خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من، غربت، امشب!

ساعت بین8و9داره تاب می خوره. تازه یعنی تقریبا تازه از کلاس زبان رسیدم. ترکید از بس واسه دفعه بعد تکلیف داد. بعد الکلاس چند نفر دور میزش جمع شده بودن داشتن به0هایی که امشب واسشون زده بود نق می زدن. اگر بخوام برسم باید از همین امشب بچسبم به تکلیف ها. حسش نیست. خستهم به خدا. امیر اگر بفهمه این ترم با چی طرفم کلی خوش به حالش میشه. میمیره بشنوه1کسی بالای دستم هست که بهم زور بگه و تکلیف روی دوشم بذاره و سخت بگیره و به ضرب شمشیر ازم بخوادشون. خداییش این معامله رو باهاش نمی کنم مخصوصا امسال که واسه خاطر روان خودم هم شده حس سخت گرفتن بهش درم نیست. اگر بخواد عوض بشه بدون اینکه من روانم پاک بشه عوض میشه اگر هم تغییر در کارش نباشه من خودم رو خاکستر کنم باز هم تغییری در کار نیست پس بیخیال. خلاصه من امسال گیر بهش نمیدم ولی این عشق می کنه اگر بدونه1کسی قوی تر از خودم به من گیر بده. خیر سرم از طرفدارهای سفت و سختمه. چند روز پیش که بازدید کننده از اداره اومده بود و بحث انتقال از کلاسم غیر مستقیم مطرح شد و البته به جایی هم نرسید، این فوری پرید که عه! من که میرم! لازم شد از کلاس بزنم بیرون و دیگه نفهمیدم چی شد ولی بعدش مخم رو میزد که کجا رفتی و چی شد و کجا می خوایی بری و من میام و و و و و و و و1عالمه دیگه و. به جان خودم5تا از این مدل طرفدارها داشته باشم کلا تضمینم.

کجا بودم؟ آهان تکلیف. واسه1شنبه باید تمامش رو انجام بدم و امشب به جان خودم حسش نیست. عجیب خستهم. خوابم نمیاد فقط خستهم. دلم تکلیف نوشتن نمی خواد. دلم حرف زدن می خواد. حرف هایی که نمیشه بزنم. دلم می خواد تمامش رو کلمه کنم و بگم. به افرادی که نمیشه گفتشون. دلم می خواد بگم هی ببین خره! گوش بده من حرف دارم. به خاطر خدا خفه شو نخند حرف نزن حرصی نشو تعجب نکن مسخره نکن نصیحت هم نده اصلا هیچ غلطی نکن فقط خفه شو اجازه بده من حرف بزنم بعدش هم در برم زرشک به تعبیرت هر تعبیری که از مزخرف گفتن هام می کنی دیگه منتظر نمیشم عوضش کنم فقطبا6برابر سرعت نور در میرم و واسه خالی نبودنه عریضه هم خخخ!

دست خودم نیست1زمان هایی این مدلی میشم. 1زمان هایی دلم حرف زدن می خواد و چه شدید هم می خواد! 1زمان هایی دلم چیزهای وحشتناکی می خواد که در مواقع عادی انجامش هیچ مدلی ازم ساخته نیست.

1زمان هایی دلم هوار می خواد در جایی که به شدت سکوت لازمه. گاهی باید سکوت کرد. تا همیشه. تا ابد. باید نگفت. باید نگهش داشت و روی این جاده روی دوش بردش تا انتها. بردش به ابدیت. به خاک. اما نگفت. 1زمان هایی دلم می خواد چنین نگفتنی های وحشتناکی رو بلند هوار بزنم. چنان بلند که تمام جهان بشنون. وایستم این وسط سرم رو بالا کنم چشم هام رو باز کنم و با تمام نفسم هوار بزنم و…

1زمان هایی دلم سکوت می خواد در جایگاهی که نه جای سکوته و نه زمانش. دلم می خواد تمومش کنم گفتن ها رو. حفظ کردن ها رو. شنیدن ها رو. تأیید کردن ها رو. خندیدن ها و اون نقش مضحک و مضحکِ پذیرفتن ها رو.

