خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

قدری با مجتبی در سوم مهر 95

سلام. سلام. سلااااام! بچه ها؟ بزرگتر ها؟ کوچیکا؟ پیرا؟ جوونا؟ خردا؟ کلونا؟ خوبید؟ خوش میگذره؟ عقبیا حال می کنن؟ دستا شله!

معمولا همه میدونید وقتی این شکلکی شکلک در میارم، یعنی وقتی تیترک پستکام این ریختکی میشه، یعنی از همه چی و همه جا میخوام و مییام که بنویسم و می نویسم.

اولندش که حجم کاریم توی محل کارم اونقدر زیاده که مغزم داره مثل این اورست رفته های حساس به ارتفاع، ورم می کنه که منفجر بشه. نمیدونم چیکار کنم. اگه بگم کارم زیاده، کارفرما میگه خوشومدی! اگه نگم زیاده، کم میارم و به موقع کارا انجام نمیشه و در این حالتم باز بهم میگند خوشومدی! خخخ! کلا هر دو مدلش طوری شد که این ول‌کام لامسب رو دریافت کنم. راستی الان یی هو به ذهنم خورد. میدونید ول‌کام یعنی چی؟ یعنی کامی که به خوبی درست شده باشه. کام که میشه همون کام که میخوریم، ول هم که خب میدونید قید هست و معنیش به خوبی میشه! ههه. چه کفش جدیدی. اسپورته لامسب! راستی؟ دیشب به یکی گفتم لامسب! روی مسخره بهم گفت لامپ بستن؟ کجا لامپ بستن؟ منم گفتم روی زبون آدم فوزول با ز ی ر ای!

دومندش که از امروز، از آقا شهروز، عمو چشمه، و بانو پریسیما انتظار رتخو فتخ امورات ویرایشی و مدیریتی سایت رو نداشته باشید. قضیه اینه که بنده طبق پیشنهاد همگانی مبنی بر تک مدیره بودن سایت که در پست انتقادی چند ماه پیش مطرح شد، تصمیم گرفته بودم که توی سایت، فقط یک مدیر وجود داشته باشه و باقی دوستان کادر، ویرایشگر باشند. پیشنهاد کردم طرح من رو سه هفته تا روز جهانی نابینایان اجرایی کنیم، اگه بد بود، کنسل بشه. اگه خوب بود، ادامه پیدا کنه. به علت اینکه این سه نفر با این تصمیم موافق نبودند، از بنده خواستند که به جاشون جایگزین پیدا کنم و از این به بعد در خصوص امورات سایت در کادر نیستند. فراموش نمی کنیم تا زمانی که این سه نفر در کارد بودند، عکس‌شون به خوبی می افتاد، همه جا همه جوره بودند و از وقت و زندگی‌شون مایه گذاشتند. بدین وسیله یه دم‌تون گرم دو آتیشه بهشون میگیم و آرزو می کنیم هرجا به هر کاری مشغولند، به بهترین نحو، بهترین بازده رو ازش بگیرند و لذت ببرند از زندگی. همیشه یادمه خودشون می گفتند همه ی کارایی که انجام دادند رو به دلخواه خودشون، از روی عشق و واسه بچه ها انجام دادند! منم دست مریزاد و خسته نباشید بهشون میگم و بعد از آرزوی شادکامی واسه اونا، آرزوی دوام واسه خودمون و محله رو دارم.

بچه ها، میدونید چیه؟ شاید مثل این باشه که دوباره برگشته باشیم به چند سال قبل که من تنها بودم. فرقش اینه که قبلا تعداد ارسالی ها و حجم کارا نسبت به الان کمتر بود. بالاخره قصدم اینه که اگه بشه، ویرایشگر های بالقوه و بالفعل یعنی کسایی که از قبل این کارو بلدند و کسایی که میتونند این کارو یاد بگیرند رو جمع کنم دور هم تا تیم ویرایش گوشکن، تازه نفس و سر حال، به دوام داشتم هرچه بیشتر محله، ادامه بده و خون تازه ای توی رگ های محله به جریان بیفته. گفتم قصدم اینه ولی میزان موفقیتم در این کار، بسته به مدیریت خودم در آموزش و پرورش ویرایشگر ها، میزان استقبال شما هم‌محلی ها از این مسئله و نحوه پیشروی امور داره. ممکنه کلا نشه. ممکنه خودم تکی پاش بایستم. ممکنه خسته شم بگم نمیتونم. ممکنه تکی تا تهش پا به پای شما بیام و تا ته دنیا ادامه بدیم. ممکنه یک عده از شما نگذارید اینجا بی ویرایشگر بمونه. ممکنه ی تیم عالی تشکیل بشه و اینجا حتی پر‌شتاب‌تر از قبل توی جاده ی آموزش، استقلال و تفریح نابینایان به پیش بره. ممکنه و ممکنه و ممکنه خیلی چیزا بشه و خیلی اتفاق ها بیفته. باید بسپریم خودمونو دست سرنوشت، ببینیم به قول ما لنجونی ها این سیب که تا مییاد بره بالا و بیاد پایین، هزار بار چرخو پیلی میخوره، کجا آروم میگیره میذاره ی گاز شیرین بهش بزنیم! پس اگه پستکاتون دیر دیر منتشرک شد، کامنتک هاتون دیر دیرک تأییدک شد، جوابک های ایمیلک هاتون دیر دیرک رسیدن کرداهه، همه رو تقصیر سیتا بدونید چون اون از هند هست و میدونه علت هر چیز عجیبی چی میتونه باشه! خخخ

خب. بگذریم. بالاخره اون قضیه یه طوری میشه. یا این ورکی یا اون ورکی، شایدم وسطکی! این حس لهجه افغان ها رو خعلی دوست دارم. به هر چیزی یه نمک خاصی اضافه می کنند با این کاف. مثلا بَچَک، دخترک، و هرچی که این کاف خوشگل کننده رو به تهش می بندند. چند شب پیشم اتفاقا یکی از همین مهاجر های خوش لهجه رو روی 33 پل دیدم. بچه ه با اینکه هشت سالش بیشتر نبود و آخرین بار منو شاید سه ماه پیش برای اولین بار دیده بود، اسممو یادش بود و اومد نزدیکم باهام دست داد و گفت چطوری مجتبی؟ مو هام از تعجب که این چه حافظه ی خوبی داره سیخ شد. زنگ زدم دوستام بریم جوج بزنیم قبول نکردند و مجبور شدیم بریم رستوران. ولی خودمونیما، حیف اون سیخ های تازه‌ساز نبود؟ کی می فهمه؟ دقیقا کی می فهمه من چی می نویسم؟ خودم که نمی فهمم! شمام اگه فهمیدید، سلام منو بهش برسونید.

خب. بریم سراغ چرتولوژی! اگه قرار باشه از حالت یکنواخت و فقط حرف های من و مستند گونه بودن در بیاد، باید چند نفر بشیم چند تا دست بگیریم زیر پر و بالش، تا جون بگیره و بتونیم ی چرتولوژی چند وجهی یا چند بخشی یا چندگانه یا چند هرچی رو تجربه کنیم. اونم طرحشو به زودی می زنم. فعلا لذت ببرید از زندگی تا من در روز ها و ساعات آینده، ادامه ی این یادداشت های پراکنده رو بیشتر اینجا بذارم و بیشتر با هم بحرفیم. تصمیم گرفتم بیشتر باشم و بهتر باشم. تصمیم گرفتم قاتی هم دیگه بشیم. تصمیم گرفتم تلاش کنم ببینم تا کجا میشه لذت برد از محله!

راستی، قبل از اینکه لذت ببرید از زندگی، دانش آموز هایی که روز اول مدرسه واستون جالب انگیز ناک بوده یا یه جور هایی لذت بردید از روز اول مدرسه، و نیز دانشجو هایی که دانشگاه واستون چالش انگیز ناک شده، از خاطرات‌تون اینجا بنویسید که ما سخت گشنه تشنه ی شنیدن و خوندنیم.

خب. آزاد. حالا مختارید لذت ببرید از زندگی! مختار؟ نع. مختار نیستید. مجبورید. این ی دستوره. همه با هم. لذت ببرید از زندگی!

۱۶۹ دیدگاه دربارهٔ «قدری با مجتبی در سوم مهر 95»

سلآآآآآآآآآآآآآآآآاااآآآآآآآاااآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآم و درووود بر دااااش مجیییی چی یعنی خدا وکیلی خودت هم فهمیدی چی گفتی میگم یعنی داش شهروزی پریسیما و عمو چشمه دیگه نیستن یا نمیخوان باشن پس کو چرتولوژی کووووش میگم کلاً خععععلییی درهم بر هم بووود خب نگفتی که شیراز خوش گذشت یا نه به هر حال من رفتم و امیدوارم ایام به کام باشه و شبت خوش در پناه یگانه دادار دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

مدیر جان بیا فالت بیگیروم .
اوه کف دستت چرا خط مدیریتش داره زیگزاگ میره ؟
اوه اوه . ی دوست خوب که اول اسمش ش هست ازت جدا شده . از برادر برات دلسوزتر بود .داره میره .
البته چه بهتر بذار بره به زندگیش برسه . خدا میدونه که خیلی برای اون خوشحالم و اما تو ….

سلام علی. خوبی عمویی؟ لذت میبری از درسو مشق؟ دوباره واسه پنجمین بار؟ نع. دوباره واسه دومین بار که البته این دفعه شد سومین، فرا رسیدن دوران دشوار تحصیل رو بهت تسلیت میگم. ایشالا غم آخرت باشه! لایک به خودت، لایک به وجودت، لایک به چشمات!

من نصفش رو فهمیدم بقیهش رو باید۲۰دفعه ای بخونم بلکه بفهمم. اون سیخ ها رو فهمیدم، حجم کاری رو هم فهمیدم، ۱سری چیز میز دیگه هم فهمیده بودم الان یادم رفت ولی باقیش رو نفهمیدم. این سرفه نکبت واسه چی الان گرفته ول نمی کنه من رفتم آب خوردن اگر مترجم اومد نفهمیده هام رو ترجمه کنه نگهش دارید الان میام.
راستی سلام مدیر!

سلااام پریسای همیشه ی محله. البته که هیچ کس همیشگی نیست ولی من به همیشگی بودنت حتی به صورت موقتی هم دل خوش کردم! میدونی همیشگی موقت یعنی چی؟ میدونم. سخته. درکش سخته ولی تو که گاهی نوشته هات از جنس نوشته های خودم میشه، میتونی این مفهومو بهفمی.
اونایی که نفهمیدی رو میدم دارالترجمه ترجمه کنه با پیک میرفسم دم منزل!

میگم اوسا… این یه ماشین آجرا اگه تا ۲۳ مهر تونسی همه رو پرت کونی بالا ساختمون یه ته چین رو اوپن مونده ی فاسد میدیمت بخوری واس دسمزد…. هاههاهاهاهاهاهاها… ها باریک الله.. نبینم بیکار باشی… باس هر روز بیبینمت کفی محله… کار کون.. بیکار وانسا… کار کون

سلام مجی یا به قول محمد ملکی موجی!
ببین من فکر میکنم تو خیلی باحالی.
برای این که کامل مطمین بشم یه پست عمومی دارم افتاده توی نوبت.
از نوبت درش بیار همین حالا منتشرش کن.
ببینم چیکار میکنی پسر! خخخخ
دستو پات خوب شد؟

و اما ادامه فال : میبینم که سایت تبدیل شده به بازار سد اسمال . خخخ ی بازاریه که توش پر از خنزر پنزره .
آخه پریسیما که بره، اینجا پر از غلط املایی میشه مشتبهی جااان ؟
چی شد که گذاشتی سه تفنگ دار برن ازین محل . ؟
البت من برای هر سشون خوشحالم . برن به کار و زندگیشون برسن .

کاربر محور بودن یعنی همین. یعنی کسی غلط داشت یا نداشت، با خودشه. سایتای دیگه هم ویرایش نمی کنند که پر آدم های زیادترند که ما بکنیم! بعدشم که اگه کسی پیدا شد داوطلبانه که خب انجام میده اگه هم نشد که هوچ. من مایکروسافت رو هم دیدم توی انجمن هاییش که کاربرا با هم انگلیسی می حرفند، پر غلط غولوطه! کسیم کاری نداره. همه مینویسند خوش خوشان رد میشن. مهم واسشون اینه که حرفشونو بزنن یا مثلا جواب سوالی رو بگیرن یا بدن.
چی شد که گذاشتم برن؟ خوب اونا اگه فرشته نباشن، آدمن! اختیار دارن! چیز خاصی نشد. شاید حرف خودت باشه یعنی گفتند برن به کار و زندگیشون برسن . قرار شد اینجا سه هفته به صورت آزمایشی تک مدیره بشه و همه ویرایشگر باشند که خب اون سه تفنگدار شوما این تصمیم رو نپسندیدند و مام احترام گذاشتیم به تصمیم‌شون.
خلاصه که من خوشحالم تو غیر از معلمی واسه معیشت حلال، فالم میگیری. رو نکرده بودی! خودمونیم زرنگیا بابابزرگ!

سلام مدیر
نمیدونم کار درستی میکنم بعد ار ۵ ماه عهدم را میشکنم و اینجا توی گوش کن دیدگاه واقعی میذارم ینی چیزی که نظر و تحلیل واقعیمه یا نه!!! تازه اونم در مورد مسئله ایی که اصلا هیچی ازش نمیدونم
حالا عیب نداره یا نظرم غلطه ضایع میشم یا درسته یا کلا از خودم و نظرم خوشت نمیاد میایی سرکوبم میکنی میرم تو افق واسه همیشه نیست میشم یا شایدم طیق معمول اکثر پستهات اصلا واکنش نشون نمیدی
میخایی گوش کن را جمع کنی مگه نه؟ این یه برنامه ریزی مرحله اییه واسه تخته کردن محله البته بنظر شخص من اینجا محله مجتبی بوده هست و خواهد بود واسه همینم بعد از اون ماجراهای ناگوار تونستم خودما متقاعد کنم برگردم پس حق داری هرکاری میخایی بکنی …
اون روزی که اون پست کاش باشید را زدی حس کردم ماجرا داره به سمت انحلال سایت میره امشب این حس قویتر شد
نمیدونم چرا تیم مدیریت کنار کشیدن اما بعید میدونم بشه به راحتی جایگزینهای مناسبی براشون پیدا کرد اینایی که بودن الان خودشون آخر تجربن، البته که مثل هر انسان دیگه ایی نقاط ضعف و قوت دارن اما سوار کارن حرفه ایی شدن بچها و روحیاتشونو میشناسن متقابلن اخلاق اینهام دست کاربرها اومده
بهتر نیست بجای اینکه منتظر بشیم ببینیم جبر و تقدیر قراره چیکار کنن خودمون نه ببخشید خودت شاهکاری که مخصوص خودته را بزنی و اوضاع محله را بهبود ببخشی؟ البته اگه تصمیم داری نگهش داری
و اینکه راستش کلی بهم برخورد پست مهر ماهم حدود ۱۲ ساعت معطل شد واسه بررسی واسه همین از بچهای کادر ناراحت شدم الان دونستم ماجرا چی بوده
همین دیگه برم گم بشم خخخخخخخخخ

ببین، برنامه ی خاصی که الان توی ذهنم مبنی بر تخته شدن اینجا باشه نیست. بالاخره اونا صاحب اختیار خودشون و تصمیمی که دسته جمعی گرفتند هستند و نمیشه ما خودخواه باشیم بعد از این همه لطفی که به محله داشتند فکر کنیم وظیفه ای داشتند یا مجبور‌شون بدونیم واسه ادامه ی کار. منظورت از شاهکار رو متوجه نشدم. اگه منظورت اینه که تیم قبلی باشند، این نظر خودشونه که نباشند واسه همینم هست که شاهکاری در این خصوص از طرف ما نمیتونه در کار باشه. دوازده ساعت؟ اینجا باید به ۴۸ ساعت هم عادت کنی واسه انتظار و انتشار! خخخ. پنج شش نفر کجا و ی نفر کجا! اینه که بعله. فعلا از مرحله ی گذار گذر کنیم بینیم چی میشه. راستی، لذت ببر از زندگی. یادت نره!

سلامن علیکم بر مدیر تک و تنهای محله
الان باس بوخونی: من مدیر تنهای شبم خخخ
چیزه,آقا, میگما: به نظرم کار خوبی میکنی تک مدیره کنی.ولی اینجوری حجم کاری خودت همچی نرررررم میره بالا.
من نصف بیشتر پستتو تو گروه محله خوندم بعد حال نداشتم read more بزنم دیگه مستقیم اومدم که پاسخ هم بدم
برای هر سه عزیزمون: خانم پریسیمای گرامی عمو چشمه نازنین و شهروز خان گل گلاب آرزوی موفقیت دارم
و خودتم که ایشالا حسابی از پس کاری که میخوای بربیای
راستی, نزدیکیاب رو دیروز دانلود کردم و امروز استفاده خیلی دمت گرمه
ارادت فراووووون

من مدیره تهنای شبم، مهر روشنی بر لبم!
حجم کاریم که میره بالا ولی بعضی از دوستان وعده هایی مبنی بر همکاری دادند. بالاخره من به شما هم‌محلی ها ایمان دارم. اگه من شما رو هیچ وقت تهنا نگذاشتم، اگه در این سایت زودتر از اینا تخته نشده، واسه این بوده که شما هم‌محلی های با معرفت هم منو تهنا نگذاشتید! “تا زمانی که شما هم محلی ها باشید، توپم نمیتونه تکون‌مون بده”. این جمله ای بود که توی پادکست سال پیش واسه تولد محله گفتم!
راستی، خعلی خوشحالم که نزدیکیاب رو حالشو بردی!
لذت ببر از زندگی محمد جان!

نه منظورم برگردوندن تیم قبلی نبود منظورم ابتکار عملهای خلاقانته که فقط بذهن خودت میرسه اگه بدهن من برسه که شاهکار خاص مجتبی نیست هست؟؟؟؟
اوووووووووووووه ۴۸ ساعت انتظاااااااااااااااااار یکی بیاد به مدیر کمممممممممممک کنه واسه بررسیها

اولین شاهکارم همین بود دیگه. که بگم ۴۸ ساعت تا از خودتون یکی به جای من فریااااد بزنه! خخخ سعیم بر پایدار بودنه اینجاست. مطمئن باش. اینجا چه روزی یه بازدید کننده و ماهی یه پست داشته باشه و چه یک میلیون تا، واسه من تا ابد گوشکنه و مفهوم محله بودنش رو از دست نمیده.

راسی چی شده دقیق؟ من نمیفهمم چرا؟ خخخخخخخخخخخ… بر و بچ قدیم رفتن کنار؟ خو چرا؟ اینا که تا دیروز خُرَم و خندان قدح لاله بِدَست بودن که؟
عجبا… اصی سر در نیمیارم از کارادون… اصی گیجم کردین.

اه. چقده آیکیود بالاس آجی جونی؟ گفدم که. از جایی شروع شد که من گفدم سایت به مدتی سه هفته تک مدیره باشه که هم اختلاف درون سازمانی بین مدیرا و ویرایشگرا مدیریت بشه، هم اختلاف های برون سازمانی مبنی بر تمایل خیلی از کاربرا نسبت به تک مدیره بودن سایت احترام گذاشته بشه. گفدم آزمایشی اجراش میکونی اگه بد بود برمیگردیم به روالی همین پریروز. خب اونا گفدند نع. و رفتند.
همه رفتن، کسیییییی، دوروبرم نیست،
چنین بی‌کس شدن، در باااااورم نیست.
اگر این آخرووووو این عاااااقبت بوووود،
که جز قندون کلاهی بر سرم نیست!
چقدر بالا و پایییییییییین دارهههه دنیا،
چقدر این روزگااااار، دلگرمه با ما.
ی روز دوروبرم صد تا کامنت بود،
منو الان ببین رها ی رها!

سلام بر موجی
من مدت کمیه در محله عضو هستم تغریبا یک سال ولی مدت کمی نیست یک سال
من در این مدت دیدم چقدر زحمت می کشیدن با همه سختی ها و مشکلات سایت رو بخوبی هدایت می کردن حتی در برابر برخی اعتراز های نا حق با صبر و شکیبایی برخورد کردن
واقعا حیف بود چنین مدیران با تجربه و لایق رو از دست دادیم
و به واقع کار جمعی و گروهی و مشورتی خیلی بهتر از کار تک نفره از آب در میاد ولی خوب بازم امیدوارم موفق باشید

ولی محله با عمو چشمه و شهروز و پری سیما واقعا با نظم و قوی بود

از ی چیز این محله خوشم میاد. اینکه من یا تو یا این یا اون نداره. محله ی ما همیشه کار خودشو میکنه اونم اینه که همه رو دور هم جمع میکنه تا از هم یاد بگیریم و با هم خوش باشیم. مهم نیست کی چی کاره هست، مهم اینه کی اهل محله!

سلام
خب اولش بگم که از رفتن دوستان خوشحال نیستم، ولی همینطور که تلفنی هم بهتون گفتم به خاطر هدف هایی که محله رو براش تأسیس کردید، در حد توانم کمک و همکاری خواهم کرد. از غروب تا الآن قدری گیج شدم! خخخ.
در مورد غلطهای املایی هم این مسئولیت رو قبول نمیکنم که دقیقا کاری رو که پریسیما انجام میداد، انجام بدم. منظورم گوشزد کردن غلطهای املایی به صورت ناشناس هستش. ولی در حد توانم و سوادی که دارم، سعی میکنم پستها رو بدون غلط ویرایش و منتشر کنم. کاری که قبلا هم همین کار رو میکردم.
با عرض معذرت، بذارید یه نکته رو هم رک بگم. من فقط در حد همین ویرایشگری مسئولیت قبول میکنم. منظورم اینه که اگه خدای نکرده سوء تفاهم یا دلخوری پیش بیاد، من مسئولیت نمیپذیرم. مگر اینکه به شخص خودم مربوط بشه، و مثلا کسی از شخص خودم دلگیر بشه. یعنی ساده تر بگم. من شهروز، پریسیما و عمو چشمه نیستم. نازنین هستم با همون مسئولیت پیشین.
آهان راستی همۀ اینها که نوشتم نظر شخصی خودمه. در مورد رفتن دوستان هم فقط در حد همین خبر که شنیدم میدونم، و خب شاید دوستان برای مخالفتشون با اون طرح دلیل یا دلایل خودشون رو دارند که به طور صد درصد نمیدونم.

و اما روشنک جان، در مورد پست شما هم بگم که، این چند روز شهروز مسافرت بودند و بیشتر کارها رو پریسیما انجام میداد، راستش روز چهارشنبه شب زیاد حالم خوب نبود و ظاهرا پریسیما هم آنلاین نبود. این شد که پست شما دیرتر منتشر شد.
جا داره صمیمانه از زحمات دوستان تشکر کنم. انصافا این یکی دو ماه آخر من به خاطر کسالت یا شاید درستتر باشه بگم کسالتهایی که داشتم، کمتر توی محله کار میکردم، و بیشتر زحمات با دوستان بود. البته الآن خوبم و انشا الله در حد توان در خدمت دوستان خواهم بود.
ببخشید کامنتم خیلی طولانی شد.
موفق باشید.

خب خُلی خره. حیف این بچاس از دسشون بدی. دلشونا بدست بیار. بذار یه چن روزی استراحت کنند بعد وخسا برو بیارشون. خودت تنهایی نه اینکه نتونیا، خوبم میتونی ولی خو حوصله موصله سایت داری نداری که. دنیای حقیقی برات شیرینتره تا دنیای مجازی. دیگه بعد این صد سال شناختیمت. اینجا رو باس سپرد به اهلش… خره تو اهلش نیسی… تو همون اهل لذت بردن از زندگیتی در دنیای فیزیکی و حقیقی با آدما و غذاها و گشت و گذارا و تجربه هایی که دوسشون داری. تو آدم نیشستن پای محله نیسی… گلابی بازی در نیار فرزندم…خخخخخخخخخخخخخخ… اینایی ام که نیشستن و از بیرون گود هی هوار میزنن لنگش کون مجتبی، خودت تنهایی مدیریت کون مدیریت خودت عشقه … اینا تو رو نمیشناسن. خودت که نمیتونی به خودت دوروغ بگی! اینا رو ولشون کن. بیخیالشون شو. حالا شاید یه هفته بیفتی رو غورت برنامه ها رو منظم پیش ببری ولی بعدش میریزه همه چی گِل هم، چون تو از پای سیستم وخمیسی میری سرسره بازی با بچه هایی که عاشقشونی و دوستت دارن و دوسشون داری و اینجا میره تو فضا… وخی وخی همین پستا با کامنتاش حذف کن که تو اهل نیشستن پای این محله نیسی، دلت با اینجا نیس. اون بچا دلشون اینجا بود. یکی چن روز نمیومد وخمیسادن میرفتن دنبالش می آوردنش!!! تو اهلش هستی؟ نه به مرگ همساده بغلیدون…خخخخخخخ… نسبت به تک تک کامنتا احساس مسئولیت میکردن! تو احساس مسئولیت نسبت به کفش خودتم نمیکنی… دوروغ میگم؟ نه خداییش دوروغ میگم؟ خو باس واقع بین بود. سایتای دیگه واس چی تا دم سقوط رفت؟ واس خاطر اینکه شهروز و چشمه و پری نداشتن… عمو چشمه سر ناهار و وسط مهمونی و تو درشکه پست تأیید میکردن! وسط مهمونی که همه داشتیم گل میگفتیم گل میشنفتیم شهروز نگران پست فاطمه حسینی بود که یه غلط املایی داش عنوان پستش، اونقد پیگیری کرد تا درستش کرد. اینا کم چیزی نیس… یا وقتی قضیه پست زهره و توهینی که بم شد پیش اومد من فقط و فقط بخاطر تلفن پری بود که برگشتم. به والله برنمیگشتم اگر زنگم نمیزد و بام صحبت نمیکرد! من خبر از اختلافات احتمالیتون ندارم… نمیخوامم بدونم. بمن ربطی نداره. من فقط چیزایی رو که به چشم دیدم رو برات مثال زدم.
راحت از دستشون نده. همینطور دورا دور مدیریت کون مث قبل. نیا تو گود. کنار بمونی اون حس عشقی که بچا بت دارن از بین نمیره. همین طور در هاله بمون بی سیاست…خخخخخخخخخ… خدایا من تا کی باید این چیزا رو یاد شوما بدم؟ چقده ساده این شوماها. وخی وخی بقول خودمون جمش کون…خخخخخخخخخخ… یه زمونی هوار زدم تو یکی از پستا سرت که از خودت بت ساختی برا بچا… خب حالا که ساختی خرابش نکن. وقتی پست من چن روز بره تو صف بررسی نه تنها فوشت میدم… بلکه وخمیسم میرم دیگه پش سرمم نیگا نیمیکونم… به جدت…خخخخخخ…

والا من فقط ی طرح آزمایشی دادم، حالام چیزی نشدس، فوقش اگه نتونستم، به همه میگم نیمیتونم درشو لاکو مهر می زنم وخ میسم میرم پی زندگیم. دیگه. اونا رو نیمیشد که مجبور کرد که آخه! اونا که خب معتقدی دلسوز سایتن، حتما ی صلاحی دیدن که پیرو طرح من کلا رفتن! دمشونم گرم که تا بودن سعی کردن هوای اینجا رو داشته باشن! بر منکر زحمات‌شون لعنت! بوگو بش باد!

سلام مجتبی.
به نظر من این کسانی که نام بردی جزو بهترین های سایت هستند و کارشان هم از روی نظم و انضباط است. من خودم شخصا به این عزیزان ارادت خاصی دارم و این عزیزان در نوع خودشان خیلی زحمت کشیدند و چه بسا گاهی اوقات خیلی ناملایمات را هم تحمل کردند.
اما از طرفی هم مالک این سایت خودت هستی و حق تصمیم گیری داری. اما من پیشنهاد می کنم که این عزیزان را از دست نده. چون وجود این دوستان در کادر مدیریتی یک نقطه مثبت به شمار میره و به بهبود کیفیت و روند رو به جلوی سایت کمک می کنند. مخصوصا بخش روابط عمومی که مهمترین بخش هر نهاد و ارگانی است. امیدوارم که بهترین تصمیم را بگیری.
مثل همیشه شاد و موفق باشی.

سلام
نمیدونم چی بگم؟؟
یا اصلا چی بنویسم
فقط اینو بدون که اگر این سه نفر نباشند,
چون جاشون را خیلی خالی میبینم؛
منم, نمیتونم بیام هرچند میدونم برات اصلا مهم نیست
وقتی پری با دلسوزی میومد غلط ها را گوشزد میکرد و تو الآن میگی اشکالی نداره که سایت غلط هم داشته باشه یعنی یه جوری ارزش کارش را بردی زیر سوال,
یا آقای حسینی که با دل سوزی کامل شبانه روز برای این سایت زحمت میکشید, خب حتما اینم میگی خب خواست زحمت نکشه
یا آقای چشمه که به خاطر این سایت با همه درگیر میشد
خب حتما میگی خواست درگیر نشه
خب این گوی و این میدون,
ولی اشتباه کردی اشتباه محض
خواستی کمی روش فکر کنی بعد بیایی عنوان کنی
که اگر هم پشیمون شدی بتونی بدون هیچ مشکلی اشتباهت را جبران کنی
فقط خیلی دلم براشون سوخت
خب صلاح مملکت خویش خسروان دانند

رهایی فعلا دو گروه خوشحالن. نه سه گروه خوشحالن .
اول دشمنان گوشکن که کم نبودند . کسایی که به خون مجتبی و سعید درفشیان تشنه هستند .
دوم دوستان ابله که شهروز و پربسیمارو باعث در گیری میدونستن .
گروه سوم یک نفره و اون کسی نیست به جز رعد بارانی دانا .
خیلی خوشحالم که دیگه شهروز و پریسیما دیگه در اینجا زحمت نمی کشن . شهروز که دو سال از عمرو جوونیشو پای اینجا ریخت . آخرش چی ؟

مجتبی نبین خوندی . کی پرت کرده ؟کی بهت وعده داده . خخخ آخه اونایی که بهت وعده دادن همه پوشالین عززززیزم .
به شخصه هرزگاهی از شهروز و پریسیما ناراحت شدم و توی کامنتامم ناراحتیمو به وضوح گفتم . ولی این دلیل نمیشه که خوبی های بی دریغشونو نادیده بگیریم . و پر از کینه شتری بشیم و بگیم اگه اینا نباشن اینجا بهشت برین میشه . واقعا متاسفم . محله بدون این سه تن و علی الخصوص شهروز مثل یک عمارت بی ستونه . میگی نه …. من مرده و همه شما زنده .

از نظرم همه رو نمیشه یک جور قضاوت کرد و گفت همه پوشالیند. شخص یا اشخاصی که من بهشون پیشنهاد همکاری دادم اگه قرار باشه کاری کنند، از روی عشق انجام میدن وگرنه خودم تا بتونم باشم هستم و بعدشم به قول خیلیا خدا بزرگه!
میدونی رعد؟ منم اتفاقا همینو معتقدم. کسی که فکر کنه من و شهروز توی روابط عادیمون الان کوچکترین اختلافی داریم یا مثلا فکر کنه شهروز باعث درگیری های اینجا بوده یا مثلا فکر کنه شهروز به خواست من رفته یا مثلا فکر کنه من کوچکترین شکی در تأثیر شهروز بر اینجا دارم، دور از جونت خیلی باید احمق تشریف داشته باشه. به هر حال، اونقدر شهروز دوست داشتنیه که منم مثل تو واسش خوشحالم که الان دور از نگرانی واسه اینجا، لذت میبره از زندگی!

سلام مدیر جان!
میدونی نمیدونم! واقعن نمیدونم!
نمیدونم چی بگم!
برای ۳تا دوست عزیزه مون هم آرزو موفقیت میکنم. خیلی برا اینجا زحمت کشیدن و خیلی حرفها شنیدن
واقعن علان حس نوشتن ندارم
تکلیف خودم رو با خودم نمیدونم اصلن
اگه با خودم تکلیفم مشخص شد بازم میام مینویسم
راستی! امروز ۱ساله توی این محله هستم خخخخ. فعلن میرم بای!

