خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هیچ کس از آینده خبر ندارد!

سلام سلام،
متنی که در ادامه میذارم و زیاد هم طولانی نیست خیلی به نظرم قشنگ اومد دوست داشتم به اشتراک بذارم شاید حال یه نفر رو تغییر داد.، مطمئنا واسه همه ی ما، پیش اومده کلی برنامه ریزی کرده باشیم و بعد اصلا چیزی که خواستیم اتفاق نیفتاده،، حالا ممکنه منتظر یه اتفاق خوب باشیم و کلا همه چیز دگرگون بشه، یا نگران و آشفته باشیم و اصلا همه چیز به خوبی پیش بره،
پس سعی کنیم همه رو بسپاریم به دست اونی که خودش کارشو خوب بلده،

این هم متن:

هیچکس از آینده خبر ندارد ،

مردی که امروز با عجله توی مترو از تو ساعت پرسید
شاید یک ماه بعد به نام کوچکش او را صدا بزنی ،
شاید دختری که امروز با او قدم میزنی و بستنی میخوری ،
چند سال بعد خسته و کالسکه به دست از روبه‌رو به سمتت بیاید و تو سرت توی کیفت باشد و با تنه از کنارش رد شوی ،
شاید او برگردد تو هم برگردی
یک ثانیه به هم خیره شوید و یک سال خاطره زنده شود ،
اصلا شاید هم او از خستگی برنگردد و به پسرش توی کالسکه خیره شود و اطمینان پیدا کند که بیدار نشده باشد ،
تو هم همچنان دنبال کاغذ حساب های شرکت توی کیفت باشی ،
امروز شاید علاقه ی عجیب و شدیدی به موهای بلوند داشته باشی، و چند سال بعد موهای مشکیت را با دست از جلوی صورتت کنار بزنی؛ و ظرفی که آب کشیدی را توی آبچکان بگذاری ،
هیچکس از آینده خبر ندارد [شاید امروز از این که دیگر نیست ، از این که رفته است توی تاریکی هق هق کنی و دو سال بعد روی نیمکت‌های پارک ملت به آمدنش از دور با لبخند نگاه کنی ،
نزدیک که شد با خنده بگویی
: باز که دیر کردی]،
شاید هم همچنان توی اتاقت باشی و فکر کنی حسّت چقدر شبیه دو سال پیش همین موقع است ، فهمیدی می خواهم چی بگویم ؟

نه ،

نمی خواهم بگویم همه دردها فراموش می شود ،

نمی خواهم بگویم حتما زمان کسی که امروز دوست داری را از یادت می برد ،

نمی خواهم بگویم کسی که امروز کنار توست دو سال بعد می رود ،

خواستم بگویم تغییر شاید نام دیگر زندگی باشد ،

خواستم بگویم : بس کن ،

دست بردار از این که فکر کنی همه چیز را باید تو درست کنی ،

دست بردار از این که فکر کنی همیشه تو مدیر زندگیت هستی ،
انقدر برای فردا ،
برای یک سال بعد ،
برای آینده با فلانی ، برنامه نریز و نخواه که همه چیز همان طوری پیش برود که می خواهی ،
خواستم بگویم خیلی چیزها دست تو نیست و اصلا این چیز بدی نیست ،
اینطوری می توانی با خیال راحت تری چایت را کنار پنجره بنوشی و مطمئن باشی زندگی هم انقدرها دست و پا چلفتی نیست تو را می برد، «آنجایی که باید»،
خواستم بگویم انقدر مطمئن نباش به حس و حال امروزت که همیشگی خواهد ماند،
خواستم بگویم شاید تغییر نام دیگر زندگی است پس،

بهترین آهنگ و بهترین لباست را برای همین ثانیه از زندگیت آماده کن

چون هیچکس از آینده خبر ندارد.

۷۶ دیدگاه دربارهٔ «هیچ کس از آینده خبر ندارد!»

