خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بعد از 5 سال، هوای غزل به سرم زد. غزل هوای عشق تو

سلام دوستای خوبم. امروز، بعد از 5 سال، باز کاملا یهویی طبع غزل گفتنم گل کرد.
البته، کاملا میدونم کار خوب از آب در نیومده، قبلا خیلی قویتر بودم تو زمینه ی غزل و خیلی راحت از صنایع ادبی و آرایه ها استفاده میکردم، ولی توی این غزل این اتفاق نیفتاده. اما همین که بعد 5 سال این قالب شعری همیشه محبوبم بهم رو آورد یا من به اون رو آوردم، اونقدر حس خوبی واسم داشت که خواستم این حس خوب رو با شما هم به اشتراک بذارم. امیدوارم زیاد بدتون نیاد.

میان حادثه ها در هوای عشق تو
فکنده ام دل خود را به پای عشق تو
خطر کنم و نترسم ز هر بلا زیرا
عظیمتر نَبُوَد از بلای عشق تو
تو دور از من و من کار هر شب و روزم
شده ببارم و نالم برای عشق تو
شکایت از تو ندارم چرا که میدانم
بُوَد  شکستن روحم سزای عشق تو
نفس نفس همه جانم، تمام هستی من
خدا کند که بگردد فدای عشق تو
دوباره قطره ی اشکم غزل شد و بارید
به روی گونه ی من در هوای عشق تو

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «بعد از 5 سال، هوای غزل به سرم زد. غزل هوای عشق تو»

سلام دوستم! ایول گذاشتیش! میگم اگر نظر من رو بخوایی آرایه ها رو بیخیال. نه اینکه ولش کنی. ببین تو به این سبک و کلا به این غزل گفتن عشق داری پس دلواپس مدلش نباش. بنویس و می بینی که آرایه ها و کلمه ها خودشون جاشون رو پیدا می کنن. راست میگم. این چیز ها علاقه می خواد که تو داری. پس راحت باش، بنویس بعدش هم بخون و اگر لازم دیدی۱جا هاییش رو اصلاح کن. نتیجه عالی میشه حالا ببین. این هم از نظر من کلی قشنگ بود. اما از اونجایی که همیشه جا واسه بهتر شدن هست، و خودت هم معتقدی می شد که بهتر بنویسی، پس ادامه بده تا بهتر و باز هم بهتر بشه!
من که خوشم اومد. تعارف هم نمی کنم واقعا دوست داشتم.
همیشه شاد باشی!

سلام پریسای خودم. کاملا موافقم که خودش میاد. چون قبلترها که زیاد غزل میگفتم همینجور شده بود. یعنی هر کلمه خود به خود همونجایی میومد که باید. عزیزمی تو به من لطف داری. خوشحالم خوشت اومده. همیشه دوست دارم دوست خوبم

خیییییلییی قشنگ بود

امیدوارم دوستان دیگه هم ببینن، و توی دل نوشته هاشون ظرافت و حساسیت به خرج بدند

البته من در حدی نیستم که راجع به کار دوستان نظر بدم ولی از اونجایی که این متن ها اینجا آرشیو میشه دوست دارم که یه کار قشنگ ازشون به یادگار بمونه

درود بر غزل غزلسرای محترم. اول از همه، داشتن این طبع روان رو بهت تبریک میگم. شعر خوبی سرودی آفرین! البته از نظر بنده خالی از اشکال نبود. منظورم اشکال دستوری هست. در اون بیت که گفته بودی: تو دور از من و من کار هر شب و روزم
شده ببارم و نالم برای عشق تو
. شده ببارم و نالم از نقطه نظر دستوری درست نمیاد. خوب، اینجا باید آهنگ شعر در نظر گرفته بشه ولی یا باید میگفتی شده باریدن یا شده اینکه ببارم و … البته این نظر شخصی من بود. شاد باشی.