درود بر مجتبی گرامی… آرزوی شادمانی و سلامتی دارم برای این سه عزیز و امیدوارم علارقمِ نبودن در جمعِ تیمِ مدیریت، همچنان به عنوانِ عضوی از محله و به عنوانِ دوستانِ ما حضور داشته باشند به هر اندازه که فرصت کنند، حالا شده با انتشارِ مطلبی یا نگاشتن دیدگاهی… می دانم با وجودِ مشغله های کاری، بسیار دشوار است رسیدگی به امورِ اینجا، تصور می کنم با برنامه ریزی و درایتی که دارید از پسِ این کار بربیایید، اگر بزرگوارانِ دیگری نیز همچون خانمِ نازنینِ گرامی در انجامِ ویرایشِ مطالب کمک حالتان باشند طبعا کارها روانتر پیش خواهند رفت… برقرار باشید…

دروووود بر موجی و هرکی این کامنتو میخونه. همین اولش پوزش میخوام از طولانی شدن کامنتم و عذر منو پذیرا باشین.
من تحلیل خودمو از این پست و اتفاقات اخیر مینویسم و امیدوارم مورد توجه خوانندگان گرامی و دوستداران محله قرار بگیره.
باید خدمتتون بگم این موضوع رو از چند جهت میشه بررسی و واکاوی کرد.
اول اینکه قرار نیست اتفاقی بیفته و همه چی آرومه و این فقط یه پست هست و مثل سایتای دیگه و مثل پستهای دیگه همگی سر کاریم خَخ.
دوم اینکه نقطه ی مقابل اولی هست و یعنی اینکه موضوع خیلی هم جدیه.
سوم ترکیبی از اولی و دومی هست. یعنی اینکه موضوع نه جدیه و نه هم شوخی. بلکه این پست یه هدفی رو دنبال میکنه و قراره به اون هدف برسه که نمیشه بنویسمش. کنجکاو نشین خَخ. تو خود اسکایپ واس موجی میفرستمش.
چهارم اینه که ما همگی اعم از کادر مدیریت و کاربر در معرض یه امتحان بزرگ قرار گرفتیم و موجی داره ما رو امتحان میکنه. شاید میخواد دلسوزان واقعی محله رو بشناسه. میخواد بدونه کی باشه. تا کجا باشه. آیا تحت هر شرایطی که تعیین کنه باش هست یا نه.
پنجم محله در حال متحول شدن هست و خب تو این تحول طبیعیه که یه سری جاها عوض بشند و یا یه سری اشخاص تغییر کنند و تفکرات جدید حاکم بشه.
ششم اصلاً موضوع شاید این باشه که قرار نیست مدیرا مشخص باشند. یعنی آخه پست یا کامنت هرکس که منتشر یا ویرایش بشه مشخص نمیشه که کی این کارو کرده و اسمش که نمیخوره و این قراره بین کادر مدیریت محرمانه باشه.
اینایی که نوشتم لزوماً به معنای درست بودنشون نیست و فقط تحلیل هستند که ممکنه هر کدومشون به وقوع بپیوندند و یا اصلاً هیچ کدومشون به وقوع نپیونده.

خب اگه باز هم چیز دیگه ای به ذهنم رسید میام و مینویسم.

و اما حرفای خودم.
۱. موجی غیر قابل پیشبینیه و خب نمیتونم بگم چی میشه و یا چی نمیشه. واس همینم تحت تأثیر جَو قرار نمیگیرم و زود هم قضاوت نمیکنم که چی میشه و یا نمیشه.
۲. اگه واقعاً قرار باشه مدیریت و کادر مدیریت عوض بشه خب این یه پروسه هست و باید یه روندی طی بشه نه سه هفته آزمایشی. مگر اینکه هدف دیگه ای باشه و یا افراد رو قبلش گزینش کرده باشی.
پس نتیجه میگیریم این طرح سه هفته آزمایشی پرست از ابهام.
و سنگ بزرگ هم همیشه گفتند که نشانه ی نزدن هست خَخ.
چون اینججوری محله به هم میریزه و خب ممکنه با ریزش کاربر مواجه بشه که بعید میدونم مدیر آگاهی چون موجی اینو بخواد و بپذیره.
پس تا این پروسه مشخص نشده باشه و افراد جایگزین مشخص نشده باشند و روند انتقالی طی نشه, من این طرح سه هفته آزمایشی رو بیشتر از یه شوخی زیرکانه ی دنیای مجازی تلقی نمیکنم خَخ.
۳. ولی در نهایت اگه خب شوخی نباشه و کاملاً هم جدی باشه میگم که تحت هر شرایطی من اینجام, حتی اگه پستهام ماه بعد منتشر بشند.
والا خب. چه طور من حق دارم به کارم به زندگیم برسم بقیه نرسند. مگه داریم. مگه میشه.
متأسفانه و با عرض تأسف خیلی از ما به جای اینکه تو دنیای واقعی زندگی کنیم و نتیجه شو بیاریم تو دنیای مجازی, تو دنیای مجازی زندگی میکنیم و نتیجه شو میبریم تو دنیای حقیقی.
۴. از رفتن هیچ کس هم خوشحال نمیشم و به بدترین شکل ممکن واقعاً ناراحت میشم و دلم میگیره. و دوست دارم با وجود همه ی تفاوتها در کنار هم باشیم که زندگی ارزشش به همین با هم بودنها هست.
۵.از اینکه شهروز هم کار پیدا کرده یه دنیا خوشحالم. از اینکه همه ی ما بتونیم به دنیای واقعی برگردیم و تجربیاتمونو بیاریم تو دنیای مجازی خوشحالم. از کار پیدا کردنامون. از لذت بردنامون تو شهر بازی و سفر رفتنامون. از بچه دار شدنامون. از ازدواج کردنامون واقعاً ذوق میکنم و خوشحالم.
۶. از همه ی کسایی که صادقانه و با جون دل واس اینجا از زندگیشون, از وقتشون و از عمرشون مایه میذارند هم صمیمانه تشکر خودمو ابراز میکنم و میگم ازتون ممنونم.
ولی در خصوص خداحافظی با کادر مدیریت هم میگم هر وقت واقعاً تصمیم به رفتن شد خب اون موقع یه پست بدرقه زده میشه و ازشون به بهترین شکل ممکن تشکر میکنیم و ازشون خداحافظی میکنیم. البته من همیشه تشکر میکنم ولی منظورم بیشتر خداحافظی و قدردانی هست.
یعنی اینجوری بگم نتیجه غیر قابل پیشبینی هست واس همینم نمیخوام چیزی بگم که ضایع بشم خَخ.
پس اینجوری میگم من. اگه بودین که خدا رو شکر که سایه تون بالای سرمونه و دستمونو میگیرین و اگرم نبودین واسه تون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم موفق و خوشبخت باشین.
فقط من ضمن تشکر از خانم پریسیما که واقعاً با صبر و حوصله غلط هامونو بهمون یاداوری میکرد و ضمن تشکر از شهروز که واسم عزیزترینه و خیلی اذیتش کردم که البته هدفم غیر از انتقاد نبوده و هر چند اشتباهاتی هم داشتم و امیدوارم منو ببخشه, از عمو چشمه هم تشکر میکنم که با تغییر سیستم و بعد از اینکه روابط عموم محله شد محله رونغ بیشتری گرفت و خون جوشید تو رگهای محله.
واه سه تاتون از خدا هر چی میخواین رو آرزو میکنم.

هرچند همیشه حرفای خودم رو میزنم و لایک کردن حرفای شخص دیگه ای رو دوست ندارم ولی با بیشتر حرفای آقای بی ادعا موافقم،
این یه سیاست هست مگه کشکیه که این کارا رو بکنی تو طول سه هفته،؟!
امیدوارم این طوری نباشه که واقعا به من یکی که برمیخوره،
بچه که نیستیم بخوای ما رو امتحان کنی،!
در صورت جدی بودنش هم چطوری سه نفری با هم یه دفعه تصمیم گرفتن؟!
و اینکه باز هم اگه جدی بخوام نگاه کنم همون وقتی که گفتیم در کنار سه نفر بقیه رو به کار بگیرین که هم بار سبکتر بشه و قضیه احتمالی الآن پیش نیاد هم اینکه بقیه که استعداد ویرایش و بقیه کارها رو دارن، آموزش کامل و جامع ببینن که به قول خودت یه دفعه ای تنها نشی و پستا تو صف بمونن واسه همین الآن گفتیم،
نه کهیه دفعه همه برن و حتی کامنتی هم نذارن که شک ما به مشکل خوردن رابطه بین شماها بیشتر بشه بعد هم بنویسی کسانی که این طوری فکر میکنن دور از جون احمق هستن!
نه خودت بودی چه فکری میکردی که یکی از سه نفر کامنت هم نذاشتن،
در آخر اینکه من با وجود فرازها و نشیبهای محله و با وجود اینکه خیلی جاها هم انتقاد کردم بودم و حس میکنم که خواهم بود،
فقط اگه در حد یه شوخی یا آزمایش و چه میدونم امتحانه که ما مثلا پست و کامنتهامون بمونه تو صف و ویرایش نشه و از این حرفا، و بعد به این نتیجه برسیم که آقا ما اشتباه کردیم که هر از گاهی انتقاد کردیم، همین جا بهتره تمومش کنی و مطمین باشی که من از حرفایی که تا حالا زدم پشیمون نیستم چون انتقاد در جهت پیشرفت بوده و نه دشمنی،
سه دوست بزرگوارمون هم که من ارادت زیاد به خصوص به دایی چشمه دارم، اختیار زندگی و اهداف خودشون رو دارن، من که نه اصراری میکنم که برگردن نه نه اصراری دارم که حتما عوض بشن،
فقط طبق معمول و حرفی که تو پستهای انتقادی هم میزدم میگم بار رو سبک کنید، همین
و اینکه تا جایی که میدونم حد اقل تا دو سه روز پیش که مشکلی نبوده این سیاسته که خودتون تصمیمشو گرفتین و بدونین اگه این طوری باشه هزار بار ما ها رو تحقیر کردین و بیشتر باعث ریزش میشین،

سلام مجتبی
ببین راجع به تغییرات واقعا هیچی نمیتونم بگم و نباید هم بگم
من با هیچ چیز کاری ندارم,فقط یه چیز خیلی منو اذیت میکنه,اونم دیر منتشر شدن پست ها هست
مثلا ببین من یه پست دیشب فرستادم,هنوز که هنوزه منتشر نشده,حد اقل ای کاش کسایی رو که میشناختی و بهشون اعتماد داشتی رو نویسنده میکردی!اینطوری واقعا آدم اذیت میشه

سلام مجدد.
ببخشید اولش بگم که اگه احتمالا از بین حرفام بوی مخالفت استشمام میشه هدفم نه آوردن و اذیت کردن نیست، از اونجایی که در همۀ زمینه ها کاری رو که میخواییم انجام بدیم، باید جوانبشو بسنجیم، اینه که با اجازه نکاتی که به ذهنم میرسه رو مطرح میکنم. ممکنه بهم بگید که بهتر بود این نکات رو خصوصی میگفتی. به نظرم اگه برای هممون اتمام حجت بشه بهتره.
کسانی که در پست انتقاد از محله نظرشون تک مدیره شدن اینجا بود به چند دسته تقسیم میشند.
یه دسته دوستانی بودند که به نوعی حرفشون متناقض بود. از طرفی فقط مدیریت شما رو قبول داشتند، و از طرفی هم حرف از خرد جمعی میزدند. حالا خودتون قضاوت کنید: چطور میشه که سایت فقط توسط یک نفر اداره بشه و خرد جمعی هم وجود داشته باشه؟! پیدا کنید پرتقال فروش را!
دوستانی هم بودند که حتی با وجود ویرایشگر هم مخالف بودند. یه سری به کامنتای اون دوتا پست بزنید. بمانه که بعضیها هم فقط همون روزا ازشون کامنت دیدیم و اتفاقا عضو سایت هم نبودند. الآن هم که فعلا ازشون خبری نیست! خخخ.
اگه خاطرتون باشه خود شما دو سال پیش بود که یک پست که نه، چندتا پست منتشر کردید و از دوستان خواستید که در مدیریت سایت به شما کمک کنند و حتی یادمه نظرتون این بود که شما بشید یه کاربر ساده و مدیریت سایت دست بقیه باشه که اتفاقا اکثریت کاربران مخالف بودند، و حتی دوستانی که اومدند فقط قصدشون کمک و سبکتر شدن کارها بود. خب اگه دوباره به همون نتیجه دو سال پیش برسید، و این بار بخوایید از دوستان یکی به عنوان مدیر جای شما باشه، یا کسی قبول نمیکنه، یا اینکه ممکنه دوباره بین اون شخص و کاربران مشکل پیش بیاد.
دقیقا همین که رهگذر توی کامنتشون گفتند.
ببخشید صریح نظرمو مطرح میکنم. در لفافه حرف زدن و نوشتن رو بلد نیستم.
اینها هم که نوشتم نظر شخصی خودم هست، و خب این چند ساعت زیاد فکر کردم، یعنی چه بخوام چه نخوام ناخودآگاه فکرم مشغول میشه! به هر حال باز هم تصمیم گیری با خودتون.
بازم اگه نکته ای به نظرم رسید مطرح میکنم.
موفق باشید.

ببین. کاملا درست میگی. من به همین تیم سابق هم توی این دو سال، هزار بار گفتم من با اختیار خودم و در سلامت عقل، میخوام ی کاربر ساده بشم و هزار بار پیشنهاد کردم ی ارشد از بین‌شون انتخاب بشه تا من بتونم بیخیال مسئولیت و اداره ی اینجا بشم. چندین جلسه خصوصی داشتیم. جدی و شوخی، هر طور بود مطرح کردم. هیشکی زیر بار نرفت. من این ی تیکه رو نمیتونم بیرون از لفافه حرف بزنم ولی در همین حد بدونید که گاهی وقتا تفاوت دیدگاه ها در کارد، خیلی دردسر‌ساز‌تر از اونی میشد که فکر کنی. اینه که گفتم همه چی سر جاش باشه، فقط ی نفر تصمیم گیرنده، حذف کننده، اضافه کننده و پاسخ دهنده باشه. باور کن هر کاری کردم، کسی زیر بار گوشکن نرفت. چون یا نباید باشه، یا اگه باشه، باید یکی باشه که مسئولیتش رو هم بپذیره. الان هم یه مرد پیدا بشه، من سه سوت همه چی رو تحویل میدم میرم. از خدامه. ولی تا هستم، سعی می کنم تا آخرین باقیمانده از انرژیم مایه بذارم واسه اینجا.

درود! مجتبی میگما… یه روز بیا پیش من و رمز و رموز کار را یادم بده تا خودم کمکت محله را بچرخونم و دیگر کسی نتونه منت سرت بگذاره که کمکت کرده و کسی نتونه مدیریتتو زیر سؤال ببره و خودم با مدیریتت همه ی کارهارو انجام میدهم و روی حرفت حرف نمیزنم و با هر سازی که بزنی برایت میرقصم و مطیع فرمانت هستم و بدون نظرت آب هم نمیخورم… فرمان فقط فرمان تو… مدیریت فقط مدیریت تو و من فقط مرده شور هستم و ضامن بهشت و جهنم کسی نیستم… اگه منو به کمکت بگیری من طابع دستورات تو عمل میکنم و از فوزولی کردن در دستوراتت فراریم… تو به کمک نیاز داری نه به فوزولی در مدیریت… خدا یکی: مدیر یکی: مدیریت یکی: اجرای برنامه های مدیریت بدون فوزولی در کار مدیریت خیلی مهم است که کمتر کسی پیدا میشود که انجام دهد و من هستم…!

سلام مجدد
از دیشب تمام فکر و ذکرم شده این ماجرا اصلا نمی فهممش، یچیزی با عقل ناقص من جور در نمیاد اونم اینکه شهروزی که تمام هم و غم هست و نیستش محله بود و تمام وقت بالاسر سایت وای میستاد یهویی بگه من نیستم!!! منا بکشن باور نمی کنم شهروز سر همچین موضوعی بیخیال محله شده باشه، پریسیمایی که با این دقت و مشقت غلطها را پیدا می کرد و درستشونو مینوشت و یا هر کی دلخور میشد تا دلشو به دست نمی آورد آروم نمی گرفت هم یهویی بگه منم نیستم از همه جالب تر آقای چشمه با این تشخص و قار و آرامش که کلا چیزی به دل نمی گرفت و در هر حالتی یار و یاور کاربرها بود اونم یهویی عقب بکشه
حالا این طرحه واقعا اینقدر مهم بود؟ کاش یکیم حدود ۵۰۰ تا کاربر را آدم حساب می کرد میومد نظر ماهارم می پرسید
کاش اول یه پست میزدید نظر سنجی که مثلا یه همچین طرحی داریم موافقا و مخالفا بیان نظر بدن حالا اگه اکثریت قبول می کردن خو لابد این دوستان هم میپذیرفتن و احتمالش بود بمونن
اگر هم اکثریت مخالفت می کردن مدیر به احترام اکثریت و رعایت اصل دموکراسی بیخیال میشد
مگه اینکه حق با بی ادعا و مظاهری باشه و مدیر کلا هممونا در معرض آزمایش گذاشته باشه
فقط امیدوارم این ماجرا ختم بخیر بشه چون من یکی اعصاب معطل موندن پستامو ندارم

درود
چیزی که اتفاق افتاده نه سر کاری هست و نه متأسفانه قابل برگشت!
یعنی نه این که قابل برگشت بودنش محال باشه!
ولی با شناختی که من از دوستانم دارم، میدونم که قابل برگشت نیست.
ببینید بچه ها! اسرار مگویی میون نبوده که ما از گفتنش عاجز باشیم.
در واقع اتفاقات دقیقا همون جوری بوده که مجتبی نوشته.
بی هیچ کم و کاستی!
اون قدر هم با سرعت پشت سر هم این اتفاقات افتادن که من اگه جای مجتبی بودم نمیتونستم هیچ رقمه توصیفش کنم.
در هر حال من و شما نمیتونیم باعث بشیم دوستان برگردن و تنها راه برگشت احتمالیشون اینه که خودشون تصمیم بگیرن که در این صورت من به شخصه خیلی خوشحال میشم و بعید هم میدونم مجتبی از برگشتشون استقبال نکنه!
اما به این فرض بسیار محتمل که وضع همین جور که الان هست ادامه پیدا کنه، باید راهی پیدا کنیم که خلأ این دوستان جبران بشه!
این کار کار خیلی سختی هست و میطلبه که روزها، هفته ها و شاید ماهها وقت صرف کنیم تا چند نفر شخص مجرب برای کمک به اداره سایت داشته باشیم!
من به اونهایی که توانایی امور ویرایشی رو در خودشون سراغ دارن و به خصوص رزومه ای از قبل هم دارن و دلشون میخواد توی اداره سایت کمک کنن، پیشنهاد میکنم از طریق فرمهای تماس محله هم رزومه و هم تمایلشون برای کمک رو اطلاع بدن تا در صورت لزوم مدیریت سایت بتونه از کمکشون استفاده کنه!
البته الان هم با این که خیلی سختتر از قبل به نظر میاد، مجتبی تنها نیست و نازنین و من هم هستیم و کمک میکنیم.
ما هر کدوم در حد توان نمیذاریم کار روی زمین بمونه تا ببینیم بعد چی میشه و چطور پیش میره!

ببینین این بیشتر شبیه یه جوک هست،
به علت این که این سه نفر با تصمیم من هماهنگ نبودن خواستن جایگزین واسشون پیدا بشه، یعنی چه؟
یعنی کدوم تصمیم، یعنی مثلا این سه نفر سه هفته آزمایشی رو نپذیرفتن؟! یعنی خواستند که این سه هفته هم مدیریت و ویرایشگر باشن؟،
اصلا با عقل جور در نمیاد که این سه دوستمون با شناختی که من دارم این طوری رفتار کرده باشن؟! به قول بعضیا واه واه واه چه حرفا؟! هولتون دادیم تو برفا!! خخخخخخخخ
مگه داریم مگه میشه؟!!
من که تا دقیق واسم روشن نشه چه اتفاقی افتاده تصمیمی نخواهم گرفت،،
حتی وقتی به قول خود کادر، یه سری اومدن کوبوندنشون اینا برگشتن، حالا با یه تصمیمی که تو گرفتی مخالفت کردن و عقب کشیدن؟!
یعنی همین قدر ساده، ما هم پشت گوشامون مخملیه، ححح.!!!
البته نه که حتما بگم به من مربوطه و باید بدونم، ولی بالاخره پستی هست که کاربر محوره،
قطعامن کاربر به اقتضای متن پست، نظری میذارم و
تصمیمی که میگیرم یا انتخابی اگه قراره انجام بدم باید همه جانبه و آگاهانه باشه،
هیچ کدوم از کادر مدیریت حتی سایر وابستگان شهروز الدوله هم نیومدن که بیشتر شک بر انگیزه،
ببخشید اگه پست رفت به حاشیه ولی من آدمیم که کاملا نکته سنجم و نمیتونم به همین سادگیا از موضوعی بگذرم،
داییییی چشمهههههه،
شما حد اقل یه چیزی بگین،

ببین، تقریبا حرفی که به من زدن این بود: “درسته سایت مال خودته هر کاریش میخوای میتونی بکنی ولی باید برای تصمیم ما هم احترام قائل باشی. ما یا سه تایی به روال سابق کار می کنیم یا اینجور باشه یک لحظه هم نمیمونیم”. میدونی؟ خارج شدن از دایره ی عادت ها سخته. نه واسه تو یا هرکی، واسه منم!

مطلب سنگینه خیلی سنگین. میشه یکیتون بگین دقیقاً چی شده. چه اتفاقی افتاده. چه طرحی پیاده شده و قراره چی بشه. دلیل رفتن دوستان چیه و چرا.
محله ای که با رونق به کار خودش ادامه میداد یهو با یه زلزله مواجه بشه و اونم این اتفاق هست که در حال وقوع هست.
کلاً موضوع واسم گنگه و پر از ابهامات عجیب و کلاف سر در گم.
پس این ابهاماتو لطفاً برطرف کنین. مرسی.

درود! دوستان لطف کنند بجای اضطراب بیجا و نگرانی در محله با صحیح نوشتن کلمات به محله ی خود کمک کنند… لطفا با عجله ننویسید و با دقت نوشته های خود را بررسی و تسحیح کنید سپس ارسال کنید تا به ویرایشگر محتاج نباشیم!

درود دوستان و مجتبی گل و گلاب شمع و شمعدان چطوری؟؟
میگما این تعطیلیها احیانا سرت نخورده یه جایی؟
یا یه چیزی رو نزدند تو سرت
یا از عالم غیب یه چیزی فرود نیومده روی سرت
از شوخی که بگذریم به نظر میاد انگار یه طوفان شدید تو گوشکن وزیدن گرفته!
راستش من دقیق در جریان نیستم ولی این چیزایی که تا حالا از پست و کامنتها فهمیدم کلی علامت سوال واسم به وجود آورده که دوست دارم فقط به عنوان یه کاربر معمولی سایت بگم
انتظار جوابی هم ندارم ولی جواب هم دادی که دیگه لطف کردی
من فقط در حد اطلاعاتم صحبت میکنم و پیشنهادات دوستانه خودم را به عرض دوستان و به خصوص رفیق خودم مجتبی عزیز میرسونم
به امید این که راهگشا باشد
ببینید دوستان و مجتبی عزیز
من از بدو تولد گوش کن حتی قبل از گوش کن که مجتبی یه وبلاگ ساده داشت به این آدرس
http://besheno.blogfa.com
اینجا رفت و آمد داشتم و دارم و مطالب رو میخونم و طبعا به اینجا علاقه دارم و روش هم حساسیت خاصی دارم
البته من زیاد کامنت نمیذارم و سعی میکنم از حواشی به دور باشم مگر این که واقعا احساس کنم که وضعیت محله به خطر افتاده باشه
اون وقت بر خود وظیفه میدونم که اگر جایی لازمه برای حمایت از محله یا اگر نگرانی در مورد آینده محله حس کنم
اون وقت در حد یکی دوتا کامنت خدمت دوستان برسم و شاید بتوانم دین خودمو نسبت به دوستان عزیزم در محله عدا کنم
دوستانی که از آنها یاد میگیرم و این محله را با رفاقت هایشان با صفا و صمیمی کرده اند

خب میریم سر بحث
ببین مجتبی جان تو سر یه پست جنجالی که مورد اعتراض بعضی از دوستان قرار گرفت چند روز بعد یه پست دیگه گذاشتی که میخواهی انتخابات برگذار کنی و امورات سایت رو به هر کسی که تو سایت رای آورد محول کنی حتی میخواستی که خودت هم دیگه تو سایت به عنوان مدیر نباشی و همه چیز را به دست انتخابات به سپاری که مورد اعتراض خیلی از دوستان قرار گرفت منجمله خود من
بعضیها فقط اعتراض میکردند بعضیها فقط حمله میکردند
بعضیها میخواستند از این آب گلالود ماهی خود را صید کنند
بعضیها فقط ابراز ناراحتی میکردند و بعضیها هم راه حلهای جایگزینی ارایه میکردند!
سرانجام با خرد جمعی همه کاربران مدیران و به خصوص راهبر سایت سر یک آیین نامه به توافق رسیدیم و هر کدام از این کادر مدیریت، کاربران، ویرایشگران، بخش فنی و راهبر سایت شرح وظایف خود را دانستند و قرار شد همگی تبعیت کنند
راهبر سایت که مجتبی باشد به دلیل مشغله کاری و دلایل خاص خود که قرار بود انتخابات برگذار کند و همه چیز را به دیگران به سپارد و خود یک کاربر عادی سایت باشد با این آیین نامه جدید به جای این که به کل از سایت برود
با ایجاد یک ساختار کامل از مسئولیتش کاسته شد و قرار شد فقط به عنوان یک راهبر با وظایفی که در آیین نامه مشخص شده است به فعالیت بپردازد.
با این تفاسیر وقتی مجتبی این آیین نامه را میپذیرد و خودش بر سردر سایت قرار میدهد و هیچ گونه اعتراضی هم ندارد
این یعنی آیین نامه را به طور کامل پذیرفته است و مجتبی هم به عنوان راهبر سایت که یکی از ارکان سایت در آیین نامه سایت هست به طور کامل این آیین نامه را تایید و از آن تبعیت خواهد کرد.
دوستان میتوانند آیین نامه سایت که همه ما سر آن به توافق رسیدیم را یک بار دیگر بروند و مطالعه نمایند.

بگذارید با ذکر یک مثال که این محله را به یک کشور تشبیه میکنیم به بررسی مشکل سایت بپردازیم
ما قبلا اینجا یک پادشاه مهربان داشتیم و او بنیان گذار این کشور بود و همه به او احترام میگذاشتند
هر نظری که میداد همه میپذیرفتند و روی چشم میگذاشتند و همه دوستش داشتند
او توانسته بود همه را دور هم جمع کند و با تلاش و زحمت فراوان این کشور کوچک را بسازد و اسم آن را گوش کن بگذارد
تا در یکی از روزها او رسما اعلام کرد به دلیل کهولت سن، مشغله کاری، زن و زندگی و علاقه به لذت بردن هر چه بیشتر از زندگی میخواهد سایت را به دیگران واگذار کند
همه از این خبر شوکه و ناراحت شدند
همه از طریق رسانه های اجتماعی هم دیگر را خبر کردند و همه در میدان آزادی جمع شدند ولوله ای به پا شد و از مجتبی پادشاه محبوبشان خواستند که پادشاه باقی بماند و سایه خود را بالای سر کشور نگه دارد
از مردم اصرار و از مجتبی نپذیرفتن.
بالاخره با چک و چونه زیاد مردم پذیرفتند که به جای این که مجتبی تمام مسئولیتها را بر عهده بگیرد برای این که به او فشار نیاید تا بتواند به مشغله های زندگیش برسد و بتواند در دوران کهولت لذت بیشتری از زندگی ببرد او دیگر به عنوان پادشاه نباشد و حکومت را از پادشاهی به جمهوری تبدیل کند
ساختار و ارکان جدیدی ایجاد کند
البته او هم به عنوان راهبر در کنار مسئولین باشد و بر عمل کرد مسئولین نظارت کند ولی دیگر وظایف اجرایی نداشته باشد
با مردم در مورد مسایل کشور ارتباطی نداشته باشد و ارتباطاتش در حد هیات مدیره باشد
شایسته سالاری را برگزیند و مدیران لایقی را بر سر کار بیاورد
مدیران و ویرایشگرانی که مورد احترام و مقبولیت مردمی باشند
چنین اتفاقی هم افتاد
عقلا جمع شدند و با مشورت راهبر قانون اساسی جامعی برای کشور وضع نمودند.
مورد امضا و موافقت همه قرار گرفت و راهبر هم پذیرفت.
ارکان یا قوای جدیدی تاسیس شد
راهبر به حق مدیران لایقی را انتخاب کرد و سر کار آورد انسانهای شریف، معقول، دلسوز، کاری، مردمی و مقبولیت مردمی داشتند.
همه کار و مسیولیت خود را میدانستند
و کشور به سلامت از این بحران رهایی پیدا کرد
تا این که با گذشت زمان اختلافات کوچکی رخ داد که این اتفاقات برای مردم هم همچنان نامعلوم مانده است.
این اختلافات قطعا در هیات مدیره به وجود آمده است پس به ما ارتباطی پیدا نمیکند و موضوع مورد بحث ما نیست.
تا این که مجتبی راهبر کشور یک دفعه تصمیم میگیرد که تمام ارکان و قوای کشور را منحل کند.
حال این سوال پیش میآید که آیا راهبر میتواند ارکان و قوای یک کشور که در قانون اساسی کشور آمده است و مورد پذیرش شخص خودش و مردم قرار گرفته است را منحل کند و در واقعه حکومت را تغییر دهد؟

این سوالیست که مجتبی اگر دوست داشت میتواند به ما مردم جواب دهد و ما هم میتوانیم در این باره به او مشورت دهیم.

خب او میتواند این حرکت را انجام دهد چون او مالک سایت هست. و هر عملی را میتواند انجام دهد.
ولی بر اساس اصول اخلاقی و به لحاظ قانونی که خودش و مردم آن را پذیرفته اند نمیتواند این کار را انجام دهد. یعنی به خیر و صلاح نیست که این کار را انجام دهد و قانون اساسی که خودش جزو امضا کنندگانش هست را روی آن مهر باطل بزند و به قول امروزیها برجام را پاره کند! و قانون اساسی را زیر پا بگذارد
حال اگر بخواهد به صورت قانونمندتری این کار را انجام دهد میتواند دوباره این موضوع را به رفراندوم بگذارد و با رای مردم اختیاراتی که قبلا در دست خودش بود را دوباره دریافت کند
تا بتواند ارکان و قوا را منحل کند آن وقت این مردم هستند که دوباره اختیاراتی که قبلا مجتبی به مردم داده بود را به خودش برمیگردانند و این شایستهتر است.