1زمان هایی دلم بریدن می خواد. بریدن از همه چیز و همه چیز. تمامِ تمامِ چیزهایی که تشکیلم میدن. تمامِ تمامِ دیروزها، امروزها و مشخصاتی که با هم یکی شدن و شدن پریسا. 1زمان هایی دلم بریدن می خواد از تمامشون.

1زمان هایی دلم پرواز می خواد. بالا، بالا، بالاتر. اون قدر بالا که دیگه دستِ هیچ دیروز و هیچ امروزی بهم نرسه. اونقدر بالا که تیرِ خاطره ها زورش نرسه اونهمه بیاد. اونقدر بالا که خودم رو جا بذارم و از داخلِ این جلدِ کاغذی برم بیرون تا خلاص بشم از سنگینیه تاریک و اعصاب خورد کنش.

1زمان هایی دلم گذشتن می خواد. از همه چیز و همه چیز. از خودم. از دلم. از تمامِ خاطره هام. از تمامِ دفتری که صفحه به صفحهش بهار بود و باطل شد. دلم می خواد1شبی بدونِ اعلام و بدونِ خدانگهدار بدمش دستِ بادِ فراموشی و زمانی که همه خوابن آهسته از بینِ سایه های غفلت رد بشم. غیب بشم. گم بشم برای همیشه. چنان گم بشم که دیگه خودم هم از پسِ پیدا کردنِ خودم بر نیام. دلم می خواد پیش از رفتن به بادِ فراموشی بگم اگر رفتنم ردی داشت، که نداره، اگر بودن هام یادگاری داشتن، که نداشتن، اگر در خاطری خاطره ای ازم به یادگار جا موند، که نموند، آهسته و نامحسوس پاکش کنه.

1زمان هایی دلم رفتن می خواد. به جایی که هیچ جنبنده ای نشناسدم. به جایی که هیچ جنبنده ای رو نشناسم. هیچ اسمی رو ندونم. هیچ خاطره ای از هیچ صدایی، اسمی، دستی در هیچ کجای دلم نباشه. جایی که هیچ خاطره ای از اسمم، صدام، حضورم، در هیچ کجای هیچ ذهنی نباشه.

1زمان هایی دلم می خواد در غربتِ100درصد شناور بشم شاید، شاید بتونم بگم اینجا اوّلشه. همه چیز از اول.

1زمان هایی دلم نبودن می خواد. نبودن در هیچ کجا. در هیچ کدوم از جاهایی که زمانی بودم. با عشق بودم. با تمامِ وجود بودم. با تمامِ دلم بودم!

1زمان هایی دلم غربت در هوای غربت رو می خواد نه این غربتِ تلخه تلخه تلخ در هوای اینهمه آشنا رو!

عجیب حسِ غربت دارم این شب ها! عجیب بیگانگی می کنه نفس هام با این هوای آشنای آشنا. عجیب هوام هوای غربته این شب ها. غربتی تلخه تلخه تلخ، از اون هایی که فقط داخلِ هواهای آشنای آشنا می گیردت. تلخ تر از پایان های تاریک. سیاه تر از شب. سنگین تر از آه های یواشکی. غربت در هوای آشنا عجیب تلخه! کاش ندونی! خیلی تلخه خیلی!

عجیب حسِ غربت گرفتدم این شب های سردِ پاییز، وسطِ این هوای آشنای آشنا که شاید از خیلی خیلی پیش در ناخودآگاهم آگاه شدم که هوای نفس های من نیست! عجیب وسطِ تمامِ نشونه های آشنا حسِ غربت دارم امشب! آخ از امشب!

عجیب حسِ غربت دارم امشب!

(از پریشان نوشت های پریسا)

۵۰ دیدگاه دربارهٔ «من، غربت، امشب!»

