خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

وقتی که زورگیرها هم به ما نابینایان ترحم می کنند (حتماً بخونید)

درود بر نبین ها و ببین های عزیز محله. حالتون چه طوره؟ خوبین؟ خوشین؟ چه خبرا؟ من که خیلی توپم. چرا؟ چون کنکور رو عالی دادم و فکر کنم عربی روزانه قبول شم، آخه تستهای عربی هم عمومی و هم تخصصی رو بالای 80 درصد زدم فک کنم. کنکور خیلی امسال آسون گرفته شده بود، البته سؤالات عربی و ادبیاتش رو میگم. امیدم به خداست. خب این براعت استهلال پست من بود، همون مقدمه چینی خودمون رو میگم. ادبیاتی ها بهتر می دونن براعت استهلال چیه!
اما بریم سر اصل مطلب. هفته ی قبل واسه داداش بزرگم که ایشون هم مثل من کم بینای شدیده یه اتفاق بسیار عجیب رخ داده که بد ندیدم واستون تعریف کنمش.
آقا، خانم. داداشم مثل هر روز راه افتاده از خونه که بره سوار سرویسش شه و عازم محل کارش. اما یه کم که از خونه دور شده صدای موتوری رو پشت سرش می شنیده که موازی باهاش حرکت می کرده. داداشم فکر کرده سر راه موتوریه داره راه میره. واسه همین رفته کنار دیوار ایستاده تا موتوریه بره و شرش رو کم کنه. اما به محض اینکه رفته کنار دیوار یکی از پشت سر اومده، یقش رو گرفته و گفته: یالله بده بیاد.! داداشم گفته: چی رو بدم بیاد آقاجان! یارو: گوشیتو بده بیاد! داداشم: نمیدم، رو چه حسابی باید این کارو کنم؟ یارو می خواسته به زور متوسل شه که چشمش افتاده به صورت داداشم و فهمیده که مشکل بینایی داره. گفته: داداش شرمنده تو نمیبینی؟ به قرآن شرمندتم تو رو خدا منو ببخش و از این حرفا. و یقش رو ول کرده و تا موقعی که داشته سوار اون موتوره میشده عذر خواهی می کرده. داداشم گفته: این راهش نیست، اونم سر صبح. خلاصه اونا رفتن. ظاهراً دو نفر بودن، یکیشون راننده و اون یکی خفت گیر.
حالا چند خط صحبت دارم با شما و مسؤولین که امیدوارم سانسور نشه.
بچه ها! نظر شما راجع به این اتفاق چیه؟ آیا اینکه در این مورد، اون سارقین به داداشم رحم کردن به خاطر نابیناییش جای خوشنودی و شکر داره یا صرفاً به خاطر اینکه 99 درصد مردم عادی با ترحم با ما برخورد می کنن باید ناراحت باشیم؟ آخه واسه خودمم پیش اومده چند سال پیش که وقتی با موبایل مشغول حرف زدن تو خیابون بودم، یه موتوری می خواسته گوشیم رو ازم بزنه اما با دیدن ظاهر چشمام منصرف شده از این کار. این رو داداش کوچیکم بهم گفت که اون پسره داداش یکی از دوستاش بوده.
کلاً نظرتون رو راجع به ترحم بگید.
سؤال بعدیم از شما اینه که آیا قبول دارید که بعضی وقتا ترحم لازمه؟ کی؟ الآن میگم! وقتی که اکثر ما نابینایان داریم از بیکاری رنج می کشیم، زندگیامون به سختی می گذره ولی مسؤولینی که حوزه ی کاریشون ما معلولین هستیم عین خیالشون نیست و حتی نسبت به ما بی رحم هم هستن، وقتی که دولت تحصیل رو برای ما رایگان نمی کنه و مثلاً من نوعی به خاطر اهمال بهزیستی در پرداخت شهریه به دانشگاه، نمی تونم ترم تابستونی بردارم به دلیل بدهی به دانشگاه. وقتی که عده زیادی از ما معلولین در حالی که استعداد فعالیت در زمینه های هنری رو داریم اما به خاطر این عقیده واهی و مردود که ظاهرمون مناسب نیست، از فعالیت در نهادهایی از قبیل صدا و سیما محروم میشیم، از جمله خودم که به خاطر ظاهر چشمام از دعوت شدن به یه برنامه تلویزیونی محروم شدم. وقتی که… درسته که باید اسمش رو ترحم نذاریم، اما می تونیم خواهش کنیم که باورمون داشته باشن! می تونیم از مسؤولین بخوایم که یه ذره در مورد ما انصاف به خرج بدن و یک درصد از مبالغی که از خیرین به اسم ما دریافت می کنن رو صرف رفاهمون کنن که مثلاً فلان زوج نابینا به خاطر یه شیشه روغن و 4 کیلو برنج مجبور نباشن یه مسیر طولانی رو طی کنن و با خفت و خواری تمام، اونا رو دریافت کنن.
حالا بخشی که می ترسم سانسور بشه!
مسؤولین محترم کشوری و لشکری که دائماً از این دم می زنید که کشور ما امن ترین کشور خاور میانست و همه چی آرومه:، آیا از نظر شماهر جا که بمب و موشک و تیر اندازی نباشه، آیا امنیت کامل برقراره؟ آیا وقت اون نرسیده که به جای حرف زدن یه کم فرصت شغلی ایجاد کنین واسه مردم که مجبور نباشن به خاطر خوردن یه لقمه نون به کارایی مثل خفت گیری رو بیارن؟ آیا حالا که از نظر شما هنوز وقتش نرسیده، نباید جلوی این افراد رو بگیرین؟ آیا اینکه اونا رو به امون خدا رها نکنین و وقتی که دستگیر می کنین، سه سوته ولشون نکنین توقع زیادیه؟ آیا ما جون و مالمون رو از سر راه آوردیم که این قدر واسه شما بی ارزشه؟ آیا اگه داداش من مشکل بینایی نداشت، اون دو تا زورگیر به این راحتیا ولش می کردن؟ از یه داداش دیگم تا حالا 3 بار گوشی دزدیده شده، این اتفاق واسه خیلیها افتاده، اما از نظر شما امنیت یعنی این؟ ای کاش این سؤالات من منتشر بشه و علاوه بر شما هم محله ای های عزیز، یه مسؤولی بیاد بخونه و جواب بده. حرف زیاد دارم اما مجالش نیست. ببخشید که تو این پست از این شاخه به اون شاخه پریدم. وبلاگ من در بلاگفا به خاطر همین سؤالات و انتقادات فیلتر شد و من مجبور به تأسیس وبلاگ جدید شدم، اما این جدیده رو اصلاً دوسش ندارم. اگه کسی راه در اومدن از فیلترینگ وبلاگها رو می دونه بهم بگه لطفاً. شاد و آزاد باشید

