خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از مجرد ماندن، یک فاجعه نسازید!

سلام به همه. به مجردای با صفا و متأهل های دوست داشتنی محله خودمون.
امروز داشتم به دنبال یه سری آمار های جمعیتی می گشتم که آمار مرتبط با افراد در آستانه تجرد قطعی و افراد در سن ازدواج رو دیدم. این آمار ها ذهن من رو به سمت گفتگویی که با یکی از دوستانم در مورد همین بحث ازدواج داشتیم، برد. آمار می گفت که حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر ایرانی، در آستانه سن تجرد قطعی هستن. یعنی دیگه احتمال بسیار کمی برای ازدواجشون وجود داره. گفتگوی طولانی من و دوستم هم پیرامون همین نگرانی از تنها موندن برای همیشه بود.
خب، بالاخره ما هم اقلیتی در دل همین جامعه هستیم و تمام مسائل موجود در اون، با شدت و ضعف بیشتر و کمتر در بین ما هم وجود داره. دخترا و پسرایی که به هر دلیلی که ما اصلا هم نمیخوایم به این دلایل بپردازیم، به سنی رسیدن که احتمال بسیار کمتری برای ازدواجشون هست.
نگرانی ها و مشکلاتی که به سراغشون میاد:

    من دارم کار می کنم برای چی و برای کی؟
    یه روز که پدر و مادرم نباشن، من با تنهایی خودم باید چه کنم؟
    همه میگن این چون نمیبینه، نتونسته ازدواج کنه
    من دلم بچه می خواست ولی انگار هیچ وقت دیگه به این آرزو نمی رسم
    مگه من از فلانی چی کمتر داشتم که اون ازدواج کرد و من نه؟
    شایدم من توقعم خیلی زیاد بوده، ولی الان دیگه هر کی با هر شرایطی باشه، باید ازدواج کنم وگرنه واسه همیشه تنها می مونم
    من همیشه دوست داشتم آزاد و بی تعلق زندگی کنم، بخاطر همینم ازدواج نکردم. نکنه اشتباه کرده باشم؟
    من دیگه به مهمونی ها و جمع ها نمیرم. آدمو روانی می کنن، یا حرفای ترحم آمیز یا نصیحت و سرزنش و این چیزا.

خب دوستان، من واسه این اومدم و این پستو زدم که مطلبی رو که خونده بودم با کمی محتوای افزوده و مناسب کردنش برای اهالی این محل، منتشر کنم. آماده اید بریم سراغ مطلب؟
1. دهان مردم را نمی شود بست
انتظار نداشته باشید هیچ کس هیچ چیزی به شما نگوید. این که هیچ کس کاری به کار شما نداشته باشد ممکن نیست. برای مثال فرض کنید والدین شما هیچ حرفی درباره آینده
با شما نزنند، چقدر این وضعیت برایتان جالب خواهد بود؟ آیا آنها را به کم توجهی متهم نخواهید کرد؟ گذشته از این بسیاری از اطرافیان ما آدم های خوب و دلسوزی
هستند که نگران مایند اما خب به دلیل آگاهی کم نمی دانند چگونه باید نگرانی هایشان را ابراز کنند. به همین دلیل توصیه می شود به جای درگیر کردن فکرتان و خودتان
با حرف های این و آن، این حرفها و رفتارها را بازتعبیر کنید و برای کسانی که از دلسوزی و بی غرضی شان مطمئنید وقت بگذارید و ضمن گوش کردن به صحبت های آنها درباره
دلایل و برنامه های خود به آنها توضیح دهید. یادگرفتن مهارت های مذاکره و همچنین حفظ شوخ طبعی عبور شما از این مسیر را برایتان راحت تر خواهد کرد.
حرفای خودمونی: پس بچه ها، مجردای گل، اگه خانم باجی ای کسی مورد خیلی خاصی یا خنده داری یا خیلی خیلی متفاوت با شما بهتون پیشنهاد کرد، به دل نگیرید. دلتون نشکنه که آها، چون من نابینام همچین گزینه هایی رو بهم پیشنهاد میدن. بزارید به حساب مهربونی و دلسوزی طرف، ازش یه جک واسه دور همیهاتون بسازید تا توی خودمونی هاتون حسابی به اون پیشنهاد بخندید، اصلا کی به کیه، به پیشنهاده فکر هم اگه خواستید بکنید، بکنید ولی واسه تصمیم گرفتن احتمالی حتما خودتون و ویژگی هاتون و اهم و مهم های زندگیتونو فراموش نکنین. نکنه بخاطر فرار از شرایط موجود، یا فشار های اطرافیان یا تنهایی و این مسائل، خودتونو توجیه کنین و آخرش ممنون خانم باجی هم بشید که اگه گزینهه خیلی نامناسبه، ولی بالاخره گزینه که هست.

2. فاجعه سازی ممنوع:
از مجرد ماندن فاجعه نسازید. تنهایی انتخاب انسان بعنوان یک موجود اجتماعی نیست اما اگر به دلایلی که تحت اختیار و کنترل شما نیستند مجرد مانده اید، عاقلانه و مدبرانه
با آن برخورد کنید. فاجعه سازی هیچ مشکلی را از شما حل نمی کند که هیچ، گرفتاری هایتان را بیشتر هم می کند. پس تا زمان پیدا کردن یک همسر خوب و مناسب، با
انرژی و انگیزه به زندگی ادامه دهید.
خودمونی های من: مگه اکثر ما توی این محله نابینا یا کم بینا نیستیم؟ مگه ندیدن همون مسأله ای نیست که ما رو از دریافت 80 درصد از اطلاعات حسی محروم میکنه؟ و مگه اکثریت ما همون آدمایی نیستیم که بی خیال ندیدنه شدیم و علیرغم این که هست ولی ما سعی می کنیم نبینیمش؟ مگه تا حالا برامون پیش نیومده که یه فرد بینا بگه برای این که تو رو درک کنم، چشامو بستم و خیلی خیلی سخت بود؟ پس سخته، ولی ما مثل همون چشمهه توی درس چشمه و سنگ، به کندن در استادیم و ابرام کردیم و عاقبت هم رهی برگشودیم. پس همه ماها بلدیم حتی یه فاجعه رو به یه چیز ساده تبدیل کنیم دیگه مجرد موندن پیش ما، اون قد ساده هست که نتونه ما رو اذیت کنه و از پا دربیاره. مجردی رو یه مصیبت نبینیم. این هم یه سبک و یه مدل زندگی هست.

3. خوش بین باشید
خوش بین باشید، بیشتر از همه نسبت به خودتان. شما ارزشمندید، یگانه اید، زیبایید و پر از استعداد و توانایی هستید. زندگی هم پر از فرصت های خوب و زیباست که
نصیب کسانی می شوند که عزت نفس دارند و خوش بینند.
من میگم: خخخ آقایون که عموما نسبت به خودشون و توانایی هاشون اعتماد به نفسشون به سقف رسیده. پس با آقایون خیلی کاری نداریم. ولی خانمای گل مجرد، البته اونایی که گمون میکنید ندیدنتون روی همه زیبایی ها و توانمندی هاتون یه چادر سیاه کشیده، این افکار بدبینانه رو کنار بزارین. اصول آراسته بودن رو از دور و بریاتون یاد بگیرید و اگه بلدید، به کار ببندید. قشنگ و رسا و با اعتماد به نفس حرف بزنید، چیز های تازه یاد بگیرید تا حرفای جذاب داشته باشید و بگید، هنراتون رو از دید دیگران پنهان نکنید و اگه چیز خاصی بلد نیستید، حتما یاد بگیرید، مستقل باشید، خوب و با اعتماد به نفس عصا بزنید و وقتی خودتون نسبت به خودتون دید مثبت تری پیدا کردید، مطمئن باشید که دیگران هم شما رو مثبت تر میبینن.

4. بدوید و کتاب بخوانید
کتاب خواندن، ورزش کردن، زمانی برای تفریح در نظر گرفتن، راههای مناسبی برای در امان ماندن از افسردگی و بسیاری دیگر از بیماریها هستند. برای خودتان یک برنامه
منظم هفتگی و یا ماهانه تدارک ببینید.
نظر من: خب خیلی از ما با کتاب خوندن که دیگه مشکلی نداریم. میتونیم اگه نت داریم که از انواع و اقسام سایت هایی که کتاب های صوتی رو آپلود کردن، کتاب مورد علاقه مونو دان کنیم و بخونیم. اگه اوضاع سرعت یا حجممون هم خیلی خوب نیست هم که میشه به انواع و اقسام کتابخونه ها زنگ بزنیم و بهشون درخواست کتاب بدیم و اونا هم برامون با پست پیشتاز بفرستن. این کتاب خوندن میتونه به دستیابی به افکار جدید که بالاتر اشاره کردیم، به ما کمک کنه.
اما 24 ساعته توی خونه موندن، سر بر بالشی نهادن و هی کتاب خوندن و خوندن، به تنهایی فایده نداره. برای شاداب و پر انرژی بودن، باید ورزش کرد. آخ آخ، دوستی بالشش رو پرت کرد طرف من. میگه بیا اینم ورزش. دلت خوشه. تو خودت توی تهران به چندتا مرکز ورزشی دسترسی داری؟ کو امکانات ورزشی توی شهرستانا؟ منم بالششو پرت می کنم طرف خودش که گردنش درد نگیره. میگم خب راست میگی. امکانات ورزشی خاصی حتی توی تهرانشم در دسترس نیست چه رسد به شهرستانا. ولی خب چون نیست ما باید دست روی دست بزاریم و بشینیم تا خدای ناکرده … خب میشه یه کارایی کرد دیگه. بعضیا چندتا از بچه ها رو جمع میکنن و یه تیم گلبالی چیزی تشکیل میدن و سعی میکنن امکانات بگیرن و با حد اقل ها بالاخره یه ورزشی بکنن. بعضیا یه گروه تشکیل میدن حالا بینا و نابینا و کم بینا و مثلا میرن کوه. البته میگردن مسیرای ساده پیدا میکنن که برای همه راحت باشه. بعضیا توی منطقه شون کوه نیس، خب میرن پارک یا یه خیابون خاص پیاده روی. بعضیا همین امکاناتم ندارن واسه همین دور هم جمع میشن و سعی میکنن تا میشه خوش باشن و بخندن و میدونن که خود خنده چقد توی سلامتی آدم تأثیر داره. خلاصه هدف اینه نه از جسم غافل بشین و نه از فکر. مهم اینه واسه این حرکت کردنه، یه چیزی به نام اراده وجود داشته باشه.

5. افزایش تعاملات با اقوام و دوستان
جویای حال اطرافیانتان باشید و در حد تعادل اگر کاری ازدست تان بر می آید برای آنها انجام دهید. با دیگران رفت و آمد داشته باشید و به خاطر حرف و حدیث ها و
رنجش ها خود را منزوی نکنید.
شما چی فکر می کنین؟ من میگم تعامل با دیگران اولش تعامله ولی در ادامه متوجه میشیم که ذهن ما رو مثلا از نگرانی های مربوط به مجرد موندن منحرف کرده. ما رو با مسائل تازه مواجه کرده، ما رو با آدم ها و افکار جدید آشنا کرده، به ما فرصت داده تا روابط جدیدی ایجاد کنیم یا روابط موجود رو استحکام بدیم، اگه حسابی تیز هم باشیم ممکنه توی این تعاملات فرصت های خوب و هیجان انگیزی پیدا کنیم. کسی که بتونه چیزی به ما یاد بده، کسی که به مهارتی که ما داریم احتیاج داشته باشه، کسی که بتونه ما رو با محیط یا اشخاص دیگه ای آشنا کنه و هزار جور فرصت دیگه. پس پا شید. افکار به درد نخور رو که اگه برم فلان جا باز میخوان به من ترحم کنن یا نصیحتم کنن و خلاصه هر جور شده ازدواجم رو به معلولیتم ربط بدن و بزنن توی سرم، بریزید توی سطل آشغال و برای تعامل با دیگران خودتونو آماده کنین.

6. تقویت خویشتن داری
در موقعیت های وسوسه انگیزی که در زندگی برایتان اتفاق می افتند عاقبت اندیش باشید و خودتان را از گزند آسیب ها مصون نگه دارید.
اینو که دیگه همه استادیم. وقتی خبر ازدواج عجیب و غریب یکی از بچه ها پخش میشه. کسی که دورادور می شناختیمش، کسی که باهاش دوست بودیم، کسی که دوست صمیمیمون بوده و خیلی دوسش داشتیم و یه دفه خبردار میشیم که یه ازدواج بد کرده. دلمون میسوزه، نگرانش میشیم، هی به اون و توانایی هاش فک می کنی و به ازدواجش و هی دچار شوک میشیم و کاری هم از دستمون بر نمیاد. اینجاس که میگیم کاش یه کم بیشتر خویشتنداری می کرد. صرف ازدواج کردن که مهم نیس. آخه اون کجا و طرفش کجا؟

7. پرورش توانمندی ها
کارهای زیادی از عهده شما بر می آید. خودتان را باور کنید و برای رسیدن به اهدافتان تلاش و پشتکار داشته باشید.

8. مدیریت استرس
این مهارت ها که شامل آرام سازی خود ، کنترل فکر، حل مسئله و غیره هستند را یاد بگیرید و به طور روزمره از آنها استفاده کنید.

9. قصه مجردماندن تان را بررسی کنید
سرزنش کردن خود و احساس گناه مشکلی را حل نمی کند جز اینکه حال شما را بدتر می کند. پس بدون سرزنش خود و یا دیگران به دلایل واقعی عبور کردن از موارد ازدواج قبلی خود
مجدداً فکر کنید. این مسئله از آنجا مهم است که ممکن است دلایل دیگری به جز دلایلی که تا به حال فکر می کردید، برای ازدواج نکردن شما وجود داشته باشند. شناسایی
این دلایل کمک می کند تا در موارد آتی بهتر عمل کنید و تصمیم درستی بگیرید.
خب دوستای عزیزم، موارد 7 و 8 و 9 رو دیگه بدون نظرات خودم باقی گذاشتم. امیدوارم توی کامنتا ببینمتون با پیشنهادای کاربردی پیرامون این سه مورد و البته کل پست.
حرف آخر من این که اگه به ما یاد دادن که جاده زندگی انسان از تولد شروع میشه، آدم بزرگ میشه و ازدواج میکنه و بچه دار میشه. بچه هاشو بزرگ میکنه و خلاصه آخر جاده هم به مرگ میرسه و تموم میشه، شاید شما دوست مجرد بتونی به آدمای امروز و فردا بیاموزی که البته که زندگی با تولد شروع میشه و آدم بزرگ میشه ولی میتونه ازدواج نکنه و ثمرات ارزشمندی از خودش به جا بزاره و به خط پایان برسه. شاید تو بتونی یه جاده جدید و یه راه نو به آدما معرفی کنی. خودت خوشحال و راضی زندگی کنی و به آدمایی که بخاطر مجرد بودن غصه میخورن، یه دنیا شادی هدیه بدی.

۸۵ دیدگاه دربارهٔ «از مجرد ماندن، یک فاجعه نسازید!»

درود خانم محب گرامی
حرف‌های خودتون خیلی خوب بودن، ولی اون مقاله به نظرم رسید که خودش داره دقیقا کاری رو می‌کنه که می‌گه نکنید. یعنی تجرد رو یه چیز بد و یه فاجعه دونسته و راه ارائه داده که چطور این «بلای آسمونی» رو تحمل کنیم.
من خودم تصمیم گرفتم که مجرد باشم و احتمالا این تجرد قطعی خواهد بود. این روزا هی این و اون می‌گن نمی‌خوای ازدواج کنی؟ یه خورده اعصاب خوردکن هست، ولی قابل تحمله. گاهی این مسئله رو پای نابیناییم می‌ذارن و این هم آزار دهنده هست، ولی بازم خیالی نیست. عمرم که بالاتر می‌ره می‌بینم که کمتر و کمتر به نظرات و حرف دیگران اهمیت می‌دم.
کی حوصله ازدواج و خصوصا بچه‌داری داره بابا! حتی اگه می‌خواستم ازدواج کنم هم فکر نمی‌کنم می‌تونستم کسی رو پیدا کنم که مثل من بچه نخواد. نمی‌خوام استریوتایپ کنم، ولی خیلی خانم‌های کمی رو تو عمرم دیدم که واقعا نخوان بچه داشته باشن.
شادکام باشید.

