این ابله بودن‌شونه و بس. بسیار پست عالی ای زدی معلم دوست داشتنی. تو برعکس اکثر معلم های نابینا که آبروی نابینایان رو توی آموزش و پرورش بردند و به دانش آموز ها هیچ یاد ندادند، ی مرد کاری هستی و کار بلد. تو از اون هایی هستی که خودت علمی که یاد میدی، خط بریل، تعمیرات بلدی، دامپروری و نگهداری منزل حالیته و به نظرم هر دانش آموزی زیر دستت باشه، تا پربارش نکنی بیخیالش نمیشی. اینا که گفتم تعریف و تمجید نیست، مدح نیست، چاپلوسی هم نیست، این ها واقعیت هست که باید می گفتم تا بچه ها بدونند کسی که پست زده کارش درسته و پستشم درستتر!
بچه که بودم ی جایی به اسم مبارکه که مجتمع فولادش معروفه و تیم فوتبال هم داره، ی بلوایی شد که از سراسر ایران و حتی از خارج از کشور همه آمدند شفا بگیرند.
گفتند حسین ابن علی با شمشیر سبزش شب ها اونجاست و سر بریده و نور توی یکی از خونه ها پیدا شده.
خوب یادمه که من هفت هشت ساله بودم و بردندم اونجا که مثلا کوریم خوب بشه.
به زور میخواستند از خاک کثیف اونجا بهم بدند بخورم که نخوردم.
به زور پارچه ی تبرک لباس های کثیف مریض های قلابی دور دستام می بستند که همه رو پاره می کردم.
از همون کوچیکی هم با اینکه عقلم رشد نکرده بود ولی نمیدونم چرا راحت خرافات رو تشخیص می دادم.
خلاصه که هم از دست ناآشنا و هم از دست اقوام و آشنایان کتک خوردم ولی غرور و تعصب روی رأی خودم داشتم که همش دوروغه و حاضر نشدم به حسین قلابی ای که اونجا درست کرده بودند واسه چشمام التماس کنم، حاضر به خوردن خاک نشدم و پارچه دور دستم نبستم.
اگه بدونید، از قرون وسطی بدتر بود وضع بهداشت اونجا.
همه توی فضا های خاکی ای که چادر زده بودند کنار هم روی خاکا می شاشیدند و می ریدند و بوی تعفن و بیماری ذات اون محله رو برداشته بود. من در اون هفت هشت ده روز، تنها ۲۴ ساعت شایدم کمتر دوام آوردم و بعدش از اون جهنم فرار کردم.
سر همین خریت مردم، حدود بیست سال پیش، نزدیک به چند میلیارد پول و سکه و طلا و جواهر بی زبون از دست مردم به اسم تبرک در آوردند.
خیلی افتضاح بود. هیچ وقت این حماقت فامیل ها و مردم اون دوره یادم نمیره که نمیره!
نهایتا وزارت اطلاعات، امام جمعه، نیروی انتظامی و بسیج و نهاد های مربوطه وارد عمل شدند ولی خب خیلی دیر این کارو کردند. بالاخره اول با زبون خوش و بعدشم به ضرب تیر های هوایی، گاز اشکآور و چوب و چماق مردم احمق رو تار و مار کردند. به اندازه ی چند برابر اون جمعیت فراری از دست مأمورین، وسیلهجا موند اون محله و کلا اون بخش به گند و افتضاحی کشیده شده بود که بیا و ببین!
آخ که چقدر نوشتم. همینقدر که نوشتم، صد برابرش از همون دوران حرف دارم که بنویسم ولی حالشو ندارم.
هیچی دیگه، افتخار می کنم که یک قطره اشک اون روز واسه چشمام نریختم، یک اپسیلون ثانیه التماس نکردم و باور هام خدشه‌دار نشدند.
البته اون روزا به تأثیر قطعی مشهد و امام رضا در خوب شدن چشمام باور داشتم و وقتی رفتم اونجا گریه زاری کردم ولی توی مبارکه هرگز!
به نظرم دعا نویسی، شیخ های کرامت‌دار، رمالی، چیزی که با عقل جور در نیاد، ذاتا باید در ذهن راهش نداد چه برسه بخواهی بهش فکر کنی.
ی نابینای دعا‌نویس توی اصفهان سراغ دارم که قرار بود چشمامو بهم برگردونه. بهش گفتم تو اول چشمای خودتو خوب کن، چشمای من پیشکش!
خخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاها

درود بر مدیر لایق و دوست داشتنی محله از این که شخصی مثل تو به من لطف داره واقعا خوشحالم ولی یه قضیه را درباره من راست گفتی من تا دانشآموز را به بار نشونم ولش نمی کنم حتی شده با پس گردنی مطلب را به مغزش فرو می کنم از نمی تونم و نمیشه هم بدم میاد و اما منم اون قضیه را یادم هست قرار بود من و خواهرم را هم به اون جا ببرن که خوشبختانه جور نشد چون راه دور بود من فقط به خدای متعال معتقدم و این جمله را از صمیم قلب میگم واقعا حضور خداوند را همیشه در تمام جوانب زندگیم احساس می کنم تا حالا با توکل به خدای خودم و تلاش خودم به همه آرزو هام رسیدم الآن هم تنها آرزویی که دارم این هست که بتونم آرتیمان و آرتین را خوب تربیت کنم و تا ۳۰ سالگی اون ها را ببینم بعد بمیرم

از دعا نویس و رممال و ممالو حمال بدم میاد ولی عاشق فال قهوه ام . خب فان جالبیه خخخ .
از شما چه پنهوون خودمم کتاب کف بینی رو خوندم و کف بینی میکنم . حقیقت هم میگم . خخخ اگه ببینم کسی عمرش کوتاه باشه بهش میگم هاهاها
خیلی هم کیف میده . پولی هم نمیگیرم .
احمد بیا فالوت بیگروم . میگم عمر حضرت نوحو داری خخخ ثروت قارون در انتظارته . ۳ تا زن در طالعت میبینم . یکی از یکی قشنگترو سر به زیر ترو حرف گوشکن تر خخخ

درود بر استاد غلامی آره تا حماقت یک عده نباشه یه عده نمی تونن اون ها را سر کیسه کنن البته شاید باور تون نشه ولی به یه چیز اعتقاد راسخ دارم اونم دعای انسان های خوب و پاک هست من هر وقت مشکلی پیدا می کنم از چند تا انسان خوب درخواست می کنم سر نماز واسه من دعا کنن

سلااام.
میگم آقا اجازه، ما لپتاپمون ویندوزش خیلی وقته به نفس نفس افتاده. ولی حال نداریم عوضش کنیم. میشه یه دعا بنویسی ویندوز لپتاپمون خودش درست شه آیا خخخ.
مرسی خیلی جالب بود.
البته جهالت مردم ما جالب نیست فاجعه هست. ولی خاطرات شما جالب بود.
موفق باشید.

درود بر شهروز عزیز میگُم شهروز دَسِت بده مُ تا فالِت بِگیرُم هاآآآ یه ویندوز سالُم توی فالت می بینُم هااآ یه دختر نَجیبَم کنار ویندوزو وایساده دختَرو خیلی وَضِش خوبِ هااا

سلام دوست عزیز و هم استانی به مطلب جالبی اشاره کردید. اما موضوع فراتر از این حرف هاست بسیاری از اینها به صورت گروهی عمل میکنند و کاملا
ً به صورت حساب شده کار میکنند و هرکدام یک وظیفه ای را بر عهده دارند منزل یکی از همین گروه های دعا نویس در شیراز خیابان آستانه است که هرکس بخواهد مراجعه داشته باشد باید چند روز پشت نوبت بماند جالب اینست که مراجعین بیشتر از میان طبقه ثروتمند و تحصیل کرده هستند و موارد دیگری که در اینجا نمیشود راجع به آنها بحث و گفتگو کرد موفق باشید…

درود بر شما هاها خخخخ آره اونی که توی آستانه یا آسونه خودمون هست را از چند سال پیش تعریفش را شنیدم و شنیدم ویزیت بالایی می گیره خب هر چی آتیش هست از گور همین ثروتمندان درمیاد نمی دونن با پولشون چی کار کنن به قول معروف نه نمیشه بگی به قول معروف چی