۳۳ دیدگاه دربارهٔ «وقتی که زورگیرها هم به ما نابینایان ترحم می کنند (حتماً بخونید)»

سلام
پستتون رو بدون سانسور منتشر کردم چون به نظرم گفتن این نوع انتقادات موردی نداره و متأسفانه این اشکال که گفتید به کار برخی مسئولین وارده.
در مورد سؤالتون راجع به ترحم بگم که اول ببینیم تعریفمون از ترحم چیه؟ ترحم بیجا مذمت شده و خوب نیست. ولی رحم کردن و محبت داشتن چه اشکال داره.
به نظرم برادرتون شانس آورده. یکی از اقواممون که ناشنواست اتفاقا گرفتار اراذل شد و دچار سوختگی شدید شد که خدا میدونه چقدر هم ما و هم خانوادش براش نگران بودیم. بیش از شصت درصد سوختگی شوخی نیست.
موفق باشید.

درود ر شما. ممنون که بدون سانسور منتشر کردید و کامنت گذاشتید. منم منکر امنیت کشورمون از این نظر که بمب و موشک رو سرمون ریخته نمیشه نیستم، اما همون امنیت اجتماعی که علی آقای کریمی بهش اشاره کردن جزءی از امنیت کشوره که باید بیشتر بهش پرداخته شه. من ترجیح میدم تموم پستهایی که تا الآن زده شده رو اینجا جواب بدم. علی خان! اگه ما همین چند تا سؤال رو هم نتونیم بکنیم که کلاهمون پس معرکه است! شما دیگه خواهش می کنم بر طبل سانسور نکوب! آقای حسینی عزیز، احتمالاً از دستم ناراحتی بابت موضوع تماست و عدم پاسخگویی من، ولی باور کن من کلاً از گوشیم به اون صورت استفاده نمی کنم. تازه ۲ روز پیش پیامات رو شنیدم. آقا شهروز حسینی، دمت گرم و ممنون از کامنتت، آقای عدسی اتفاقاً باید بگم که گوشی داداشمم نوکیا ان ۸۲ بوده. یه گلکسی j7 هم تازگیا خریده که اصلاً بهش دستم نمی زنه به دلیل مشغله های کاری. رعد بزرگ! ممنون از حضورت. اگه واقعاً چنین کارهایی که گفتی انجام شده که واقعاً متأسفم. خانم پری سیما! مرسی بابت حضورتون. شاد باشید

