بسم الله الرحمن الرحیم و سلام!
کارلا سِرنا یک بانوی گردشگر ایتالیایی است که در وی سیاحت در قفقاز به بیماری مبتلا میشود. پس از بهبودی نسبی به پیشنهاد دوستانش راه تهران را در پیش میگیرد. حدود چهار ماه در تهران به گردش میپردازد. سپس از راه قزوین و رشت، ایران را به مقصد قفقاز ترک میگوید و گردش در آنجا را پی میگیرد. وی، همچنین، شرح گردشش در قفقاز را در کتاب دیگری با عنوان سیاحت گرجستان از خود به یادگار گذاشته است. سفرنامه وی با عنوان «آدمها و آیینها در ایران»، معروف به «سفرنامه مادام کارلا سِرنا»، توسط آقای علیاصغر سعیدی به فارسی ترجمه شده است. آنچه در این مطلب ارائه میگردد، خلاصهای گزارشگونه از این کتاب است که آن را برای شرکت در یک مسابقه کتابخوانی آماده کردم. پنداشتم شاید برای آشنایی کلی شما با این کتاب سودمند باشد. ناگفته نماند که هرچند مشاهدات نگارنده کتاب، اطلاعات ارزشمندی را از اوضاع ایران در دوره قاجار به دست میدهد، اما اطلاعاتی که وی از خود به مشاهداتش میافزاید در بسیاری موارد نادرست و گاهی جانبدارانه است. مثل همیشه منتظر نقدها و انتقادهایتان هستم. در ضمن، خوشحال میشوم نظرتان درباره سودمند بودن یا نبودن چنین گزارشهایی از کتابهای گوناگون را نیز بدانم.
گزارش یا خلاصهای از سفرنامه مادام کارلا سِرنا
خانم کارلا سرنا پس از مراجعت از قفقاز در باکو به بیماری مبتلا میشود. پس از بهبود، قصد رفتن به تفلیس دارد. راه آبی بستهاست و راه زمینی بسیار طولانی و طاقتفرسا. به پیشنهاد دوستانش برای گذراندن دوره نقاهت به ایران سفر میکند. به سبب شیوع بیماری مسری خطرناکی در رشت، راه کوهستانی و صعبالعبور مازندران را برمیکزیند.
مسافر اروپایی از راه دریای خزر، پس از توقفی کوتاه در آبشوران، پا به مشهدسر میگذارد. سپس در مسیر بارفروش، میهمان خانه کدخدای پازوار میشود. در بارفروش، کاروانسرایی را برای اقامت برمیگزیند. با میرزاعلیمحمد باب، مؤسس آیین بابیگری و سرانجام وی، و نیز تاریخچه این فرقه در دوران محمدشاه و ناصرالدینشاه آشنا میشود. همراه با قاطرچیها، با گذر از آمل و هراز، کناره رود هراز و کوهپایههای البرز، از دامنه دماوند به سوی تهران فرود میآید. در تمام طول مسیر، به تماشای طبیعت، مردم و چگونگی سفر در ایران میپردازد.
خانم گردشگر از دروازه شمیران، وارد تهران میشود. محله اروپایینشین، میدان توپخانه، دروازه دولت، خیابان منتهی به قصر، میدان مقابل قصر و توپ تاریخی آن، ساختمان وزارت جنگ و نمای بیرونی قصر را مشاهده میکند. به تماشای شهر و چشماندازهای آن، مسجد، خانههای مسکونی، بازار، طبقات گوناگون مردم و معاشرتهای اجتماعی میپردازد. دید و بازدیدها، میهمانیها و پذیراییها، پوشش بانوان و شبهای تهران را از نظر میگذراند.
وی، همچنین، از زندگینامه ناصرالدینشاه، جزئیات نخستین سفرش به اروپا، حاشیهها و پیامدهایش آگاهی مییابد. از اصلاحات شاه همچون تأسیس مشورتخانه، نصب صندوقهای عدالت و مانند اینها، اندوختههای خزانه شاهی، میزبانی اشراف از شاه و سخاوتشان نسبت به وی و نیز خوشگذرانیهای شاهانه در بازار سخن میگوید. با استخاره کردن ایرانیان و بهخصوص استخاره کردن شاه حتی در تصمیمگیریهای مملکتی آشنا میشود. مطالبی درباره دخالت دولتهای روسیه و انگلستان در امور حکومتی ایران درمییابد. از اصلاحات میرزاتقیخان امیرکبیر، شوهرخواهر ناصرالدینشاه، توطئه علیه او و دستور قتلش، ازدواج دوم، سوم و سرانجام چهارم همسر بیوهاش، و همچنین فراز و نشیبهای زندگی یحییخان، آخرین همسر خواهر شاه و التزامش در رکاب ملوکانه مطلع میگردد.
