خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نمی دونم چی بگم واقعاً، شما عنوانِ این پست رو انتخاب کنید

**** به نامِ خدا ****
درود به شما دوستان. وقتِ همگی به خیر.
داستانم رو تعریف می کنم، شما بگین که چه قضاوتی در موردش دارین.
اونایی که سرنوشتشون مثلِ منه در جریانند که اولِ هر ترم، مددکارِ بهزیستی امر می فرمایند که این مدارک رو براشون ببریم تا اگه دلشون خواست یا به قولِ خودشون بودجه رسید، حالی هم از ما دانشجویانِ شبانه بپرسند!
کارنامه ی ترمِ قبل، برگه ی مربوط به انتخابِ واحدِ ترمِ جاری با مُهر و امضایِ معاونت آموزشیِ دانشکده، ریز نمراتِ کلی، گواهیِ اشتغال به تحصیل، کپیِ کارتِ دانشجویی، ملی و شناس نامه.
یه نامه هم خودشون می دن به اسمِ نامه ی محرمانه که فقط مسؤولِ حساب داریِ دانشگاه باید ببینه و شهریه ی ترمِ جاری رو روش بنویسه.
حدِ اقل واسه معلولینِ ساکنِ مشهد که این طوریه، بقیه ی شهر ها رو دیگه نمی دونم.
خب! ما همه ی اینا رو می گیریم و براشون می بَریم.
قدمِ بعدی رو کی باید برداره؟ بازم ما! وسطِ ترم که میشه، مدد کارِت بِهِت زنگ می زنه و میگه: آقای فلانی: مدارِکِت ناقصه، گواهیِ اشتغال به تحصیل رو نیاوُردید.
تو متعجب و در عینِ حال حرصی میشی و میگی: بابا اولِ ترم هر چی خواستید براتون آوُردم!
اما مدد کارِ نه چندان محترم با لحنِ طلب کارانه میگه: آقای محترم، اگه بود که بهتون زنگ نمی زدم. تا فردا صبح ساعتِ 8 باید هر طور شده بیارین وگرنه از شهریه خبری نیست.
بازم میری سراغِ منشیِ گروه و یه گواهیِ اشتغال به تحصیل می گیری و فقط به خاطرِ اون پا میشی از دانشگاه میری بهزیستی و از کِلاسِت هم می افتی.
حالا بماند که چه قدر خجالت می کشی اگه کسی از هم کلاسیات و یا هم رشته ای هات تو اتاقِ منشیِ گروه باشه و اون صحنه رو ببینه.
آخه جامعه ی ما تا اسمِ بهزیستی میاد، فکر می کنه از شیرِ صبحانه تا چاییِ بعد از شامِ معلولین رو بهزیستی تأمین می کنه و معلولین هم که نیاز به کار ندارن، تو خونه دراز می کشن تا سهمیه شون از طرفِ بهزیستی بیاد! والله همین تصور رو اکثریت دارن!
بگذریم!
خب! ترم تموم شده و امتحانات از راه رسیده.
حالا دیگه منتظرِ شهریه می مونی که به حساب واریز بشه تا تو هم بریزی به حسابِ دانشگاه تا بتونی واسه انتخابِ واحدِ ترمِ بَعدِت اقدام کنی.
ترم تموم شده، تو همچنان حساب رو چک می کنی و هنوز خبری نیست.
بازه ی زمانیِ انتخابِ واحد داره تموم میشه و هنوز به خاطرِ اهمالِ بهزیستی در پرداختِ شهریه تو نمی تونی کاری کنی، چون بدهی داری.
اون قدر هم ترم های گذشته به این و اون رو زدی واسه قرض گرفتن که دیگه روت نمیشه با اونا هم تماس بگیری و وای به حالِت اگه یه ذره هم مغرور باشی.
همیشه هم لنگِ بهزیستی و قرض گرفتن از دیگران نبودی، وقتایی که اوضاعِ کاریت خوب بوده، در حدِ توانِت ریختی تو شکمِ دانشگاه، دانشگاهِ آزاد رو به همین خاطر اصلاً بی خیال شدی چون خودِت شهریه ی 3 ترم از 5 ترم رو دادی، این جا هم شهریه ی دو ترم رو خودِت از پس اندازِت پرداخت کردی.