سلام.
جالب بود. این نشون میده که خیلی از آدمهایی که ما فکر میکنیم منفی هستن و خلافکارن، شاید آدمهای خاکستری باشن که خیلی مسائل باعث شده که به این شکل در بیان. اون دو نفر اگر واقعاً آدمهای بدی بودن میتونستن داداشت رو ول نکنن و هرچی داره بگیرن و ببرن. ولی حتی خیلی از دزدها و خلافکارهای مملکت ما، منشأ خلافشون چیزی غیر از تربیت نادرست و اعتیاد پدر و مادر و فرزند طلاق بودن و این چیزهاست. منشأ خلافشون نداشتن حد اقلهایی هست که حق طبیعی هر انسانی در هر جای دنیاست و زمانی این محقق میشه که دیگه ما فیش حقوقی چند صد ملیونی نداشته باشیم. زمانی محقق میشه که ما مدیر سفارش شده نداشته باشیم. زمانی محقق میشه که ما پرونده های اختلاس چند ده هزار میلیاردی نداشته باشیم. زمانی محقق میشه که ما مثل ریگ لیسانس و فوق لیسانس نریزیم تو خیابون که نتونیم جمعشون کنیم. زمانی محقق میشه که خیلی چیزهایی که هست نباشه و خیلی افرادی که هستن یا نباشن یا اصلاح بشن.
ممنون از پستت.
موفق باشی.

درود! آیا بجز من کسی دیگر وجود داره که با گوشی نوکیا ان ۸۲ در دنیای مجازی باشه؟! وایفای خانه ی من نامش کامپیوتر بود و در چند ماه توسط حکرهای محلی حک میشد و همیشه دزدان اینترنت مرا میخوردند… مدتی است که اسم وایفایوم را به دوچرخه دونفره تغییر دادم… من تنها دوچرخه دونفره ای هستم که در شهر میچرخم و دیگر کسی مرا حک نمیکند و اینترنتم را نمیخورد… این هم نوعی ترحم است که به وایفای من میشود… بله درسته دزدان هم ترحم میکنند…!

درود. مرسی پوریا ججوووون. نازی نازی عزیزکم.
قربونت برم. رفتار امین. امنیت کریمانه.
ولی بچه ها امنیت کشورو به چالش نکشین که معلوم نیست چی سرمون میاد.
یعنی خیلی مدیرا حواسشون به این پست و عبارات مطرح شده باشه واقعاً جدی میگم.
نظرات خانم نازمین و داش شهروز رو هم لایک میکنم به توان ۳۰۰۰ میلیارد.
ولی در خصوص پست باید بگم که آخه این بر میگرده به اینکه ریشه ی این تفکر کجاست.
بیناها حاضرند دو دست و پا رو نداشته باشند ولی چشم چرا.
البته واضح هست که بیناهایی منظورم هست که به درجه ی نابینایی نائل نشدند.
اگه به یه بینا بگی بکشمت یا چشاتو بگیرم میگه بکش ولی چشامو نگیر.
در ضمن اینو هم بگم بچه ها همیشه یه درصدی از جامعه زورگیر هست, همه جا هم تقریباً همینه و هیچ ربطی به امنیت کشور نداره.
در کل این موضوعی که ما داریم در موردش می بحثیم امنیت اجتماعی هست نه امنیت کشور.
خداییش بچه ها واقعاً نه قصد طرفداری دارم و نه میخوام چاپلوسی کنم ولی دور کشور ما همش آتیشه و این وسط ما واسه خودمون راحت جولان میدیم. واقعاً دمشون گرم.
البته منکر وجود مشکلات هم نمیشم که امیدواریم مشکلات کمتر بشه.
در نهایت همون جوری که خونه ی ما سرویس بهداشتی یا همون دستشویی داره, جامعه هم نخاله داره دیگه.
حالا اگه باز هم چیزی بود میام میگم.
موفق باشی.
فعلاً بای.

