خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این روزای من

سلامی به خنکای آب چشمه های کُردستان تقدیم به دلهای مهربون شما عزیزان
حالتون چطوره احوالتون!
من ای تقریبا خوبم
اینجا همه مشغول نُخُد چینی دِرُیی گندم و از این کارا هستن منم روستام
اینجا رو خیلی دوست دارم حسابی بهم آرامش میده
الآن تو باغ زیر یه درخت زردآلو نشستم هوا گرمه ولی نسیم هم گاهی دزدکی دور از چشم گرما خودشو نشون میده تا بهم بفهمونه که اونم هست نگران نباشم کنارم جوی آب رد میشه و به سمت چغندرا میره صدای دایمو از کمی دورتر میشنوم که در حین چغندر آب دادن ترانه ای هم میخونه
خالو هو هو کاکی شوان دانیشَ لَو بِن دارَ در بِنَ شِمشَلت دِلم زور به قرارَ!
(توضیح ترجمه آهای آهای آقای چوپان بیا بشین زیر این درخت شِمشالتو در بیار بزن که دلم غمگینه! پایان توضیح حاشیه)
داییم خدایی صدای زیبایی داره تا قبل از اینکه خونش از روستا بیاد شهر تو ماه رمضون اون سحر ها سَلا میخوند!
(توضیح سَلا خواندن اشعار مذهبی سحر های ماه رمضان برای بیدار شدن مردم و روز های جمعه حدود یک ساعتی قبل از نماز جمعه برای خبر دار کردن مردم برای نماز جمعه پایان توضیح حاشیه)
مامانم و زنداییم اون طرف تر مشغول آماده کردن زردآلو ها برای خشک شدنَن پسر داییم رفته چایی درست کنه که از اینجا بوی آتیش به مشام میرسه!
گنجشک ها بالای سرم آزادانه در حال خواندن و ورجه وورجه هستن
تازه این کوچولو ها به زردآلو ها حمله کردن بعضی از زردآلو ها رو نصفه خوردن و عجیب اینجاست بعضی از اون ها حتی هسته ی زردآلو رو هم میشکنن!
شکلک نامردا میدونن من هسته دوست دارم این کار رو میکنن!
الآن صدای یه لکلک میاد که از کنارم گذشت و رفت
اینجا همه چی عالیِ و من بگی نگی شادم
یه هفته پیش بیجار بودم رفتم تجدید خاطرات کلی از دختر پسرایی که قبلا باهم بودن دیدم و شاد شدم حسابی از کم توان ذهنی گرفته ناشنوا و نابینا
به چندتا از نابیناها اینجا رو معرفی کردم نمیدونم میان یا تنبلی پیشه میکنن!
وایی یه دختر بود اسمش پریسا بود پریسا به جان خودم منظورم تو نبودی سریع از رو سنگی که نشستی بلند شدی یه پریسای دیگست ای بابا مجبورم میکنه حولش بدم داخل این آب!
بله میفرمودم این دختر بیچاره کم توان ذهنی بود و از دست من آسایش نداشت هرچیزی باعث میشد که من این دختر رو دست بندازم و بقیه هم دنبال رویی من انجام میدادن عاشق لهجه ی زیباش بودم آخه زنجانی بود و کوچ کرده بودن بیجار
اینقده با حال میگفت برو دیجه ایبراهام ازیت نکن برو وقتی رفتم بیجار اونو با شوهرش و پسرشون دیدم کلی سر به سرش گذاشتم و اون بازم همون جمله ی همیشه گی رو تکرار کرد و من رو برد به حدود یازده سال پیش جدی چه زود گذشتن اون روزای قشنگ بیخبری!
چند روز پیش یه نفر فوت کرد و من به هیچ عنوان دوست نداشتم به این مراسم شلوغ و غمگین بِرَم و وقتی گفتم من نمیام خدا رحمتش کنه انگار فوحش دسته جمعی به تمام اعضای خانواده دادم هرکس یه چیزی داشت میگفت!
چی غلط میکنی نیاییی!
یعنی چی نمیام پاشو خودتو لوس نکن ببینم زشته! و و و و و!
ولی باز این فرزانه خواهرم بود که به دادم رسید و گفت بهتره اون نیاد لیا رو پیشش میزارم با خودم نمیارمش شاید از گریه زاری های اونجا بترسه و با تموم شدن حرفش من نَفَس راحتی کشیدم!
خوب دوست نداشتم بِرم راستش الآنم پشیمان نیستم از نرفتنم
مثلا حالا که نرفتم با وقتی که میرفتم چه فرقی داشت
ای بابا!
خوب بی خیال این یکی راستش دو شب قبل چیزی گوش کردم که حقیقتا ناراحتم کرد!
بهار نمیدونم کجای کُردستان مسابقه ی جنگ سگها برگزار شده بود!!
نمیدونم صدای دعوای دو یا چند سگ رو شنیدید تا حالا اگه شنیدید این رو با صدای ده ها سگ در نظر بگیرید!
سگها گاهی چند تا چندتا میریختن سر یه سگ بیچاره تا جایی که من گوش دادم و پسر داییم برام توضیح تصویر کرد چند سَگو کشتن تماشا گَران داشتن کف میزدن و شادی میکردن
من دیگه طاقت نیاوردم آروم ولی محکم گفتم صادق فقط خفَش کن!
جدی برام سخت بود تا آخر به این نمایش نامردانه گوش بدم و برام توضیحش بِدن!
برای خوشی چند نفر و یه جایزه ی کوفتی با این جانورای بیچاره چکار میکنن!
نمیدونم چرا کسی جلوی این چیزا رو نمیگیره!
یا فیلم گربه ای که جلو چشمش جوشکاری کردن و شب گربه ی بدبخت با چنگ زده بود چشمای خودشو در آورده بود
عجب دلم گرفت از این آدما!
خوب از اینم بگذریم آخ الآن یه زردآلویی نامرد از بالا خودشو پرت کرد رو سَرَم!
وایی فرزانه ی عزیزم با لیای کوچولو هم اومدن اینجا قبلا قولشو داده بودن میان و حالا اومدن صدای لیا کوچولو رو میشنوم که دایی دایی گویان داره به طرفم میاد
حالا لیا کوچولو تو بغلمه و داره حساب اون زردآلو که پرید رو سر داییشو میرسه!
خدایا من چقدر این موجود کوچولو و دوست داشتنی رو دوستش دارم