سلام
خاطراتتون جالب بودند. به بعضی کامنتا و صحبتهای جالب دوستان هم خندیدم.
اون یارو که گفتید تو ماهواره انرژی درمانی میکنه رو یادمه. اتفاقا حدود پانزده سال پیش بود که شاهینشهر اصفهان اومده بود، اون موقع من دانشآموز سوم دبیرستان بودم. میگفتم تا جواب بعضی سؤالامو نگیرم به این کارای مزخرف که تمرکز کن و دستت رو بذار رو قلبت و اینا هیچ اعتقادی ندارم. آخه ادعاهایی که داشت برام قابل قبول نبود.
اتفاقا من و پدرم با هم همعقیده بودیم. بعضی اطرافیانم بهم میگفتند چرا اعتقاد نداری و همینا که ….. تا حتی درس داشتن و همینا رو بهونه میکردم که شاهینشهر نَرَم! تا اینکه حدود یکی دو سال بعدش هم تو روزنامه ها و هم از طریق تلویزیون خبر کلاه بردار و شیاد بودن اون آقا منتشر شد.
منم هی میخندیدم میگفتم چقد گفتم این آقا مشکوکه.
به نظر من تقصیر مردممون کمتره چون اینطور افراد متوسل به اعتقادات صحیح مردم میشن و حق و باطل رو قاطی میکنند.
البته از افراد تحصیل کرده و باسواد انتظار بیشتری میره که آگاهانه عمل کنند.
موفق باشید.

درود بر نازنین خانم یه قضیه واقعی واست تعریف کنم بخند چند سال پیش که همین آقای انرژی درمان اومده بود یاسوج مادر پیر یکی از دوستام واسه پا درد رفت که بره پیشش وقتی داشت از پله های سالن پایین می رفت از چند تا پله آخر سقوط کرد و لگنش شکست خلاصه اون پیرزن دیگه واسه کسی مادر نشد که نشد سپاس از بودنت

وای آخی الهی. ولی ادعاهای همون آقای انرژی درمان خنده دار بودند. جای تأسف اینجا بود که یکی از معلمهامون تو دبیرستان کار اون آقا رو تأیید میکرد. مشکل اینجا بود که چون عده زیادی فقط ظاهرو میدیدند نمیتونستم حرفمو به کرسی بنشونم.
البته بگم که ما ماهواره نداریم. تعدادی از اقواممون تو یکی از اون جلسات رفته بودند و فیلمشو ضبط کردند. ما اون فیلمو دیدیم. خب برام سؤال بود که چه تفاوتی بین اونایی که پول داده بودند و تو جلسه حضوری شرکت داشتند و ما هست که ایشون ادعا میکرد که از طریق تلویزیون هم این امواج میرسه و میتونه تأثیر داشته باشه. فردای اون روز یکی از اقواممون که تو اون جلسه حضور داشت تماس گرفت و به مادرم گفت که این آقا کارش ابهام داره و یه جا رو که میخواستیم فیلم بگیریم اجازه نداد.
یکی از دوستام هم از یه بنده خدایی که یادم نیست از اقوامشون بود یا همسایشون تعریف کرد که بیمار سرطانی بود و پیش همون آقا رفته بودند ظاهرا شفا یافته بود ولی یه هفته بعدش فوت کرد.

این بنده خدا احتمالا انرژی زیاد گرفته طاقت نیاورده فوت کرده ولی از شوخی بگذریم تلقین قدرت بالایی داره این آقا هم از همین تکنیک ساده استفاده می کنه و پای خدا و مقدسات را هم وسط می کشه میگم راستی این یارو ناقلا عجب صدای شیشدونگ و قشنگی داره خیلی صداش قشنگ هست

خخخ. آره صداش خیلی قشنگه. جالب اینجاست که هم مذهبی پسند میخونه هم جوون پسند هم عامه پسند! خخخ. کلا هنرمندیه واسه خودش. با تأثیر تلقین هم موافقم. راستی اینم بگم که ایشون سعی کرده بود از ائمۀ جمعه و مانند اینها هم تأیید بگیره که مثلا کارش قانونی و شرعی جلوه کنه.

درود بر شیطان رجیم محله خوشحالم که هستی تو خطراتت همیشه جالب هست راستی پژو اون دفعه که زنگیدی سرم شلوغ بود نتونستم باهات حرف بزنم اگر رایگان گیرت اومد بهم بزنگ اگر خواستی ایرانسل هم دارم بگو تا بدم

دیدگاهتان را بنویسید