خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سفر بایدم!

همآوای خاموشِ تب گشته ام،
سرا پای، همرنگِ شب گشته ام.

 

تبآلوده از درد، پر می شوم،
ز شب گریه ای سرد، پر می شوم.

 

دلم را سبکبال پَر می دَهَم،
به دامانِ دیوار سر می نَهَم.

 

به دل آتشی شعله ور جان گرفت،
به یادت شَبَم رنگِ باران گرفت.

 

چه خاموش می سوزم از یادِ تو،
چه بنویسم از دردِ بیدادِ تو.

 

شبانگاه و آهی جگرسوز و من،
شبانگاه و عشقی تب افروز و من.

 

شبی تا ابد تار و خاموش و سرد،
شبی پر ز حسرت، شبی پر ز درد.

 

دلم در تَبَت بال و پَر می زند،
فراغت به جانم شرر می زند.

 

چه سان این شبانگاه، فردا کنم،
تو را از که باید تمنا کنم،

 

چه سان می رسد بی تو فردای من!،
چه تار است بی ماه، یلدای من!.

 

وجودم سراپا پریشانی است،
شبی سرد و تاریک و توفانی است.

 

کنون از دیارت سفر می کنم،
ز گلزارِ یادت گذر می کنم.

 

فراموش از این لامکان می روم،
از این شهرِ نامهربان می روم.

 

ز شب در زمستان دگر خسته ام،
از این کهنه دستان دگر خسته ام.

 

سفر بایدم زین سیه آشیان،
سبکبار، بی هم سفر، بی نشان.

 

همآغوشِ غربت، همآوای باد،
به جان کوهِ ماتم، به دل زخمِ یاد،

 

کنون می روم تا دعایت کنم،
عَطَشناک و پنهان صدایت کنم.

 

سفر می کنم تا که شادت کنم،
به اشکی دلآسوده یادت کنم.

 

به خون بر سَحَرگاه، بنگارمت،
به دستِ خداوند بسپارمت.

 

نگردد حدیثت فراموشِ من،
چه خالیست جایت در آغوشِ من.

 

زمان تنگ و نجوای من ناتمام،
چه سود از سخن، پس دگر والسلام.

 

از شبهِ شعرهای پریسا.

۵۶ دیدگاه دربارهٔ «سفر بایدم!»

سلام علی. چته از کجا رونده و مونده شدی؟ خدا نکنه! شاعر بیخود میگه علی کی با سفر کردن یادش رفته که این دومیش باشه؟ مگه دلت رو میشه بذاری خونه در رو کلید کنی بری که یادت بره؟ اتفاقا سفر که کنی بیشتر دلت تنگ میشه. پس بیخیال شو به شاعر هم بگو بیخیال بشه!
همیشه شاد باشی علی!

من مدال نمیدم آب زرشک میدم می خوایی؟ ببین علی بگو نه نمی خوام آب زرشکه بشه مال خودم خداییش من روی آب زرشک هام تعصب دارم به کسی اگر۱بطری ببخشم حال و روزم منفی میشه. راستی یادم رفت بگم که چه قدر از حضورت ممنونم و خوشحال که هستی!

سلام سرکار خانم جهانشاهی. شعرتون تعبیرات بکر زیاد داره: شب گریه، یلدای بدون ماه و مانند این. مضمونش هم جالبه، اما اجازه بدید من زودتر برم سراغ معایب و محاسن رو به دوستان بسپرم.
اولا وزن شعر با مضمونش زیاد همخوانی نداره. شعر در بحر متقارب سروده شده که همون وزن شاهنامه است و زیاد با این مضامین قرابت نداره. ثانیا زبان شعر ناهمگونه: زبان کلی شعر، زبان معاصر هست اما جاهایی مجبور شدی برای رعایت وزن از تعبیراتی استفاده کنید که بوی کهنگی ازشون میاد: مثل سراپای در مصراع دوم بیت اول یا واژه دستان در عبارت کهنه دستان که به معنای داستانه اما امروزه دیگه کاربرد نداره. مصراع آخر یعنی « چه سود از سخن، پس دگر والسلام» هم کاملا بافتش کهنه است و آدم رو یاد این بیت بوستان میندازه: «چه مدحت کند سعدی ناتمام؟ علیک السلام ای نبی السلام.»