میری سراغِ حساب دارِ دانشگاه و اونم خدا رو شُکر چون آدمِ منصفیه باهات راه میاد و انتخابِ واحد رو برات باز می کنه.
ترمِ جدید شروع شد! تو خوش حال و خندون می شینی سرِ کلاس، به این امید که شهریه بالاخره واریز میشه، آخه زنگ زدی به بهزیستیِ استان و اونا گفتن که فعلاً بودجه ندارن.
در حالی که تو فکرِ شهریه ی ترمِ قَبلِت هستی، باید همون کاغذ های تکراری رو ببری و بیاری، همچنان حساب خالیه.
بازم میگی: شاید فردا، شایدم پس فردا، نهایتاً هفته ی آینده.
فردا و پس فردا که خبری نمیشه، اما هفته ی آینده که چک می کنی می بینی…
انتظارِ این رو دیگه نداشتی! فقط 230 هزار تومان تو حسابه!
شهریه ی ترمِ قبل چه قدر بوده: حدوداً 640 تومان.
بِدِهیت به دانشگاه با احتسابِ شهریه ی ترمِ جدیدِت چه قدره؟ یک میلیون و 350 هزار تومان.
حالا هزینه ی خوابگاه و خورد و خوراکِت هم بماند!
اوه خدای من!
خب! حالا این 230 هزار تومان به نظرِ شما چه دردی از یک دانشجو که از لحاظِ مالی هم اوضاعِ زیاد جالبی نداره دوا می کنه؟
سؤالِ بعدیم از بهزیستیه ولی شما اگه می تونید جواب بدید: شما که قراره الله بَختَکی پول بریزید، چرا این همه مدرک باید واستون جور کنیم؟
سؤالِ بعدی: دوستان! به نظرِ شما، آیا حتی یکی از پرسنلِ بهزیستی می تونه خودش رو جایِ ما بذاره؟ اگه چنین برخوردی رو یه نفر با خودشون کنه، چه حالی بهشون دست میده!؟
تا همین یه ساعت پیش فقط دردم این بود که از شدتِ سرما خوردگی، از صبح تا شب سرفه می کنم و بو و مزه ی غذا ها رو هم به هیچ وجه حس نمی کنم، سر گیجه و سر درد دارم و گلو و سینمم می سوزه.
اما حالا یه دردِ دیگه هم به دردام اضافه شد.
این که اولاً ملعبه ی دستِ یه مشت… شدم و غرورم به بازی گرفته شد، ثانیاً این که من الآن 1 میلیون و 120 تومانِ باقیمانده رو چه طوری به دانشگاه بپردازم.
نهایتاً بهزیستی لابد می خواد واسه این ترم هم 130 تومان بریزه دیگه! خب؟ 990 تومانِ دیگه رو از کجا بیارم بریزم تو خیکِ دانشگاه؟
اصلاً چرا نباید تو این مملکتِ به اصطلاح اسلامی، تحصیل برای معلولین رایگان باشه؟ آخه انصافتون رو برم! شما که دانشگاهِ دولتی هستید، شما که باید بیشتر هوای ما رو داشته باشید!
منی که دارم این حرفا رو می زنم، خدا خودِش شاهده که جُز همین موردِ شهریه، سال در دوازده ماه پام رو تو اون خراب شده نمی ذارم، مگه واسه مسابقاتِ قرآن.
واقعاً موندم چی بگم، هنگِ هنگم الآن!
حالا من اینا رو گفتم، شما جدی نگیرید یه وقت! همش خالی بندی بود!
اومدم فقط باهاتون کمی حرف بزنم تا سَبُک شم، وگرنه کیه که منکرِ زَحَماتِ شبانه روزیِ پرسنلِ خَدومِ بهزیستی و دانشگاه های دولتیِ سراسرِ کشور برای رفاهِ هر چه بیشترِ دانشجویان معلول، بالاخص نابینایان باشه!
اصلاً کی گفته که ما معلولین شهریه می دیم! به قولِ یه راننده ی تاکسی: شما ها که پول نِمِتِن خوش به حالتا بِرِن حال کِنِن دِگَ.
خوشی زده زیرِ دلم دارم چِرت میگم احتمالاً.
شایدم از شدتِ گیجیه که دارم این طوری می نویسم!
حالا یکی به من بگه: من خوابم یا بیدار؟

