خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

میثم ناشنوا دف میزنه

الان در حالی دارم این پستو مینویسم که چار تا بچه کف زندگیم دارن کله معلق میزنن. یکیشون میکروفون من بدبختو ورداشته و ها بدو. بقیه ام مث آپاچیا دنبال اون یکی. یکیشون جیغ میزنه یکی دیگه شون عر میزنه یکیشونم هوار میکشه. خخخخخخخخخخخخخخخخخ. ننه باباهاشونم نیشسن قربونی بچاشون میرن که الهی قربون دس و پا بلوریت برم که اینقده زرنگی. بیگیرش مامانم. خخخخخخخخخخخ
یکی بیاد پستو دس بیگیره تا من برم میکروفونا نجاتش بدم از دس این قوم تاتار. یکیتون که خوب بلده بحرفه. رعد؟ نه. مواظب باش نبین و بوبونا ته صف شیطونی نکونن. روشن؟ نه شوما کار با کیبورد بلت نیسی تنبیهی. بانوام که قاتل سر دار داره. خخخخخخخخخخ. خادمی؟ نع. تو خوردی تو در و دیوار سیاهی. بدرد پست زدن نیمیخوری دیگه. شهروز؟ نیمیشه ناراحتی برو استراحت کن. پرواز؟ نه شمشیر و ساطور بدستی مردوما میترسونی.واه واه سیبیلاشا؟ چنگیز. خخخخخخ پسرام؟ طاها لایکی خدا بیامرزتت شبی جمعه یه. چشمه توام که جیبات جا نخودچی کیشمیش پر اندرویده. خخخخخخخخخخ. پریسمام که سرما خورده ای و فین فینو. ها؟ چی؟ کیه اون ته دسمال بدس داره میرقصه؟ های بچه اون دسمالا بذار زیمین وخی بیا اینجا یوخده بحرف تا من برگردم. بیا پسرم بیا بحرف.
هان کامبیز تو یی؟ کامبیز اسدی وخی پسر برادرم بیا یوخده حرف بزن تا من برم سراغ این ورپریده ها. بیا حرفایی که میخاسی بگیا بوگو تا بیام.
…………………
سلام عزیزان. خوبید؟ میگذره؟ ما رو نمیبینید خوشحالید؟ بعضیاتون خیلی زود بدون اینکه در صفوف انتظار بمونید پست منتشر میکنید. ای کلکا
بعضیا همچون من کلاس سوم رو خوب به یاد دارن و نوبت رو رعایت میکنن. ای خوشبختاااا
برای همدردی با ماها که شرکتی ای بیش نیستیم از همه نویسندگان، اعم از مدیر و غیر مدیر تقاضا میشود همه مشارکتی شوید تا همدرد ما باشید اندر این محله
حالا فکر نکنید برای نویسنده شدن گریه میکنم. الآن دو تا خط دیگه نوشتم که فکر کردم حاشیه درست میشه و از آنجا که حاشیه سازی نیست کار من، پاک کردم ولی همین قدر بدونید که خواستم اندر مذمت نویسندگی براتون بگم.
اصلا به من چه؟ به حرفام بپردازم. اُهوم اُهوم. برید کنار من اومدم
داشتم تلویزیون، شبکه استانی می‌گوشیدم که یک ناشنوا به اسم میثم که اهل بیجار بود رو دعوت کرده بودند و باهاش حرف میزدن. نصفی از برنامه گذشته بود که من رسیدم آخه من همیشه آخر ماجرا میرسم حالا اینبار شانس آوردم از وسط مچشو گرفتم! میثم، ناشنوایی که به همه ثابت کرد، محدودیتی برای رسیدن به کمال ندارد.انسانی که نشنیدن نتوانست روحش را از پرواز در آسمان زندگی پایین بکشد.
کسی که آرزویی ندارد و به قول خودش: تا به حال بهش فکر نکرده است. برایم روشن شد که نشنیدن نمیتواند مانعی در جهت یادگیری موسیقی باشد. میثم چنان دف میزند که من او را کمتر از اساتید بزرگی همچون بیژن کامکار و امیرحسین فرجی نمیدانم. کسی که بدون درک شنوایی چنان زیبا مینوازد، لایق بهترینهاست. فارسی حرف میزند، به سختی اما کلمات قابل فهم هستند. تاثیری که میثم با حرفهایش بر من گذاشت، بیشتر از تاثیر افرادیست که ازفن بیان بالا برخوردارند.
نزدیک به چهار سال بود که گریه نکرده بودم ولی با دیدن میثم گریستم. خودم علتش رو نمیدونم چون قطعا من نابینا در مقابل ناشنوای با اراده ای چون میثم عددی نیستم که دلم به حالش بسوزه.
از مسؤلین خواست تا به ناشنوایان بیشتر توجه کنند گفت که از افراد عادی بهتر رانندگی میکند.
اها. یک متن رو هم به مجری داد که بخونه. آنقدر متنش جالب بود که باید میبودید و میشنیدید.
خانم رهگذر اول بفرمایید که آیا شما از گروه اول هستید یا دوم؟ اگر دوم باشی دمت گرم از خودمونی. در صف قرار میگیری یا همینطوری می‌منتشری؟ سوال بعدی من اینه که چرا در جامعه افرادی مثل میثم نادیده گرفته میشوند؟ آیا کاری که میثم با نشنیدن میکند کمتر از کاریست که طراحها انجام میدهند تا یک جنگنده رو بسازند؟
