خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه کم شکایت همراه با یه خاطره

سلاااا ااامممم خوبید آیا؟
خوشید آیا؟

چیکارا میکنید آیا؟

موافقید بریم سر اصل مطلب

چند وقت پیش من یه پست زدم که اونجا  به معرفی یه گروه پرداختم.
توی اون گروه خیلیا اومدن و به من صفاتی که نابیناها باهاش آشناییم نسبت دادند
از این صفتهای خوب میتونم به گدایی

کلاهبرداری

دزدی
اشاره کنم.
حتی تهدید به گزارش دادن به مدیر هم کردن.

ولی مدیر منطقی بود.

بگذریم
یه خاطره  هم بگم براتون حاااااال کنید شاید هم بغض کنید

قبل از شروع باید بگم توی یک پست ثابت میکنم که اون افراد قضاوتشون اشتباه بود

یه روز با دوستم رفتیم ساندویجی یه صحابی  داشت که نگو
اولش که نشستیم گفت: شما از چه نژادی هستید؟؟؟
یه ساعت براش توضیح دادیم
بعد تازه متوجه شد که من نابینام
دیگه هرچی میخواست بدونه از دوستم میپرسید در زیر مکالمه این دوتا را میخونید

این نابیناست؟؟

بله

شما چه نسبتی باهاش دارید؟
دوستش هستم
یعنی اینام میتونن با کسی رابطه داشته باشن؟؟؟
خب معلومه که آره

میگم تو چرا درس نخوندی؟؟
ما دوتایی تو مدرسه  نمونه درس میخونیم.

چیییییییییی؟؟؟
مگه اینا هم میتونن درس بخونن؟؟

بله

خلاصه زندگی کردن ما را منکر شد.

بچه ها یه چیز دیگه
آیا ممکنه یه بچه 15 ساله بتونه یه چک از آمریکا دریافت کنه

یکی از دوستام اینطوریه
خیلی نگرانشم

خدافظ

۷ دیدگاه دربارهٔ «یه کم شکایت همراه با یه خاطره»

درود. خَخ مگه اینجا دادگاهه. شکلک شوخی.
در خصوص خاطره هم والا چی بگم. فقط میتونم دعا کنم تا خدا شاید معلولین ذهنی و عقلی مث کامبیز رو خودش هر جور که میدونه و میتونه هدایت کنه و به راه راست بیاره.
و اگرم به راه راست نیومدند, راه راستو کج کنه سمتشون.

دیدگاهتان را بنویسید