۵۴ دیدگاه دربارهٔ «این روزای من»

سلام ابراهیم. ایول هوای آزاد و اوخجان گنجشک! عشقن این فسقلی های شلوغ و بهشون نمیاد بتونن هسته زردآلو بشکنن. تا حالا گرفتیشون بین دست هات ببینی قلبشون چه مدلی سریع می زنه؟ این مدلی که می بینیشون انگار ضعیف ترین مخلوقات خدا هستن و این وروجک ها هسته زردآلو می شکنن! ایول بهشون خخخ!
وایی چه قدر از این جنگ حیوانات بدم میاد! دیوونه میشم ازش! متنفرم! این طور زمان ها حس می کنم از آدم بودنم شرمم میشه. آخه این هم شد کار؟ تازه واسه این فاجعه کف هم می زنیم! واقعا که!
زردآلو خشکه و هسته زردآلو جفتشون رو دوست دارم. ایشالا گنجشک ها تمام هسته ها رو بخورن واسه تو هیچ چی نمونه!
چی؟ پریسا؟ باز هم پریسا؟ باز تو سر به سرم گذاشتی آیا؟ تازه می خوایی خیسم هم کنی آیا؟ شکلک شونه هاش رو فشار دادم داخل آب ولو شد اون قدر نگهش داشتم تا مطمئن شدم تمام جونش قشنگ خیس خورد و بعدش بلند شدم تا بیاد خودش رو جمع و جور کنه شبیه فشنگ در رفتم. ولی نه صبر کن عجب آب خنکی! ول کن بابا حس فرار نیست آّب بازی رو عشقه من رفتم داخل آب! آخ جون!
حالش رو ببر!

سلام پریسا ببین من گفتم اون پریسا کُند ذهن بود ببین خودت اومدی اونو به خودت نسبتش دادی البته علی اعتراض کرده بود ولی خودت شک ما رو به یقین مبدل کردی!
هسته کلی بردیم خونه هاهاهاها در ضمن اگه تموم هم میشد من جایِ هسته میاومدم با سنگ سر تو رو میشکستم حالشو میبردم
برو تو آب بعد هِی برو جلو برو برو تا پرت بشی داخل استخر سرتا پا خیس بشی من بهت بخندم خخخخخ
پریسا همیشه همینجوری شاد و شلوغ بمونی انشا ا…ه

سلام بر میسم عزیزم و مرسی از حضور ارزش مندت
انشا ا..ه که راهت بی افته اینجا تو رو هم بندازم داخل استخر خوب خیس بشی دیگه
برات دلی سرشار از شادی و زندگی پر از موفقیت آرزو دارم دوست بسیار خوب و پر تلاشم