سلام زهره جان!
خیلی زمان ها تمرین می کنم بیخیال باشم و به این متن قشنگ و درستی که گذاشتی عمل کنم. گاهی میشه و گاهی هم، … کاش بشه! بله۱چیز هایی دست ما نیست! کاریش نمیشه کرد! باید باور کنیم و فقط همراه زمان و زندگی پیش بریم!
دلم برات تنگ شده بود زهره!
ممنون از پست قشنگت که انگار جواب حس و هوای امشب من بود!
ایام به کامت.

لااایک زهره
سلیقۀ خیلی خوبی داری
واقعا درسته هیچکس از آینده خبر نداره پس بسپارینم به بالایی تا خودش راهو نشون بده
ما یه ضرب المثل ترکی داریم که اینه:
سو گلنده یولون تاپار یعنی آب که بیاد خودش راهشو پیدا میکنه و رد میشه و میره
خیلی وقتها فکر کردم این مثل اشتباهه اما چند روز بعدش فهمیدم که بعضی اتفاقها باید بیفته و نمیشه جلوشو گرفت

قیصر امینپور هم یه شعر تقریبا با همین مضمون گفته که مینویسمش
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

یا حسین مظلوم،
هاهاها.
من حاضرم فایلهایی که چقدر تلاش کردم صحبت کنم ولی خندم میگرفت رو نشونتون بدم،
خواهرم هم هست، حالا ایشالا بتونم بیشتر میتوضیحم ناراحت نباشین دیگه خدایی،
اخماتونا وا کونیند که اسش بدون نیمیاد،، hahahahahha،

سلام زهره جان.متنت عالی بود و کاملا واقع بینانه.
متاسفانه من خیلی برا فرصتهای از دست رفتم غصه میخورم.یعنی خودم فکر میکنم فرصتامو از دست دادم.
در واقع من از خودم انتظار زیادی دارم.این بارها بهم ثابت شده و تموم دوستام بهم میگن.
مرسی.شاد باشی

سلام عزیزم، مدیونی اگه فکر کنی من یادم رفته ایمیل بدم، hahahaha
واسه انتظار از خود هم که من شبیه خودتم و چقدر یه وقتایی اذیت میشم، شاید شما هم کمال گرایی،
در ضمن همون روز اول که خوندمت کلی ماشا الله و آفرین نثارت کردم، با وجود سن کمت عالی پیشرفتی، سعی کن به خودت فشار نیاری ولی تا حدی که میتونی تلاش کن چون به نظرم هوشت هم فوق العادست،
فدای محبتت هم تیمی،

درود بر شما،
آینده نگری خوبه ولی اینکه درگیرش بشیم و تازه برخلاف میلمون هم پیش بره، اذیتمون میکنه،
البته خیلیها هم یه حس خاصی دارن که وقتی چیزیرو پیشبینی میکنن درست از آب درمیاد، امیدوارم همیشه پیشبینیهاتون عالی و طبق میلتون باشه،

سلام.
جالب بود.
ولی ای کاش اونهایی هم که با دیگران قهرن یا از کسی ناراحتن و یا میدونن کسی ازشون ناراحته هم بدونن که هیچ کس از آینده خبر نداره و همین امروز برای حل کدورتهاشون اقدام کنن. چون معلوم نیست صبح فردا چشم ما بار دیگه باز بشه یا نه. اگر بخشیده نشده یا نبخشیده بریم، خیلی کارمون مشکل میشه. ای کاش حد اقل الآن که هستیم یه کم بیشتر هوای همدیگه رو داشته باشیم.
موفق باشی.

