خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطره روز کنکور

سلام و درود و hi و allo و همه اینا به همه بچه محل های گل و گلاب خودمون
این بار دارم یه مقداری صمیمیتر از قبل مینویسم چون احساس میکنم خاطره رو باید صمیمی گفت و نوشت و خوند و شنید
حالا بماند که ما الان چایی نداریم که بریزیم و هی چایی بخوریم, هی من بگم. هی چایی بخوریم, هی من بگم
این خاطره امروزم که میخوام براتون بگم, خاطره روز کنکور منه که خب یه روز مهم بود برام و توی زندگیم خیلی موندگار
و قصد هم دارم از این به بعد هر چند وقت یه بار براتون یه خاطره بنویسم از این 4 سالی که توی مدارس عادی درس خوندم و شاید هم توی این مرور گذشته ها یه فلش بک هم بزنم به شهید محبی و خاطراتش که خب واقعا برای شخص من یادآوریشون شادی به ارمغان میاره
حالا بریم سر روز کنکور
آقا من از شب قبل استرس گرفته بودم ولی خب خودم رو کنترل کردم و آرامشم رو به دست اوردم و تقریبا ساعت 12 خوابیدم
ساعت 6 بود که پدر گرامی بیدارم کرد و با مادر گرامی سه تایی نشستیم به خوردن صبحانه
اتفاقا اون روز خواهرم هم خونمون بود ولی خواب بود.
یادمه دقیقا اون روز دوتا نون لواش به همراه کره عسل و چای خوردم که کم نیارم وسط کنکور البته بماند که مادر مهربان برام کلی بند و بساط از جمله کیک, آب معدنی, بادوم, کشمش, توت, پسته, و خرما گذاشته بود.
خلاصه من یه دونه از این کیفهای خیلی کوچیک هواپیمایی ماهان که نمیدونم توی کدوم پرواز و به مقصد کجا به دستم رسیده بود رو ورداشتم و مداد, پاک کن, تراش, و این خوراکیا رو توش گذاشتم البته به جز آب که آب رو دستم گرفتم
حدودا ساعت ده دقیقه به 7 از خونه بیرون اومدیم و رأس 7 علی پنجه ای که خدایش به رحمت ایزدی بپیونداناد بهم زنگ زد که رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟
خلاصه رفتیم داخل مجتمع شهید محبی و خیلی شیک با علی تماس گرفتم که شما کجایی عزیززززم؟ و اونم گفتش که جلوی ساختمون مقطع ابتدایی خودمون
من و پدر مادرم به علی و پدر مادرش و پرویز کامرانی و مادرش ملحق شدیم که تا رسیدیم و سلام و احوالپرسی کردیم, مادر پرویزخان به خط کرد ما رو و یه عکس سه نفره ازمون گرفت که من به علت خاصی ته صف بودم
جالب این که آبمیوه ها ی پرویز هم مشخص بود توی عکس
خب ما موقع ورود به سالن و مستقر شدن توی اتاقها شرایط به گونه ای شد که من و دو دوستم که نامشون در بالا ذکر شده, دقیقا توی یه اتاق بودیم به همراه یه دوست دیگه که اسمش هیچ جا ذکر نشده
ما رفتیم مستقر شدیم و شروع کردیم کمی بگو بخند و سوالاتی هم واسه هم مطرح کردیم, از جمله عروض قافیه
در این مدت که جلسه شروع نشده بود و بچه ها با هم حرف میزدن و با منشیهاشون آشنا میشدن, معلمهای شهید محبی که احیانا اونجا قرار بود منشی یا مراقب باشن هم اومدن و یه سرکی توی اتاق ما کشیدن که همشون هم از دیدن ما سه تا کنار هم خوشحال شدن و کلی قربون صدقه و این داستانای معمول
که البته ما باید 4 نفر میبود گروهمون منتها سال 91 یکی از افراد گروهمون رو از دست دادیم که جا داره یادی ازش کنم ماهان مفتخری رفیق گل و عزیزم که روحش شاد باشه
خلاصه اومدن کلی تحویلمون گرفتن, و بعد مدتی هم آزمون شروع شد