سلام بر عالی جناب پادشاه میگم

چه خوب بود که تمام مجرمینو زور گیرها به معلولین و کودکان و زنان و خلاصه هر کی بی زور بود ترحم میکردن . که اگه اینجوری باشه دنیا گلستان میشه . اصلا هم این نوع ترحم بد نیست که عالیه .
ای زور گیرا به مردان زور بگید و به زنان کاری نداشته باشید . این دستور رعد بزرگه خخخ
راستی ی چندی پیش یک پسر بزن بهادر پیدا شده بودن که زنان چادریو از پشت سر دهنشونو با روسری میبست و تا جون داشتن حالا نزن کی بزن . البته نه هر زنیو . بلکه اونایی که نماز مغرب به مسجد میرفتن که غالبا چادری و حاج خانم و مسن بودند . حتی یکیشون تا دم مرگ رفت . حالا این دو جوان چه حرصی از حاج خانومای مغربی داشتن خدا میدونه . خخخ البته یکی از خونما حرص منم خیلی درآورده بود . که البته ی کتک مفصل هم خورد ولی خدایی من دستی در این بزنو بکوبی نداشتم . خخخخ۶

سلااام سلااام و درووود درووود بر داش پوریا اول که کل پستت و حرفای نازنین خانم و شهروز رو خیییلییی خیییلیی لاییییک میکنم
ببین بی کاری مادر همه ی فسادهاست وقتی که مثلاً من که حقوق خوندم میرم میشم رئیس شرکت پتروشیمی شهر آ اون کسی که پترو شیمی خونده و یه مهندسه باید مگس بپرونه و یا مسافر کشی کنه و چون پول نداره ازدواج کنه و تاکسی رانی هم بهش چون مجرده مجوز مسافر کشی و داشتن تاکسی رو نمیده خب چی میشه کیف قاپ زیاد میشه زور گیر زیاد میشه و این میشه وضعیت ما حالا ما میگیم طرف رو بندازید زندان حالا طرف میره زندان بعد چی میشه تخم مرغ دزد میشه گاو صندوق دزد یا میشه سارق حرفه ای حالا اگه طرف سارق خورد بود بجای این که اونُ بی اندازیم زندان یه حرفه یادش بدیم و تحت مراقبت با سامانه های الکترونیکی باشد یعنی مثلاً یه دست بند الکترونیکی به دستش متصل باشه تا هر کاری که کرد نوریهای انتظامی متوجه بشن و فرد هم موظف باشه خودش رو معرفی کنه وقتی که کسی سر جای خودش نیست و اون که باید سر جاش باشه بی کاره این باعث میشه که طرف بشه دزد قاچاقچی مواد و غیره و ذالک ببین من میگم که این خوب هستش که چون داداشت ظاهر چشاش باعث شده که مورد حتکه و خف گیری اون دزدان قرار نگیره نمیگم خوبه یا بده بلکه در شکل کلان به نظر من تا اختلاس سه هزار میلیون یا میلیاردی باشه تا وامهای ده صد میلیارد دلاری باشه تا فیشای عجیب غریب باشه آش همین آش و کاسه همین کاسه هستش در مورد سؤالات تو هم باید بگم اون ترحمی که باعث خورد شدن شخصیت باشه اصلاً و اساساً خوب نیست اما اگر اون ترحم باعث این بشه که شعن و منزلتت بالا بره مث اون قسمت دوم پستت که مثال زدی در مورد راه ندادنت به تلویزیون اگر حال این وضعیت بیناییت باعث بشه که راهت بدن و تو بتونی نشون بدی که چند مرده حلاجی و چه قد استعداد داری به خدا بد که نیست هیچ خیلی هم عالی هستش ببین توی کشورای دیگه همین استعدادها رو حلوا حلوا میکنند میگذارند روی سرشان توی کشور هلند اگر بفهمند شما نابینا هستی و میخواهی پناهندگی بگیری فوری بهت پناهندگی داده و اگه بفهمند که هنرمند از نوع هنرهای دستی هستی بهت امکانات میدند که کارت و استعدادت را به سر منزل وجود برسونی حالا اونا بلاد کفر هستند ما بلاد اسلامی در نحایت اگه به ما شعن و منزلت که حقمون هست داده بشه عالی هستش ولی اگه بخواهند به اسم ما ترحم کرده و از یک خیر خدا تومان پول گرفته و صرف کاری دیگر کنند نه این کار درست و انسانی نیست وای چه قد زیاد حرف زدم و چه قد چرت و پرت گفتم به هر حال خدا رحم کرده که داداشت از دست خفت گیرها قِسِر در رفته به هر حال مرسی بابت این پست در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

