بسم الله الرحمن الرحیم و سلام!
چهار پنج سال پیش، یکی از همکلاسیهای دانشگاهم پیامک داد که امروز برنامه «بروز» (که ظهر جمعهها از شبکه سوم سیما پخش میشود) تارنما (سایت)ی به نام «گوشکن» را معرفی کرد که ویژه نابینایان است. پیوند (لینک)ش را هم برایم فرستاد. اما با خودم گفتم حتماً مؤسسهای دیگر یا یک نهاد دولتی یا خیریه طرح (پروژه) دیگری را کلید زده است. این یکی هم مثل فلان و فلان، به نام نابینایان و به کام دیگران. دو سه سال پس از آن، یکی از اعضای محله را اتفاقی در اتوبوس ملاقات کردم. البته نه مبدأمان یکی بود و نه مقصدمان. او هم مرا به محله دعوت کرد، با این تفاوت که برایم توضیح داد مطالب محله را خود بچهها با نظارت چند نویسنده اصلی مینویسند، و بعضی توضیحات دیگر درباره گوشکن.
برای آنان که از بیخبری من تعجب میکنند باید یادآور شوم: من از دوره راهنمایی، پس از ۶ سال تحصیل در «مجتمع آموزشی شوریده شیرازی»، برای ادامه تحصیل به شهرستان خودم یعنی «بوانات» بازگشتم و در پی آن ارتباطم روز به روز با نابینایان کمتر شد تا آنجا که کمکم دیگر در جمع نابینایان احساس غریبگی میکردم.
باز هم ورودم به محله چند ماهی به تعویق افتاد. اوایل سال ۹۵ که هجوم سهمگین مشکلات زندگی مرا آماج خود قرار داد و به گوشه تنهایی افکند، سرانجام گذرم به محله افتاد. اول آموزشهایش خیلی برایم جالب بود. ولی کمکم صمیمیت بچهها و گفت و شنودها مرا بیشتر به خود جذب نمود. آشنایی با بچههای همنوع از سراسر ایران و تواناییهایشان مرا بر آن داشت که بیشتر در محله پرسه بزنم.
طوفان مشکلات که میرفت زندگیم را ویران سازد، به لطف خداوند و با یاری پدر و مادرم اندکاندک رخت بربست و جایش را دوباره به آرامش نسبی داد. حالا دیگر نه برای پر کردن تنهاییهایم، بلکه به سبب انس و علاقهای که میان من و محله شکل گرفته بود، به حضورم در محله ادامه دادم. انصافاً هم از آموزشهای بچهها خیلی استفاده کردم. از مطالبشان لذت بردم. با اخبارشان خود را بروز ساختم. رهاوردهایشان را بارگیری (دانلود) کردم. داستانها و شعرهایشان را زیبا و پرشور یافتم. دکلمههای همراه با موسیقی هم بوی سرزندگی میداد. شوخیها و شکوههایشان را خواندم. اتحادشان در اعتراض به «نگارش سوم پارسآوا» برایم بسیار دلچسب بود. چند بار هم با نام «یک نفر در دوردست» یواشکی نظر نوشتم و دررفتم. و احساس کردم دوباره دوست دارم در جمع همنوعان جسمیم باشم.
بالاخره همه اینها گذشت و پس از یک سال تصمیم گرفتم عضوی دائم از محله شوم. یکی از خانههای محله را درخواست کردم و آقا مجتبی و دیگر دوستان مدیریتی هم درخواستم را پذیرفتند. حالا امیدوارم ضمن رعایت حقوق هممحلهایها، بتوانم در آبادانی روزافزون اینجا سهمی داشته باشم.
اندکی جدی هستم و گهگاه هم شوخ. البته سعی میکنم بیشتر بگویم و بخندم، اما شوخی را نمکی میدانم که کم و زیادش هر دو به یک اندازه میتواند آسیب برساند. نقد و نظرهایم را با صراحت و از روی دغدغه خاطر ابراز میکنم. شاید یک جاهایی تلخزبان باشم، ولی قصدم بد نیست. لطفاً اگر جایی از من تلخی دیدید نرنجید. «نیش عقرب نه از ره کین است». هرچند سواد چندانی ندارم، میکوشم به اندازهای که از دستم برمیآید به پیشبرد محله و اساساً هرجایی که هستم کمک کنم. آنچه که برای معاشرت در محله باید میگفتم، به نظرم همینها بود. مطلب دیگری هم جا مانده باشد، کمکم میگویم و میخوانید.
جلو خانهام را آب و جارو کردم. اگر رهگذران از سر لطف و تازهوارد نوازی به من خوشامدی بگویند، مرا خوشحال خواهند کرد. به ویژه ساکنان قدیمیتر و مدیران، بخصوص آقا مجتبی کدخدای محله.
