دیشب دلم گرفته بود. هوای بی تو بودن به اجبار وارد ریه هایم میشد! راه فرار نداشتم، ناگهان فکر بازی با نسیم به سرم زد. بی حال و دل تنگ پنجره را گشودم و به اارامی دستی برایش تکان دادم و با صدایی خسته صدایش زدم: لبخندی زد و از لای پنجره وارد شد.. دست نوازش خود را با مهربانی بر صورتم کشید.. پرسید: باز چه شده؟ باز که دل تنگی؟ همین دو جمله کافی بود تا قفلی را که مدتها بر بغض گلویم زده بودم، در هم بشکند.. در این هنگام باران هم به جمع ما پیوست، حال من بودم و باران و نسیم… خود را به لطافت ااغوش پر مهر نسیم سپردم. باران هم با عشق گونه هایم را تر میکرد… اارامتر که شدم من را به حیاط خانه بردند، روی نیمکت نشستیم، زخمم را نشانشان دادم و برایشان گفتم: رهایم کرد، صندوق قلبم را شکست و تمام دارایی ام را ربود، غرورم را، احساسم را، عشقم را، امید و اعتمادم را… دیگر چیزی برایم نمانده، عجیب تنهایم! باز هم مهربانی باران و نسیم و باز هم بوسه و ااغوش… نسیم برایم گفت: عزیزکم! میدانم، اما رسم دنیا این است؛ ساده که باشی بیشتر زمینت میزنند، صادق که باشی، بیشتر فریبت میدهند و هرچه شکننده تر باشی، بیشتر میشکنند تو را… پس، اارام باش و با قدرت برخیز.. گذشته ات را به خاک بسپار اما فراموشش نکن و برای فردایت بجنگ…. ساده تسلیم نشو و تا اخرین نفس بجنگ. دیروزت را به خاطر بسپار، امروزت را نباز و فردایت را بساز…. خیلی اارامتر شده بودم و نیرویی عجیب درون خودم احساس میکردم.. زخم خود را بستم، اشکهایم را پاک کردم و پیراهن خود را تکاندم.. دستی با نسیم و باران دادم و باهم خدا حافظی کردیم و به سوی اینده به راه افتادم……. #سوگند حمیده سواری] ۱۳۹۵-۶-۲۷
۱۳ دیدگاه دربارهٔ «حرف های نسیم»
سلام سوگند جان خوش اومدی
موفق باشی و ساد
سلام به سوگند خانم ببخشید دوم شدم مدال نقره
سوگند میخورم که شعر بسیار قشنگی بود. اگه اولین پستت هست بهت تبریک و خوشامد میگم. همیشه پیروز و بهکام باشی دخترم. یادت باشه که احساس را با خرد و اندیشه درآمیزی. سعی کن شاعر اندیشمند و خردورز باشی. مهرت پایدار مهربانو
سلام
جالب بود خوب مینویسی بازم نوشته های خوشگلتو با ما به اشتراک بذار
راستی خوش اومدی
سلام.
خوشومدید.
پستتون خوب بود.
سلام!
بابت پست ممنون!
اگه تازه اومدین که ظاحراً اینجوری هس، واقعا بهتون تبریک میگم که به جمع گوشکنیها پیوستین!
سلام سوگند! اگر جدیدی هستی خوش اومدی!
سوگند! میشه من هم باشم در مهمونیه نسیم و باران؟ جدی میگم. دلم۱جمع و۱مهمونیه رفیقانه می خواد از جنسی که تو گفتی.
ادامه بده! باز بنویس!
شاد باشی!
درود!به محله ی دوست داشتنی نابینایان خوش آمدی…
امیدوارم مانند من اینجا کنگر بخوری و لنگر بیندازی و با شعرها و مطالب زیبایت ما را مهمون کنی!
سلام سوگند جان.خیلی خوش اومدی عزیزم
وای خوش به حالت که گیتار میزنی.منم عاشقشم.
متنت خیلی زیبا بود.بازم برامون بنویس.
شاد و سربلند باشی.
سلام
اولین پستت مبارک
زیبا اما غمگین! بنظرم نویسنده بالقوه ایی هستی
انشالا پستهای بعدیت شااااد شاااااد باشن
سلام سوگند خانم.
خوشحالم که اینجا می بینمتون و از خوندن متنتون لذت بردم.
شما هم که مثل من گیتار می زنی.
منتظر نوشته های بعدیتون هم هستم.
شاد باشین.
سلام سوگند.
بالاخره موفق شدی اولین نوشتهت رو در اینجا منتشر کنی.
خوشحال شدم و منتظر بعدیاش هم هستم.
موفق باشی.
سلام دوستای مهربوووونم. مرسی از وقت و توجهی که برای خوندن پستم گذاشتید. همچنین از کامنتهای انرژی بخشتون تشکر میکنم. به زودی پستهای بعدیمو اینجا منتشر خواهم کرد. بای