خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مهم نیست چند سالته، فقط باید تو همه چی مستقل باشی!

سلام دوستان
خوبید؟
خب، اول همین پست بگم که، قصدم نه تعریف از خوده، نه هر چیز منفیی که بهش فکر میکنید!
فقط میخوام یه سری تجربه یا نمیدونم، هر چی که اسمش رو میزارید رو بگم!
بگم، نه، منم هنوز، نیم مستقلم نیستم، چه برسه به مستقل!
ببینید دوستان، اول اونایی که همش تو خونه هستین، نمیرین بیرون، همین الآن، پاشین، برین بیرون!
برین خوش بگذرونین، برین حال کنین، برین کافیشاپ، برین، نمیدونم، هر جایی که خودتون حال میکنین!
مثلا میرین کافیشاپ، اگه به قهوه و این چیزا علاقه مندین، در موردش اطلاعات کسب کنین!
بدونین اگه مثلا دارین پول یه کاپوچینو رو میدین، در عوضش چی میخورین!
خب، آره، طرف میتونه همینجوری یه کاپوچینوی معمولی بزنه و بهتون بده، و پولشم میگیره، و شما هم خب، واقعا چون در موردش اطلاعات ندارید، اون چیزی رو که باید نمیخورید، و لذت کافی هم نمیبرید!
مثلا من خودم، خب در مورد قهوه ها، کاپوچینو و …، طرز درست کردنشون، و همه ی اینا اطلاعات دارم، پس طبیعتا وقتی میرم یه کافیشاپ جدید، گفتم جدید، چون تو شهر خودمون من همیشه یه جا میرم، یعنی پاتوق دارم خخخ، خب، آره، وقتی میرم یه کافیشاپ جدید، اگه هر چی بخوام سفارش بدم، میگم چطوری باشه، مثلا میگم: یه کاپوچینوی بزرگ و پر کف، با شیر، و با قهوه ی استار باکسه اسپرسو لطفا، خب، وقتی من دارم میگم که چی میخوام، قطعا طرف نمیاد همینجوری یه چیزی سر هم کنه بهم بده و پولشو بگیره، خب، من که دارم پول میدم، حالا اصلا پولش مهم نیست زیاد، من دارم این پول رو میدم، پس باید اون چیزی رو که باید هم بخورم یا استفاده بکنم، تا لذتشم ببرم!
گفتم، اصلا قصدم از خودم تعریف کردن نیست، فقط با این مثالها و اینا، میخوام بگم که ما، باید سعی کنیم تو همه چی مستقل باشیم، حتی تو قهوه ای که میخوایم بخوریم!
خب آره، من، من سعی میکنم تو هر چیزی که واسم جالب باشه، یا قراره خودمم استفاده کنم، در موردش اطلاعات جمع کنم، خب باید بپرسم، خب میپرسم، عیب که نیست، باید برم بیرون اون چیزی که دنبالشم رو ببینم و تجربش کنم، خب، باشه، میرم، چرا بشینم تو خونه؟، چرا همه ی زندگیم بشه کامپیوتر، لپتاپ، گوشی، اتاقم، یا یه همچین چیزایی؟
مهم نیست چند سالتونه، مهم نیست ده سال از من بزرگترین، هنوزم دیر نیست، مخصوصا همسنای خودم، چه دو سه سال بزرگتر، چه دو سه سال کوچیکتر، نشینین تو خونه، پاشین برین عشقو حال، برین هر جا که دوست دارین، برین هر چی که دوست دارین بخورین، ولی در موردش اطلاعاتم داشته باشین که بهترین رو بخورین و لذتشم ببرین!
اگه میخواین عطر یا ادکلن یا یه همچین چیزایی مصرف کنین، همینطوری به یکی نگید یه چیزی بخره بیاره، پاشین برین خودتون بو کنین، اسم مارکاشونو بدونین!
جالبه بگم، من حتی عطر یا ادکلنا رو، از طریق بوشون میگم چه رنگیه، مثلا فلان مارک که چند تا رنگ داره، از رو بوش تشخیص میدم که این فلان مارک، با فلان رنگه!
آره، اینجوری بشین، گفتم، منم هنوز مستقل نیستم، ولی شما بشین، شما پاشین برین ده برابره من در مورده چیزایی که دوست دارین اطلاعات جمع کنین!
نشینین تو خونه، بازم میگم، پاشیییییننننن، برین هر جا که دوست دااااریییینننن!
خاطره و اینجور چیزا هم در مورده تجربه هام و اینا نمیگم که تعریف از خود نشه، ولی پاشین برین تو همه ی اینایی که گفتم یه دستی داشته باشین، که اگه یکی خواست تو چیزی که شما بهش علاقه دارین سرتون کلاه بزاره یا هر چیزی، مچشو بگیرین…، این اتفاق واسم افتاده، …، طرف مبحوت مونده که من از کجا فهمیدم!
خلاصه، ببینم کی میاد پستشو بزنه که رفته بیرون، سعی کرده تو همه چی مستقل بشه و اینا!
بازم میگم، تو خونه نشینین، منم همسن خودتونم، از تویی که یه خورده بینایی داری یا نداری هم بیشتر نیستم، منظورم بیناییه، در واقع، نورم شاید به زور تشخیص میدم، ولی خودمو تو خونه حبس نمیکنم!
دارم میبینم که میگم، آهای بچه هایی که تقریبا دو سه سال از من کوچیکتر یا بزرگترین، هی تو اسکایپ نچرخین، سعی کنین مستقل باشین، میدونم، اینا رو مجتبی هم هزار بار گفته، ولی دارم میبینم که افاقه نکرده، میدونم شاید اینا هم افاقه نکنه، ولی خب، شاید بگین مجتبی چون از ما بزرگتره درک نمیکنه یا هر چیز دیگه ای، ولی در مورد من که همسن خودتونم چی میخواین بگین؟
بازم میگم، منم هنوز هیچ کاره هستم، شاید یه درصد مستقل باشم، شما هم مستقل بشین، یه بار امتحانش کنین، اگه بد بود، اگه خوش نگذشت، هر چی خواستین به من بگین!