او، در ادامه، چگونگی پیمودن پلههای پیشرفت و ترقی توسط میرزاحسینخان سپهسالار تا رسیدنش به منصب صدارت عظمٰ، سپس عضلش از آن مقام و چندی بعد بازگشتنش به وزارت خارجه و آنگاه وزارت جنگ و نیلش به درجه سپهسالاری اعظم را یادآوری میکند. به دیدار قمرالسلطنه، عمه شاه و همسر میرزاحسینخان میرو، همانجا شام میخورد و در فضایی غیررسمی میرزاحسینخان را ملاقات میکند. در دفتر کار او، کماهمیت بودن مکاتبات اداری را به یاد میآورد. گردشهای شاه به همراه ملتزمانش را به چشم میبیند. درباره تهدید شاه و متهمان احتمالی آن اطلاعاتی به دست میآورد.
بانوی فرنگی با القاب متداول، چگونگی درآمدها و پرداختها در ایران آشنا میشود. از زندانها، وضع زندانیان و انواع شکنجهها و کیفرهای دلخراش دیدن میکند. از پضعیت طبابت در کشور، معالجههای خرافی، ورود پزشکان اروپایی و نیز واکسن آبله به ایران، تأسیس مریضخانه نظامی و سودجویی صاحبمنصبان از چنین نهادهایی آگاهی مییابد. درباره کشف نخستین معدن طلای ایران در زنجان، دستاندازی شاه بر آن، دعوت معدنشناسی آلمانی برای یافتن محل اصلی معدن و سرانجام خیالی از آب درآمدن معدن مطالبی میشنود. مراسم غسل و کفن محمدناصرخان ظهیرالدوله، تشییع و تدفین جنازه، تعزیت بازماندگان، تسلیت میهمانان و سرانجام انتقال نعش برای دفن نهایی به مشهد در قالب یک قافله زیارتی را نظاره میکند. از مقبره قاجار در جوار آرامگاه عبدالعظیم حسنی و تشرفهای شاه به آنجا مطلع میگردد.
مادام کارلا سرنا مرام و مسلک درویشان را جالب میداند و گاهی آنان را فریبکار میخواند. با سرگذشت یک گردشگر درویشمآب فرانسوی آشنا میشود. در خانه شاهزادهای استحمام طولانیمدت و گروهی بانوان اعیان با همه آدابش را نظاره میکند. کیفیت روزنامهنگاری در عصر قاجار را میشناسد. مراسم تعزیه و عزاداری محرم در تکیه دولت و دیگر تکایا و مکانها را تماشایی مییابد. درباره منشأ تعزیه اطلاعاتی به دست میآورد و به دعوت خانواده سلطنتی در تکیه دولت در کنار انیسالدوله، همسر سوگلی شاه، به نظاره پردهای از آن مینشیند. ماجرای اسلام آوردن یک مرد مسیحی فرانسوی با هدف رسیدن به معشوقه مسلمانش را میشنود. با هیئتهای مذهبی مسیحی و فعالیتهای بشردوستانه و تبلیغاتی آنان آشنا میشود. از سهلانگاری، بیمسؤولیتی، خوشگذرانی و نیرنگبازی اعضای سفارتخانههای بیگانه آگاهی مییابد.
او، همچنین، از احداث و افتتاح نخستین راه شوسه کشور، شکارگاه سلطنتی دوشالتپه، امارت کلاهفرنگی، باغوحش شاهی، کاخهای ییلاقی چون قصر قاجار، عشرتآباد، نگارستان، سلطنتآباد و نیاوران، محل سفارتخانههای کشورهای بیگانه و منطقه خوشآب و هوای شمیران مطلع میگردد. به ری میرود و به تماشای ویرانههای تاریخی آن، حرم عبدالعظیم حسنی، چشمانداز کوه دماوند و گورستان گبرها میپردازد. برای حضور در جشن عید نوروز و مراسم شاهی «سلام» قدم به کاخ گلستان میگذارد. شادمانی همگانی مردم و مراسم آتشبازی در خیابانهای تهران را مشاهده میکند. از عروسی مجلل و افسانهای سالها پیشتر عصمتالدوله، دومین دختر ناصرالدینشاه، خاطرهها میشنود و به دعوت او برای میهمانی، صرف ناهار و عصرانه، بازدید از کاخ و دورهمی شبانه به قصرش میرود. در آنجا به درخواست شاهزادهخانم آواز میخواند، مورد تشویق بانوان حاضر قرار میگیرد و سپس خودش را برای آرایش به شاهدخت میسپارد.
گردشگر اروپایی، سرانجام، پس از چهار ماه اقامت در تهران، برای عزیمت بجای مسیر تبریز، بهسبب مسافرت شاه به اروپا از طریق این شهر، جاده رشت را در پیش میگیرد. با کاروانی به چارواداری عربهای سنیمذهب، با جواهرفروش ارمنی شاه همسفر میشود. یک شب را در کاروانسرایی، شب دیگر را در خانه کدخدای کردان و شبی را هم در خانه مردی روستایی استراحت میکند. ضمن درنگ کوتاهی در قزوین، با بناهای قدیمی و مذهبی و نیز محصولات کشاورزی آنجا آشنا میگردد. به میهمانی حاکم قزوین میرود و متوجه مطالبی درباره چگونگی عضل و نصب حاکمان ایالات و نواحی میشود.