خب این کل ماجرا بود بهتره مثال را کنار بگذاریم و خودمانی حرف بزنیم
ببین مجتبی جان داداش خوبم اگر قصد چنین کاری رو داری دست خودت هست و اگر من هم اومدم چیزی میگم هدفم صرفا جهت برقراری صلح صفا صمیمیت و پیشرفت محله خودمون هست
شاید هم اشتباه میکنم اون رو دیگه نمیدونم بقیه دوستان میتونن بیان نظر بدن چون منم خالی از اشتباه نیستم و شاید نظراتم درست و کامل نباشه فقط اون چیزی که به ذهنم میرسه رو اینجا مینویسم که شاید بتونه بهمون کمک کنه
ما همه یکی هستیم و من خودمو از تو و بقیه دوستان جدا نمیدونم و فکر میکنم باید همه به هم کمک کنیم. واسه همینم اینجا اومدم بعد از مدتها کامنت میذارم.
ببین مجتبی جان قبلا هم گفتم تو اداره چنین سایتهایی یا کلا انجمنهایی که بدون مزد و حقوق و داوطلبانه کار میکنند همیشه این مسایل هست همیشه این مشکلات وجود داره و این قضیه گریز ناپذیر هست و کاریش هم نمیشه کرد
مهم اینه که با گروهی کار کنیم که بتونیم این تنشها رو به حداقل امکان برسونیم
تو با هر گروه دیگری هم اگه کار کنی فکر نکن با اونها با مشکل برنمیخوری.
به نظر داداش مخلصت این کار رو نکن
اگه چنین کاری کنی دیگه سنگ رو سنگ بند نمیشه!
خیلیها به خودشون میگن فکر میکنند این مجتبی هر روز یه سازی میزنه ما باید باهاش برقصیم
اگه بیاییم تو کار و برای سایت کار کنیم و به هم نوعانمون کمک کنیم هیچ اعتمادی نیست بعد از یه مدت این مجتبی یه تغییراتی بده شاید یه ساختار جدیدی درست کنه و ما رو بندازه بیرون و ناخواسته آبرومون بره
همه بگن چی شده که مجتبی به این نتیجه رسیده که این کار رو کرده حتما اینا مشکل داشتند.
این بی اعتمادی میتونه به محبوبیت خودت و محبوبیت سایت و کیفیتش ضربه بزنه
الان چند بار این تغییرات رو در مدیریت سایت انجام دادی!
تازه داری میگی این کاری هم میخوای انجام بدی به صورت آزمایشی هست! یعنی امکان داره بعد به یه نتیجه دیگری برسی شاید یه ساختار دیگری بچینی!
این که نمیشه فدات شم ملت چی فکر میکنند کاربران سایت سردرگم میشن اونایی هم که میخوان باهات کار کنند هم هیچ امنیتی ندارند! هیچ انگیزه ای واسه اونا نمیذاری که داداش!
به نظر من این که شهروز عمو چشمه و پریسیما اگه نمیخوان کار بکنند به سه دلیل هست
یعنی در واقع من اگه به جای اونا بودم این سه دلیل رو می آوردم حالا من دقیقا نمیدونم اونا دلایلشون چی بوده.
اول اینه که تو آیین نامه سایت را پاره کردی انداختی دور آیین نامه ای که این همه روش زحمت کشیده شده و مورد توافق خودت و همه اعضای مدیریت و اعضای عادی سایت قرار گرفته
در واقع مثل این میمونه که تو قانون اساسی کشور خودت که راهبرش هستی را به دور انداختی
و اگه قراره کاری هم انجام بگیره تغییراتی ایجاد بشه باید اصولی باشه
دوم این که الان تو میگی شهروز سعید عمو چشمه برن کنار مدیر نباشند من خودم میخوام مدیر باشم اونم به صورت آزمایشی تا چند روز
حالا در نظر بگیریم چی میشه یعنی شهروز سعید و عمو چشمه به دلیل این که آدمای شایسته ای نبودند گذاشتیمشون کنار
سوم این که حالا اگه در نظر بگیریم که این طرح آزمایشی خوب از آب در نیومد اونها به چه رویی برگردند به سایت یعنی به این معنی هست که اونا نمیتونستن سایت رو اداره کنند گذاشتیمشون کنار
خب حالا که طرح آزمایشی جواب نداده عیب نداره دوباره برمیگردونیمشون به مدیریت و میذاریم به همین مدیریت ضعیفشون ادامه بدن.
خب این طبیعی هست باید بهشون حق داد که اونا انصراف بدن.
بیچاره ها خب چه کار کنند نمیشه که آبروشونو که به سختی به دست آوردن به هراج بگذارند.
والا اگه من هم جای اونا بودم با تمام علاقه ای هم که به سایت داشتم واسم راه دیگری باقی نمیموند باید میرفتم!
بیاییم منطقی به قضیه نگاه کنیم نمیشه بازیچه شد! البته من مطمینم که مجتبی چنین منظوری نداشته ولی خب اگر نیتش این نبوده ولی با این رفتارش اینطوری جلوه میکنه و نباید آبرو و احترام و شخصیتی که این دوستان بین ماها دارند با تصمیمات احساسی زیر سوال بره.
مجتبی جان تو میگی غلطهای املایی مهم نیستند این خودش یکی از مسایل مهم سایت بود که قرار بود بچه ها روش کار کنند
کلی پست گذاشته شد خودت هم روش نظر داشتی حالا چی شده که نظرت عوض شده
اتفاقا این قضیه میتونه روی املای نابینایان تاثیر بگذاره
فردا میخوان تو یه اداره ای کار کنند یا یه نامه بنویسند کلی غلط املایی مینویسند و این موجب میشه تواناییها و سواد یه نابینا زیر سوال بره.
ببخشید دوستان جاش اینجا نیست ولی بهتره بگم
من خودم تو فیسبوک تو یک پست انتقادی یه کامنت گذاشتم و کلی با آب و تاب قضیه رو همه جانبه نقد کردم و واقعا به نظر خودم نقد کامل و جامعی داشتم
ولی میدونید آخرش چی شد؟
یکی اومد زیر کامنت من به جای این که در مورد محتوای صحبتهای من نظر بده سه غلط املایی گرفت. دیگه بقیه هم ادامه دادند
و به کل ۴ صفحه ای که من نشستم تایپ کردم به باد هوا رفت!
این قضیه هم که تو سایت داره انجام میشه هم جنبه آموزشی داره هم از نظر زیبایی سایت چشم نواز و برای کسانی که بینا هستند وارد سایت میشن دل زدگی ایجاد نمیکنه.
من الان خودم نمیدونم تا اینجا چندتا غلط املایی داشتم که باید غلطگیرها بیان اصلاحش کنند خخخ 🙂

موضوع بعدی که خواستم بهش اشاره ای داشته باشم اینه که مجی جان تو میگی
طبق پیشنهاد
همگانی مبنی بر تک مدیره بودن سایت که در پست انتقادی چند ماه پیش مطرح شد، تصمیم گرفته بودم که توی سایت، فقط یک مدیر وجود داشته باشه و باقی دوستان کادر،
ویرایشگر باشند
تو اون پست کسی نگفته بود این دوستان رو بگذارید کنار اونایی که انتقاد میکردند میگفتند تو هم باش مسئولیت را به طور کامل به این کادر مدیریت نسپار که تعدادشان هم شاید به پنج تا هم نمیرسید. که این تعداد هم به هر حال حق انتقاد دارند چه عیبی داره
تازه بعدش هم تو پست انتخابات کامنت گذاشتند و پستی که فکر کنم مسعود گذاشت ضمن این که انتقاداتی داشتند از کادر مدیریت هم دلجویی کردند و اعلام همبستگی کردند
مورد بعدی اگر چنین تصمیمی گرفته بودی چرا همون موقع با یه پست به مرحله اجرا درش نمی آوردی کسی که با تو مشکلی نداشت
همه دوست داشتند که تو باشی چه عیبی داشت از همون روز اجراییش میکردی
اگر تصمیم داشتی پس چرا برعکس عمل کردی به جای این تصمیمت رفتی تصمیم دیگری مبنی بر برگذاری انتخابات با یک پست انتخاباتی روی سایت گذاشتی که کلی بچه ها رو از این کارت ناراحت کردی و خودت دیدی که چه جنجالی به پا شد
کلی بچه ها تلاش کردند که از این تصمیمت منصرفت کنند
آخرش تصمیم همگانی نتیجه ماندن مدیریت قبلی و آیین نامه محله شد!
به نظرم اتحاد همگانی بیشتر در پست انتخاباتی به چشم میخورد تا اون پست انتقادی!
البته به نظر و انتقادات اون دوستان هم باید احترام گذاشت و انتقاداتشان قابل حل و فصل بود
موضوع بعدی که میخوام مطرح کنم من در این چند سالی که اینجا هستم هیچ زمانی به این شکل سایت مرتب و رو به پیشرفت نبوده
قطعا این تیم هم میتونه بهشون انتقاداتی وارد باشه ولی همانطور که گفتم باید دید حجم کار در چه اندازه هست و این حجم انتقادات تا چه اندازه هست
و این که چقدر تنش زا هستند
به نظر من با این حجم کاری که کلی پست و کامنت به سایت میاد و تعداد اعضا که روز به روز به سایت اضافه میشه
طبیعتا نسبت به قبل انتقادات باید بیشتر هم باشه
ولی میبینید انتقادات به اون اندازه نیست. با در نظر گرفتن این که هر تیم مدیریتی هم نمیتونه خالی از انتقاد باشه
مجتبی عزیزم و سایر دوستان راستش من خودم عذاب وجدان گرفتم که نیام اینجا کامنت بذارم
گفتم بیام و دین خودمو نسبت به این دوستان زحمتکش عدا کنم چون من خودم شاهد تلاشها و زحمات این دوستان بودم
رهگذر چندتاشونو گفت
شهروز از خواب و خوراک و زندگیش برای اینجا گذاشت بیوقفه کار میکرد. شهروز و بچه های ویرایشگر پستها رو به سرعت منتشر میکردند و کلی دغدغه سایت و بچه ها رو داشتند
مثل قبل نبود که پستی ۲ روز طول میکشید که بیاد رو سایت
غلطهای املایی گرفته میشد
روابط عمومی که نگو تو این مدت کلی کار کرد گروه واتساپی محله که هم جنبه آموزشی داشت هم پل ارتباطی شده بود با بچه های واتساپی
و خیلی از اعضای جدیدی که ما تو سایت داریم از همین طریق وارد محله شدند
هر جا میشد در مورد محله صحبت بشه عمو اونجا بود تو گروه های مختلف تبلیغ محله رو میکرد
تو گروه پایگاه خبری نابینایان همیشه لینکهای خبری نابینایان که تو گوشکن منتشر میشد رو اونجا میذاشت
پیج اینستاگرام که مخصوص آشنایی افراد بینا با دنیای نابینایان هست کلی فالوور و بازدید کننده گرفته و افراد عادی دارند با محله و دنیای نابینایان آشنا میشوند
این فوق العاده هست و کلی میتونه فرهنگ سازی کنه
نباید اینها رو نادیده گرفت و چشم بر همه اینها بست
محله داره به همت تک تک دوستان همه اعضا و کادر مدیریت داره رونق میگیره و همه دارند سهم خودشون رو عدا میکنند.

بله همه این دوستان برای احساس و دل خودشون اینجا کار میکردند من هم قبول دارم کسی مجبورشون نکردند
اما وظیفه ما پس چی هست آیا نباید قدردان زحماتشون باشیم واقعا فکر میکنید این دوستان از قبال سایت به درجات بالای پیشرفت رسیدند
آیا پولی تو جیبشون ریخته شده که واسشون این کار اهمیت زیادی پیدا کرده
جز هدفشون کمک به هم نوعان خودشون بوده!
این بی انصافی من و شماست که به این دید بهشون نگاه کنیم و خیلی راحت بهشون بگیم برو به سلامت
وقتی این دوستان نزدیک که رفاقت زیادی هم بین تو و اونا هست به همین راحتی میذاری کنار
آیا فکر نمیکنی دیگران هم ترس از این داشته باشند که اونها هم به همین راحتی یا شاید خیلی راحتتر برن کنار؟
مجتبی جان تو که خودت دستت تو این کار هست و کاملا در جریان سختیهای کار هستی ازت انتظار نمیره داداش خوبم
همین الان اگر از بین اعضای سایت یک رای گیری یا یک نظر سنجی کنی متوجه میشی که چقدر از این تیم اعضا راضی هستند چون همه شاهد زحماتشون هستند
نمیگم منتقد اصلا نداریم ولی منتقد هم جزئی از یک جامعه هست که برای پیشرفت به ما کمک میکند
و باید گفت زنده باد منتقد. ولی تعدادشان همانطور که گفتم خیلی کم هستند

ببین دوست خوبم من تو رو میشناسم و میدونم چه قلب کوچکولویی داری
من هر چی با این عقل ناقصم حساب و کتاب میکنم
میبینم این رفتارها و تصمیمات اصلا مال روح نازنین تو نیست. تو روح بزرگ و لطیفی داری
من با خواندن پست و کامنتها متوجه شدم که در یک موقعیت پر فشار قرار گرفتی و یکجورایی در یک حالت احساسی قرار گرفتی.
فکر میکنم یک مقدار تنشها زیاد شده خودتم که اول پست در مورد فضای کاریت صحبت کردی
اینها ذهن تو رو آشفته کرده و موجب تصمیمات احساسی این چنینی شده

در آخر این که به عنوان دوست و برادر خودت و دوستدار محله خواستم پیشنهاداتی بدم
اول این که ساختار و آیین نامه سایت رو حفاظت کن چرا که با این کار به خودت و همه اعضای سایت احترام گذاشتی
دوم این حق تو هست که بتونی کادر مدیریت رو در صورت قصور دچار تغییراتی کنی
ولی برای قصورشان باید دلایلی بیاری که بقیه کادر مدیریت هم قانع و با تو هماهنگ شوند
چون به هر حال تو راهبر هستی خصوصیت و وظیفه اصلی تو توازن و به تعادل رساندن آرا و تصمیمات گروه مدیریت و حل اختلافات احتمالی آنهاست
و باید بینشان میانداری کنی و میانجیگری کنی و صمیمیت را ایجاد کنی
نه این که تغییر ایجاد کنی یا از اساس همه چیز رو تغییر دهی هرچند این تغییر مدیران در اختیار خودت هست ولی به عنوان آخرین راه هست
به دو دلیل. یک به دلیل این که مدیر خوب به راحتی ساخته نمیشه
دوم احترامی که باید به شخصیت اینها گذاشت چون چند سال کار میکنند و سابقه مثبت و خوب این بزرگواران بر همه آشکار و ثابت شده
پس قدری با آرامش و دست به عصاتر رفتار کنیم شاید بهتر باشد
سوم: اگر صلاح میبینی تغییری در کادر مدیریت بدی خب هر جور خودت صلاح میدونی
ولی اگه بخواهی یک دفعه چند نفر از مدیران رو کنار بگذاری بن مایه سایت از بین میره سعی کن با کمترین هزینه و به آرامی انجام بدی
ضمن این که دلایل قانع کننده ای برای برکناریشون داشته باشی که پیش وجدان خودت شرمنده نشی و شان و شخصیت اونها هم حفظ بشه.
چون این دوستان هم شخصیتهای شناخته شده ای هستند و کنار گذاردن آنها هم با توجه به شناختی که دیگران از این دوستان دارند به راحتی نمیتوانند اعضای سایت قانع شوند
پس اگر دلایل قانع کننده نباشد اعتبار خودت هم خدای نکرده زیر سوال میرود!
اینا رو گفتم چون دوستت دارم و میدونم این چنین شخصیتی نداری ولی چون در شرایط احساسی خاصی قرار داری سعی کردم تو رو متوجه فضای احساسی که در اون هستی قرار دهم
که با آرامش تصمیم بگیری که برای اعضای سایت همیشه همون مجی محبوب باقی بمونی و خدای نکرده به شخصیتت ختشه ای وارد نشه
چهارم هم ازت تقاضا دارم که همین تیم مدیریت بر سر کار باقی بمانند
چون واقعا خوب کار میکنند و شایسته تقدیر و تشکر هستند و اکثریت قریب به اتفاق اعضای سایت از این بزرگواران راضی هستند.
و این که به قول رهگذر تو نمیتونی از تفریح و خوش گذرونیت بگذری اون حال و هوای بیرون و لذتی که از زندگی میبری رو کم کنی و به سایت بچسبی
بیخیال اینها شو و همون راهبر محبوب محله باش که جات خوب مستحکم و مورد احترام همه هست
چون مایه افتخار همه ماها هستی مجی جون

راستی داشت یادم میرفت به نظر من به جای این که مدیر سایت باشی اگه میرفتی از این گزارش های خلاقانه از شهر میگرفتی
خیلی بهتر و دلنشین بود. من بی نهایت لذت بردم از اون گزارشی که از پلاسکو گرفتی خیلی عالی بود
من از این کارت عیده گرفتم و به زودی قراره تو همین مایه ها یه کاری انجام بدم
ولی جرقشو تو تو ذهنم زدی
میخوامت که باشی مجی. دمت گرم

راستی آخرش هم خواستم به شوخی بگم حالا مجی اگه قرار شد کسی رو تغییر بدی این شهروز رو بردار چون واقعا تمام زندگیشو روی این سایت گذاشته
دو ساله بهش میگم بابا بیخیال سایت شو یه کم به زندگی بیرون خودت برس تو کله پوکش نمیره. فکر کنم بهانه خوبی باشه که اینو برکنارش کنی که بدونه بابا دنیای بیرون هم صفای خودشو داره.
خودشو نابود کرده خخخخخخ 🙂

در پایان همه دوستان را به آرامش و صبوری دعوت میکنم که انشا الله با درایت همگانی به خصوص اعضای تیم مدیریت و راهبر خوبمان
این بحران را هم به خوبی و خوشی از سر بگذرانیم و چشم به راه آینده ای روشنتر برای محله با صفایمان باشیم
محله ای پر از صمیمیت لبخند و دوستی که همه ماها از آن خاطرات به یاد ماندنی در گوشه گوشه ی ذهنمان داریم و به آن افتخار میکنیم
به وجود تک تک شما دوستانم افتخار میکنم و انشا الله دست در دست هم به مهر در پی پیشرفت هم دیگر گام برمیداریم

حالا همه با هم یاااااااااااا علی مدد

حسین؟ خوب از جانب من بریدی، دوختی و به جای من بلند بلند فکر کردیا! ببین، کسیو کنار نگذاشتیم والا، موافقت‌شون بود والا، زحمات کسی نادیده گرفته نمی شد والا، اصلا تو انگار نمی فهمی من چی میگم! ببین، هیچ چیز تغییر نکرد، هیچ جا هم قرار نبود چیزی اعلام بشه. هیچ نقشی هم تغییر نکرده بود. فقط رویکرد ی تغییر کوچولو میکرد و اونم این بود که کسی حق نداشت بچه های کادر رو واسه اتفاقات سایت، بازخواست کنه. قرار گذاشته بودم هرکی هر مسئله ای داشت، بیاد مستقیم به خودم بگه. قرار نبود بگیم اینا خوب کار نکردند و باید برند. قرار نبود از مقام یا شأن کسی یک اپسیلن کاسته بشه. فقط و فقط، قرار بود بچه ها ی نفر رو به عنوان پاسخگو بشناسند. تو از اختلافات داخلی ای که پیش میومد و به قول خودت در هر گروهی ممکنه پیش بیاد بی خبری. اتفاقا من بر طبق آییننامه رفتم جلو. نهایتا، فعلا من اشتباهی که فکر می کنم درسته رو مرتکب میشم تا بینم چی پیش مییاد.

سلام مدییییییییییییر خادمی، به به،
عجیبه ی لحظه پستت حال و هوای قدیمو داشت؛
شما بودین و ما، امااااااااااااا نمیدونم خدا به خیر بگذرونه،
راسی از دیدن اسم سیتا حسابی خندم گرفت خخخخ
براتون و برای محله ای که دیروز خودت به تنهایی شروع کردی بزرگش کردی اما ناگهان،……. آرزوی بهترینارو دارم

سلام. به نظرم مجتبی تو از چنان سیاستی برخورداری که حتی بدترین اتفاقات و حرفا رو میتونی طوری بزنی که نه تنها کسی بدش نیاد بلکه تازه خوششم بیاد! و این همیشه هم خوب نیست! درست مثل همین بار!… .
یکی از عوامل توفیق این مجموعه در چند وقت اخیر ثبات در مدیریت مجموعست. بگذریم از اینکه تحت تأثیر چه عواملی و حتی چه کسانی اینطور بی مقدمه رفتی سر اصل مطلب اما قائده انصاف چیز دیگه ای میگه! و رفتار ناگهانی تو چیز دیگه ای… .
به هر حال فکر میکنم میارزه که دل چند نفر معدود از دوستان و همشهریان را به دست بیاری به قیمت هر بلایی که ممکن سر سایت و مجموعه بزرگ گوش کن بیاد.
ببین مثل خودت نوشتم!… .

سلااااااااااااااااااااااام کلییییییییییی نوشتم ولی ظاهرا حافظه محله یه کمکی با مشکل مواجه شده مثل خودم وقتی دیدگاهمو نوشتم و ارسالش کردم دیدم ای داد بیداد چند وقتیه توسط محله به بیرون پرتیده شدم.
بذار ببینم چیا نوشته بودم یکیش این که عااااااااااااااااااااالی تر از عالی میشه اگه اینجا تک میدره بشه و بازم مثل قبل به دست خودتون تنها اداره بشه.
البته به این معنا نیست که پریسیما و عمو چشمه و آقای حسینی کارشونرو بد انجام دادن بلکه کلیم دمشون گرم اما خاطره های خیلی قشنگی دارم از زمانی که خودتون تنها مدیرش بودین و یه عالمه خاطره قشنگ از محله داشتم
به هر حال باید دید چطوری میشه
درباره دانشگاه هم امروز اولین روز من بود قاره امروز بعد از ظهر بهم خوابگاهمو دوباره بدن و چون من امروز صبح کلاس داشتم تصمیم گرفتم به تنهایی برم دانشگاه
چون دانشگاه ما خیلی خیلی چیپ در پیچه یه کم پیدا کردن دانشکده و کلاسها سخته وقتی رسیدم خواستم از یکی راهنمایی بگیرم که دیدم از من صدا در مید از دانشگاهم صدا در میاد خلاصه یه کم وایسادم که دیدم یه دانشجوی پسر داره رد میشه با کلی امید و ارزو رفتم گفتم ببخشید ممکنه منو راهنمایی کنید تا دانشکده روانشناسی و کلاس فلان گفت بله حتما خلاصه دیدم که پسر مذکور ۳ ۴ متر اون ور تر از من داره راه میره و مثلا راهنماییم میکنه دیدم از دیوار راهنمایی بگیرم بیشتر موفقم تا ایشون یه کمی خجالت کشیدم ولی دیدم نمیشه باید این حرفو بزنم گفتم ببخشید میتونم دستتونو بگیرم پسره هم یه کمی خجالت کشید و اوضاعو سبک سنگین کرد و گفت اجازه بدین یه دانشجوی دخترو پیدا کنم و از شانس زیبای من یه دختر داشت رد میشد که من راهنمایی شدم و به کلاسم رسیدم اینم از انشای ما که اولین روز دانشگاه را چگونه گذراندید

خیلی عذر میخوام.
ولی بعد از این کامنت بلند بالای حسین مجبورم حرف بزنم.
چون احتمال میدم مجتبی خودش تحت این فشار زیاد نخواد چیزی بگه.
قهر خنکی که دوستان کردن همه چیز رو به هم ریخت.
بنا نبود تا وقتی پایلوت این طرح اجرا نشده کاربران از محتواش چیزی بفهمن و قرار این بود که ما آزمایش رو طوری اجرا کنیم که تا موقع اعلامش کاربران به همون روال پیشین کارهاشون رو انجام بدن.
طرح دقیقا این بود که سایت نه از نظر فنی بلکه راهبردی به صورت تک مدیره اداره بشه.
یعنی شاید اصلا لازم نمیشد نقش فنی کسی رو تغییر بدیم.
بذارید توضیح بیشتری بدم.
میثم یکی از دوستان ماست که نقشش از اوایل فعالیت گوشکن مدیر کل بوده.
ولی شاید خیلیها تا همین الان که من گفتم نمیدونستن نقش میثم مدیر هست.
آیا میثم از امکانات مدیریتی که در اختیارش بوده و هست هیچ استفاده ای کرده؟
تا جایی که ما میدونیم این طور نیست و این موضوع در مورد امیر سرمدی هم بعد از چند ماه فعالیت صدق میکنه.
تازه امیر اون موقعی هم که فعالیت میکرد نقش فنیش بیشتر ویرایشگر بود و از وقتی مدیر شد فعالیتش به عنوان مدیر خیلی کمتر شد.
الان هم با این که مدیره در اصل به عنوان یه نویسنده داره تو سایت فعالیت میکنه.
طرح مجتبی که البته منم صد درصد باهاش موافق بودم دقیقا این بود که به دلیل بروز اختلافات هر چند کوچیک که هر از گاهی باعث میشه یکی از کاربران به خاطر درگیری با یکی از اعضای تیم مدیریت سایت رو ول کنن، مدیریت راهبردی رو به صورت تک مدیره در بیاریم و بقیه اعضای کادر حالا نقش فنی شون میخواد مدیر باشه یا ویرایشگر، در چارت سایت به عنوان ویرایشگر به کاربران معرفی بشن.
یعنی ممکن بود من نوعی بازم توی امور فنی کمک کنم و ثبت نامها و کارهای از این قبیل رو انجام بدم.
ولی اگه مشکلی بین من و یکی از کاربران پیدا میشد، دیگه نمیتونستم تذکر مدیریتی بهش بدم و توی اون درگیری بیش از یه ویرایشگر نباید جلو میرفتم.
تو چنین شرایطی فقط مدیر کل یا ارشد سایت امکان براش بود که ورود کنه و درگیری پیش اومده رو رفع و رجوع کنه!
در واقع این طرح بسیار خوب این امکان رو فراهم میکرد تا اعضای کادر فارغ از اختلافاتشون با کاربران دیگه، صرفا به پیشبرد امور سایت کمک کنن و دغدغه رفع کدورت، آشتی دادن این و اون با هم دیگه و از این دست رو نداشته باشن.
این چیزی بود که مجتبی و من توی بحث چهار نفره ای که دقیقا طبق همون آیین نامه کذایی انجام گرفت فریاد میزدیم و شهروز و عمو چشمه یا نشنیدن و یا نخواستن که بشنون!
تازه ما بعد از کلی بحث بازم طبق همون آیین نامه که از اول میدونستم به لعنت خدا هم نمی ارزه، رأی گرفتیم که دو دو مساوی شد و برای سومین بار با
استمداد از آیین نامه که هر چی بدبختی میکشیم از همونه، باید راهبر یا مدیر ارشد تصمیمش رو اجرایی میکرد و خب طبعا مجتبی به عنوان مدیر ارشد دلیلی نداشت که رأی قبلیش رو عوض کنه.
از این به بعدش دیگه تقریبا واضحه.
مخالفین طرح با این که توی جلسه حرف از کناره گیری نزده بودن، چند ساعت بعدش توی یه اقدام هماهنگ دست از فعالیت توی سایت برداشتن و اول با تهدید به کناره گیری سعی کردن تصمیم مجتبی رو تغییر بدن.
بعد که مجتبی زیر بار نرفت و تصمیمش عوض نشد اینی شد که میبینید!
هر سه اعلام کردن که نه تنها بعد از آزمایش موفق یا ناموفق طرح، بلکه از همین حالا کنار میکشن!
توی کامنت قبلی گفتم اسرار مگو نداریم.
ولی اگرم چیزی بود که تا حالا نگفته بودیم این مشروح خبر بود که به اطلاعتون رسید.
من شخصا قضاوت خاصی در مورد این اتفاق دارم که عنوان نمیکنم و امیدوارم خودتون قضاوت درستی بکنید.
در هر صورت همون طور که قبلا هم گفتم این موضوع به نظر نمیاد که بازگشت پذیر باشه، مگر این که دوستان قهر کرده کوتاه بیان که خب نمیان.
طبعا اونها هم با دلایلی حق رو به خودشون میدن و به نظرم برای همینه که این قضیه رو بیشتر از این کش دادن صلاح نیست.

درود! خخخخ عمه جون منظورم بیشتر جابجایی حروف بود… تو هم بهترس اینطوری غلطهایم را بگویی… ص صابون… راستی چرا مدتیه از ملیسا و زحماتش در محله خبری نیست و کسی اسمش را نمیبره؟… مگه ملیسا جز ویرایشگران نبوده یا نیست؟… نکنه ملیسا اتفاقی برایش افتاده باشه که حرفی ازش به میان نیست؟… ملیسا اگه زنده ای زودتر بیا اعلام وجود کن… راستی منم مدتهاست که مدیر شده ام ولی در خفا کار میکنم که منت سر کسی گذاشته نشود!

با کامنت دوم سعید تصمیم گرفتم حرف بزنم. بنظرم طرح خوبی بوده اگه یک نفر پاسخگوی کاربران باشه بهتره. خود من قربانی این چند گونهگی مدیریت بودم. چند کامنت و پستم حذف یا ویرایش شد که نفهمیدم کار کی بود برای چی بود؟ هرچی هم اعتراض کردم فایده نداشت یعنی با سکوت و حذف برخورد میکردند. به مجتبی میگفتم میگفت که از هیچی خبر نداره. قرار بود روابط عمومی ارتباط بهتر و سازندهتری با کاربران برقرار کنه که ظاهرا اینطور نبود. اگر دوستانمون میپذیرفتند که همچنان فعال باشند خدمت کنند ولی جوابگو خود مجتبی باشه خیلی جالبتر و قشنگتر بود مگه این دوستان نازنین ما هدفی جز خدمت به سایت و همنوعان دارند پس نباید براشون فرقی بکنه که نقش مدیر تصمیمگیر داشته باشند یا غیر آن. هر سه این عزیزان دوستان خوب و محبوب و دوست داشتنی همه ما هستند و از همینجا ازشون خواهش میکنم که بنظر مجتبی احترام بذارند و با قهر و نبود خودشون اهالی محله با صفای گوشکن را ناراحت و رنجیده خاطر نکنند بچهها بیایید باشید بیایید مثل همیشه باشید وجود امثال شماها به محله نور و گرما میده. این رفتار شما نشون میده که احتمالا توقع و انتظارات بیشتری از نقش خودتون داشته اید که امیدوارم اینطور نباشه و فقط و فقط خواستار پیشرفت و شکوفایی محله باشید. اینم به شوخی بگم که با عمو مشورت نکردن این تبعات را هم داره خخخخخ. مجتبی گفته بود که همچنان در امور مشورتی مشورت خواهند کرد ولی خب ظاهرا ما خیییلیییی از مرحله پرت تشریف داریم که قابلیت مشورت هم در ما دیده نمیشود. بازم میگم طرحش در مجموع بد نبوده یک نفر پاسخگو باشه بهتره ولی این گفتهها و طرحها هیچ چیز از ارزش دوستان گرانمایهمون شهروز داداش چشمه و پری سیمای مهربون محله کم نمیکنه پس بازم و برای چندمین بار ازشون خواهش میکنم که همچنان با محله باشند با بچهها باشند امید که روی عموی بی مقدار را زمین نذارند و این خواهش و درخواست را بپذیرند. همگی پیروز و سعادتمند باشید.

بازم سلام . به نظرم بهتره این سه عزیز سکوت تلخشونو بشکنن و هر چی توی دلشونه بگن .
هر چند که میدونم هیچ کس از پس زبون آقای درفشیان و مجتبی بر نمیاد . خخخ چون حتی جایی هم که حق باهاشون نیست به قدری زیبا از الفاظ و کلمات استفاده میکنن که همه حقو در وهله اول بهشون میدن .
الان همه چی در ابهامه . چون این سه عزیز که سالها برای سایت زحمت کشیدن سکوت کردن و یک طرفه نمیشه به قاضی رفت .
از آقای چشمه و آقای حسینی و خانم حسنی می خوام که مهر سکوتو بشکنن . و بیان حرفهایی که به قول آقای درفشیان ناگفته نیستو از دیدگاه خودشون بگن . یا بهشون حق میدیم و ازشون دفاع میکنیم یا نه میبینیم حق با آقای خادمیه .
شاید هم به هر دو گروه حقو دادیم .
اما تجربه میگه این تصمیم یک دفعه گرفته شده .یا حداقل یک دفعه به گوش این عزیزان رسیده که این قدر اونا رو شوک کرده که جواب پیام و تماس آدمو نمیدن .
همیشه قدرت باعث غرور و غرور باعث زوال بوده ..اینو حافظه و تجربه تاریخی میگه . مدیریت تک نفره همون سیاست دیکتاتور مئآبانس که متاسفانه مردم جهان سوم بهش خو کردن .

