خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تنهایی

به نام خدا

قبلا یه متنی نوشته بودم که هرگز آخرین جمله اون رو تکمیل نکردم

دوست داشتم در محله هم بزارم این متن رو

که بر اساس زندگی خودم نوشته امش

پس تقدیم به دوستان پر احساسم

 

 

سلام تنهایی…
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
چشمام سیاهی ابری بارانی رو برای همیشه تا ابد برام رقم زده.
دلم اتاق تنهایی رو برام تا آخرین روز دنیا اجاره کرده.
بای بای, آره بای بای, به امید دیدارت بینایی
چرآ , باز چی شده , چرا به هم ریختی
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
یه ابر گنده سیاه شدم برا خودم.
کلی بارون دارم می خام ببارم.
خب , ببار , مگه کسی جلوت رو گرفته.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
بی بهونه , بی دلیل, نمی گن دیونه شده.
دیونه , آره دیونه چه واژه قشنگیه
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
بزار هرچی میگن بگن
تو خودت باش مثل قدیما ببار . اصلا بزار سیل بیاد .صدای رعد و برق بیاد
…من  , آره من  ,دقیقا خود من.

شکلک یه حس عجیب. قوطه ور شدن در خاطرات قدیم ندیم……
چهار سالم بود فکر کنم خونه تنها بودم هرچند مادرم و داداشام هم بودند.

ولی…ولی….
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
تنها بودم با اینکه همه بودن
با این که همش چهار سالم بود  آره اولین تنهایی در حضور سایرین رو حس کردم.
خدایا چه حس بدی بود داشتم می مردم.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
برام مثل یه روز روشن آشکاره
هوا خیلی سیاه شده بود صدای وحشت ناک رعد و برق پشت سر هم می اومد یه هویی داخل خونه روشن می شد انگار تمام چراغ ها رو روشن کرده باشی و در چند ثانیه باز تاریکی در خونه مستولی می شد.
صدای ریزش شدید بارون به گوش می رسید و با هر رعدی صداش محو می شد و دوباره می اومد.
ابدا حواسم نبود که کسی هم هستش . فقط ترس در وجودم رخنه کرده بود
گاهی صدای شدید وزش باد هم می اومد و شیشه ها رو تکون تکون می داد.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
زززز زبونم بند اومده بود انگار یه گمشده دارم . انگار یکی نیست که باید می بود . انگار سرنوشتم تنهاییه
اون روز ..آره اون روز برام جهنم بود.
راستی چرا مادرم بود داداشام بودن ولی من تنها بودم .
این برام یه معما بود ولی بدتر این که کی باید می بود که نبود
شاید بابام , چرا که نه از بابام قویتر از بابام بزرگتر از بابام مهربونتر هم مگه بود.
شاید , نمی دونم , شاید هم نه
تنهایی , بدترین واژه نیست بلکه حسش بدترین واژه است.
البته نه حس خالی خالی بلکه حسی که باشی در موقعیتش
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
تا سیزده سالگی دیگه هیچ وقت تنهایی رو ندیدم حتی بهش یه سلام هم بدم.
ولی الان سیزده سالم که هست دیگه بابام نیست.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
اشکام جاریه . چشام بارونیه.دلم مثه یه تاریک خونه عکاسی تاریکه.
ولی ,,,ولی باز , آره باز دلم.
یه حسی داره .یکی نیست که باید باشه
یه تنهایی,  که نباید باشه
راستی سلام تنهایی , کجا بودی . از این ورا . رفیق شدی با ما
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
ازت میترسم , تنهایی برو با من کاری نداشته باش.
دیگه , بابام نیست رفته پیش دوستش خدا.
می گن دو تا بال داره , دیگه با فرشته ها می گرده,ما رو گذاشته پیش تنهایی
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
ت  , ت, ت, تنهایی …ب , ب , ب , برو از اینجا, می ترسم ازت.
د, د, د, دلم می ریزه , اشکام روونه, برو تو رو جون کسی که دوستش داری.
ب , ب , ب , به خدا گناه دارم . من هنوز هنوز یه بچم … مگه تو بچه نداری.
بابام پیش فرشته هاس. ولی اگه بیاد می ترسی ازش . برو برو از اینجا تنهایی.
این کیه که نبودنش برام یه ماجرا شده . این کیه که باید باشه ولی نیست .
نه بابام دیگه بر نمی گرده ولی . ولی . دلم.
میگه یکی هست , یکی که باید باشه , یکی که داره آروم آروم دلم رو روشن می کنه.
برو تنهایی….
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
دیگه نمی ترسم ازت , دلم گرمه گرمه .
با این که هیچ کسی نیست کنارم , ولی یکی هست که از کل دنیا هم بهتره.
اصلا , آره اصلا , تنها نمی زاره منو .
چقدر خوشبختم من.خیلی , آره خیلی دوستش دارم.
میدونی ,وقتی میگم دوستش دارم , کل بدنم می لرزه , اشکام حلقه می زنه , موهام  تیر تیر میشه ,