درود به شما آقای امینی عزیز،
مرسی از حضور شما توی این پست.
خیلی عالیه که شما اون راهی رو که خودتون فک کردید درسته انتخاب کردید و دارید شادمانانه زندگیتونو می کنین. من نمیخوام سبک زندگی خاصی رو ترویج کنم بلکه هدف این پست اینه که دوستانی که فعلا مجرد هستن، به این اتفاق دیدی فاجعه بار نداشته باشن. همین حضور شما به عنوان فردی که خودش انتخاب کرده که مجرد باشه، میتونه چراغی و جرقه ای در ذهن بعضی آدما روشن کنه.
مرسی که هستید

سلام محب جون. من از مجرد بودن فاجعه نساختم یه فرصت ساختم دارم هر کاری دلم میخاسته همیشه بکنم رو میکنم. خخخخخخخخخ
متأهل بودن خیلی خیلی خوبه. نباید گف چون دهنم به گوشت نمیرسه پس پیف پیف. ولی مجردی هم مزایای خودش رو داره. باید حقایق رو پذیرفت. من یکی هیچوقت کسی پیدا نکردم که دوستش داشته باشم. خوب پس باید بپذیرم که تنها زندگی کنم. از اون طرف تنها زندگی کردن رو دوست دارم. جوری که دیگه تحمل شولوغی رو ندارم. چن روزی بود مهمون داشتیم. اونقدر اعصابم بهم ریخته شده بود که وقتی رفتند نشستم یک ساعت تموم گریه کردم تا آروم شدم و شد که بشینم سر کار و بارام. خخخخخخخ. یعنی همچین آدم مزخرف بی اعصابی ام. هر چند ماه یکبار تلگراممو حذف میکنم چون شولوغ میشه. بعد دوباره نصبش میکنم و تو خلوت و سکوتش لذت میبرم با یکی دو تا از دوستام. بعد باز وقتی شولوغ شد میزنم میترکونمش. هاههاهاهاهاهاه. فک کنم باید به یه روانشناس مراجعه کنم. اینطوری نمیشه که. ولی دارم لذت میبرم از زندگیمااااااااااااااااااا. هاهاههاهاهها. کتاب که همیشه میخونم. ورزشم جزء برناممه. موسیقی رو دارم. سکوت و خلوتمم دارم. وقتی خیلی خسته میشم یه مسافرت کوچیک میرم. با دوستام برنامه کوه و پارک و سینما میذاریم. تئاتر و کنسرت و گالری و نقاشی. ولی خب خیلی وقتام میگم خاک تو سرت اگه شوهر کرده بودی الان یه نفر بود که باش حرف بزنی. حرفا نمیموند تو دلت قلمبه شه سرطان بیگیری. اگه شوهر کرده بودی الان کسی رو داشتی ازت حمایت کنه اینقدر بی پناه نبودی مث دربه درا. خخخخخخخخخخ. خلاصش تنهایی از یه لحاظایی خیلی خوبه. از یه لحاظایی ام سخته. ولی ما فعلا که خیلی داره بهمون خوش میگذره و خوشیم. دیمبل دیشدن دیمبل دیشدن. به شوهرت سلام برسون.

سلام به رهگذر خوب خوب محله مون.
والا رهگذر جونم الان اوضاع یه جوری شده که بعضی مجردا میشینن ماتم میگیرن که چرا نشده که بشه که ما هم ازدواج کنیم؟ اگه این جور بود شاید می شد، اگه اون جور بود، بهتر بود و از این حرفا.
اون ورم متأهلا غصه دارن که چرا ازدواج کردیم و خودمونو محدود به مسئولیت های زندگی مشترک کردیم.
خخخ خلاصه همه یه گیر و گورایی دارن و اصل مطلب اینه که هیچ کدوممون بلد نیستیم از موقعیتی که توش هستیم لذت ببریم.
من دلم می خواست کسانی مثل تو و مثلا آقای امینی که اول کامنتا اومدن، بیایین توی این پست. بخصوص تو به عنوان یه خانم چون بعکس آقایون که مجرد موندن یا ازدواج کردن اغلب براشون یه انتخابه، در بین خانم ها اکثرا انتخاب و خواست خود فرد نیست. این که مجردایی که واقعا واسه زندگیشون برنامه دارن و از لحظه هایی که توش هستن لذت میبرن، بیان و به بقیه شرایط خودشونو توضیح بدن و بگن که اگرچه متأهلی یه حسنایی داره، ولی مجردی هم مثبتای خودشو داره و اگه کسی هنرشو داشته باشه، شاید خیلی خوب تر و خوشبخت تر و راضی تر از یه متأهل هم بتونه زندگی کنه.
مرسی که اومدی، مرسی که راهی رو که خودت توش حرکت می کنی برای ما هم توصیف کردی.
شاد و سربلند باشی بانوی هنرمند

سلام دوست عزیز
شما به من لطف دارید. به هر حال خود مقاله زمینه ای شد تا من به راه حل هایی که میتونه وجود داشته باشه، فکر کنم. قطعا خیلی ایده ها و فکر ها میتونه وجود داشته باشه و حتما به ذهن دوستان میرسه که توی یه پست نمیشه همه اون ها رو گنجوند. ولی اون چیزی که تو این پست قشنگ تر میتونه باشه، راهکار ها و روش هایی هست که واقعا تست شده و دوستانی بودن که یه مسیر رو طی کردن و به نتایج خیلی خوبی هم رسیدن. اومدن این دوستان و بیان تجربیاتشون میتونه این پست رو خیلی سازنده کنه
همیشه سبز باشید

درود. خَخ ای کاش فقط مشکلات ما همین مجردی و مجرد موندنها بود.
بنظرم نابینایی اَ بیرون ما رو اذیت میکنه, و مجردی هم اَ درون می اذیته.
پست جالبیه و راه کارای جالبی هم ارائه کرده, ولی بالاخره هیچ وقت به آخرش نپرداخته که چه باید کرد با تنهایی کهنسالی.
به جرأت میگم: اگه من نبودم, تا حالا مامانم صد دفعه فوت شده بود.
همیشه خودم و تا حدودی هم داداشم واس رسوندنش به دکتر اقدام میکنیم.
ازدواج که فقط بُعد تنهاییش نیست. فقط غریزه ی جنسیش نیست.
ازدواج خیلیی از مسائلو در بر میگیره که اگه واقعاً نباشه زندگی واس آدم به کلی معنیشو اَ دست میده.
شاید بگید خو خونه ی سالمندا هست. ولی محبت با عشق فرزند به پدر و مادرو مگه میشه با چیزی عوض کرد.
من هیچ تجربه ای اَ ازدواج ندارم, ولی او قد نقشم تو زندگی خانوادم پررنگ هست البته اگه حمل بر خود ستایی نباشه.
داشتم میگفتم که او قد نقشم پر رنگه که به جرأت میتونم بگم که اگه ازدواج نباشه و اگه وجود فرزند نباشه, سرنوشت بازیای بدی واس آدم رقم میزنه.
چون من همین الآن دارم بعدهای پدر و مادر خودمو میبینم.
بالاخره عمر نوحم که آدم داشته باشه, یه رو تموم میشه و او چند سال آخر عمر آدم خیلی زجر آور میشه.
این قاعده ی طبیعته و عمل کردن بر خلاف طبیعت وجود آفرینش امکان پذیر نیست, مگه اینکه یه راهکار درستو درمونی واسش پیدا بشه.
این چیزایی که نوشته شده, بیشتر اولاً یه مُسَّکِن هست و بعدشم یه تئوری. تئوری بودنشم با گذر زمان مشخص میشه.
ما انسانیم و انسان تو خلأ زندگی نمیکنه که هیچ رابطه ای واسش مهم نباشه.
نمیدونم. شایدم من تفکراتم واپسگرایانه باشه. شایدم من قدیمیم و دنیام کوچیکه و اشتباه می فکرم. شاید. من که نمیگم حتمی اینایی که گفتم درستند و اصراری هم بر درست بودنشون ندارم. البته اگه یکی بیاد و واقعاً قانعم کنه.
باز هم مرسی از پست. منتظر پستهای بعدی هم هستیم.

درود به آقای کریمی گرامی
خدا مادر عزیزتون رو حفظ کنه علی آقا. ببینید شما درست میگید. ازدواج حتما یه مزایایی داره. ولی خب از عنوان این پست بر میاد که بیشتر میخواد حول موضوع تجرد غیر انتخابی و اختیاری صحبت کنه. این که حالا اگه کسی به هر دلیلی مجرد مونده، بابت این قضیه اندوه زیادی رو تحمل نکنه. ببینید بالاخره فرصت زندگی محدوده و حالا اگه فرصت ازدواج پیش نیومده یا از دست رفته، فرد رو به کلی به یأس و نومیدی نکشونه، امکان رشد و شکوفایی در سایر ابعاد رو از اون نگیره، زمینه ساز بیماری های جسمی و ناراحتی های روحی نشه، فرد رو به سمت تصمیم ها و رفتارای پر خطر سوق نده، اعتماد به نفس و عزت نفس فرد مجرد رو ازش نگیره.
اتفاقا من هم نیومدم که روی یه سبک خاص تأکید کنم. من میگم مجردا از شرایط بعد ازدواج، یه دنیای رؤیایی برای خودشون نسازن و متأهلا هم سعی کنن شرایط زندگی مشترکشونو روز به روز بهتر کنن. انسان به این دنیا میاد تا از هر طریقی که میتونه و به هر اندازه که میتونه رشد کنه و چون انسان ها از هم مجزا نیستن، پس هر کی با کمترین رشدی که در خودش ایجاد بشه، میتونه دنیای آدما رو یه گام به جلو ببره. این تعالی و رشد هم لزوما یه راه نداره. شاید مثلا یه زن متأهل خانه دار، با تربیت بچه های خوب، دنیا رو بهتر کنه و یه زن مجرد مثلا معلم، با تربیت دانش آموزای خلاق.
مرسی که نظراتتون رو آزادانه گفتید و پست رو به چالش کشیدید.

از مجرد بودن فاجعه نسازید اصلا میخایید بسازید میخایید نسازید به هر حال مجرد میمونید. خخخ مجرد موندن کلا کار راحتیست به نظر من ازدواج کردن کار سختیست. و البته که هر راهیی که کوتاه تره لزوما بهترین یا درستترین یا حتی درست یا بهتر هم نیس. هر کس هم که ازدواج کنه از مواهبش که کم هم نیست برخوردار میشه. مجردی هم مزایای زیادی داره ولی تا وقتی جوونی. لذتهای دوره مجردی عموما کوتاه و گذراست. البته کلا لذتهای دنیا همینه ولی دوران مجردی دیگه خیلی کوتاست. خلاصه کلا لازم نیست فاجعه بسازیم بهتره زندگیمونُ بسازیم. خخخ

سلام. این کدوم فرانکلینه؟ خدا امواتشو از دم به نوبت بیامرزه. معقول حرفی زده واللا. به نظرم عمده مصیبت های محاصره شده ها مال تربیت بچه است. من اگه یه روزی امکانش جور بشه رو دیوار یا حصار شهر میشینم و جلوتر نمیرم که بیفتم توی هچل. به عبارت اخری ازدواج می کنم و تا جایی هم که بتونم دنبال بهترین شریک برای زندگیم می گردم اما بچه، نه نه. کار خطرناکیه. برای کسی نسخه نمیپیچم ولی بچه دار شدن را، خصوصا توی ازدواجهای درونگروهی به مصلحت والدین و بچه نمی بینم. و این بود انشای من.

مرسی از حضور شما آقای سعید.
آقا ما گزینه سوم نداریم، یا توی شهر، یا بیرون شهر. سر دیوار دیگه چیه. اگه شدنی بود که همه همین کارو می کردن. یه وقت می پریدن این ور دیوار و هر وقت دلشون می خواست هم اون ور دیوار.

چطور نداریم؟ ازدواج می کنیم اما بچه نمیاریم که تا ابد گرفتار بشیم. به قول شما هروقت خواستیم، و به تعبیر خودم اگه ضرورت پیش اومد و چاره ای نموند، برمی گردیم اون ور دیوار. این کجاش ایراد داره و چرا میفرمایید نمیشه؟

این هم یه سبک زندگی متأهلیه آقای سعید
به هر حال منم اومدم بگم زندگی رو به سبک های مختلف میشه سپری کرد: مجردی، متأهلی، متأهلی بدون بچه، مجردی با پذیرش سرپرستی یه بچه و انواع و اقسام زندگی سبک ها. مهم این هست که هر کی بتونه از اون موقعیتی که توش قرار گرفته لذت ببره و احساس منفی ای نداشته باشه.
بازم ممنون از شما که از یه جنبه متفاوت به زندگی نگاه کردید

و اما کامنت پس از مطالعه کامنت دونی:
بچه ها به نظر من ما نباید تصمیم بگیریم به کل که تا همیشه مجرد بمونیم, تصمیم ما باید این باشه که تا وقتی که خودمون به بلوغ کامل عقلی و … برای ازدواج نرسیدیم و شرایط مناسب ازدواج رو پیدا نکردیم به صرف اینکه از تنهایی در بیایم و برای رفع نیاز های عاطفی و جنسی خودمون ازدواج نکنیم, ولی واقعا ازدواج خوبش هم خوب هست, وقتی شرایط مون مناسب هست چرا ازدواج نکنیم؟ این که نابیناییم و سخت هست زندگی مشترک این نمی تونه دلیل بر تصمیم ما برای مجرد موندن باشه, مسوولیت پذیری سخت هست ولی گاهی داشتن مسولیت یکی از نیاز های روحی آدم میشه و به نظرم وقتی واقعا به خودت تا حد زیاد و قابل قبولی مطمینی که می تونی مسولیتی رو بپذیری چرا نپذیری؟

و یه نکته هم در مورد فرزند دار شدن یا نشدن بگم, خب به نظر من این نمی تونه دلیلی برای مجرد موندن باشه, این یه تصمیم هست که زوجین با هم باید بگیرند و ممکن هست حتی اول تصمیم بر بچه نداشتن باشه بعد شرایط تصمیمشون رو عوض کنه یا برعکس و کلی فکر نکنید که مثلا هیچ دختری حاضر نیست بچه نداشته باشه….

در مورد این که فرزند نداشن این امتیاز رو میده که هر زمان که خواستیم به سرعت از قید ازدواج خودمون رو رها کنیم و برگردیم به دنیای تجرد, این یه فکر اشتباهی هست, کسی که می خواد ازدواج کنه باید فکر و اندیشه ش این باشه که اون قدر دنیای پیش روش قشنگ هست و خودش تلاشش این هست که قشنگش کنه و به دنبال خوشبختی باشه و فکر پریدن اون طرف واقعا جالب نیست به نظرم, بله فرزند باعث میشه اگه مشکلی تو زندگی مشترک ایجاد شد نتونیم به راحتی جدا شیم ولی خود طرفین ازدواج هم دارای احساس و ذهن و روح هستند, خیییلی خیییلی شکسته شده اون احساسی که پریده از دیوار متأهلی توی دنیای مجردی خییییلی و امیدوارم برای هیچ زوجی پیش نیاد…..

دُرود! چه پست دلچسب و شیرینی فکر نمیکردم خانوم محب شما اینجا پست بزارید و بشه اینجا هم ببینم تون منو اگه یاد تون باشه سال ۹۴ میومدم مقطع ابتدایی از تون سؤال میپرسیدم مزاحم تون میشدم! به آقای دُکتُر جوان هم سلام برسونید هر چند منو نمیشناسند اما من که ایشون رو میشناسم و همشهریم هستند! خب بگذریم برم سراغ نظارتی که راجب این پست دارم از نظر من مجردی فاجعه نیست یه نعمته! قَدرِشُ بدونید! این قنیمته! من هم در خیلی چیز ها با خانوم رهگذر شبیه هستم یعنی به شدت تنهایی رو دوست دارم خدا بیامرزه مادربزرگم رو که میگفت ننه تنهایی فقط برای اون بالا سری اوس کریم خوبه اما من معتقدم نه برای انسان هایی مثل من هم عالیه این جاده ی جدیدی رو که معرفی کردید خیلی وقته ساختم البته من از نظر سنی ۴ سال دیگه مونده تا سن مناسب ازدواجم شروع بشه و هنوز جوجه هستم خیلیا بهم میگند داش امید این چیزا که تو میگی جیک جیک الکیه همش ۱۰ سال دیگه نظراتت تغییر خواهند کرد اما من خودم فکر میکنم که از نظر بلوغ عقلیه نسبی برخوردارم و خودم میتونم برای مقوله های سنگینی مثل ازدواج تصمیم بگیرم و معیار ها و اعتقادات و افکارم شکل گرفته و جهت گیری شده در جهت گرفتن تصمیمی خاص برای تمام چیز هایی که تو مقاله گفته بود من چاره اندیشی کردم مثلاً همون اوایلش برای کیی کار کنم؟ برای خودم! بعد از پدر و مادر با تنهایی چی کار کنم؟ مثل این همه مدت که خیلی هم تو جا های شلوغ نبودم پر میکنم تنهاییم رو در ضمن با صبک زندگی که من دارم خیلی عمر کنم نهایتاً ۶۰ هست و به اونجا ها قد نمیده که خانه ی سالمندان و اینا برم جوانمرد هم گفت لذت مجردی کوتاهه من جوانی و میانسالی رو جزو لذت های مجردی میدونم جفتش رو که از ۱۹ شروع و به ۶۰ ختم میشه که میشه ۴۱ سال لذت بسه دیگه چقدر مگه باید لذت برد و میگند ازدواج فرایندیست جهت تکمیل انسان در تمام ابعاد اما من چیزی درونم ناقص نیست که بخوام با ازدواج دنبال تکمیلش باشم نمیگم نقصی ندارم ها چرا لبریزم از نقص یه کوچولو دیگه سرریز میکنه اما میگم نقصی ندارم که بخوام به وسیله ی ازدواج برطرفش کنم با شناختی که از خودم دارم در زندگی شخصی اخلاقم با خودم و افکاراتم جوریه که اگه من مثلاً بابایه یه بچه ای میشدم شاید بشه گفت سگ ترین پدر دنیا من میشدم از بس بد جنسی میکردم با هاش اما غیر فردی و در اجتماع سعی کردم مهربون باشم و مهربونی رو از کسی یاد بگیرم چون من در حد این نیستم که چیزی به کسی یاد بدم خیلی کوچیکتر از این حرف ها و بی مقدار تر از اینا هستم در پایان یه تیکه شعری رو یه جا شنیدم فکر کردم به پست مربوطه خوشم اومد گفتم اینجا هم بزارم هر جا چراغی روشنه! از تَرسِ تنها بودنه! ِی تَرسِ تنهاییه من! اینجا چراغی روشنه!

