با درود به دوستان گرامی و عرض ادب خدمت شما بزرگواران در سایت وزین و محبوب، گوشکن.
راستش امروز صبح که مشغول مرور تقویم و تاریخ بودم ناگهان دریافتم که دوم مرداد سالروز درگذشت یکی از شاعران شهیر این سرزمین پاک یعنی احمد شاملو است.
البته یادآوری می نمایم که ذکری از این شاعر بزرگ در تقویم مربوطه نشده بود
این موضوع هم چیز تازه ای نیست، قدرناشناسی و بی حرمتی به انسان های آزاده و دگر اندیش در کشور ما حدیثی مکرر است و در حافظه تاریخی من و شما بارها تکرار گردیده است.
بگذریم. شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر.
بله درست شانزده سال از درگذشت این بزرگمرد شعر و ادب می گذرد
شاملو از بنیانگذاران شعری است که آن را شعر شاملویی یا شعر سپید نام نهاده اند که تشخص سبکی خود شاملو است.
شعر سپید، شعر منثور یا شعر آزاد گونهای از شعر نو فارسی است که در دهه سی شمسی و با مجموعه هوای تازه از احمد شاملو ظهور پیدا کرد. تفاوت عمده این آثار با نمونههای قبلی شعر نو در فرم شعر بود. در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی نمود دارد.
در دستهبندی شعر نو فارسی، گاهی به هر شعر که در قالب شعر نیمایی نگنجد شعر سپید میگویند.
گرایش به آزادی، عشق و انسانگرایی از ویژگی های برجسته شعری ایشان است
دوستانی که تمایل دارند می توانند بیوگرافی این شاعر بزرگ را که در پایان همین پست آورده ام مطالعه نمایند.
من نیز به همین مناسبت یکی از شعرهای این مرد بزرگ را که بصورت کاملاً اتفاقی همین امروز در محل کار و بدون امکانات مطلوب در اتاق کاری خود ضبط نموده ام پیشکش می نمایم به روح والای این مرد بزرگ و همه آزادمردان این سرزمین.
البته خود بر ضعف خوانش و میکس نه چندان مطلوب این کار معترف هستم
شما بزرگواران نیز اشکالات این حقیر را بر من ببخشایید.
شعر اشک رازیست از احمد شاملو با دکلمه خودم از اینجا.
بیوگرافی شاعر.
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه – درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ نویس، ادیب و مترجم ایرانی است. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد و الف. صبح بود.
تولد و سالهای پیش از جوانی
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفته شاملو در شعری از مجموعهی مدایح بیصله، به اهل کابل برمیگشت؛ مادرش کوکب عراقی است. دورهی کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شدهاست.)
دوران دبستان را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند و مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبتنام کرد. در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندارمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیتهای سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه(ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و جبهه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر میشود و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار میگیرد تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد میشود و به تهران باز میگردد و برای همیشه ترک تحصیل میکند.
شاملو ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر
در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام «آهنگهای فراموش شده» به چاپ میرسد و همزمان کار در نشریاتی مثل «هفته نو» را آغاز میکند.
در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار «قطع نامه» را به چاپ میرساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده دارد.
دستگیری و زندان
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش ماموران به خانه او ترجمه طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمده کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشته خودش و تمام یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانه ای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی میپردازد و قصه بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود. در ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد میشود.
ازدواج دوم و انتشار هوای تازه
در ۱۳۳۶ با طوبی حائری ازدواج میکند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام میآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت میکند. این مجموعه حاوی سبک نویی است و بعضی از معروفترین اشعار شاملو همچون پریا و دخترای ننه دریا در این مجموعه منتشر شدهاست. در همین سال به کار روی اشعار حافظ، خیام و بابا طاهر نیز روی میآورد. پدرش نیز در همین سال فوت میکند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگههای تحقیقاتی کتاب کوچه را رها میکند.
فعالیتهای سینمایی و تهیه نوار صوتی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست میزند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز میپردازد. این آغاز فعالیت سینمایی جنجالآفرین احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعال است. در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود او میگفت: «شما را به خدا اسمشان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر میدانند که فعالیتهای سینمایی او صرفا برای امرار معاش بودهاست. شاملو در این باره میگوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تاسیس میکند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار میشود.
آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان
شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا میشود. این آشنایی تاثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر میبرد و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیتهای ادبی او آغاز میشود. آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهیی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون میآید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز میشود.
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامه خوشه را به عهده میگیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در میآید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز میکند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.
در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست میدهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند.
