بهاری ترین بهانه ی دوباره بودنم.
نفس هایت, نمی دانم مشامم را با عطر آشنای کدامین بهشت آشتی داده اند. که بوی خدا را این چنین نزدیک احساس می کنم.
نمی دانم تقدسِ دستان عزیزت حاله ی زرینه کدامین اسمت را گرداگرده وجودم کشیده است که هر نیمه شب فرشتگان بر سجاده ی دستانم به نیایش می نشینند.
نمی دانم آهنگه ملکوتیه  صدایت, کدامین آبشاره آرامش را به رو یم گشوده است که جانه سرگشته و بیتابم, اینک, سنگه صبوره تمامیه فریادهای بی صدای عالم است.
نمی دانم با من چه کرده ای. و معجزه ی پرشکوهه حضورت, کدامین روحه دوباره را در من دمیده است.
تنها و تنها می دانم, که تمامه ذراته وجودم سرشار از التهابه بی شکیبه با تو بودن است.
می خواهم تا ابد بی پروا دیوانه ات باشم و در برابره عظمته نگاهت صمیمانه به زانو درایم.
تا شاید باز هم زلاله لبخنده خدا را در چشمانه گیرایت نظاره کنم.
***

سلامی از جنس بهار, سلامی از جنس بویه خوش  یاس های سپید خدمت شما دوستان خوب گوش کنی. دوستای خوبم امروز اومدم که شما رو هم در شادی خودم شریک کنم. امروز یه روز متفاوتیه واسه من, امروز تولد یه عزیزه,عزیز, اما بی معرفت,خوب اما بی وفا,یه دوست خوب که بنا بر اتفاقاتی خیلی وقته ازش بی خبرم. می خوام همینجا تولدشو بهش تبریک بگم. از خدا بهترینا رو براش آرزو می کنم,از خدا می خوام که هیچ غم و ناراحتی هیچ وقت راه دلشو پیدا نکنه. امیدوارم که زندگیش پر بشه از آرامش,پر بشه از خوشبختی,و همیشه دلش خوش باشه و زیر سایه  خدا و محبت هایش سالیان سال زندگی کنه. از شما دوستای خوبم هم می خوام براش هرچی خوبه هرچی قشنگه آرزو بکنید. ازتون ممنونم که شریک شادی امروزم شدید. هرچی آرزویه خوبه مال اون. موفق باشید.

می سپارمتون به لبخند خدا.