تقدیم به موجی جون عزیزم.
سلام موجی. مدیر کل سایتا.
میخوام باهات گپ بزنم یه چند تا.
مدیر اولو مدیر آخر.
دوست مدیرا, رفیق کاربر.
یه اپسیلن خلل توی لذتت نیست.
یه ذره شک توی اصالتت نیست.
اسب مدیری رو حسابی تاختی.
من میدونم. هرچی سایته تو ساختی.
من دارم از بچگی فکر میکنم.
کل سایتا رو هی چک میکنم.
بالا میان مثل روز اول.
یه لحظه هم نمیمونن معطل.
بعد هزار تا انتقادو دعوا.
تموم نمیشه انگار این معما.
پایه ی عقل منکر تو سسته.
خلاصه ی کلام کارت درسته.
میخوام یه بار همینجوری خدایی
یه خورده اختلاط کنیم دوتایی
حتی اگه شده تو کامنت آخر.
یه لحظه هم گوش بدی به من کاربر.
غلط دارم ولی خودت میدونی.
شک ندارم هر چی بگم میخونی.
حرفامونم خیلی قشنگ میفهمی.
ولی خودت پست میذاری بدون معنی.
یه عالمه سوال توی ذهنمه
سرم داره می ترکه،جا کمه
مخم مث کلاف سر در گمه
چون که پرازمغلطه ی مردمه
بس که کامنت دیگران چرنده.
هر چی میگن عقل نمیپسنده.
البته کامنت منم چرنده.
هرکی خوندش حسابی سیر بخنده.
هرکی میاد یه چیزی میگه.
خودت بیا. بیا بگو دیگه.
میگم اگه وقتشو داری از دم.
هرچی سؤاله از خودت بپرسم.
رفتی رو سقف راهبری نشستی.
برای ما مدیر میفرستی.
اول میری تو شهر بازی.
بعد میزنی پستهای چاره سازی.
آدم اگه بی احتیاطی کنه
ممکنه اصلا یهو قاطی کنه
پیش مدیر که کار نشد نداره.
پس چیه این پستهای چند باره.
من اینجوری فکر میکنم همیشه.
اراده ی مدیر عوض نمیشه.
یه چی میگم، فقط نگی جفنگه
فک می کنم یه جای کار می لنگه!
خودت که مشکلاتو دیدی.
پس بایدم به فکرشون میبودی.
یه عالمه کاربر اوردی.
بعد اونا رو دست تقدیر سپردی.
به بعضیاشون قدرتو جاه دادی.
ولی خودت تو حاشیه افتادی.
پریسیما شد مدیر املایی.
ما میدونیم. زحمت کشید خدایی.
شهروزو کردی مدیر وردپرس.
بعد ما ناخواسته هی زدیم تو سَرِش.
کاری باهاش کردیم که فرار کرد.
همه مونو اینجوری بیقرار کرد.
عمو رو کردی مسئول محله.
هرچی میگفت: همه میگفتیم حله.
وقتی محله به رونغ رسید.
لذت ما کاربرا ته کشید.
الآن میگی من مدیرم. میتونم.
منم میگم قبول دارم میدونم.
بِهِت میگم تا تو هستی من هستم.
بخوای بری بار سفر رو بستم.
محله ساختی که خرابش کنی.
کاربر اوردی که عذابش کنی.
به خاطر گوش ندادن به طرحت.
بخوای بزنی زیر حرفت.
میگن همیشه بخشش از بزرگاست.
موجی کیه؟ بزرگ کل سایتاست.
قربون قدرتت تو که مدیری.
نابغه ی کل ابابصیری.
خودت بهمون کلی ماشالا گفتی
پست که گذاشتیم باریکلا گفتی
میگن طرف حرفتو گوش نکرده
جان خودم این دیگه خیلی درده
واللا اگه خواست خودت نباشه
خب معلومه کسی نمیشه باشه
میخوای که سایت بره تو هوا.
پس چرا بهمون گفتی مرحبا.
ما که خدا نکرده خر که نیستیم
ببو و خنگ و خاک تو سر که نیستیم.
تو این سایتا ببین چه غوغاییه.
کارای بعضیا خیلی تماشاییه.
با کلی ذوق یه سایتیو میزنن.
بعدش میان همونو از ریشه میکَنَن.
چی میشد تو سایت نداشتی.
ماها رو به حال خودمون میذاشتی.
با اینکه سایت خیلی خوبه.
ولی هرکی میخواد دیگریو بکوبه.
دست یه عدّه آدم طمع کار
یه عده ی دیگه شدن گرفتار
میخوای بری برو بابا برادر.
چیکار داری به اصغر و به اکبر؟
اونا که حرص سایتو دارن
پا روی حق دیگران میذارن
بیخودی گیر میدن به پست مَردُم.
جفتپا میرن توی کامنت مَردُم.
اینا که گفتم یه مشت حرف مفته.
پیش کسی نگی که کی چی گفته.
هرجور بگی ما که هستیم برادر.
ما عهدو بستیم از اول قویتر.

سلام.
حرف زیادی برای گفتن ندارم.
متأسفانه این مسایل خیلی برای سایت جالب نیست.
ولی به هر حال با توجه به کامنت دومی سعید درفشیان عزیز، باید بگم اتفاقاً با این طرح مسؤولیت مجتبی بیشتر و خیال ویرایشگران آسوده تر میشد.
ولی امیدوارم با خودتان به توافق برسید.
به هر حال هر طوری که تصمیم گرفتید، من در حد توانم حاضر به همکاری با شما هستم.
به امید روزهای بهتر.

درود! مجتبی جون خوشم میاد که هنوز یه پا مدیری و همچنان مدیریتتو حفظ میکنی و شیرینی و از وزوز مگسهای دور شیرینی مانند من نمیترسی… کارت خیلی عالیه… ادامه بده عزیزم… همچنان دست به کمر بایست و ادامه بده که خیلی عزیزی…!

سلام بر دوستان عزیز. مهرداد هستم. همون که در اون پست چالشی چند ماه قبل مجتبی را تشویق کردم که تمام امور رو به دست بگیره. به یاد بیارید این جمله منو: زنده باد دیکتاتوری کاریزماتیک مجتبی. دقیقا میدونستم که به قول سعدی دو پادشاه در یک ملک نگنجند. و حالا بسیار خوشحالم که مجتبی بعد از چند ماه به فحوای کلام من پی برد و به همون روال: محله مجتبی و دوستان: نابینایان، برگشت. البته از همه کسایی که تا الان برای این سایت زحمت کشیدن هم تشکر میکنم اما به نظرم بهترین کار همینه. اگه کسی واقعا این محله رو دوست داره باید به قول معروف پیه همه چیز رو به تنش بماله. اگه پستش هم دیر منتشر میشه نباید گله داشته باشه. به نظرم اسم این جا رو هم به همون محله مجتبی و دوستان برگردونید تا همه چیز به همون سادگی و صفا و صمیمیت چند سال قبل برگرده. ارادتمند همه دوستان.

سلاااام بچه ها!
بابا مرزش ی رفتن و موندنه. این همه هم جار و جنجال نداره. با شما هایی که ابهاماتتون رو مطرح کردید نیستم. شما خوب کاری کردید. همه ی ماجرا دقیقا همون چیزی بود که سعید گفت. من اهل خاله زنک بازی و حرف بردن و آوردن و حاشیه نیستم واسه همینم اینکه توی دو سه ماه اخیر تک مدیره نبودن چه مشکلاتی به وجود آورده رو چیزی راجع بهش نمیگم و فعلا خط میکشم دورش تا زمانی که آب ها از آسیاب بیفته، اون وقت میشه با روانی آرامتر صحبت کرد. اون چندتاییتون که خوب و قشنگ و گل و بلبل بلدید حرف بزنید و مطمئنا جایی رو موفق اداره نکردید و فقط هنر واژه چینی کنار همو بلدید، شما ها حرفاتون خیلی قشنگه ولی تا عمل هزاران میلیارد سال نوری فاصله دارید. سرتون زیر برفه و فکر می کنید اگه کسی رو نمی بینید، کسی هم شما رو نمی بینه. شما کامنت های قشنگ قشنگ خوب میدید ولی خب در حد همون نوشتن بلدید و میتونید. جماعت از جنس شما، یک روز حاضر به مشارکت در ویراستاری اینجا نیست. من از خوش گفتن کسی خوشحال نمیشم و از بد گفتن کسی هم ناراحت نمیشم. تصمیممو گرفتم که اداره کنم ببینم میتونم یا نمیتونم. یا میتونم. یا نمیتونم. خیلی ساده. دو دو تا، چهار تا. توی شروع اجرای طرح هم به کارد همینو گفتم و قبول کردند. گفتند اگه خودت باشی، مشکلی نیست. قبوله تا بینیم چی میشه. نگفتند نع. اون اولش نگفتند نع. نشستند فکر کردند، مشورت کردند، بعد از اینکه جلسه و اون روز کلا تمام شده بود، فرداش آمدند گفتند نع. مثل اینه که ی صورت جلسه رو امضا بزنی، بعد بگی ما امضا نزدیم یا حواس‌مون نبود یا هرچی. به هر حال، من از جمعه صبح که طرح کلید خورد، تا همین دیروز عصر، نقش بچه ها رو تغییر نداده بودم چون دقیقا تک مدیره بودن فقط شامل پاسخگویی یک نفری به کاربر ها و مدیریت تفاوت دیدگاه ها میشد. خود کارد ی دفعه گفتند ما نیستیم و تا قبل از اینکه بگند، من چیزی رو دست نزده بودم.
مظلوم نمایی یا شعار هم کاری از جایی پیش نمیبره. تونستم، میرم جلو. نتونستم، متوقف میشم. ترس نداره که! خجالت نداره که! دلشوره نداره که! واژه بازی نداره که! هرچه پیش آید، خوش آید. من واسم مهم نیست اینجا چند تا پست در هر ثانیه یا هفته منتشر میشه، واسم تعداد کامنت ها مهم نیست، واسم این مهمه که یکی اگه دنبال ی راهی چیزی اینجا گشت، بتونه پیدا کنه و به آموزش، استقلال و تفریحش کمکی شده باشه. همین و بس.
فعلا ما پست ها رو تقریبا نه مثل قبل به صورت ساعتی بلکه به صورت روزانه منتشر می کنیم. اگه میتونید، جا واسه همه ی شما هست. اگه با این روش راحت نیستید، فعلا امکانات ما در همین حده. من به نوشتن دست نوشته هام اکتفا می کنم و فوقش اینجا در حد ی وبلاگ نزول میکنه. تهش همین میشه دیگه. غیر از اینه؟ نویسنده شدن هم اینجا امکان پذیره. من اگه مطمئن باشم هر کودوم از شما پست فرستادن رو بلدید، پست غیر مرتبط و کپی نمی زنید، توی لینک فرستادن مشکلی ندارید و پست هایی که در موردش شک دارید رو به جای انتشار، می فرستید واسه بازبینی، شما رو نویسنده می کنم. هیچ مشکلی نیست. اگه هم نویسنده شدن شما موفقیت آمیز نبود، وضعیت‌تون مجددا ویرایشگر میشه. اتفاقا توی سایت های بزرگ، فعال ها نویسنده هستند و مطالب‌شون توی صف نمیمونه.
میدونید که دوستون دارم و گفتن نداره!
لذت ببرید از زندگی!

سلام به همه دوستان
تمام ماجرا رو از بعد از کامنت خودم تا الان رصد کردم و هی روش فکر کردم هی کمتر به نتیجه رسیدم
حتی با خوندن کامنت سعید درفشیان و خود مجتبی هم به نتیجه خاصی نرسیدم و یه چرا ی خاصی توی چهره ام مشهوده
کاش خانم حسنی, برادر شهروز و عمو چشمه گرامی حتی اگر قرار نیست اینجا در این پست مطلبی بگن یه پست جداگانه بزنن و در اون پست دلایلشون رو بهمون بگن تا خب یه کم از ابهامات ما هم کاسته بشه
ما جریان رو از طرف مجتبی و سعید شنیدیم به نظرم تا زمانی که جریان رو از زبون سه عزیزمون نشنویم هیچ قضاوتی نمیتونیم بکنیم راجع به این قضیه
البته این رو هم بیان کنم که من شخصا با خرد جمعی و شورایی بودن خیلی موافقترم تا تک نفره بودن
امیدوارم سر انجامی خوش در انتظار محله باصفامون باشه
ارادت فراووون خدمت همه.

خب مشکل همینجاست. من هم همینو میگم. اگر کسی هم قبول کنه که مدیر سایت بشه، قطعا با مشکلات زیادی مواجه میشه، چون همینطور که گفتم بیشتر کاربران با مدیریت کسی غیر از شما مخالف بودند و هستند، و شما رو مدیر ارشد سایت میدونند. البته طبق آیین نامه چند ماه پیش هم قرارمون همین بود که با وجود چندتا مدیر، حرف آخر حرف شما باشه. در مورد همین حذف و اضافه ها و همینا. شاید دوستان به درستی متوجه منظورتون نشدند. البته با توجه به کامنت جناب آذرماسوله به نظر میرسه این سوء تفاهم هم باعث کنار کشیدن دوستان شده باشه.
به هر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ببینید، شخصا برای سایت زحمتی نکشیدم که دلم برای از بین رفتنش بسوزه، اما با توجه به اینکه میبینم این سایت منبع غنی از آموزش و محتوا برای نابینایان هست، و از طرفی هم دوستان و مخصوصا کاربران براش خیلی زحمت کشیدند، اینه که کنار کشیدن و نهایتا تعطیلی سایت رو صلاح نمیدونم.
امیدوارم دوستان هم برگردند و ما هم خوشحال بشیم و هم با دلگرمی بیشتری بتونیم به فعالیتمون ادامه بدیم.
موفق باشید.

درود بر همه دوستان عزیز راستش واسه من مهم نیست که کی باشه و کی نباشه مهم این هست که سایت باشه تمام دوستان واسه من قابل احترام هستن شهروز و پریسیما و عموی دوست داشتنی همه عزیز و گرامی هستن ولی در نهایت این سایت هست که واسه من مهم هست انتظار بچه بازی هم از زحمتکشان واقعی این سایت ندارم میگم بچه بازی چون به این حرف اعتقاد دارم اگه بچه بازی نبود این دوستان تشریف فرما می شدن و چیزی در برابر این همه کاربر می گفتن و می رفتن تازه من متوجه مطلب دیگه هم شدم بعضی از دوستان دیگه هم در این موقعیت سکوت کردن و به نظر می رسه که دسته بندی هایی هم در خفا صورت گرفته من از هر سه دوست عزیز مون که واقعا به گردن این سایت حق دارن تمنا می کنم برگردن واقعا من جای خالی این عزیزان را احساس می کنم به مجی هم میگم تحت هر شرایطی من هستم هر چند من فقط یه کاربر ساده هستم ولی یه چیزی در گوش خودت تنها میگم که فقط یه حدس هست مجی جون خدا کنه نخوای محله را ببری روی هوا و بعد بری توی اتاق مجتبی و خودت را زندانی کنی

درود بر شما دوستان عزیز.
میدونم که شاید بازخواست بشم از فرستادن این کامنت و میدونم که احتمال حذف کامنتم هست. ولی به هر حال لازم بود نکاتی رو بنویسم.
حدود بیست و یک ماه پیش بود که وارد تیم مدیریتی شدم و دو سه ماه بعد از من هم عمو چشمه و پریسیما به ما اضافه شدن. اون اوایل با حضور من، عمو چشمه، عمو حسین، کیوان، سعید، مجتبی، ملیسا و پریسیما، توی اتاق کنفرانس محله هر هفته کنفرانس برگزار میشد و در مورد مسائل سایت صحبت میشد. اونجا تصمیماتی گرفته شد و اجرایی شد. مثل این که کامنتهای بیرون از حساب کاربری توی صف بررسی برن، کاربرها دیگه فقط حق انتشار کامنت از داخل حساب کاربریشون دارن، پستهای کپی تعدادشون محدود بشه و این که نویسنده ها رو به مشارکت کننده تبدیل کنیم تا پستهاشون در صف بررسی قرار بگیرن. تمامی این تصمیمات، با همفکری هم بود و مجتبی هم خیلی وقتها خودش پیشنهاد کننده ی طرح بود. حتی در این شرایط عده ای ما رو به پادگانی اداره شدن گوشکن متهم کردن و خواستن که مجتبی به کمک سایت بیاد و شرایط رو اصلاح کنه غافل از این که مجتبی خودش داره این قوانین رو میذاره و ما فقط مجری هستیم.
خیلی وقتها مجتبی مخالف یه طرحی بود و ما همه موافق و اجرا نشد. مواقعی هم مجتبی خواست کاری رو انجام بده و ما مخالف بودیم و انجام هم شد. عمو حسین و بقیه که الآن در گروه مدیریتی نیستن شهادت میدن که خیلی وقتها جلسه ی همفکری توی اسکایپ تبدیل به جلسه ی چشم گفتن به مجتبی میشد.
اما در مورد این که اینجا پادگانی اداره شد من چند نکته رو بگم:
۱: در کل قرار بود پستهای کپی حذف بشن و با اصرار من و بقیه مجتبی حاضر شد این پستها تعدادشون محدود بشه که اوایل ۵ پست بود و بعدها شد ۳ پست. پس ما خیلی مهربون تر از مجتبی بودیم وگرنه الآن هیچ پست کپی منتشر نمیشد.
۲: با این که مجتبی همه ی نویسنده ها رو برداشت، باز هم من تعدادی رو برگردوندم و خواستم که خودشون پستهاشون رو منتشر کنن.
۳: با تصمیم مستقیم مجتبی، قرار بود گوشکن حق عضویتی بشه. یعنی قرار بود کاربرها حق عضویت ماهانه یا سالانه بدن. قرار بود لینکها فقط به کاربرها نمایش داده بشه و هر کس میخواست از لینکها استفاده کنه باید پول میداد که من و بقیه ی بچه ها محکم جلوی این کار ایستادیم و فقط سعید بود که موافق بود.
۴: قرار بود در کل امکان ارسال کامنت از بیرون برداشته بشه و فقط کاربرها حق دادن کامنت رو داشته باشن. ولی با اصرار من و بچه ها بود که مجتبی کوتاه اومد و قرار شد کامنت غیر کاربرها در صف انتشار قرار بگیرن.
۵: طرح تذکر دادن غلطهای املایی که مجریش پریسیما بود، با اصرار خود مجتبی ادامه پیدا کرد. حتی وقتی مدتی تعطیل شد، مجتبی باز هم خواست که راه اندازی بشه.
۶: در تمام این مدت، مجتبی اصرار داشت که هر کس قهر کرد اصلاً لزومی نداره که ازش دلجویی بشه. معتقد بود اینجا حتی اگر روزی یه بازدید کننده هم داشته باشه، کافیهو لازم نیست ما ناز کسی رو بکشیم. این رو صرفاً به خاطر این گفتم که اگر از فردا کسی نیومد بگه چرا دلخوری خیلی تعجب نکنید. بعید میدونم از فردا ناز دوستانی که هفته ای یه بار قهر میکردن و ما نازشون رو میکشیدیم خریداری داشته باشه. پس یه فکری واسه خودتون بکنید.
بعد از مدتی کنفرانسها دیگه برگزار نشد و به نوعی کارها مکانیزه پیش میرفت. رسیدیم به زمانی که بحث ورود مطالب مذهبی پیش اومد و من و امیر و اشکان حدود سه ماه تلاش کردیم تا تونستیم موافقت مجتبی رو بگیریم که پستهای مذهبی به شکلی که میبینید منتشر بشن. ولی وقتی این طرح اجرایی شد، هر پست مذهبی به بهانه ای از طرف مجتبی برمیگشت یا به شدت ویرایش میشد. یکی شعرش از نظر مجتبی ناقص بود، یکی تحریک کننده بود، یکی فلان بود. کسانی که پست مذهبی زدن میتونن گواه باشن که پستهاشون قبل از انتشار چه شکلی بود و بعد از انتشار چی شد. اینها رو گفتم که بدونید اگر اینجا شد پادگان، منشأش مجتبی بود نه من که فقط یه مدیر بودم که اینجا رو میچرخوند و سیاست گذار کلانش مجتبی بود. کسایی که میگفتن قبلترها همه راحت بودن و همه چیز آزاد بود، هیچ وقت از مشکلات نگفتن. از حقارتی که بابت مریم و سپهر این سایت کشید نگفتن و از سوء استفاده هایی که اینجا شد نگفتن. با این حال، اون آزادی ها اگر از طرف مجتبی داده شده بود، این محدودیتها هم از طرف مجتبی بود نه ما.
در ادامه من برای جذابتر شدن سایت، مسائلی مثل آمار بازدید، پربازدیدترین مطالب، بیشترین لایک شده ها، مطالب تصادفی، فعالترین نویسندگان پست و کامنت و پیام خصوصی رو اضافه کردم. بعد از مدتی، به دلیل افت سرعت سایت خیلی از این امکانات از طرف شخص مجتبی برداشته شد و متأسفانه باز هم خیلیها فکر کردن که مقصر حذف این امکانات ما و به خصوص من هستم.
اما ماجرا از کجا شروع شد؟ ماجرا دقیقاً از وقتی شروع شد که مجتبی مخالفت ما رو در خیلی مسائل دید. در مورد پولی شدن اکانتها، در مورد ورود مطالب مذهبی که این یه مورد به شدت ناراحتش کرد و در مورد مسائل دیگه که بالا توضیح دادم. بارها و بارها به من میگفت که میخواد از گوشکن بره و برای خودش یه وبلاگ بزنه و یا این که میخواد برای دانشآموزا یه سایت راه بندازه و این که دیگه نمیخواد اینجا فعال باشه و از این حرفا. دلیلشم این بود که اینجا دیگه مطالب مذهبی و کپی داشت و خیلی مسائل بود که مجتبی تمایلی بهشون نداشت. من حتی توی صحبتهام باهاش بهش گفتم که اگر بخواد میتونیم باز هم تصمیمات جدید بگیریم و شرایط رو طوری که مورد نظر تو باشه تغییر بدیم. ولی مجتبی سیاست بیتفاوتی رو در پیش گرفت و گفت که هرطور میدونیم تصمیم بگیریم و نظر خاصی نداره.
در این میان گروه واتساپی محله راه افتاد و با استقبال بینظیری هم مواجه شد. نظم حاکم به این گروه مثال زدنی بود و عمو چشمه به بهترین شکل اون گروه رو مدیریت میکرد. ولی مجتبی به عنوان مدیر ارشد محله، حتی خودش از گروه لفت داد و حاضر نشد توی گروه بمونه. بعد از مدتی گزارشهای عجیبی از داخل گروه به مجتبی رسید که خیلی واقعیت نداشت و مجتبی تصمیم به انحلال گروه گرفت که به هر شکل منصرف شد ولی جرقه ای شد برای زدن پست اردیبهشت و شروع شدن داستان انتخابات. البته ما قوانین محله رو هم در این میان نوشتیم و بعد از چهار سال قسمت قوانین محله با درایت بانو راه اندازی شد و قوانین نهایتاً به تأیید مجتبی هم رسید. قسمت راهنما هم که حرکت خیلی خوبی بود توسط خود مجتبی راه اندازی شد که باعث شد خیلیها سؤالاتشون رو دیگه از ما نپرسن و مشکلاتشون رو خودشون حل کنن. بسته شدن ثبت نامها و ارسال درخواست برای عضویت هم طرح سعید بود که باز هم با موافقت کامل مجتبی انجام شد و این هم یکی از نکاتی بود که به من بخت برگشته نسبت میدادن.
زمانی که بحث انتخابات پیش اومد، مجتبی خواست که سایت رو واگذار کنه که ما نذاشتیم. خواستیم حد اقل اگر هم قراره این اتفاق بیفته با انتخابات باشه که دیگه اون ماجراها پیش اومد و خودتون دیدید که چی شد. حتی توی اون پستها بود که مجتبی کامنت گذاشت و گفت که دیگه میخواد عیاشی کنه و بره سراغ وبلاگی که برای خودش درست کرده و دیگه خیلی کاری به کار اینجا نداره و افسردگی گرفته و از این حرفا که همشو بارها به خود من گفته بود و من هر بار مدت طولانی باهاش حرف میزدم و تا حدی موضوع رو حل میکردم. حتی توی وبلاگ خودش هم در این مورد نوشته بود که سایت گوشکن خراب شده و به قولی گند خورده توش و همچین چیزی که من عین مطلب یادم نیست براتون بگم.
مدتی که از اجرای آییننامه گذشت، پیج اینستاگرام محله راه افتاد و الآن دو هزار نفر بینا دارن دنبالش میکنن. همه چیز آروم بود و روابط عمومی با قدرت کارش رو انجام میداد. عمو حسین و عدسی که معتقدن روابط عمومی ضعیف بود، خودشون بارها با عمو صحبت کرده بودن. مقاله های کاشان رو روابط عمومی به عمو حسین برگردوند و نقشش رو از مشارکت کننده به نویسنده تغییر داد. خیلیهای دیگه بودن که با رایزنی روابط عمومی به سایت برگشتن. کارهای فنی سایت با کیفیت بالایی انجام میشد و فضاهای آپلود و ثبت نامها به سرعت به متقاضیانشون ارسال میشد. پستها و کامنتهای در صف کمتر از ساعتی منتشر میشدن و مشکلات پستها در اولین زمان ممکن به نویسنده هاشون اطلاع داده میشد تا برای انتشار اونها مشکلاتشون رو برطرف کنن. حتی برای تولد گوشکن، مجتبی به هیچ وجه مایل به ساخت پادکست نشد و با اصرار من این کار رو کرد و این رو هر کس اون پادکست رو بشنوه تصدیق میکنه. زمانی که باید هزینه ی سالانه ی گوشکن تأمین میشد، بدون این که پستی منتشر بشه، در عرض حدوداً یک هفته یک ملیون و دویست هزار تومن پول برای گوشکن جمع کردیم که دو سوم این مبلغ رو خود اعضای تیم مدیریت از جیب گذاشتن و مابقی رو از افرادی که نمیخواستن نامشون فاش بشه تأمین کردیم و بر خلاف هر سال که پست زده میشد و پول جمع میشد، این بار خیلی راحت هزینه ی یک سال گوشکن تأمین شد و آب هم تو دل سایت و کاربرهاش تکون نخورد. اینها اگر موفقیت نیست پس چیه؟ در تمام این مدت مجتبی تقریباً هیچ کار اجرایی نمیکرد و تنها ناظر به مسائل بود و حتی از پستهای شخصیش هم خبری نبود. حتی تقریباً هیچ وقت توی گروه واتساپی که به عنوان اتاق مدیران گوشکن ساخته بودیم نمیومد و پیامها رو گوش نمیداد و اگر هم بهش زنگ میزدیم که بیاد پیامها رو بخونه میگفت که نظری نداره و خودمون هر کاری میخوایم بکنیم. هیچ اهمیتی تصمیمات ما و سایت براش نداشتن. هممون میدونستیم که مجتبی مجبور به پذیرفتن نقشش شده و تمایلی به مدیریت اینجا نداره. با این حال بارها و بارها مجتبی اعلام کرده بود که میخواد گروه واتساپی و پیج محله رو منحل کنه که به هر شکل نظرش رو عوض کردیم. توی کارهای روابط عمومی هم بارها وارد شد و حتی سر موضوعی که خیلی هم پیچیده نبود نیمه شب با پریسیما تماس گرفت و صحبت کرد که البته مشکلی هم نیست. راهبر بود و حق داشت مداخله کنه.
اما چرا الآن این اتفاق افتاد؟ خیلیها میگن کامنت سعید منطقی بود و درست هم میگن. اگر واقعاً همه چیز اونطور که سعید میگه بود، خیلی هم خوب بود. اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه اینه که مجتبی از دخالت توی کارش خسته شده. نمیخواد دیگه کسی به جز خودش تصمیم گیرنده باشه. مجتبی توی اون جلسه، فقط به احترام رفاقتمون از من و عمو خواست که ویرایشگر بشیم. وگرنه من بعد از سه سال میفهمم که مجتبی منظورش چیه. مجتبی روش نشد عذر ما رو بخواد و به خاطر حفظ احتراممون ویرایشگری رو به ما بخشید. مدتها پیش بود که فهمیدم مجتبی دیر یا زود من رو برکنار میکنه و این رو دیروز انجام داد. مجتبی توی پستش نوشت ما کشیدیم کنار. ولی واقعیتش اینه که مجتبی با زبون بیزبونی ازمون خواست بکشیم کنار. گفت ویرایشگر بشید و دیگه کاری به کار هیچ چیزی نداشته باشید. این یعنی شما فقط کارگریتون رو بکنید و همین هم که گذاشتم بمونید باید کلی ممنونم باشید. من واقعیتش جایی که احساس کنم زیادی هستم نمیمونم. مجتبی ما رو نمیخواست و روش نشد بگه و از طرح آزمایشیش استفاده کرد. در صورتی که من میدونستم آزمایشی در کار نیست و بیست روز آینده هیچ اتفاقی خلاف میل مجتبی قرار نیست بیفته و این صرفاً یه اخراج محترمانه هست. جالب هم اینه که در تمام طول جلسه، بارها مجتبی حرف از قهر کردن چند نفر از همشهریهاش رو زد که سالها توی گوشکن بودن و الآن دلخورن و ما کاری برای رفع دلخوریشون نکردیم. این در حالی هست که مجتبی هیچ وقت نگفت مثلاً فلانی از اهواز یا فلانی از اردبیل یا فلانی از شیراز چرا دلخور شدن و فقط نگران قهر اصفهانیها از گوشکن بود. کسانی که دلخور از مجتبی بودن کم نبودن. ولی براش اهمیت نداشت. ولی دو سه نفر از اصفهانیها که از ما انتقاد داشتن و دلخور بودن، به شدت ذهن مجتبی رو مشغول کرده بود.
به هر حال من قصد برگشتن به هیچ پست و نقشی توی این محله نداشتم و ندارم. ولی قرار بود به عنوان کاربر اینجا فعال باشم و پستهای شخصیم رو منتشر کنم. تا اینکه دیشب وارد حساب کاربریم شدم و دیدم که نقش کاربریم به مشارکت کننده تغییر کرده. یعنی من حتی اندازه ی یه نویسنده هم پیش مجتبی اعتبار نداشتم که اجازه ی انتشار پستهای خودم رو لا اقل داشته باشم. من که توی این مدت بالای دو هزار پست رو منتشر کردم، حالا باید پستهام رو بفرستم توی بازبینی. من خیلی بیشعورم. شما که فهمیده اید بگید اگر جای من بودید چه واکنشی نشون میدادید؟
میثم و امیر سالها هست که کار مدیریتی نمیکنن. ولی مجتبی نقششون رو تغییر نداد. همیشه میگفت اینها برای گوشکن زحمت کشیدن و باید مدیر افتخاری اینجا بمونن و نقششون مدیر باشه. حالا من از شما میپرسم. آیا من کم برای اینجا زحمت کشیدم؟ آیا عمو و پریسیما کم برای اینجا زحمت کشیدن؟ آیا حق ما نبود که رفتاری مثل رفتاری که با امیر و میثم شد با ما هم بشه؟ حالا اصلاً نه مثل اونها. حد اقل انقدر حقمون بود که نویسنده باشیم و خودمون پستهامون رو منتشر کنیم.
به هر حال اینها چیزهایی بود که باید میگفتم و میشنیدید و قضاوت میکردید.
مجتبی خیلی خوب بلده با شوخی و خنده حرفشو بزنه، سعیدم خیلی خوب بلده با بازی الفاظ حق رو به نفع خودش بدونه. من بلد نیستم. من فقط بلدم صادقانه بنویسم و هیچ سیاستی توی قلمم نیست. شاید هم برای همین خیلیها الآن باز هم حق رو به مجتبی و سعید بدن. ولی من برای این که کسی حق رو به من بده اینها رو ننوشتم. فقط نوشتم که جواب داده باشم و شفاف سازی بشه.
چیزی که تو این سه سال فهمیدم اینه که مجتبی بین حرفهای قبل از خوابش و بعد از خوابش ممکنه زمین تا آسمون فرق باشه. پس توصیه میکنم از همین الآن منتظر تغییرات احتمالی در ماههای بعد باشید. فکر نکنید که این هم میگذره و درست میشه. در کل چندان ثباتی در اعمال و رفتار مجتبی نیست و من تمام توانم رو توی این بیست و یک ماه گذاشتم که این خصلت مجتبی به اینجا ضربه نزنه. حالا چه قدر موفق بودم رو نمیدونم. ولی از این به بعد دیگه نمیدونم چی به سر اینجا خواهد اومد. شاید قصه ی سایت باتو یه بار دیگه تکرار بشه که اگر بشه، به راحتی باتو جمع نمیشه و آتشی که روشن میشه خیلی خیلی سوزانتر از چیزی هست که فکرش رو میکنید.
در پایان برای مجتبی و همکاران فعلی و آیندش آرزوی موفقیت میکنم. من عاشق گوشکن و اهالیش هستم. خیلی ناعادلانه هست اگر کسی خلاف این رو تصور کنه. پس هیچ وقت به این حتی فکر هم نکنید که ما دنبال موقعیت بودیم و چون نتونستیم حفظش کنیم کنار کشیدیم. کمک کردن به گوشکن فقط مدیریتش نیست. تولید محتوا هم نوعی کمکه. معرفیش به همنوعان نوعی کمکه. همه ی ما داریم به گوشکن برای پیشرفتش کمک میکنیم. ما فقط خواستیم از این به بعد شکل کمک کردنمون رو عوض کنیم و کاربر اینجا باشیم. ولی همین هم مجتبی نخواست و حتی حق انتشار پستهای شخصیمون رو هم بهمون نداد.مجتبی همین بالا گفت که کسی اگر بلد باشه پست بزنه نویسنده میشه. ولی ظاهراً مایی که هزاران پست تو این مدت منتشر کردیم بلد نبودیم که الآن مشارکت کننده شدیم. شاید فکر کرده نمیخوایم فعالیت کنیم. ولی خیلیها هستن که فعال نیستن و نویسنده هم هستن و هیچ وقت هم نقششون تغییر نکرد. در ضمن ما گفته بودیم که میخوایم پستهامون رو بزنیم و حد اقل باید به ما این اجازه داده میشد که نشد.گفت که ما اول صورت جلسه رو امضا کردیم و زدیم زیرش. ولی همون شب قرار شد که ما موضوع رو به پریسیما نازنین و پرواز هم بگیم و بعد جمعبندی کنیم که چه کار کنیم و هیچ تصمیم نهایی اون شب گرفته نشد.
بابت طولانی شدن کامنتم پوزش میخوام. توی این بیست و یک ماه شاید خیلیها از من رنجیده باشن که بدون این که دلیلش برام مهم باشه از همگی عذر میخوام. مطمئناً افراد توانمندتری از ما هستن که بیان و اینجا رو به پیش ببرن. کما این که خبرهاش هم رسیده که صحبتهایی با یکی دوتاشون شده که اتفاقاً سابقه ی مدیریت سایتهای مشابه نابینایی رو داشتن و جالب هم اینه که توی وبلاگ شخصیشون شدیدترین توهینها رو به گوشکن و مجتبی و ما کردن. به هر حال هرچی که هست امیدوارم به صلاح محله باشه و زحمتی که صدها نفر برای اینجا کشیدن، به خاطر دمدمی بودن یه نفر به باد فنا نره.
یه تشکر و خسته نباشید هم به پریسیما و عمو چشمه میگم که توی این مدت خالصانه و صادقانه کار کردن و زحمت کشیدن. پریسیما توهین شنید بابت تذکرات املاییش و دم نزد. عمو حرف شنید و دم نزد. هر کدومشون زحمتشون رو کشیدن و چه پریسیما و چه عمو ساعتها وقت گذاشتن برای دلجویی از قهر کرده ها و گاهی موفق میشدن و در مواردی هم موفق نمیشدن. پریسیما حتی روابط دوستیش با خیلی از خانمهای سایت به خاطر گوشکن به هم خورد و دوستیهاش خدشه دار شد. ولی همیشه گوشکن رو به هر چیزی ترجیح داد و همیشه حامی گوشکن بود. عمو منسجمترین گروه واتساپی رو بین تمام گروههای نابینایان ساخت. ۲۴۰ نفر عضو این گروه شدن. با کمک محمد ملکی و فرزان پیج محله رو راه انداخت. الآن دو هزار نفر دنبال کننده داریم که همایون شجریان و فاطمه آل عباس و چهره های دیگه از جمله ی این دنبال کننده ها هستن. مسابقات متنوعی برگزار شده و جوایز مناسبی توی این شش ماه اخیر داده شده که جمع مبلغ اونها کمتر از هزینه های سالانه ی گوشکن نیست. از ملیسا نازنین و پرواز هم که تو این مدت کمک کردن و در انتشار پستها در کمترین زمان ممکن موفق بودن تشکر میکنم. این هم که مجتبی گفت ما داوطلبانه این کارها رو کردیم درسته. ولی نمیدونم این قانون کجاست که هر کس داوطلبانه کاری کرد، باید هرطور که میخوایم رفتار کنیم و چون خودش خواسته پس هیچ حقوقی نداره. مهم نیست که شأنش حفظ بشه چون خودش خواسته. مهم نیست که قدرشناسش باشیم چون خودش خواسته و در مجموع قانون از نظر مجتبی در این مواقع میگه هرکی خربزه میخوره پای لرزشم میشینه. ولی به هر حال اصل قضیه اینه که ما عاشقانه کار کردیم و غریبانه هم داریم میریم.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