خدا می دونه چه قدر دلم می خواست مترجم می شدم. به خدا تشنه ام که بلد بشم و هرچی سعی می کنم زبانم پیش نمیره. البته می دونم باید بیشتر تمرینش کنم ولی آخه چه مدلی تمرین کنم در حالی که اطرافم کسی که با هم انگلیسی صحبت کنیم نیست و کاربردی هم در زندگی روزمره نداره! کاش می شد۱خورده در این راه موفق تر بودم!

سلام جناب صالحیه گرامی. شما درست میگید تمامش درسته. واقعیتش من در لحظه های نوشتن هام خیلی حواسم نیست. اون لحظه واسه کلماتم که حس و حالم روی دوششون سنگینی می کنه۱ظرف می خوام تا سبک بشم. توجه نمی کنم به شکل و شمایلش. هر مدلی که کلمه ها ردیف بشن و سریع تر کمک کنن در این سبک باری همون مدل رو می چسبم. می دونم اشتباه می کنم باید دقیق تر باشم. اگر بخوام درست بنویسم باید حواسم باشه ولی، … چشم سعی می کنم. احتمالا درصد موفقیتم به این زودی ها از۰بالاتر نمیره ولی سعی می کنم. ممنونم از حضور و از راهنمایی های ارزنده شما!
همیشه شاد باشید!

جناب صالحی پیش از تمام این ها۱دوسته علی جان. دوستی که با توصیه هاش سعی می کنه کمک کنه تا من بیشتر بلد باشم و بهتر بنویسم. و من از ایشون و از تمام شمایی که با حضورتون و نظر هاتون به من لطف دارید بی نهایت ممنونم.

سلام دوست عزیز. میگم۱سؤال البته فضولی نباشه به نیتی می پرسم. شما همون آقای مهدی۳۱۳نیستید آیا؟ می خوام ببینم اگر خودش هستید گیر بدم که واسه چی مدتیه از شما پست های داستان هاتون رو اینجا نمی بینم! خوشحالم که خوشتون اومد. ممنونم که اومدید.
کامیاب باشید!

سلام پریسا من آقا مهدی نیستم مثل خودتون دخترم وافتخار دوستی با یه نابینا پیدا کردم وبعد از این ارتباط اومدم توی گوشکن والان خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم و مایه افتخارمه که جمع دوستانم گسترده تر شده موفق باشی پریسا

سلام پریسا
چی بگم آخه
بیا بیا بیا جلوتر جلوتر
جلوتر
حالا برگرد
نه وایستا کارت دارم
من از وزن و قافیه چیزی سرم نمیشه
دکتر صالحی گرامی همه چیز رو گفتن
که ازشون ممنونم
خدا بگم چکارت کنه آخه از کجا فهمیدی این شبا تلخن
بخصوص امشب که شب شنبه هم هست
نمیدونم چرا حتی وقت بیکاری هم با این یکی نمیتونم کنار بیام
راستی بانو خانم رو صدا کنم انگار قراین و اماراتی اینجا هست
ممنون پریسا جای پست اون ورم حرف زدم دیگه حسش نیست اونجا هم حرف بزنم

سلام ابراهیم. ببین ابراهیم۱چیزی بهت بگم به کسی نگی! من خودم هم از وزن و قافیه چیزی سرم نمیشه. باور کن چیزی بارم نیست الان اگر۱کسی بیاد ازم در مورد وزن و سبک و این چیز ها توضیح بخواد به بهانه آب خوردن می ذارم در میرم. شکلک شکلک در آوردن به فضای لایتناهی. عصر جمعه و شب شنبه و اوخ از سنگینیه نکبتش! ولی ببین الان صبح شنبه هست پس بیخیالش! فعلا هم که بیکاریه پس لحظه رو عشقه. برو حالش رو ببر! اون طرف رو بیخیال اصلش این طرفه همینجا بگو یعنی همینجا گفتی سخت نگیر. اوه نه نه بانو رو بیخیال شو به جان هرچی شلغمه بیدارش نکن بذار بخوابه ای خدا الان میره واسم ماجرا درست می کنه خخخ!
ممنونم از حضور صمیمیت ابراهیم.
همیشه شاد باشی!