شاملو و سفرهای خارجی
شاملو در دهه ۱۳۵۰ نیز به فعالیتهای گسترده شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، سینمایی (از جمله تهیه گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) و شعرخوانی خود (از جمله در انجمن فرهنگی کوته و انجمن ایران و امریکا) ادامه میدهد. در ضمن سه ترم به تدریس مطالعه آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول میشود. در ۱۳۵۱ به علت معالجه آرتروز شدید گردن به پاریس سفر میکند تا زیر عمل جراحی گردن قرار گیرد. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار ابراهیم در آتش را به چاپ میرساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت میکند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو عازم ایتالیا میشود. در همین سال دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه را میپذیرد و به مدت دو سال به این کار اشتغال دارد.
در ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از او برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و از همین رو عازم ایالات متحده میشود. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و برکلی میپردازد و پیشنهاد دانشگاه کلمبیای نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمیپذیرد. در ضمن با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیسینسکی از نزدیک دیدار میکند. این سفر سه ماه به طول میکشد و شاملو سپس به ایران باز میگردد.
هنوز چند ماه نگذشته که او دوباره به عنوان اعتراض به سیاستهای دولت ایران، کشور را ترک میکند و به امریکا سفر میکند و یک سالی در آنجا زندگی میکند و در این مدت در دانشگاههای مختلفی سخنرانی میکند. در ۱۳۵۷ او از آمریکا به انگلستان میرود و در آنجا مدتی سردبیری هفتهنامه «ایرانشهر» در لندن را به عهده میگیرد.
انقلاب و بازگشت به ایران
با وقوع انقلاب ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب به ایران باز میگردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر میکند. شاملو در ضمن به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در میآید و به کار در مجلات و روزنامههای مختلف میپردازد. او در ۱۳۵۸ سردبیری هفتهنامه کتاب جمعه را به عهده میگیرد. این هفتهنامه پس از انتشار کمتر از چهل شماره توقیف میشود.
شاملو در این سالها مجموعه اشعار سیاسی خود را با صدای خود میخواند و به صورت مجموعهٔ کتاب و نوار صوتی کاشفان فروتن شوکران منتشر میکند. از جمله اشعار این مجموعه مرگ وارطان است که شاملو اشاره میکند تنها برای فرار از اداره سانسور مرگ نازلی نام گرفته بودهاست و در واقع برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز کمونیست ایرانی، بودهاست.
از ۱۳۶۲ با بستهتر شدن فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف میشود. هر چند خود شاملو متوقف نمیشود و کار ترجمه و تالیف و سرودن شعر را ادامه میدهد در این سالها بهویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار میکند و ترجمهٔ رمان دن آرام را نیز پیمیگیرد. تا آن که ده سال بعد ۱۳۷۲ با کمیبازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود اجازه انتشار میگیرد.
۱۳۶۷ به آلمان سفر میکند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات: اینترلیت ۲ تحت عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور در این کنگره شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف حضور داشتند از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندا بِلی. عنوان سخنرانی شاملو در این کنگره «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» بود. در ادامه این سفر دعوت انجمن قلم (Pen) و دانشگاه یوتهبوری به سوئد و ضمن اجرای شب شعر با هیئت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد نیز ملاقات میکند.
۱۳۶۹ برای شرکت در سیرا ۹۰ توسط دانشگاه UC برکلی به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر کرد. سخنرانی وی به نام «نگرانیهای من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ.» واکنش گستردهٔی در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنران شاملو نوشته شد. در این سفر دو عمل جراحی مهم روی گردن شاملو صورت گرفت با این حال چندین شب شعر توسط وی برگزار شد و ضمنا به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه UC برکلی دانشجویان ایرانی به (زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی) را نیز تدریس کرد و در همین موقع ملاقاتی با لطفی علیعسکرزاده ریاضیدان شهیر ایرانی داشت.
سال ۱۳۷۰ بعد از سه سال دوری از کشور به ایران بازگشت و تا آخر عمر دیگر از کشور خارج نشد.
سر انجام
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگوید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست.» از سوی دیگر اجازه هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش را با این شیوه منتشر کرد.
سرانجام در ساعت ۹ شب دوم مرداد ۱۳۷۹ (چند ساعت بعد از آن که دکتر معالجش او و آیدا را در خانهٔشان در شهرک دهکدهٔ فردیس کرج تنها گذاشت، درگذشت..
یادش گرامی.
روحش شاد.
۳۹ دیدگاه دربارهٔ «من درد مشترکم مرا فریاد کن. دکلمه اشک رازیست از احمد شاملو با صدای این حقیر.»