من  , آره من  ,دقیقا خود من.
الان دیگه بیست یک سالمه .
دنیا مال منه , از من قویتر که نیست , من یه جوان خوش خط و خالم.
یه تیپ دارم از همه بهتر , قدم بلنده موهام شونه شده
دنیا منو صدا می کنه , بیا , بیا که تو برترینی
بیا , بیا که خیلی نقشه داری تو.
بیا , بیا که آرزوهات رو رقم بزنیم.

ولی , ولی , چی شد دنیا باز سیاه شد مثل چهار سالگیم شد.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
یه پرده جلو چشام رو گرفته , انگار دنیا برای همیشه تاریکه , تاریک , آره تاریک , خداااااااااا
دیگه نمی بینم , آره نمی بینم.
تنهایی نه , نه , نه , نیا.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
میترسم ازت.چرا باز اومدی , مگه تو دل نداری , مگه حس نداری,مگه جز تو کسی دیگه نبود  که بیاد.
یکی نیست که باید باشه , این کیه که باید می بود ولی نبود .
یعنی باز اشتباه کردم .آره , من سیروس اشتباه کردم .
ت , ت , ت , تنهایی برو , دور شو از من , دوستت ندارم , مگه جز من کسی دیگه رو نمی شناسی,
چ , چ , چ چرا باز اومدی.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
می , می , می , میترسم ازت, دوستت ندارم , برو تنهایی.
دنیا دیگه برام سیاهه, معنایی رنگ ها برام تباهه, جز اسم ها برام هیچی , هیچی, هیچی , اصلا مفهوم ندداره.
انگار یه مجسمه شدم , دیگه تنهایی شده رفیقم, هر روز قربون صدقم میره.
آینده دیگه مهم نیست, آینده دیگه چیه, شاید بیاد , ولی نیاد هم مهم نیست برام.
یکی پرید رفت , تنها موندم.
یکی تنها گذاشت رفت, تنها موندم.
اون که پرید , رفته دیگه بر نمیگرده , دست خودش نبود که .
ازت بدم میاد عشق, آره عشق تو بدی.
تو , تو , تو , بعد از سیاهی , آره سیاهی, تنها گذاشتی رفتی , خوشگذرانی.
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
داغونم, داغون از تمام وجودم , اصلا هیچ شادی ندارم, اصلا دنیا نباشه مهم نیست.
یکی نیست که باید باشه, یکی نبود که باید می بود.

و, و, و, ولی نه , نه , نه.
اونجور که فکر می کنم نیست, یکی هست , آره یکی هست.
دا, دا, دا, دارم گرما رو حس می کنم,دا, دا, دا , دارم نوازش دلم رو حس می کنم.
این , این , کیه, که همیشه بود ولی نبود.
یه حس قشنگیه, چه قشنگه.
انگار خودشه همون گم شده,همون که باید می بود, همون که نبودنش , دلم رو آتیش زده بود.
آره , آره , اون بود همیشه در تنهایی هام بود,ولی من نمی دیدمش.
ولی چه خوبه , من اهمیت ندادم بهش, اصلا , ابدا, ولی اون باز بود .
آره خدا, خدا, خدا,
من  , آره من  ,دقیقا خود من.
خیلی دوستت دارم خدا, عاشقتم خدا, جونمی خدا, خودت رفیقمی خدا….