سلام پریسا
بگو تا چه داری ز گوش/کن نشان؟ که گشتی درونش چنین دُرفشان؟
خخخخ بحر متقارب با مضمون عاشقانه به قول دکتر قرابت نداره کاملا هم درسته.ولی من نمیدونم چرا اینقدر این تناقض رو دوست دارم
دستت درست.
از خودتم مراقبت کن.

سلام محمدقاسم. تو یکی از اون هایی هستی که من دلم می خواد هر دفعه می بینمت راست و از ته دل بپرسم حالت چه طوره؟ امیدوارم خوب باشی خیلی خوب! تناقض ها گاهی عجیب با هم ترکیب میشن. می مونم در ترکیب شدنشون و محوشون میشم. حیرتم که تموم میشه می بینم این ها نقطه های مقابل و متناقض هم بودن که به هم دستِ ترکیب دادن و نمی فهمم چه جوری. فقط تماشا می کنم و تماشا می کنم. من لحظه ای که می نوشتم حواسم به بهر و وزن نبود فقط اومد و نوشتم. دلم گفت و دستم نوشت. محمدقاسم! ممنونم که هستی! مواظب خودت باش! خیلی مواظب خودت باش!
سربلند باشی!

سلام هم محلیه جدید. شما به من لطف دارید و خدا می دونه این لطف چه قدر واسه من ارزش داره! ممنونم. خیلی زیاد! من شاعر نیستم دوست من. دلم می خواست باشم ولی نیستم. کاش۱زمانی بتونم۱نیمچه شاعرکی بشم! شما میگید میشه آیا؟ ممنونم که هستید!
بهاری باشید!

سلام بر شما، قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن از شما و همه دوستانی که دستی بر آتش ادبیات و شعر دارند به خاطر فضولی‌ای که می‌کنم معذرت می‌خواهم. اما نوشته شما دل‌نشین و مؤثر است. خیلی خوب از پس انتقال احساس به شنونده بر آمدید. با نظرات آقای صالحی عزیز هم موافقم. اگر بتوانی برای انتقال احساساتی از این دست از قالب غزل استفاده کنی خیلی عالی‌تر می‌توانی به هدفت برسی! غزل‌های امروزی از نظر انتقال معنا بسیار گسترده شده‌اند و همه‌ی شاعران امروزی از این قالب به خوبی استفاده می‌کنند؛ موفق و پیروز باشید.

سلام!
خواستم نظر ندم، دیدم نمیشه.
راهنمایی‌های دکتر صالحی رو جدی بگیرید. ارزشمند و نقادانه هستند.

من سروده «سحر را ندیده‌ای» رو بیشتر و بیشتر پسندیدم.
راستی سحر رو دیدید؟! خخخ!
مایلم با شما پیرامون نوشته‌هاتون ارتباط داشته باشم. لطفاً یک راه ارتباطی ارائه فرمایید!

سلام دوست گرامی. واسه چی نمی خواستید بهم افتخار بدید؟ شکلک کنجکاویه مایل به فضولی.
باور می کنید یا نه نمی دونم ولی خودم هم اون نوشتهم رو بیشتر پسندیدم. اگر بگن۱دونه از این۲تا نوشته رو انتخاب کنم بی تردید انتخابم اونه. در مورد نظرات جناب صالحی با شما موافقم. ایشون درست میگن. شما هم همین طور. سعی می کنم واقعا سعی می کنم. کاش بتونم!
pri.end.13@gmail.com
ایمیلم اینه و مایه افتخارم هست که از نظرات شما بهره مند بشم.
ممنونم از حضور ارزشمند شما.
شادکام باشید!

سلام پری. این روزا خیلی کم میایی حواست باشه!

