باران امشب شدید می بارد.
تو چمدانت را بسته ای.
خاطره ها را هم با خود می بری.
حتی یک یادگاری کوچک،
یک جمله ی کوتاه،
یک لبخند.
کفش هایت را می پوشی.
تصمیمت جدیست.
هوا خیلی سرد است.
این سرما تو را می رنجاند.
لباس های گرمت را فراموش نکنی.
دیدم که نامه ای می نوشتی.
نامه برای من بود.
چرا حرفی نمی زنی!
من باید چه کنم!
دور بودنت را چطور تاب بیاورم!
لبخند های شیرینت هرگز از یادم نمی رود. خاطره هایت لالاییه شب هایم می شود.
یاد تو ماندنیست.
حرف هایت همیشه آرامش را به وجودم برمی گرداند.
این آرامش را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم.
کاش می شد مرا هم ببری.
از دلت با خبرم،
که تو هم مثل منی.
منتظر می مانم،
که باز هم برگردی
دلنوشته
۸ دیدگاه دربارهٔ «خاطره ها»
سلام یلدایی لاایکی دختر اینقد نوشتهای خوشکلتو کم ننویس
سلام بهار مهربونم آخه اگه زیاد طولانی باشه خسته کننده میشه
سلام ایول واقعا خیلی جالب بود ممنون راستی خیلی دلنوشته هاتون زیبا هستن کمی طولانی بنویس ممنون راستی اگر خواستی میتونی این هارو تو سایت ما هم منتشر کنی آدرس سایت http://kolbehysheher.ir فعلا یا علی
سلام وقتتون بخیر ممنون از لطفتون اگه شد حتما منتشر میکنم
درود! جالب و زیبا مینویسی، ادامه بده!
سلام ممنون حتما
سلام مثل همیشه زیبا مینویسی عالی لایک
سلام مررررررسییییییی