ترحم
خخخخخخخ
بره تازه خدایش را شکر کنه که ولش کردن
من دختری را یکجای دنیا میشناسم که
نابینا کامل بود
خفتش میکنن
هرچی طلا پول داشته ازش میگیرن
و بعدش هم ترتیب جنسیش میدن
حالا اون کجا و داداش گل شما چی
فقط باید شکر کنه
یعنی از خدا میخام فقط یکبار
فقط یکبار مرا با اون خفت گیر که
دختر نابینا ای که خفتش کرد
یکجا
یکجا ببینمش
خودم خفتش کنم تا ببینه تعمش چیه
یعنی حالا که دارم واسه شما هم مینویسم میگم خدا
فقط به من بگو معنیش چیه
خدا خودت بگو
پستی تا این حد
تازه جنسیش را کجای دلم بزارم

همیشه به خودم میگم خدا فراموشی به اون دختر بده
تا پس از این آزار جنسی
بتونه دباره به زندگی برگرده
پوریا همه جای دنیا
انسانهای خلافکار هست
و این مختص ایران ما نیست عزیزم

والا

درود بر خوشی عزیز. امیدوارم حالت خوب باشه. جریانی که گفتی بسیار مشمئز کننده و تأسف آور بود. برای اون دختر آرزوی صبر می کنم. احتمالاً این زورگیران نسبتاً محترم هم تازه کار بودن و هنوز یه ذره وجدان داشتن که داداشم رو رها کردنش. ممنون از حضورت. آهان یه چیز یادم رفت بگم، اونم اینه که من هیچ وقت نگفتم همه جا سپید و ایران ما سیاهه، حرف من اینه که این قدر ایران رو سپید نشون ندن و یکم واقعیت ها رو بپذیرن و ترتیبی اتخاذ کنن که جنایتهای این مدلی و به حد اقل برسونن. پیروز باشی

درود بر پرسپولیس و پادشاه پرسپولیسی ها خیلی جالب بود ولی شاید جالب باشه که یه خاطره هم بگم یه روز توی خونه نشسته بودم در زدن آیفون را جواب دادم متوجه شدم یه گدا هست گفتم چند لحظه صبر کن تا بیام یه اسکناس برداشتم وقتی رفتم دم در و دستم دراز کردم پول را بهش بدم یه نگاهی بهم کرد و متوجه شد که نابینا هستم نچ نچی کرد بعد از حمد و سپاس خدای بزرگ که اون را گدا کرده ولی کور نکرده با دل سوزی گفت برو من از تو پول قبول نمی کنم و با سرعت از اون جا دور شد در حالی که هنوز هم با صدای بلند خداوند را شاکر بود منم از فرط خنده پهن شدم روی زمین شانس آوردم کسی خونه نبود وگرنه حیسیتم به باد فنا می رفت البته شایدم هم گریه داشته باشه ولی من خندیدم چون میگن خنده بر هر درد بی درمان دواست البته فکر نابینایی بالاتر از درد بی درمان باشه چون خنده هم درمانش نمیکنه هاهاها

درود بر یک پرسپولیسی عزیز. ماجرای تو خیلی خیلی خنده دار بود و سر صبحی جگرم حال اومد. گریه نداشت که! من میخوام تو یه پست از ترحم هایی که بهم شده و تو ذهنم مونده بنویسم. اون جا سر بزن و بخون حتماً. زنده باد ارتش سرخ آریا.

سلام خخخخ
اتفاقا یه روز من از خرید برای خونه برمیگشتم که؛ یه گدایی به من رسید و گفت برای رضای خدا به من کمک کن:
من پول ندارم برای بچههام چیز بخرم
منم که پول ها را قاطی کرده بودم یه اسکناس در اوردم که بهش بدم,
که یه هو پول را گذاشت تو دستم و گفت
تو که بنده ی خدا پولی نداری همش ۵۰۰ تومان!
این که به درد من نمیخوره,
تو که چشمات نمیبینه چرا اومدی بیرون,
بعد هم بلند بلند خدا را شُکر میکرد و از پیش من دور میشد.
راستی که فکر کنم وضع ما از گدا ها هم وحشتناک تر هست.