نوشته ات خوب بود! ولی نه مثل نوشته های قبلی! فکر میکنم که باید یه نو آوری توی دایره ی واژگانت داشته باشی. استفاده از واژه هایی مثل تبآلود، شرر، و … باعث شده که نوشته ات به ورته ی تکرار بیفته!

همیشه باش، و شادی رو به هم محله ای هات هدیه کن

محمد! سلاااام! خوبی آیا؟ موافقم۱خورده کم هستم یعنی کم نیستم۱خورده یواشم. واقعیتش رو بگم این نوشتهم رو خیلی دوستش نداشتم. یعنی داشتم ولی نه اندازه قبلی ها. حس اصلاح و تجدیدش هم نبود این شد که الان این اینجاست. محمد! ایول به حضورت! ممنون که اومدی! ممنون که هستی!
همیشه شاد باشی!

سلام پریسا، در مورد شعرت با خودت میخوام صحبت کنم اگر مشکلی نباشه، فقط اینجا میگم مثل بقیه نوشته هات حس خوبی داشت. البته منم قبلیا رو بیشتر دوست داشتمااا! اما اینجا اومدم بگم دلم واسه اون پریسای شلوغ پر انرژی تنگه. توی پستم از دلتنگیام نوشتم، اینم اینجا اضافه میکنم که دلم تنگ اون پریساست، من پریسای یواشکی نمیخوام همون پریسایی که با شلوغکاریاش همه چیز رو به هم میریخت رو میخوام

سلام غزل. شعرم رو بیخیال باید بهتر می شد که نشد آخه خخخ نمی تونستم یعنی نمی شد یعنی چیزه خوب ای بابا بلد نبودم رو به راه تر کنمش دیگه! خودم هم که خخخ من هستم غزل. فقط اینکه من پرواز هام رو اینجا کردم و آواز هام رو اینجا خوندم و حسابی، … حالا دیگه نوبت بقیه هاست. دیگه باید۱خورده تماشا کنم افرادی شبیه دیروز های خودم رو که هوای اینجا پر های بستهشون که به هر دلیلی بسته شده رو باز کنه تا بلند بشن و بپرن و اوج بگیرن. شاید از نظر تو و بقیه دارم هزیون میگم ولی این طوری نیست. گوش کن واسه من۱طور هایی سکوی پرواز مجدد بود و هست. اینجا من۱دفعه دیگه خودم رو، صدام رو، بلند شدنم رو و بودنم رو پیدا کردم و حالا سرپام. به نظرم دیگه شلوغ کردن هام اینجا باید کمی کمتر باشه تا بتونم بیشتر تماشا کنم. حالا نوبت شلوغ کاری های بقیه هاست. یکیش خودت. بجنبید که حسابی دلم شلوغ کاری دیدن می خواد! به من چه که این جوابم سر و ته نداشت. شکلک شونه بالا انداختم. شکلک طلبکار. شکلک دست پیش گرفتم پس نیفتم و در همون حال که غرغر می کنم عقبکی میرم و پشت سرم دنبال دستگیره در می گردم که پیداش کنم و بازش کنم و در۱لحظه بچرخم و الفراااااار من در رفتم غزل هم بمونه وسط این رشته سردرگم که دورش بافتم. بچه ها بهش نگید کدوم طرفی رفتم تا بیاد پیدام کنه داستان یادش رفته و من در رفتم.
ممنونم از حضور عزیزت غزل.
همیشه شاد باشی!

سلام وحید. خداییش کجایی دلم تنگ شده واسه نوشتنت! بیار۱چیزی بزن اینجا بخونم دیگه! ممنونم دوست من! ممنونم دوست من بیشتر از اون که بتونی تصور کنی ممنونم دوست من! وحید ای کاش دل هایی شبیه مال تو بیشتر بین خاکی ها داشتیم! اگر می شد جهان خیلی روشن تر بود! ای کاش این شدنی بود! ممنونم که هستی وحید. ممنونم از حضورت دوست من! ممنونم که دوست منی دوست من!
پایدار باشی!

سلام جناب شریفیه بزرگوار. امیدوارم ایام همیشه به کام باشه برای شما. شبه شعرم باید بهتر می شد ولی نشد. دلم توانایی های بیشتری در نوشتن رو می خواست. ممنونم که با لطف و نظر مثبتتون بهم امید واسه تلاش های دوباره میدید. ممنونم که هستید!
همیشه شاد باشید!