وای آخ جون! بازم پریسا اومد! منم دلم اون چیزایی رو که گفتی میخواد همشو. این روزا عجیب با خودم غریبه ام! حس میکنم خودمو نمیشناسم! راستش ۳ ۴ سالی هست دلم میخواد یه هفته برم یه شهری که هیچ کس نباشه. با خودمم هیچ کسو نبرم. هیچ کسو! یه وقتایی خواسته های کوچیک تبدیل میشن به آرزوهای دست نیافتنی. خب دیگه مثل اینکه دیگه نمیدونم دارم دیگه چی میگم میرم که با حرفام سرت رو درد نیارم!
راستی واقعا ببخشید! اینقدر از دیدنت ذوق کردم که یادم رفت سلام کنم! عجیب به حضور مهربونت اینجا خو گرفتم

سلام تینای عزیزه من. ممنونم تیناجان باز سر صبحی از خجالت داغ شدم. خواسته های کوچیک و آرزو های بزرگ! موافقم تینا گاهی این کوچیک ها از بس دست نیافتنی میشن میشن سراب و آرزو و حسابی سنگینی می کنن. تینا گاهی از خستگی میرم اون طرف تر و میشم۱چیزی شبیه دیشبم. این اواخر یواشکی زیاد پیش میاد. گفتم یواشکی چون معمولا شبیه دیشب جار نمی زنمش. نمیگم به هیچ کسی نمیگم. حتی نمی نویسمش اگر هم بنویسم فوری پاکش می کنم. ولی دیشبی رو نشد پاکش کنم. نتونستم. دلم نخواست! می دونم که حسش رو می فهمی. ممنونم که هستی دوست من!
همیشه شاد باشی!

برید کنار پریسا باز قاتی کرده.
سلام پریسا. منم دلم یه چیزایی میخواد. ولی نمیدونم چی چی میخواد. اصلا ولش کن.
پریسا از هر جا و از هر چی که میگذری از محله ی نابینایان اگه بخوای هم نمیتونی بگذری.
چون اینجا خیلیها هستند که با نوشته هات حسابی کیف میکنن. ولی انجام هیچ کاری از انسان بعید نیست.
شاااااد باشی. نه اینطوری.

سلام امین خخخ خودم رو از منظر کامنتت تماشا کردم نمی دونم واسه چی به مدل کج و وجم خندم گرفت و واسه اثباتش هم خخخ! به من لطف داری امین. بقیه که گفتی هم همین طور. ممنونم از همگیتون! ممنونم که هستی.
پاینده باشی!

من، غربت، کوری
چه میشه کرد. امان از دست این کوری که هر چی میکشیم, یا شایدم خیلی چیزایی که میکشیم از دست خود لعنتیشه.
من، غربت، تیم تاک
بیناها چه میکنند؟ کجا میرند؟ و ما کجا؟ و چه میکنیم؟
چرااا این بعدیاشو جدی نمیگیری آخه. وقتی میگم منتظر بعدیاشم, یعنی اینکه پست بعدی رو فرداش بزن دیگه. آفرین که متوجهه حرفم شدی و قطعاً دل هم محلیتو نمیشکنی و روزی یه پست رو حد اقل منتشر میکنی دیگه.!!

وقتی میگم۱بطری بدین من پرت کنم به این واسه چی جدی نمی گیرید آخه! بابا دستم نمی رسه۱بطری خالی بدید دیگه! میگه حد اقل روزی۱پست خداییش این جملهش بطری خالی لازم داره دیگه! نمیشه این مدلی باید خودم برم بطری بردارم بزنم این علی رو بکشمش من امروز بطری به این پرت نکنم کل روزم میره به نفرین خخخ! علی یعنی بیناها شبیه من قلم قاطی نمیشن آیا؟ فقط ما نابیناها این مدلی می زنه به سرمون؟ شکلک کله کج کردم۱طرف مدل متعجب چشم هام تنگ شدن گیج می زنم. علی فکر نکنم ها! به نظرم اون ها هم بین خودشون دیوونه مدل من داشته باشن! خدا حفظت کنه علی که دارم می خندم از دستت! ممنونم از حضورت.
همیشه شاد باشی!