پایین اومدین دوغ بود یا ماست؟
داستانِ من دروغ بود یا راست؟
از ماست که بر ماست یا از ماست که بر ماست؟ کُدومِش؟
به قولِ دوستان: هعععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععیییی.
شاد باشید
**** بدرود ****

۲۹ دیدگاه دربارهٔ «نمی دونم چی بگم واقعاً، شما عنوانِ این پست رو انتخاب کنید»

دروووود. اولاً مغرور نباش, دوماً میخوای درس بخونی ملا بشی, صاحب پولو پَلا بشی.
نع نمیشی, نع نمیشی.
راهی که داری میری خیلی وقته که پیموده شده و به هیچ جایی هم کسی نرسیده.
حد اقل تو این کشور کسی به جایی نرسیده.
اگرم میخوای ادامه بدی, اگرم میخوای دانشمند و ملا بشی, اگرم میخوای علامه ی دهر بشی, باید شخصیتتو خورد کنی, غرورتو بشکنی بندازیش سطل آشغال, باید همه چیزو بذاری زیر پا تا شاید یه امیدی باشه. گفتم که شاید.
حالا خود دانی. انتخاب با خودته.
ولی در نهایت لذت ببر از زندگی.

درود. اِی کاش همه مثلِ تو می تونستن دلشون خوش باشه، می تونستن الکی الکی لذت ببرن از این مثلاً زندگیِ کوفتی تو این مملکت که فقط باید خدا رو شُکر کنیم که قبضِ نفس کشیدن واسمون نِمیاد.
مطمئن باش که اگه پا تو دانشگاه گذاشتم، به هیچ وجه هدفم کسبِ علم نبود، فقط واسه یه مدرکِ لیسانسه که هی با داداش بزرگم توسطِ دیگران مقایسه نشم و سر کوفت نخورم.
دورانِ دانشآموزی من همیشه جُز دو سال شاگردِ ممتاز بودم، بدونِ این که درس بخونم، اما زمونه طوری پیش رفت که الآن به یه لیسانس با معدلِ ۱۲ هم راضی شدم به خدا.
ممنون از حضور و اظهارِ نظرِت.
من که لذت نمی بَرَم به هیچ وجه، اما امیدوارم تو لذت ببری از زندگی!

دُروووووووووووود بر تو، مگه دانِشگاهِت تمومید؟ ایول پسر!
حیف نمی تونم خیلی چیزا رو تو این سایت بگم چون ممکنه باعثِ سوء استفاده ی یه عده ای بشه، فقط این رو بگم که خوش به حالِت که پِدَرِت هوات رو داشته، همین.
باور کن این همه پس اندازی که به زحمت هم جمعشون کردم، اگه به جایِ هزینه ی شهریه و رفت و آمد و خوابگاه تو بانک نگه می داشتم، بی اغراق می تونم بگم که تا یکی دو سالِ آینده، می تونستم حدِ اقل یه خونه ی ۵۰ متری تو یه نقطه ی جنوبِ شهر مشهد بخرم. بیش از ۴ میلیون و ۵۰۰ صرفِ هیچی کردم، واقعاً دانشگاه هیچی برام نداشته، بار ها تصمیم به انصراف گرفتم اما بازم بیخی شدم، اما خیلی خیلی سخت شده اوضاع برام.
ممنون که هستی داداش. پیروز باشی