در پایان هم بگویم که انشاءالله مطالبم را اگر مدیران صلاح بدانند به صورت مجموعه منتشر میکنم. مثل همین مطلب که در مجموعه «درنگ خودمونی» منتشر خواهد شد. اینگونه بهتر میتوانم سیر مطالبم را پی بگیرم. شما هم با داشتن یک پیشزمینه ذهنی نسبت به کلیت موضوع با توجه به عنوان آن، شاید بهتر با مطلب ارتباط برقرار کنید.
سپاسگزارم! «علاء الدین»
۳۸ دیدگاه دربارهٔ «درنگ خودمونی 1: من هم سلام»
سلام علاء الدین.
ورودت به محله و اولین پستت رو بِهِت تبریک میگم.
امیدوارم روزهای خوبی رو اینجا در کنار هم تجربه کنیم.
همیشه شاد و موفق باشی.
سلام! متشکرم. من هم برای شما و همه دوستان آرزوی بهترینها را دارم.
سلام
میگم این سر و صدا از کجاست!! نگو مال اساس کشی شما بوده.
سلام! اسبابکشیه و سر و صداش. مخصوصاً که چندتا از بچههای شوخ و شیطون محله هم به بهونه کمک اومده بودند.
درود بر تو اگر اشتباه نکنم تو باید الا طاهری باشی اگه اون باشی زمانی که من شوریده بودم تو خیلی کوچولو بودی فکر کنم بعضی وقت ها هم توی فوتبال توپ سنگی با ما شرکت می کردی برات آرزوی موفقیت می کنم
سلام! آفرین! من همون علاءالدین کوچولو هستم که البته حالا دیگه کمی بزرگ شدم. اتفاقاً من هم تازه امروز متوجه شدم «آرتمان و آرتین همون احمد میرزایی خودمونه.
سلام دوست خوبم
خوشحالم پست زدید زیاد ازتون کامنت دیده بودم کنج کاو بودم بیشتر باهتون آشنا بشم
امیدوارم پست های بیشتری از شما ببینم
شاد و موفق باشید
سلام! سپاسگزارم.
سلام
خیلی خیلی به محله خودت خوش اومدی
سلام و سپاس!
درود
خوش اومدید دوست عزیز. امیدوارم پستای بیشتری از شما ببینیم و توی محله بهتون خوش بگذره.
شاد باشید.
سلام! امیدوارم مطالبم دست کم اونقدر ضعیف نباشه که بچهها رو خسته کنه. به هر حال متشکرم.
سلام
اینجا همه یه رنگیم!
به گوش کن، پر محتواترین و پر بازدیدترین سایت نابینایان ایران، خوش اومدی. خیلی ها آرزوشونه عضو اینجا باشن و نیستن.
مرسی که به من و هم محلی هات لطف داری و از خوش آمد گویی من و باقی بچه محل هات خوشحال میشی.
بودنت واسه همه افتخاره.
اینجا تا بتونی خوبه که یاد بگیری و یاد بدی.
خودم شش ساله اینجا کارم صبح تا شب همینه. نه تنها من، بلکه تقریبا همه ی هم محلی ها اینجا شش ساله داریم این کارو انجام میدیم و اصلا هم واس ما تکراری نشده.
تو هم مشغول باش…
سلام! این خوشامدگویی گرم من رو دلگرم کرد. وقتی همه مشارکت کنند، تنوع زیاد میشه و دیگه کسی خسته نمیشه.
بابا یکی بیاد زنگ سر در ه محله رو بزنه.
سلام!
از تو هم متشکرم.
درود. خوش اومدی و حقیقتاً خوشم اومد از طرز بیانت. منتظر پستهای قشنگ و محتوادارت هستم شدید. ننم گفته واس غریبه ها کامنت نذار. ولی تو که غریبه نیستی.
بیشتر خودتو معرفی کن. شناسنامت کامل نیست که.
چه کاره ای؟ الآن اهل کجایی؟ چه قد بینایی داری؟ چی خوندی؟ تا کجا خوندی؟ در کجا خوندی؟ به چیها علاقه مندی؟
تک نابینایی آیا؟ و یا نه باز هم نابینا تو خونه دارین؟
چندمین نفری؟ چند سالته؟ خلاصه که منتظر معرفی کاملیم دوست عزیز.
سلام! متشکرم. چیز چندانی شاید برای نوشتن نباشه، اما انشاءالله کمکم خودمو بیشتر معرفی میکنم.
سلام.
منم ورودتون رو تبریک میگم واقعا زیبا مینویسین.
