خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

طبق معمول1خورده پر حرفی و برخلاف معمول1کتاب متنی!

سلام سلام سلام واااییی خداجونم هر دفعه میگم یواش تر بیام ترمز نبرم یادم میره الان نفهمیدم به چی خوردم زدم داغونش کردم فقط می دونم1چیزی بود افتاد سر1چیزی یا1کسی اون رو هم ولو کرد سر1عالمه چیز میز های دیگه و همه با هم خوردن زمین و ججرننننگ صدا کرد و هنوز هم داره قل و واقل می خوره و خرابکاری بالا میاره و البته بنده قطعا در این ویرانی بی تقصیرم. خوب باز مهار جفنگیات پرونیم از کفم در رفت. اهم اهم.

اجازه بدید ببینم! این هفته داخل مدرسه واسه امیر با1اسپیکر فسقلی و1عدد فلش قصه گذاشتم که ناتموم موند و امیر هم واسه اینکه باز قصه بذارم حسابی داره زور می زنه حرف گوش بده و طفلک از بس به خودش فشار میاره روانش عرق کرده! شکلک درموندگی از توصیفِ عرق کردنِ روان واسه عاقل تر ها که نمی دونن این حالت چه مدلیه!

خبر بعدی!

من دیروز عصری رفته بودم بازار واسه خریدن1آینه خیلی کوچولو که بذارمش وسط1قاب پایه دار مرواریدی که تازه بافتمش. تعریف از کار خودم نمی کنم این قابه ذاتا خیلی خوشگله. صورتیه با1دونه پایه مرواریدی که زیرشه و من خیلی ازش خوشم میاد! خلاصه رفتم دنبال آینه فسقلی و بعدش هم عوض کردن این مُهر کوفتیم که به نظر خودم خیلی بزرگه یعنی بزرگ بود و از ترکیبش خوشم نمی اومد و دلم خواست که کوچیک تر باشه و چرخیدن دنبال سنگ کریستال چند ضلعی واسه تکمیل لبه های رومیزیه نیمه ابتکاریم که البته پیدا نکردم و حالم گرفته شد، و1سری کار ریز ریز مزخرف دیگه که بماند. این وسط داشتم از1کسی می پرسیدم فلان جنس رو داری یا نه که1دفعه خدا واسه کسی نخواد از طرف راست1خورده محکم تر از یواش خوردم به1چیزی و دیدم1چیزیه پشت سر هم داره میگه تاق، تاق، تاق! نگو این جنابِ1چیزی از این قفسه های متحرک بوده که بهش1عالمه کفش و از این چیز ها آویزون بوده و با برخورد من بهش قفسهه هوس کرد بارش رو زمین بذاره و بغل سبک کنه! باقیش رو دیگه سپردم به تجسمات خودتون چون من اصلا خیال ندارم جزئیاتش رو به خاطر بیارم و از اینکه هستم بیشتر خجالت بکشم.

واقعیتش رو بخوایید یکی2تا اتفاق نکبت دیگه هم پیش اومد که عجیب دلم می خواست مجاز بودم1دونهش که خیلی چیز بود رو اینجا تعریف کنم و میزان مسخره بودن صحنه و طفلکی شدنِ خودم رو توضیح بدم ولی به دلیل پاره ای از موارد غیر امنیتی باید از خیرش بگذرم و چه قدر حیف شد! چیز خاصی نبود جز اینکه من1دفعه موقع پول پرداخت کردن1چیزی داخل جیبم داشتم که خخخ1دفعه از لای اسکناس هام پرید بیرون و درست کف دستم که البته باز بود و رو به بالا و جلوی نگاه بیننده های اطرافم تمام قد ظاهر شد و اوخ خداجونم این چه جوری رفته داخل جیب من؟ جاش اینجا نبودش که! اولین کسی که به خودش اومد خودم بودم که مدل خیتی خندیدم. دستم رو مشت کردم و گفتم عه! این واسه چی اومد بیرون!

بعدش هم مشتم رو فرو کردم داخل جیبم و تا از اون مغازه کوفتی در نیومدم سرم رو بالا نکردم و آخ که چه قدر دلم می خواست کلهم هم شبیه مشتم داخل جیبم جا می شد!

قرار بود نگم همه رو گفتم که! بیخیال هنوز اون صحنه که به خاطرم میاد از گوش تا پس گردنم از خجالت آتیش می گیره! وااایی خدای من!

واسه حُسن خطام این بحث ضایعات بر انگیز هم، خخخ و تمام!

ای وایی چی شد من اصلا واسه این ها نیومده بودم که! بچه ها جدی کار دیگه داشتم اومدم! ای بابا!

خوب ولش کن بریم سر اصل ماجرا!

میگم کی میاد بترسیم! من هستم نفر بعدی کیه؟

حالا جدی. هرچند جدی شدنم تقریبا شدنی نیست ولی سعیم رو که میشه کنم! نمیشه آیا؟

بچه ها مجموعه ترس و لرز رو کی خاطرش هست؟ همون که مدیر1دونه از کتاب هاش رو صوتی اینجا زده بود مسابقه ترس بود و محمدحسین هم برنده شد! حالا من1دونه متنیش رو دارم خداییش1خورده هم ترسیدم ازش البته نه خیلی ولی2درصدی قلقلکم شد چون نصفه شب ویرایشش می کردم.