من جوابیه واسه کوبوندن یکی از بچه های زحمتکش سایت آماده نکردم. فقط نظراتم رو در خصوص مواردی که ممکنه ابهام بشه می نویسم:
۱. از نظر شخص بنده، هنوز هم اینجا تخصصی هست و کلا پست کپی نباید راه داشته باشه. محدود شدنش و مخالفت با گسترشش کاملا پای خودمه. اصلا به شهروز یا دیگری تقصیری وارد نیست. سر حرف و تصمیمی که گرفتم هستم چون خیلی دلیل واسش دارم. کم شدن رتبه توی گوگل یکی از کوچکترین دلیل هامه. این مورد پای شخص من.
۲. برداشتن نویسنده ها توسط من برای نظمدهی دوباره بود و اینکه همه اول یکسان بشند، بعد کسایی که قابلیت این نقش رو دارند، برگردونده بشم. یادم نیست. اگه اقدامی در خصوص برگردوندن شخصا انجام ندادم، می پذیرم که باید انجام میشده و اینکه پست داوود چوبینی بود که از بعدش سریع مسئله رو به اون شکل محدود کردم تا تصمیم درست رو بگیریم. اینم پای من چون همه ی مجله ها و روزنامه ها هم سردبیر دارند و کسی نمیتونه واسه خودش مطلب منتشر کنه. هنوزم معتقدم نویسندگی چیزی نیست که بشه راحت به هر شخص داد و انتظار نوشته ی ناقص یا خط قرمز دار رو نداشت.
۳. هنوزم میگم ما هایی که از دانش آموز گرفته تا دانش آموخته، ماهی خدا تومان واسه شارژ ایران ول و هزار تا چیز دیگه میدیم، اگه اینجا اون روز حق عضویتی شده بود، یکی مجبور نبود سیصد هزار تومان بده و سیصد نفر هیچی ندند. من قصدم گرفتن ماهیانه نهایتا فقط پانصد تا هزار تومان بود. اینطوری همه قدر اینجا رو بیشتر میدونستیم، خودمونم مطلب تهیه می کردیم و سایت برای فراهم کردن امکاناتی نظیر کنفرانس های صوتی خصوصی بین اعضای سایت، منابع مورد نیاز رو در اختیار داشت. اگه اینجا حق عضویتی شده بود، الان چهارصد لینک ناقص که کار نمی کنند توی سایت نداشتیم. البته نسبت به حدود ده هزار لینکی که داریم، چهارصد نسبت زیادی هست. ما الان آواره ایم. نصف چیزامون توی رپید پارسه و ی کمیش هم توی سایت های مختلف و بعضی هاش هم توی قفسه ها. من می خواستم منابع مالی به اندازه ی کافی باشه، از همه مشارکت جمع کنیم و به کسی هم فشار نیاد تا ساختار سایت، یکپارچه بشه و هر ماه، مجبور به انتقال فایل های آرشیو سایت روی ی سرویس نا امن مثل الان نباشیم. خب طرحم با رأی اکثریت شکست خورد و تنها هزینه ی بخور و نمیر برای سایت تأمین شد نه هزینه ی واقعی. بعدشم که این هزینه ی کم، مرسوم شد و توقع‌مون در همین حد پایین اومد. البته اینجا هم تقصیر با شهروز نیست. گفتم رأی اکثریت نه شهروز. میگم. اینو واسه روشن شدن اینکه تصمیماتم چه پایه ای داشتند می نویسند نه اینکه بگم شهروز درست میگه یا نادرست.
۴. دقیقا این مسئله ممنوعیت کامنت دهی از بیرون رو یادم نیست چرا و طبق چه ساختاری مطرح کردم. نهایتا عضو گیری و استفاده ی راحتتر بچه ها همیشه نگرانی اصلی من بوده و احتمال میدم این کار رو هم در همین راستا انجام دادم ولی الکی دلیل واسه این کارم نمی تراشم. میگم. اینو دقیق یادم نیست که شفاف سازی کنم.
۵. سر همین غلط های املایی، حاشیه ای که به وجود اومد رو کاربر های قدیمی خاطر‌تون هست. من بحثو باز نمی کنم. فقط آره. اینم پای من. طرح تذکر غلط های املایی واقعا طرح خوبی بود. نگرانی اصلیم همیشه همین بوده که اگه ی کوری رفت سر کار، بتونه یه نامه ی اداری رو درست بنویسه نندازندش تو جوب.
۶. من هنوزم معتقدم کسی که میگه یا فلانی از سایت بره یا من نمییام، همون نیاد بهتره. من نظرم این بوده و هست و خواهد بود. بعله. اینجور افراد بودند که به کادر می گفتم ناز‌شون رو نکشید. کسی که به دلیلی منطقی دلخور شده باشه، از نظر من، بایدم ازش دلجویی بشه.
۷. مطالب سیاسی و مذهبی، حاشیه های خودشونو دارند. من متخصص نیستم و کسی رو هم توی کادر، متخصص نمیدونستم. این بود که هنوزم دلم به انتشار پست های سیاسی و مذهبی که ی متخصص واسه انتشارشون ناظر نیست، راضی نیست. اینم پای خودم. قبول می کنم و می پذیرم. کما اینکه بچه های مسیحی یا اهل سنت خیلی وقت ها ایمیل می زدن که سایت رو کاریش کردید که اقلیت ها توش نادیده گرفته بشند. حق داشتند اون اقلیت ها. وقتی یکی ببینه فقط شیعه حق انتشار پست مذهبی داره و مسیحی ها و سنی ها ندارند، چه فکری پیش خودش میکنه؟ زده میشه! حق هم داره! وقتی کلا این قضیه واسه همه یکسان اجرا بشه، شکایت و گله ای هم پیش نمییاد. این نظر شخصی بنده هست و مخالفین و موافقین خودشو داره ولی اینم پای خودم.
۸. من شخصا مسائل آماری رو در مورد سایتی که هدفش جز یاددهی نیست، دارای اهمیت نمیدونم. اینم پای خودم.
۹. ترک گروه واتساپی توسط من به این خاطر بود که دیدم سعید درفشیان به عنوان مدیر گروه، ی نفر رو حذف کرد و به اندازه پشمک واسه تصمیم سعید ارزشی گذاشته نشد و طرف رو به گروه برگردوندند. حتی نگفتند که خود سعید طرف رو بیاره که شأن مدیریتیش زیر سوال نره. من همچین رفتاری رو نپسندیدم و طبیعتا ترک کردم تا اعتراض کرده باشم نه اینکه بگم گروه کشک یا قبول ندارم.
۱۰. راستیاتش مشکلاتی که در اختلافات بین این تیم سه نفره ی مدیریت و ویرایشی به وجود میومد، من رو به شدت درگیر می کرد. هر کسی انتظار داشت من گوش اون یکی رو بپیچونم. این شد که دیدم ده تا خدا با هم جورش جور نیست. وقتی من اختلافات شدید بین نحوه مدیریت رو بین تیم سابق می دیدم، چه کار باید می کردم؟ نمی شد. با حرف زدن، درست نمی شد. فقط می شد تغییر راهبردی بدیم که من سعی کردم ولی بچه ها واسشون سوء تفاهم شد.
۱۱. موفقیت ها انکار ناپذیرند. بازم میگم. خیلی باید ساده باشه کسی که نخواد موفقیت های دوران مدیریت شهروز رو ببینه، بپذیره و باور کنه.
۱۲. اصل قضیه این نیست که مجتبی از دخالت توی کارش خسته شده. اصلا مجتبی به قول خود شهروز، کار اجرایی نمی کرده که حالا بخواد از دخالت توی کارش خسته بشه. این افکار شهروزه نه واقعیت.
۱۳. مجتبی توی جلسه ی تصویب طرح پایلوت تک مدیره شدن سایت، هرگز به احترام رفاقت از شهروز و عمو نخواست که ویرایشگر بشند. مجتبی فقط پیشنهاد کرد رویکرد تغییر کنه. مجتبی تا شنبه عصر هم با وجود تحدیداتی که مبنی بر کناره گیری از طرف تیمش دریافت کرده بود، نقش کسی رو دست نزد. مجتبی وقتی دید بچه ها در یک حرکت از پیش هماهنگ شده تنهاش گذاشتند، مجتبی وقتی دید سه نفر هماهنگ در نهایت بی احترامی و بدون مقدمه اتاق جلسات رو ترک کردند، ناراحت شد. بهش برخورد. و اون موقع بود که نقشا رو تغییر داد چون کسایی که اتاق جلسات رو ترک کردند، با این کارشون چیو میخواستند بگند؟ میخواستند بگند ما دیگه نیستیم! نیستیم! تو موندی و حوضت. هست. همه ی حرفایی که به مجتبی زده شد هست.
۱۴. مدتها پیش بود که شهروز فهمید مجتبی دیر یا زود برکنارش میکنه. آیا شهروز از کجا همچین چیزی رو فهمیده؟ این رو دیروز انجام داد. چی رو مجتبی انجام داد؟ مجتبی که کاری نکرد! شهروز خودش اتاق جلسات رو ترک کرد. خودش رفت و گفت روی من حساب نکن. خودش زیر حرفش زد که توی جلسه گفته بود اگه مجتبی خودش مدیر بمونه من با این طرح موافقم. اگه شهروز اینو نگفته، بیاد بگه نگفتم!
۱۵. مجتبی تیم قبلی رو نمیخواست و روش نشد بگه و از طرح آزمایشیش استفاده کرد. از کجا اینو میگید؟ مجتبی مغز خر خورده بود نظم سایت رو به هم بزنه؟ به جای مجتبی فکر کردن این شکلی میشه دیگه.
۱۶. شهروز میدونست آزمایشی در کار نیست و بیست روز آینده هیچ اتفاقی خلاف میل مجتبی قرار نیست بیفته و این صرفاً یه اخراج محترمانه هست. شهروز خیلی میدونه. اینا رو از کجا میدونه؟ ذهن مجتبی رو چطور میخونه؟ واقعیت این نبود. شاید مشکل اینجا بود که مجتبی قبل از اینکه اطمینان حاصل کنه همه حرفشو فهمیدند، اتمام جلسه رو اعلام کرد. مجتبی ی چیز دیگه گفت، باقی ی چیز دیگه شنیدند. مجتبی فقط گفت بگذارید کاسه کوزه ها سر خودش شکسته بشه نه سر شهروز. همین. اگه مجتبی میدونست منظورشو متوجه نشدند، شاید اصلا طرحش رو می نوشت.
۱۷. جالب هم اینه که در تمام طول جلسه، بارها مجتبی حرف از قهر کردن چند نفر از همشهریهاش رو زد که سالها توی گوشکن بودن و الآن دلخورن و اعضای تیم مدیریت کاری برای رفع دلخوریشون نکردند. مجتبی فقط مثال آورد. اگه مجتبی فقط برای اصفهانی ها ارزش قائل بود و بس، چرا برای آذری ها و بچه های دیگه شخصا توی کار روابط عمومی و مدیر داخلی دخالت کرد؟ چرا خودش شخصا به بعضی از افراد استان های دیگه که هم محلی بودند ایمیل می داد؟ واقعا حرف زدن آسونه ولی ساختن سخته بر عکس سوختن.
۱۸. دیشب شهروز وارد حساب کاربریش شده و دیده که نقش کاربریش به مشارکت کننده تغییر کرده. یعنی شهروز حتی اندازه ی یه نویسنده هم پیش مجتبی اعتبار نداشته که اجازه ی انتشار پستهای خودش رو لا اقل داشته باشه. اتفاقا شهروز در حد همون مدیر ارزش داشت و داره، مشکل این بود که حرف مجتبی رو نفهمید، زود و عجولانه اقدام کرد و اتاق جلسات گوشکن توی واتساپ رو ترک کرد. مجتبی حتی زنگ زد به شهروز که باهاش حرف بزنه. مبایل شهروز خاموش بود. این شد که مجتبی فکر کرد شهروز کلا از کاربریشم انصراف داده. نه تنها شهروز، بلکه عمو چشمه و پریسیما هم عجولانه گروه رو ترک کردند و هیچ اطلاعی هم توی پیوی ندادند که میخوان فعال باشن یا نباشن. میخوان پست بدن یا ندن.
۱۹. شما جای مجتبی بودید، یکی توی جلسه ی اولیه بهتون می گفت حله و قبوله و بعد در کمال خونسردی، بی مقدمه، بدون اطلاع قبلی شما رو ترک می کرد و مبایلش هم خاموش بود، چه فکری می کردید؟ وقتی حتی نمیتونید با طرف ارتباط بگیرید که توضیح بخواهید یا حد اقل توضیح بدید، چیکار می کردید؟
۲۰. همون شب که جلسه تشکیل شد، قرار شد که شهروز و چشمه موضوع رو به پریسیما نازنین و پرواز هم بگند ولی جمعبندی انجام شده بود. تصمیم نهایی همون شب گرفته شد و اینکه گفته بشه نشد، عین دروغه.
۲۱. نهایتا، من از تلاش برای حل اختلاف، دوستی های پایدار، رفع هرگونه سوء تفاهم، و برگشتن از هر اشتباهی که کرده باشم، در صورتی که بدونم تمایلی واسش هست، استقبال می کنم.
۲۲. لذت می برید از زندگی؟ ببرید! راحت باشید! مزاحم نمیشم!

خوشحالم که شهروز اومد و جواب داد.
توی حرفهایی که زد مطمئنا مواردیش مستند و مواردیش هم بی سند هستن که من الان قصد پاسخ گویی ندارم.
راستش هنوزم فکر میکنم کشش ندیم بهتره.
فقط به دو تا نکته اشاره میکنم.
توی کامنت شهروز عبارت اصل قضیه رو جستجو کنید و وقتی پیداش کردید بعدش رو بخونید.
اون چند جمله ی بعد از اصل قضیه در واقع نه صراحتا و نه تلویحا و نه در لفافه و نه هر جور دیگه ای که فکرش رو بکنید از دهن مجتبی خارج نشده و صرفا تصورات شهروز و بقیه بوده.
شما الان هم پست رو پیش روتون دارید هم کامنتهای مجتبی و هم مشروح حرفهای من.
هر کی از هر کجاش به این نتیجه رسید که اون چند جمله ای که شهروز تحت عنوان اصل قضیه گفته درسته خب بیاد با ذکر دلیل ثابت کنه. کی بخیله که قبول نکنه؟!
در مورد صورت جلسه هم باید باز تأکید کنم طبق آیین نامه پیش رفتیم.
طبق آیین نامه تصمیمات با حضور سه نفر مدیر داخلی فنی و روابط عمومی و تأیید راهبر گرفته میشه که همین طور هم بود.
علاوه بر این که موافقت یا عدم موافقت ویرایشگران در وضعیت اونها تأثیری نداشت و جالبتر اینه که ما حتی در این مورد هم با این که لازم نبود بحث کردیم که آیا تصمیم توی همین جلسه گرفته بشه یا بعد از نظر مشورتی سایرین، که اتفاقا حد اقل سه نفر از چهار نفر گفتن که تصمیم تو همون جلسه گرفته بشه و صرفا به بقیه خبر داده بشه که اونها اگه خواستن برای موندن یا نموندنشون تصمیم بگیرن نه خود اعضای جلسه.
اصلا اگه بنا نبود تصمیم بگیریم که رأی گیری رو هم به بعد و اطلاع بقیه موکول میکردیم!
این که دقیق نمیگم کیا موافق بودن به این خاطره که فقط یادمه حد اقل یکی از بین شهروز و عمو صراحتا گفت که همین جا تصمیم بگیریم ولی یادم نیست کدومشون بودن.
به هر حال اگه این طوری هم حساب کنیم الان دو تا از اون سه نفر ویرایشگر یعنی پرواز و نازنین اعلام کردن که به فعالیتشون ادامه میدن.
پس حتی با نظر مشورتی هفت نفره هم باز طرح مجتبی با چهار رأی تصویب شده.
خواستم در این مورد هم کاملا شفاف سازی شده باشه.

۷٫ مطالب سیاسی و مذهبی، حاشیه های خودشونو دارند. من متخصص نیستم و کسی رو هم توی کادر، متخصص نمیدونستم. این بود که هنوزم دلم به انتشار پست های سیاسی و مذهبی
که ی متخصص واسه انتشارشون ناظر نیست، راضی نیست. اینم پای خودم. قبول می کنم و می پذیرم. کما اینکه بچه های مسیحی یا اهل سنت خیلی وقت ها ایمیل می زدن که سایت
رو کاریش کردید که اقلیت ها توش نادیده گرفته بشند. حق داشتند اون اقلیت ها. وقتی یکی ببینه فقط شیعه حق انتشار پست مذهبی داره و مسیحی ها و سنی ها ندارند،
چه فکری پیش خودش میکنه؟ زده میشه! حق هم داره! وقتی کلا این قضیه واسه همه یکسان اجرا بشه، شکایت و گله ای هم پیش نمییاد. این نظر شخصی بنده هست و مخالفین
و موافقین خودشو داره ولی اینم پای خودم.

خب تا اینجاش که انتشار مطالب سیاسی و مذهبی تخصص میطلبه موافقم. اتفاقا معتقدم موضوعات دیگه هم شامل همین میشه. پزشکی، جامعه شناسی، روانشناسی و …….
ولی در مورد اقلیتها با نظرتون موافق نیستم. به هر حال اکثریت سایت شیعه هستند! آیا باید اکثریت رو فدای اقلیت بکنیم؟
نکتۀ دیگه که در مورد مطالب مذهبی به نظرم میرسه اینه که: برخی پستهای مذهبی این سایت کتابهای صوتی هستند که اتفاقا میتونه منبعی هم برای تحقیق باشه و برای اقلیتهای مذهبی هم مانعی برای استفاده ازش وجود نداره. سؤال من اینه که از اقلیتهای مذهبی سر جمع چند نفر رو عضو داریم؟ و چند نفرشون تا حالا خواستند پست مذهبی مطابق قوانین و چارچوبهای تعیین شده منتشر کنند، و بهشون اجازه داده نشده؟
اعتراض که خیلیها ممکنه بکنند و وارد هم نباشه! نه فقط سر مطالب مذهبی، سر هر موضوعی ممکنه پیش بیاد.

ببین، حرف هات جای بحث داره ولی فکر کنم اگه توی جایی، کنفرانسی، پستی که مرتبطتر باشه راجع بهش صحبت کنیم به نتیجه ی مطلوبتری برسیم. وگرنه حق میدم که هر گروه، نگرانی های خاص خودشو داشته باشه. ما اکثریت شیعه هستیم ولی اگه فدای اون ها نشیم، نباید هم با چوب توی سرشون بکوبیم! میگم. این پست شاید جای مناسبی واسه ادامه این بحث نباشه. اونو صرفا به عنوان نظرم نوشتم ولی الزامی نیست که نظر من درست باشه یا همه باهاش موافق باشن.

منظورم بحث مذهبی نبود! سؤالی پرسیدم ولی جواب سؤالم رو نگرفتم. نگفتم با چوب تو سرشون بکوبیم! خخخ.
متأسفانه خاطرم هست مواردی که انتشار پست و کامنت مذهبی به طور صد درصد ممنوع بود، و شخصا خودم خودمو مدیریت میکردم و حتی سعی میکردم یه سری تکیه کلامها رو صرفا جهت احترام به قوانین سایت به کار نبرم، ولی میدیدم کامنتهایی که توش بحث مذهبی میشد و شبهه مطرح میشد و کسی هم برخورد نمیکرد. این عادلانه بود آیا؟ خب وقتی خودمون وارد کادر شدیم سعی کردیم در حد توانمون مراقب این موضوع باشیم. نه فقط تو این سایت و نه فقط اینجا، بلکه متأسفانه خیلی جاها مفهوم آزادی بیان درست تعریف نشده و ازش سوء استفاده شده و میشه.
قصد دشمنی و به چالش کشیدن رو ندارم، و این رو از سر خیر خواهی و دلسوزی نوشتم. چون همین ریزه کاریها هم بود که باعث شد برخی از بد خواهان سایت وارد بشند و از غیرت دینی دوستان سوء استفاده کنند، و بقیه ماجرا که خودتون بهتر از من میدونید.

در مورد پستهای کپی هم اشکالی که قبلا وجود داشت این بود که از طرفی بارها تذکر داده میشد که کپی ممنوع. ولی بعضی از اونها منتشر میشدند، و بعضی هم منتشر نمیشدند، که باعث شد بابت همین موضوع برخی دوستان برنجند و برای همیشه از سایت برند.
ولی قانونی که در حال حاضر اجرا میشه به نظرم خوبه. به نظر من یه تنوعی میتونه باشه.

درود عزیزان گوشکنی.
خب من اصلا قصد نداشتم که در اینجا و کلا در محله کامنتی بذارم، اما بازی با کلمات و جمله بازیهای برخی دوستان و سعیشون برای سیاه نمایی باعث انتشار این کامنت شد.
دوستان، من یه اعتقادی از اول حضورم توی سایت داشتم که هیچ وقت موضع خودمو تغییر نداده و نمیدم.
این اعتقادم هم نمک نشناسی مجتبی هست که بسیار خصوصیت غیر متعارف و بدیه.
خیلی وقتا در تماسها، و دیدارهای مستقیمش با من این خصوصیتش رو نشون داده و هروقت احساس کرده که من از دستش دلخور شدم از اصطلاح اینکه چرا بهت بر میخوره و یا بهت برخورد استفاده کرده و لذت برده از زندگیش.
منم که نه بزرگتر بودم و نه احترامی بهم واجب بوده که ازش میگذرم و هیچ توضیح بیشتری هم نمیدم..
همیشه مجتبی اینو به عناوین مختلف در رفتار و کردارش در برابر کاربرای دیگه و تیم مدیریت نشون داده، و تقریبا همه ی ما ادای بی تفاوتی و بیخیالی رو درآوردیم، چون مجتبی مدیر ارشد بوده، و فقط خواستیم که احترامش حفظ بشه، و اعتقاد داشتیم که همکاری ما با سایت و همچنین گذاشتن پست در سایت فقط به خاطر خدمت رسانی به دوستان نابینای خودمون بوده، لا اقل من که میتونم این هدف رو صد در صد برای خودم بدونم، که در بیشتر مواقع برای انتشار پستهای کپی و بی ارزش مورد تعنه و انتقاد بودم.
من اعتقاد داشتم که پستهای کپی تشکیل میشه از دو گروه:
مطالب کپی عمومی، که همه کس و در همه جا چه بخوان و چه نخوان به گوششون میرسه و شاید اصلا متوجه هم نمیشن، چون از هر رسانه ای بارها و بارها میشنیدن.
یکی هم پستهای عمومی یه کم خاصتر که احساس میکردم دونستنش برای دوستان نابینا و کم بینا خالی از لطف نیست و بودنش و خوندنش بهتر از نبودن و نخوندنشونه.
خب با همه ی این اوصاف من ۲۹۱ پست در حدود سه سال منتشر کردم که معمولا هم با اقبال عمومی مواجه میشد، و من هم گوش و حواسم رو روی انتقادات بیخودی و بعضا هدفدار میبستم.
دو سال قبل هم که ویرایشگر شدم و به ویرایش و پیرایش پستها با حساسیت فراوان پرداختم که خیلی هم با درگیری و درد سر بود، تا اینکه ماجرای تصمیم به تاسیس گروه واتساپی محله پیش آمد.
من مطمین بودم که چون این گروه از طرف تیم مدیریت محله تشکیل میشه و بیشتر مقاصد آموزشی داره احتمالا گروه موفقی میتونه باشه که همینم شد و در عرض بیست روز به دلیل تعداد بالای تقاضای عضویت، حتی مجبور به تاسیس گروه دوم محله در واتساپ شدیم که بعد از بالا رفتن پذیرش کاربران از طرف پیامرسان واتساپ، دوباره گروه رو یگانه کردیم که تا الآن هم با موفقیت داره کار خودشو ادامه میده.
معمولا گروههای واتساپی که بیشتر از یک اداره کننده داشته باشه دچار مشکل و اختلافاتی میشه که در بدو شروع به کار این گروه این مشکلات هم بین من و مجتبی و سعید به دلیل اختلاف نظر ما در مورد برخورد با کاربران به وجود اومد، تا اونجایی که مجتبی گروه رو ترک کرد و ادامه ی کار به دست من افتاد.
خداییش شمایی که عضو گروه واتساپی هم هستید یا بودید قضاوت کنید که این گروه به چه روشی اداره شد.
من نمیخوام منتی بذارم چون با عشق و علاقه این کار رو کردم، ولی میخوام یه کم درجه ی بی انصافی مجتبی و بعضی دوستان دیگه رو براتون توصیف کنم.
من از شروع کار گروه در آبان سال گذشته، هر لحزه باید یکی رو به گروه اضافه میکردم، باید اسم و فامیلش رو میپرسیدم، در گوشی خودم ضخیره میکردم، و به گروه اضافه میکردم و بلافاصله قوانین گروه رو هم براش میفرستادم.
با احتساب حدود ۲۴۰ نفر فعلی و حدود ۲۰۰ نفر و شاید هم بیشتر که به این گروه اومدن و رفتن من حدود ۴۵۰ نفر حذف و اضافه رو داشتم و باید به شکلی روی این کار مسلط میموندم.
در مورد انتشار لینک پستهای محله هم که دیگه چی بگم؟
در حال کار اداری، صرف صبحانه و ناهار و شام، در فروشگاه و موقع خرید، در مهمونی و جشن و عزا و هرجا و در هر موقعیت بایستی گوشی به گوشم باشه که نکنه پستی بیاد و من به موقع منتشر نکنم.
در مسافرتها، توی جاده ها، با این همه مشکلات ضعف اینترنت، از این اپراتور به اون اپراتور سوییچ میشدم و فقط حواسم به گوشیم بوده تا نکنه من از قافله ی انتشار پستها عقب بمونم.
باور کنید که توی این ۱۱ ماه هرگز خیالم از محله راحت نبوده، من در بدترین شرایط کاربر اضافه میکردم، پست میزدم، تذکر میدادم، با خاطی حرف میزدم و یا حذف میکردم.
پیج اینستای محله رو با کمک فرزانه و محمد راه اندازی کردم که حدود ۲۰۰۰ دنبال کننده داره، و سیاست پستگزاری این پیج رو هم دنبال میکردم.
اینها علاوه بر کار مدیریت روابط عمومی در محله بوده که سر و کله زدن با کاربران شاکی، ناراضی، مشکل دار، و بعضا هدفدار بوده که تمام سعیم رو کردم که از محله فاصله نگیرن.
هر کس پستش ایراد داشته و یا ناقص بوده و یا لینک ناسالم داشته باید باهاش تماس میگرفتم و هماهنگی میکردم.
اطلاعیه، و جشنهای تولد، فراخوانها، انتشار آلبومهای اختصاصی و خیلی چیزای دیگه.
البته اختلاف نظرهای مختلفی هم با تیم مدیریت پیدا میکردیم که بدون کشیده شدنش به سایت مشکلات رو برطرف میکردیم، که در هر سطح و جنبه ای در اداره سایت یا حتی یه اداره اینجور اختلافها پیش میاد و این اختلافها هیچوقت دوستیهای ما رو از بین نبرد و خدچه ای بهش وارد نکرد.
دیگه نمیدونم چی بگم!
من نمیدونم که دیگه باید چیکار میکردم که نکردم.
تمامی این کارها انجام میشده، اون وقت مجتبی میگه که اینا که کاری نیست، روابط عمومی که کاری نداشته، گروه که کاری نداره و نداشته.
از دیشب که من در گروه اطلاعیه زدم که دیگه من در گروه واتساپی مسوولیتی ندارم، تمامی پستهایی که از دیشب در سایت منتشر شده دیگه توی گروه نیومده که صدای اعضا رو در آورده.
از دیشب چندین نفر تقاضای اضافه شدن رو دادن که من شماره ی مجتبی رو دادم که هیچ خبری از اضافه شدنشون نیست.
از بعد از ظهر درگیریهای پراکنده بین اعضا پیش اومده که من اصلا نمیخوام توی رفع و رجوعش دخالت کنم، چون گروه که ادارهش کاری نداره.
مجتبی، چرا لینکهای از دیشب تا حالا مونده و منتشر نشده؟ این که کاری نداشت که!
مجتبی، چرا دو سه تا ثبت نامی رو انجام ندادی؟ این که کاری نداشت که!
مجتبی، چرا درگیریهای چند ساعت اخیر رو رفع و رجوع نکردی؟ این که کاری نداره که!
مجتبی، چرا جلوی ریزشهای دیشب تا حالا رو نگرفتی| اینکه مشکل نبود که.
خب راست میگه دیگه، گروه که کاری نداره، اصلا تعطیل شدنش هم براش مهم نیست.
یه گروه تمام آموزشی که هدف سایت بوده و آموزشهاش هم از سایت بیشتر و موثرتر فوریتر و کاربردیتره.
البته دلیل اصلی من برای ادامه ندادن اداره ی گروه، فقط اینها نبود و کار بسیار بسیار زشت مجتبی در تغییر نقش مدیران دیروزش به مشارکت کننده بوده که واقعا براش متاسفم و نمیدونم چه لفظی در این مورد به کار ببرم، برخلاف ادعای مجتبی که میگه قبل از تغییر نقش من از گروه اتاق جلسات خارج شدم، اما باید به استحضار برسونم که من فقط بعد از مطلع شدن از این قضیه از گروه خارج شدم، مجتبی با این کار اینجوری دشمنیش رو به ما نشون داد که از این پس پستهای ما باید در صف بررسی قرار بگیره و زحمات سه ساله ی ما اینجور به سر انجام برسه.
توی اون جلسه هم در حقیقت دستوری داده شد که داشت تحمیل میشد، و واقعا من فکر میکنم که بیرون اومدن از این دام بهتر بود که همون دیروز انجام بشه تا بیست روز دیگه.
در مورد مسایل دیگه هم که عمومیت بیشتری داشت، و همچنین ماجراهایی که برای خودش و پریسیما پیش اومده شهروز توضیحات کامل رو داد و من دیگه وارد اون قضایا نمیشم چون بعضی از ماجراهاش خیلی اسفناکه و نمیخوام اعصابم بیشتر به هم بریزه.
من احساس میکنم که باید این گزارش رو به شما دوستان خوبم میدادم و بعدا از شما حلالیت میطلبیدم، که به همه ی مقدسات قسم میخورم، هیچ قصدی به جز خدمت به هم سرنوشتی های خودم نداشته و ندارم.
با این حال باز هم اگه کسی از من کدورت یا کینه ای به دل داره، عاجزانه میخوام که منو ببخشه چون دیگه هرگز سر راهش سبز نخواهم شد.
با امید سعادت و خوشبختی برای همگی دوستان خوبم.
به امید فردا و فرداهایی بهتر.
بدرود.