ببین البته یه چیزی هم بگما، ما یه وقتایی زیادی رو یه نفر حساب میکنیم بعد میفهمیم که اونی که فکر میکردیم نبوده،
و چه خوب که سعی کنیم رو قول و قرارا، حساب زیادی باز نکنیم، چون هم ممکنه خودمون آسیب ببینیم هم اون شخص خودشو زیادی بالا بدونه که خوب نیست،
حالا اصلا انگار به کامنتت ربط نداشت ولی به ذهنم رسید اینا،
به امید روزی که گفتی،
مثلا فکر کن تو یا هر کس دیگه ای میرین هدینگ میذارین تو پست من، بعد فردا صبح خبر مرگ من میرسه بعد میگی کاشکی یه اجازه ای یه تذکری داده بودم بعد پست رو قشنگش کرده بودم،!
خب چیییکااااار کنم هر کاری کردم نشد نگم،
hhaahahahahaaaaaahahahااah

سلام هیچ کس از آینده خبر نداره چون اگه داشت یه سری کارها رو انجام نمیداد یا یه کاری رو که باید لازم بود انجام میداد ای کاش میشد فقط یه لحظه به گذشته برگشت فقط یه لحظه نمیدونم برای شما هم پیش اومده که حاضر باشین هر چی که دارین و ندارین بدین فقط به یه لحظه برگردین اما با اومدن آینده همه چی عوض شده

درود بر شما، خدا رو شکر به اون درجه از داغونی نرسیدم، hahahaha.
چون معمولا خیلی وقته هرچی پیش آید بد آید رو سرلوحه ی کارهام قرار دادم، hahahaha
گذشته از شوخی من وقتی بخوام کاری رو انجام بدم از بهترین شکل ممکن تا بدترینشو در نظر میگیرم، واسه همین خیلی غافلگیر نشدم هرچند آخرش دچار شدم که اگه نشده بودم این پست رو نمیپسندیدم، سپاس از حضورتون، انشا الله هیچ وقت تو چرخ و فلک روزگار اون وسطا معلق نمونین،
دل عالی پر شادی

سلااام سلااام و دروووود بر خانم مظاهری واقعاً که مطلبت عالی جالب کامل با حال و زیبا بود میگم چرا نمیشه آخه چرا همیشه اون چیزی رو که میخوایی بهش نمیرسی مثلاً چرا امروز یا مث من دو سال عاشق کسی میشی که بهش نمیرسی ولی من با وجود این که ازش خواستگاری کردم و بهم جواب رد داد ولی هیچ وقت خودش و خوبیهایش رو فراموش کنم جالبه بدونی توی یه کلاس که سمینار داده من صداش رو ضبطیدم و بعضی مواقع میگوشم و از همین طریق آرزو میکنم که هر جا هست در تمام مراحل زندگی و در کنار کسی که دوستش داره موفق بشه مرسی از بابت این پست عالی و جالب زیبا و آموزنده واقعاً خیلی عااالییی بود و ببخشید که بد نظر دادم در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

اوووه چقدر شماها خوبین، من که اگه خودم منطقی عمل کرده باشم و کسی اذیتم کنه اصلا آرزوی خوشبختی واسش نمیکنم، حالا تو هر زمینه ای میخواد باشه؛ باشه، hahahahahaha
کلا نفرین هم نمیکنم، میسپارمش به اوسا کریم، hahahaha
شما هم به نظرم خاطره هاشو پاک کنید که حد اقل بتونین به کیسهای دیگه فکر کنید و زندگیتون از کف نره، راستی من که متوجه نشدم دقیقا چه اتفاقی افتاد ولی یه سری دیدم خیلی آرزوی گوشی و لپتاپ دارین یه جایی دیدم انگار هردو رو خریدین، پس میشه گفت که به هرچی بخواین میرسین،!
به هر حال که واسه ما هم دعا کنید،
سپاس وکیل آینده، راستی کامنتتون هم بد نبود فقط من وقتی کامنتهای شما رو میخونم نمیدونم چرا یاد طومار شیخ شرزین میفتم،
hahahahahahaa

سلام همیشه زندگی بر وقف مراد ما نیست. گاهی اوقات فکر میکنی همیشه اونی رو که دوستش داری بهش میرسی. در حالی که اینطور نیست. ما گاهی اوقات با اون شخص مد نظرمون فقط در خیال زندگی میکنیم اما اون شخص مورد نظر اصلا به ما فکر نمیکند. به نظرم خیال هم جزئی از زندگی ما آدمهاست و هیچ وقت هم از بین نخواهد رفت و باید برای جلوگیری از این خیال بهتر است خودمان را سرگرم کار کنیم. این کاری که میگم منظورم به طور مثال خواندن کتاب هست.