سلام به شما آقای بقایی.
ممنون که تشریف آوردید.
خب متأسفانه من شما رو به اسم به خاطر نمیارم ولی توی محله هر دو سه سالی یه بار، یه پستی، چیزی منتشر می کنم.
طبق اطلاعاتی که دادید، به نظر میرسه که الان دوران قشنگ نوجوونی رو دارید سپری می کنید. از طرفی خب هنوز با مسائل واقعی زندگی مواجه نشدید که بخواید تصمیم بگیرید و از طرف دیگه این خیلی خوبه که به هر حال از همین حالا مبانی فکریتونو دارید مشخص می کنید و حد اقل به صورت تئوریک میدونید که برای آینده و زندگیتون چی میخواید. حتما اگه در آینده نظرتون عوض هم بشه، خوبیش اینه که باز یه فکری و یه اندیشه ای پشت تصمیمتون هست.
امیدوارم آن چنان زندگی کنین که الگوی دیگران باشید

درود. چقدر این پست به چیزایی که این روزا راجع بهشون فکر می کنم نزدیک بود! امیدوارم شرایطی پیش بیاد که جنبه های مختلف مجرد موندن نا بیناها بیشتر و کامل تر بررسی بشه.
راستی: با صحبت های شما در باره کتاب خوندن و ورزش کردن و معاشرت با دیگران کاملا موافقم. شاد باشید.

خیلی خوش اومدی فروغ جونم.
این موضوع خیلی وقته که ذهن خودمم درگیر کرده. گاهی درد دل ها یا مشورت گرفتن ها و این چیزا آدمو به فکر فرو میبره و این که مغزش میفته دنبال چاره جویی. گاهی از ته دل غصه میخوری که مثلا تنها دغدغه یه آدم ۳۷ ساله، فقط و فقط ازدواجه. امروز زنگ میزنه و از گزینه ای که احتمالا داره براش پیش میاد میگه و یه هفته بعد، دوباره زنگ میزنه و از بهم خوردن اون مورد. و این داستانک هی تکرار و تکرار میشه. خب، این برا من یه داستانکه، ولی واسه خود اون آدم، یه فراز و فروده، یه امید و نا امیدی، یه احساس شکست دوباره، یه حس تلخ و به دنبال اون غمگینی و افسردگی. دلت میخواد بهش بگی که باور کن زندگی فقط ازدواج نیست، هزار راه رفته و نرفته برای سعادتمند زندگی کردن وجود داره اما سکوت میکنی و میگی نه، فایده ای نداره. این مسائل باید اون روزایی که شخصیت این آدم داشت شکل می گرفت، داشت هویت خودشو پیدا می کرد باید طرح می شد. آره واقعا باید ابعاد این مسأله باید بررسی بشه و اگه آموزش یا هر چیز دیگه ای لازمه به وقتش ارائه بشه.
مرسی از حضورت. اگه شما هم تجربه شخصی ا تجربیات سایر دوستان رو در اختیار داشتی که به مجرد ها کمک کنه تا زندگی سرشار از شادمانی و پویایی داشته باشن، باز به ما سر بزن و درباره اون تجربه ها صحبت کن بانوی عزیز.

ببین مجردی خیلی خوبه در صورتی که تو اونقدر بد قلق باشی که نتونی هر چیزی رو تحمل کنی. اینکه مثلاً سنتها بنظرت مسخره بیان. اینکه مجبورت کنن بری و تو چارچوب زندگی کنی. اینکه بکنندت توی کادر و بهت بگن تو دیگه یه زن شوهر دار هستی و باید مراقب خیلی مسائل باشی. دیگه هر کاری نباید بکنی. هر چیزی نباید بگی. قید و بندهایی و غل و زنجیرهایی بدست و پات بسته میشه که اگر عاشق شوهرت نباشی و آدم سرکشی هم باشی زندگیت میشه جهنم. حالا اگه عاشق و شیفته شوهرت بودی تو چاه ویلم باشی برات بهشته. اون بحثش جداست. ولی اینو میگم چرا بعضی از ما دخترا فقط و فقط میخوایم شوهر کنیم؟ شوهری که عاشقش نباشی وقتی یه روز حموم نره حالت ازش بهم میخوره. ولی اگر عاشقش بودی میتونه هپلی باشه و میکروب. براد اص مهم نیس میپری تو بغلش. خخخخخخخخخخ. اینو میگم تأهل اگر عشقی نباشه توش ارزشی نداره و همون بهتر که مجرد بمونی و لذت ببری از زندگیت و تنهاییت تا اینکه بیفتی تو زندگی یی که همه چیزش برات چندش آوره. که غل و زنجیر بندازن به دست و پات و گردنت و بعدشم به خودت بیای ببینی عمرت تموم شده و هیچی به هیچی.
الان تعهدی نسبت به کسی نداری. خودت برای خودتی. میری میای میخوری بلند میشی چاق میشی لاغر میشی. زشت میشی موهات کوتاه باشه بلند باشه. سیاه باشه زرد باشه صورتت پرمو یاشه، بی مو باشه. رنگ لباست سرخ باشه زرد باشه مشکی باشه، بیماریهای زنونت عقب بیفته جلو بیفته نامرتب شه، صورتت کک مکی شه، ناخونت بلند شه و کوتا شه، اص دیگه دغدغه هیچی رو نداری. البته که همیشه مواظبی که زشت و آکله نشی که بگن: نیگاش کن. همینطور آکله بود که هیشکی نسوندش. هاههاهاهاهاهاهاهاهاه. امون از حرف مردم.
خلاصه حرفم این بود که عشق خیلی مهمه. آدم یا ازدواج نمیکنه و تو مجردیش غرق میشه و می افته به عشق کردن. یام با عشق ازدواج میکنه و می افته تو غل و زنجیر مسئولیت و تعهد و کیف میکنه چون هر چه از دوست رسد نیکوست و باس گذاشتش رو چش.

رهگذر جونم، این خیلی عالیه که تو اعتقاد ویژه ای به تأهل توأم با عشق داری. واقعا هم همین طوره که اگه کسی که شریک زندگیته مورد علاقه تو باشه، زندگی و تحمل بار مسئولیت شیرینه وگرنه هزار بار مجردی بهتره.
ولی رهگذری، من می پرسم کدوم عشق؟ ببین عشق قبل از ازدواج که دیگه همه جا ثابت شده که هیچ تضمین بقایی برای زندگی مشترک به همراه نمیاره. منم میگم عشق باشه، علاقه باشه ولی باور کن اگه همون عشقه هم ناشی از نقاط مشترک و تفاهم های فکری و سایر شرایط نباشه، حتی بقاء خودشم نمیتونه حفظ کنه چه برسه به این که بخواد دووم زندگی مشترک و احساس خوشبختی ما رو تضمین کنه. من ضمن تأیید حرفای تو، میخوام همین جا یه مسیری هم باز کنم به تصورات افراد نسبت به زندگی مشترک. به همه میگم ولی مخصوصا به دخترای گل محله که زندگی مشترک و متأهلی چیزی سوای روابط عاشقانه ای هست که آدم تو دوران مجردی تجربه میکنه. این که طرف صب تا شب قربون صدقه آدم بره، همه چی رو بگه فدای سرت، از هر مشکلی به راحتی عبور کنه و خیلی چیزا که توی عاشقانه های قبل ازدواج اتفاق میفته، اینا همش مال همون رابطه هاست. اگه لیلی و مجنون هم با هم ازدواج می کردن، بعد یه مدت وارد یه زندگی منطقی می شدن. اصلا ویژگی عشق همینه. یه وضعیت خاص هست که بدن نمیتونه به مدت طولانی این حالتو حفظ کنه و برای سالم زندگی کردن، باید این حالت تعدیل بشه. حالا اگه اون دو نفر بعد ازدواج تونسته باشن نقاط مشترکشونو پیدا کنن و واسه اختلاف نظراشون راه حل های منطقی پیدا کنن، این عشق آروم آروم تعدیل میشه و تبدیل میشه به یه دوس داشتن پایدار و اگه این اتفاق ها نیفته هم که دیگه جهنم زندگی مشترک شروع میشه. پس خواهشا زندگی مشترک رو این قد رؤیایی نبینیم. نگیم اگه عشق فلانی سرد شده، دلیلش اینه که خودش نتونسته و من میتونم. این ویژگی عشقه و ربطی به خود عشاق نداره.
دخترا، فک نکنین اگه ازدواج کردین حتما و حتما تا آخر عمرتون توی دریای عشق شناور میمونین و اگه مجرد هم موندین، باید بشینین و حسرت عشقی که متأهلا ازش برخوردارن و شما نیستید رو بخورید.

باز هم میگم. من با مجردی هیچ مشکلی ندارم. واقعاً نهایت آزادی و بیقیدو بندی هست و خیالت راحت راحته.
فقط تنها و بزرگترین مشکلی که داره که البته همه ی مزایاشو اَ بین میبره, همی داشتن تاریخ مصرف لذتهاشه.
یعنی به عبارت دیه این خوشیها و لذتهای مجردی یه رو به پایان خودش میرسه, و او موقع هست که باید گفت ای دادو بیداد. وگرنه کیه که اَ مسئولیت فرار نکنه خَخ.
شاید باشند تعداد کمی از مردم که اراده ی فولادین داشته باشند و مجردی تاریخ مصرفش تا آخر عمرشون باشه. ولی این موضوع در مورد اکثریت نمیتونه صدق کنه.
اینه که میگم این راه حلها, راه حلهای موقتی هستند نه دائمی.
من اَ کسایی که بیست سال اَ خودم بزرگترند پرسیدم و بهم گفتن که مث سگ پشیمونند.
هم اَ دختراشون پرسیدم, و هم اَ پسراشون.
خدا شاهده این موضوعی که میخوام بگم عین حقیقته.
اسم نمیارم ولی اصل موضوعو میگم که در جریان قرار بگیرید.
یه خانم پنجاه ساله ای بهم گفت من حتی حاضرم یکی پیدا بشه باهاش رفاقت کنم. حالا اگه ازدواج هم نمیشه که واس من غیر ممکنه, حد اقل یکی باشه که باهاش باشم.
اینه که درسته تجربه ندارم و البته خو ادعایی هم ندارم, ولی همیشه عاشق دونستن تجربیات دیگران بوده و هستم و سعیم اینه که با تفکر خودم و البته تجربه هایی که اَ دیگران به دست میارم, خط آیندم رو رسم کنم.
باز هم شرمنده زیاااد وِر زدم خَخ.

این خیلی پسندیده ست که شما تجربیات دیگرانو سرلوحه زندگی و مبنایی برای تصمیماتتون قرار میدین آقای کریمی. خوبه آدم هر راهی رو خودش شخصا امتحان نکنه و جایی که تجربه هست، از تجربه دیگران بهره بگیره. من توی کامنت قبلی که در پاسخ مطالب ارزشمند شما نوشتم، عرض کردم که این پست میخواد به بحث تجرد اجباری بپردازه و نه انتخاب مجرد بودن. پست نمیگه آی ملت، مجردی خوبه، چه کاریه متأهل بشید. حرف پست اینه که اگه برای شما به هر دلیلی امکان ازدواج فراهم نشد، دنیا به آخر نمیرسه. همه فکر و ذهنتون رو نزارید روی ازدواج. از هر رابطه ای دنبال ایجاد رابطه خاص و نهایتا ازدواج نباشید. فک کنین به شما یه اتومبیل دادن و قراره از یه شهر به یه شهر دیگه سفر کنین. مثل مبدأ و مقصد زندگی ینی همون تولد و مرگ. توی این سفر شما آپشن های متعددی دارین، میتونین یه کله برین و زود برسین، میتونین توی راه هر جا دوس داشتین متوقف بشین، استراحت کنین، غذا بخورین، اگه لازم شد بخوابین و هزار تا کار دیگه. یکی از گزینه هاتونم اینه که یه مسافر سوار کنین که تنهایی خسته نشید یا اگه مشکلی پیش اومد کنار هم باشید و …. حالا یه نفر هر چی میره، یه مسافر مناسب پیدا نمیکنه، چی کار کنه؟ دور بزنه و برگرده؟ وسط جاده وایسه بگه تا مسافر نیاد من دیگه یک قدمم جلو نمیرم؟ زیر همه چی بزنه؟ یکی رو به زور سوار کنه با خودش ببره؟ چی کار کنه؟
خب منطقی اینه که فرد از سفرش و تمام فرصت ها و گزینه هایی که در دسترسش هست، به خوبی استفاده کنه. به سلامت برسه و از سفرش لذت برده باشه. بخاطر کمبود یکی از آپشن ها، کل سفر رو به خودش زهر نکنه.
بله آقای کریمی، منم اگه این پستو زدم، یکی از علت هاش همین درد دل هایی بود که خانم ها یا آقایون مجرد، مثل همون مثال که شما آوردید، طرح می کنن. این که حسرت خوردن یا پشیمونی یا استرس و افسردگی چیزی رو عوض نمیکنه. بله جوون تر ها تجربه اندوزی کنن ولی کسانی که توی این موقعیت هستن هرگز و هرگز افسوس نخورن.

به نظر من اگر مجردی با استقلال باشه خیییلی هم خوبه ..الان سارای میاد میگه نه . خخخخ ولی من زندگی با والدین رو نمی پسندم …. فک نکنم اونا هم بعد از ی مدتی دیگه دوست داشته باشن بچه هاشون پیششون باشن. چون غذا و نوع زندگی پیرا دیگه خیلی متفاوت با بچه هاشون میشه . من اگا به جای دخترها و پسرای نبین بودم دو تا سه تا دوستامو جمع می کردم و پولامونو روی هم میذاشتیم و می رفتیم خونه اجاره می کردیم . تنهای تنها خوب نیست . آدم ممکنه دق مرگ بشه .
البته ازدواج سفید هم می پسندم الفرااااار

ممنون از شما رعد عزیزم.
هردوی پیشنهاد هایی که شما دادید عالی هستن. ما دوستانی رو می شناسیم که دو سه نفر یا بیشتر با هم شدن و مستقل دارن زندگی می کنن و بدون غصه و حسرت، زندگیشونو میکنن. منتظر میمونیم شاید از این قبیل دوستان به پست سری بزنن و از واقعیت های زندگیشون برای ما بگن.
دومی هم که خودش، خود به خود، چه بخوایم و چه نخوایم، چه حرفشو بزنیم و چه نزنیم جریان داره و با قوت ها و ضعف های مخصوص به خودش داره در سطح جامعه اتفاق میفته.
مرسی از نظرات خوبت رعد بزرررررگ

خخخخخخ رعد بارانی کویری شده
من چه کار به دیگرون دارم هر کسی هر طوری دلش میخواد زندگی کنه
من یه شب بابام یا مامانم خونه نباشه خوابم نمیبره
هر چقدرم خسته باشم نمیتونم بخوابم خب دست خودم نیست
همش نور ماشینها رو که روی پرده و سقف اتاق میفته و صدای ماشینها صدای گربه ها رو سگ ها تا صبح گوش میدم
شبش به مهربونیهاشون که هیچی
فکر میکنم کاش بابام نمیرفت شهرستان الان سر کانالهاتلویزیون با هم کش مکش داشتیم
یا کنترل کولرگازی رو قایم کرده بود و داشتم میپختم از گرما دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم غر میزدم بهم میخندید میگفت هوا خنکه کولر آبی هم جواب میده
یا نصف شب همون کولر آبی پر سروصدامونمونو هم خاموش میکرد میرفتم جلوی در بالکن تا کمی باد بخورم
یا سر سفره پارچ میاوردم لیوان یادم میرفت وسط شام اوقات تلخی میکرد
فعلا که دختر تک یدونه خونه ام دارم کیف میکنم از این روشنفکریها هم حالا حالاها به سرم نمیزنه
تصور یک شب زندگی بدون پدر و مادرم هم برام محاله.

سلاااام بر خانم محب عزیزم, شکلک ارااادت بسی بسیااار……
می گم من از دوران مجردیم تا حالاش که کمال استفاده رو بردم و اگر قرار به تمدید هم باشه باز هم تا نهایتی که می تونم ازش بهره کشی می کنم تا اون باشه دیگه منو این قدر مجرد باقی نذاره خخخخخ
در کل که با اصل پست و صحبت های شما شدیییدا موافقم و به نظرم باید زندگی کرد اونم تا جایی که ممکن هست شااااد, سخت گیری های الکی و حساسیت های بی فایده فقط زندگی رو تلخ می کنه و گذر روزگار رو سخت فقط همین و همین و هیچ سودی نداره و حتی گاهی هم ممکن هست این حساسیت ها باعث بشه با یه تصمیم گیری اشتباه فقط برای این که از مجردی در بیایم خودمون رو بندازیم در چاهی که اون تهش نا معلوم و ……
در کل که ما منتظر مرد زندگیمون هستیم خوخوخخخوووخخخ به امید این که همه مجرد ها به سلامتی متأهل بشند و بله زندگیشون براشون خوشبختی تا آخر عمرشون رو به همراه بیاره و همه متأهل هامون هم زندگی شااد و سرشار از نشاط و خوشبختی داشته باشند

سلام به بانوی بسی بسیار دوست داشتنی.
بفرمایید بانو. خیلی خوش اومدید. شربت خنک یا چای داغ، هر دو آماده ست.
بانوی عزیزم از آرزو های خوبت ممنون و از دیدگاه واقع بینانه ای که طرح کردی، واقعا سپاس گزار.
به امید همونایی که خودت گفتی

سلام بر خانم محب گرامی و بزرگوار.
با تمام حرفاتون موافقم. راستش میدونم چی یا چه دلایلی باعث شدند مجرد بمونم. ولی اصلا ناراحت این قضیه نیستم. یه جورایی بیخیالم خخخخ. سعیم اینه که خودمو بسنجم که به عنوان مثال اگه متأهل بودم آیا میتونستم مسئولیت بچه داری رو به طور احسن بپذیرم و انجامش بدم؟ و خیلی چالشهای دیگه. مثلا آیا فلان محدودیت برام قابل تحمله؟ الآن که مجردم رفتن یا نرفتنم به مهمونی عروسی یا مانند اینها اختیارش با خودمه. عشقم کشید میرم نخواستم نمیرم. ولی یه فرد متأهل اتفاقا خیلی وقتا پیش میاد که نمیتونه تنها خودش تصمیم گیرنده باشه. اتفاقات خیلی جزی و پیش پا افتاده ای که منجر به طلاق شده، مواردی از این دست هم بوده که متأسفانه اتفاق افتاده. منظورم اینه که اول به جای غصه خوردن، یا بها دادن به نگاههای ترحمآمیز و مانند اینها، اول خودم رو بسنجم که آیا واقعا به بلوغ فکری رسیدم؟ آیا واقعا اونطور که باید خودساخته هستم؟ آیا اونطور که باید معنای واقعی ازدواج رو درک کردم؟
در مورد ازدواجهای بد هم بستگی داره که واقعا کدوم نوع ازدواج بد باشه و کدوم نوع هست که از نظر ما یا شاید هم اکثریت جامعه بد باشه ولی واقعا بد نباشه. ممکنه ازدواجی هم اتفاق بیفته که از نظر اکثریت جامعه خوب و ایدعال باشه شاید هم من نوعی حسرت اون رو بخورم ولی واقعا بد باشه.
فعلا نکتۀ خاصی به نظرم نمیرسه ولی باز هم کامنتای پست رو دنبال میکنم که اگه مطلبی به نظرم رسید، مطرحش کنم. پست خوب و تأمل بر انگیزی هست. موفق باشید.