من شخصا به منشی گفتم شما اصلا به خودتون زحمت خوندن رو ندین خیلی راحت استراحت کنین من متکی به بریلم و برام خیلی بریل خوندن راحتتر از شنیدن سواله
منشی هم به قول معروف خوش خوشانش شد و نشست و با من گاهی حرف میزد موقع تست زدن
دوستان هم که داشتن آزمون میدادن به جز من و مجید تفرشی که گفتم نامش هیچجا ذکر نشده, از منشی برای خوندن استفاده میکردن که ما دوتا بریل باز بودیم و میخوندیم و تست میزدیم
جا داره برای متقلبین سال آینده عرض کنم, توی کنکور بریل, سوالات هماهنگه و مثل کنکور عادی توی تستها جا به جایی انجام نمیشه. یعنی اگر پاسخ برای شما گزینه 1 هست که مثلا گزینه 1 شما میشه کلگرا بودن رشد, برای باقی دوستان هم همینه
ببینم سال آینده چیکار میکنیداااا
خلاصه ما شروع کردیم و گاه گاهی هم مراقبان که همه باهامون آشنا بودن, میومدن یه سری میزدن و آب و ساندیس و کیکی میاوردن و میرفتن تو راهرو با هم بگو بخند و از این بحثا
من شخصا چون متکی به بریل بودم, از زمانم بهتر استفاده کردم و زمانم به اندازه زمان بچه های عادی بود و از وقت استثنایی استفاده نکردم. ولی الان واقعا به خودم لعنت میفرستم که این کار رو نکردم و شاید اگر تستها رو با منشی بررسی میکردم میشد بهتر جواب بدم و رتبه ام بهتر از اینی که هست بشه
خلاصه خدمتتون عرض میکنم که, من کنکور رو تحویل مراقب دادم باهاش دست دادم شماره دادم بهش و اومدم بیرون داشتم توی حیاط محبی شاید برای آخرین بار دور میزدم که یکی از دوستان قدیم اومد سراغم و دوتا شدیم و رفتیم دور زدیم و گفتیم و خندیدیم
البته بماند که با یکی از اولیا هم آشنا شدیم و باهاشون کلی حرف زدیم و اونا معتقد بودن من وقتی اومدم بمب انرژی بودم که البته نفرمودن انرژی چی. چون به هر حال انرژی های مختلف داریم دیگه یه وقت اتمی نباشیم داستان بشه
مدتی گذشت, گفتیم, خندیدیم, خوش بودیم, و گشتیم که من یه کم به خاطر برخورد زشت یکی از دوستان قدیم اوقاتم تلخ شد و یه نیمچه نوازشی داشتیم با اون دوستمون که مادرم صدام زد و من خودم رو کنترل کردم
هرچی هم منتظر شدم این دو دوست گرانمایه نیومدن بیرون که نیومدن
منم از اونجایی که هوا بسیار گرم بود و پدرم هم آروم آروم داشت گرما روش اثر میذاشت و میرفت که یه دونه قاتی کنه سرم, گفتم آقا بریم که اینا اگه اومده بودن تا الان اومده بودن
خلاصه رفتیم و پرونده کنکور کارشناسی برای من بسته شد وقتی هم رسیدم خونه جاتون خالی استقبالی ازم شد که نگو و نپرس آب طالبی یخ, ناهار جوجه کباب اصن یه وضع خوفناکی
این نکته رو هم اضافه کنم که وقتی برگشتم خونه برادرم و خواهرم که صبحش منو ندیده بودن هر دو گفتن: داداش؟ شما کنکور رفته بودی؟ یا عروسی؟
از اونجایی که تیپم خیلی ردیف بود. یه پیرهن شلوار اسپورت به رنگ صورتی چرک, یه عینک ریبن, یه عطر غلیظ که هر کی نمیدونست میگفت این الان رفته بوده پیش یارش, و موهامم که بلند بود رو حسابی شونه کرده بودم و صورتم رو هم 6 تیغ یعنی رسما به قول برادرم رفته بودم عروسی
این بود خاطره روز کنکور من که واقعا خیلی طولانی شد و ازتون عذرخواهی میکنم
امیدوارم همیشه همه شما بچه محل های گل و گلاب خودمون, شاد و موفق باشین
دوستون دارم, ارادت فراووووون به امید دیدار در پروازهای بعدی.