میخوام بگم که چه چیزی از نظر مردم ما ارزشه؟ از نظر من میثم یک مهندسِ یک دکترِ و مهمتر از همه یک مبارزه . کسی
که با موانع میجنگد بهتر از هر سیاستمداریست که شاید ضررش بیشتر از نفعشه.
……………..
خو دس بزنید برا بچم که به جا برنامه کودک و پسر شجاع و پینوکیو میشینه برنامه های آموزنده میبینه جخ اشکم میریزه. خخخخخخخخخخخ. خو کامبیز بیا مادر این دسمالا بیگیر اشکاتا پاک کون . چه بچم لفظ قلمم حرف میزنه؟ به کی رفدی؟ به فامیلا مامانت رفدی. ما قوم خویش بابات که همه از دم وحشی ییم. خخخخخخخخخ
ها؟ حالا من باس نظر بدم؟
ببین کامبیز و بقیه. من فک میکنم بهتره غصه جامعه رو نخوریم. مگه چقدر قراره زندگی کنیم؟ تموم شد. نصفیش رفت. نصفش مونده. آکله بیگیره جامعه و نگاهش و نظرش . برای خودمون زندگی کنیم. برای اهدافمون برای برنامه هایی که داریم. بد بلبشوریه. هر کی دسش به کلاه خودشه که باد نبره. توام دستت به کلات باشه. اگه من بخوام عمرمو بذارم و تلاش کنم تا به مردم بفهمونم که مثلاً بچای هنر جزو آدمیزادان و اهل فسق و فجور نیسن پیر میشم میرم پی کارم بعدم تلپی می افتم میمیرم و هیچی به هیچی. ولی اگه تلاش کنم که خوب زندگی کنم یه روزی بالاخره بقیه متوجه میشن و به تواناییهام پی میبرن. به جای داد زدن و شعار دادن باید عمل کنم.
یکی از اساتید به نام نگارگری ایران ناشنوا هستند. اسمشون بِرَندِه و فقط کافیه امضاشون پای یه اثر بیاد تا قیمت تابلو چندین برابر قیمت حقیقیش فروش بره. میبینی؟ این استاد یکی از دوست داشتنی ترین انسانهای روی زمینه. کاری به کار جامعه نداره. کاری به کار مسؤلینم نداره. تلاشش رو کرده و میکنه. تا ثابت کنه که میتونه و به بهترین وجه ممکن خودش رو شناسونده به جامعه هنری. اسمشون رو نمیارم چون نمیدونم رضایت دارن اسمشون رو بیارم یا نه. خیلیا نمیدونن که ایشون ناشنوا هستن. فقط اسمش رو شنیدند و کارهاش رو دیدند.
توی مصاحبه هاشون اغلب میبینم که ایشون اصلا و ابدا حواسشون به ناشنواییشون نیس. تمام توجهشون به هنرشونه. وقتی میخواد از مسؤلین خواهشی داشته باشه در مورد هنر و هنرمنداس که سنگ به سینه میزنه. ایشون ظاهراً تمام حواسش به هنرشه و یادش رفته که ناشنواست. میشه محدودیت رو از یاد برد و به تلاش پرداخت. حالا اگر این تلاش همراه با عشق باشه شاهکار خلق خواهد کرد.
برای میثم آرزوی موفقیت میکنم. و برای همه دوستای نابینام که حواسشون به نابیناییشون نیست و با عشق دارن تلاش میکنن تا از زندگیشون نهایت استفاده رو بکنن.
راسی نویسنده یعنی چی؟ من از سیستم سایت هنوز سر در نمیارم. نویسنده چیکار میکنه؟ خو من الان پست رو نوشتم یعنی نویسنده نیستم؟ خو پس چی ام؟ هاهاهاههاهاهاهاه. نویسنده س اسمم دیگه. مینویسم میفرسم تو باز بینی و بعد بر و بچ پخشم میکنن. حالا نمیدونم تو کدوم گروه قرار میگیرم دقیق. خخخخخخخخخخخخخ.
کامبیز حرف زدی باس جواب کامنتارم واسی بدی. چی خیال کردی؟ خربوزه میخوری باس پا لرزشم واسی. همه میدونن من چه تنبلی ام. من بچه ریخته سرم. چار تا که آخریشون هی از پله ها میره بالا میاد پایین. راه قرض داره گمونم. آخرش می افته کج میشه. خخخخخخخخخخخخخخخخخ.
راسی بچا. میشه آدم نابیناییشا فراموش کنه و بچسبه به یه چی تو زندگیش مث موسیقی؟ یا درس؟ یا کمک به همنوعاش؟ اگه بشه خیلی خوب میشه. میشه من زن بودنم و محدودیتهام رو فراموش کنم و بچسبم به نقاشیم؟ به گویندگیم؟ اگه بشه گمونم خیلی انرژیهام صرفه جویی میشه و بعد میتونم خرج کارم بکنمشون؟ هان؟
خب واس خاطر اینکه کامبیز چنبره زده تو پستم، آخر پستی یه آهنگ کُردی که خودم خیلی دوسش میدارم و تقدیم بچا محله میکونم. خاسین دان کنید نخواستیدم دان نکنید. هاهاهاههاهااهها. بمن چه؟ والا چیه نکنه انتظار دارید التماستون کنم؟ خو میدونید! من خیلی سلیقه موسیقیم عجیب و غریبه. اینه که ممکنه دان کنید و خوشتون نیاد و لنگه کفش پرت کنید سمتم. هاههاهاهاهاه.
راسی این پستای دو سه نفری میتونه جالب باشه ها. بش فک کنید. گروه تشکیل بدین. گروه سرود. تواشیح. گروهک تروریستی. خخخخخخخخخ
آهنگم