سلام لناجان. لنا خاطرم نیست ازت واسه خاطر اون دفعه تشکر کردم یا نه ولی چه گفته باشم و چه نگفته باشم، دوباره ازت ممنونم. واقعا قشنگ بود اجرای قشنگت. اصلا فراموش کردم این رو خودم نوشته بودم. انگار چندین برابر درخشید زمانی که اجرای قشنگت رو شنیدم. ممنونم لنا! به خاطر اون اجرا، به خاطر این حضور و به خاطر محبتت.
شاد باشی تا همیشه!

سلام آقای رجبی. نفرین بر سفر رو خاطرم نیست باید الان برم۱جستجویی کنم ببینم داستانش چیه! ولی سفر باور کنید مثبته واسه چی موافقش نیستید خخخ! باید امشب نرم افزار داخل پستتون رو امتحان کنم. عالی میشه اگر بتونم باهاش کار کنم. ممنونم از لطفی که بهم و به قلمم دارید دوست عزیز.
همیشه شاد باشید و شادکام!

سلام بر پریسای محبوب من‌. من چند تا شعر عاشقانه که وزن شاهنامه داشت رو دیدم. نمیدونم از نظر ادبی درسته یا نه ولی شکستن عادتا همیشه هم بد نیست‌ کاری که نیما کرد. من ترکیب وزن رزمی با مضمون شعرت رو دوست داشتم. راستش از نوشته هات احساس خوبی میگیرم. با تمام وجود، پاکی عجیبی تو نوشته هات حس میکنم
دلم میخواد یه روز تمام نوشته هات رو بخونم و روزی حتما این کارو انجام میدم. مرسی ‌که هستی و احساس خوب پخش میکنی.

سلام تینای عزیز. امیدوارم زندگیت هر لحظه شبیه صبه های بهار در حال شکفتن باشه! تیناجان به من و به نوشتن هام لطف داری و نمی تونم توصیف کنم که چه اندازه از این لطفت ممنونم! من اون قدر ها خوب نمی نویسم عزیز این مثبت های شما هاست که خط هام رو تزئینش می کنه و قشنگ دیده میشه. اوه تینا تمامش رو نخون باور کن اصلا خوب نیست خخخ این کار رو نکنی با خودت! زمانی یکی از آرزو هام این بود که بتونم هر جا میرم احساسات خوب رو شبیه۱بغل گل بپاشم بین بنده های خدا. هنوز هم این یکی از آرزو هامه. اون اندازه که دلم می خواد موفق نبودم و نیستم ولی ای کاش زمانی برسه که بتونم این رو انجامش بدم. ممنونم از اینهمه محبتت تینای عزیز.
همیشه شاد باشی!

سلام احمدرضا. یعنی اینهمه عنوان هام مشخص شدن آیا؟ ای وایی تکراری شدم باید۱فکری کنم واسش! شوخی کردم. خیلی هم دلم بخواد به نگاه های هم محلی هام اینهمه آشنا باشم. دلم هم می خواد و الان که شما ها این مدلی میگید کلی هم خوش به حالم شده! احمدرضا سفر من عاشق سفرم کم میرم چون کم پیش میاد ولی جدی میمیرم واسه سفر کردن. اون زمان ها که نمی دونستم آرپی درمون نداره می گفتم بذار چشم هام درست بشن تور لیدر میشم تا بتونم همیشه در سفر باشم. نشد و من همچنان سفر دلم می خواد خخخ! اگر پیش اومد و رفتی۱کوچولو جای ما سفر خواه های ناکام رو خالی کن احمدرضا.
ممنون که اومدی!
همیشه شاد باشی!

سلام
پریسا همیشه نوشته هات را دوست دارم
حالا هرطور که بنویسی نمیدونم چرا به دل من که خیلی میشینه
اگر بخوای فکر کنی که چی مینویسی یا یا قانون براش تعریف کنی دیگه خیلی دلنشین نیستند
با نظر تینا جون کاملا موافقم
خیلی از شاعر های امروزی به وزن و قافیه توجه نمیکنند
پس جای نگرانی نیست
من که همینطوری نوشته هات را دوست دارم
پس بازم برامون بنویس.