۲۵ دیدگاه دربارهٔ «خاطره روز کنکور»

سلام آقای کفیلی. خیلی عالی بود! کلاً این خاطرات خیلی زیبا هستند. منم دوران پر‌تلاطم کنکور رو سپری کردم اما هروقت به یاد اون دوران, اون استرسها و اون سادگی و صمیمیتها میافتم دلم یه جوری میشه. بازم مرسی که این خاطره را با ما به اشتراک گذاشتید. منتظر تعاریف خاطرات بعدی شما هستیم. موفق باشید.

درود
یاد کنکور خودم افتادم
باز تو که خوب بودی من با کت و شلوار و عینک دودی رفته بودم
موهامو شونه و صورتمو شش تیغ کرده بودم
یکی میگفت ملت با گرمکن میان استرس نگیرن بابا این چه تیپیه زدی مگه اومدی خاستگاری هی یادش بخیر
بدرود

سلام. من تمام کنکورها و آزمونهای موجود در رشته حقوق رو پشت سر گذاشتم. الان که فکر می‏کنم این ۹ سال پر از خاطرات آزمونی بوده و این پست من رو برد به خاطرات کنکور کارشناسیم. تو سالی که من کنکور دادم کنکور تو مشهد برای معلولان در دانشگاه توانبخشی بهزیستی برگزار شد. قبل از کنکور داشتم از پله‏ها بالا می‏اومدم که سرم خورد به درب پنجره‏ای که باز بود. برای چند ثانیه بیهوش شدم. تنها برخورد محبت‏آمیزی که با من شد همین تک‏جمله رئیس حوزه بود: (دخترم نگران نباش آمبلانس دم در هست) من درس ریاضیم خیلی خوب بود. قرار بود تو کنکور ۱۰۰ بزنم. اون قدیما دفترچه ریاضی و اقتصاد از دروس اختصاصی جدا بود. من چون سوالات اقتصاد سخت بود، وقت کم آوردم. ۵ تا سوال ریاضی مونده بود که پاسخ نداده بودم. یه هو یه نقشه به ذهنم رسید. به منشیم گفتم این ۵ تا سوال رو تو یه برگه بنویس. اونم نوشت و من خرسند از این تقلب با خود گفتم بعد از پاسخ به سوالات اختصاصی این ۵ تا سوال رو حل می‏کنم. وقتی این سوالات رو کامل حل کردم با این حقیقت تلخ مواجه شدم که شماره سوالات رو فراموش کردم بنویسم. و الان دقیقا نمی‏دونم کدوم گزینه رو باید برای کدام سوال علامت بزنم. هیچ چی دیگه حالم گرفته شد.

سلام خانم تقوی
تقلب که واقعا درود بر شما که در اون لحظه بحرانی هم حواستون بهش بوده
برخورد با پنجره هم که از اون اتفاقاتیه که جزو ۴۰ درصد بدشانسی سر کنکوره
ولی خب الان براتون یه خاطرس
موفق باشین و ارادت فراووون

سلااااام سلااام و درووود بر آقا محمد وااایی عجب خاطرهی بود این خاطره منُ یاد خاطراتم در کنکورهای ۸۶ ۸۷ ۸۸ کنکور سراسری کارشناسی و کنکور سال ۸۸ آزاد انداخت یعنی این کنکور و استرسش هم عجب ماجرایی داره جالبه من توی کنکور ارشد هم همون استرس رو داشتم ولی از اون جا که خیلی خونده بودم هم کارشناسی و ارشدم رو آزاد خوندم البته فعلاً ارشد تموم نشده چون که ماجرای پر درد سر پایان نامه مونده خلاصه که خعععععلییی خاطره ی توپی بووود و منم توی این موقع شب که ساعت چهار صبح هستش و لپتاپم میگه احمد کشتیم ولم کن دیگه دارم میمیرم این قد باهام چیز نوشتی و دانلود کردی و وب گردی کردی لذت بردم در حد شدیییید راستی واسط آرزو میکنم که توهم حقوق قبول بشی تا با درسای اون همچون حقوق مدنی ۱ تا ۸ جزای عمومی و اختصاصی ۱ تا ۳ حقوق تجارت ۱ تا ۴ اصول فقه ۱ و ۲ متون فقه ۱ تا ۴ متون حقوقی ۱ و ۲ بین الملل عمومی و خصوصی ۱ و ۲ سازمانهای بین المللی حقوق اساسی و اداری ۱ و ۲ حقوق کار مالیه ی عمومی مقدمه ی علم حقوق جرم شناسی پزشکی قانونی آیین دادرسی مدنی ۱ تا ۳ آیین دادرسی کیفری ۱ و ۲ قواعد فقه ۱ و ۲ و غیره دست و پنجه نرم کنی به هر حال مرسی از بابت این خاطره بازم از خاطرات شیرینت برامون بنویس شبت خوش در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