گروه واتساپی بحثی راجع بهش نبوده. خودتون زدید، اگه دوست داشتید ادامهش بدید یا جمعش کنید. من مسئول سایتم نه گروه ها. حرکت شما در ترک یک باره و بدون اطلاع اتاق جلسات زشتتر از حرکت بنده بود. اصلا حرکت من در تغییر نقش شما ناشی از حرکت شما بوده. موفق باشید.

سلام.من هم پست رو کامل خوندم و هم خیلی از کامنت ها رو.
ببین آقا مجتبی من توی این محله تازه وارد به حساب میام.ولی منم نظر خودمو میگم.
توی این مدت که من اینجام متوجه تاثیر بی نظیر فضای صمیمی محله شدم.
من مطمئنم این ۳نفر فقط از مسئولیتشون توی سایت انصراف دادند نه مسئولیتشون در قبال همنوعانشون.
من به شخصه از ۳نفر عزیز تشکر میکنم به خصوص شهروز که واقعا به من لطف داشت.ولی ما باید بدونیم اهدافی که این محله دنبال میکنه هیچ ارتباطی به بود و نبود افراد در مقام مدیر یا ویراستار نداره و باید هرکسی بسته به توانایی هاش به این محله و دوستان خودش خدمت کنه حتی آقایان شهروز و عمو چشمه و خانم پریسیما.
ایشاالله یه روزی برسه همه به عقاید هم احترام بذاریم و همدیگه رو براحتی قضاوت نکنیم.
به امید روزهای خوب محله نابینایان

خبرنگار گوش کن پرس در سرویس ورزشی این هفته نامه مینویسد:
آقا مربی. به ترکیب تیم برندت دست نزن.
تو مسابقات ورزشی یه اصطلاحی داریم که معمولا مربیا، به ترکیب تیم برنده دست نمیزنن.
به ویژه ترکیب تیمی که نقاط قوتش بسیار بسیار بیشتر از نقاط ضعفش باشه.
حالا شده حکایت ما.
اینکه چرا با وجود داشتن یک تیم خستگی ناپذیر به یکباره چنین تغییر سیاستی صورت میگیره، نمیدونم توجیحی داره یا نه. نمیدونم منطقی هست یا نه.
اما شرط عقل حکم میکنه طبق روال چند ماه اخیر که این تیم بیشترین ثبات و کمترین حاشیه نسبت به پنج سال فعالیت خودشو داشته، آقا مربی به ترکیب تیم برندش دست نزنه.
مگر اینکه آقا مربی بگه بازیکنان تیم من، بر خلاف تصور تماشاگران، فقط روی کاغذ تیم برنده بودن. نه در عمل.
یا اینکه بگه من مهره های خیلی بهتری دارم که اگه جایگزین کاپیتان و بازیکنان تیم قبلی بشن، نتایج بهتری نسبت به ماه های اخیر میگیرم.
شایدم آقا مربی ما، اعتقاد داره چون مربیه، پس حق داره از هر کی که خودش دوست داره و سبک بازیشو بیشتر میپسنده استفاده کنه.
در خصوص مورد نخست، کاپیتان و چند بازیکن دیگه، همه سعیشونو برای پیشبرد اهداف تیم و دستورات آقا مربی کردن.
حتی خیلی بیشتر از بازیکنای دیگه تمرین کردن و انرژی گذاشتن.
عمدتا هر وقت صاحب توپ میشدن، در اکثر موارد گلزنی میکردن.
پس فرضیه نخست، با تفکرات آقا مربی ما چندان سازگار نیست.
در خصوص مورد دوم، امیدواریم آقا مربی مهره هایی داشته باشه که از بازیکنان تیم قبلی بهتر باشن. یا حداقل ظرف مدت کوتاهی با آموزش هایی که میبینن، بتونن به اون سطح برسن.
اگه چیزی جز این باشه، باز هم آقا مربی نمیتونه نتایج بهتری نسبت به ماه های اخیر بگیره.
مگر اینکه آقا مربی، بازیکنانی رو بخواد که گوش به فرمان دستورات تکنیکی و تاکتیکی اون باشن و ثبات و نظم بازی تیم، چندان واسش در اولویت نباشه.
اما مورد سوم. فقط زمان مشخص میکنه این تصمیم آقا مربی تا چقدر در دایره انصاف بوده و عقلانیه.
بازیکنی که تا دیروز کاپیتان تیمت میدونستی و بهش این اختیارو داده بودی زمانی که من نیستم تو تیمو بچین و مدیریت کن، به یکباره بهش بگی یه سه چهار هفته ای بیا برو بشین روی نیمکت و از این به بعد اختیارات سابق رو هم نداری.
هر وقت من تشخیص دادم میتونی بری تو زمین بازی کنی.
اونم بازیکنی که جز بهترین مهره های تیم بوده. تا جایی که تونسته دفاع کرده، هر وقت تونسته واسه تیمش گل زده و خلاصه در حد توانش، چیزی کم نذاشته.
همین میشه که کاپیتان با سایر بازیکنانی که از سوی مربی روی نیمکت فرستاده شده بودن، تصمیم میگیرن تیمو ترک کنن.
ساعتی قبل، طی مصاحبه ای که با کاپیتان تیم انجام شد، وی گفت: از اونجایی که از این تصمیم آقا مربی ناراحت شده بودم، بعدا به ایشان اطلاع دادم دیگه حاضر نیستم برای تیم بازی کنم.
اما فرداش پیش خودم گفتم هر وقت تونستم، ولو به عنوان یه بازیکن نیمکت نشین، میرم تو زمین بازی میکنم و برای تیمم گل میزنم.
اما وقتی دیشب دیدم آقا مربی اسم منو حتی از میان بازیکنان نیمکت ذخیره هم خط زده و روی سکو ها فرستاده، خیلی رنجیدم و بهم برخورد. واقعا با این تصمیم مربی، از ته قلبم ناراحت شدم.
البته آقا مربی بلافاصله با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: در ابتدا، کاپیتان و چند مهره دیگه تصمیم من را پذیرفتن و فردا به یکباره زیر حرفشان زدن. آقا مربی، صحبت های کاپیتان رو ناشی از سو تفاهم دانسته و از رفتار متقابل کاپیتان اظهار ناراحتی کرده است.
در پایان این بیانیه آقا مربی افزود: نهایتا، من از تلاش برای حل اختلاف، دوستی های پایدار، رفع هرگونه سوء تفاهم، و برگشتن از هر اشتباهی که کرده باشم، در صورتی که بدونم تمایلی واسش هست، استقبال می کنم.
در همین راستا، در اسامی جدید که از سوی آقا مربی لحظاتی پیش اعلام شد: نام کاپیتان سابق تیم که شب گذشته به روی سکو ها فرستاده شده بود، مجدداً در میان بازیکنان نیمکت ذخیره به چشم میخوره.
حال باید منتظر موند و دید آیا کاپیتان هنوز هم هر وقت فرصت کنه حاضره به میدون بره و برای تیمش گلزنی کنه یا نه؟!
هر چند آقا مربی ما، همچنان داره به دنبال مهره های تازه نفس واسه تیمش میگرده.
خدا کنه که بتونه بازیکنای بهتری رو پیدا کنه. چون اگه چیزی غیر از این باشه، یه برگشت رو به عقب محسوب میشه.
در این صورت، نه تنها بازی ها رو در عمل نمیبریم، بلکه روی کاغذ هم بازنده خواهیم بود.
شاید آقا مربی دوست داشته باشه تیمش ثبات کمتری داشته باشه ولی سبک بازیش، بشه همونی که فقط اون میخواد.
نه مثل چند ماه اخیر که کاپیتان گهگاهی در مقابل تصمیماتش ایستادگی میکرد.
آقا مربیه دیگه. زیاد بازیکن سالاری رو بر نمیتابه.
به هر حال، هواداران تیم گوش کن هنوز دقیقا متوجه نشدن چرا آقا مربی تصمیم گرفت اختیارات کاپیتان سابق تیمش و چند نفر دیگه از بازیکنای خوبشو محدود کنه و در ترکیب ثابت تیمش دیگه از اونا استفاده نکنه.
آقا مربی. بهتر بود به ترکیب تیم برندت دست نزنی و اگه سبک بازی کاپیتان و دو مهره ارزشمندت بر خلاف سیاست های کاریت بود، به هر نحوی که در این پنج سال یاد گرفتی و تجربه اندوختی، باهاشون به تعامل میرسیدی.
نه اینکه مرددانه و با لحنی پر ابهام، بگی حالا میریم جلو.
یا میتونیم یا نمیتونیم.
مرزش بین موندن و رفتنه دیگه.
اما مراقب باش زودتر مهره هاتو خوب بچینی یا اگه تازه کارن، زودتر آموزششون بدی.
چون اگه یه بازی رو ببری و دو تا رو ببازی، اونوقت افکار عمومی از شما خواهند پرسید چرا وقتی کاپیتان و چندین بازیکن دیگه در اوج بودن اونارو روی سکو ها فرستادی تا صرفا نظاره گر باشن.
آقا مربی. برای درخشش بازی های تیم گوش کن برای ششمین سال پیاپی، کار دشواری در پیش داری.
هواداران تیم گوش کن، اونقدر بزرگن که نباید تیمشون وابسته به افراد و اشخاص باشه.
اما میطلبه مربی این هواداران بزرگ، با تدبیر بیشتری تصمیم بگیره و عمل کنه.
آقا مربی. بیشتر مراقب تیمت باش.
نه مثل همه ی این دو سال اخیر.

با سلامی مجدد.
من در حال نوشتن کامنت قبلی یادم رفت که بگم که این همه پریسیما و شهروز و من در طی جمعه شب تا شنبه در گروه اطاق جلسات پیغام گذاشته بودیم، و گله کردیم، که تو در یک مورد فقط در جواب پریسیما به اعتراض و اعلام عدم حضورش در صورت ادامه ی این رفتار، که اسمشو تهدید میذاری، با یه ویس ۴۰ ثانیه ای بی توجه و سرد از کنار این قضیه گذشتی.
بازم تاکید میکنم که ما در جلسه ی اون شب که سه نفر از کاربرای غیر مدیر هم حضور داشتن و اگه لازم دونستی یه استعلامی ازشون میکنی گفتیم که اگه نباشیم، در حد انتشار پست هستیم.
پس هیچ دلیلی و هیچ توجیه قانع کننده ای برای مشارکت کننده کردن ما نداری، پس ماجرا رو وارونه جلوه نده لطفا.
منم فقط به این دلیل که مشارکت کننده شدم تصمیم به عدم اداره ی گروه گرفتم.
گفته بودی که به خاطر رفتار من با تو و سعید در برخورد با خاطیان گروه از گروه رفتی.
تو که هزار دفعه خواسته بودی گروه رو به تعطیلی بکشونی و من و شهروز نذاشته بودیم، چرا ماجرای عخراج اون خاطی رو بهانه میکنی.
همون آدم خاطی هنوزم توی گروه هست و دیگه هیچ عمل خلاف مقررات انجام نداده.
شعاع دید من و شماها برای اخراج افراد متفاوته و به همین دلیلم گفتم که گروه باید با سیاست یک نفر اداره بشه.
با همه ی این احوال من برای گروهی که خودم ساختم و پرداختم قلبم میتپه و دلم میخواد ادامه بدم.
اما نه اینجوری.
تو باید تا فردا تکلیف گروه رو مشخص کنی.
یا خودت یا یه آدم دلسوز بیاد و ادارهش رو به عهده بگیره، و یا من با تغییر نام گروه به کارم در اونجا ادامه میدم و لینکهای گوشکن رو هم بدون وابستگی به سایت انتشار میدم.
خود دانی.
اینا ناگفته هایی بود که باید میگفتم.
بازم بدرود.

درود! کسی که در جایی منو محکوم میکنه و میگه من با کسی که قهر کنم جواب سلامشو نمیدهم و چند ماه است که جواب سلام منو نداده حالا اومده اینجا اسم منو میبره و هرطور که دلش میخواهد از نوشته های من نتیجه گیری میکند و فقط دوست دارد محکوم کند ولی محکوم نشود… خخخخهاهاهاها دنیا را به صبر ساخته اند… سوسولجون عزیزم صبور باش تا ز غوره هلوا سازیم… فرار نکن عزیزم هنوز فرصت نکردم در طالار اندیشه زندانیت کنم تا حساب کار دستت بیاد و بفهمی که با کی طرفی… عزیزم درسته که دیگ روی سه پایه بنده… ولی میز چهار پایه داره… پس فرار نکن و بمان که من با تو زیاد کار دارم…!

خب من اومدم. یعنی لازم شد که بعد از شنیدن حرف دوستان حد اقل واس یه بار دیگه هم که شده بیام.
اعتراف میکنم که هنوز موضوع واسم مبهمه.
چند تا سؤال.
۱. آیا این پست واس این گذاشته شده که ما قضاوت کنیم یا موضوع چیز دیگه ای هست.
۲. آیا این طرح به رفراندوم گذاشته شده یا تصمیم گرفته شده رفته و ما همین جوری الکی هی میپریم تو هوا.
۳. بعد میشه بگی شهروز با اون سابقه ی مدیریتش وقتی شده مشارکت کننده, خب چه طور ما میخوایم بشیم نویسنده. والا قیامت هم خدا اینجوری با بنده هاش حساب کتاب نمیکنه که تو میکنی خَخ.
۴. اگه تصمیم گرفته شده و ما کاربرا بوق بودیم خب الآن متوجه شدیم که این اتفاق در حال افتادنه. پس دیگه نیازی به موندن این پست نیست. و اگرم موضوع چیز دیگه ای هست خب باید مشخص باشه.
۵. تعریفت از اینکه فقط حرف میزنم چیه؟ دقیقاً باید چه کنیم؟ آیا خودت در جواب به من حرف نزدی و اونم این بود که فقط حرف میزنی. دقیقاً میخوای چه کنیم که فقط اسمش حرف زدن نباشه.
۶. آیا در خصوص این موضوع با کاربرا مشورت کردی و ازشون نظرخواهی کردی؟ و بعد این تصمیمو گرفتی. یا نه.
چون من بعد از تغییر سیستم خب در کل از کار بچه ها رضایت نسبی داشتم. شاید دیگران هم داشته باشند.
سؤالات که زیاده. ولی خب تو سواری و ما پیاده.
و اما چند پیشنهاد.
۱. یه کنفرانس بذارین در مورد محله حرفامونو بزنیم. همون که قبلاً سعید هم گفت و من هم استقبال کردم.
۲. طرحت هم اگه به رفراندوم گذاشته بشه من قبولش دارم و میگم طرح خوبیه.
یعنی حرف آخر رو ما میزنیم. بعله ما. خود ما کاربرا. همین خودم که فقط حرف میزنم. میدونی چه طوری.
آهان. اینجوری دقیقاً. هرچی تو بگی میگیم چشم. که واقعاً جدی میگم اینجوری بشه تو ضمن گرفتن مشورت ولی حرف آخرو میزنی. که میشه همون ترکیبی از خرد جمعی و زدن حرف آخر.
از خوبیای این طرحهم اینه که دیگه هیچ کسی غیر از خودت مسئولیت نداره و همه چیزو تو تعیین و تعریف میکنی و بر اساس همون همه جلو میریم. خب این جوری در رأس امور قرار میگیری و ما فقط مثل مهره های شطرنجیم که هر جوری خواستی حرکتمون بدی.
شاید یکی بگه اینجوری بهم توهین میشه و شخصیتم زیر سؤال میره. ولی من میگم هستم و تا آخرش هستم. چون تو اینجا رو بنا کردی و ما هر چه قد هم دلسوز محله بگیم که هستیم به اندازه ی تو نیستیم.
۳. در مورد پستهای کپی هم باهات موافقم و میگم ما میتونی در قالب وبگردی یا ولگردیهای خودمون لینک مطالبی که دوست داریمو بذاریم. مثلاً هر یه هفته ای یه بار هر کسی یه پست بذاره و مطالب خواندنی رو لینک کنه.
این یه راه حد وسطه. یعنی هم به نوعی میشه تولید محتوا و هم پست کپی گذاشته نمیشه و هم ما به چیزای دیگه هم که نیاز داریم دسترسی پیدا میکنیم.
خواستی در موردش بیشتر توضیح میتونم بدم.
یا یه نمونه تا چند روز آینده پیدا کنم و بفرستم که منتشرش کنی ببینی نظر دوستان چیه.
۳. در مورد مسائل مذهبی و سیاسی هم شدید باهات موافقم تا پای جون. ولی همین هم راه داره. قرار نیست یا افراط باشه و یا هم تفریط.
خب راهش مثل همون پستهای کپی هست. فقط میگیم هرکی میخواد موضوعات سیاسی و مذهبی رو پست کنه باید وبلاگ داشته باشه تا ما لینک پست واسش بذاریم.
خب طرف میاد یه خاطره ای و یا یه مطلبی مینویسه و این لینکو هم میزنه تنگش. که خب میشه قانونمندش هم کرد. هم تعداد پستهای کپی و هم پستهای مذهبی.
۴. چه کادر مدیریت باشه و چه نباشه سعی کن نویسنده ها رو بیشتر کنی. چند تا شرایط تشویقی غیر از اونایی که جزو اصول نویسندگی هستند رو بذار تا بچه ها دلگرم به فعالیت بیشتر و داشتن حس رقابت واس رسیدن بهش باشند.
حتی بعدش بین نویسنده ها هم میتونی رقابت ایجاد کنی تا از بینشون ویرایشگر و بعد بین همین ویرایشگرا هم رقابت ایجاد کنی تا مدیر بسازی.
قبلاً هم تو محله و تو اسکایپ هم بهت گفتم فکر آینده ی محله باش که در هر حالی محله محکم باشه ولی تو سرسری رد شدی. حقته بدمت عدسی ببرکت تو همون تالار اندیشه زندانیت کنه خَخ.
اصلاً بچه ها فرض رو بر این بذاریم که هیچ مشکلی پیش نیومده. بالاخره که یه روزی فعالیت این دوستان به دلایل مختلف کمتر میشه به صورت ناخواسته. مثل خودت مجتبی. خب فشار کاریت زیاده. حالا ما یه موضوع محال دیگه ای هم به مشکلاتت اضاف میکنیم و اون همین ازدواج هست.
به نظرت اگه بر فرض محال ازدواج کنی آیا دیگه وقتی داری واقعاً
خب بقیه هم همین طور.
حالا راه حل چیه و چه باید کرد.
نویسنده ها زیاد بشند با روشها و ترفندهای مختلف.
و از بین اینا افرادی که سلیقه شون و عقایدشون به خودت نزدیکتره رو انتخاب کنی تا همیشه و و در هر حال محله با مشکلی مواجه نشه.
ببین موجی میدونم دنبال کیفیتی و اینو من واقعاً میپسندم. یعنی کیفیت رو فدای کمیت نمیکنی. ولی خب با ایجاد انگیزه همین کمیتها رو باید به کیفیت تبدیل کنی. با روشهای مختلف. با سازمان یافته کردن و کارهای گروهی.
اگه دنبال کیفیتی که مجبوری یعنی قاعدش اینه که دنبال سازمان یافتگی باشی.
ولی در نهایت من یه چیزی ته دلم میگه آخرش همونی میشه که قبلاً و چند روز پیش شده بود.
یعنی همون روالی که قبل از این روال بود. یعنی کسی نمیره و کسی هم عوض نمیشه و همون چیزی که بوده میمونه. شاید با تغییرات جزئی و شاید هم تغییراتو ما متوجه نشیم البته.
اینو هم بگم کار اونا رو اصلاً نمیپسندم خوشم نیومد ولی کار تو هم کمتر از کار اونا نمیدونم.
در نهایت که هر چند میدونیم کوری, ولی در رأس اموری. تازه اونم چه جوری.

کاش پیش دوستان و بچههای عزیزم و همچنین داداش چشمه نازنین یه ذره ارزش و اعتبار داشتم که به حرفم گوش میکردند و خلاصه میتونستم این قضیه رو حلش کنم. آدم بعضی وقتها از خودش بدش میاد که چرا اینقدر بی خاصیته. فقط میگم که این اتفاقات بیشتر از روی هیجانات و عصبانیت بوده، بیایید کمی فتیلهها را پایین بکشید تا از جوش بیفتید با متانت و درایت دوباره همه چیز رو بازسازی کنید. همهتون خوبید با گذشتید مهربونید حتی اگه در شرایطی با تندترین ادبیات حرف بزنید. پس خواهش میکنم به این همه کاربر متین و وفادار احترام بذارید. از مجتبای نازنین میخوام که دوباره دست این بچههای دوست داشتنی را به گرمی بفشاره از این سه دوست و فرزندان خوبم هم میخوام که هرگز مرغشون یک پا نداشته باشه دوباره بشند همون دوستان پر جنب و جوش سابق. بچهها در معرض امتحانی عظیم و سنگین قرار داریم بیایید عزمتون رو جزم کنید تا از این آزمون سربلند بیرون بیایید. متاسفانه کاری جز خواهش کردن و التماس کردن از دستم برنمیاد. خوب شد که شهروز و داش چشمه هم حرفاشون رو زدند ولی هیچ وقت پلهای پشت سرتون رو خراب نکنید. منم وقتی انتشار مقالات بدون اطلاع خودم ازم گرفته شد و وقتی باز بدون اطلاع خودم یهویی دیدم که دیگه حتی ویرایشگر هم نیستم مثل شماها ناراحت شدم بهم برخورد ولی دوست نداشتم که برای دیگران چنین اتفاقاتی پیش بیاد. به هر حال گذشتهها گذشته بیایید زندگی و روابط تازه ای رو شروع کنیم و کنید. بازم میگم پیش خودم شرمندم که چرا نمیتونم در چنین شرایطی مثمر ثمر باشم. بازم خواهش التماس و تقاضایم را تکرار میکنم که بیایید محله را از بحران نجات بدید بیایید هم دیگر رو ببخشید و بیایید گوشکن و گوشکنی را بیش از پیش سربلند کنید. منتظر بروز شجاعت و شهامت و از خود گذشتگی شماها هستیم.

گفتم یه چیزی فراتر از ایناست که شهروز با این همه مقاومت ناراحت شده،
آقای چشمه با این همه وقار و آرامش کنار کشیده و پریسیما با داشتن دل بزرگش هنوز که هنوزه کامنت هم نذاشته،
نمیدونم ولی نتونستم در مقابل بی معرفتی خادمی سکوت کنم،!
خودتون میدونین که من اگه وارد حاشیه ای هم میشدم فقط تو سایت بود و حتی از خیلی مشکلاتی که الآن حرفشو هم میزنید بی خبرم،
الآن هم چون کلیت قضیه رو گرفتم نیازی ندارم که بیشتر بدونم،
ولی خادمی کارت اصلا قشنگ نبوده،
باید به بهترین وجه تیم رو بدرقه میکردی،
من سؤالهای احتمالی رو خودم میگم و جواب میدم،
آره من همونم که دو سه باری با شهروز درگیری لفظی پیدا کردم و حتی جایی بهش گفتم مدیر بازی در میاری و خدا یکی و مدیر یکی،
ولی واقعا همیشه حرفم رو میزنم و دلم صاف میشه،
هیچ وقت غیر از موارد پیش اومده نخواستم بچه ها برن اونم به این شکل،
این رسمش نبود،
شاید کامنتم احساسی و فیلم هندی بشه ولی بذار بشه،
من واقعا از برخوردت با شهروزی که اینقدر زحمت کشید و آقای چشمه ای که اینقدر صلح طلب بودن و همیشه همه چی رو با آرامش حل میکردن و پریسیمایی که اینقدر با وجود اینکه یه خانم بود هیچ وقت برای هیچ کسی چه خانم چه آقا حق متفاوتی قائل نشد و به همه کمک میکرد ناراحتم،
آره من خواستار تغییر بودم، ولی نه به این شکل،
من دوست داشتم بقیه هم به بچه ها کمک کنن که بارشون سبکتر بشه ولی نه به این شکل،
من بارها شده بود دلگیر بشم و بقیه رو هم دلگیر کنم ولی نه در این حد،
خلاصه که هرچند بعید میدونم که اگه ازشون هم خواسته بشه برگردن و اگه هم برگردن این رفتار مثل جا میخی هست که وقتی رو دیوار میزنی و درش میاری آخرش جاش رو دیوار میمونه،
ولی با خلاقیت و ایده های خودت هنوز میتونی کاری کنی که تا حدی دلگیریشون رو جبران کنی،
این رفتار حق این همه زحمت نیست،
درسته ممکنه اونا هم مقصر بوده باشن ولی با وجود خوندن کامنتها از نظر من شما بیشتر مقصری رفتارت هم در شأن هیچ کدوم از بچه ها نبوده،
پاورقی: حاضرم قسم بخورم من تحت هیچ جوی به غیر از همین کامنتها قرار نگرفتم فقط به رسم رفاقت سکوت رو جایز ندیدم،

رک گوییت رو دوس داشتم. هرچی فکر کردی رو گفتی و با کلمات بازی نکردی. حد اقلش این بود که با وجود عدم موافقتم با دیدگاهت ولی دیدگاهت چون صادقانه از خودت بود، قابل خوندن و قابل تأمل بود. لذت ببر از زندگی منم سعی می کنم تا جایی که بتونم، از این به بعد، توی این سایت دیگه خودم باشم.

عجیبه!
بعضی از ما خوب بلدیم حرف بزنیم، ولی پای عمل که میاد وسط، …… بعضی از ما هم میتونیم دو رو یا چند رو باشیم! متأسفم. زیاد نمیتونم توضیح بدم منظورم چیه. ولی شخصا سعی کردم تو زندگی شخصی خودم و در روابط اجتماعی یک رو بیشتر نداشته باشم. در فضای مجازی هم همینطور بوده.
نمیدونم چی بگم. متأسفم.
در مورد هم دیگه بی انصافی میکنیم ولی انتظار داریم کسی ازمون رنجیده نشه! متأسفم.
خواهش میکنم قدری به خودمون بیاییم.
باور کنیم دنیا اصلا ارزششو نداره! از یک دقیقه بعدمون هم اطلاع نداریم و نمیتونیم پیشبینی کنیم.
شخصا همین یکی دو هفتۀ پیش بیشتر به این باور رسیدم. تا زنده ایم و تا هستیم مراقب حقوق هم دیگه باشیم. مراقب رفتار و گفتارمون باشیم.
حرفام تا حدودی بی ربطه ولی دلم گرفته همینطوری دلم خواست بنویسم.
ببخشید.

عجیبه. از خوندن کامنتا من یک برداشت کردم و اونم اینه که آقای درفشیان و خادمی از این همه محبوبیت و پرکاری این سه نفر احساس خطر کردند. و دنبال بهونه بودند که این سه نفرا به هر ترتیبی هست کنار بگذارند. اون رفتن یکی دو نفر و سابقه دارای قدیمی هم بهونه ای بیش نبوده. چون الان در عمل خیلی بیشتر از این ریزش خواهد داشت سایت.
خادمی! بیا و یه رأی گیری بذار و اجازه بده خود بچه ها مدیرارو انتخاب کنند. این تنها راهیه که برات مونده. یه کم تاریخ بخون فرزندم. دقیقاً رفتارای ممدرضاشاه رو داری تکرار میکنی…ههاهاهااههاها… مراقب حرکتهای مردمی باش. به حرف خیرخواهانت گوش بده. نگفتم اون محبوبیتی هم که داری رو از دس خواهی داد؟ بفرما تحویل بگیر. هنوزم دیر نشده، درستش کن.

چی بگم والا! بعید میدونم چنین چیزی باشه، ولی متأسفانه چه بخواییم چه نخواییم این سوء برداشت و سوء تفاهم هست.
اصلا از وضع موجود راضی نیستم. ولی صرفا به خاطر اینکه کارها زمین نمونه و زحمات دوستان نادیده گرفته نشه و از بین نره هستم. شخصا خیلی بابت این قضیه ناراحتم.
به هر حال صبر میکنیم. خدا کریمه!
موفق باشی گلم.