سلام! جالبه که خودم فکر میکنم در نوشتن اونقدر که باید تبحر ندارم. بخوام صادقانه بگم، یه کم از انتشار خودنوشتههایم واهمه دارم.
سلام. خوب مینویسی.
دمت گرم. خوش اومدی.
سلام! سپاس!
سلاااام به علا,ورودتو و اولین پستتو به محله ی با صفای خودت تبریییییک میگم زیاد زیاد,امیدوارم لحظات خوشی رو اینجا سپری کنی,یاد بدی و یاد بگیری,اینجا صمیمیترین محله ی نابینایان هست,خعععععلی خعععععلی خوش اومدی,خدافسی
سلام! علا نه، علاء الدین. متشکرم.
علا الدین عزیز منم ورودت رو خوشآمد میگم. فعلا که دیدم قشنگ فصیح و رسا مینویسی. پس بنویس و بنویس تا هرچه بیشتر رشد کنی توانمند بشی. درباره خودتم بیشتر توضیح بده نترس کسی کاریت نداره خخخخ. پیروز و کامیاب باشی دوست خوبم.
سلام! عمو حسین هم که خوشامد گفت. عمه رهگذر هم پیداش بشه، دیگه تابستونمون حسابی داغ داغه. عموجان! شما که کنارم باشید، به امید خدا دیگه نمیترسم.
درود خوش اومدی دوست عزیز
سلام! از شما هم سپاسگزارم.
سلام دوست عزیز. پس هم محلی شدیم. چه عالی! من گاهی نزدیک به همیشه دیر می رسم ولی معمولا می رسم. الان هم دیر کردم ولی اومدم. به جمع گوش کنی ها خوش اومدی. اینجا حرف نداره. کلا تصوراتم از اینترنت و سایت های مجازی رو ریخته به هم. برای من و خیلی های دیگه که اینجاییم فقط اسمش اینترنتیه وگرنه واقعی تر از اونه که مجازی ببینیمش. حالا خودت از این به بعد بین مایی و می بینی. خلاصه اینکه خوش اومدی و خوشحالم که اینجایی. اوخ من باز طولش دادم. پر حرف محله ام تا به حال هم این عادت ترکم نشده و باور کن خیلی سعی کردم و کردیم اما نشد. معذرت. خوب بس کنم دیگه. داخل کوچه های محله، داخل مهمونی های پستیه بچه ها، داخل پست های مفید خودت، می بینمت.
همیشه شاد باشی!
سلام! واقعاً هم واقعیتر از یک فضای مجازیه. واقعی به اندازه واقعیت. صمیمیتر از جمعهای واقعی. دیر رسیدید اما به هر حال رسیدید. همین مهمه.
سلام به شما دوست عزیز.
ورودتان را به محله تبریک میگم و امیدوارم که اینجا بهتون خوش بگذره.
روان و زیبا می نویسید. منتظر پست های بعدی شما هستم.
با آرزوی بهترین ها برای شما.
شاد و پیروز باشید.
سلام! جداً فکر نمیکردم در نخستین مطلب اینقدر مورد لطف هممحلهایها قرار بگیرم. خوشخوشانم شد از این خوشامدگوییها.
سلام دوست من, مدلمه اینطور خطاب کردن,دوست ندارید دیگه به پستاتون سر نمیزنم که,چون من همینیم که هستم,قدیمیهای محله منو خوب میشناسن که
سلام دوباره! اینقدر زودرنج نباشید. شما رو استثنا میکنیم. قهر نکنید.
الحمد لله رب العالمین اولین مطلب، با بازتاب نسبتاً خوبی از سوی هممحلهایها همراه شد. منتظر حضور چند نفر دیگر هم بودم که یا نبودند، یا نیامدند و یا چراغخاموش آمدند و رفتند. درهرصورت از همه شما متشکرم. ممکن است انتشار مطلب دومم چندی به طول انجامد، اما انشاءالله دوباره کرکره را بالا خواهم کشید.
سلام عزیز بسیار کار خوبی کردی ورودت رو تبریک میگم و ممنون از پستت
و شوریده رو هیچ دوست ندارم
سلام علاء الدین. یالی چراغ جادوت رو بیار که ننه رهگذر یه فرغون آرزو داره. خوش اومدی به محله. دیر اومدم چون خیلی عمه با کلاس و سر شولوغی ام. نون میپزم. گاو میدارم. گوسفند میبرم صحرا. بز میدوشم. خخخخخخخخخخ.
سلام دوباره به دوستان!
هرچند پس از ۱۵ ماه، اما از آنجا که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه، از شادمهر و رهگذر، دو هممحلهای گرامی برای حضورشون سپاسگزارم.