سلام بر سعید گل و گلاب.
بسیار مقاله ی جالبی بود.
ممنون.
درود بر مهرداد عزیز
ممنونم از حسن نظرت
سپاس که به ما سر زدید.
سعید پسرم عالیست .
البته سی و چند سالیه که این هنرمند ستیزی رواج پیدا کرده . نمیدونم شاید هم از اون زمان که حکما لباس دین بر تن کردند این رسم ،تبدیل به یک عادت شده .
خوبی شما ؟چرا نیستی ؟
معمولا آذر ماهیا در دوستی ثابت قدمند اما تو و صد ساله رفتید و پشت سرتون خاک ریختید که چشمای رعد گرد پاتون هم نبینه هاهاها
درود بر رععععععد عزیز
تمام گفته هایت را لایک میکنم.
به قول شاعر
این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست.
رعد عزیز ما آذرماهی ها همچنان در دوستی خود راسخ و ثابت قدمیم.
مخلص شما.
راستی زنده یاد شاملو هم از آذرماهی های بزرگند ها!!!
سعید برای سنو سالی که تو داری صدات عاااالی در حد زمینی .
ای کاش همتون معلم بشید تا صداتون مثل رعععد بزرگ آسمونی و بسان غررش و فریاد و ناله های کهکشون بشه .
خب تا میتونی از صدات دکلمه بگیر که دعای رعععد گیراس و تا چند صباح دیگه صدات مثل رعععد بزرگ آسمونی میشه .یوهاهاها
بله اگر ترشی نخورم یه چیزی میشم هاااا .یوهاهاها
درود بر جناب ویسی پور فرهیخته و گرامی.وااای که این انتخاب شعرتون برای دکلمه چقدر عالی بود واقعا بهتون احسنت میگم.خیییلی هم خوب و بااحساس اجراش کردید.بابت این مطلب ارزشمندی هم که گذاشتین بینهایت ممنونم.تمامش رو خوندم و خوشحالم که از شاعر بزرگوار سرزمینمان یاد کردید.شاد و سربلند باشید.
درود بر لنای گرامی، بانویی سرشار از شعر و شعور
از حسن نظرتان سپاس گذارم
ممنونم که خواندید و نظر دادید!
من نیز ذوق و لطافت طبع شاعرانه شما را میستایم.
امیدوارم زنده باشم و نام شما را به عنوان یکی از شاعران بزرگ این سرزمین بشنوم و اشعار زیبایتان را بخوانم.
همیشه شاد باشید.
سلام: ممنون از نوشته زیبایتون.
نمیدانم چرا ما سعی میکنم از هر چیزی یک بعد سیاسی بسیازیم.
این رفتاری نیست که فقط نسبت به شاملو شده است.
امیدوارم روشنفکری به معنای واقعی در کشور عزیزمان نیز روزی جامه ی حقیقت را به تن کند.
درود بر محسن عزیز
من نیز امیدوارم هرچند نمی دانم آن روز را خواهم دید یا نه
امیدوارم شما دوست عزیز آن روزهای روشن را با جان و دل ببینید و از لذتش سرشار شوید نازنین.
باز هم از احمد شاملو:
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است …
درود بر جناب ویسی پور بزرگوار. وقت به خیر. علاقه ای به ادبیات ندارم اما صرفاً اومدم برای عرض ادب. شاد و سرزنده باشید
شاد و سربلند باشید دوست گرامی
محبت فرمودید بزرگوارید.
سپاس از شما.
سلام.
دکلمه ی زیبایی بود و بی شک اشعار شاملو تا ابد ماندگار خواهد بود.
صدای شما نیز به زیبایی این دکلمه افزوده و باعث می شود شعر شاملو بیشتر حس شود.
کاش قدر امثال شاملو و شاملو ها را بدانیم که تعدادشان بسیار کم هستند. روحش شاد، یادش گرامی.
پیروز باشید.
درود بر دوست فهیم خودم آقا وحید عزیز
سپاس وحید جان شما نسبت به من محبت دارید شما زیبا می شنوید.
وحید عزیز بی وفایی و قدر ناشناسی در کشور ما با نهایت تاسف به نوعی نهادینه و به یک رویه ناپسند تبدیل شده و ریشه در گذشته های دور دارد.
امیدوارم پیش از این که دیر شود ما قدر و ارزش هم دیگر را بدانیم.
سپاس از حضور و نظرت.