ادامه دارد….

۱۲ دیدگاه دربارهٔ «تنهایی»

سلام و درود بر آقا سیروس واااای عجب متنی عجب سرگذشتی کلاً که خیلی عالی و خوب نوشته بودید به هر حال مرسی بابت این پست و این متن امیدوارم که به هر آن چه آرزو دارید برسید به هر حال مرسی بابت این متن ایام به کام در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

سلام سیروس.
تنهایی هام رو دوست دارم. خیلی مهربون نیستن ولی من دوستشون دارم. آخه میشه وسطشون مخفی بشم. خودم و تمام زخم هایی که نمی خوام دیده بشن. با تمام آخ هام، درد هام، گریه هام، همه با هم توی بغلش جا میشیم.
مهربون نیست ولی رازداره. به هیچ کسی نمیگه شکستن هام رو. باختن هام رو. اعتراف هام به کم آوردن هام رو و اینکه گاهی به شدت از دستش خسته میشم و دلم نمی خواد کسی این رو بدونه! خیلی چیز های دیگه هم هست که به کسی نمیگه و پیشش می مونه!
تنهایی هام رو دوست دارم. این رفیق من معرفتش زیاده. این سیاه عزیز با معرفت رو دوستش دارم!
منتظرم ادامهش رو بنویسی و امیدوارم خوش پایان باشه!

سلام خانم پریسا
آره تنهایی خیلی حسن ها داره
از جمله هیچ کسی از گریه ها و غم ها که باهاش در میان می زاری تا ابد با خبر نمیشه
تنهایی هرگز رازت رو به کسی دیگه نمیگه
ولی تنهایی هم دم خوبی نیست برای چند دقیقه خوبه نه بیشتر
تنهایی اگه دیگه یواش یواش دوست آدم بشه آدم رو از داخل می پوسونه
باید از تنهایی به عنوان یه سکوی پرتاب استفاده کنیم که پیشرفت کنیم نه این که فقط ازش برای با خودمون بودن استفاده کنیم که به مرور زمان آدم رو از بین میبره

سلام سیروس عزیز
بسیار عالی نوشتی
هرچند تنهایی می تواند آزارنده باشد، اما همه بزرگان عالم در تنهایی به معنا و راز وجود خویش پی بردند. و در تاریخ ماندگار شدند. در بیان احساست خیلی توانا هستی، خوش به حالت که اصیلی.
سپاس

سلام سلیمان جان
تنهایی بر دو نوع است
تنهایی با خدا
و تنهایی با احساس
آدم های بزرگ تنها بودن ولی با خدا
که این باعث پیشرفت اونها شده
ولی تنهایی با احساس همیشه باعث میشه آدم خودش رو مذمت کنه
مثلا
چرا یان توری شد
چرا این کار رو کردم
چرا فلانی این توری کرد
چرا فلانی ها این توری کردن
و همش غصه و درد و غم بی ارزش که جز آتیش زدن کاری دیگه ندارن
و مرسی از بابت کامنت
خوشحالم که مورد تایید شما قرار گرفته

درود
بی ادعا
نباید تنهایی رفیق ما بشه خطر ناکه
تنهایی هایمان را با خدا و دوستانمان پر کنیم بهتره
خدا ما رو جوری آفریده که همیشه از تنهایی فراری باشیم
دلیلی که گاهی علاقه به تنهایی داریم می دونی چیه
احتمالا مشکلاتی هست که در مواجهه با آنها در جمع یا عمومیت و یا در غیاب تنهایی از آنها فرار می کنیم
تنهایی پناه گاه خوبی نیست فقط برای چند ساعت دیگه کافیش هست البته نه هر روز
که این خودش بیماری ساز هستش
مرسی

دیدگاهتان را بنویسید