خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آرزوی عجیب زن!

آرزوی عجیب زن!
ضمن درود فراوان و عرض ادب! من مشغول بررسی ایمیل هایم بودم که به این متن رسیدم که سال ها پیش در گروهی ارسال کرده بودم…
البته از یه گروه کپی کرده بودم و شاید برای بعضی از دوستان تکراری باشه
ولی من خودم از خواندنش خوشم اومد و حالا برای شما هم می گذارم تا بخوانید شاید خوشتون بیاید!

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.

وقتی که دقیق نگاه کرد چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.

زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد طبیعتا یک غول بزرگ پدیدار شد….!!!

زن پرسید : حالا می تونم سه آرزو بکنم ؟؟

غول جواب داد : نخیر ! زمانه عوض شده است و به علت مشکلات اقتصادی و رقابت های جهانی بیشتر از یک آرزو اصلا صرف نداره

زن اومد که اعتراض کنه که غول حرفش رو قطع کرد و گفت :همینه که هست……. حالا بگو آرزوت چیه؟

زن گفت : در این صورت من مایلم در خاور میانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت : نگاه کن. این نقشه را می بینی ؟ این کشورها را می بینی ؟ اینها ..این و این و این و این و این … و این یکی و این. من می خواهم این ها به جنگ های داخلی شون و جنگ هایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشور های متجاوز و مهاجم نابود شوند.

غول نگاهی به نقشه کرد و گفت : ما رو گرفتی ؟ این کشور ها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها . یه چیز دیگه بخواه. این محاله.

زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: ببین… من هرگز نتوانستم مرد ایده آلم را ملاقات کنم. مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه. مردی که بتونه غذا درست کنه(!!!) و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه. مردی که به من خیانت نکنه و معشوق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه(!!!!!) ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.

غول مقداری فکر کرد و بعد گفت : اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم….!!*

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «آرزوی عجیب زن!»

درود!
خخخخخخخخخ خخخخخخخ خ خ خ خ خخ خخ خخ خخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهههههههههههههههههههههههههههههههههههههاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
خوب این همه خنده برای اینکه من همیشه درحال شیطنتم و دست از شیطنت برنخواهم داشت!

:

یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردین و ساحل طلایى انداخت و گفت:
خدایا! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى؟
ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت:
چه آرزویى دارى اى بنده ى محبوب من؟
مرد، سرش را به آسمان بلند کرد و ترسان و لرزان گفت:
اى خداى کریم! از تو مى خواهم جاده اى بین کالیفرنیا و هاوایی بسازى تا هر وقت دلم خواست در این جاده رانندگى کنم!
از جانب خداى متعال ندا آمد که:
اى بنده ى من! من تو را به خاطر وفادارى ات بسیار دوست میدارم و مى توانم خواهش تو را بر آورده کنم؛ اما، هیچ میدانى انجام تقاضاى تو چقدر دشوار است؟ هیچ میدانى که باید فرمان دهم تا فرشتگانم ته اقیانوس آرام را آسفالت کنند؟ هیچ میدانى چقدر آهن و سیمان و فولاد باید مصرف شود ؟ من همه ى اینها را مى توانم انجام بدهم؛ اما، آیا نمى توانى آرزوى دیگرى بکنى؟
مرد، مدتى به فکر فرو رفت، آنگاه گفت:
اى خداى من! من از کار زنان سر در نمى آورم! میشود به من بفهمانى که زنان چرا می گریند؟ میشود به من بفهمانى احساس درونى شان چیست؟ اصلا میشود به من یاد بدهى که چگونه مى توان زنان را خوشحال کرد؟

صدایی از جانب باری تعالى آمد که: اى بنده ی من! آن جاده اى را که خواسته اى، دو بانده باشد یا چهار بانده؟!

درود!
هرچند تکراری بود و من این متن را بارها در جاهای مختلف خوانده ام
ولی خوشم اومد که تو کم نمیاری و همه جا خودتو نشون میدهی و این مطلب را تعریف میکنی که هیچکس نمیتواند شخصیت زن را بشناسد…
در متن من هم نشان میدهد که هیچکس نمیتواند به آن چیزی که میخواهد برسد…
حتی زن به تمام آرزوهایش یا مرد به تمام آرزوهایش…
خب راستی اون رعد و برقی که در متنت وجود داشت خودت بودیهااااااااااااااااااا
با تشکر از حضور سردت خخخخهاهاهاهاهاها گرمت
گویند دختران از خدای به این بزرگی فقط یه شوهر میخواهند و از شوهر به این کوچکی دنیا را میخواهند… واقعا زنها خودشون هم نمیدونند که چه میخواهند!

سلام و درود بر عدسی خان
خوبی یا بهتری آیا
واااایییی بازم که تو مطلب عجیییب غریب آوردی
آخه یعنی پیدا کردن یه شوهر عیده آل سخته نخیر این طور نیست یکیش خود من خب درسته آشپزی بلد نیستم ولی خب بالاخره میتونم ظرف بشورم لباس بشورم و غیره حالا اگه یه خانم پولدار پیدا شد خبرم کن
شب خوش و خدا نگهدار

درود!
خب تو اگه توانستی اون زن که با قول حرف میزد را پیدا کنی سلام منو بهش برسون و شماره مبایل منو از توی شناسنامه ام بردار بهش بده تا با من تماس بگیره و من اونو به آرزویش برسونم…
من مطمئنم که میتونم شوهر خوبی برایش باشم!

سلام جناب عدسی
تو این دوره و زمونه این مهم هم شده ارزوی مردان که بانویی پاک دامن
عاشق
و
پایبند
نسیبشون بشه
و حالا زن
اگر تونستی به قلبش وارد بشی اون وقت قابل شناسایی هستش این موجود لطیف و پر از احساس که می تواند دنیا رو برات گلستان کند با محبت هاش
ولی به شرطی که نارو نزنی بهش وگرنه دنیات رو سیاه می کنه
وقت بخیر

دیدگاهتان را بنویسید