سلام پوریا چی بگم چه گویم که نا گفتنم بهتر است زبان در دهان پاسبان سر است تا وقتی که یه عده ح… این جور نهادها رو گرفتن دستشون همینه که ماها باید تقاس پس بدیم ما خودمون ه مقصریم به جای این که کاری بکنیم همه رو میگم نشستیم دست روی دست گذاشتیم که از آسمون خدا بلا نازل کنه از ماست که بر ماست یه راهی بهت میگم زنگ بزن ۱۱۱ ارتباط مردم و دولت همه چی رو بهشون بگو احتمالاً مشکل رو حل کنن من خودم ۲ بار از این راه جواب گرفتم ببین حق پدرشون رو که دارن نمیدن من حرفم اینه که آقا اگه نمیتونی و بودجه ندارین غلط میکنین که میاین تو یه تلویزیون دروغگوتر از خودتون داد عدالت میزنین که ما میخوایم از نابینا حمایت کنیم ما نمیدونم برنامه ی ششم توسعه و از این چرت پرتا راه انداختیم خب اگه بودجه ندارین درش رو گل بگیرین و با خط قرمز بنویسین این نهاد معلول پرور تا اطلاع ثانوی تعطیل است چون بودجه کفاف کارمندان عزیز را نمیدهد و دیگر ما کم آورده و به جان یکدیگر افتاده ایم خب خیلی حرف زدم این راه رو امتحان کن ببین جواب میگیری هرچندکه . ولی زرر نداره

درود آقا جابرِ گرامی، والله فکر نکنم من به ۲۲۲ هم زنگ بزنم کارِ مثبتی رو برام صورت بِدَن!
همین پیشِ پایِ شما ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومانِ یارانم رو هم ریختم واسه شهریه! این یکی رو شوخی نکردم، جدی گفتم!
خداییش به قولِ تو اگه قرار نیست کاری واسه آدم بکنن لا اقل تو این صدا و سیماشون نیان این قدر به ملت دروغ نَگَن! الآن خِیلیا ما ها رو یه عده آدمِ مرفه می دونن که هر چی می خوایم بهزیستی برامون فراهم می کنه.
تو پست بهش اشاره کردم دیگه!
من که تا به حال یه ریال هم مستمری نگرفتم از بهزیستی، شهریه هامم این جوری پرداخت میشه، هدیه ی مسابقات رو هم که نمی دن، برای گرفتنِ یه voice recorder هم باهام بد برخورد کردن و آخِرِ سر ندادن و تنها چیزی که تو این ۲ ۳ سال بی دردِ سر تونستم بگیرم ۲۰۰ تا برگه ی بریل بود که واسه نوشتن جزوات لازم داشتم.
با تمامِ این تفاسیر، من هستم، تو هم هستی و بهزیستی هم همچنان به قوتِ خودِش باقیه!
بازم دمِ جامعه ی نابینایانِ مشهد گرم که میشه رو وامِ یه میلیون تومانیِ ۴ ماهه ی بدونِ سودِش حساب کرد.
دست مریزاد به تشکل های غیرِ دولتی که بیشتر از دولت برامون قدم بر می دارن به نظرِ من.
خدا رو شاهد می گیرم اگه اوضاعِ کاریم خوب بود، عمراً واسه همین یه موردم سمتِ بهزیستی نمی رفتم.
بازارِ سیمکارت هم که به شدت کساده و حدودِ ۵۰ تا سیمکارت رو دستم مونده که می خوام با ۲۰ درصد ضرر مرجوعشون کنم. تدبیر و امیدِ این دولت واقعاً شایسته ی تقدیره.
والله با این نوناشون!
ممنون که کامنت دادی.
شاد باشی

درود بر ریحانِ گرامی، شما هم که گفته بودید دانشجوی پیام نور هستید و ساکنِ یه شهرِ کوچیک، پس احتمالاً واسه شما هم این قبیل مسائل پیش اومده.
امیدوارم البته پیش نیومده باشه، نیاد و نخواد بیاد.
مرسی که کامنت دادین.
همیشه شاد باشین

سلام رفیییق
ضمن همدردی با حرفهات میترسم یه چیزی بگم بیام ترورم کنن . خخخ
حدود شش سالِ به بهزیستی نرفتم . اون موقع ها یعنی بین سالهای ۸۷ تا ۸۹ دنبال کارت معلولیت میرفتم . شاید باورت نشه اما فکر کنم چهار بار یا ۵ بار مدارک بردم و هر دفعه کمیسیون و این چرت و پرتاا رو می بردم ولی دوباره که میرفتم میگفتن مدارک ندادی . نمی دونم واقعا گم میکردن یا پاره میکردن میریختن تو شوفاژخونشون . رسانه ابزاری است برای دروغ پراکنی شون و دیگه اینکه میخوای لیسانس بگیری که چی بشه . والا اگه خونه رو خریده بودی الان کلی بالا بالا میبردنت . حالا که نخریدی و رفتی دانشگاه حیفِ ولش کنی . حداقل بخاطر اونهمه دسترنجی که ریختی تو خیک دانشگاه . دانشگاه که چه عرض کنم . اگه علوم انسانی باشه چیزایی که مال صد سال پیشِ رو یاد میدن و خلاصه گیج شدم . آقا پولاتو جمع کن بیا با هم بریم آلمان . خخخ
موفق و پیروز باشید