ببینید دوستان من مسئله را تا اونجایی که عقل ناقصم یاری میکنه اینجوری جمعبندی میکنم که یه جلسه ای بوده مجتبی به دوستاش یعنی آقایان چشمه و شهروز و سعید میگه که بچهها شما همچنان نقش مدیریتی خودتون رو دارید فقط در اموری که مربوط به ارتباط با کاربران میشه دخالت نکنید و خودم انجامش میدم. یعنی این دوستان همچنان میبایست پستها را تایید کنند کامنتها را تایید و ویرایش کنند یعنی همه اختیارات جا خودش باشه فقط اگه کسی اشتباهی کرد یا اشتباهی نوشت یا پست یا کامنتش مشکلی داشت خودشون مستقیم بهش تذکر ندند و بذارند خود مجتبی در این زمینه عمل کنه. ظاهرا اول دوستاش میپذیرند ولی بعد که با هم مشورت میکنند اعلام میکنند که با طرح مجتبی هرچند موقتی باشه مخالفند و از گروه لفت میدند بعد مجتبی تماس میگیره ولی نمیتونه یعنی موفق نمیشه با شهروز یا دیگری تماس بگیره بعد مجتبی هم بهش برمیخوره میره و نقش این دوستاشو به مشارکت کننده یا کاربر عادی تنزل میده. بعد میاد این پست رو میزنه و قضیه رو علنی و آشکار میکنه در حالی که قرار بود اون طرح در سکوت اجرا بشه و ماها ازش بی خبر باشیم همونطور که بی خبر بودیم ولی این دوستان هزینه یک سال آینده محله رو تامین کردند. خلاصه ظاهرا اصل قضیه همین بوده که گفتم یعنی بیشترش از روی ناراحتی و لجبازی بوده. حالا یه پیشنهاد به هر دو طرف دارم. و اون اینکه اوضاع رو برگردونند به داخل جلسه خودشون. یعنی مجتبی طرحشو میگف این دوستان هم باش موافقت میکنند بعد مجتبی دوباره نقشها را برمیگردونه و دوستانمون همچنان نویسنده و مدیر و ویرایشگر و آرایشگر میمونند ولی تذکر مدیریتی نمیدند. اینطوری نه سیخ میسوزه نه کباب. نه خانی اومده نه شاهی رفته ما کاربرها هم از هیچی خبر نداریم انگار همه چیز تو خواب اتفاق افتاده و خلاصه پاشید آبی به دستو روتون بزنید و بگید آخییییش خوبه که بیدار شدم چه خواب وحشتناکی داشتم میدیدم. خلاصه خواهشم هم از مجتبی هم از دوستان کادر مدیریتی اینه که این پیشنهاد این کمترین رو بپذیرید یعنی همه چیز برگرده به همون جلسه کذایی. خواهش میکنم بچهها. واقعا هیچ اتفاق بدی نیفتاده نگید غرورمون اجازه نمیده مجتبی نگه که با این همه متهم شدن به دم دمی مزاج بودن دیگه از حرفم برنمیگردم. بیایید بخشش و گذشت و شجاعت در عقبنشینی قهرمانانه رو به ما هم یاد بدید. آخه شماها الگوی ماها هستید. این پیشنهادی بود که به ذهنم رسید هرچند که فکر نمیکنم از هر دو طرف تره هم برام خورد کنند ولی خب باید میگفتم. پیروز باشید مهربان بمانید.

من سعی کردم نظری ندم. اولش شوخی کردم فکر نمیکردم انقد جدی باشه ولی الان هنگیدم.
با گفتن اینکه مجتبی بیمعرفته کار درست نمیشه خانم مظاهری.
اولین کامنتی که برا اولین پست من گذاشته شد کامنت عمو چشمه عزیز و مهربان بود.
من زمانی اومدم که مجتبی پست منتشر نمیکرد و بیشترین زحمت رو به شهروز جون دادم.
خانم پریسیما مثل آفتاب روشنه که چقدر بزرگوارند و خدا میدونه که من چقدر به این سه عزیز ارادت دارم.
این عزیزان فقط برای راحتی ما از راحتی خودشون گذشتند.
هرکی از رفتن این دوستان خوشحال باشه واقعا بیمعرفته.
و اما مجتبی در شرایطی این سایت رو راه انداخت و بچه ها رو دور هم جمع کرد که خودش تنها بود پس بیمعرفت نیست.
من اعتقادم اینه که اگر بعضی از ماها جای مجتبی بودیم الان معتاد بودیم.
هیچوقت کاری که مجتبی کرده رو تایید نمیکنم و هیچوقت هم قضاوت نمیکنم که این سه عزیز هم تصمیم درستی گرفتند چون چیز زیادی نمیدانم.
من همه چیز رو نمیدانم پس هرچی بگم درست نیست.
با کامنت امیر حال کردم و همچنین عمو حسین مثل همیشه گل میگه.
دوستان خواهشم اینه که با منطق حرف بزنیم چون با احساسات حرف زدن کار درست نمیشه.
سعی کنیم تلاش کنیم که اگر شد وضع مثل گذشته بشه نه اینکه با حرفامون کارو خرابتر کنیم.

سلام چرا دروغ به این بزرگی را گفتی, خودت گفتی مدیر فقط خودم باشم کی اونا گفتند ما نمیخواهیم باشیم خوب مگه مجبوری دل بشکنی که از سره سره بفتی بنظر من خدا بعضی وقتا انتقام رو قبل از آزردن دیگران میگره اگه دل کسی را نشکنی از همهئ فصل های خدا هم خوشت میآید

خب بچه ها من باز هم اومدم که فقط حرف بزنم خَخ.
میخوام تحلیل خودمو از اختلاف پیش اومده بنویسم تا هم از دیدگاه خودم شفاف سازی کرده باشم و هم یه جورایی بگم که حتی اگه فقط همین فقط حرف زدن هم باشه, خیلیا همین هم نمیتونند انجام بدند
ببینین بچه ها. کلاً آدما دو دسته هستند. دسته ی اول اونجوری که هست زندگی میکنند و دسته ی دوم هم اون جوری که فکر میکنند زندگی میکنند.
اصلاً هم کاری به این ندارم که کدوم دسته از دیگری برتره و یا کدوم بهتره. هر کدوم از این دسته ها و طرز فکرها معایب و محاسن خودشونو دارند که یه بحث دیگه ای میشه.
ولی خب من میگم یا بهتره که بگم حدسم اینه که ریشه ی اختلافات بین دوستان با مجتبی دقیقاً به همین تقسیمبندی برمیگرده.
اگه این دوستان تو دسته ی مجتبی یعنی دسته ی دوم بودند دیگه هیچ وقت آرمانها رو تغییر نمیدادند. هیچ وقت دوست نداشتند پست کپی منتشر بشه ولو یه دونه. هیچ وقت دنبال مسائل مذهبی نبودند. و هیچ وقت دنبال رضایت مجتبی واس این موضوع نبودند.
شما نمیدونین وقتی آرمانهای یه آرمانگرا رو ازش میگیرین چه حالی بهش دست میده و چه قد اذیت میشه.
اینجور آدما خیلی عمیقن به همه چی. یعنی یه چیزاییو میبینند که اصلاً فکرش هم نمیشه کرد.
اینجوری بگم. آدمای حکیمی هستند و تردید نکنین که گفته هاشون یه حکمتی داره.
این شناختیه که من از ابابصیر تا به الآن که مینویسم از مجتبی دارم و به دست اوردم. حالا تا چه اندازه درست یا غلطه رو دیگه نمیدونم.
پس با این تفاسیر مطمئن باشید کار کردن مجتبی با این گروه باز هم خالی از اختلاف و ناراحتی نخواهد بود. دلیلشم اینه که این دوستان دقیقاً در گروه مقابل مجتبی هستند و یعنی همون دسته ی اول.
پس مجتبی چاره ای نداره که اگه میخواد محله پا برجا بمونه از کسی استفاده کنه که تو دسته ی خودش باشه. آرمانگرایی تو خونش باشه. تا بتونه موفق بشه.
ببینین بچه ها. واقعگرایان نیاز هاشونو مطرح میکنند و آرمانگرایان آرزوهاشون و خواسته هاشونو.
رو همه ی اینایی که گفتم میتونم بحث کنم و مثال بزنم و دقیق هم اشاره کنم.
دوست داشتین بیشتر بازش میکنم و مورد به مورد مثال میزنم.
فعلاً لذت ببرین از زندگی.

علی کریمی اولا اون زمانی که مجتبی رو میشناختی و گویا باهاش همکلاسی بودی متعلق به دوران نو جوونی بوده .
اما ظاهر قضیه میگه این پسر آرمانگرای عزیزمون برای رسیدن به آرمانهای زیباش حاضر از روی قلب کسایی که بهش خدمت کردن رد بشه . از آدما برای خودش نردبون درست کرده و از روی سر آدما رد میشه تا به اونجایی که خودش می خواد برسه . حالا می خواد هدفش نیک باشه یا شهرت و قدرت .

البته حافظه گوشکنی من از سال ۹۳ بهم میگه رععد تو خودتو خراب نکن . تو خودتو ضایع نکن . این سه تن با ی معذرت خواهی و یک ترفند زیرکانه مجتبی دوباره بر میگردن و تو این وسط ضایع میشی .
اما من رععد بزرگم . مجبورم حقایقو بگم . هر چی پشت سر بگم صد برابرشو جلوی روی طرف میگم .
مجتبی بیا اینم شمشیر . بزن زبونمو قطع کن خخخ باور کن جا خالی نمیدم خخخ
البته اگه این سه تن دوباره برگردن گناهی به گردن مجتبی نبوده . حالا چرا نبوده رو به خودشون سه تا میگم .
در آخر باید بگم با ناراحتیتون غمگینم و با خوشحالیتون شاد . همیشه دوست داشتم از بزرگ تا کوچیکتون خوشحال و بی مشکل باشید . از خدا می خوام که این مشکل هم ختم به خیر بشه .

رعد، تو هیچی از دنیای ما و این پنج ساله نمیدونی. خیال کردی اگه با چهارتا از ما کورا رفیق شدی و چهارتا از روحیاتمونو فهمیدی، علامه ای و خیلی حالیت میشه؟
این دو تکه از کامنت شهروزو بخون تا باهات و با کسایی که باهات هم عقیده اند ی کم حرف بزنم. قول نمیدم بفهمی، ولی در حد خودم تلاشمو می کنم. اگه آیکیوت کافی باشه و به قصد فهمیدن بخونی، می فهمی:
“بارها و بارها به من میگفت که میخواد از گوشکن بره و برای خودش یه وبلاگ بزنه و یا این
که میخواد برای دانشآموزا یه سایت راه بندازه و این که دیگه نمیخواد اینجا فعال باشه و از این حرفا.”
“من حتی توی صحبتهام باهاش بهش گفتم که اگر بخواد میتونیم باز هم تصمیمات جدید بگیریم و شرایط رو طوری که مورد نظر
تو باشه تغییر بدیم. ولی مجتبی سیاست بیتفاوتی رو در پیش گرفت و گفت که هرطور میدونیم تصمیم بگیریم و نظر خاصی نداره.”
ببین رعد و هرکی اینو میخونه، من نه دنبال شهرتم، نه قدرت، و نه محبوبیت. محبوبیت رو دارم، از شهرت خوشم نمییاد و از قدرت هم خوشم نمییاد. من فقط ثروت رو خعلی میدوستم و سلامتی و امنیت و آرامشم رو. همین و بس.
من اگه تا حالاش موندم، منتی نیست، عشقی بوده ولی واسه بچه ها موندم. نه واسه اونایی که الان اینجا دور همیم و کامنت و پست میذاریم. من فقط واسه روستایی های محروم سیستانی و استان های دیگه موندم که اگه ی چیزی توی گوگل زدند و ما بلد بودیم، توی سایتمون زده باشیم تا پیدا کنند و مستقل بشند. همین.
الانم بیش از یک ساله که به شهروز و سعید و امیر دارم میگم تورو جان عزیزترهاتون یکیو پیدا کنید من مالکیت و همه چی رو تحویلش بدم برم. اگه کسی پیدا نشده، من تقصیرکار نیستم. من چون گفتم و اتمام حجت کردم و کسی پیدا نشده توی این چند ماهه، دیگه مقصر نیستم و مسئول هم نیستم. من باید وقتی کسی پیدا نمیشد، می گفتم به من چه. نمیمونم. باید درشو تخته می کردم. ولی میدونی چیه؟ این کارو نکردم. نه واسه همشهری هام، نه واسه رفاقت هام، بلکه فقط واسه افرادی که ممکنه ی روزی به ی چیزی نیاز پیدا کنند که جایی نباشه و اینجا باشه.
من خیلی وقتی میشه که بریدم. که قرص می خورم. که افسردگیم با سراتونین هم خوب نمیشه.
من به حضرات چندین بار قول دادم به شرطی که مرد و مردونه همه چی رو بپذیرند و اسم منو از سردر اینجا بردارند:
۱. برای کمک های فنی کنارشون باشم.
۲. حضور و پست دادن هام رو از سایت قطع نکنم.
۳. جلوی همه ی دوستان، مهر تأیید بزنم بر صلاحیتشون.
۴. جایی دیگه نرم گله و شکایت کنم که اینا سایتو از دست من درآوردند و اینجور حرفای خاله زنکی.
۵. هرجا بتونم تبلیغ اینجا رو بیش از پیش انجام بدم.
ولی میدونی چیه رعد؟
هیشکی قبول نکرد این بارو از رو شونه های من برداره. خیال کردند انتشار پست و کامنت و مدیریت ظاهری اینجا، یعنی برداشتن بار از شونه های من. با خودشون نگفتند مجتبی چی داره میگه؟ چی داره اذیتش میکنه؟ چرا نیست؟ چرا بی تفاوته؟ من روح اینجاست که داره روحمو میخوره. نه پست های مذهبی، نه کپی، نه هیچی. ذات این حقیقت که اینجا راهبر یا تصمیم گیرنده یا مالک مادی یا معنوی باشم، منو میخوره. دوست دارم اینجا یه کاربر معمولی باشم. ولی کسی این اجازه رو بهم نمیده. مثل اینه که یه مسجد یا کلیسا بسازی و راهش بندازی، بعد مجبورت کنند تا آخر عمر، متولی یا کشیشش خودت باشی و زندانت کنند توی یه قفس.
من برعکس چیزی که شما فکر می کنید، همون طور که شهروز هم گواهی داد، خیلی وقته میخوام برم و نمیشه.
دوست ندارم رفتن من به قیمت از بین رفتن پست ها، کامنت ها، لینک ها، فایل ها و زحمات دوستان تموم شبه. نباید چون من حال ندارم، گوشکن هم بیحال بشه.
چند بار؟ چطوری؟ با چه زبونی؟ کجا؟ باید بگم مرد و مردونه چهارتا بشید اینجا رو دست بگیرید؟ اگه کسی ادعا میکنه واسه بچه ها کار کرده و میکنه، اگه کسی ادعا میکنه دلش واسه بچه ها میسوزه، وقتی همون شخص میبینه مجتبی حالش خوب نیست، باید به خاطر بچه ها هم که شده، بیاد جلو، خودش راننده بشه و نذاره قطار متوقف بشه، کج بره یا تصادف کنه!
هر وقت اینا رو میگم، همه میگن میخواد با تحریک احساسات، خودشو تأیید کنه و سردمدار بمونه. والا اینطور نیست. به مرگ خودم اینطور نیست. من همه ی اینا رو نوشتم که بگم در کمال صحت و سلامت عقل، مایلم سایت تحویل ی آدم با انگیزه، دلسوز و تازه نفس مثل شهروز و سعید بشه.
اولویتم اینه که اینا کارو دست بگیرن و اگه نشد، نمیدونم باید بدیمش دست کی.
اگه تا حالا نرفتم، واسه این بوده که خجالت کشیدم از بچه ها. خجالت کشیدم یکی پول بلیت اتوبوسشو داده اینجا رو نگه داشته من مزد دستشو با نابودی اینجا بدم. خجالت کشیدم ثبات و پایداری اینجا بره زیر سؤال. خجالت کشیدم مطلب کسی که یک هفته وقت گذاشته اینجا منتشرش کرده با تصمیم من دود هوا بشه. خجالت کشیدم این همه اعتماد که به ما و سایت شده رو از بین ببرم. خجالت کشیدم وقتی افرادی با بهترین تحصیلات و کمالات میان اینجا، یا اینجا رو تبلیغ می کنن، بهشون ثابت کنم که محله ی ما لیاقت حضورشون رو نداشت.
اگه فهمیدی، که هیچ. اگه نفهمیدی، یه تجدید نظر یا تست در خصوص سلامت عقل و مغز و هوش‌بهرت داشته باش.

سلام.
مطمئن باشید اگر پای حیثیتمون وسط نبود دوباره هرگز کامنت نمیذاشتم.
ولی چند نکته رو مینویسم:
۱: مجتبی تو گفتی که ما متخصص برای مطالب مذهبی نداریم. آیا توی تیم ما متخصص تاریخ یا روانشناسی یا جامعه شناسی بود که پستهای این شکلی رو منتشر کردیم؟ گفتی اقلیتهای مذهبی اعتراض کردن و ایمیل دادن. کو ایمیلاشون؟ چرا روابط عمومی هیچ وقت همچین ایمیلی نگرفته؟ چرا چند بار که بهت گفتم این ایمیلها رو برام فروارد کن نفرستادیشون.پس خیلی رو این حرفت نمیشه حساب کرد.
۲: ترک گروه واتساپی از طرف تو قبل از ماجرای سعید بود و بعد از رفتن تو این مسأله به گوش تو رسید و این توجیه تو برای ترک گروه واتساپی واقعیت نداره. در ضمن تو گفتی که گروه واتساپی به تو مربوط نیست و دخالتی توش نداشتی. اگر اینطوره چرا بارها و بارها تو ماههای اخیر خواستی اون رو منحل کنی که به هر حال ما مانع شدیم؟
۳: گفتی ما اختلاف داشتیم و توقع داشتیم که مثلاً گوش فلانی رو بپیچونی. میشه بگی اگر وظیفه ی یه راهبر این نیست پس چیه؟ توقع نداشتی که اختلافمون رو ببریم پیش مهدی عابدی حل کنیم خخخ. تو ارشد سایت بودی و طبق آییننامه زمانی که اختلاف پیش بیاد حرفت حرف آخره و ما هم غیر از این ازت نخواستیم. حالا چرا برات این مسأله دغدغه شده نمیدونم.
۴: اگر تو از دخالت ما خسته نشده بودی؟ چرا بارها تو شوخیهات گفتی من تا میخوام کاری کنم همه میریزن سرم و نمیذارن و کلی حرفهای مشابه دیگه. نمیدونم شنیدی یا نه. ولی میگن هر شوخی یه ریشه ی جدی داره.
۵: این قسمت کامنتم خیلی حیاتیه. چون کل قضیه اینجاست. حالا که به اینجا رسید میگم. من، طاها و عمو چشمه هفته ی پیش از دوشنبه تا جمعه اصفهان بودیم. پنجشنبه شب ساعت حدود دوازده شب بود که دور هم بودیم و خانم کاظمیان و خانم امیدی هم بودن. اونجا این طرح به طور ناگهانی از طرف مجتبی پیشنهاد شد. توی طرح مجتبی اصلاً گفته نشد که نقشها سر جاش بمونه و فقط به کاربرها بگید ویرایشگر شدید تا دیگه کسی به شما فشار نیاره. مجتبی گفت همه ی نقشها رو به ویرایشگر تبدیل میکنه و تنها خودش مدیر میمونه. گفت از این به بعد فقط و فقط خودش تصمیم میگیره. در مورد همه ی مسائل سایت نه فقط مواجهه با کاربرها. صفر تا صد مسائل سایت سیاستگذاریش تنها و تنها با مجتبی باشه و ما فقط صرفاً پست ویرایش کنیم و منتشر کنیم و حتی اگر با کامنت مشکلدار هم مواجه شدیم حق نداریم در موردش اقدامی بکنیم. یعنی ما باید مطیع صد در صد میشدیم و تنها و تنها حرف آخر رو میزدیم و میگفتیم چشم. واقعیتش من برای جایی که زحمتشو کشیدم چنین چیزی رو قبول نمیکنم. چون میدونم مجتبی اگر حاکم مطلق اینجا بشه خیلی چیزها تغییر میکنه که خلاف تفکراتمه و بهتر دیدم که نباشم. اون شب طبق آییننامه رأیگیری شد و من و عمو مخالفت کردیم و سعید و مجتبی موافقت کردن و چون رأیها مساوی شد مجتبی از حق راهبریش استفاده کرد و تصویب شد. ولی طاها و خانم کاظمیان و خانم امیدی هم شاهدن که ما فقط قبول کردیم طرح اجرا بشه و هیچ وقت حرفی از این که خودمون هم همکاری میکنیم نشد. قرار شد که ما به تهران برگردیم و با سه ویرایشگرمون یعنی نازنین پریسیما و پرواز هم موضوع رو مطرح کنیم تا اونها هم تصمیمشون رو بگیرن و خودمون هم به جمعبندی برسیم و نتیجه رو بگیم. ما فرداش توی اتوبوس با هم مشورت کردیم. ما منظورم من و عمو چشمه بود. در نهایت دیدیم که ما برامون سنگینه که حتی حق مشورت دادن هم نداشته باشیم و قرار شد اعلام کناره گیری کنیم. شبش هم با پریسیما صحبت کردیم و اون هم گفت که اگر ما نباشیم کار نمیکنه. در نتیجه شنبه صبح توی گروه اتاق جلسات گفتیم که نیستیم. اونجا نظرات زیادی گفته شد که مجتبی همش رو توی یه پیام چهل ثانیه ای جواب داد و تشکر کرد که موضعمون رو مشخص کردیم و هیچ جوابی به سؤالات و نظرات ما به خصوص پریسیما نداد. توی جلسه ی پنجشنبه شب و توی گروه اتاق جلسات شنبه صبح بارها و بارها هممون تأکید کردیم که فقط نمیخوایم کار اجرایی کنیم و میخوایم پستهای شخصیمون رو بزنیم و فعالیتمون رو تو گوشکن به عنوان کاربر ادامه بدیم. طبیعیه که وقتی همچین چیزی رو بگیم توقع داریم مجتبی شرایط رو برای انتشار مستقیم پستهامون حد اقل به خاطر اعتمادی که بهمون داشت فراهم کنه.ولی حدود ساعت پنج و چهل دقیقه ی بعد از ظهر بود که مجتبی تو واتساپ به من خبر داد که نقشهای کاربریمون رو تغییر داده و شماره کارتش رو هم برای انتقال پولهای سایت که پیش من بود برام فرستاد. من موضوع رو به پریسیما و عمو چشمه خبر دادم و حدود ساعت هفت و نیم یا هشت بود که عمو بهم خبر داد که نقش کاربریش مشارکت کننده شده و بعدش هم پریسیما بهم خبر داد که اون هم مشارکت کننده شده و بعدش هم خودم وقتی از سر کار برگشتم با همچین چیزی مواجه شدم. وقتی این حرکت رو دیدیم، دیگه لزومی ندیدیم که توی گروه اتاق جلسات بمونیم و به ترتیب اول من و بعد عمو و پریسیما از گروه خارج شدیم. این که اول ما از گروه بیرون رفتیم و بعد نقشهامون تغییر کرد دروغ محضه.
مجتبی پنج ساله تو به صداقت اینجا شناخته میشی. کسی از تو دروغ نشنیده. چرا میخوای خودت رو زیر سؤال ببری. من به سعید امروز گفتم که بیاد و شهادت بده که ما بعد از تغییر نقشهامون از گروه بیرون اومدیم. حتی اسنادی که تو سایت موجوده هم این رو ثابت میکنه. ولی سعید با وجود این که تو پیامش به من گفت میدونه حق با ماست ولی حاضر نشد کامنت بده.
مجتبی من برای اثبات حرفم جون مادرم رو وسط میذارم. به جان مادرم من و پریسیما و عمو چشمه بعد از تغییر نقشهامون از اتاق بیرون اومدیم. اگر تو دلیل محکمتری از جون مادر من داری بیا بنویس که ما اول از گروه بیرون اومدیم و بعد تو نقشهامون رو تغییر دادی. حتی توی اکتیویتی لاگ سایت هست که تو پنج و چهل دقیقه نقشها رو تغییر دادی و ما حد اقل ساعت هشت شب بود که از گروه بیرون اومدیم. من از تو صداقت و از سعید وجدان رو توقع داشتم که مثل این که توقع زیادی بود. دیشب هم که این همه اعتراض ما رو دیدی فقط نقش من رو به نویسنده تغییر دادی و عمو و پریسیما هنوز مشارکت کننده هستن که این نویسندگی برای من پشیزی ارزش نداره. من اگر با ارزش بودم، مثل میثم و امیر دست به نقشم نمیزدی و اگر هم میزدی خودت نویسندم میکردی نه این که داد بزنم و بعد بیایی نویسندم کنی.
۵: من توی جلسه نگفتم اگر مجتبی خودش مدیر بشه موافقم. من گفتم اگر هم با این طرح موافق باشم و بخوام همکاری کنم فقط با مجتبی کار میکنم نه کس دیگه. ولی گفتم اگر بخوام همکاری کنم و نگفتم همکاری میکنم.
۶: تو از تیم رضایت کامل نداشتی. به خصوص از روابط عمومی. این رو بارها به من گفتی. حتی در مورد عملکرد خود من و ویرایشگرها هم منتقد بودی و معتقد بودی که پستهای کپی زیاد شدن. حالا ما هی میشماریم میبینیم سه تا بیشتر نیست ولی هی تو میگفتی بیشترن.
۷: تو میگی بارها به آذری ها و بقیه ی شهرها ایمیل دادی و خواستی برشون گردونی. اسم بیار. بگو کیا بودن که ایمیل دادی و ما هیچ وقت نفهمیدیم. در مقابل بارها و بارها به ما تذکر دادی که مواظب باشیم مثلاً عمو حسین یه وقت ناراحت نشه و یا عدسی رو اذیت نکنیم. مستند حرف بزن. به کیا ایمیل دادی؟
این کامنت رو صرفاً به این خاطر گذاشتم که خیلیها فکر نکنن ما عشق مدیریت بودیم. ما قبل از تغییر نقشهامون از گروه نرفتیم و بارها و بارها بابت این حرفم قسم میخورم.
در پایان بگم که توی اصفهان خیلی زیاد به ما خوش گذشت و مجتبی و سعید و خانم کاظمیان و خانم امیدی و رهگذر حسابی به ما لطف داشتن و این موضوعات چیزی از لطف و مهمان نوازی اصفهانیها کم نمیکنه. این هم که خیلی به کسی نگفتیم اومدیم اصفهان به خاطر این بود که نخواستیم مزاحم کسی بشیم و یه روزش هم حال من به شدت بد شد و زمان زیادی رو از این بابت از دست دادیم. با این حال، اصفهان و لحظات شیرینش هنوز بخشی از خاطرات به یاد موندنی ما هستن و این مسائل کاملاً بی ارتباط به مهمان نوازی این دوستان هست.
امیدوارم دیگه لازم نباشه کامنت بذارم چون کاملاً بیمیل به ادامه دادن این حواشی هستم. فقط کامنت عمئو حسین و ادعای مجتبی در مورد خروجمون از گروه باعث شد اینها رو بنویسم.
موفق باشید.

درسته. بعد از تغییر نقشتون رفتید. رفتم دیدم. خودمم تا همین لحظه برعکس اینو معتقد بودم. ولی وقتی توی گروه میگید نیستید، به معنای اینه که نیستید و کاری جز تغییر نقش باقی نمونده بود. فقط خودتم میدونی نمیتونی قسم بخوری که تصمیم نهایی رو توی جلسه قبول نکردی و بعد نزدی زیرش! اینو هم شما صداقت به خرج ندادی. ده بار گفتم بذار طرح اجرا بشه شماره کارت از من نگیر. تحدید کردی یا شماره کارت بده یا خودم پیدا می کنم. حالام اگه دلت واسه بچه ها میسوزه، به گفته ی مستمری که بیش از یک ساله توی گوشت میخونم و گوش نمیدی، به خاطر بچه ها بیا خودت یا هرکی رو میتونی متقاعد کنی، متقاعد کن همه چی رو دست بگیرید بذارید من به هدفم که تک کاربر بودن هست برسم. کامنتی که زیر کامنت رعد قبل از این کامنتت دارمو بخون روشن شی. بحث فایده ای نداره و راه به جایی نمیبره. لذت ببر از زندگی.

شهروز، خانوم کاظمیان و ساناز امیدی تمام تلاششون رو کردند که به شما خوش بگذره و سفرتون یه سفر به یادموندنی بشه. من همینجا از این عزیزان تشکر میکنم بابت زحماتشون. و از خودمم بخاطر حضور سبزفسفریم تقدیر و تشکر میکنم…خخخخخخخخخخخ. خداوکیلی از جریاناتی که پیش اومده کمی تا قسمتی ما سه نفر شرمنده شدیم و ناراحت و گفتیم ای کاش این دسته گلها بعد از برگشتنتون آب داده میشد. بهر حال قدم شما همیشه روی چشم ماست. باز هم تشریف بیارید که به ما بیشتر از شما خوش گذشت. راسی اگر احیاناً من شوخی ای کردم و حرفی زدم که باعث ناراحتیتون شده عذرخواهی میکنم. ایام عزتتون مستدام.

خب حالا که اشتباهاتی از هر دو طرف بوده آیا نمیشه پیشنهاد منو عملی کنید؟ یعنی اجرای طرح مجتبی ولی مدیر بودن بچهها ولی ارتباط با کاربران با مجتبی. این فکر نمیکنم کار سختی باشه. مجتبای عزیز پذیرفتی که تا همین الآن فکر میکردی که اونا زودتر رفتند پس بیا و به جدت یه کوچولو شهامت داشته باش و یه عذرخواهی از دوستات بکن جای دوری نمیره شهروز برادرته پری سیما خواهر بزرگته عمو چشمه هم که دیگه جایگاهش معلومه و تاج سره. پس بیا و با هم به یک جمعبندی برسید اگرم قراره تغییر تحولی صورت بگیره بذارید برای یه وقتی که اوضاع آرومه. ما کاربرا تو این قضیه اصلا دنبال مقصر نیستیم میدونیم که یه سوء تفاهم بوده که براحتی قابل رفعه. از شهروز و عمو چشمه و پری سیما هم میخوام که اگه مجتبی گفت که اشتباها فکر میکرده که شماها زودتر لفت دادید و اگه یه دلجویی کرد و اگه نقشهاتون برگشت و اگه قرار شد که خودش کار روابط عمومی را حداقل برای مدتی داشته باشه خواهشا و خواهشا شما هم به حرمت دوستیها مهربونیها نون و نمکها دیگه نه نگید بپذیرید که باشید فعال بمونید و دلخوریها را تمومش کنید. من واقعا شرمنده ام که اسم من در میون بوده و مجتبی برا مثالم که شده گفته که نذارید فلانی ناراحت بشه. واقعا از همه عذر میخوام. البته فکر نمیکنم اینطوری باشه ولی اگه یک سر سوزنی من باعث این سوء تفاهمات و دلخوریها شده ام واقعا همینجا و رسما در پیشگاه همه هم محلیها عذرخواهی میکنم و از همگی طلب پوزش و عفو دارم. بازم میگم با امتحان سختی مواجهیم بذارید با سربلندی ازش خارج بشیم. همچنین ابراز ناراحتی و تاسف خودمو از اینکه برای تامین هزینههای محله فراخوان داده نشد اعلام میکنم. ما همگی باید در پیشبرد اهداف محلهمون مشارکت داشته باشیم. یه موضوع دیگه اینکه خواهشا اینقدر روی پستهای مذهبی مانور ندید و مطرح نکنید کسانی که از بیرون شاهد و ناظر این مباحث هستند چه فکر میکنند؟ آیا این سوء تفاهم پیش نمیاد که اینجا یکی موافق مذهبه یکی مخالف؟ پس بخودتون بخودمون رحم کنید و رحم کنیم. پیروز باشید.

عمو؟ غصه نخور قربونت. سایت با تلاش بچه های زحمتکش، پرکار و دلسوز، داره راه خودشو میره. هیچ اتفاقی مبنی بر نابودی و این حرفا نیفتاده. تا من هستم، اینجا هم هست. مونده تا ابد بدون پستو کامنت بمونه ولی اینجا تا من یا یه گرداننده ی قوی هست، وجود خواهد داشت و به همه استفاده خواهد رساند. من صحبت کردم. رفتن‌شون دست خودشون بود، برگشتن‌شون هم همینطور. ولی دیگه موافق به دست گیری امور نبودند. سخت نگیر. زندگی دو روز که بیشتر نیست. یه روز دیروز بود، یه روزم امروزه. فردام معلوم نیست اصلا وجود داشته باشه.

درود! بچهها قرار نیست مجتبی بخاطر اشتباه نکرده از کسی عذرخواهی کنه… مجتبی زودباش بیا اینجا با این کفگیر این ربع را هم بزن تا ته نگیره تا من کمی بخوابم و استراحت کنم و این پست را به حاشیه نبرم!

حذف پستت کار من بود. توی هر کامنت یا پستی هم حرف رکیک بزنی، مستقیم یا غیر مستقیم این کارو بکنی، کلا از سایت میندازمت بیرون عسیسم! جدی جدی گفتم. برو توی همون گروه های ایمیلی و واتساپی خوشمزگی کن ببم جان.