ایناهاش ورش دارین.

۸۴ دیدگاه دربارهٔ «میثم ناشنوا دف میزنه»

سلام بر رهگذر عزیز و آقای اسدی.
ممنون برای این پست. خیلی جالب بود برام. من خودم قبلا دف میزدم, به دف هم خیلی علاقه دارم ولی بنا به دلایلی نشد که ادامه بدم.
برای میثم آرزوی موفقیت میکنم, امیدوارم که مسئولین صدای این اشخاص توانمند را بشنون.
و اما حرفای رهگذر عزیز. من صحبتهای پایانیت را لااااایک میکنم, برام مهم نیست دیگران چی میگن یا چی فکر میکنن. من دلم میخواد خودم باشم و اون کاری را که دوست دارم انجام بدم..
من مسئول افکار دیگران نیستم, نمیتونم افکار غلطشون را اصلاح کنم, یعنی به نظرم زندگی انقدر وقتش محدود هست که حیفه هدرش بدیم.
من فقط از افکار نادرست نزدیکترین اشخاص زندگیم میرنجم باقی مهم نیست برام.
شاید اشتباه میکنم ولی حس میکنم این خیلی بهتر از این هست که سخت بگیریم زندگی را و به افکار نادرست دیگران فکر کنیم.
مرسی از هر دوی دوستان.
موفق باشید.