درود آقا مهدیِ گرامی، آی گُفتینااااااااااا! کارتِ معلولیتِ منم رو هم انگاری گربه خورده، ۳ ساله که قراره بیاد، ولی…
من همین الآنم می تونم ول کنم و به یه فوقِ دیپلم بسنده بنمایم، ولی به قولِ شما واقعاً حیفه.
خصوصاً واسه من که ۲ سال از عمرم تو دانشگاهِ آزاد سوخت، امسالم که سومین سالِ حضورم در دانشگاهِ به اصطلاح دولتیه.
راستی امروز عباسِ عراقچی مهمونِ دانشکده ی ما بود.
یه خاطره امروز در همین رابطه پیش اومد که بعد ها خواهم تعریفید، خیلی با حاله.
دمِ شما گرم.
شاد و سربلند باشید همیشه

سلام بر شما ببینید سازمان مشغول امضا تفاهمنامه با دانشگاهاست که شهریه به صورت مستقیم واریز بشه و شما با دانشگاه و سازمان کاری نداشته باشیی
یعنیی ارطبات کاملا قطع میشه و دیگه نیازی به نامه نیست
دانشجو های دانشگاه آزاد در جریان هستند

اتفاقا دیروز دیدم تفاهمنامه با پیام نور هم امضا شده
و قرار شده با همه جا امضا بشه
که دیگه به صورت مستقیم واریز بشه
و نیاز به کاغز بازی نباشه
این فوق العاده به نفع هر دو طرف هست هم به نفع ما
هم به نفع سازمان که دیگه میلیارد ها تومان صرف کاغز بازی نمیکنه
در خصوص شهریه ها دیر واریز شد این ترم
اما خوشبینم که در آینده این مشکل با تفاهمنامه که امضا شد حل میشه
موفق باشید

در خصوص این که گفته شد رسانه ها ابزاری هستند برای دروغ گفتن حکومت ها اصلا اینطور نیست
گفته شد برنامه ششم اول این که درست بود و قرار شده از اول سال مستمری ها به ۲۰۰ تومان افزایش پیدا کنه
بعد هم هنوز مراحل تصویبش طی نشده و تازه رفته شورا ی نگهبان
که رد شد باز برگشت مجلس ایراداتش رفع شد و مجدد رفت شورا ی نگهبان که ارجاع بشه به مجمع تشخیص چرا که در بحث تصحیلات خارجی فایلانس ربویی دانسته شد و مجلس رإی داد که اصرار داریم بنا بر این ارجاع شد به مجمع
هر وقت مجلس و شورا نگهبان اختلاف پیدا میکنند میره مجمع و نظر قطعی را مجمع میده
پس زمانی شما درست میگی که قانون تصویب بشه و به وعده ها عمل نشه
اما اینجا عرض میکنم که واقعا امکانات باید بیشتر بشه
و به معلولین توجه بیشتری بشه
چون ما هم شهروند هستیم

درود بر شما، والله این تفاهم نامه ها وقتی به درد می خورن که بهزیستی واقعاً به قولِ شما مستقیم واریز کنه.
کَما این که پارسال ترمِ ۳ تخفیفِ صد درصد واسه من خورده بود تو پرتال، بعد از این که ترم تموم شد و واردِ ترمِ ۴ شدم، دیدم اَی دلِ غافل! زده ۸۰۰ تومان بدهی! رفتم حساب داری و گفتم جریانِش چیه؟ گفتن بهزیستی قرار بوده مستقیماً به حسابِ خودمون واریز کنه که متأسفانه به تعهداتش عمل نکرده.
ما هم تخفیفِ صد درصد رو برداشتیم.
این طور شد که به قولِ معروف، ۸۰۰ تومان رفت تو پاچم.
جسارتاً فایلانس نیست، فاینانسه فکر کنم.
در موردِ صحبت های دیگه و اغلاطِ املایی تون هم بهتون توصیه می کنم که کمی بیشتر دقت کنید.
شاد باشید