سلام پوریا. خودکشی نه نمی کنم این۱قلم رو ابدا انجامش نمیدم. هم می ترسم ازش، هم بهش معتقد نیستم. جون فقط۱دونه هست هیچ چیزی هر اندازه هم که اذیت کن باشه ارزش نداره به خاطرش خودت رو از زندگی کردن محروم کنی. هر جا در مورد خودکشیِ من شنیدید باورتون نشه بچه ها شایعه هست خخخ! ممنونم که اومدی پوریا.
کامیاب باشی و شاد تا همیشه!

سلام کامبیز. کامبیز به خدا سعی می کنم همیشه سعی می کنم واقعا سعی می کنم. گاهی از دستم در میره. به خدا دست خودم نیست گاهی از دستم در میره. شبیه اون شب. شبیه این شب ها. شبیه همین حالا!
ممنونم که هستی. واقعا ممنونم! از ته دل!
شاد باشی از حالا تا همیشه!

ما بر آنیم که امروز دگر پاچه نگیریم. ضمنا بر آنیم که اگر شما بخواهید مشق های زبانتان را هم برایتان بنویسیم، اما خب این دومی را نتوانستیم توی یک مصراع بچپانیم و همین طوری خام خام گفتیم. در مورد غربت شما هم حس می کنیم یک چیزهایی می فهمیم، ولی وقتی می خواهیم توضیح بدهیم نمی شود.

سلام جناب صالحیه گرامی. خداجونم خخخ! کلا مارک جوهر قلم شما مدلش خنده داره۱جوریه خخخ بله دقیق توصیفش اینه۱جوریه! مشق زبان اوخ یادم رفته بود اینهمه گرفتارشم و دیشب زده بودم بیرون تا نیمه شب و الان هم خوابم آیا؟ شکلک گیج و منگ و نیم خیز ولی ناکام و شکلک وا رفتم از شدت تنبلی و دوباره ولو و حالا بلند میشم و از این چیزها!
ممنون که هستید! حسابی ممنون! راستی من همچنان کلاس زبان دلم می خواد. شکلک نق.
کامیاب باشید و همیشه شاد!

سلام پریسا خانم
وااای تکلیف. من دو سه هفته ای هستش که تنبل شدم و یکی باید بیاد بالا سرم و بهم حسابی تکلیف بده و با خط کش چوبی وایسه بالا سرم که تکالیفمو انجام بدم. تو این دو سه هفته هم انواع یک زمانی ها هم که در متن زیبایتان نوشته بودین تجربه کردم.
ایشالا از این حس و حال و پریشان نویسی ها بیرون بیاین. موفق و پیروز باشید

سلام دوست عزیز. آخ خدا تکلیف هیچ چیش رو انجام ندادم خخخ! خطکش و جبرش. از جبر متنفرم حرصی میشم۱عاملی بهم زور بگه و زورم نرسه بهش. الان قواعد زندگی دارن همین کار رو می کنن و زورم نمی رسه بهشون و یکی از نتیجه هاش میشه این مدل پریشان نوشت ها که اومده اینجا! کاش زورم می رسید! کاش می تونستم! کاش می شد!
ممنونم که هستید!
سبک بار باشید و آرام تا همیشه!

سلام ابراهیم. خدا بگم چیکارت کنه من پدرم در میاد تو واسه چی می خندی؟ بزنم با مداد تکلیفاتم داخل دماغت آیا؟ ای بابا می خنده میگم نخند آخه! تعبیر قشنگی کردی ابراهیم. این روزها همه جا برام شبِ. برای من هم همین طور. خیلی سعی کردم نگم خیلی زیاد ولی عاقبت تحملم برید و هوارم شد این پست که سر و تهش مشخص نیست از بس بی سر و تهه ولی نتونستم شبیه بقیه پریشان نوشت های این روزهام پاکش کنم. این روزها همه جا شبِ! واسه چی این مدلیه؟ من نمی دونم ولی ازش خسته شدم ابراهیم. کاش پاک کردنش دست ما بود! دلم می خواد شب رو پاکش کنم. دلم صبح می خواد ابراهیم! کاش بقیهش رو هم درست بگی و بگذره. یعنی می گذره اما کاش سریع تر بگذره. گاهی بد خسته میشم. کاش تموم بشه!
ممنونم از حضور صمیمیت.
همیشه شاد باشی!