دختر نمیری این چی بود گذاشتی شب جمعه ای، من رو بردی به گذشته های خیلی دور؛و بیاد مادربزرگم انداختی. که حدود چهل ساله که از دنیا رفته تو من رو بردی به اون قدیما وقتی بچه بودم مادربزرگم یا به قول اون وقت خودمون ننه زیور برام این لالایی رو میخوند. بعدها شاید تو سال ۵۴ یا ۵۳ مظهر خالقی این ترانه رو خوند. که البته از این اجرایی که تو گذاشتی خیلی سنتیتر هست و این اجرا مدرنتره، که اگه خواستی میتونم بهت بدمش دمت گرم تو من رو بردی به بچگیهام به حدود سال ۴۶ و چهل و هفت که مادربزرگم این ترانه رو برام میخوند بعدها که بزرگتر شده بودم هر وقت ازش میخواستم برام میخوند اما باید کلی ازش خواهش میکردم یادش بخیر و روانش شاد از اشعارش فقط یه تیکه یادم مونده. لای لای نه مامی ژیانم

خدا بیامرزه مادر بزرگتونا. این آهنگ رو با اینکه هیچیشو نمیفهمم ولی خیلی دوس دارم. عجیب به دل آدم میشینه انگار از دل تاریخ میاد. یه جایی ته ته ذهنم کف ناخودآگاه تاریخیم یه جایی شاید هزار و دیویس سال پیش شنیدمش.
راسی من همچنان منتظر غلط گیریای شماما. پس زود باشین باباااااااااااااااااااا…خخخخخخخخخخخ

سلام.خوب پست جالبیه!و اما راجع به اون بخش از پست که برای اقای اسدیست .

من همیشه معتقد بودم بین انواع معلولیت نابینایی برام البته به شخصه اینجور فکر میکنم و مختص خودمه خیلییی قابل تحملتره !همیشه خدارو شکر کردم که حالا که معلولیتی دارم.نابینا هستم .راستش به نظرم ناشنوایی خیلی سختر از نابیناییست .و اما یک سوال .میثم ناشنواست و یا کم شنوا اخه حتی به نظرم با وجود کم شنوایی افراد به همین سادگی ها نتونن با موسیقی ارتباط برقرار کنن!و خب الان یه ذره متعجب شدم!و اما رهگذر

آدامس شیکا رو رد کن بیاد خخخ موفق باشید

سلام و درود بر ننه رهگذری محله خوبی ننه خوش میگذره با چهار تا بچه ی پر هیجان و جنب و جوووووش ننه این پست رو که خوندم منُ به فکر وا داشت این که میشه ندید یا نشنید اما میثم و میثمها شد این که ندید و علی صابریها سهیل معینیها محمود رضاییها دکتر خزایلی شد این که میشود معلول بود ولی اراده داشت ببین این ها رو دارم به خودِ تنبلم میگما باز نگید منظور ماهاییم نه خود احمد داره به احمد اینا رو میگه ولی کو گوشِ شنوا پس اینا رو دارم به خودم میگم واقعاً این پست منُ بدجور به فکر انداخت که اصلاً خیلی کم تلاش کردم اصلاً تا حالا تلاش هم من کردم نمیدونم این روزا بدجور از دست خودم حالم بده از دست خودم که میتونم ولی نمیخوام ولی میگم نه نمیشه ولم کن پایان نامه رو ولش کن بذار حالا ترم بعد تازه رو موضوع فکر میکنم بذار دو سه چهار ترم بعد چی میشه هیچ چی مگه تا الآن چیزی شده که بعدش بشه نمیدونم این روزا از خودم هم خستم میگم یه گوشه گیر بیارم بدون گوشی واتسآپ کامپیوتر بزنم برم به یه کوهی کمری جایی اصلاً بزنم گم شم برم که دیگه کسی پیدام نکنه نمیدونم نمیدونم نمیدونم و نمیدونم چم شده به هر حال ببخشید که این حرفا رو گفتم خوش و خرم باشید شبتون هم حسابی مهتابی باشه و خدا نگه دار

سلام. رهگذر، قسم میخورم یکی از دوست داشتنی ترین سبک نوشته هایی که دیدم از شما بوده. هرچند تا به حال نشده تو پست شما بیام اما همیشه میخونم و لذت میبرم. مسلما امید به زندگی که باشه دیگه هیچ مانعی مانع نیست. مرسی از هردوتون برای این پست.

مرسی تینا جان. قربونت. شومام یکی از قشنگ ترین اسمای محله رو داری. شک نکن.
امید به زندگی، انگیزه و همت بلند که داشته باشی میری تا ته موفقیت و خوشبختی. بزن بریییییییییییم به سرعت برق و باد.