سلام ممنون از یاداوری به موقع شما. پیروز باشید
درود بر شما
شاد و پاینده باشید.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت آقایویسی پور گرامی واااااییی عجب پست جامع و کاملی بود و چه جفاها و بی وفاییهای به انی استاد بی بدیل و شاعر گران قدر که نشده بود واقعاً چرا آخه چرا با این اساتید این کارها را میکنند چرا نمی گذارند تا وقتی که زنده هستند و می شود از وجود آنها به نحو احسنت استفاده کرد آنان را مجبور به گوشه نشینی اجباری می کنند جالب است که این امر فقط در مورد ایشان هم نبوده بلکه در خصوص استاد مسلم و مبرز علم حقوق پروفسور دکتر مرحوم امیر ناصر کاتوزیان هم اتفاق افتاد و در دهه ی شصت نگذاشتند ایشان تدریس کند و عملاً دانشجویانِ تشنه ی آموختن علم حقوق را از دانش چنین استاد بی بدیلی محروم کردند خیلی جالب است زمانی که ایشان بدرود حیات گفتند هم حتی یک مقام رسمی جز رئیس جمهوری آقای روحانی درگذشت ایشان را تسلیت نگفتند نمی دانم چرا این گونه است این جور که از بیوگرافی شاملوی بزرگ هم بر می آید به نظر میرسد وضعیت ایشان هم در ایام آخر عمر و در زمان مرگشان این گونه بوده به هر حال جا دارد که از شما بخاطر این پست کامل و عالی و نگاشتن بیوگرافی کامل این شاعر بیبدیل کشور عزیز و همیشه سر فرازم ایران تشکر جانانه کنم و همچنین شایان ذکر است که شما هم با آن صدای زیبا و مخملیتان عالی دکلمه کردید که به دل من نشست و کلی از شنیدن این دکلمه لذت بردم
و ای کاش یک روز به نام ایشان در تقویم ما بود همان طور که ای کاش حد اقل یک روز به نام سهراب سپهری و دکتر کاتوزویان در تقویم میدیدیم به هر حال نام این اساتیدی که دیگر در بین ما نیستند تا از حضور و علم و آثارشان بهره ببریم همیشه زنده خواهد بود
یادش گرامی و نامش جاودانه باد
به هر حال در پایان باز هم از شما بخاطر انتشار این پست و دکلمه کردن این شعر و گذاشتن آن در محله متشکرم
ایام به کام در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
دل خوش سیری چند عبداله پور . این جماعت روشون نمیشه و الا با مرگ هر انسان والایی ی جشن هم میگرفتن .
البته توی دل این آدما همیشه عروسی و بزنو بکوبه .
حالا فک کن رعععد بزرگ بمیره چه شاد میشن ی عده خخ
ویسی پو شنیدم با مرگ هر آذر ماهی کمی از نور و درخشش زمین کم میشه ،راااسته این حرف خخخ
درود بر احمد همیشه حاضر و در صحنه!!!
دوست عزیز از لطف و محبتت ممنونم.
تمام سخنانت را شدیداً می پسندم
نمیدانم چه بگویم!
در حیرتم از مرام این مردم پست
وین طایفه ی زنده کش و مرده پرست!!!
.
.
.
به هر حال سپاس از محبت شما نازنین.
درود بر سعید عزیز.
خیلی عالی بود.
روح احمد شاملو هم شاد و یادش گرامی باد.
موفق باشی.
درود بر شهروز عزیز
سپاس از حضورتان و تقدیر از زحمات بی دریغ شما.
همیشه شاد و همیشه خوش باشید.
سلام.
بسیار بسیار عالی و زیبا اجرا کردید.
من درد مشترکم مرا فریاد کن.
خیلی مفهوم والایی داره در این شعر که من حس می کنم از اون هاست که هر کس می تونه یک مفهوم ازش بگیره و به زعم خودش تعبیرش کنه و این یعنی اوج هنر یک شاعر.
روحش شاد.
درود بر حسین آگاهی عزیز
سپاس از شما و حسن نظرتان.
.
.
.
من درد مشترکم مرا فریاد کن.
سلام
عااالی بود
صداتون ساخته شده برا دکلمه خوندن انصافا خوب بود
از بیوگرافی کاملی که نوشتید هم تشکر میکنم
منتظر پستهای بعدیتون هستم
شاد و موفق باشید
درود بر پریسیمای عزیز
شما محبت دارید
سپاس از لطف و تقدیر از زحماتتان.
به چشم به شرط بقا هستم در خدمت شما.
شاد باشید.