درود دوستان
همون اول بگذارید اشتباه خودم را تصحیح کنم
اون لینک که گذاشتم در مورد وبلاگ قبلی مجتبی اشتباه بود. چون اون لینک رو در فیوریتس خودم ذخیره کرده بودم به اشتباه گذاشتم اتفاقا خودم هم شک کردم که چرا مطلب سردر وبلاگ عوض شده
لینک اصلی
http://gooshkon-ir.blogfa.com/
گوش دهید یاد بگیرید یاد بدهید: نابینایان

دوستان من در کامنت قبلی خودم هم اطلاعات کاملی کسب نکرده بودم و هم این که سعی کردم ضمن همدلی، صلح جویی و دعوت به آرامش تلاش کنم با رفاقت و به آرامی انتقادات خودم رو بیان کنم و سوالاتمو بپرسم
ولی متاسفانه مجتبی با گفتن چند جمله به صورت کلی گویی از اون همه مطلب که نوشتم به راحتی گذشت و پاسخ در خوری نداد!
یا شایدم پاسخی نداشت! یا شایدم کامنتم رو نخواند! پس این بار سوالاتمو کوتاهتر میپرسم که امیدوارم برای ما کاربران جواب قانع کننده ای داشته باشه.
مهمترین سوال من که موجب به وجود اومدن این اتفاقات شد! که اگر این قضیه رو رعایت میکردی اصلا این موضوع پیش نمیومد
مجتبی تو گفتی من بر طبق آیین نامه جلو رفتم. این آیین نامه که میگی آیین نامه ای هست که با نظر همه کاربران به تصویب رسیده و کل اعضای سایت از کاربر عادی تا کل کادر مدیریت اون رو پذیرفتند
این یعنی در این آیین نامه حتی خودت هم حق نداری در آن تغییرات ایجاد کنی
و قرار شد این آیین نامه مبنای همه فعالیت های سایت باشه.
میشه بگی دقیقا این که تو تصمیم بگیری ارکان سایت را منحل کنی یک مدیر باشه بقیه هم ویرایشگر باشند
یا مرکز پاسخ گویی به کاربران روابط عمومی نباشه و خودت پاسخ گوی مراجعات کاربران باشی کجای آیین نامه بوده که ما خبر نداشتیم!
تو نقش روابط عمومی که یکی از ارکان سایت بوده رو عوض کردی اختیاراتش رو گرفتی و به خودت بخشیدی.
مدیر سایت را برکنار کردی که یکی از ارکان سایت بوده.
اصلا شاید پشت پرده چیز دیگری هم بوده و قرار بوده که فقط در ظاهر چنین چیزی رو بگید که فشاری روی اونا نباشه که این رو هم شهروز و عمو چشمه تایید نکردند
ولی به هر حال اگر چنین چیزی هم باشه تو به کاربران این رو داری میگی این یعنی تخلف در آیین نامه
بله شما میتونید در مورد مسایل سایت در هیات مدیره رای گیری کنید ولی نمیتوانید در مورد تغییرات در آیین نامه بین اعضای هیات مدیره رای گیری کنید
در شرح وظایف راهبر امکان تغییر در آیین نامه به راهبر داده نشده است
تو اگر بخواهی چنین کاری کنی چون آیین نامه رو داری تغییر میدی حتما باید این موضوع را در قالب یک پست به رفراندوم بگذاری و همه اعضای سایت روی اون نظر بدن تا آیین نامه قبلی ملقا شود
ولی تو با دور زدن کاربران بی آن که حق اظهار نظر به کاربران بدی با رای گیری در صحن هیات مدیره سعی کردی رای خودت را هم به هیات مدیره و هم به کاربران از همه چیز بی خبر دیکته کنی و آیین نامه را ساقط کردی
میخواهم بگویم فارغ از رای گیری که آرا چند چند بوده
نفس طرح چنین پیشنهادی در هیات مدیره موضوعیت نداشته و در هیته اختیارات نه راهبر و نه هیات مدیره بوده!
تو اگر این نکته رو را رعایت میکردی اصلا چنین جنجالی پیش نمیومد
این هیات مدیره بنا به این آیین نامه که همه اعضا از آن حمایت میکنند وارد گود شدند نه فقط به دلیل رفاقت با شخص مجتبی البته با مجتبی رفیق بودند ولی دلیل کافی برای این کار نبوده
پس حق دارند با این تغییرات در آیین نامه مخالف باشند و همکاری نکنند
به نظر میاد آقا مجتبی تو با رای گیری در هیات مدیره با توجه به این که میدانستی عمو چشمه و شهروز زیر بار چنین زوری نمیروند و راضی نمیشوند که خودشان را بی اعتبار کنند و قطعا اینها دست از کار میکشند این موضوع را مطرح کردی و با رای گیری و امتیاز ۲ رای بیشتر خودت
با حذف تدریجی از پیش طراحی شده عمو چشمه و شهروز هم اونها رو دور زدی و هم کاربران از همه جا بیخبر!
بعد هم اومدی در یک پست با مظلوم نمایی و گفتن
من مدیره تهنای شبم، مهر روشنی بر لبم!
همه رفتن، کسیییییی، دوروبرم نیست،
چنین بی‌کس شدن، در باااااورم نیست.
سعی کردی ضمن تبرعه خودت از اشتباهی که کردی و گفتن این که اونها حاضر به همکاری نشدند احساسات کاربران را تهییج کنی و دوباره کادر سازی کنی تا شاید بعدها هم همین بلاها را سر اونها بیاوری!
من در کامنت قبل هم بهت دوستانه هشدار دادم که امکان داره با این اقدامات محبوبیت خودت را زیر سوال ببری و اعتماد عمومی رو نسبت به خودت از بین ببری!
ولی هرگز باورم نمیشد که واقعا به اینجا رسیده باشی من در ادامه کامنتها با صحبتهای شهروز و عمو چشمه و تایید بعضی از این موارد توسط خودت
دیگه هیچ چیزی برای دفاع کردن نمیبینم آخه چی میشه گفت یعنی اون مجتبی دوست داشتنی این همه دیکتاتور بشه اینقدر نمک نشناس بشه
اول بگه غلطهای املایی رو جدی بگیرید روش کار کنید. وقتی میبینه پریسیما دیگه حاضر به همکاری نیست بعد خودش بیاد تو کامنت بگه همه سایتها ویرایشگر ندارند و کاربران خودشان باید مطالبشونو ویرایش کنند
بیاد تمام زحمات پریسیما رو زیر سوال ببره انگار کارش اصلا اهمیتی نداشته!
مجتبی جان تو گفتی برای این که درگیری کمتری تو سایت باشه و ریزش کمتری داشته باشیم من خواستم ارتباط با کاربران را بر عهده بگیرم که فشار کمتری به هیات مدیره باشه
اول این که اونها با این قضیه مشکلی نداشتند وگرنه قبول میکردند این اختیار رو از خودشون سلب کنند
دوم این که در هر هیات مدیره ای امکان داره بعضی کاربران با هیات مدیره اختلاف پیدا کنند و این قضیه گریز ناپذیر هست
ولی خودت کلاه خودت را قاضی کن ما اون دوران را هم بودیم خودت بگو درصد ریزش کاربران فعال در آن دوره که خودت بودی با اون تعداد اعضا
با درصد ریزش کاربران فعال در این دوره آن هم با این تعداد اعضا به این نسبت چقدر بوده که تو میخواستی چنین کاری کنی!
راستش من برایم این موضوعات قانع کننده نبود! و مجبور شدم این بار با صراحت لهجه صحبت کنم
ببخشید که کامنتم باز طولانی شد.

حسین؟ جواب سوالت یک کلمه بیشتر نیست. هر کاری کردم، دلم خواسته. هر کاری هم بخوام بکنم، دلم خواهد خواست. به هیچ قید و بندی هم خودمو محدود نمی کنم. من همینم که هستم. اینجام همینی هست که هست. تهش، تهش، همینه که هست. دیکتاتوری محض. غیر از این اگه چیز دیگه ای دوست داشتی بشنوی یا بخونی، متأسفم که نمیتونم اونی که میخوای رو بنویسم.
هرکی تا حالاش با من مونده، غیر قابل پیشبینی بودنم رو، آرمانی بودنم رو، دیکتاتور بودنم رو، دیر پست منتشر کردنم رو، صادق بودنم رو، به فکر بچه ها بودنم رو، محتوا های ناب تولید کردنم رو، جلوی همه ایستادنم رو، تصمیمات متحول کننده گرفتنم رو، توی همه ی کار ها دخالت کردنم رو، همه چیزم رو باهم پذیرفته. آدم، آدمه. فرشته نیست. من هم خوبی دارم و هم بدی. مثل خودت و مثل همه ی این کاربر ها و هم محلی های بی نظیر. تهش اینه که فعلا ی عده ای، اصلا تو فرض کن ده نفر منو قبول دارند. من تا این ده نفر به صفر نرسیده باشند، هستم و همینجا هم هستم. اون هزار میلیون نفری هم که منو قبول نداشتند یا ندارند، در سایت جدید زدن، سایت های دیگه رفتن، و هر کاری کردن، مختار مختار مختارند. این محله، مال منه و هرکی منو قبول داره. دیگه هم حرفی هست؟ شما اگه منو قبول داری، جا واست هست. اگه قبول نداری. ی راه داری. اونم اینه که طبق معمول پنج سال گذشته ات، از مطالب مفید اینجا استفاده کنی و انتظار هم نداشته باشی در کوچکترین موردی من یا کسی بهت جواب بده. استفاده ات رو بکن و بذار مام کارمونو بکنیم.

date: 4 ساعت ago
26/09/2016
20:57:54
Author: شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
IP: 2.190.209.116
Type: Comments
نوشته‌ها
Action: Approved
Description: قدری با مجتبی در سوم مهر ۹۵ #۲۰۶۵۴۰
۴ ساعت ago
26/09/2016
20:57:54
شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
2.190.209.116
Post
تماس های فلامینگو
Updated
hosseinishahrooz@gmail.com
6 روز ago
20/09/2016
17:24:03
شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
37.255.61.64
User

Logged Out
shahrooz68
6 روز ago
20/09/2016
17:23:25
شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
37.255.61.64
Comments
نوشته‌ها
Approved
ماجراهای مجتبی و الهام، قسمت آخر #۲۰۵۵۸۹
۶ روز ago
20/09/2016
17:23:25
شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
37.255.61.64
Post
تماس های فلامینگو
Updated
hosseinishahrooz@gmail.com
6 روز ago
20/09/2016
17:20:07
شهروز حسینی
شهروز حسینی
Author
37.255.61.64
User

Logged In
shahrooz68
Date
Author
IP
Type
Label
Action
Description

آقای بلوردی، مجتبی بنیان گذار این سایت هست و هر زمان بخواد هر نوع اقدامی میتونه انجام بده و تغییرات مورد نظرش رو اعمال کنه. شما در جایگاهی نیستی که بخوای ایشون رو بازخواست و سین جیم کنی. بله مجتبی دیکتاتور هست. الان هم توی سایت گوشکن کودتا کرده. اما این محله بدون مجتبی پوچ و بی معنی میشه. آقای بلوردی اگه خیلی دلسوز کادر مدیریت هستی خب ازشون دعوت کن و یه سایت راه بنداز و هر طور که صلاح میدونی اداره اش کن. اما لطفا اینقد اون آیین نامه مزخرف رو فصل الخطاب قرار نده. تو این سایت فصل الخطاب مجتبی هست، نه هیچ آییین نامه ای. یه جوری از آیین نامه حرف میزنی که انگار وحی منزل هست. اینجا فقط مجتبی تصمیم گیرنده هست.

اون چه تو کامنت قبلی دیدید، ترتیب آخرین فعالیتهای شهروز بود.
دو تای اولی مربوط به کامنتی هست که همین چند ساعت پیش گذاشته.
بعدش هم که میره سراغ شش روز پیش یعنی سه شنبه ظهر که از اصفهان یه کامنت توی پست خودش گذاشته بوده.
این در حالی هست که ما میدونیم دیشب شهروز تو همین پست کامنت داشته که گزارشش معلوم نیست کجاست و چرا توی Activity log نیست.
ضمنا من هر چی فکر میکنم این طور به ذهنم میاد که شهروز خیلی زودتر از همه و بدون آگاهی از این که مشارکت کننده شده گروه رو ترک کرده بود.
من آدمی نیستم که قسم مسم برام مهم باشه.
تو هر کاری به مدارک موجود نگاه میکنم و با وجدانی و بی وجدانی فقط با مدرک بهم ثابت میشه.
تو این مورد به خصوص هم ذهنیت خودم و مدارک موجود به طور کامل برام اثبات نمیکنه که حرف مجتبی دروغ بوده تا حالا هم ازش دروغ نشنیدم.
پس محض خوشایند یا عدم خوشایند کسی حرفی نمیزنم که بهش مطمئن نباشم، هر چند بعدا به بی وجدانی متهم بشم.
قبلا گفتم در مورد این بازی قضاوت مشخصی دارم که اون موقع نگفتم چون فکر میکردم امیدی به بهبود ماجرا هست.
ولی حالا که ظاهرا دعواست میخوام اون چه فکر میکنم رو بگم چه کسی خوشش بیاد یا بدش بیاد!
زمانی که هیچ کس به فکرش هم نمیرسید، یه نفر نابینا پیدا شد که پایه یه پایگاه اینترنتی رو گذاشت تا همنوعانش برای پیدا کردن یه نرم افزار یا آموزش دربدر نگردن.
برای این که نابیناها هم جایی رو داشته باشن که با هم حرف بزنن و از درد دلها و خاطراتشون با هم بگن!
اون روز شاید به فکرش هم نمیرسید روزی کسایی پیدا بشن که بخوان خودش رو از این فضا بندازن بیرون!
نمیخوام قصه حسین کرد شبستری بگم براتون.
ماجرا اینه که مجتبی از حدود یک سال پیش به این طرف هر وقت خواسته سایتش رو خودش با آرمانهای خودش پیش ببره یه اکثریتی تحت عنوان گروه مشورتی، تیم مدیریتی و غیره باهاش مخالفت کردن.
اونم هر بار وقتی دیده سایت اونی نیست که انتظارش رو از اول داشته چندین بار پیشنهاد کرده که بیاید این سایت رو یکیتون تحویل بگیرید و خودتون رسما و رأسا بشید تصمیم گیرندهش!
این جور مواقع چون بین بچه ها محبوبیت داشته، همین تیم مدیریت به تکاپو افتاده که نه!
تو نباید بری!
تو محبوبی و بچه ها فقط تو رو میخوان!
تو باید بمونی و مجتبی مونده!
ولی تا باز خواسته حرفی بزنه و کاری بکنه که به مزاق تیم خوش نمیومده، الم مخالفت بلند شده!
این دفعه هم یکی از همون دفعات بود!
مجتبی میدید بعضی کاربرها به خاطر اختلاف با اعضای این تیم سایت رو ول کردن و رفتن!
همه مونم میدونستیم آیین نامه یعنی کشک!
ما برای اون آیین نامه رأی گیری نکرده بودیم که!
اینم یکی از مواردی بود که مجتبی پیشنهاد انتخابات داد و میخواست خودش رو از سایتی که بر وفق مرادش نیست خلاص کنه و ما با سدی به نام آیین نامه نذاشتیم!
آیین نامه فقط منتشر شد و بچه های بی خبر و خسته از درگیری فقط بی تفاوت از کنارش گذشتن و همونی شد که تیم میخواست و مجتبی هم به احترام تیم بود که خواست!
خلاصه این بار مجتبی خواست که سیاست گذاری سایت رو بیشتر و پر رنگتر به عهده بگیره و اختلافات بین کاربران رو هم خودش رفع کنه!
ولی باز سد تیم نمیتونست این رو بر بتابه!
این تیم مجتبی رو نمیخواست!
فقط اسم مجتبی رو میخواست که به خاطر محبوبیتش همه فکر کنن که هست!
ولی اگه این شخص از اسم میخواست که بیشتر نمود داشته باشه خلاف قاعده بود و نمیشد که بشه!
همه مخالفتها و بازیهایی که دوستان شروع کردن و تا اینجا هم ادامهش دادن دلیلش این بود که مجتبی حاضر نشد فقط اسمش باشه و خودش نباشه!
همین و بس!
خب البته شایدم قضاوت من قضاوت درستی نباشه!
فعلا بدرود.

ote
هوشنگ ابتهاج
“به این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند

گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند”

درود.
من اساساً آدم رکیم و همیشه چوبشو خوردم ولی خوب این بار هم میگم امیدوارم مجتبای گرامی ناراحت نشه.
راستشو بخواین, من از این پست بوی یه نوع شو به مشامم می رسه, یعنی احساس می کنم اینا همش سر کاری هستش.
ولی اگه به هر دلیلی من اشتباه کنم چون من هم انسانم و انسان هم موجودیست ممکن الخطا, اگه شو نباشه اینو باید بگم که دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. اونم فردی مثل مجتبی خادمی که نگاهش به دور و برش با خیلی از بچه ها فرق داره و برای خودش ایده هایی داره که هر کسی نمی تونه باهاش کنار بیاد.
در باره ی کنار گذاشته شدن این ۳ نفر, چه اشتباه چه درست, چه زحمت کشیده باشند چه نه, به نظر من حرف آخر رو مجتبی می زنه. این دوستان خسته نباشن اومدن, کار کردن, زحمت کشیدن, اذیت شدن, توهین شنیدن, و خلاصه هر چیزی که به خاطر این سایت براشون اتفاق افتاده به کسی ربطی نداره. چه مجتبی چه افراد دیگه برای این ۳ نفر نامه ی فدایت شوم نفرستاده بودن , یک همکاری داوطلبانه بود و تموم شد.
حالا اگه به هر دلیلی مدیر عامل سایت نمی خواد باشن, باید بی سر و صدا بکشن کنار.
نه اینکه هی بگن زحمت کشیدیم و از این حرفا.
خوب اگه من هم جای شما بودم باید این کارو انجام می دادم. به نظرم بهتره این بحثو تمومش کنین چون اینجا هر چی هم شما دوستان بگین, حرف اول و آخر رو مجتبی خادمی می زنه.
اگه کسی از دوستاش به خاطر سایت جدا شده به هیچکسی ربطی نداره. خوب می خواست نمیومد. هرکه طاووس خواهد, جور هندوستان کشد.
یه چیزیم به دوستان بگم البته من کلی میگم سعی کنید تو زندگیتون رو هیچ چیزی تعصب نداشته باشید. احترام بزارین دوست داشته باشید ولی تعصب نداشته باشید.
نه تنها به یه سایت, حتی به دین و نژادتون. چون خداییش دین و نژاد یه مفهوم جغرافیایی هستش. راجع به سایت هم که بماند.

and at last, dear Mojtaba., I trust you, and proof your decisions. I think the people who want this website, people who said that they love you, have to except your decision without any protest or anything that they think they have right to say.
because it’s you who create hear, its you who gathered other blind hear, it’s you who brought Shahrooz, MR. Cheshmeh, and Parisima hear and as a result, its your right to put them aside. I think it’s non of others business to involve in this decisions.
به هر حال اگه کسی سایتو می خواد چه فرقی می کنه شهروز و دیگران باشن یا نباشن؟ میاد و استفاده می کنه. ولی اگه دعوا سر لحاف ملاست, اون بحثش جدا.
ممنون

سلام.
خب من فکر کنم یه کم دیگه بگذره دوستان از پلیس فتا هم برای اثبات حقانیت خودشون استفاده کنن. برای همین دیگه بحثو ادامه ندیم بهتره. به هر حال طرف حساب من اینجا شخص مجتبی هست نه کسایی که شدن دایه ی مهربانتر از مادر. مهم برای من جواب مجتبی به کامنتم هست که پذیرفت اشتباه کرده و ما بعد از تغییر نقشمون از گروه جلسات خارج شدیم. دیگه بقیش مهم نیست که من کی و کجا چی کار کردم و نکردم من دلیلی نمیبینم که برای اثبات همچین موضوع ساده ای انقدر به آب و آتیش بزنم. این سایت هم برای مجتبی هست بر منکرش لعنت. باید اونطور که میخواد و دوست داره ادارش کنه باز هم بر منکرش لعنت. خب این گوی و این هم میدان. من چاقو زیر گلوی کسی نذاشتم که مدیرم کنه و نظراتم رو قبول کنه. مجتبی کمک خواست و ما هم کمکش کردیم. حالا هم دیگه به کمک ما احتیاج نداره. دوستای مهربونی پیدا کرده که فقط مونده شعار جانم فدای رهبر تو محله سر بدن. به هر حال شاید تا حالا امکان فعالیت برای من به عنوان کاربر اینجا وجود داشت. ولی با اتفاقات یکی دو ساعت اخیر دیگه حتی فعالیت شخصی من هم اینجا به صلاح نیست. برای گوشکن و اهالیش بهترینها رو آرزو میکنم. مجتبی مدیر توانمندیه و اگر خودش بخواد مثل قبل میتونه بهترین باشه. مطمئن باشید هرجا که بتونم تبلیغ اینجا رو میکنم و خارج از سایت هواشو دارم. برای سعید هم آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم عمل جراحی که در پیش داره به بهترین شکل انجام بشه و همیشه در صحت و سلامت زندگی خوبی داشته باشه.
سه سال پیشهمچین روزهایی اولین کامنتمو اینجا گذاشتم و هنوز حساب کاربری هم نداشتم. حالا هم دارم آخرین کامنتمو میذارم و سه سال در حد سه روز با کلی خاطرات خوب و بدش گذشت. برای همگی شما آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم هر کدورتی از من دارید فراموش کنید و حلال کنید.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.

سلام شهروز
من به نوبه خودم از تو و زحماتت و لطفت به خودم تشکر میکنم.
اصلا دلم نمیخواست کار محله به اینجا بکشه.تازه داشتیم به هم عادت میکردیم.
فقط امیدوارم دود این اختلافات توی چشم بقیه بچه ها نره که هر دو طرف ماجرا اساسی ضرر کردند.
به هرحال من از این که یه رفیق خوبم از محله جدا میشه ناراحتم و از ته دلم برات آرزوی موفقیت میکنم.
از همه خواهش میکنم دیگه به این مسائل دامن نزنید و بحث رو تموم کنید.چیزی که نباید میدیدیم دیدیم و اتفاقی که نباید رخ میداد رخ داد.یه کم حوصله به خرج بدید,یه کم به دو طرف زمان بدید.با شناختی که از دو طرف دارم امیدوارم توی یه فضای آروم و بدون هیچ پیش زمینه ای با هم مشکلات رو حل کنند که اگر جدایی هم هست با دل خوری نباشه و از دل همه بچه ها در بیارید تا این پست لعنتی از ذهن همه پاک بشه.
یا علی

نمیدونم این کامنتم آخرین کامنت توی این پست هست یا نه؟ ولی به هر حال نکته یا نکاتی که به ذهنم میرسه رو مطرح میکنم:
جناب خادمی ببینید، بحث زندانی کردن نیست. شما میگید از دوستان خواستید کسی بیاد و همۀ امور سایت رو در دست بگیره و ساده ترش اینکه بشه مالک سایت، ولی هیچ کس قبول نمیکنه. دلیلش کاملا واضح و روشنه! شما در تیم مدیریت سایت کسانی رو انتخاب کردید که افکارشون به شما نزدیکتر باشه، و دلسوزانه هم کار کنند. خب میدونیم که پنج انگشت برابر نیست! دو نفر هر چقدر هم افکار و عقایدشون نزدیک به هم باشه، قطعا تفاوتهایی هست، و این کاملا اجتناب ناپذیره.
تا اونجا که خاطرم هست، با وجود تفاوتهایی که وجود داشت، و اینطور که معلومه توی جلسات تعدیل میشده، یعنی تصمیمی گرفته میشده که هم دوستان راضی باشند و هم شما، (یعنی من اینطور استنباط میکنم) خب شهروز و دوستان و من هم از وقتی که وارد کادر شدم، نهایت سعیمون این بود که طبق قوانین و قراری که گذاشته شده پیش بریم. یادم نمیره که شهروز چه توهینهایی رو سر همین پستهای سیاسی و مذهبی که انتشارش ممنوع بود، تحمل کرد و دم نزد. بمانه که گاهی وقتا مدیران و ویرایشگران سایت حتی به بیدینی و ضد مذهب بودن متهم میشدند. بگذریم. خب الآن متأسفانه هستند دوستانی که منصفانه قضاوت نمیکنند و کار دوستان رو دخالت به حساب میارند و حتی ما رو متهم میکنند که به نوعی میخواییم نظرمون رو به شما تحمیل کنیم.
به نظرم راهش سادست. شما باید اول کاربرانی که شما رو در حد پرستش قبول دارند، داخل پرانتز بمانه که بعید میدونم بعضی از این اظهار لطفهای افراطی واقعی باشه! پرانتز بسته. خب داشتم میگفتم: توجیه کنید. قطعا اگه کسی بیاد و همۀ امور سایت رو در دست بگیره، و مالک سایت بشه، قطعا ممکنه تحولاتی در سایت اتفاق بیفته.
نمیدونم تونستم منظورم رو درست توضیح بدم یا نه؟ باری به هر جهت دوستان اگه جایی مخالفتی میکردند، یا پیشنهادی میدادند، مصلحت جمع و کل سایت رو در نظر میگرفتند. اصلا خرد جمعی یعنی همین: هر کله عقلی داره.
دوستانه و خواهرانه ازتون میخوام که دل دوستان رو به دست بیارید. برخی پاسخهای شما رو به کامنتا نپسندیدم از جمله همین پاسختون به دومین کامنت جناب بلوردی! همین پاسخ شما به نظر میرسه هیجانی و احساسی باشه تا یک پاسخ منطقی.
بذارید نظرمو رک بگم. اگه اوضاع به همین روال پیش بره، من هم موندنم در کادر رو صلاح نمیدونم. چون بعید نیست که همین مشکلات سر راه من هم باشه. شما در پاسخ یکی از کامنتام نوشتید که در خیرخواهی من شکی نیست، نمیگم دروغ میگید یا شعار میدید. ولی این سؤال هست که آیا این دوستان خیرخواه و دلسوز نبودند؟ بمانه که اتفاقا صریح یکی از تفاوتهایی که بین دیدگاه من و شما وجود داره رو تو کامنتای همین پست مطرح کردم. موفق باشید.

سخت می گیرید زیادی سخت می گیرید مجتبی من هستم تحت هر شرایطی دوست دارم گوشکن بمونه و تو را هم تحت هر شرایطی دوست دارم ولی با شکستن دل این سه نفر هم به هیچ وجه موافق نیستم شما دوستان خوبی واسه هم دیگه بودید چرا می خواید سر حرف صد من یه تومن به بادش بدید نکنید آقا من اصلا موافق تفرقه نیستم اگر ذره ای واسه ما کاربران ساده ارزش قائل هستید با هم آشتی کنید دوست ندارم بشید مثل بعضی از فوتبالیست ها که در باطن چشم دیدن هم دیگه را ندارن ولی جلو دوربین برنامه ۹۰ قربون صدقه هم دیگه میرن من به شدت کامنت امیر را لایک می کنم مجتبی تو اگر می خواستی از حق وتو خودت استفاده کنی باید رک و پوست کنده به دوستانت می گفتی از این به بعد من می خوام فقط خودم مدیر باشم و شما مثلا فقط نویسنده باشید از شهروز و عمو و پری دریایی هم خواهش می کنم صبر بیشتری از خود شون نشون بدن این مجتبی کمی مغرور و خودخواه هست ولی من ذاتش را قبول دارم به خدا نمی خوام هندونه زیر بغل کسی بگذارم ولی مجتبی قلب مهربونی داره من خودم دیدم ولی خودش نمی دونه مدت ها قبل از این که گوشکن را بشناسم بهش زنگ می زدم و مشکل بچه روستایی ها را ازش می پرسیدم هر وقت هم می گفت برو توی فلان سایت نگاه کن تا بهش می گفتم من از روستا زنگ می زنم فورا با حوصله کارم راه می انداخت همین چند وقت پیش که اومده بود شیراز من نتونستم برم ولی شاگردام که رفته بودن ازش خیلی تعریف می کردن

بذارین یه چیزیو صادقانه بگم بچه ها.
مجتبی رو با تموم وجود و از ته قلبم قبول دارم و میدونم و ایمان و اعتقاد و اطمینان به این حرفی که میزنم هم دارم.
چش که ندارم ولی بی برو برگرد و بدون ذره ای لرزش یا لغزش در فکرم میگم که بهش ایمان راسخ دارم.
معتقدم که حرفای موجی شامل تو بخش ظاهر و باطنه.
واس اثبات این حرفم هم مستند دو تا مثال میارم.
خوب دقت کنین به این دو تا مثال.

بی ادعا می‌گه:
دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵ در ۲۱:۳۶
درووود بر همون که راه میره و راه میبره. خوبی آیا. آورین. بچه ی خوبو درس خونی شدی. امیدوارم همیشه درس خون بمونی و از این پستها باز هم بزنی. بیشتر بزنی.
فعلاً چیزی واس گفتن ندارم که بنویسم.
پاسخ دادن
۲.۱
مجتبی خادمی می‌گه:
دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵ در ۲۳:۰۸
یاد بگیر از من درساتو بنویس مشقاتم بخون امتحان داریما به زودی

واقعاً این جواب یعنی چی. شما چه فکر میکنین.
نظر خودم یعنی اینکه تو هم پست بزن و یا بگم شماها هم پست بزنین تا محله رونغ داشته باشه و از این مرحله به زودی عبور کنیم. یا به خوبی عبور کنیم.
حتی میتونه این نکته هم در بر داشته باشه که میخواد بدون کی امتحان وفاداریشو میتونه خوب پس بده و یا هم میتونه این نکته رو در بر داشته باشه که تو هم اگه خوب بنویسی میتونی تو این امتحان موفق بشی و روزی نویسنده بشی.
خب یه مثال دیگه که خود طرف شاید یکی از منظورهای مجتبی رو متوجه شده و جوابشو داده.
۱
مجتبی خادمی می‌گه:
یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵ در ۱۹:۰۰

واقعا میشه این کارا رو انجام داد؟ من ی چیزی که واسم سخته اینه که تعریف هر چیزی رو از کجا بیارم واسه عمل کردن به اینا. مثلا لطف های کوچک یا بزرگ کودوما میشن؟ یا مثلا حقیقت دقیقا چیه؟ اینه که درک اینجور عملکرد ها واسم سخته. مرسی از پستت. منتظر تجربه هایی که برگرفته از ذهن خودت باشه هم هستیم! اونطوری لااقل مثلا اگه ی سوال واسم پیش اومد، چون تجربه خودته، میتونم ازت بپرسم راجع بهش واسم توضیح بدی ولی این مال لایف هکه که هم قشنگه و در عین قشنگی، سخته. ساده و سخت در عین حال. دمت داااااغ
پاسخ دادن
۱.۱
کامبیز اسدی می‌گه:
دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵ در ۱۱:۱۲
میشه انجام نداد مجی جون.
بعضی چیزا نسبیه و هرکسی تعریف خاصی از لطف بزرگ و کوچیک داره
یعنی خیلی باکلاسانه گفتی که از مغزم کپی کنم.
کپی از سایتهای دیگه ممنوع!
دیدم بچه ها استقبال میکنن منم اونایی رو که فکر کردم خوبه منتشر کردم
آخه اینا مقاله هستند و مقاله هم چیزی نیست که من بتونم از مغزم کپی کنم.
باشه از این به بعد اگر هم قرار بود پستی بذارم و درباره یه مقاله حرف بزنم درک و فهم خودمو ازش به اشتراک میذارم و این بهتره.
دمت آتیش

پس نتیجه میگیرم که مجتبی خیلی حرفای ظریفی میگه که خیلی باید دقت به خرج داد تا معنی و مفهوم واقعیشونو متوجه شد.
واس همینم به هرچی متهم بشم یا محکوم بشم میگم در حد پرستش قبولش دارم و میدونم چیزی رو نمیگه: مگر اینکه از روی حکمت و دانایی و آگاهی باشه و به این حرفم هم اعتقاد دارم.
البته این نظر و برداشت شخصی منه و دیگر هیچ.
ضمناً این حرفم به معنی نادیده گرفتن زحمات دوستان نبوده و نیست. من فقط نظر شخصی خودمو در خصوص مجتبی عنوان کردم و میگم تحت هر شرایطی هستم تا تو هستی.
حالا هر کسی اسمشو هر چیزی میتونه بذاره. آزاده.

دیدگاهتان را بنویسید