رها الان خونه نیستم . به وای فای دسترسی ندارم ولی با اینترنت خطم آهنگو دارم آن لاین میگوشم ..
من کوردم ولی این خواننده انگار عربی حرف میزنه
خخخ ولی از حق نگذریم خیلی دل نشینه . دوست دارم باهاش گریه کنم ولی بهتره بخندم .
مرسی کامبیز پسر خونده سر به زیرم . به حرف عمه رهات بگوش که منفعتهاست در گوشیدن به حرفاش

ای پدر ازت برای داشتن چنین خواهری، می‌تشکرم.
منو سر به زیری؟ آنقد سر به هوام که اگر چشم داشتم تمام پهپاد ها و هواپیماهای کفار رو رسد میکردم و به نیروی هوایی سپاه دستور میدادم بزن‌تشون. خودم رادارتونم اما رادار بیچشم

توی یکی از روستاهای دور افتاده پسر بچه ای از گرسنگی میمیره و استاد خالقی تحت تأثیر این اتفاق این آهنگ و لالایی رو میخونه. فک کنم چون خیلی خودش متأثر بوده باعث میشه اینطور به دل بشینه. من گاهی این آهنگ رو میذارم روی ریپیت و ساعتها گوشش میکنم. نمیدونم کورد کوجاس. این دیگه تو تخصصی شوما کُردای محله. من که ترکی بیش نیستم. خخخخخخخخ

اگه غلیضِ یه کم آب بریز توش بعد بذار جوش بزنه بعد بریز تو صافی آبکش بعد یه کم دیگه آب بریز توش تا دیگه مزه ای نمونه براش.
این کردی رسمیِ یعنی کردی که باهاش مینویسند و در تلویزیون میحرفند و با کردی سنندجی می‌فرقِ.

سلام ضمن تشکر از آقای کامبیز اسدی برای آشنا کردن ما با این ناشنوای موفق.
و از اینجا به بعد روی صحبتم با رهگذره !!!هوووووووووم .چیه ؟؟؟؟من منتشر فرمودم …آره .منم پرواااااااااااز !!!!پسر برادرت //داداش زادت ..پسر رعد بارونی ک با دسیسه به قتل رسوندیش و جنازش رو انداختی زیمین و ماترکش رو بالا کشیدی !!!! یالاا اعتراف کن قاتل زنجیره ای بالفطره تو گوشِ پدرم زهر ریختی و به هلاکت رسوندیش آره …منم املت .چی ببخشید هملت زمان جدید و منتقم خون پدرم .اومدم انتقام خون پدر ناکاممو ازت بیگیرم ….
اسلحه ندارم …ساطوره /
که باش این کار ارزشمند رو انجام میدم به زودی //…هععععععععععععععععع
که من چنگیزم آره ؟؟؟؟؟آکله آکله آکله. گویا فراموش کرده ای ک من در این سایت دارای مزایایی میباشم .خخخخخخ
کاش جا این کارا کمی از نابینایان موفق (خودمو عرض میکنم) و دوستای موفق ترم و این میثم ناشنوا یاد میگرفتی تا پس از ریخته شدن خونت با ساطورم نامی نیک ازت به یادگار بمانه در این گنبد دوار ….هععععععععععععععععععععع خخخخخخخخخخخخخخخخ

تو خیر و بهره ندیده ی چش سیفید منتشر کردی؟ این عنوان چیه اون بالا میاد میگه رهگذر آکله. من آکله ام؟ من آس فامیلتون بودم. تو که بدنیا اومدی کلمه آکله رو معین به فرهنگ لغتش افزود. خخخخخخخخ… برو سرچ کن زده: آکله: پروازی است پست منتشر کن در سایتی به نام گوشکن.
آه بیا. من مستدل حرف میزنم مث تو که رو هوا یه چی نمیگم. بچه پررو. ای برادر با این بچه بزرگ کردنت! نفرین چپ و راست و زیر و رو و عقبی و اُخرای عالم دنبالمونه با این ساطورش. گنده لاتِ محله س. خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ…
میری اون آکله رو ورمیداری میزنی رهگذر مهربون و دوس داشتنی و هنرمند و همه چی تموم و اینای محله. زوووووووووود.