ِِِ راستی یادم رفت
پریسای خبیث آخ نه نه اشتباه شد پریسای خسیس آها حالا شد
من آنه شرلی میخوام نکنه که سارا خانم چند هفتست آنه رو میده دست تو ولی تو غایمش میکنی و به کسی نمیدیش
بدو آنه بیار من آنه میخوااااااآاااااااااامممممممم

آآآآآیی سرم واسه چی جیغ می کشی سرم رفت آخه آنی رو کجا میشه مخفی کنم اصلا کی حال داره این دیوونه رو۱روز نگهش داره من از پس جنون های خودم بر نمیام آنی رو می خوام چیکار؟ نه بابا سارا چیزی بهم نداد آنی احتمالا پیش سارا مونده داره حالش رو می بره. ایشالا سارا رو شبیه خودش دیوونه کنه تا۱عاقل از عاقل های جهان کم بشه و یکی بشه به نفع ما دیوونه ها!

سلام پریسا جان. خیلی وقته که پستاتو میخونم ولی چراغ خاموش. اینبار ایییییینقدر با خط به خطش احساس یکی بودن کردم که دیدم دیگه نمیشه چراغ خاموش بخونمو برم. همیشه عالی مینویسی و اینبار هم مثل همیشه حتی شایدم عالیتر از همیشه بود. لعنت به این پاییز که حال دل آدمو بدجور غلغلک میده. کاش تماااااام چیزایی که گفته بودی دستیافتنی بود. اون هواره رو که هستم حسااااااااابییییییی. اصفهان ی کوه صفه داره که واقعا به درد فریاد زدن و خالی شدن میخوره. البته باید جاهای خلوتشو بلد باشی و بری حسابی لذتشو ببری. بیا تا با هم بریم. بازم منتظر متنای به شدت دلنشینت هستم مراقب دلت باش

سلام دوست عزیز. مایه افتخارمه که این دفعه سکوتت رو شکستی. ممنونم حسابی. اصفهان اومدم ولی اونجا رو خاطرم نیست. شاید واسه اینکه هر دفعه گذرم به اصفهان افتاد در هوای هوار زدن ها نبودم. داشتم می خندیدم. بلند. از ته دل. یادش به خیر! ممنونم از حضور عزیزت و خوشحالم از لطف شکستن سکوتت دوست من.
موفق باشی!

سلام. اول اینکه این نوشته اصلا حس و حال نوشته های قبلی رو نداشت. من همین که شروع میکنم به خوندن میفهمم این رو تو نوشتی ولی اینبار اگه اسمت ندیده بودم متوجه نمیشدم. من دلم همون پریسای شاد میخواد که کودک درونش همیشه فعاله. ولی بهت حق میدم ی وقتایی آدم همین جوری میشه. خود من بار ها اتفاق افتاده که دلم خواسته برم ی جایی که کلا هیچ کس کنارم نباشه. جایی که بتونم کمی آروم و قرار بگیرم و به هیچ کدوم از مشکلاتم فکر نکنم. جایی که بتونم احساس سبک شدن داشته باشم. حتی بعضی وقتا دلم میخواد برا همیشه بخوابم و هیچ وقت خواب نبینم ولی اینجور وقتا تو خواب پریشونی ها بیشتر سراغم میاد.
در هر حال امیدوارم موفق باشی و دوباره از همون متن های مدل خودت برامون بنویسی.

سلام دوست من. چه خبر از زندگی؟ به کامه آیا؟ ایشالا که باشه! از دست این پریشونی ها که گاهی واقعا کولاک می کنن! کودک درونم هم خخخ سلام می رسونه. متأسفانه هنوز بیداره. اگر نبود این مدل وحشتناک نشد ها رو طلب نمی کردم و از شدتش اینجا از این مدل چیزها نمی نوشتم. آدم بزرگ ها می فهمن که۱جاهایی باید سکوت کرد و گذشت و من هنوز این به سرم نرفته و زمان هایی شبیه اون شب داخل نوشتن هام هوار می زنم.
ممنونم که اومدی دوست من!
پیروز باشی!