درود به شما نازنین عزیزم.
مرسی از این که در مورد خودت صحبت کردی. امیدوارم بتونی در زندگیت در مسیر رشد فردی و سازنده بودن برای جامعه انسانی به بهترین شکل عمل کنی.
در مورد ازدواج های بد هم، یه ازدواج هایی هست که با معیار های عرفی یا عقلی جور در نمیاد و فرد به انگیزه ای غیر از انگیزه های معمول، تن به این ازدواج میده. نمیخوام وارد مصداق ها بشم ولی مثلا فرض کن ازدواجی با فاصله سنی ۴۰ سال. و مثال هایی از این دست که هیچ جور قابل توجیه نیستن.

سلام
بحث جالبیه.
من از مجرد بودن، فعلا که جوان هستم دارم نهایت لذت رو می برم.
ازونجایی که برعکس اکثریت ملت، با تنهایی جورم و رفیق، فکر نمی کنم تا یه کیس واقعا مناسب واسم پیدا نشه، آزادیمو فدای آرامشی کنم که با یه ازدواج نا موفق یا حتی نیمه موفق، به دست نخواهد اومد.
من معتقدم اگه پیر شدم و دیگه نتونستم مثل الانم پر انرژی و شاد و سر پا باشم، راهش اینه که برم سالمندان.
اصلا مهم نیست ازدواج کرده باشم یا نکرده باشم.
من وقتی از کار افتاده بشم، خودمو به جامعه یا خانواده و همسر و بچه هام تحمیل نمی کنم.
البته نه اینکه اسیر خانه سالمندان بشم.
نهایتش اینه که هر روز از خانه سالمندان می زنم بیرون و حال های دوران پیری رو به خودم حروم نمی کنم.
من در یه صورت ممکنه منزوی بشم.
زمانی که حواسم به درستی کار نکنند.
عقلم تحلیل بره.
مشکل جسمی حرکتی پیدا کنم.
حواسم مختل بشن.
نتونم درست بشنوم و حرف بزنم.
در غیر این صورت، تا آخرین نفس حال خواهم کرد.
بعدشم به فرض اینکه الان من ازدواج کنم.
اگه قرار باشه روزی از کار بیفتم، نامردیه که عشقمو، همسرمو، اسیر خودم کنم و نگهداری از خودمو وظیفه اش بدونم.
خودم زمان ازدواج بهش میگم اگه من از کار افتاده شدم، منو بذار یه خانه سالمندان با کیفیت و برو پی عشقو حال.
در واقع، برای من مهم نیست ازدواج بکنم یا نکنم، هدفم اینه توی زندگی آرامش داشته باشم.
حالا اگه این آرامش توی مجردی برام محقق بشه، خب مجرد می‌مونم. اگه دیدم این آرامش با ازدواج محقق میشه، خب ازدواج می کنم.
به فرض که الان ازدواج کنم. اگه کیس درست انتخاب کرده باشم، همون حال هایی که دوران مجردی داشتم، بعد از ازدواجم میتونم با همسرم تجربه کنم.
فعلا که کیس خوب واسم پیدا نشده.
به نظرم که اگه بود، مام هستیم. اگه نبود، همینجوری هم چیزی کم نداریم.

سلام آقا مدیرِ استاد حال.
واقعا ممنون از دیدگاه های منطقی و معقولی که حول این موضوع طرح کردید. این که چه مجرد باشید و چه متأهل، در صورت از کار افتاده شدن ترجیح میدید که در خانه سالمندان باشید، برای من خیلی جالب بود.
سپاس

سلام محب خانم.
پست بسیار خوبیه و جا برای بحث زیاد داره.
هر چند بیشتر نوشته های داخل مقاله عمدتاً شعارگونه و جنبه ی تئوری داره، اما باید اینجا نقاط قوت و آسیب هایی که تجرد قطعی به دنبال داره بحث بشه.
البته منظورم نکته های ارزشمند شما نیستا.
ضمن اینکه فکر کنم پیام این پست، برای برخی درست جا نیفتاده.
کسی که خودش عشقش میکشه مجرد باشه و این راهو انتخاب میکنه، دیگه انتخاب خودشه و بحثی نیست.
باید چالش های کسی که دوست داره ازدواج کنه اما به هر دلیلی نتونسته و در سن تجرد قطعی به سر میبره، بررسی بشه.
اتفاقا با توجه به ساختار های فرهنگی و مذهبی کشور ما، این مسئله از جنبه ها و آسیب های بسیار بسیار مهمی برخورداره که کمتر بهش پرداخته شده.
یک ماه پیش شادی مختاری، خبرنگار ایسنا گزارش کاملی رو در خصوص تجرد قطعی یا کسانی که در سن مجردی به سر میبرن منتشر کرد که سر و صدای زیادی رو در کشور به راه انداخت.
عنوان اون گزارش این بود:
از دلیل تجرد دهه شصتی‌ها تا افزایش ازدواج دهه هفتادی‌ها.
با توجه به اینکه در این گزارش از آخرین آمار و اطلاعات روز کشور در این ارتباط استفاده شده، شاید بد نباشه اول این گزارش رو تا انتها بخونیم و بعد در این ارتباط بیشتر بحث کنیم.
البته گزارش عمدتاً در خصوص تجرد قطعی در میان دخترانه، اما چون این یک جاده دو طرفه هستش، به آمار پسران هم اشاره شده.
بازم میام تا به ویژه این بحث رو در خصوص جامعه ی نابینایان بیشتر واکاوی کنیم.
————
در حال حاضر ۲۵.۱ درصد (حدود ۱۰ میلیون نفر) از جمعیت زنان کل کشور را «دختران» جوان تشکیل می‌دهند؛ این در حالیست که ۴۲۶ هزار نفر از آنها که بالای ۴۰ سال سن دارند، دچار «تجرد قطعی» بوده و تاکنون ازدواج نکرده‌اند.
بر اساس آخرین سرشماری سال ۹۵ ، حدود نیمی از جمعیت کشور، یعنی (۴۹ درصد) را زنان تشکیل می‌دهند که حدود یک چهارم این تعداد (۹ میلیون و ۸۹۰ هزار نفر) دختران جوانی هستند که مجرد بوده و تاکنون ازدواج نکرده‌اند.
سوم مرداد ماه به مناسبت ولادت حضرت معصومه(ع) «روز ملی دختر» در کشور نامگذاری شده است که ایسنا به بهانه این روز به بررسی مختصر وضعیت زنان و دختران جوان کشور در ابعاد اجتماعی، آموزشی و اقتصادی پرداخته که مشروح آن در پی می‌آید:
وجود ۱۰۰ پسر در سن ازدواج در برابر ۸۲ دختر

سیدحسن موسوی چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفت و گو با ایسنا گفت: براساس آخرین سرشماری سال ۹۵ جمعیت کل کشور ۷۹ میلیون و ۹۲۶ هزار و ۲۷۹ نفر است که از این تعداد ۵۱ درصد مرد و ۴۹ درصد زن هستند. این در حالیست که ۴ میلیون و ۴۲۳ هزار و ۲۲۵ نفر دختر مجرد در سن ازدواج (۱۵ تا ۲۹ سال) و ۵ میلیون و ۳۷۲ هزار و ۹۸۹ نفر پسر در سن ازدواج (۲۰ تا ۳۴ سال) در کشور داریم.

چلک همچنین تصریح کرد: در حال حاضر به ازای هر ۱۰۰ پسر، ۸۲ دختر در سن ازدواج در کشور وجود دارد این در حالیست که میانگین سن ازدواج در حال افزایش و به کمتر از ۲۵ سال رسیده است؛ البته میانگین سن ازدواج در میان تحصیلکردگان بیش از جمعیت عمومی کشور است.

۵ درصد دختران کشور در تجرد قطعی

این درحالیست که شهلا کاظمی پور، جمعیت‌شناس نیز در این خصوص به ایسنا گفت: براساس سرشماری سال ۹۵، جمعیت زنان بالای ۱۰ سال کشور، ۳۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر است که ۲۶ درصد آنان مجرد هستند. جمعیت مردان بالای ۱۰ سال حدود ۳۳ میلیون و ۵۶۰ هزار نفر است که ۳۴ درصد آنان مجرد هستند بدین ترتیب حدود ۸ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر مجرد بالای ۱۰ سال در کشور حضور دارند.

وی در ادامه با بیان آنکه برای اعلام نرخ مجردان کشور معمولا جمعیت بالای ۱۵ سال در نظر گرفته می‌شود افزود: جمعیت زنان بالای ۱۵ سال مجرد کشور ۵ میلیون و ۸۶۰ هزار نفر است. این در حالی است که تعداد دختران مجرد بالای ۱۵ سال کشور در سال ۹۰، ۶ میلیون و ۸۵۰ نفر بود. در واقع حدود یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر از جمعیت زنان مجرد بالای ۱۵ سال ، طی ۵ سال اخیر کاهش یافته است که علت آن کاهش باروری و در نتیجه کاهش تعداد دختران کشور است.

به گفته این جمعیت‌شناس، جمعیت مردان بالای ۱۵ سال مجرد در سال ۹۰، ۱۲ میلیون نفر بود اما این رقم در سال ۹۰ به ۱۱ میلیون و ۵۰۰ نفر رسیده است.

کاظمی‌پور ادامه داد: در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ سال دختران کشور، ۸۷ درصد مجرد هستند این در حالی است که در گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال دختران، ۴۳ درصد، ۲۵ تا ۲۹ سال، ۲۳ درصد و در گروه سنی ۳۰ تا ۳۴ سال نیز ۱۵ درصد دختران مجرد هستند.

وی در ادامه با بیان آنکه بالای ۴۰ سال را برای زنان تجرد قطعی می‌دانیم گفت: ۱۰ درصد زنان ۳۵ تا ۳۹ ساله کشور مجردند. این در حالی است که در گروه سنی ۴۰ تا ۴۴ ساله ۶.۸ درصد، در گروه سنی ۴۵ تا ۴۹ ساله ۴.۴ درصد و ۵۰ تا ۵۴ ساله‌ها نیز ۳.۱ درصد مجرد هستند که معتقدم این رقم بالایی است.

این جمعیت‌شناس در ادامه با بیان آنکه نرخ تجرد قطعی زنان در سال ۹۰ نیز در حال افزایش بود، تصریح کرد: با این حال نرخ تجرد قطعی زنان در سال ۹۵ بیش از سال ۹۰ است؛ به طوری که در سال ۹۰، ۹.۱ درصد زنان ۳۵ تا ۳۹ سال، ۴ درصد ۴۰ تا ۴۴ ساله‌ها، ۳.۴ درصد ۴۵ تا ۴۹ ساله‌ها و ۲.۲ درصد از زنان ۵۰ تا ۵۴ ساله کشور مجرد بودند.

کاظمی‌پور در ادامه گفت: براساس آمار سال ۹۵ ، جمعیت زنان بالای ۴۰ سال کشور که دارای تجرد قطعی هستند، ۴۲۶ هزار نفراست؛ در واقع حدود ۵ درصد کل جمعیت زنان مجرد بالای ۱۰ سال کشور بیش از ۴۰ سال دارند که در گروه مجردان قطعی قرار می‌گیرند.

افزایش نرخ ازدواج دختران ۱۵ تا ۱۹ سال کشور

دلیل تجرد دهه شصتی‌ها چیست؟

به گزارش ایسنا، معاونت زنان و امور خانواده رییس جمهور در گزارشی اعلام کرد که «تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی که در نیم قرن اخیر در ایران صورت گرفته باعث تغییر در الگوی زناشویی در میان دختران جوان شده است؛ از جمله این تغییرات می‌توان به تاخیر در سن ازدواج و بالا رفتن آمار طلاق در میان آنان اشاره کرد، به طوری که در سرشماری ۱۳۶۵ تا ۱۳۹۰ یک کاهش ۱۰.۵ درصدی در نسبت زنان دارای همسر دیده می‌شود؛ این درحالیست که شهلا کاظمی پور با بیان آنکه نرخ ازدواج در کشور تغییر نکرده است، در این خصوص معتقد است: نرخ ازدواج در دختران ۱۵ تا ۱۹ سال کشور در حال افزایش است، هرچند آمار تجرد قطعی نیز در حال افزایش است اما معتقدم این افزایش درخصوص تجرد قطعی دوام نخواهد داشت.

این جامعه‌شناس در ادامه با اشاره به مساله «مضیقه ازدواج» گفت: سال‌ها آمار تجرد قطعی برای زنان ۲ درصد و برای مردان ۱.۸ درصد بود اما پس از انقلاب اسلامی و بعد از افزایش موالید در دهه ۶۰ با توجه به آنکه به لحاظ فرهنگی دختران باید با دهه قبلی خود ازدواج کنند و با توجه به آنکه تعداد پسران دهه ۵۰ بسیار کمتر از دختران دهه ۶۰ بود، برای این گروه مضیقه ازدواج به وجود آمد و مساله تجرد دختران دهه ۶۰ از اواخر دهه ۸۰ خود را نشان داد.

افزایش نرخ ازدواج دهه هفتادی‌ها

کاظمی پور ادامه داد: در حال حاضر ۸۱ هزار نفر مرد ۴۵ سال مجرد در کشور داریم این در حالی است که نرخ زنان بالای ۴۰ سال مجرد ۴۲۶ هزار نفر است یعنی آمار تجرد قطعی مردان حدود یک پنجم تجرد قطعی زنان است.

وی تصریح کرد: در دهه ۷۰ با کاهش باروری مواجه شدیم بدین ترتیب دختران دهه ۷۰ کمتر از پسران دهه ۶۰ هستند و این مساله باعث افزایش نرخ ازدواج در میان دختران دهه ۷۰ شده است؛ به طوری که در حال حاضر با افزایش نرخ ازدواج در دختران میان ۱۵ تا ۱۹ ساله کشور مواجه هستیم و همین مساله باعث می‌شود که نرخ تجرد قطعی در آینده کاهش یابد.

این جامعه‌شناس با بیان آینکه هنوز هم جامعه سنتی هستیم و خیلی مدرن نشده‌ایم، گفت: هنوز هم خانواده‌ها معتقدند که دخترانشان باید در سن خاصی ازدواج کنند و اگر این ازدواج صورت نگیرد نگرانی ایجاد می‌شود که البته در این میان با انگ‌زنی‌ها و برچسب‌زدن‌ها بر دختران مجرد که دارای تجرد قطعی هستند، بسیار مخالف هستم.

افزایش احساس «تنهایی» در میان دختران از ۳۵ سالگی به بعد

کاظمی پور در ادامه به ازدواج دختران تاکید کرد و گفت: ممکن است دختران تا سن ۳۵ سالگی به علت وجود خانواده احساس تنهایی نکنند اما در یک سنی افراد به شدت احساس تنهایی خواهند کرد و این آسیب‌پذیری برای زنان بیشتر از مردان خواهد بود که حتی در غرب نیز به این نتیجه رسیده‌اند.

وی در ادامه با بیان اشاره به پدیده ازدواج سپید نیز گفت: در حال حاضر هیچ آماری مبنی بر ازدواج سپید در کشور وجود ندارد؛ حتی پروژه‌های تحقیقاتی در این زمینه با مشکلات بسیاری مواجه هستند اما با این حال شاهد افزایش آمار ازدواج سپید در کشور هستیم که یکی از دلایل آن افزایش آمار تجرد قطعی زنان است‌؛ اما معتقدم این آمار کاهش خواهد یافت زیرا نرخ ازدواج در دهه هفتادی‌ها رشد یافته است.

درحالیکه شهلا کاظمی پور از افزایش آمار ازدواج سپید به علت افزایش تجرد قطعی در زنان خبر می‌دهد؛ براساس مجموعه مستندات، اطلاعات و گزارش‌های معاونت زنان و امور خانواده رییس جمهور، در کشور مشکلات عدیده‌ای پیش روی زنان و دختران جوان بوده و مهم‌ترین مشکلات کشور از نظر دختران جوان، بیکاری، تورم، فقر و مشکلات اقتصادی، اعتیاد و عدم تحقق عدالت اجتماعی است؛ این درحالیست که در طول سالیان اخیر دامنه آسیب‌های ناشی از مصرف مواد مخدر با وسعت بیشتری در میان جمعیت زنان کشور بویژه دختران جوان گسترش یافته است به طوریکه بر اساس آمار نیروی انتظامی، تعداد و میزان دختران معتاد از سال ۸۵ تا سال ۹۱ کاهش یافته است اما از سال ۹۱ به بعد، با روندی سینوسی افزایش پیدا کرده است.