درود بر شما. باهاتون موافقم. کلاً تو این مملکت هر اداره و سازمانی، ساز و کارِش به صورتِ شهر به شهر و حتی بخش به بخش و منطقه به منطقه فرق می کنه.
مشهدِ ما دقیقاً همین طوریه، تو یه منطقه مدد جویان حسابی حال می کنن از خدماتِ بهزیستی، تو یه منطقه ی دیگه همه می نالن، تو یه منطقه ی دیگه نیمی نالان و نیمی خوشحالن، تو یه منطقه ی دیگه فقط بهزیستی یه باجه داره که دو تا کارمند داره که اونا هم دائماً پرونده ها رو گم می کنن.
یه بهزیستیِ استان هم داریم که کلاً کارِش فقط چاپیدنِ خیرین و انتقالِ وجوهِ چاپیده شده به جیبِ خودِشونه.
عده ی کثیری هم معلول داریم که کارشون فقط حسرت خوردنه که چرا لا اقل حالا که معلول آفریده شدن، تو چنین مملکتی پا به عرصه ی وجود گذاشتن که سرِ نخواستنشون دعواست.
سپاس از حضورِ شما.
پیروز باشید

درود.
آقا دمت گرم!.
این قشنگ ترین و به طور کلی با حال ترین نوشته ای بود که تا الآن به عنوان تو خوندم.
خستگی خوندن مدام برای قبولی تو دوره روزانه رو از تنم به در کرد.
در باره کل نوشته تو هیچ چیز ندارم بگم بغیر از این که بگم درکت میکنم. البته من شبانه نبودم ولی یه ترمکی رفتم دانشگاه آزاد و همون تجربه موجب میشه درکت کنم.
حالا آقا پسر بشین واسه مقاطع بعدی بخون که روزانه بیاری.
شاد باشی که با این نوشته هم خنده رو به لبام آوردی و هم واسه خر خونی بیشتر تا اردیبهشت بهم انگیزه بیشتری دادی.

درود بر فروغِ گرامی، خب خدا رو شُکر که لا اقل یه خیری تو این محله به یکی رسوندم!
مقاطعِ بعدی که بی خیال کلاً، ولی شاید جالب باشه که بگم دوباره کنکورِ سراسری ثبتِ نام کردم تا لا اقل ترمِ ۷ و ۸ رو همین مشهد روزانه بیارم.
امسال رو که با وجودِ رتبه ی نسبتاً خوبم با توجه به عدمِ مطالعه مشهد مجاز نشدم عربی رو و سبزوار روزانه قبول شدم، اما عزمم جزمه که دیگه امسال رو عربیِ مشهد روزانه بیارم، شایدم برای رسیدن به این هدف حاضر به حذفِ ترم یا مرخصی بشم. البته فکر کنم مرخصی الآن دیگه از وَقتِش گذشته ولی رو حذفِ ترم می فکرم، منم می خوام خر خونی رو تجربه کنم بینم چی وشه.
در موردِ ابرازِ لطف و حُسنِ نظرِت هم سپاسگزارم.
وای چه قدر دانشگاه عوض کردی! حتماً از حکایتِ دانشگاهِ آزادِت هم برای ما در قالبِ خاطِراتِت بنویس.
همیشه پر فروغ باشی فروغ خانم.

درود مجدد.
آره خب.
من به اجبار ستا دانشگاه عوض کردم.
از اولی که پرتابم کردن بیرون. دومی هم راستشو بخوای هر چی فکر کردم دیدم جای من اونجا نیست خودم اومدم بیرون.
ولی خدا کمک کرد و تو سومی موندگار شدم.
بعدا تو خاطراتم خواهم نوشت که وقتی تو دانشگاه اصفهان وارد ترم ۲ شدم مدام تا ۱ ماه برام پیام تبریک میومد. چون همه فکر میکردن من خودم به دل خواه از الزهرا انسراف دادم.
تلاشت رو برای قبولی تو دوره روزانه تحسین میکنم. براش تلاش کن, ارزشش رو داره. حتی اگر برای یک ترم باشه.