بله بچه ها این کار تمامش از خودم بود. سارا اصلا باهام تماس نداشت و پیشنهاد سرچ زدن و پیدا کردن کتاب های مورد علاقه و ُ سی آر کردن و ویرایش و گذاشتن کتاب های ویرایش شده داخل محله رو بهم نداد. تازه سرچ و دانلود و ُ سی آر این کتاب رو هم انجام نداد. تازه واسه من ایمیلش هم نکرد که ویرایشش کنم. تازه پیشنهاد هم نکرد که این رو بعد از ویرایش بذارم داخل محله بقیه هم اگر خواستن بخونن. آره دیگه تمامش از پیشنهاد تا اجرا و حالا پست همه از خودم بود! خخخ اوخ خدا رحم کنه سارا نیاد اینجا رو بخونه! شکلک پلید ولی تهش هم شکلک وحشت از بلایی که بعدش سرم میاد!

حالا جدی1خورده جدی باشم!

همه می دونیم من چه قدر کتاب اون هم متنی دوست دارم. متنی های اطرافم که موضوعش برام جالب بود رو جارو کردم و دلم کتاب می خواست. سارا که آن شرلی رو اینجا می ذاره1دفعه بهم اطلاع داد که با سرچ در اینترنت چند تایی کتاب با موضوعات مورد علاقه جفتمون رو پیدا کرده. بهم گفت میشه این ها رو ُ سی آر و بعدش ویرایش کرد و خوند. بهش گفتم ببین من چند دفعه اقدام کردم ولی کتاب هایی که گرفتم اصلا قابل خوندن نبودن و خورد وسط ذوقم و خلاصه دیگه نگشتم. سارا شبیه من نیست یعنی زود بیخیال ماجرا نمیشه. روی همین اصل بهم گفت باید بیشتر بگردیم و درضمن گفت که میشه2تایی شروع کنیم به جمع کردن و ویرایش کتاب هایی که قابل ویرایش هستن. و واسه شروع اگر حس ویرایش کردن داشته باشم1کتاب رو ُ سی آر می کنه می فرسته واسهم تا ویرایشش کنم! گفتم موافقم. سارا گشت، پیدا کرد، دانلود کرد، ُ سی آر کرد، واسه من ایمیل کرد، و من فقط ویرایشش کردم!

من و سارا قرار گذاشتیم2تایی این کار رو اگر بشه ادامه بدیم. من کتاب ویرایش کنم بدم به سارا، سارا هم کتاب ویرایش کنه بده به من! این طوری هر2تامون کتاب واسه خوندن داریم، 1کار2تایی که ازش خوشمون میاد انجام میدیم، جفتمون از تصور اینکه1پایه جز خودمون داره بهمون کمک می کنه حسمون مثبته، و آخرش هم2برابر توانمون کتاب به آرشیومون اضافه میشه چون2نفر هستیم.

کتاب اول من کوچیک بود و ویرایشش زود تر از مال سارا تموم شد. سارا در ادامه پیشنهادش باهام تماس گرفت و گفت بیا این ها رو بعد از کامل شدن تکی تکی بذاریم داخل گوش کن تا هم کتابخونه محله بزرگ تر بشه، هم اگر کسی خواست بگیره و بخونه! گفتم با این هم موافقم.

خلاصه اینکه از ایده تا اجرا تمامش با سارا بود و من فقط مجری بودم و هستم. حالا هم1کتاب دارم که تا جای ممکن سعی کردم ویرایشش کنم و ازش بدم نیومد. آوردمش اینجا بذارم تا بترسید و من حالش رو ببرم. شکلک در هر حال پلید.

بچه ها فقط با عرض معذرت1جا هاییش یعنی چند تا جملهش رو هرچی کردم نشد بفهمم چی بوده تا اصلاحش کنم! داخل کتاب به نظرم10مورد هم نمیشه. به بزرگواریتون ببخشید!

همینجا از سارا ممنونم که طبق معمول با پیشنهاد های حس بیدار کنش1دفعه دیگه خواب رو از سر حس و حالم پرواز داد!

خوب حالا کتاب!

1شناسنامه کوچولو،

 

نام کتاب: نعره ی گربه

نویسنده:  آر.ال.استاین

مترجم: شهره نور صالحی

طراح کاور: افق

ویراستار و صفحه آرا: دوقلوها

 

اگر اشتباه نکرده باشم، از مجموعه کتاب های ترس و لرز،

من فشردهش کردم و بعد از دانلود باید از حالت فشرده خارجش کنید که البته این دیگه گفتن نداشت چون همگی اینجا از خودم بسیار آگاه تر هستید و فقط محض خاطر جمعیه خودم گفتمش.

حجمش هم اگر اشتباه نکرده باشم در حدود80یا81kb هست.

 

و لینک دانلودش

 

ایناهاش!

 

راستی تا یادم نرفته، شناسنامهش رو نتونستم کاریش کنم. اولش رو سارا زحمتش رو کشید ولی باقیه شناسنامه رو من چیزی ازش نفهمیدم اما داستان از فصل اول تا انتها قابل خوندنه!

ببخشید طبق معمول طولانی شد. پس چی! من بیام فقط کتاب بذارم اینجا برم آیا؟ بدون وراجی؟ بدون حرف های پراکنده همیشگی خودم؟ میشه آیا؟ البته که نمیشه! من با شما ها حرف نزنم می ترکم. پس وراجی هام رو معذرت و کتاب رو عشقه!

بچه ها تکی تکی تون رو حسابی دوست دارم! من رفتم بگردم دنبال کتاب بعدی! شما هم شاد باشید تا همیشه!