افزایش گرایش دختران جوان به مصرف دخانیات

دختران در فضای مجازی آسیب‌پذیر تر از پسران هستند

چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران نیز در این خصوص معتقد است: در حال حاضر در زمینه برخی از آسیب‌های اجتماعی همچون گرایش دختران جوان به مصرف سیگار و دخانیات، آمارها رو به رشد است. به طوری که ۱۰ درصد از جمعیت مصرف‌کنندگان مستمر موادمخدر در کشور را زنان تشکیل می‌دهند که عمدتا در سنین جوانی قرار دارند.

همچنین با توجه به افزایش استفاده از اینترنت و رشد فضای مجازی در کشور چلک گفت: به دلیل ضعف سواد رسانه‌ای و فضای مجازی در کشور، آسیب‌پذیری دختران بیش از پسران است؛ به طور کلی دختران جوان در مقابل آسیب‌های اجتماعی آسیب‌پذیرتر از سایرین هستند حال آنکه جامعه نسبت به پذیرش زنان و دختران آسیب دیده مقاومت بیشتری دارند.

درحالیکه چلک از بهبود مولفه‌های آموزش، اشتغال، دسترسی به خدمات بهداشت و درمان، دسترسی به تکنولوژی و… زنان در سالهای اخیر می‌گوید، بر اساس مستندات، اطلاعات و گزارش‌های معاونت زنان و امور خانواده رییس جمهور امروزه، دختران به عنوان بخش عمده‌ای از جمعیت دانشجویی کشور شناخته می‌شوند و آموزش عالی نقش مهمی در توسعه توانمندی و مهارت‌های آنان داشته است، به طوری که در سال ۹۲ ، ۵۶ درصد از دانشجویان دانشگاه‌های دولتی را زنان تشکیل دادند ـ تعداد دختران نسبت به کل دانشجویان در مقطع کاردانی، ۳۵ درصد، کارشناسی ۶۰ درصد، کارشناسی ارشد ۵۰ درصد و در مقطع دکترای حرفه‌ای بیش از ۵۹ درصد است.

اما بر اساس همین مجموعه مستندات، هنوز کمتر از ۵۰ درصد دختران روستایی در مقطع متوسطه ترک تحصیل می‌کنند؛ به طوری که میزان پوشش تحصیلی دختران ساکن در نقاط روستایی در مقطع متوسطه ۵۲.۱ درصد و پایین‌تر از میزان پوشش تحصیلی دختران ساکن در نقاط شهری در همان مقطع (میزان پوشش تحصیلی دختران شهری ۸۶ درصد) است، اگرچه در سال‌های اخیر افزایش اندکی در میزان باسوادی دختران و زنان ملاحظه می‌شود.

به گزارش ایسنا، با این حال باید بدانیم درحال حاضر«دسترسی برابر به فرصت‌ها»، چالش جدی دختران جوان کشور است و باید مسئولان،سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان بیش از پیش به این چالش‌ها توجه کنند.

درود به شما آقای سرمدی گرامی
خیلی خیلی خوش آمدید. من منتظر اومدن بعضی افراد از جمله شما بودم که خب تشریف آوردید و با دست پر هم اومدید.
اول سپاس به دلیل مقاله ای که این جا قرار دادید تا موضوع روشن تر بشه. من هم قبل از این که پستو بزنم، مقاله هایی از این دست خوندم ولی این که چطور توی این پست بگنجونم تا طولانی نشه و حرف اصلی رو هم بشه گفت، نتونستم به نتیجه برسم.
دوم این که همون طور که شما به درستی اشاره کردید و من هم سعی کردم توی کامنت ها در پاسخ به برخی دوستان مطرح کنم، این پست حول محور تجرد با انتخاب آزادانه نیست و بیشتر قصد من بحث پیرامون مجرد موندن بالاجبار بود. حقیقت اینه که من نخواستم صریح بنویسم چون خب طبق تجربه هایی که از قبل داشتم، حساسیت بر انگیز می شد و دوستان جبهه گیری ی کردن. مثلا اگه من می نوشتم دختران مجرد نابینا، قطعا خانم ها ناراحت می شدن که تو چرا از خود ما هستی ولی داری این طور در مورد ما حرف می زنی و این در حالی بود که من هیچ نیتی نداشتم جز این که فقط و فقط به کسانی که از این وضعیت غمگین یا افسرده هستن، زاویه دید تازه ای ببخشم. حالا این تجرد بالاجبار، لزوما شامل خانم ها نمیشه بلکه ممکنه در بین آقایون هم کسانی باشن که به دلایل مختلف ناچار باشن مجرد بمونن و این شد که عنوان پست رو بازتر انتخاب کردم.
سومین مطلبی که باید عرض کنم اینه که راستش آقای سرمدی، باز فضاهای عمومی ما کمتر ظرفیت این رو دارن که شما به آسیب های یه موضوع بپردازید چون باز موضع گیری های خیلی تندی اتفاق میفته که شما رو از هدف اصلی دور میکنه. دلیل این که من این پستو این جا منتشر کردم این بود که با یک سری آسیب ها و شرایط نامناسب دوستان مجرد در شبکه دوستان و آشنایان مواجه می شدم. این ذهن من رو خیلی درگیر کرد. این که چرا بحث ازدواج این طور باید کل زندگی یک فرد و عزت نفس اونو تحت الشعاع قرار بده. ولی من باز رسما انگیزه ای برای بیان روشن این آسیب ها و در ادامه قرار گرفتن در معرض حملات منصفانه و غیر منصفانه نداشتم و باز سعی کردم پوشیده تر صحبت کنم.
من کامنت ها رو به ترتیب می خونم و بهمین دلیل، ادامه کامنت ها رو هنوز ندیدم ولی امیدوارم با مقاله مفیدی که شما این جا قرار دادید، بحث در مسیر مثبت تری قرار رفته باشه.
ممنون از حضور ارزشمندتون

سلام محب جان
توی دنیایی که آدمهاش هر روز به رنگی درمیان و معنی دوست داشتن را نمیفهمند همیشه خدا را شکر میکنم که تا حالا ازدواج نکردم.
این شرایط توی جامعه ما بینا و نابینا و زشت و زیبا نداره
خب من بینام زشت هم نیستم نقصی هم ندارم ازدواج هم نکردم
آدمهایی بودند توی دوره های مختلف زندگیم که فکر میکردم دوسشون دارم مناسب هستند ولی به مرور زمان و شناخت فهمیدم چقدر احساسم اشتباه بوده و شناخت چقدر روی احساس آدمها را تحت تاثیر قرار میده.
برای همین دیگه ناراحت اینکه موقعیتی پیش بیاد یا نیاد یا موقعیتی رو از دست بدم نیستم.
زندگی خودش مثل یک سفر هست من که دارم از این مسافرت لذت میبرم.و سعی میکنم کاری کنم به خانوادم و دوستام و اطرافیانم که همسفر زندگیم هستند و عاشقانه دوسشون دارم هم خوش بگذره و منم همسفر خوبی براشون باشم.
برای بهتر شدن زندگیمون باید تلاش کنیم اما غصه خوردن برای چیزهایی که ممکنه به راحتی هم از دستشون بدیم فقط تلف کردن لحظات عمرمون هست.
چقدر دخترها که بعد ازدواج زندگیشون پا نگرفته جدا شدن
یا زندگیشون خوب بوده شوهرشون همون دوران جوانی از دست دادن
بچه دار شدن با هزار امید و آرزو بزرگش کردن بچه شونو از دست دادن.
تنهایی هم فقط یک احساس درونی هست که ربطی به ازدواج نداره خیلی متاهل ها هم میشناسم زندگیشونم خوبه اما احساس تنهایی را هنوز هم دارند.
برای احساس تنهایی نکردن هم نمیشه ازدواج کرد.این حس و فقط فقط خود آدم باید بتونه از پسش بربیاد منتظر نفر دومی نباشه بیاد و تنهاییشو برداره.
در هر حالی که هستیم زندگی رو قشنگ نگاه کنیم قشنگ میشه زشت نگاه کنیم زشت میشه.
دلم نمیخواد نه به ازدواج فکر کنم نه به مجرد موندن.تصمیمی برای هیچ کدومش ندارم.
فقط به زندگیم فکر میکنم که خوب زندگی کنم انسان زندگی کنم.هر چه پیش آید خوش آید.

مشتبهی خیلی افکارت درین مورد به رعد دانا شبیهه . از اونجایی که من ام اس دارم و دکترای از خدا بی خبر و نادون بهم گفتن ممکنه فلج بشی ،من به همسرم گفتم حتی اگر در دوران جوانی دچار مشکلی شدم باید منو بذاری سالمندان . چون دوست ندارم افرادی که برام عزیزن بیفتن توی زحمت . به همین راحتی . از اینکه میشنوم ی عده بچه دارن میشن تا عصای دستشون در دوران پیری بشن تعجب می کنم . در واقع انتظار دارن بچشون ازشون مواظبت کنه و پرستارشون بشه . من درک نمی کنم .

هیچ کس دوست نداره سربار کسی باشه حتی همون پدرمادرها که میگن بچه عصای دوران پیری هست!
ادمهایی که جونشونو عمرشونو برای بچه شون دادند توقع زیادی ندارن که اینطوری میگی رعد!!!
بیشتر نیاز عاطفی هست دوست دارن کنار بچه هاشون باشن وگرنه که خانه سالمندان بیشتر و بهتر رسیدگی میکنه
بعد هم این حرفت شاید منطقت قبولش کنه ولی مطمعنم دلت خواهد شکست
مجتبی شاید واقعا بتونه عمل کنه به حرفی که زده اما مطمعنم تو نمیتونی بدون اینکه دلت بشکنه بدون تحمل سختی های زیاد توی همچین وضعی قرار بگیری
خدا را صدهزار مرتبه شکر که حالت خوبه و لبت خندونه و همیشه به هنه ی ماها انرژی مثبت میدی
ان شاء الله همیشه شاد و سلامت وخندون ببینمت و این حرفها فقط در حد همین کامنتا تبادل نظر بمونه
بعدم این پست مجرداست ایننقدر اینجا ریژه نروها خخخخخ

سارای همیشه طرز نگاهم به زندگی ،به دین به عشق به خانواده به دوست ،به شغل و … و … متفاوت با دیگرون بوده و خدا میدونه به خاطر این تفاوتها چقدر سرزنش شدم ? ولی شاید به خاطر همینه که هیچ موقع بچه نخواستم . من آدمی نیستم که بتونم ایثار کنم . خودخواهم و وقتی خسته بشم نمی تونم به کسی سرویس بدم و خدمت کنم . خخخ نه به شوهر نه به بچه و نه به پدر و مادر . البته هیچ توقعی هم از کسی ندارم . اما مراعات جیب شوهرم رو می کنم .هیچ موقع هم مجبورش نکردم با من بیاد بریم مهمونی . چون ما از دو فرهنگ جداگانه هستیم . ارتباط با فامیلامون برای هر دو تامون خسته کنندست . جالبه که من معمولا اجبارش نمی کنم که بیا بریم خونه فامیلای من ولی همسرم یکی در میون در جا میزنه. مرد است دیگر . بیشتر ازین نمیشه ازش توقع داشت هاهاها
رژه رعد بارانی متبرکه .

آیا مردان متاهل سالمترند؟!
پزشکان ژاپنی معتقدند مردانی که هرگز ازدواج نکرده اند، سه برابر بیشتر در معرض بیماری های قلبی قرار می گیرند.
نبض ما در ادامه نوشت: مردان متاهل حال و روز بهتری دارند یا مجردها؟ کدام یک مغز و قلب سالم تری دارند؟ دانشمندان در مطالعات شان به نتایج مهمی درباره این موضوع رسیده اند که در مطلب حاضر بخشی از آن را می خوانید.
ازدواج و سلامت قلب
ازدواج اگر یک سپر محافظ در برابر بیماری های قلبی نباشد، قطعا یک واکسن موثر است. پزشکان ژاپنی معتقدند مردانی که هرگز ازدواج نکرده اند، سه برابر بیشتر در معرض بیماری های قلبی قرار می گیرند. دانشمندان در این مطالعه ۳۶۸۲ مرد بزرگسال را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که مردان متاهل از نظر عوامل خطرسازی مثل چربی بدن، فشار خون، دیابت و کلسترول از بقیه مردان سالم تر هستند.
دانشمندان استرس در زندگی زناشویی را عامل بزرگ ناراحتی های قلبی در مردان می دانند و معتقدند این استرس چند برابر بیشتر از استرس های شغلی است. بیماری عروق کرونر و فشار خون بالا و نارسایی قلبی بیشتر در زندگی های پر سروصدا و پرتنش خودش را نشان می دهد، اما یک ازدواج موفق باعث سلامت مرد و البته قوی شدن قلب او می شود.

همینجا باید از امیر خان عزیز بخاطر ارسال این گزارش که بسیاری از حرفهای من رو با دقت و وضوح بیشتری بیان کرد باید تشکر کنم.

چرا که منِ نادان قادر به تشریح همه ی این موارد نبودم.
سرکار خانم محب و دیگر دوستان، به برخی از مسائل به درستی اشاره فرمودند.
پس مطلب چندانی نمانده بجز چند نکته به ظاهر کم اهمیت که من سعی میکنم در مورد آنها به اختصار توضیح دهم. در جامعه ی نابینایان ایران از سالها قبل به هزار و یک دلیل موجه و غیر موجه مجردین نابینا را دختران نابینا تشکیل داده و میدهند. پسران نابینا هم به هزار و یک دلیل و به اَشکال مختلف بیشتر با خانمهای بینا ازدواج کرده و میکنند. تا آنجا که من میدانم در جامعه ی کوچک ما تعداد پسرهایی که مجرد مانده اند در بین نابینایان بسیار اندک هستند.
با توجه به شرایط مذهبی و سنتی حاکم بر جامعه ی ایران هیچ راهی برای ایجاد ارتباط آزاد در میان دختران و پسران غیر محرم در ظاهر به چشم نمیخورَد. یعنی اجتماع مذهبی ما اینگونه روابط را نمیپذیرد.
لاجرم ازدواج تنها راه رسیدن به آن نقطه ای است که آدمی بتواند انواع نیازهای خود را از طریق ازدواج مرتفع سازد.
و من هیچ کاری به درستی یا غلط بودن این نوع نگاه ندارم.
به هر حال در جوامع اسلامی ارتباط آزاد میان دختر و پسر نامحرم از سوی شارع ممنوع شده است.
پس یکی از مهمترین اهداف ازدواج یک شرقی مسلمان رسیدن به امکان ایجاد ارتباط جنسی با جنس مخالف خود است.
میبینید که یکی از مهمترین دلایل ازدواج در میان ما مسلمین همین برآوردن نیازهایمان است.
با توجه به آنچه که گفته شد، بهتر است بجای پرداختن به فروع قضیه به اصل آن بپردازیم.
چون پی بردیم که یکی از تفاوتهای اساسی ازدواج یک شرقی مسلمان با یک غیر مسلمان (بخصوص غربی)، در چیست؛ میتوان راحتتر به باقی بحث پرداخت.
من به جهت اینکه در حال حاضر از نوع نگاه اکثریت دوستان نابینای حاضر در محله چه خانم و چه آقا هیچ اطلاعی ندارم ترجیح میدهم منتظر بمانم تا آنان نیز آمده و نظراتشان را بازگو کرده تا بعد اگر در حد و اندازه ی فهم و شعور شخصی چون من بود باقی نظراتم را با صراحت بیشتری بیان کنم.
آن زمان در خواهیم یافت که آیا این نوع مقالات در راستای از میان برداشتن مشکلات افرادی که به هر دلیل تجرد را ناخواسته پیشه کرده اند خود را فاجعه زده باید بدانند یا نه؟ و باید بی افزایم که بحث تجرد ناخواسته و ازدواج تنها این یک بُعد را که من بدان در بالا تا حدی اشاره کردم در بر نمیگیرد.
بلکه برای یک دختر نابینا بحث گستردهتر از این است که فقط آن را در یک ایجاد ارتباط جنسی محض خلاصه کنیم.
من توضیح دادم که انواع نیازهایمان را با ازدواج میخواهیم مرتفع سازیم.
که این بیشتر شامل حال دختران نابینا میشود تا پسران نابینا.
مگر اینکه آن دختران از استقلال مالی کافی برخوردار باشند.
در غیر این صورت ازدواج برای یک دختر نابینای غیر مستقل امریست بسیار مهم و حیاتی، که میخواهد هرطور شده خود را از دست انواع فشارها و تحمیلات خانواده رها سازد.
و در این ارتباط میتوان به موارد بیشماری اشاره کرد.

پس باید دید که دوستان چگونه با این قضیه برخورد خواهند داشت در آن صورت میشود به کلیت مسئله به درستی پرداخت و آن را از جوانب مختلف مورد ارزیابی قرار داد.
شاید بدین سان آگاهی جمعی ما در این زمینه بالا رفته و یاریمان کند که با مشکلاتمان یک برخورد آگاهانه ای داشته باشیم.