سلام. گه گاهی دل میره به جاده خاکی و عقل و کل موجودیت رو هم با خودش می بره. گه گاهی از شدت سنگینیه بارهای روی شونه هامون کلا از رفتن متوقف میشیم. گه گاهی، … چه تلخن این گه گاهی ها! چه تلخم من این روزها! کاش تموم بشن!
ممنونم که هستید!
پاینده باشید!

سلاااااااام! خیلی وقط بود نیومده بودم محله! خوب شد اومدماااااا. راسیش وقط نداارم خخ.

دلم حرف زدن می خواد. حرف هایی که نمیشه بزنم. دلم می خواد تمامش رو کلمه کنم و بگم. به افرادی که نمیشه گفتشون.

کاااااااااااااامِلً LikePlusPlus. خخخ. ی‌طوری شده این زمووووووون. کلا زیادی از پاییز خوشم نمیاد، منتها، امسال یه طور دیگه ای هست. امسال نمیدونم بگم دوسش دارم یا ندارم! نمیتونم واقعا! چی بگم آخه؟ کااااااااااش می‌تونستم بگم. کاااااااااااااااش میشد بگم! نمیشه که. منتها با مال تو فرق داره ها. مال من از نوع انتظار هست. از نوعِ… ولش کن.
امیدوارم به آرزوهامون برسیم هَمِگییییییی.

سلام مش علی چه طوری؟ موافقم امسال پاییز۱مدل دیگه هست. دلگیره و سنگین. دلت نمیاد ازش متنفر باشی ولی موافقش هم نیستی. این مدلیه امسال پاییز. علی اکبر عجیب سبک میشه شونه ها بعد از حرف زدن. اما بعدش فقط خدا باید به خیر کنه خخخ واقعا۱چیزهایی گفتنش جنون لازم داره و خدایا بیخیالش! ایشالا انتظار از مدل نگفتی چه مدلیت تموم بشه و به۱پایان مثبت برسه و برسی!
موفق باشی!

خخخخخ خخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ خخخ
یعنی با خوندن پستت خخخخخخ خخخخخ خخخخخ خخخخ خ
یعنی شکلک آخ جوووووون خخخخخخ خخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخ خخخخخخ
یعنی خخخخخ خخخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخ
می دونی چیه؟ خخخخخ خخخخخ خخخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ
رفته بودیم بیرون با بچه ها خخخخخخخ خخخخخخخ خخخخخ خخخخ خخ
بعد یکی مون اون کاری که نباید رو می کنه خخخخخخخخ خخخخخخخ خخخخخ خخخخخ
بعدش دیگه به تو چه خخخخخخخخ خخخخخ خخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخ
بعد اومدم خونه پست تو رو خوندم و کلا دیگه خخخخ خخخخخخ خخخخخ خخخخخخخخ خخخ خخخخخخخ خخخخخخ
اصلا کلا امروز همش تو این فازم خخخخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخ
الفرااااااار
راستی خخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخ

نه این کارش از بطری گذشته باید کلا منفجرش کنم!
من هم با بچه ها زده بودم بیرون و، … کارهای نباید رو لیست کردم حتما انجامشون بدم. عجیب عشقه انجام ممنوعه ها البته به شرط اینکه کسی نفهمه. وایی خدا خخخ! تو هم منفجر باشی چیز یعنی از شادی منفجر باشی دوست من!

۱زمان هایی دلم می خواد این غزل رو بخوابونمش زمین و اون قدر قلقلک بدمش که بلند شدن کلا یادش بره. عمراً دستت نرسه بلا سرم بیاری. مگر اینکه تکنولوژی اون قدر پیشرفت کنه که از داخل اینترنت تمام این ها ملموس باشن که اون زمان هم۱فکری واسه دفع بلا خواهم کرد! و تا اون زمان، خخخ خخخ و خخخ!
همیشه شاد باشی!