اینجا رو ببییی،ییی،ییی،ییی،ییین کی اینجاست خانم کاظمیان خودمون و خودم سلااااام خانم کاظمیان! شکلک بغلش کردم سفت. شما رو به راهی؟ ساناز جان خوبه آیا؟ هنوز شما شیطونی و ایشون بی صدا خخخ؟ خانم کاظمیان به خدا راست میگم من زمان هایی که می نویسم اصلا دقیق نمیشم وزن و سبکش چه مدلی درمیاد فقط اون لحظه حس می کنم مثلا با فلان حالت راحت تر می تونم حرف دلم رو نوشته کنم بپاشم روی صفحه تا تخلیه بشم همون مدلی که میاد می نویسمش. خیلی ها باورشون نمیشه میگن مگه ممکنه این مدلی ولی به خدا ممکنه. اون لحظه کلمه ها این مدلی راحت تر ردیف میشن و نوشتهم این وزنی میشه خخخ. ولی خوب لازمه حواسم بیشتر جمع باشه. باید باشه اما نیست. من رو که دیگه باید شناخته باشی! خودکار واسه خودم هر راهی که از منظرهش خوشم بیاد میرم و بعدش می فهمم که آخ باز اشتباه رفتم خخخ! تیناجان به من لطف داره خیلی هم داره و خیلی ممنونشم. یعنی به نظر شما هم این مدلیه آیا؟ آخ جون! شکلک ذوق کردن های جدی و آشکار و غیر یواشکی! خوب چیه شما ها هم چپکی تماشا می کنید ذوق کردن رو که نباید قایم کرد من ذوقم بگیره باید نشون بدم دیگه! واسه چی حرفم بند نمیادش آیا؟ احتمالا واسه اینکه خانم کاظمیان رو خیلی زمانه ندیده بودمش الان دلم می خواد اون قدر حرف بزنم که این بنده خدا دستش رو بگیره به سرش که من نترکونمش! ممنون از حضورت خانمی! و ممنون از لطف و از نظر مثبتت و از محبتت که هرچی من تلخ شدم کم نشد! ممنونم که هستی! شکلک۲تا بوس روی جفت گونه هاش. یکی این طرف، یکی اون طرف.
همیشه و همیشه شاد باشی!

سلام برو کتاب ستاره ی قجری رو از گویا کتاب بردار بخون کتابش من نصفه بیشترشو خوندم جالبِ خانم مختاری هم خیلی جالب هوندنش
فقط اگه برداشتی سریع بخون برش گردونی ها نری برداری بِبَری خونه دیگه هیچکس نتونه ازت پسش بگیره

ابراهیم این کتابه ستاره داره آیا؟ ستاره هاش برق می زنن آیا؟ چند پر هستن ستاره هاش؟ شکلک نفس عمیق. خواستم اذیتت کنم دیدم حسش نیست زمانش هم نیست گناه هم داری. در اولین زمان آزاد باید برم بردارم بخونم ببینم چیه. ولی ابراهیم! شکلک دستم به حالت هشدار بالاست. اگر از اون عاشقانه های حرص درار باشه که من ازشون حرصی میشم، اگر باشه، اگر باشه، یعنی من رسما می کشمت. خخخ چند وقت بود شکلک بازی نکرده بودم دلم تنگ شده بود ایول ابراهیم که سبب خیر شدی!
سرفراز باشی و همیشه شاد!

سلام دوست عزیز.
این روز ها، چه بارانیست نگاهم! صدایم! دلم!
این روز ها، خیس می شود دفتر خاطراتم از نمناکیه ناخوانده ای، که هر بار، هر آه، هر نفس، می آید و بی صدا مهمان می شود بر یادش به خیر های پنهانم!
این روز ها، چه آشناییم با هم، من و باران!
ممنونم از حضور عزیز شما دوست عزیز.
ایام به کام شما!

دیدگاهتان را بنویسید