یه نکته رو هم یادم رفته بود بنویسم:
با اینکه فعلا ترجیحم به تجرده، در صورتی که به احتمال یک در یک میلیون، کیسی دلچسب، همسطح و همفکر خودم پیدا کنم، واسم فرقی نمی کنه بینا یا نابینا یا کمبینا باشه چون واسه زندگی مشترکم قرار نیست برده یا منشی استخدام کنم. قراره دوست انتخاب کنم. دوستی که تا آخر عمرم باهم دوست باشیم. نه من به رسم عرف واسش عابربانک باشم نه اون واسم خدمتکار باشه. اگه هم همچین نقش هایی رو به عهده بگیریم، فقط و فقط با توافق و به جهت تقسیم کار از روی دوستی برای نظم دادن به چینش و ساختار زندگی باشه و قرار بذاریم که هر لحظه ممکنه نقش ها تغییر کنه یا تعدیل بشه.

سلام. من نخوندم و نمیدونم چرا نخواهم خوند چون علاقه ای به بحث ازدواج کردن یا نکردن ندارم.
شاید به زودی خبر مزدوج شدنم را و یا خبر مرگم را انتشار دادند.
در هر حال خوشم به خوشی خودم.
امممم، دیگه هیچی.
مرسی از برنامه خوبتون

سلام خانم محب امیدوارم حالتون خوب باشه و هر جا که هستید خوب و خوش باشید. راستش من صداتون را دو سال پیش که شما آموزش کار با وب تلگرام را توضیح میدادید گوش کردم و همونجا با خودم فکر کردم که شما بسیار خانم دانشمند و صاحب نظری هستید که میتونید به دوستانتون در زمینه های مختلف کمک کنید من به شما به خاطر این اندیشه پویا تبریک میگم. راستش در مورد پستتون باید بگم که مجردی زمانی خوب هست که حد اقل امکاناتی را داشته باشی که بتونی به آینده امید داشته باشی. من خیلی درد دل دارم و دوست دارم به یکی مثل شما بگم اما به نظرم مجردی زمانی خوب هست که شما حد اقل دارای یک درامد باشی که بعد از رفتن پدر و مادرمون امید داشته باشیم که خودمون مستقل هستیم و به کسی جز پدر و مادر نیازی نداریم. شما فکر کنید نابینا مجرد باشه و کار هم نداشته باشه این خیلی فاجعه هست. من تا یک سال آینده به امید خدا فارغ التحصیل در مقتع کارشناسی ارشد میشم ولی از هیچ کجا هیچ حمایتی ندارم. هر کاری را که میخوام خودم شروع کنم با مخالفت عده ای رو به رو میشم. خلاصه اینکه مجردی با نداشتن کار خیلی سخت هست اینکه من اول برج هیچ امیدی ندارم که درامدی به حسابم واریز بشه این خیلی سخته. خلاصه اینکه نمیدونم تونستم منظورم را بگم یا نه. امیدوارم اونایی که مجردی را دوست دارند بیان بگن که چی کار میکنند که از مجردیشون لذت میبرند؟ من که شخصا از مجردیم لذت نمیبرم چون نمیتونم تفریح داشته باشم در واقع پولی ندارم که بخوام تفریح داشته باشم. امیدوارم هیچ کسی مثل من نباشه و همه از شرایطی که دارند لذت ببرند

درود به شما جناب ضیایی فر
ممنون شما لطف دارید.
بله خب درامد نداشتن به همراه مجرد بودن برای برخی افراد بخصوص خانم ها میتونه مشکلات بیشتری ایجاد کنه اما برای آقایون که مسئول تأمین مالی زندگی متأهلی هستن، در صورت عدم اشتغال، مجرد بودن راحت تر و بی دردسر تر هست.
مرسی از حضورتون توی این پست.

سلام.
اولین سؤالی که با دیدن تیتر این پست ذهنم رو مشغول کرد این بود که چرا یه کسی که خودش مجرد نیست این پست رو زده؟ مثل این میمونه که من کلی ثروت داشته باشم و بهترین خونه و ماشین رو داشته باشم و برم پشت تریبون و از زندگی ساده و به دور از تجملات تعریف و تمجید کنم و بعدش که از سالن خارج میشم، به رانندم بگم ماشین رو از پارکینگ بیاره بیرون و سوار شم برم خونم و به خدمتکارم بگم شامم رو بیاره توی اتاقم.
ما آدمها باید یاد بگیریم قبل از هر نوع داد سخنی خودمون رو ببینیم. اعتیاد بده و خانمانسوز. در این شکی نیست. ولی همون آدم اگر روزی معتاد بشه تا پای جونش هم ممکنه در مقابل ترک کردن و پاک شدن مقاومت کنه.
خانم محب گرامی. شما الآن ازدواج کردید و مجرد نیستید. پس به هیچ وجه درک روشنی از زندگی و روحیات یه مجرد حد اقل همسن و سال خودتون رو ندارید. پس به نظرم بهتر بود این موضوع رو برای حضور در محله انتخاب نمیکردید. به خصوص که در انتقال پیامتون هم موفق نبودید. این رو من نمیگم بلکه کامنتها میگن. توی کامنتها همه اومدن و از شیرینی دوران مجردیشون میگن و با قاطعیت میگن که نمیخوان ازدواج کنن و این حرفا. البته بودن کسانی که نظراتشون نزدیکتر به پست شما بود. ولی کفه ی ترازو برای کسانی که پیام شما رو نگرفتن سنگینتر بود و همین نشون میده که شاید بهتر میشد این موضوع رو مطرح کرد. تقریباً به جز عده ی کمی متوجه نشدن که منظور شما تجرد قطعی بود و اومدن کلی از محسنات مجردی گفتن و اتفاقاً با عرض معذرت باید بگم که هرکی بیشتر از این حرفا میزنه کمتر بهشون معتقده و میرسیم به همون مثل معروف گربه و نرسیدن دستش به گوشت و این حرفا. به جای این که آینده ای روشن و زندگی سرشار از قشنگی رو برای مجردها ترسیم کنیم، بیاییم دلایل رسیدن به تجرد قطعی رو پیدا کنیم و سعی کنیم مشکلات رو حل کنیم. سعی کنیم جلوی بروز تجرد قطعی رو بگیریم. وقتی تمام انرژیمون رو برای این کار گذاشتیم و تونستیم موفق باشیم و باز هم با وجود تمام تلاشهامون مجرد قطعی وجود داشت، بریم سراغ این که فکری هم برای این گروه بکنیم. با این حال در مورد نظرات خودم در مورد مطلب این پست توی کامنت بعدی خواهم نوشت.

سلام به شما آقای حسینی
من به محض این که اسم شما رو دیدم، خیلی خوشحال شدم و گفتم جیییییییغ آقای حسینی هم اومد.
بزارید اول بابت ازدواجتون بهتون تبریک بگم چون جای دیگه ای پیش نیومده که به شما تبریک بگم.
امیدوارم در کنار همسر گرامیتون که البته من هنوز دقیق هم نمیدونم کی هستن، زندگی سرشار از شادکامی داشته باشید.

در مورد اولین سؤالی که برای شما پیش اومد، باید بگم چه جالب! آخه وقتی خودم تصمیم گرفتم پستی با این محتوا بزنم، همین موضوع که تو خودت متأهلی و چطور میخوای پست مرتبط با مجردی بزنی، داشت منو از انتشار این پست منصرف می کرد و دقیقا به این فکر کردم که همین پست منتشر شده،نشده، قطعا دوستانی میان و بابت تأهل خودم انتقاد میکنن.
در این باره دوتا نکته بگم: نخست این که جناب حسینی، به نظر شما همون دوستی که میتونه به من زنگ بزنه و فقط توی یه مرحله، به میزان سه ساعت درباره تنهایی و رنج ازدواج نکردن و انواع و اقسام مسائلی که در این زمینه، خودش و افراد مشابهش دارن، با من حرف می زنه، آیا حاضر میشه بیاد عین همون حرفا رو وسط محله بگه؟ چرا شما توی این کامنت ها بیش از این که دختران مجرد رو ببینید، که البته بیشتر با بحث تجرد غیر انتخابی درگیرن، بیشتر پسرای مجرد رو میبینید؟ آیا فرهنگ و نوع تربیت زن ایرانی بهش این اجازه رو میده که بیاد توی یه فضای عمومی و البته کوچیکی مثل محیط ما که خیلی ها همدیگرو می شناسن ی زنجیر وار میتونن همو بشناسن یا اطلاعات درباره هم بدست بیارن، درباره مشکلات مجرد بودنش و خستگیاش و دلتنگیاش صحبت کنه؟
شاید شما بگید بله، حتما کسی پیدا میشه که همچین شهامتی داشته باشه. من هم میگم اگه باشه و بیاد من بابت شجاعتش تحسینش می کنم و از همین لحظه هم منتظر پستش هستم.
نکته دوم: اون چیزی که به من انگیزه داد تا بیام و این پستو علیرغم تأهل خودم منتشر کنم این بود که توسط دوستانم کمابیش در جریان مسائل و مشکلات کسانی که در معرض تجرد غیر انتخابی بودن، قرار گرفته بودم و از طرفی هم زن متأهلی بودم که ترسی از این نداشتم که دیگران فک کنن من دارم در مورد خودم صحبت می کنم.
فرمودید من در انتقال پیامم موفق نبودم و این رو کامنت ها میگن. شما درست میگید و من هم متوجه این موضوع شدم. من میتونستم صریح تر صحبت کنم و مطلب رو دقیق و مستقیم بگم اما به دلایلی که در پاسخ آقای سرمدی، چندتا کامنت بالاتر توضیح دادم، این کار رو نکردم چون دوست نداشتم این پست به یه جنجال بی خود و بی ثمر تبدیل بشه. من چنین تجربه ای رو توی ایستگاه سرگرمی در سال های گذشته داشتم و متأسفانه الان به نظرم میرسه به جای این که با دیگران بحث های غیر منطقی کنم و به چیز هایی که منظورم نبوده، متهم بشم، افراد کمتری منظورم رو بفهمن. به هر حال کم هم نبودن دوستانی که دقیقا در مورد موضوع مورد نظر من صحبت کردن. همین که اگه توی موقعیت مجردی قرار گرفتن در عین حال که از ازدواج بدشون هم نمیاد، ولی به هر حال زانوی غم بغل نگرفتن و قرار نیست همه عمرشونو برای رسیدن ه هدف ازدواج تلف کنن. زندگیشونو میکنن، اگه فرصت ازدواج پیش اومد، با شریک زندگیشون ادامه راهو میرن و اگه پیش هم نیومد،هرگز غمی به دلشون راه نمیدن یا صرفا برای ازدواج کردن، تن به هر خفت و ذلتی نمیدن. من کلی گویی می کنم جناب حسینی، و عذرخواهم که نمیتونم مصداقی حرف بزنم.
اما این که به جای این که آینده زیبا رو برای مجرد بودن ترسیم کنیم و الی آخر. استاد شهروز، من هیچ جای پستم و کامنت هام ننوشتم که آهای کسانی که مجرد هستید، بدانید و آگاه باشید که عجب موقعیت خوبی دارید و مبادا که در دام ازدواج بیفتید که اینک شما در بهترین شرایط موجود هستید. نه اصلا چنین پیامی از این پست استنباط نمیشه مگه کسی پستو دقیق نخونده باشه یا از کامنت ها صرف نظر کرده باشه. شما میگید باید عوامل رسیدن به تجرد قطعی رو بررسی کنیم و سعی کنیم با یه سری اقدامات و فعالیت ها مانع بروز این امر بشیم و بعد از همه این اقدامات، اگه باز هم شاهد بروز این مسأله بودیم، راه حل هایی برای این موضوع بیندیشیم.
خیلی فکر عالی ای هست و من هم دقیقا مثل شما فکر می کنم. اما برادر شهروز، شما بگید آیا اونهایی که الان توی این شریاط هستن رو باید دیگه کلا ندیده گرفت؟
برنامه ای که شما میدید رو در حال حاضر میشه روی بچه های ۱۵ ساله امروز پیاده کرد تا آمار تجرد قطعی ۲۰ سال آینده رو پایین آورد ا از بین برد ولی برای فرد ۴۰ ساله ای که ازدواج نکرده و امکان ازدواج هم نداره، چه کار میشه کرد؟
ولش کنیم به امان خدا آیا
من به خودم و امثال خودم در سیستم آموزش و پرورش، وظایف خودمونو در این رابطه گوشزد می کنم که اگه ۲۰ ۳۰ سال بعد، کسانی بودن که دچار تجرد قطعی شدن یا در این وضعیت دچار شرایط روحی بد یا تصمیمات غیر منطقی شدن، ما در محضر جامعه مسئولیم ولی هیچ وقت دوست ندارم مسأله ای که الان حی و حاضر در مقابلم هست رو به امید فردا ندیده بگیرم.
مرسی از نقد محکمتون، منتظر باقی نظراتتون هستم

یک مطلب دیگه هم بگم. دوستان من هم خیلی زیاد نیستند تا ۴ سال پیش زیاد بودند ولی اونها به دلیل اینکه من نتونستم تو خوشیهاشون شریک باشم من را رها کردند و الان خیلی خبر دقیقی ازشون ندارم. یک راهکاری تو ذهنم رسیده که میخوام از شما بپرسم. آیا به نظر شما مهاجرت به تهران کار درستی هست یا نه اگه میشه به این سؤالم جواب بدید.

به نظر من برای جلوگیری از تجرد قطعی حد اقل بین جامعه ی نابینایان باید طرز فکرمون رو عوض کنیم. تا زمانی که دخترهای ما دنبال پسر بینای هرچند نامناسب باشن و پسرهامون هم دنبال دختری که صرفاً ببینه باشن، ما مشکلاتمون سر جاشه. حتی نیمه بیناهامون هم از طرف نابیناها پذیرفته نمیشن و برعکس حتی خیلی از نیمه بیناهامون هم نابیناها رو قبول نمیکنن. مثل این میمونه که ما همش دنبال کفش خارجی باشیم و کفشهای تولید داخل همشون تو انبارها بمونن. این وسط کار به جایی میرسه که حتی تولید کنندگان داخلی ما هم دستگاهها رو خاموش کنن و برن تو کار واردات کفشهای هرچند بیکیفیتتر خارجی. ما همه جا داریم داد از توانمندی نابینایان میزنیم و کلی نسخه برای بیناها میپیچیم که باید ما رو بپذیرید و این حرفا. ولی پاش که بیفته دوزار هم همنوع خودمون رو قبول نداریم. پس باید هم شاهد تجرد قطعی باشیم و به قول معروف هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه. پس نتیجه این که اگر به تجرد قطعی رسیدید، مقصر اولش خودتون و ایده آل گرایی افراطیتون هست. شاید باشن کسانی که واقعاً مورد مناسب براشون پیدا نشد. ولی مطمئن باشید که این افراد خیلی تعدادشون کمه و اکثر کسانی که به تجرد قطعی میرسن یا آدمهای مسئولیتپذیری نبودن و یا خیلی ایده آل گرا بودن یا در بهترین حالت آدمهای وابسته به خانواده بودن یا خانواده به اونها وابسته بود. این آخریه بیشتر در مورد خانمها صدق میکنه و حتی مواردی هست که پدر اون خانم به خاطر این که از دخترش جدا نشه اجازه ی ازدواج رو بهش نمیده. پس همونطور که میشه معتاد نشد، میشه بیکار نموند، میشه مجرم نشد، میشه مجرد هم نمونند و با کمی تدبیر و مدیریت عقاید افراطیمون آینده ی روشنتری برای خودمون رقم بزنیم. من هیچ مجرد سن بالایی رو نمیشناسم که از تجردش راضی باشه. همشون پشیمونن و برعکس همین آدمها بودن که در جوونیشون هیچ کس رو آدم حساب نمیکردن و حالا حتی به ده درجه کمتر از خودشون هم قانعن. شاید به قول دکتر کمی پراکنده نوشتم ولی امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. موفق باشید.