سلام
اول که امیدوارم زودتر این سرماخوردگی خوب بشه و دست از سرتون برداره. تا وقتی که محصل بودم از بهزیستی مستمری میگرفتم. ولی وقتی که کلا بیخیال ادامه تحصیل شدم، مستمری هم نمیگیرم. یادمه یکی از همنوعان مدام به من توصیه میکنه چرا با وجود استعدادی که داری ادامه تحصیل نمیدی؟ کاش میتونست یا در آیندۀ نه چندان دور بتونه بیاد اینجا رو بخونه. فقط شنیده که بهزیستی شهریه معلولین رو میپردازه. اصلا کلا با قضیه شهریه و اینا هم کار ندارم. کلا هیچ کدوم از دانشگاهها رو قبول ندارم. شاید هم زیاد دارم تند میرم. ولی کلا این نظر منه.
حالا دوست بزرگواری تو کامنتش نوشته که دنبال کارت معلولیت بوده که مدام به ایشون گفتند مدارک ناقصه! یه چیزی بگم شاید باورتون نشه. یکی دیگه از همنوعان کلا پروندش تو بهزیستی مفقود شده. یعنی کلا همۀ مراحل پذیرش و این چرت و پرتا رو دوباره باید از نو شروع کنه. بازم شانس آوردیم هنوز پروندمون رو گم نکردند خخخ. پارسال برای کارت معلولیت به کمسیون و همین چرت و پرتا رفتم. هرزگاهی هم یه سراغکی میگیریم که بدونند و آگاه باشند که هنوز به لطف خدا زنده ایم خخخ. وگر نه کیه که ندونه این کارت معلولیتا هم تا حالا که به درد خیلیها نخورده. بعدشم خدا میدونه. خخخ.
امیدوارم مشکلات شما هم از راه بی گمون، منظورم از راهی که فکرشم نمیکردید، حل بشه. این رو برای همگی آرزو میکنم. امیدوارم روزی هم برسه که این مسئولین از خواب غفلت بیدار بشند.
ببخشید زیاد حرف زدم. ممنون که این پست رو منتشر کردید.
موفق باشید.

بَهبَه. درود بر نازنین بانوی زحمت کش و مهربونِ محله. از دعای خیرتون بسیار ممنونم، خدا هر چی خِیره واسه شما هم مقدر کنه.
دیروز از بس سرفه کردم، یکی از بچه های کلاس به نشانه ی اعتراض، یه نُچِ خیلی خشن از خودِشون در وَکَردَن، منم دیدم این جوریه، از استاد اجازه گرفتم و بعد از فقط نیم ساعت نشستن سرِ کلاس، برگشتم خوابگاه.
آخه مشکل این جاست که سرفه هامم صدا های مختلفی می دن، از صدای جارو برقی بگیرید تا دستگاهِ جوش و غیره.
امروز صبح هم به زور سرِ کلاس دوام آوُردم.
و اما در موردِ بهزیستی و مستمری: به من گفتن چون تو دانشجویی و شهریه واست پرداخت میشه، نمی تونی مستمری بگیری، منم دیگه بی خیال شدم، چون حال و حوصله ی کَلکَل باهاشون رو ندارم، یه بار سرِ همین شهریه و رفت و آمَداش با مدد کارم بحثم شد، سریع زنگ زد به رئیسشون و خدا رو شُکر خانمِ رئیس هم ضایِعِش کرد و گفت: خب کارشون رو انجام بدین. خیلی خیلی حال کردم اون صحنه.
چون این خانمِ مدد کارِ تازه وارد، از این ناز نازیا هستن که باید از گل نازک تر بهشون نگی.
هر وقت هم رفتم اون جا، همش بحثِ اضافه حقوق و جا به جایی و ارتقاءِ درجه و… بوده، دوستانِ بینایی هم که همراهم بودن می گن که همیشه بساطِ صبحانه رو میزشون به راهه، حتی ساعت ۱۲ ظهر رو میزشون نانِ تازه، کره، پنیر، مربا و چای به چشم خورده.
با مشاهده ی چنین فضایی، معلومه که هیچ توقعی نباید داشت!
اختیار دارید، حضورتون دل گرم کننده بود، امیدوارم در هر جا و هر کسوتی که هستید، همیشه بهترین باشید.
در پناهِ یزدان