سلام امید عزیز
خوب پس فکر کردی من چرا اینو اینجا نوشتم!
خوب نوشتم بقیه دلشون آب بی افته دیگه! خخخخخ
تو هم پاشو تهران رو ولش بیا اینجا برات زن بگیرم تا دیگه از این خوابا نبینی
تو هم بفرما داخل استخر
شاااااااد باشی همیشه

درود. عاااشق کُردا و مردم کُردستانم شدیید.
یادش به خیر اون قدیما با رفقا تابستونا میومدیم بانه کباب درست میکردیم میخوردیم.
کبابای خوبی هم داره.
رااستی چی گفتی تو. به پریسای گوشکن حرفی زدی آیا؟
ببین من دیوونه بودنشو تکذیب نمیکنم. ولی کمتوان ذهنی نیست که این طفلکی.
چی کار داری تو آخه با این هم محلیمون.
خیییلییی زیبا مینویسی ابی.
این شعار هم یادت نره.
ابراهیم بت شکن. بت ننوشتن رو بشکن.

سلام بر بی ادعای مهربون و دوست داشتنی
خداااا چقدر به این کامنتت خندیدم خخخخ
به جان خودم منظورم یکی دیگه بود این پریسا اومد خودشو انداخت وسط ماجرا
کلی فدایی داری
شاد باشی همیشه

سلام من عاشق روستا هستم چون مردم سادهیی داره
و از روستا کلا خوشم میاد
قصد دارم در آینده یک خانه تو روستا بخرم و زمان طعتیلات به روستا بروم

روستایی ها هم تو اقتصاد کشور نقش اساسی دارند هم فرهنگ کشور را حفظ کردن
اما سهمشون فقط محرومیت هست
من میگم قهرمان واقعی تو کشور اون خانم روستایی هست
که با یک دستش گهواره فرزندش را میچرخانه
و با یک دست دیگرش اقتصاد کشور را به گردش در میاره
قدر روستا خودتون را بدانید

موفق باشید

سلام بر صادق همیشه مهربون
فدات عزیزم باهت موافقم
انشا ا…ه که به زودی خبر عروسیتو ببینیم و ما هم به یه شیرینی برسیم
شرمنده همه رو انداختم تو استخر تو بی ادعا و علی اصغر رو هم که نفرستادم بفرماید خنک شید
شاد باشی دوستم

سلام ابراهیم.
نوشته قشنگی بود.
این فضایی که از روستا برامون نوشتی ما خیلی خیلی توی سمیرم تجربه اش میکنیم.
ولی اینجا حتی توی روزش هم گرم نیست.
کلا اینجا به نظرم تابستون نداره.
یا بهاره یا زمستون.
بازم ممنون از پستت.
موفق باشی رفیق.

سلااااام وای ببین کی اینجاست
محسن عزیز
محسن جونم میشه سرمای زمستان به منم بدی یا حد اقل خنکای بهار خوش به حالتون
خیلی شاد شدم از دیدنت
همیشه شاد و موفقتر از همیشه باشی دوست خوبم

سلام فریبرز جونم باور کن حسابی دوست داشتم ببینمت ولی راه ارتباطی ازت نداشتم تا حد اقل تو اونجا باشی و شاهد که اون پریسا این پریسا نیست یه s بهم بده به شمارم تا شمارتو داشته باشم
فدایی داری داداش

سلام بر آقا ابراهیم اصل بهمنی حقوقدان نویسنده محله
میگما توی یه حس قشنگ رویایی رفته بودم با نوشته تون که زدید ریشه ای خرابش کردید! نمی شد حالا توصیف اون فیلم ها رو نمیدادید آیا؟
منم دلم چقندر کندن و زرد آلو چینی و چشمه و درخت و نسیم می خواد……
شکلک حقتون بود اصلا خوب شد اون فیلم ها رو دیدید
لیا کوچولو چند سالش هست آقای دایی آیا؟
و راستی منم چند روز پیش متأسفانه مراسم ختمی پیش اومد و گفتند بهتر بیای ولی نرفتم …. دوست ندارم این جور مراسم ها رو واقعا …. سخت و درد ناک هست… خدا همه رفتگار خاک رو بیامرزه و ما رو هم به همچنین الاااهی

سلام نههههه میدونم شما بانوی بهمنی نیستید امکان نداره که بانو این کامنت رو بنویسه و از اینکه من اون فیلم های کضایی رو دیدم ابراز خوشحالی کنه
آها فهمیدم کار پریساست که با اسم کار بَری بانو کامنت گذاشته
پریسااااااآاآآآآاآااااآاآاآآاآآا این کار بده خخخخخ
لیای عزیزم تازه وارد سه سالگی شده
دعاتونم آمین
مرسی از حضور گرامیتون شاد و بر قرار باشید