توصیه شما برای اونایی که هنوز فرصت ازدواج دارن، بسیار کاربردی و مفیده آقای حسینی. مجردایی که خیلی ایده آل گرا هستید، به هوش باشید که فردایی که مجرد بمونید و دیگه فرصت ازدواجی هم نباشه، در کمینه.
ولی خب این حرف واسه اونایی که الان دیگه توی سنین بالا هستن و فرصت ازدواجی هم براشون پیش نمیاد، یه سرزنشه.
آیا این سرزنش ها چیزی رو عوض میکنه یا حالشون رو بدتر میکنه؟
حالا اگه این وسط کسانی هم باشن که توی جوونی فرصت مناسبی واقعا براشون پیش نیومده، که کم هم نیستن توی جامعه نابینایی، به اونا باید چی گفت؟
اونا که خودشون هیچ تقصیری نداشتن چی؟

سلام. من با پریسیما ازدواج کردم و بابت تبریکتون هم خیلی خیلی سپاسگزارم.
در مورد دوستتون که سه ساعت با شما درد دل کرد، باید بگم که این موضوع دختر و پسر نمیشناسه. همین آقایونی که اینجا تو همین پست کلی از مجردیشون ابراز خوشحالی کردن، پاش بیفته و موردش پیش بیاد، از من و شمای متأهل آتیششون تندتر میشه. اگر هم دارن اینجا این حرفها رو میزنن به خاطر اینه که یا کم نیارن یا نشون بدن که خوشحالن. خانمهایی هم تو همین پست بودن که اومدن و نوشتن که نمیخوان ازدواج کنن و این حرفا که من اسم نمیارم و خودتون بهتر میتونید این نفرات رو پیدا کنید. از طرفی هم به جرأت میتونم بگم که شرایط سایت از سه چهار سال پیش خیلی بهتر شده. اگر الآن همین مقدار هم خانمها در بحث مشارکت میکنن، چند وقت پیش همینقدر هم حضور نداشتن. در همه ی موارد این پیشرفت دیده میشه. توی کنفرانسهای خدابیامرز هرچی جلوتر رفتیم مشارکت خانمها بیشتر شد. توی اردوها هر بار تعداد خانمها بیشتر شد. توی پستهای این شکلی هرچی جلوتر رفتیم مشارکت خانمها بیشتر شد. اتفاقاً خیلی راحتتر میشه اینجا از این بحثها کرد. همون دوست شما میتونه با یه اسم مستعاری مثل کبوتر یا گل میخکی چیزی بیاد اینجا گمنام پست بزنه و حرفشو بزنه. مطمئن باشید پذیرش بچه ها از قبل و زمانی که مشکلات ایستگاه سرگرمی برای شما پیش اومد خیلی بیشتر شده. پس خیلی هم نمیشه همه چیز رو با این که این افراد نمیان و حرف نمیزنن توجیه کرد. ما خودمون هم هیچ کمکی بهشون نکردیم که بیان حرفشون رو بزنن. هیچ اصراری بهشون نشده که اگر کمی پافشاری میشد شاید الآن حد اقل یکی دوتا پست نه از شما بلکه از طرف خود این افراد تو محله داشتیم.
اما در مورد این که اول باید به عوامل بپردازیم و بعد برسیم به مجردهای قطعی باید بگم که منظورم این نبود که افرادی که در حال حاضر مجرد موندن رو رها کنیم. ولی این به اون معنی هم نیست که با شمشیر دولبه به جنگ این مشکل بریم. این پست شما دقیقاً همون شمشیر دولبه هست. الآن این پست رو همون نوجوان پانزده ساله خوند و فرد پنجاه و چند ساله هم خوند. به نظر شما برداشت این دو نفر از این پست چی میتونه باشه؟ شما معلم هستید و بهتر از من میدونید که برای هر گروهی باید به روش خودشون حرف زد و آموزش داد. حد اقل کاری که میشد در مورد این پست کرد این بود که اول پستتون تأکید میکردید که جامعه ی هدف و مخاطب خاص این پست چه گروه سنی هستن و به افراد خارج از اون دایره توصیه میکردید که یا از خیر خوندنش بگذرن یا حد اقل فقط مطالعه کنن و مطالب این پست در مورد افراد مثلاً زیر چهل سال صدق نمیکنه. اینطوری دیگه مجتبی دم از خوشیهای مجردیش نمیزنه و در عوض من نوعی که چهل و چند سالمه و مجردم، میام میخونم و اگر خواستم نظر هم میدم.فکر نمیکنید کامنتهای افرادی مثل مثلاً امید بقایی یا یکی دو نفر دیگه که الآن اسمشون تو ذهنم نیست میتونه نمونه ای از پیامدهای منفی پست شما باشه آیا؟ حرف من اینه. اینجا رو هر کسی میاد و میخونه. پس خیلی وقتها باید خط و مرز پستهامون رو خودمون معلوم کنیم. اگر این کار رو کردیم و بعدش کسی خودش مرز رو شکست دیگه مسئولش خودشه نه ما.
در مورد مجردی قطعی هم بگم که در این موارد نمیشه از واژه ی قطعی زیاد استفاده کرد. چون حتی یه خانم پنجاه ساله هم ممکنه براش موقعیتی پیش بیاد که بتونه ازدواج کنه. شاید خیلی احتمالش بالا نباشه ولی غیر ممکن نیست. پس این افراد نباید خیلی هم از این حرفها به قول شما حالشون بدتر بشه و اون رو سرزنش ندونن. به هر حال ممکنه موارد خاصی هم برای ازدواج این افراد پیش بیاد. شاید ایده آل نباشه. مثلاً ممکنه مجبور بشن با کسی ازدواج کنن که از همسر قبلیش جدا شده و حتی فرزند هم ازش داره. اتفاقاً خیلی هم بد نیست. اون خانم چهل و چند ساله دیگه شانس بچه دار شدن نداره. پس میتونه مادر مهربان برای بچه ای باشه که میتونه طلاق زندگیش رو به نابودی بکشه که این خودش کار بزرگیه. در کنار این هم اون خانم صاحب یه خانواده شده. برای کسی که به خاطر ازدواج نکردن ناراحته، این موقعیت یه موقعیت مناسبه و واقعاً خیلی نمیشه افراطی نگاه کرد و گفت که نه و این حرفا. چون اگر اینطور بشه باز برمیگرده سر همون ایده آلگرایی که باعث شده تا این سن مجرد بمونه.
در مورد اون افرادی که خودشون مقصر مجرد موندنشون نبودن هم باید بگم که این برمیگرده به همون نکته ای که گفتم. باید رفت دنبال اصلاح شرایط و ساختارها. این ساختارها باید توی خانواده اصلاح بشه. این اصلاح باید توسط مدرسه و دانشگاهی که البته خودش هم اصلاح شده باشه انجام بشه. این اصلاح باید توسط انجمنهای کاملاً دکوری و به درد نخور ما انجام بشه. این اصلاح باید توسط اون مددکار بیسوادی که حتی اسم و فامیل خودشم بلد نیست درست بنویسه و حتی فکرش هم نمیکنه نابینا بتونه سرویس بهداشتی بره انجام بشه. ولی حد اقل تا زمانی که این اتفاقات نمیفته باید خودمون دست به کار بشیم. سعی کنیم همین افراد رو بیاریم حرف بزنن. مجبورشون کنیم شجاعت حرف زدن پیدا کنن. شاید اولاش به قول شما حاشیه داشته باشه و تنشهایی هم پیش بیاد. ولی درست میشه. هر کاری رو باید از یه جا شروع کرد. به هر حال توی این همه مجرد سن بالا یکی دو نفر آدم شجاع میشه پیدا کرد که بیان و همکاری کنن. عذر میخوام که طولانی شد.
موفق باشید.

سلام. همه کامنت ها رو از اول تا آخر از دیروز رصد می کنم. هم درست نوشتید و هم منسجم. درمورد تعیین طیف مخاطبان پست کاملا حق با شماست، حتی به نظرم درمورد کامنت دادن هم این احتیاط باید لحاظ بشه. متأسفانه در اغلب موارد، ما چیزی رو که واقعا حس می کنیم بیان نمی کنیم و این خودش خیلی بدبختیه. باز هم ممنون که وقت گذاشتید و این همه دقیق و مورد به مورد پاسخ دادید.

جناب حسینی، انتخاب شایسته هر دو نفر شما واقعا جای تحسین داره. با تقدیم بهترین آرزو ها میرم سراغ مطالبی که فرموده بودید.
خب گفتید قضیه اون قدرها هم سخت نیست. امثال اون دوستی که من ازش یاد کردم، تشریف بیارن و با یه اسم مستعار مثلا کبوتری گل زنبقی چیزی حرف های دلشونو بزنن.
بله این پیشنهاد خیلی خیلی خوبیه که به ذهن من که نرسیده بود و شاید به ذهن خیلی از این دوستان هم نرسیده باشه. پس با امیدواری نسبت به این که این کامنت شما که حاوی این پیشنهاد خوب هست رو، اونایی که باید، بخونن و ما شاهد پست های خاصشون باشیم. من حتما و حتما به دوستام هم اینو توصیه خواهم کرد.
ولی توی این موضوع خاصی که من طرح کردم، هدف بیان مسأله و مشکلات نیست آقای حسینی. پست دنبال اینه که راه حل بده. ببینید فرض کنید یکی از همین دوستان اومد و همچین پستی زد. گفت که تنهایی خیلی سخته و مثلا تو رو خدا دعا کنین من یه آدم پایدار توی زندگیم پیدا کنم.مثلا گفت که من راضی شدم مادر بچه های طرف باشم، نخاست. گفتم خب باشه، با یکی دیگه ازدواج کن ولی منم باشم، باز طرف نخواست. گفتم اصلا عقدی صیغه ای نباشه، هر طور که تو میخوای، فقط منو تنها نزار و باز هم طرف نخواست. و حالا چندتا از این مثال ها. خب حالا ما میخوایم چی کار کنیم. فوقش اینه که یکی بهش پیشنهاد صیغه بده، یکی سرزنشش کنه که چرا این قد خودتو کوچیک می کنی، تو داری آبروی نابینا ها رو می بری. یکی چندتا توصیه دیگه بکنه و …. خب چه مشکلی از این آدم حل میشه؟ اصلا فرض کنیم مشکل شخصی این خانم نام مستعار حل میشه و ازدواجی توی همین سایت سر میگیره و ایشون به آرزوش میرسه، این چه مشکلی از بقیه حل میکنه؟
میدونید فرق من و شما این جا چی هست برادر شهروز؟
شما میخواید از ابتدا شروع کنین و راه حل های بلند مدت پیدا کنین ولی من به قبل و بعد کاری ندارم. من میخوام برای همین حالا و همین افرادی که هستن و در حال حاضر با این مشکل درگیرن، یه روزنه ای گشوده بشه. نه من اشتباه می کنم و نه شما.
فرمودید یه عده اومدن این جا شعار دادن که با مجردیشون خوشن یا این که اصلا نمیخوان ازدواج کنن. به نظر من، اولا که ما نمیتونیم قضاوت کنیم یا به همه برچسب بزنیم که شعار میدن. من فکر می کنم خیلی هم ایده آل هست که یه نفر با شرایط الانش خوش باشه و اگه یه روزی هم آب دید، خیلی هم شناگر ماهری باشه. این چه عیبی داره شهروز خان؟ کاش همونایی که الان افسرده شدن از بابت این که ازدواج نکردن و مثلا هیچکی سراغشون نیومده، هی به خودشون تلقین می کردن که الان شرایط بدی ندارن، مجردی هم مزایایی داره تا خودشون باورشون می شد. اون وقت نه این که گزینه ازدواجو از ذهنشون پاک کنن، بلکه یه گوشه ذهنشون به صورت فعال نگهش می داشتن و در عین حال زندگیشونو می کردن. اگه موقعیت ازدواجی پیش میومد، تو هوا می زدنش و اگه پیش هم نمیومد، خب حد اقل زندگیشون در حسرت و آرزو نگذشته بود.
فرمودید برای پستم محدوده سنی تعیین می کردم تا آسیب کمتری داشته باشه و همه نیان و این پستو بخونن. هم این حرفتون قابل قبول هست و هم میشه نپذیرفتش. چرا میگم حرفتون از یه بعد قابل قبول نیست؟ برای این که برخلاف شما، من فک می کنم اگه این پست بخواد در کنار تأثیری که برای جامعه هدفش داره، یه تأثیر سازنده دیگه هم داشته باشه، بهترین اثری که میتونه بزاره دقیقا روی همون بچه های ۱۵ ساله ست. اون هست که از همین حالا باید بدونه که در ادامه زندگیش، چه مسیر هایی میتونه پیش روش باشه. اگه من میگم منِ معلم مسئولم، دقیقا مسئولیتم همین جاست که قبل از این که دیر بشه، واقعیت زندگی آتی رو پیش چشم دانش آموزم نمایان کنم. وقتی الان مجردی توی جامعه در حال گسترش هست، دانش آموز دختر یا پسر من باید بدونه و باور کنه که این سبک زندگی شاید بیش از یک فرد بینا، میتونه در انتظار اون باشه چون اون یه ویژگی ای به نام نابینایی داره که کمتر از سوی جامعه پذیرفته میشه. حالا که این آگاهی رو به دست آورد، فرصت کافی داره تا در جهات مختلف و برای سبک های مختلفی که میتونه در انتظارش باشه، خودشو آماده کنه. اگه دختره، هم آشپزی و بچه داری یاد بگیره و هم به فکر این باشه که اگه ازدواج نکرد، بتونه بطور مستقل بیرون از خونه امورات خودشو مدیریت کنه. اگه پسره، علاوه بر این که داره خودشو برای پذیرش مسئولیت زندگی یه خانواده آماده میکنه، در کنارش یاد بگیره که چطور غذا بپزه یا مثلا سرویس بهداشتی رو بشوره. حالا این ها صرفا دو تا مثال بود و این میتونه خیلی گسترده تر باشه و مهارت های مختلفی رو در بر بگیره. بزاریم بچه هامون بدونن و دچار چالش بشن و به دنبال فهمیدن برن تا پخته و ساخته بشن. از آگاهی بچه ها نترسیم. چیزی که ترس داره اینه که یه دانش آموز بخاطر نا آگاهی آرزوش این باشه که مثلا مهندسی هوا فضا بخونه و روزی که بهش میگن تو باید در علوم انسانی درس بخونی، کلا سرخورده بشه و قید درس خوندنو بزنه. چیزی که ترس داره اینه که یه نفر هیچ تصوری از زندگی مجردی نداشته باشه و همه برنامه ریزی هاش در مسیر زندگی متأهلی باشه و یه زمانی که حس کرد دیگه داره دیر میشه، به هر قیمتی و با هر شرایطی بخواد ازدواج کنه.
ببخشید که من هم طولانی نوشتم و جا داره که باز هم از شما بخاطر نظرات ارزشمندتون و همین طور دقت نظرتون تشکر ویژه داشته باشم

درود. همه ی کامنتا رو خوندم, نظرات قشنگ شهروز رو شدید لایک میکنم.
خیلی جامع و کامل نوشت و حرف دیه ای هم باقی نذاشت.
این ایده آل گرایی داره زندگی خیلیا رو نابود میکنه.
و جالب هم اینه که این ایده آل گرایی در مورد همون کسایی هم که تو سن تجرد قطعی هستند صدق میکنه.
خوب یادم میاد که یکی اَ اساتید بهم میگفت اگه دنبال بهترین باشی, بدترینش هم گیرت نمیاد.
چون هی فک میکنی بهتر اَ این هم پیدا میشه و هی فرصتها رو اَ دست میدی.
البته من این سرزنش شدن آدمایی که تو سن تجرد ایر انتخابی و قطعی قرار گرفتنو تا حدودی بد هم نمیدونم.
چون باعث میشه که یه کمی شرایطشونو واس ازدواج تعدیل کنند و این باعث میشه که احتمالاً موردی واسه شون پیدا بشه.
ولی خو اَ او طرفم اگه کسی با تناییش حال میکنه و مشکلی هم نداره که دیه هیچی و جای نگرانی هم نداره.
بحث در مورد کساییه که درگیر این موضوعند و این تجرد اجباری داره اذیتشون میکنه.
یه دوستی دارم مددکاری اجتماعی خونده.
به خدا یه چیزایی واسم میگفت که مخم سوت میکشید.
اینه که به همه مون میگم هرگز دنبال بهترین نباشیم.
قرار نیست طرف مقابلمون عیناً شبیه به ما باشه. چون اگه ایجوری باشه, بعد یه مدتی زندگی خسته کننده میشه.
راستی پس ریشه ی اینکه آقایون بیشتر از خانما به سمت خانم بینا تمایل دارند هم به این موضوع ساده ی روانشناسی برمیگرده که میگه: خانما اصولاً دنبال برابریند, و آقایون دنبال برتری.
چون تا اون جایی که من متوجه شدم که بعید هم میدونم اشتباه باشه, میل آقایون به ازدواج با بینا اَ میل خانما با ازدواج با بینا بیشتره.
پَ همگی بیاییم توصیه های ایمنی که شهروز گفت رو جدی بگیریم و این شعر طنز رو هم اَ خلیل جوادی بخونیم که نکات خوبی توش نهفته هست در مورد اینکه رؤیایی و ایده آلگرا نباشیم.
هیچ میدونین چرا طلاق زیاده؟
چرا شُله پیچای خانواده؟
یه ریشتر م که زندگی بلرزه
همون دقیقه پیچ و مُهره هرزه
باید یه جور باشه مُهره با پیچ
وگرنه کُلّ زندگیت میشه هیچ
خواستی اگه با کسی وصلت کنی
باید یه کم سایزشو دقّت کنی
نگو درستش میکنم سه روزه
خرابترم میشه دلت میسوزه
زنت اگه مثل خودت نباشه
دو روز دیگه تو خونه ی باباشه
چرا میخوای رِزوَه شو تغییر بدی؟
نیومده به طفلکی گیر بدی!
جرا میخوای نوششو نیشش کنی؟
مُهره ی نمره پنجو شیشش کنی؟
تو که خودت سایزتو داری از پیش
برو پی مُهره ی نمره ی شیش
این که میگم نمره ی اخلاقیه
بقیه ی چیزا هنوز باقیه
همّه چی مون از روی خود خواهیه
تصوّ راتمون همش وا هیه
از ته شوش بگیر برو تا جردن
دروغ شده عینهو آب خوردن
رفیقمون توی پی.اچ.دی گیره
میخواد بره دی.اچ.پی هم بگیره(*)
یارو خودش هر کاری خواسته کرده
دنبال دختر نجیب می گرده
میخواد مث هلو رسیده باشه
آفتاب و مهتاب ام ندیده باشه
دختره میدان مانورش کمه
امّا اونم عین خودت آدمه
شاید اونم کسی رو دیده باشه
یکی دو بار دلش تپیده باشه
این چیزا بین آدما ذاتیه
اون که اینارو نداره قاطیه
دختر بیچاره که شکل ماهه
چیکار کنه که قلب تو سیاهه؟
خدا به اون هر چی قشنگی داده
از نظر تو مایه ی فساده
بهش میگی از تو خونه جُم نخور
هر چی بگه میگی صداتو ببُر
تو خونه فُحش و اخم و دادو بیداد
توی خیابونم که گشت ارشاد
باید بری کُلاتو قاضی کنی
یه خورده تمرین ریاضی کنی
دلت میخواد تو هر دقیقه و رُب
هر چی میگی اونم فقط بگه خُب
امّا مهمه خُب چه جوری باشه
از ته دل باشه یا زوری باشه
خُبای کوتاه و کشیده داریم
خُبای بی حال ولهیده داریم
فرق اینا زمین تا آسمونه
آدم باید این چیزارو بدونه
مثل دوتا ردیف توی مثنوی
یه خُب باید بگی یه خُب بشنوی
یه بیت خوب، با دوتا خُب قشنگه
یکی خُبش کم بشه کار می لنگه
تا پسرا بهم نگفتن« چرا»
یه خورده هم برم سر دخترا
بعد چهار سال پشت کنکور
قبول شدی یه جای دور با زور
آخر سر گرفتی با هنّ و هن
لیسانس درّه تپّه از رودهن
نشستی خونه گل لگد می کنی
خواست گارای خوبو رد می کنی
به خاطر اینکه لیسانس داری
بی خودو بی جهت کلاس میذاری
چرا باید تو که لیسانسه مونی؟
از رو کتاب متنو غلط بخونی؟
یه نکته ای میگم که یادت نره
لیسانس خوبه ، ولی سواد بهتره
میگی فلانی که باباش وزیره
روزی هزار دفعه برات می میره
برای سرکار که بابات عوامه
فکرای اینجوری خیال خامه
آخه بابا اونکه باباش وزیره
مگه خُله بیاد تورو بگیره؟
هرجا میری کلّی طلا باهاته
تموم دغدغت النگوهاته
توی طلا فروشیا پلاسی
به این میگن آخر بی کلاسی
میخوای مث عروس قصّه ها شی
کلّ نداشته هاتو داشته باشی
هزار امید و آرزو باهاته
اینا امید نیست، عُقده هاته
شوهر بیچاره که کارمنده
چه میدونه قیمت بنز چنده
فرشای شوهرت که زیر پاته
بِهْ از گلیم پاره ی باباته
صبر اونم یه دفعه ای سر میاد
صدای آژیر خطر در میاد
وقتی ببینه زندگیش سیاهه
چاره ی کار توی دادگاهه
شاااد باااااشید.