ابه رها وکامبیز
خبر جالبی بود فقط کاش یک نمونه از کار میثم را هم برامون میذاشتین
این آهنگ کردیه هم قشنگ بود فقط خخخ خخخ اصلا هیچی ازش نفهمیدم میشه یکی بگه چیچی خوند؟
ها بعدشم منم پست مشارکتی میخام خو خخخ دارم با خورزو خان مذاکره میکنم بزودی یه پست مشترک میزنیم دل همتون آب نمیذارمش برادون تا بترکیت
پستتون خیلی زشت و بدرد نخور بود پولشا بدید که خوندمش خخخخ من پوووووووووووووووول میخام

پولا دس کامبیزه. کامبیز بیا پول این خانوما بده. خو مشترک بزن با بچا. بچا فک کنم استقبال کنن. با این پروازه بزن. خوب مینویسه. درسته عقلش با فرقون پاره سنگ میبره میاره ولی خو دکتره کلاس داره. خخخخخخخخخخخ…
های پرواز بیا با روشنکمون پست مشترک بزن. وخی آکله… به یه دردی بخور خو… عه

هاهاهاها
پرواز خطرناکه ساطور بدست همش
خورزوخان خوبس آباجی
میگم ولی شاید جدی با فاطمه به توافقات برسیم پست مشترکانه دَروَکنیم خخخ
فعلا بچم آزمون در پیش داره سرش شلوغس بعد آزمونش میحرفیم باش
پول من چی شده؟ کامبیز برا اینکه حق من طفل معصوم را نده خودش را قایم کرده خخخ خخخ

این چی میگه عمه؟ پست ما که یه کوچه اون‌ور‌تره. این پست مهدی عابدیِ.
یه آدرس بده تا بهش پولو بدیم. دیر رسیدی روشانا. حلبی پست تقدیم به تو باد. زشتتر از پست ما مدال حلبیست.
سلام سلام این ابه اول کامنت چی بود نوشتی؟ شبیه به سلام هم نبود. مهم نیست چی میگه مهم اینِ آهنگش بر دل مینشینِ

ای بابا ننه دلت خوشه، دلم خونه دست رو دلم نذار که از کجاش بگم از اون کاری که قرار بود استخدام بشم و نشد از دلم بگم که سه بار عاشق شدم و نشد بار اول که نتونستم بگم بار دوم نشد که بگم بار سوم که گفتم طرف به بحونه این که کسی دیگه رو دوست داره به من جواب رد داد از آزمون کارآموزی بگم که سه بار رد شدم اه فپرسال سی نفر کم آوردم آخه چرا ولش کن آخه با این مسائل واسه آدم دیگه انگیزهی
میمونه نه والا من رفتم که در افق غرق و محو بشم بای

برو خجالت بکش. مگه چن سالته که اینقد غر غر میکنی و بی انگیزه ای. تو الان باید پر از انرژی باشی.
عبدالله اونایی که به عشقت جواب منفی دادن مال تو نبودن. سهم تو، عشق حقیقی تو، نیمه گمشده تو جای دیگه س. یه جایی منتظر نشسته تا با اسب سفید بری سراغش. پاشوووووووووو اسبت رو زین کن. وخی . وخی

لدلم گرفته آسمون از خودتم خستهترم
تو روزگار بیکسی یه عمره که دربدرم حتی صدای نفسم
میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدنه یه کوله باره شب بسم
دلم گرفته آسمون
یه کم منُ حوصله کن
منم که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منُ به بازی میگیرن عقربهای ساعتم
برگه ی تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدمه شکستهتر
آخه چی بگم از این روزگار نامرد ای تف به این روزگاری که نامرده آخه چی بگم که فقط نامردیهاش رو بهم نشون داد باشه روزگار نامرد اگه تو نامردی میکنی همین میشه که شعر بالا توصیف حال خرابم رو کرد شبتون خوش و ببخشید که شبتون رو با این حال بسیار بدم خراب کردم خدا حافظ

سلام. آهنگ های کردی رو دوست دارم. خیلی دلی هستن. میثم ناشنوا هم یکی از هزاران هست. ای کاش، … بیخیال از این کاش ها بسیار گفتیم و گفتن در مورد میثم ها! پس از طرف من بیخیال.
ممنون از جفتتون!
ایام به کام.