درود بر خانم کاظمیان بسیار گرامی و محترم، امیدوارم حالتون خوب باشه. واقعاً شرمندم که دیر پاسخ این کامنت رو می دم، آخه تازه الآن دیدمش. خاطرتون خیلی خنده دار بود.
گدا ها هم دیگه کلاس می ذارن واسه آدم! خخخخخخخخخخخخخ.
ممنونم از حضورتون.
امیدوارم همیشه شاد و پر انرژی باشین.
خدا نگهدارتون باشه

سلام بر پادشاه تیممون خخخخ
پست خیلی جالبی بود. نظر دوستان عزیز را لایک می کنم.
به نظرم اگر ریشه های این آسیب های اجتماعی درست کنترل بشه کمتر شاهد این جور مسایل هستیم. ریشه هایی مثل حداقل های زندگی که ممکنه خیلی ها از اون بی بهره باشند و فرد رو به این کارها مجبور می کنه. اگه یه نظارت هم به وضع اسف بار بیکاری هم در جامعه بشه خیلی بهتره. کسی که این وسط داره فیش های حقوقی و سفارشی رو درو می کنه رو هم باید ریششو از جا بکنن که چنین هوسی به سرشون نزنه. اما اینها باید از یه جایی شروع بشن. تا جایی که بشینیم و تحلیل کنیم هیچی درست بشو نیست. اگه این تحلیل ها رو عمل کردیم اون موقع میشه گفت داره قدمهایش انجام میشه.
مرسی بابت پست.
شاد باشی.

درود بر هم تیمی عزیزم. خسته نباشی وحید آقا. ممنون از حضور و نظرات بسیار خوب و سازنده ات. امیدوارم یه مسؤولی چیزی از کنار اینجا رد شه و این مطالب رو بخونه. اگرم قرار نیست کاری بکنه لا اقل بخونه، همین و بس. دمت گرم که اینجا اومدی. سلامت باشی

درود. از نظر من آن چه که به اسم ترحم خوانده میشود, چیز خوبی نیست. خود من بار ها و بار ها و در جا های گوناگون از رفتار هایی که مصداق ترحم هستند به شدت رنج برده ام. برای مثال, زمانی که با پدر و مادرم از محلی عبور میکردم و پیر مردی از پشت سر ما, گویی که از پشت سر یک جنازه قدم بردارد, با آه و ناله اشک چشم هایش را پاک کرد. درد را در تمام وجودم حس کردم. البته نه بخاطر خودم, بلکه بخاطر شکسته شدن غرور پدرم که هر چه باشد یک مرد بود…
ولی در این مورد خاص که شما در این پست مطرح کرده اید, ترحم دیگران بهتر از ترحم نکردن آنهاست. هرگز فراموش نمیکنم که وقتی یکی از صمیمیترین دوستانم, گریان و پریشان, با لباس های سر تا پا خاکی و تن کوفته از ضربات مشت و لگد به نزدم آمد و ماجرای سوار شدن به ماشینی به جای تاکسی و اتفاقات بعد از آن را برایم تعریف کرد, از ته قلب آه کشیدم و با صدایی که از شدت بغض و تعسر میلرزید گفتم: ای خدا؟؟؟ کاش راننده ماشین به شرایط خاص و ظعف بینایی این دختر پاک و مهربان ترحم کرده بود… از نظر من, در این مورد به خصوص شدیدترین و تحقیر کننده ترین ترحم ها میتواند به مراتب بهتر از اتفاقاتی نظیر ماجرای دوست من باشد.