۱۹ دیدگاه دربارهٔ «مهم نیست چند سالته، فقط باید تو همه چی مستقل باشی!»

درود. میگم من همین الآنی که دارم واست مینویسم از ولگردی برگشتم. یعنی میگی باز هم برم بیرون.
حد اقل یه قانونی میذاشتی اونایی که از بیرون اومدن استراحت کنند.
حالا من چه گِلی به سر کامبیز بگیرم آخه.
من که خرتر از این حرفام. اگه صد بار دیگه هم م هزار تا مشکل دیگه پیش بیاد, هرگز و هرگز دلل از بیرون رفتن و ولگردی نمیکَنَم.
در ولگردی لذتی هست که در ول نگردی نیست خَخ.
مرسی از پست.

درود.
با صحبت های شما در باره این که ما باید گوشه نشینی رو کنار بذاریم و از خونه بیرون بریم, کاملا موافقم.
ولی با عنوان پست موافق نیستم. به این خاطر که امکانات کافی برای این که ما توی همه چیز مستقل باشیم توی کشور ایران وجود نداره و در این هیچ شکی نیست.
به طور مثال, من نوعی وقتی میخوام توی امتحان دادن مستقل باشم, وقتی استاد و دانشگاه موافقت نکنن که فایل ورد سؤال ها رو در اختیارم قرار بدن و همچنین این اجازه رو بهم ندن که با کامپیوتر امتحان بدم, نخواهم توانست بدون کمک یک فرد بینا به اسم منشی سؤال ها رو بخونم و بهشون جواب بدم و این چیزی نیست بغیر از ناتوانی در مستقل امتحان دادن.
ما باید نهایت سعیمون رو کنیم که کار هامون رو خودمون انجام بدیم, ولی حقیقت اینه که رسیدن به استقلال کامل, برای یک فرد نابینا در کشور ایران, امکان پذیر نیست. در باره سایر کشور ها هم چون داخلشون زندگی نکردم هیچ نظری ندارم.
شاد باشید.

سلام بر علی آقای گل
از اینکه با کلی تاخیر اومدم پوزش … پستتون خیلی عالی و آموزنده هست این مطلب رو از قول یه دوست مینویسم: “من از بد یا خوب حادثه دو بار موفق به ازدواج شدم همسر اولم که به دلیل خوبیهای بیش از حّدَم مرا ترک کرد با استقلالم مشکلی نداشت بیشتر کارهای بیرون رو خودم انجام میدادم مثل پرداخت قبوض آب و برق … اون زمان که این پرداختها کامپیوتری نشده بود و خیلی کارهای دیگه و سفر و کلا هر کاری رو خودم انجام میدادم

اما همسر دومم هیچ کاری رو نمیذاره خودم انجام بدم فقط استقلالم مهدود شده به سر کار رفتن که اون هم با نگاهش مرا تا پای سرویس همراهی میکنه او خیلی مهربونه مهربونه البته همسر اولم هم مهربون بود.

(من دوستدار روی خوش و موی دلکشم)
از حافظ

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم

مدهوش چشم مست و مِی صاف بی‌غشم
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو

آن گَه بگویمت که دو پیمانه درکشم
من آدم بهشتیم اما در این سفر

حالی اسیر عشق جوانان مَه‌وشم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز

استاده‌ام چو شمع؛ مترسان ز آتشم!
شیراز معدن لبِ لعل است و کانِ حُسن

من جوهریِ مُفلسم؛ ایرا مشوشم
از بس که چشم مست در این شهر دیده‌ام

حقا که مِی نمی‌خورم اکنون و سرخوشم
شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت

چیزیم نیست؛ ور نه خریدار هر شِشَم!
بخت ار مدد دهد که کِشَم رخت سوی دوست

گیسوی حور گَرد فشاند ز مَفرَشم
حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست

آیینه‌ای ندارم، از آن آه می‌کشم

دیدگاهتان را بنویسید