درود بر شما آقای ویسی پور گرامی. از بیوگرافی آقای شاملو اطلاع چندانی نداشتم. ممنونم که در این روز اون رو با ما به اشتراک گذاشتید. چه خوب که آیدا تا آخرین روزها در کنارشان بود. وجود یک همدمِ همدل، قدرت پذیرش افراد رو در برابر ناملایمات روزگار، افزون میکنه. یادم هست زمانی که ایشون دعوت حق رو لبیک گفتند، من در سفر شیراز بودم و این خبر واقعا منو غمگین کرد. من این دکلمه رو با صدای خودشون دارم. الحق که شما هم چقدر زیبا و پر احساس خوندید.
درود بر بانوی فرهیخته و استاد خودم سرکار خانم جوادیان
ممنونم که افتخار حضور دادید و به پست این حقیر سر زدید
راستش من با اشعار و صدای نافذ این استاد فقید خاطره ها دارم
کاشفان فروتن شوکران یکی از آلبوم های جاودانه ایشان است که با آهنگسازی استاد فریدون شهبازیان به غایت زیباست
آلبوم چیدن سپیده دم هم که با آهنگسازی بی نظیر زنده یاد بابک بیات و صدای این شاعر بزرگ و بازخوانی و ترجمه اشعار شاعر آلمانی خانم مارگوت بیکل است نوجوانی مرا سرشار میکند
به هر حال سپاس از حضور و نظرتان.
سلام آقای ویسی پور. فقط می تونم بگم عالی بود. شعر شاملو، این شعرش، اجرای شما، صداتون، حس و حالی که بهش داده بودید، …
عالی بود! ممنونم. هم از مطالب ارزنده پست و هم از شعر و اجرای عالی تون.
شعر های شاملو رو دوست دارم. خودم هم۱مجموعه ازش با صدای خودش دارم که نمی دونم تمام اشعارش داخلش هست یا نه ولی دلم حسابی خواست که امشب برم از داخل بایگانیه کوچیکم پیداش کنم و باز گوشش بدم.
استاد بزرگی بود شاملو! روحش شاد!
بسیار ممنون از شما!
ایام به کامتون.
درود بر پریسای عزیز
ممنون از نظر مثبت شما راستش من هم عاشق صدای ایشانم صدای شاملو و اجرای نافذش نظیر ندارد
.
.
.
یادش گرامی، روانش شاد.
سلام سعید جان بسیار عالی بود این نوشته بسیار زیبا من را به سال۷۹ برد که آن مرحوم یک مصاحبه با رادیو بیبیسی داشت و خیلی سعی میکرد که غم و اندوه در صدایش آشکار نگردد همچنین برای اولین بار بود که صدای گرم همسرشرا نیز شنیدم خدایش رحمت کند و یادش گرامی باد و با سپاس فراوان از جناب عالی …
درود بر صدرنشین محله
ممنونم دوست عزیز.
سپاس گزار محبت شما.
درود بر شما من اشعار شاملو را در کنار اشعار فروغ خیلی دوست دارم شخصیت شاملو را هم خیلی می پسندم و صداش را هم عاااااشقم با سپاس از شما دوست فرهیخته
درود بر شما دوست گرامی
من نیز همانند شما عاشق شعر، شخصیت،افکار والا و صدای گرم و نافذ این مرد بزرگم.
.
سپاس از حضورتان.
سلام پست شما را گوش کردم زیبا و جامع بود من با صدای مرحوم شاملو خاطرات زیادی دارم و بسیار تشکر میکنم من تو را تا بیکرانها دوست دارم
درود بر علی رضای گرامی
سپاس از شما محبت فرمودید
خوش باشید.
سلام
از این که دیر اینجا سر زدم من را ببخشید خیلی پست جالبی بود روحشون شاد باشه
خوب بود که شما یاد این شاعر را اینجا زنده کردید
درود بر سرکار خانم کاظمیان گرامی
خواهش می کنم شما لطف و محبت بی اندازه دارید
سپاس از شما.
سلام بر سعید عزیزم چه قد خوشهال شدم بازم یه پست خوب ازت
دیدم درود بر دوست خوبم فدایی داری داداش
افتاده ام با سر به قعر ناجوانمردی
خون میخورم از پنج دل باشد که برگردی
باشد که برگردی و برق خنجرم باشی
چون رخت بادآورده بخت پیکرم باشی
باشد که برگردی و چون کابوس پی درپی
نذر شب بی مهر و ماه بسترم باشی
برگردی و خواب جهانم را بشورانی
آشفته خوان حال از بد بدترم باشی
هرروز دخترخواندهی رنج بلند من
هر نیمه شب هم آستان و همبرم باشی
خون میخورم شاید تو برگردی و برگردم
خون میخورم باشد که شعر آخرم باشی…
درود بر طاها
حرف نداری کارت درسته ها
ممنون از شعر زیبایت.