یه وقت هایی ،یه زمان هایی ،ای کاش ،چی می شد ،
دلم می خواست ،نباشم ،باشم ،خاطره ،عشق ،نفرت ،
دوست داشتن ،غریب ،آشنا ،

سلام پریسا جان خوبی دوست مجازی مهربان .اگر ما توانایی انتقال در زمان و پاک کردن نا متبوع ها و کنترل ثانیه به ثانیه های زندگیمون رو در دست داشتیم صد البته تا یه وقتی ،یه جایی ،و یه روزی
بهمون خوش می گذشت و خودمون قاضی راضی بودیم و بعد یک نواختی …
دل ،چیزی هستش که همه این امور رو فعلا به دست گرفته و ارباب ایشون هستش و مغز هم نوکر حلقه بگوشش
و جسم ما هم متحرک در این مکان به اون مکان

آه که منم فریاد زدم /نق زدم / گریه کردم / التماس کردم / خدا خدا گفتم / قهر کردم / نضر کردم / خواستم بد بشم / و …

ولی حکمی که صادر شده و اجرایی ،باید گذرانده بشه
و فقط دستُ پا زدن های ماست که رمق مانده در این کالبت شکننده رو میگیره و ضعیف می کنه
و به کلام شیوای دوست خوب و هنرمندمون ریحان خانم که محو شده و هیچ خبری هم ازش نیست!
زندگی همین است و اجبارا باید خو کرد بهش
و غیر آن مرگ اختیاریست که در دستان نا توان من،تو ،و دیگران هست
وگرنه خندیدن نق زدن گریستن و سوختن،و،ساختن
تنها راه چاره هست !!!

خیلی خستم سعی بر شاد بودن دارم ولی حافظه امان نمیدهد …

سلام جناب شادمهر. هم محلیه اینترنتی. حکمی که صادر شد دیگه شد و نمیشه عوضش کرد. کاش این مدلی نبود ولی هست. چه فایده داره توقف کردن هامون روی قبر دیروزها. باید بریم. این ها رو میگم و باز میگم و خودم بهش عمل نمی کنم. دست خودم نیست گاهی ازم بر نمیاد. کاش می شد از ته دل۱بیخیالش به تمامش می گفتم و آخ که چه عشقی می کردم بعدش از آرامش! آرامش! پس کی می رسم به این آرامش خدا!
ممنونم که هستید.
به امید صبح!

سلام و درود بر پریسا بانو
خوبید یا چطورید آیاااا
واااییییبازم که من دیر رسیدم
چه کنم گرفتاریهای روزگار مشغول شدن در گروهم با دوستام در گروه واتسآپیی که دارم البته به عنوان ادمین و غیره تلگرام سروش تیم تاک محله جیبی واتسآپم گروپهای واتسآپی که هستم بماند
خب واااای زبان منم یه روز از دست یه معلم جانی از خود رازی ظالم معذرت میخوام که اینو میگم کودن و … مجبور شدم از زبان فرار کنم و فرار رو از دست این معلم بی صفت به قرار ترجیح بدم حالا مث ……. پشیمونم البته که فایده نداره البته که دیگه گذشته و نباید هم غمش رو خورد و غیره
خدا باید خدا تومان قرض بگیرم بریزم تو شکم این دانشگاه نامرد یعنی میشه یه روز این کابوس دانشگاه تموم بشه به خدا پایان نامه رو بنویسم دیگه سراغ درس تا یه چند سالی نمیرم
بگذریم برو مشغاتو بنویس اینقدم نق نزن که فلانه یا بهمانه بازم زبان صد رحمت به این کتابهای فقهی که پوست منو مث چی کنده باید به یه بدبختی بخونمش
راستی یه کلاس نویسندگی یا زبان هم توی تیم تاک محله دایر کنی من یکی که اولین شاگردشم
به هر حال عمر گران میگذرد خواهی نخواهی سعی بر آن کن که نرود سو به تباهی مطلب دل را طلب از سوی خدا کن وانکه بُوَد رحمت او لا یتناهیی
به هر حال مرسی بابت این پست و ببخشید که سرتون رو درد آوردم
شبتون خوش ایام به کام و خدا نگهدار