درود. والا اینکه بگم خیلی خوشم اومد نه اینجوری نبود ولی بَدَم هم نیومد.
غزل رو دوست دارم ولی بیشتر مثنوی رو دوست دارم.
صادقانه نظرمو نوشتم امیدوارم یه وقت به دل نگیری و ناراحت نشی.
آخه من تو این چیزا واقعاً هیچ تخصصی ندارم و اون چیزی هم که گفتم و ممکنه بعدها بگم از رو حسی هست که ممکنه داشته باشم.
حتماً قطعاً و یقیناً تو تخصص داری و واضحه که این غزل رو هم از روی تخصص نوشتی که درکش واس منی که تخصصی ندارم واقعاً سخت هست.
میدونی چیه؟ خیلی وقتا یه فیلم یا متن یا یه اثر هنری با اینکه همه ی ظرافتای فنیش رعایت شده, نمیتونه اون حس رو به خوانندش یا بینندش ارائه بده.
این نشانه ی ضعف اون اثر نیست.
بلکه تو اون اثر شاید فقط احساسی بودن اثر رعایت نشده.
مثلاً تو همین غزل خب زیاد آبو تاب نداده بودی بهش.
پریسا خیلی خوب آبو تاب میده به شعرهاش.
اتفاقاً کامنتی هم که تو این پست گذاشته بود رو خوندم و خیلی واسم جالب بود که وقتی حس باشه تخصص هم پشتبندش میاد.
یعنی قالب یه اثر هنری یا حالا بهتره که بگم دست نوشته یا شعر بهتره که حس باشه تا تخصص.
وقتی حس باشه تخصص خودش میاد.
روش جالبی هم ارائه کرد به نظر من.
یعنی اول بری تو حس گفتن و نوشتنش, و حالا بعد اگه ایرادی هم داشت اصلاحش کنی.
فکر کنم یه پست نوشتم خَخ. زیاد حرف زدم.
خلاصه که یه شعر زیر دیپلمی بذار تا واس من بیسواد هم قابل فهم و درک باشه.
ممنونَ کُمُللاه.

سلام، خب فکر میکنم توی خود پست هم توضیحاتم رو دادم که صرفا چون حس خوبی که بعد ی مدت طولانی تونستم غزل بگم بهم داد اینجا گذاشتمش. قبلترها که روزی یکی دوتا غزل مینوشتم اصلا اینجوری نبود که خیلی فکر کنم، بلکه کلمات خودشون جای خودشون رو پیدا میکردن. اگر غزلای گذشتم رو بذارم میبینین که با این قابل مقایسه نیست. دقیقا با حسم میگفتم و میدیدم همه چیز سر جای خودشه. ولی اینو با فکرم نوشتم نه احساس. پس خودمم که صاحب اثرم اینو قبول دارم. بازم مرسی از حضور و کامنت

سلااام و درود بر آبجی فرزانه یا همون غزل هم اسم دختر خواهر من
خوبی آیا خوش میگذره آیا ویروس بی خیالت شد آیا
خب خیلی زیبا و قشنگ و دل نشین و لطیف بود و به دلم نشست و از خوندنش لذت بردم
شبت خوش و آروم و زیبا ایام به کام و شادی در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگهدار

عظیمیشون؟؟؟؟ بیا این تارتا رو بگیر دستم افتاد
شیرینی اوردم تو پستش.بر مبنای قولی که قبلا داده بودم
بعدشم, خیلی هم زیبا.و به عبارتی بیان کننده حال خیلی از آدمای عاشق
خوشمون اومد.بازم از این کارا بکن.
شادتر باشی.

سلام…

واقعا باید به تو افتخار کرد دختر پر احساس…

کاش بتونم کارهات رو برای همه بفرستم و برات پخش عمومی بزنم…

واقعا بِهِت باید تبریک گفت برای این همه ذوق و احساس…

مرسی…

من رو یاد خاطراتم انداختی چه دردهایی کشیدم اما خب گذشت و تموم شد…

اما اثرات اون ذخمایی که خوردم هنوز جاش رو دل و قلبم مونده. خیلی طول میکشه تا خوب خوب بشه…

واقعا مرسی

سلام. وای یعنی من الآن باید آب بشم برم توی زمین با این همه لطف! شما هم نیمه پر رو ببینین دیگه، مهم اینه که الآن همه چی آرومه و شما چقدر خوشبختی!
امیدوارم همیییییشه آروم و خوشبخت و خوشحال باشین!

دیدگاهتان را بنویسید