یه کار دیگه اینه که هرچند میدونین ناممکنه ولی به طرفی که تو خیالتونه، پیشنهاد بدین حد اقل بعد پیش خودتون نمیگین که کاش این کارو کرده بودم کاش فلان حرفو زده بودم،
ممکن بود یک درصد هم راهم تغییر کرده بود، این طوری راحتتر هم، از همون خیال پردازیها هم دست میکشین و فکر و خیالتون در جهت بهتری صرف میشه،
خیال پردازی هم خوبه در صورتی که به زندگی واقعی آسیب نرسونه،
من در مورد اهدافم زیاد خیال پردازی میکنم و واقعا هم انرژی میگیرم واسه ادامه زندگی، ایشالا که به هرچی دوست دارین و به صلاحتونه برسین،

درود. چی گفتی؟ از آینده. چرا من خبر دارم خوبش هم خبر دارم.
میخوای بگم. خب بریم که داشته باشیم.
۱. حتماً به این کامنت جواب میدی.
۲. هر کی بیاد اصفهان از گرسنگی میمیره خَخ.
۳. اینو هم خودت بگو ببینم. فقط نیای بگی که جواب کامنتمو میخونی که اینو خودم خبر دارم.
ولی جدی پست خوبی بود مرسی.
البته اینو هم بگم یه وقت اینا توجیه نشه واس اینکه خودمون حرکتی نداشته باشیم.
بنظرم اگه ما قبل از انجام هر کاری زمینه ی انجام اون کارو فراهم کنیم, دیگه اون کار به مشکل نمیخوره.
ولی واقعیتش اینه که خیلی از ماها بدون توجه به این نکته همین جوری برنامه ریزی میکنیم و جلو میریم.
در کل از اونجایی که شاید ما خدا رو رها کرده باشیم ولی اون ما رو رها نکرده و بنده نوازی میکنه, انجام کاریو که به صلاح ما نباشه رو نمیخواد. اگه ما بدونیم خدا چه قد دوستمون داره, از شدت شوق جون از بدنمون خارج میشه.
من تو دعاهام همیشه میگم خدایا قبل از اینکه چیزیو به من بدی زمینش رو فراهم کن تا اون کار درست باشه.
این یه چیز ثابت هم هست. مثلاً شما وقتی میخواین یه پروژه ایو انجام بدین کلی تحقیقات و مطالعه در موردش میکنین کلی مراحل میگذرونین تا به نتیجه ی نهایی میرسین.
دقیقاً مثل همین کامنت که با شوخی شروع شد و با جدی داره تموم میشه.
پس در نتیجه میگم که موفق باشین و باز هم مرسی از پست.

تجربه بمن میگه: هی خره برنامه ریزی نکون…
باورت میشه زهره؟ هر وق برنامه ریزی میکنم زمین و زمان و تمام کائنات کاراشونا تعطیل میکنن و قیام میکنن برای بر هم زدن شرایط تا من نتونم اون کاری رو که برنامه ریزی کردم واسش رو انجام بدم… ای تف به این روزگار لاکردار… خخخخخخخخخخخ…

سلام حج خانوم،، اگه ماهی آب یادش برد اگه فرهاد شیرین رو یادش برد من یادم نیمیرد تو پنجا تومن برنده شُدِی،
خلاصه که قرار بذار برنامه ریزی نه ها!!!، قرار بذار بدون برنامه ریزی قبلی بریم بیرون مهمونمون کنی،!
آهاهاهاهههاهاا!
اسش فکر کنم یادم رفت تبریک بگم به برنده ها. نمیدونم دقیق یادم نیست، خلاصه که تبریک میگم ولی منتظرم باش، هاهاها
ببین به نظرم خیلی برمیگرده به شخصیت، مثلا منم تا حدی شبیه شومام ولی یه برنامه ریزی تو همون بی نظمیم نهفتست،
کلا که گرفتم چی میگی، خخخخ
مرسی که مشعشع کردی پستمو!!!

