خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه شعر جدید از خودم بنام بارون

سلام سلام سلام خدمت دوستان عزیزم. دوستان از این که مدتی نبودم منو ببخشید. تو بیمارستان بستری بودم. به خاطر قرص هایی که خورده بودم.

زیاد حرف زدم. بریم سراغ شعر خیلی کوتاهه. این هم شعر:

چیکچیکه بارون تو خیابونه خیس حمدمه حرفام دیگه کسی نیست

چرا تو رفتی کاشکی میموندی رفتی دلمو ناجور شکوندی

دستاش تو دسته یارشه گرمه من زیره خاکو نفسم سرده

از روزی رفتی دنیام عوض شد خونه برام مثل قفس شد

تشنوژه قرصو دوده سیگار کناره پنجرهم دله بیقرار

تو خاطراتت از یاد نمیره خدا حقمو ازت بگیره

خبره عروسیت عزای من شد این تنه پاکم عسیره خاک شد.

تقدیم به دوستان عزیز تا پست بعدی همتونو به خدا میسپارم

یک پاسخ به «یه شعر جدید از خودم بنام بارون»

دیدگاهتان را بنویسید