سلام به احمد خان گرامی
آقا این درسای حقوق رو لیست کردی من کلا منصرف شدم, منه ببرین تربیت بدنی اونجا راحتترم خخخخ
خوشحالم که دوس داشتی و مرسی که نظر دادی
موفق باشی
به اون بدبخت بی نوا مادر مرده لپتاپ هم رحمی کن به خاطر من داداش گناه داره
ارادت فراوووون

سلام!‏
یادش به خیر شهید محبی
خیلی دلم واسش تنگ شده,واقعا روزگاری بود,راستی چیشد که امسال کنکور تو شهید محبی برگذار شد؟
رسمن حال کردین دیگه!کسایی که اهل تقلب بودن فکر کنم تا تونستن استفاده کردن!‏
اگه مثل امتحان نهایی هاش بوده باشه,رسمن عروسی بوده!‏

سلام محمد جان
والا به خوبی امتحان نهایی نبود چون من امتحانات سوم و پیشم رو محبی دادم. ولی خب بدک هم نبود گویا یه عده یه کارایی کرده بودن ما که گیر دوتا آدم کند افتادیم از همه زودتر اومدیم بیرون

سلام
چقدر خوب مینویسید و توصیف میکنید!
بازم از این خاطره های جالب بنویسید
ماهان رو خدا بیامرزه پس هم دوره ای شما بود؟
اینکه شیکپوش هستید خیلی عالیه همیشه همین روند رو ادامه بدید
به امید شنیدن خاطرات کنکور کارشناسی ارشد
موفق باشید

سلام خانم پریسیمای گرامی
شما لطف دارین راجع به نوشتن من این یک. ماهان خدا بیامرز از کلاس اول تا اول راهنمایی با من بود و بعدش تشریف مشرفشو برد عادی و تا آخر عادی خوند این دو. و شیکپوش بودن رو دوس دارم چون از اون آدمام که دوس دارم تحسین بشم و این علاقه به تحسین شدن یه کم شدیده
ممنون که اومدین و شما هم موفق باشین
ارادت فراوون

سلام. خاطره خوب و قشنگی بود. ی جوری تعریف کردی انگار نه انگار که کنکور بود. میگم اصطراب داشتی یا مثل من امتحان دوست داری؟
راستی کاش توضیح میدادی چجوریه که بریل امتحان میدی؟ آخه زمان ما سوالا هم بریل نبود، چه برسه به این که جوابها رو هم بریل بدی.

سلام جنا یگانه عزیز
آقا ما جوابها رو بریل نمیدادیم که سوء تفاهم شده این با ما نبود
ما دفترچه ها رو به شکل بریل داشتیم و منشی هم داشتیم که تست رو علامت بزنه.
ممنون که اومدین
ارادت فراوون

سلام بر خانم مظاهری کنجکاو و گرامی
متشکرم که نظر دادین و ممنون بابت آرزوی قشنگتون
امیدوارم شما هم همیشه خاطراتتون شیرین باشه تلخاش هم تلخیش مثل بادوم تلخ باشه نه مثل مثلا قهوه ی تلخ
ارادت فراووون

سلام.
عجب داستانی داشتی ها!
شماره ام رو از آشنای مشترک بگیر و بهم زنگ بزن شماره ات رو ندارم.
باید بدونم چی کار کردی.
چون ممکنه این کامنت رو هم نبینی پس خودم یه جوری باهات تماس خواهم گرفت.
من فکر می کردم مجید تفرشی باید سال ها پیش کنکور کارشناسی داده باشه؟!!
شایدم این اون نیست؟!!!

دیدگاهتان را بنویسید