درود بر شما، من منتظرم خبر قبولی تو دانشگاه دلخواهتون رو بخونم،
راستی چرا اینقدر کم مینویسین؟!
قبلنا حس میکنم بیشتر مینوشتین داخل وبتون،
در مورد پست هم نگران نباشین هممون همین طوریم خخخخ.
آخرش خیلی از ماها به آینده بیشتر فکر میکنیم و برنامه میریزیم تا حال که مهمتره

سلااااااااام. خوبید دوستان عزیز؟ خیلی وقته که نتونستم مرتب به اینجا سر بزنم و در کنارتون باشم. امروز اومدم این پست رو خوندم و حال و هوام عوض شد خیلی دلم برا چنین متنهایی تنگ شده بود و شعر خانم پریسیما هم متن خانم مظاهری بزرگوار رو تکمیل کرد. مرسییییییییی از هر دو عزیز. واقعا منو به فکر فرو برد. چند بار خوندم هم متن رو هم شعر قیصر امینپور رو. بازم میخونم و لذت میبرم. فعلا همتون رو به خدا میسپارم.

درود بر شما. ha’ha’hhhhhaaaaaaaaaaa’hhhhhhhaaaaaaaaaaaa’hhhhhhhaaaaaaaaa’aaaaaaa’aaaaahhahaaaaaahhhh’hhhh’hhhhhhhh’ahhhahahhhahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahahaha’ha.
من نوع پاسختون به کامنتها رو دوست دارم. اینی هم که این جا نوشتم به تقلید از استاد عبدالزهره مظاهر، از اساتید بزرگ مصری بود! خخخخخخخخخخ.

سلام
هر سال که از زندگیم میگذره
همش با خودم میگم یاد پارسال همین موقع به خیر
راستش این روزا خیلی به همین فکر میکنم که ای کاش اون روزا خوش بختی رو درک میکردم, میفهمیدم که الان واقعا زندگیم قشنگه, فقط باید علت زیباییش رو پیدا کنم, ولی همیشه یا منتظر آینده بودم, یا اینکه متنفر بودم از وضعیتی که در اون لحظه داشتم, یا اینکه دلتنگ گذشته بودم و همش به یاد روزهایی که داشتم و حالا جزء یادشون برام چیزی نمونده
بیشترین ترسم هم همینه که نکنه فردا فقط افسوسم این باشه که بخوام به امروزم برگردم
هر چند, این روزام زیاد جالب نیستن ولی, میترسم در آینده حصرت بخورم و بفهمم که یه لحظات زیبایی بودن که من درکشون نکردم

سلام زینب جان، اگه میشه لطف کن فامیلتو بنویس، نمیدونم شما کودومی، آخه ریحانه هم هم اسم شماست انگاری،
و اینکه یا محتوای نظرات تقریبا تو یه مایه بود یا من مثل همه هستم خخخ،
امروز درییغ از دیروز،
من هر سالی که میگذره میگم پارسال هم همین آرزو رو داشتم و دعا کردم،
نمیدونم یه وقتایی واقعا خسته میشم ولی چه میشه کرد؟! ممنون که وقت گذاشتی گل دختر

درود! منکاملا قبول دارم…‏ چون خودم تا دو شب پیش با نوکیا ان ‏۸۲‏ همه جا بودم و به آسانی همه کار میکردم…‏ ولی حالا دیگر اون چندتا از کلیدهایش کنده شده و مرا در خماری گذاشته و حالا مجبور هستم با ای ‏۷۵‏ دیوانه کار کنم…‏!‏

درود بر زهره
هیچ کس از آینده خبر ندارد و کسی نمی دانست که من الان باید کامنت بنویسم حتی خودم و این تو بودی و حالا من هستم که باید و می توانیم آینده را در دستان توانای خودمان محکم بگیریم و آینده خودمان را بسازیم .من توانائی شما را در توانا بودنتان می دانم . ببخشید که از آینده خبر نداشتم و دیر رسیدم .

دیدگاهتان را بنویسید