راستش به عقیده ی من تجرد اجباری وقتی برای کسی اتفاق افتاد راه حل خاصی براش نمیشه ارائه کرد.
چون طرف همه ی فرصتها رو به هر دلیل از دست داده،
و احتمال پیدا کردن یک شریک نسبتا مناسب هم براش چندان به چشم نمیخوره. پس میمونه اون بخش از جامعه ی خودمون که تا رسیدن به زمان تجرد قطعی هنوز زمان در اختیار دارند و میتونن برای آینده ی خودشون راه حلی مناسب پیدا کنن
باید به فکر آگاه کردن این بخش بود که خودش رو در اوهام بیخود سرگردان نکنه و یه باره از خواب غفلت بیدار نشه که ببینه هیچ انگیزه ای برای ادامه ی زندگی دیگه براش نمونده.

سلام. این که گفتم برای پستهامون مرز تعیین کنیم به این دلیل هست که خیلی وقتها نمیشه چندتا چیز با هم رو به دو گروه خاص یه جا یاد داد. شما درست میگید. باید به یه نوجوان پانزده ساله هم همه ی اینهایی که گفتید رو یاد داد. ولی نه به صورت همزمان در کنار دلداری دادن مجردهای سن بالا. هر چیزی جای خودش. من بارها دیدم مجتبی پست زده و اولش نوشته افراد بالای هجده سال این پست رو نخونن. یعنی این پست مال نوجوانهاست. حالا اگر من سی ساله رفتم خوندمش، دیگه مسئولش خودمم. این پست مال من نبوده و هیچیش هم در مورد من صدق نمیکنه. برعکس اگر نوشته شده بود افراد بالای هجده سال بخونن، کسی که زیر هجده سالش بود و خوند، شاید روزی این پست به دردش بخوره. ولی نه الآن. حد اقلش اینه که تو ذهنش این القا میشه که این حرفا مال آدم بزرگاست و تا بخواد به من برسه کلی وقت دارم که مسیرم رو تغییر بدم که این مشکلات برام پیش نیاد. من موافق آموزش توأمانی که شما تو این پست تقریباً قصدش رو داشتید نیستم. چون هم این مدل یاد دادن خیلی سخته و معمولاً از آب در نمیاد و هم شاید خیلیها قدرت تفکیک این دو مقوله رو از هم نداشته باشن. به خصوص که شما به قول خودتون به خاطر معذوریتهاتون مجبور شدید مبهم بنویسید. این مبهم نویسی شما باعث شد من به این نتیجه برسم که پست شما هیچ آموزشی برای یه دختر پانزده ساله نداره. هیچ جای پست این رو نمیرسونه که دختر نوجوان باید بره دنبال یاد گرفتن آشپزی و خانه داری و مستقل شدن تا بتونه آینده ی بهتری داشته باشه.
احساس من اینه که ما هر دو داریم یه حرف رو میزنیم و اعتقاداتمون تا حد زیادی شبیه به هم هست. منتها شما بیشتر توجهتون به راهکارهای ضربتی هست. ببینید اگر بخوایم اعتیاد رو از بین ببریم باید برنامه ی بلند مدت داشته باشیم. حتی اگر بخوایم یه معتاد رو ترک بدیم باید ذهنیتش رو تغییر بدیم. زمانی ذهنیت یه معتاد تغییر میکنه که خودش بخواد. اگر خواست کمکش میکنیم و ترک میکنه. اگر نخواست دو راه داریم. یا رهاش کنیم به حال خودش، یا حد اقل کمکش کنیم جنس بد مصرف نکنه. یا حد اقل سعی کنیم مدیریتش کنیم. الآن هم وضع همینه. شما اصرار دارید که برای مجردین فعلی کاری کنید. اونهایی که خودشون رو پیدا کردن که مشکلی ندارن. اونهایی هم که به خاطر ازدواج نکردن ناراحتن خیلی رک بگم. یا باید رهاشون کنیم یا باید دنبال مورد ازدواج براشون باشید. به نظر شما اگر یه نفر میخواد ازدواج کنه به هر قیمتی رو میشه کاریش کرد؟ وقتی حاضره زن دوم بشه، وقتی حاضره صیغه بشه، وقتی حاضره حتی دوست دختر طرف باشه و فقط باشه، میشه کاری کرد؟ تنها راهش اینه که سعی کنیم کمکش کنیم که حد اقل بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنه و به خاطر این تفکر افراطیش زندگیشو نابود نکنه. من هم با آقای نظری موافقم. برای مجردین اجباری نمیشه کاری کرد. اگر خودشون تونسته باشن خودشون رو پیدا کنن که هیچ. اگر هم نه، مطمئن باشید که حتی اگر پاش بیفته تمام بهزیستیها رو هم زیر و رو میکنن که یه زوج برای خودشون پیدا کنن و اگر نکنن گوشه گیر میشن. اینجا میرسیم به پست شما. پست شما فقط میتونه یه آرامبخش برای این افراد باشه نه درمان. طرف این پست رو میخونه و یکی دو روزی آروم میشه. ولی دوباره همه چیز برمیگرده سر جای اولش. کسی که ازدواج اوج آرزوهاش باشه با این مطالب کوتاه نمیاد. اوج آرزوهای یه نفر یعنی تمام خواستش از زندگی و شما در مقابل تمام خواسته ی یه نفر از زندگیش هیچ کاری ازتون برنمیاد.

درود دوباره و تشکر بابت حضور مجددتون.
آقای حسینی، من همین الان که مبهم نوشتم و چیز خاصی ننوشتم، دقیقا با همون فردی که به من می فرمایند وضعیت خیلی عوض شده و پذیرش بچه ها خیلی بیشتر شده و جار و جنجال سر هر موضوعی راه نمیندازن، دارم در مورد یه چیزی خارج از موضوع پست بحث می کنم.
شما می فرمایید:
پست می بایست محدوده سنی مشخص می کرد
شما نباید توی پستت به دنبال آموزش توأمان می بودی
شخص آقای حسینی با آموزش توأمان موافق نیستن و معتقدن این روش خوب از آب در نمیاد
شما و دوستان فکر می کنید اصلا واسه گروه مجردانی که به سن تجرد قطعی رسیدن و الان بالاجبار توی این وضعیت هستن، اصلا کاری نمیشه کرد.
پست من جنبه تسکینی داره و نه درمانی
برای کسی که چنانه، از دست محب هیچ کاری بر نمیاد.

خب الان من باید چی بگم؟
الان این دوباره بحث کردن سر حاشیه ها نیست؟ ما که قرار نبوده این جا پست زدن صحیح رو با هم بررسی کنیم. ما اومدیم ببینیم به کسانی که موضوع این پستن چجور میشه کمک کرد. اگه شما معتقدید هیچ کمکی نمیشه کرد، میایید و نظرتونو میگید.
ببینید شهروز خان، شما استاد تصور و تخیل کردن هستید و همه ما یادمونه که از محبوبترین پست های این سایت، پست های شما بود که خودتونو جای انواع و اقسام چیز ها تصور می کردید و از زبون اون چقدر مطالب قشنگی می نوشتید. البته شما مختار، اما خب چی می شد به جای این که ذهنتون رو روی نحوه پست زدن من متمرکز کنید، لحظاتی خودتونو جای یه کسی میزاشتید که الان درگیر تجرد اجباری هست. از زبون اون برامون می گفتید که چطور میشه خودشو به یه زندگی بهتر نزدیک کنه. چجوری میتونه با مشکلش کنار بیاد. پست من ناقص، شاید کامنت شما میتونست خیلی چیز ها رو عوض کنه. وقتی شما میتونید جای یه پیکان باشید، جای یه انسان بودن نباید براتون کار سختی باشه.
آقای حسینی، من رشته شما رو یادم نیست ولی مثلا توی رشته روانشناسی، شما برید بگید من کتاب روانشناسی رشد میخوام. ببینید صد جور کتاب از صد جور نویسنده و مترجم مختلف براتون ردیف نمیکنن؟
خب، پست زدن توی محله هم همینه. این موضوع به نام من سند نخورده که
یا این که من این موضوع رو نسوزوندم که.
دیگران هم میتونن بیان و پست های خیلی بهتر بزنن. راه که بسته نشده. من با فکر و قلم و توانایی خودم اومدم، دیگران هم به روش خودشون.
اگه من میخواستم واسه پستم محدوده مشخص کنم، یکی از حدود باید این می بود که کسانی که به این قضیه باور ندارن، اصلا نیان تو. مثل همون معتادی که خودتون مثال زدید. وقتی من معتقدم واسه یه معتاد هیچ کاری نمیشه کرد، خب دیگه نمیرم دوره های این کارو بگذرونم و درمان گر این بحث بشم.
به هر حال، از این که لطف کردید و علیرغم این که اعتقاد نداشتید برای گروه مورد نظر من میشه کاری کرد، باز به پست سر زدید و نظرات سازنده ای ارائه کردید، ازتون تشکر می کنم.
شاد باشید

تنها چیزی که در حال حاضر به نظر من میرسه اینه که باید امیدوار بود که نسلهای بعدی خودشون رو بیشتر و بهتر بشناسند و در تخیلات واهی گرفتار نشن و راه درستی رو برای ادامه ی زندگیشون پیدا کنند.
من بارها این جمله رو گفتم که یک نابینا در وهله نخست باید خودش خودش رو قبول داشته باشه شرایطش رو با همه ی مشکلاتی که براش به همراه داره بپذیره و نخواد از اون فرار کنه.
در این صورت احتمال داره که بتونه یک موقعیت نسبی قابل قبولی برای خودش ایجاد کنه.
و باز به عقیده ی من عشق چیزی نیست که بشه در یک لحظه خلقش کرد.
عشق رو باید ایجاد کرد.
عشق اگر قرار بود با یک نگاه یا با یک بار دیدن تولید بشه که همه ی آدما درجا عاشق میشدن.
دیدم که دوستان در همین پست میگفتند زندگی بدون عشق هیچ معنایی نداره. درسته؛ اما، عشق رو باید خودمون خلق کنیم.
عشق که قرار نیست از آسمون برامون خلق بشه.
میدونید من یه عقیده ای دارم که نمیدونم چه تعداد از دوستان باهاش موافق یا مخالف هستند.
عشق به نظر من دم دستیترین چیز این دنیاست، باور کنید که عشق اصلا چیز پیچیده و غیر عادی نیست. خیلی دم دستی و ساده هست. باید در کسی بتونید پیداش کنید.
وقتی هم که بهش دست پیدا کردید دیگه برای حفظش کلی هم از خودتون مایه میزارید.
بشرطی که از روی تعقل باشه نه از روی احساس محض.
عشقی که فقط از حس آدم بیرون میاد خیلی زود هم از بین میتونه بره.
کسی که عاشق واقعی بود دیگه معشوقش رو مورد هیچ قضاوتی قرار نمیده، معشوقش هم هیچ ترسی از اینکه رازهای گذشته ی زندگیش رو با عشقش در میون بزاره هیچ ترسی به دل راه نمیده. هیچ کدوم اون یکی رو نمیفریبه و هیچ کدوم نگرانی از این نداره که اگه فردا پیش عشقم شکستم چه باید بکنم.
چون اونا هم رو از همون لحظه که قصد کردن با هم باشن پذیرفتن و به گذشته ی هم دیگه به چشم گرفتن نقطه ضعف نگاه نمیکنن و هم رو مورد هیچ نوع توبیخی بخاطر اعمال گذشتهشون نمیکنند.
وقتی با چنین کسی روبرو شدین شک نکنید که عشقتون رو پیدا کردین.
کسی که میتونید بهش اونقدر اعتماد داشته باشید که بدون ترس از همه ی خطاها و اعمال زشت و زیبای خودتون راحت حرف بزنید اگه عشق شما نیست پس چیه؟
این بود انشای ما و امیدوارم که کلام آخر من هم در این پست باشه.

اگه دوستان حوصله کرده باشن و به این آخرین کامنت ها رسیده باشن، من اومدم که تشکر کنم از همه بزرگ تر ها و کوچیک تر هایی که خوندن و کامنت گذاشتن.
سپاس گزاری کنم از همه اونایی که مرتبط یا غیر مرتبط صحبت کردن.
از کسانی که نقد های سازنده داشتن تشکر کنم.
و در پایان آرزو کنم که به زودی زود، پست هایی رو از مجرد های بزرگ سالی که دیگه در محدوده سنی ازدواج قرار ندارن، توی این سایت ببینیم. دوستانی که اومده باشن تا راز و رمز خوشی و شادکامیشونو به بقیه بگن. اگه دوران افسردگی ای رو گذروندن و بعد با یه تصمیم شجاعانه مسیر زندگیشونو عوض کردن، برای ما تعریف کنن.
شاید ما دور و برمون آقایون مجرد کمتر ببینیم، ولی خانم های مجرد بیشتر هستن و ما در بین اونا کسانی رو می بینیم که واقعا رضایت مندانه زندگی می کنن و خیلی هم خوشبخت به نظر می رسن. پس این جور نیست که این گروه از دوستان محکوم به زندگی همراه با حسرت و افسوس باشن.
متأسفانه من خودم از قدرت رهبری برخوردار نیستم ولی اگه خدا این موهبتو به من داده بود، حتما دوستان مجرد رو جمع می کردم. در هر قالبی که می شد، حتی شده گروه آشپزی، حتی شده گروه مذهبی. فضایی که این گروه بتونن همو پیدا کنن، لمس کنن که توی این دنیا تنها اونا نیستن که این موقعیت رو دارن، از پتانسیل هایی که هر کدوم از بچه ها داشتن برای ارتقا توانمندی ها و مهارت های گروه بهره می بردم، بچه ها رو متشکل می کردم تا برای به دست آوردن فرصت های مختلف اجتماعی و … فعالیت کنن، به سازمان ها و نهاد ها مراجعه کنن و وقت و انرژیشونو به جای این که کنج خونه افسوس بخورن، صرف اهداف گروهی می کردن.
مگه ما همش نمیگیم ما باید توانمندی هامونو به جامعه نشون بدیم تا جامعه ما رو باور کنه؟
پس کجان گروه های دوستان مجرد که نشسته باشن دور هم و غیر ممکن ها رو آموزش دیده باشن و بعدش بیان تو شبکه های اجتماعی و این مهارت ها رو به نمایش بزارن؟
من معتقدم اگه برای یه نابینایی که دوتا دست هم نداره، دنیا به آخر نمیرسه و اون باز با لب هاش خط بریل رو میخونه، برای دوستانی که در سن ازدواج به هر دلیلی نتونستن ازدواج کنن هم دنیا به آخر نرسیده.
برای همه آرزوی شادی و سلامتی دارم اون هم از هر دو نوع سلامتی جسمی و روحی

سلام پست جالب و تقریبا میشه گفت امروزه مبتلا به جوانان جامعه شده. حالا در بین افراد معلول بیشتر است. مجردی اجباری. اگه فرد هدف داشته باشه می تونه اون هدف شو پی بگیره و مجردی زیاد براش مشکل نباشه. مدیریت استرس و عزت نفس و خویشتن دار بودن گزینه های مناسبی هستند که انسان از فشارهای روحی فرار کنه. شاید فرار مناسب نباشه بهتره بگیم اون ها رو کنترل کنه. در مورد بند اولی که توضیح دادید که دهن مردم نمی شه بست بله من خودم همیشه با این توجیه نظرات منفی رو حزم می کنم که من اون چیزی نیستم که مردم درباره من فکر می کنن. چیزی که از روی عدم آگاهی و بی اطلاعی به من نسبت می دن واقعیت نیست و فقط یه نظره. مجرد ماندن اجباری با هدف گذاری در زندگی قابل تحمل است.

سلام و ممنون که نظر خودتونو ابراز کردید و مهم تر این که تجربه ارزشمند خودتونو گفتید.
من هم با انتشار این پست خواستم راه های مقابله با استرس ها و آسیب های ناشی از تجرد اجباری رو با دوستان درمیان بزارم و توی کامنت ها نظرات افرادی که در این زمینه موفق بودن رو بگیرم.
ممنون از حضور گرمتون

دیدگاهتان را بنویسید