سلام پریسیما. از دیدن شما در این پست بینهایت خوشحالم من میدونستم شما هرجا که باشی باز به پست ما سر میزنید.
لطفا دیگه ما رو تنها نذارید و بدانید پستی که شما درش نظر ندید ارزش خوندن نداره. ایام به کام یعنی چی؟ چقدر شبیه پریسا حرف میزنید
اه از خواب بیدار شدم. گفتم من از این شانسا ندارم.
سلام پریسا تو باید الآن آمریکا باشی اینجا چیکار میکنی؟ میگردم و اگر فایلی درباره میثم پیدا کردم براتون میذارم.
شاد باش

سلام رهگذر محله
جالب بود هم پست آقای اسدی و هم نوشته های خاص خودت
منم یه نابینا و یه ناشنوا دیدم با هم دوست صمیمی بودن
خیلی جالب بودش برام
من هستماااا ببین ببین ببین
عههههههه
نگی نیستم کم پیدااااام
هستم هستم هستم
خخخخخخ
باشی تا همیشه
شاد و سلامت و موفق

خب این میشه همون زبان لامسه نه اشاره
اونو راجب هلن کلر میدونستم چون نابینا و ناشنوا بود اینطوری ارتباط برقرار می کرد
یعنی شما حروف الفبا را به شکل بینایی هم یاد میگیرید؟
یا خودتون بلدید؟
البته من نمیدونم وضعیت بینایی شما را چون یادم نمیاد تاحالا توی پست های شما اومده باشم

سپاس کامبیز آقای اسد. زحمت کشیدی جواب کامنتارم دادی. شرمندمون کردی. لطف عالی مستدام. ایام عزت مستدام. و خودتم دادام دارارام رام دارام رام. خخخخخخخخخخخخخخخ… بابت همه چی ممنون. حالا خیلی ام زحمتی نبود قیافه نگیر. چار تا کامنت بود دیگه. چه بادی به غبغب انداخته. وخی وخی یه چای بیار بخورم خستگیت در ره. هاههاهاهاهاهاهااه

به جان برادرت و پدرم من شرمنده ات شدم.
سرم درد میکنه ولی نمیدونم چرا حدود ۲۰ روزه خیلی شادم.
تا حالا اینجوری نبودم بچه هم که بودم اینطور نبودم.
هیچ خبری هم نیست از بیرون هرچی هست از درون خودمه.
به نظرت ادامه داره یا نه؟

اگر خودت بخوای ادامه خواهد داشت. باریک الله. بزن تو دهن هر چی بدبینی و غم و غصه و نگرانی و استرسه. گور بابای دنیا و غم و غصه هاش. تو بخند. شالله شادیت مستدام باشه پس. خخخخخخخخخ

برادر زاده ام ۷ سالشه امشب اومد گفت عمو یه پیشنهاد برات دارم.
منم اشک در چشمانم جمع شد و خدا رو شکر کردم که یه بچه با قلب پاکش برای من پیشنهاد داره.
گفتم پیشنهادت چیه جونم. گفت یه کارتن پیدا کن برو خیابون بذار زیرت بعد یه صد تومانی هم بذار جلوت گدایی کن…..
عجب پیشنهادی.
بعد میگه چرا زن نمیگیری؟ میگم به تو چه مگه تو بزرگ منی؟ میگه بدبخت برا آینده خودت میگم

شده دیگه. چطور تو نمیبینی ولی میتونی تو برنامه های کامپیوتری و نرم افزار پرم افزارا شیرجه بزنی و پشتک وارو بزنی . بعد من بلد نیستم کامپیوترمو روشن خاموش کنم. هاهاهاهاهاهاهاها.
حتمی اونم یه نشونه هایی برا خودش داره دیگه.

سلام بر کامی جون و ننه ی خوبم رهگذر.
من به علت ذیق وقت و کامنتهای فراوون این پست نتونستم همه رو بخونم و امیدوارم که حرفام تکراری نباشه.
در مورد ناشنوایی و موسیقی که میدونید بتهون نابغه ی موسیقی و نوازنده ی چیره دست پیانو هم ناشنوا بود، پس میثم ما هم می تونه یه نابغه ی درست و حسابی باشه.
در مورد استاد نگارگری هم، اگه اون استاد مقیم رشت باشه که ما در یک مسافرت ایشون رو از نزدیک ملاقات کردیم که یه افتخار مهم زندگی من بوده.
از پست مشترک و شنیدن درد تقریبا مشترک شما که همانا سرگردانی میان مشارکت کنندگی و نویسندگی بوده بسیار مسرور گشتیم خخخ.

دیدگاهتان را بنویسید