سلام ابراهیم.
امیدوارم همیشه به خوشی و شادی باشی.
منم زردآلو می خواااااام.
راجع به قسمت پریسا باید بگم خخخخخخخ خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ
مطمئنی که اون پریسا مال محله نبوده؟ من که باور نمی کنم ولی باید بگم خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخ
شاد باشی دوست گلم.
راستی خخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ خخخخخخخ

سلااااام وحید عزیزم
والا شما اینقده گفتید منم به شک انداختید
البته از پریسا هر کاری که بگید برمیاد
مگه ندیدی دیروز با اسم کاربری بانو اومد کامنت گذاشت و خوشحالی کرد که من اون فیلم ها رو دیدم
نه وحید تو بگو تو کامنت خودش که دعا کرد هسته ی زردآلو ها تموم بشن دید که دلش خنک نشده نخواست با اسم خودش بیاد نکنه من بزنمش رفت با اسم بانو اومد
حتما همون پریساست که صداشو عوض کرده و تازه ای وای بر او که خودشو نابینا جا زده و میگفته اهل شماله و حالا معلوم شد که کُرده و اهل بیجاره
پس نتیجتا اون پست کامبیز که در باره ی خانمی بود که خودشو به نابینایی زده رو هم پریسا با اسم کامبیز منتشر کرده!!
وای وای وای همینجوری پیش بریم کارای پریسا فاش میشه
خودش که از ترس فرار کرده زیر آب و هیچی هم نمیگه از دیروز ساکت شده هیچ جا پیداش نیست
بزارید صداش کنم ببینم میاد اهم پریساااآآاااااااااااآآاااااا هر جا هستی بیا آب زرشک برات آوردیم بیااااا
وحید دوستت دارم شاد باشی همیشه

سلام عمو مرتضی خوبم
شرمنده ندیده بودم نوشته بودید سرت خوش اون موقع اومدم جواب دادم
نه لیا کُردی نیست عبری خجسته و مبارک
من تا اینجاشو میدونم بیشتر در بارش تحقیق نکردم
بازم پوزش که ندیده بودم سؤال شما رو

سلااااااااااااااااااااااام!
بابااااا ما اینجا داریم می‌پزیم با هوای ۳۰درجه اون وقت تو میگی باغ گرمه آیااا؟
قسمت مربوط به پریسا هم کههههههه خخخخخخخخخخخخخ!
رااستی نمیدونستم هم استانی هستیم خخ.
بیا خودم واست اووونقده با لحجه حرف بزنم دیگه لحجه نخوای خخخخ!

سلااام به هم استانی عزیز خودم
لهجه نههههه ولش کن بی خیالش
راستی نکنه تو هم دنبال اینی سر به سرت بزارم آیا؟؟
پریسا آه متإسفم واقعا بی خیال درسته خبر تلخیِ ولی باید بگم
پریسا های های جزوه آبزیان شده و از پری روز که رفته زیر آب دیگه هیچ کس و هیچ جا ندیدنش رفت که رفت
شاااااااااد باشی عزیزم

سلام ابراهوم. مگه کسی که عقبمانده ذهنیِ میتونه معلم هم بشه؟
اون مرده چشم انتظارتِ.
برو سر قبرش.
دلم دهات میخواد. دعوتم کن.
توی youtube بیست قسمت بوکانی هست درباره نبرد سگها.
این که چیزی نیست، یه جا دیگه دو تا سگ رو که باهم بوققق، با چوب انقدر زدند، کشتند. این مورد یارو ترک بود.
عالی بود ابی

سلام کامی جونم
از پریسا که هر کاری بگی برمیاد
نهههه من نمیخوام برم سر خاکش حس اینجور جاها رو ندارم
خوشم هم نمیاد جناب مرده خواهش میکنم چشم به راه من نباش من نمیام اصلا ما که هم رو نمیشناسیم پسرت دوست خانوادگی مون بود
من اصلا تو رو ندیدم بی خیال من شو لطفا
خوب اونا که آدم نیستن یه وقت فکر نکنی منظورم اینه که حالا که آدم نیستن فرشتن نه بی خیال ترجیحا چیزی نگم بهتره
فعلا اینجا حالا نمیده همه مشغول کار کشاورزی هستن ما هم طبیعتا گرفتارش میشیم هیچ جا نمیشه بریم باید بشینیم اونا رو نگاه کنیم که نمیچسبه
دوستت دارم حسابی

دیدگاهتان را بنویسید