درود بر شما دوست گرامی. من هم مثل شما فکر می کنم، از ترحم شدیداً بیزارم ولی در اتفاقاتی از این دست به نظر من هم ترحم لازم است. واقعاً به جهت اتفاق وحشتناکی که برای دوستتان رخ داده ناراحت و متأسف شدم. البته شرف و انصاف اکسیر کمیابیست که خیلی ها از آن بی بهره اند و موقعی که شهوت سراپای وجودشان را فرا می گیرد، مثل حیوانات وحشی به هر چیزی چنگ می اندازند. من نمونه ای را هم مثال بزنم که چند مهاجر افغان چندین سال پیش به یک دختر هفده ساله ی عقب مانده ی ذهنی در یک ویلا در شمال کشور تجاوز کرده بودند و بعد او را در خیابان رها. این اتفاقات واقعاً قلبم را به درد می آورد. پیروز و پر فروغ باشید

بالاخره هر بهانه ای حتی ترحم یا نابینایی اگه باعث بشه من منافعم در خطر نیفته من مشکلی ندارم. زمانی اگه به من ترحم نشه چیزی نمیگم که حقوق برابر توی جامعه داشته باشم. حالا که ندارم، بازم همون زورگیری که به من ترحم میکنه و مالمو نمیدزده ی تار موی گندیده اش شرف داره به مدیری با حقوق بالا، عقلی در حد خزه های دریایی و وجدانی در حد وجدان یه الاغ!

درود بر مالک کبیر این محله. خیلی خیلی خوشحال شدم که افتخار دادین و حضور پیدا کردین اینجا. بله حق با شماست. لااااااااااییییییییییککککککککک. شاد باشین و کباب ترکی بزنین جای ما رو هم خالی کنین.

سلام بر پوریای عزیز
خیلی سال پیش که من تازه نابینا شده بودم، یعنی چیزی حدود بیست سال پیش، یک شب آخر سال من و پسر خاله‌ام توی پارک هشت بهشت اصفهان نشسته بودیم که سه نفر ریختند سرمون. دوتا سر من و یکی که خیلی قلچماق بود سر پسر خاله‌ام. هیچی گلاویز بودیم که یکهو از دهن پسر خاله‌ام در آمد که ای رو ولش کنید این چشماش نمیبینه که یکهو ورق برگشت و اونها کیف پسر خاله‌ام را برداشتند و دویدند و رفتند. توی دعوا هم انگشترش را ازش کشیده بود. ولی خوشبختانه توانسته بود ساعتش را در آوره و بذاره تو جیبش. من هم با اجازتون جیبم پر پول بود، آخر شب عید بود و رفته بودیم برای خرید شب عید. خلاصه بخیر گذشت.البته دزدها چند متری آنطرفتر کیف پسر خاله‌ام را که فقط توش کتاب درسی بود انداخته بودند و رفته بودند. ولی یک همچین جمله‌ای به داد هردوی مارسید. البته بگویم که آنها چاقو هم داشتند و پشت دست پسر خاله‌ام خراش کوچکی خورد. یعنی واقعا به دادمان رسید و معلوم نبود چندتا ضربه چارقو قرار بود بخوریم.

درود بر مرد فرهیخته ی محله. مرسی از حضورتون. خاطره ی بسیار جالبی بود. خیلی خیلی خوشحال شدم اینجا دوستانی کامنت گذاشتند که معمولاً کم ازشون کامنت می بینم. واقعاً ممنون که حضور یافتید. پیروز باشید

سلام آقای علیپور
رحم شفقت خوبه
خب فرض کنیم اون خفت گیرا با وجود متوجه شدن این موضوع بیشتر سوء استفاده می کردند و بلاهایی که نباید خدای نکرده سر برادرتون میومد اون موقع همگی می گفتیم نگاه به نابینا هم رحم نمی کنند
چنانچه یکی از آشناهای ما را که مشکل ذهنی داشت یه سری آدم گول زدن بردن علاوه بر پولش کلیه و اعضای بدنشو برداشته بودند و بعد جنازو توی کوه پیدا کرده بودن
به نظر من اون آدم دزد بوده ولی اینقدر انسانیتو داشته نخواسته گوشی برادرتونو هم بگیره چنانچه میتونسته از فرصت استفاده کنه
یه بارم برادر من توی اتوبان یه سری آدم هی بوق میزنن نمیره کنار بعدش با قفل فرمون چند نفر قول تشن میان بیرون تا بزننش
داداشم هم خودشو میزنه به ناشنوا بودنو نجات پیدا میکنه و کلی هم طرفها ازش عذر خواهی میکنند
کاری به نتیجه گیری تون ندارم ولی راجب این موضوع اتفاق خوشایندی بوده خدا را شکر ضرری به برادرتون نرسیده.
خوب باشید همیشه

دیدگاهتان را بنویسید