سلام پوریا می فهممت خیلی زیاد.غصه که نخور ولی درست شدنی نیست اخوی فقط من یه چیزی بگم من وقتی می رفتم اون مدارکی که گفتی رو بگیرم یه سری آدم … اونجا نشسته بودن که منو از درس خوندن که هیچی از زندگی سیر می کردن دستشون درد نکنه !!!

درود بر حسن آقای عزیز، غصه که نمی خورم، فقط کمی حرصم گرفته که وقتی قراره تقریباً یک سومِ شهریه ی دانشجویان واریز بشه، خب چه کاریه که باز نامه ی محرمانه بِدَن به حساب دارِ دانشگاه که میزانِ دقیقِ شهریه ی ترمِ جاری رو واسشون مرقوم بفرمایه، خخخخخخخ. به قولِ تو کارمندانِ این نهاد هم یکی از یکی… تر.
واقعاً هیچ صفتی نمی تونم متصور باشم برای پرسنلِ بهزیستی.
اِی کاش همه ی ما از اقشارِ مرفهِ بی درد که نه، ولی از اقشارِ متوسطِ جامعه بودیم و اصلاً نیازی به این همه مسخره بازی نداشتیم…
خیلی دوست دارم بدونم تو رشته ی مدد کاریِ اجتماعی چه واحد هایی تدریس میشه.
واقعاً مشتاقم بدونم.
یه چیزِ خنده دارِ دیگه رو هم امروز متوجه شدم، وقتی با هم کلاسیم رفتم حساب داری که مثلاً اون نامه ی محرمانه رو حساب دارِ دانشگاه واسم مُهر و امضا بزنه و میزانِ دقیقِ شهریه رو هم بنویسه، طرف گفت تو نامه زده نیمسالِ دومِ تحصیلیِ ۹۶ ۹۷!
زنگیدم به مدد کارم، گفت: عه؟ خب بیارین برگه رو واستون عوض کنیم!
خخخخخخخخخخخخ، خخخخخخخخخخخخ، خخخخخخخخخ!
این دیگه آخِرِ لطیفست واقعاً!
ممنون از حضور و نظرِتون.
شاد باشید

درود!
من که دانشجو نبوده و نیستم…
راستی ما این همه نابینای تحصیل کرده داریم به چه درد جامعه میخورند که بقیه در آینده بخورند…
مگه دولت دلدرد داره که شهریه ی افرادی را بدهد که در آینده به هیچ دردی در جامعه نخورند…
خوب افرادی هم هستند که برای اجنبی کار میکنند و به رادیو فردا زنگ میزنند و از بهزیستی و دولت بدگویی میکنند…
خوب بروند و دستمزد کارشان را از همونها بگیرند و برای شهریه دانشگاهشون استفاده کنند و در انتظار وعده وعیدهای بهزیستی نباشند…
تو این نظر را بخوان و نشنیده بگیر و فکر کن خواب دیدی و کسی مثل من وجود نداشته که اینها را بنویسه…
خخخخخخ!

درود. من اعتقاد به خوب شدنِ تو ندارم. خخخخخخخخخخخخخ. اتفاقاً اون مصاحبه ی من با رادیو فردا جواب داد و حدِ اقل اون ترم مشکلی برا پرداختِ شهریه نداشتم. افتخار می کنم که چنین کاری انجام دادم چون صدای حقیقت در صدا و سیمای این مملکت همیشه خفه بوده و هست.
برو و به قولِ خودِت خوش باش با ۱۳ سالگی هات عدس پلو که ظاهراً این روزا هم کشمش بِهِت اضافه شده و هی شیرین کاری می کنی عزیزم.
شاد باشی

دیدگاهتان را بنویسید