سلام احمد آقای وکیل خودمون. هیچ هم نگذشته از هر زمان شروع کنید حسابه. واسه چی دوباره شروع نمی کنید؟ زبان رو میگم. شکلک بدجنسانه دارم اغفالش می کنم که شبیه خودم گرفتار بشه! دانشگاه و پایان نامه و ماجراهاش هم تموم میشن. عاقبت تموم میشن و آخییییش خخخ!
نق هم من باید بزنم آخه من بدون نق اصلا میشه تصور کرد آیا؟ مشق ها رو نوشتم خوندنی ها رو هر مدلی می چرخونم داخل مخم نمیره خدایا چه مدلی بخونمشون آخه! شکلک درموندگی.
کلاس؟ من؟ خخخ خدایی از این مدل هاش ازم بر نمیاد من هرگز مربیِ خوبی نبودم هیچ زمانی هم نمیشم اصلا بدم میاد از اینکه بخوام چیزی رو آموزش بدم چون نمی تونم. از این گذشته، من از زبان اندازه۱چوب کبریت سرم نمیشه از نویسندگی هم همین طور. کاملا راست میگم به خدا. اما اگر کسی کلاسش رو بذاره من شاگرد آخریش میشم. این رو هم راست میگم.
ممنونم که اومدی احمد آقا. حواسم هست که با وجود گرفتاری هات باز زمان بهم دادی و اینجایی. ممنونم! خیلی خیلی زیاد ممنونم!
همیشه شاد باشی!

ضمن درود فراوان و عرض ادب!
خب من پس از یک هفته دوباره اومدم پای این دست و پاگیر نشستم تا روشنش کنم تا ویروس کشی بشه و سری هم به محله ی دوست داشتنی خودمون زدم تا بگم من هنوز هستم و جایی نرفتم بجز اینکه اندروید لعنتی منو اسیر خودش و گروه های واتساپی کرده و از کار و زندگی انداخته
وای بر من که چقدر وحشتناک شدم و نمیدونم که دارم چیکار میکنم
راستی خوب شد که قبل از اندرویدی شدن کمی کامی یاد گرفتم وگرنه هیچوقت یاد نمیگرفتم
چون این اندروید دیوانه دست و پایم را بشدت بسته و نمیگذاره کاری بکنم
حالا هم من از اندروید هیچی بلد نیستم بجز اینکه در گروه های واتساپی بچرخم و دیوانه وار شیطنت کنم و مطالبی که دوست دارم را برای صدها نفر بفرستم و همه را اذیت کنم
مثلا من در حدود سی گروه عضوم و حدود ششصد مخاطب در مخاطبین گوشیم در واتساپ دارم که دیوانه وار براشون مطلب میفرستم و اذیتشون میکنم خخخخخخخخخخخخخخخخخ
حالا خوبیش به اینه که تو اینجا پست میزنی و مینویسی و من که خیلی تنبلم میام کامنت میگذارم و کمی از خودم مینویسم و الفرار خخخخخ
به نظرت کافیه که من هفته ای یه بار به محله سر بزنم و دیگر نیام جوابتو ببینم و خودم هم پست نزنم خخخخ!

سلااام عدسی و وایی بر این اندروید خخخ! ایول خوب جایی رفتی مشغول شدی این اندروید و اون واتساپ حسابی کار دادن دستت! می فهمم من خودم هم تا چند وقت پیش که عضو گروه های واتساپی بودم کلا شب و روز نداشتم. به خودم می گفتم خوب پیام ها رو بعدا می خونم الان گرفتارم ولی مگه می شد؟ گرفتاری و زندگی رو بیخیال پیامه اومده بود باید می خوندم بعدش هم جواب و بعدش هم۱پیام دیگه و خخخ! داستانیه این گروه بازی ایشالا درش بهت حسابی خوش بگذره عدسی! ولی محله۱چیز دیگه هست همون زمان که واتساپی بودم هم این رو همیشه گفتم الان هم میگم. اینجا فقط یکیه هیچ گروهی هم گوش کنه خودمون نمیشه!
خوب کردی که از خودت نوشتی و ممنون که اومدی و ممنون که همچنان هستی!
همیشه شاد باشی و در حال شیطنت های شاد و شاد و شاد باشی!

دیدگاهتان را بنویسید