وی، در دنباله سفر، با گذشتن از راهی صعبالعبور و پس از توقفهایی در دهکده گلگنبد و چاپارخانه پاچنار به روستای منجیل میرسد. از تماشای چشماندازهای طبیعی، جنگلهای زیتون، باغهای سرسبز و رودخانه سفیدرود لذت میبرد. در رودبار به یک جشن عروسی در خانه ملایی میرود. حمله ببر به آشپز کاروان و نجات یافتنش به کمک کاروانیان را مشاهده میکند. با پشت سر گذاشتن رستمآباد، کهدم و سنگر، پا به رشت میگذارد. در تشریفات خلعتپوشانی حاکم رشت حضور مییابد. به دعوت قنسول انگلستان برای چند روز در خانه وی اقامت میگزیند. از شیوع تاعون در سال گذشته مطالبی میشنود و خود را با تماشای جنگل، مکتبخانهها، تکیهها، بازار، سبک معماری خانهها، فعالیتهای اقتصادی، صنایع دستی و روابط مردم سرگرم میسازد. عمه ناصرالدینشاه، زینتالملوک را ملاقات میکند.
این بانوی مسافر، سپس، رشت را با بدرقه پسر قنسول و چند تن دیگر ترک میگوید. در پیربازار، تلاش قایقرانان برای تصاهب مسافر و بار را میبیند. با قایقی راهی انزلی میشود و توقف چندروزه در آنجا به او فرصت تماشای پیرامونش را میدهد. افسانهها و داستانهایی واقعی میشنود و کوشش جاشوان در تعمیر و مرتبسازی کشتی را مشاهده میکند. پس از حدود چهل روز معطلی به سبب این و آن، سرانجام با یک کشتی تجارتی کوچک به آستارا میرود و اینچنین سفرش به ایران را پایان میدهد.
در پناه یکتای هستیبخش!
«علاء الدین»
۱۰ دیدگاه دربارهٔ «آلاچیق (۲): گزارشی از کتاب «آدمها و آیینها در ایران»»
سلام.
من قبلا هم در مورد این کتاب تو همون اطلاعرسانی گفتم که این نوع خلاصه نویسی اصولا به کتاب و اطلاعات بیشماری که در کتاب مورد بحث وجود داره لطمه میزنه.
هزاران اطلاعات متفاوت در این کتاب اومده که اگر کسی بخواد اون رو تلخیص بکنه الزاما بهتره که دست کم ده صفحه ای فضا رو اختصاص بده و در دو یا سه صفحه این همه اطلاعات رو نمیشه جا داد.
کسی که خود کتاب رو نخونده و فقط قراره با خوندن خلاصه ی کتاب ذهنش رو بر روی مطالب این خلاصه متمرکز کنه از خوندن این همه اطلاعاتی که فقط در یک جمله در مورد هر کدومشون بیان شده، دچار سر در گمی میشه.
اما کار شما روی هم رفته در مورد این کتاب بنظر من با همه ی اشکالاتی که گفتم خوب بود و اگر من بجای دوستان بودم این نوشته رو به عنوان برنده میپذیرفتم
سلام!
با نظر شما تا اندازهای موافقم که کتابی با این حجم اطلاعات شاید چندان مناسب تلخیص در این سطح از محدودیت کمی نباشد. اگر قرار بود به منظوری جز این مسابقه آن را تنظیم بکنم، احتمالاً حجمی بیش از دو یا سه برابر حجم کنونی را به خود اختصاص میداد. من در زمره همان کسانی بودم که متنشان به نشانی نادرست فرستاده شد و از آن مسابقه جا ماندند. بههرحال، از شما متشکرم.
با سلام خدمت شما دوست بزرگوار من برای دومین بار این متن رو با دقت خوندم و واقعا لذت بردم واقعا خلاصه و گزارش کاملی از این کتاب بود و مشخصه که برای نوشتن این متن وقت زیادی صرف شده من که شخصا نتونستم به این خوبی بنویسم ولی این متن رو که خوندم بسیار لذت بردم از نوع خلاصه نویسیتون و قطعا اگر این متن به دستشون میرسید بدون تردید یکی از متنهای برنده اعلام میشد. من هم با آقای نظری موافقم این کتاب موضوعش جوری بود که برای خلاصه کردنش در حد چند کارکتر یا کلمه محدود خیلی سخت هست و درواقع در حق مطلب کتاب اجحاف زیادی میشه و بنظرم برای خلاصه نویسی، کتابهای از این دست حداقل انتخاب نشن بهتر هست.
سلام!
از لطف شما متشکرم. بسیار علاقهمند بودم کار برندگان را هم بخوانم یا بشنوم که برگزارکنندگان آنها را ارائه نکردند.
سلام علادین خیلی عالی خلاصه کرده اید من البته این کتاب را خوانده ام اما فقط برای تشکر آمدم موفق باشید
سلام و سپاس!
سلام من این کتاب رو نخوندم بخاطر همین جز تشکر نظری ندارم
شاد باشید
سلام!
خوندن سفرنامهها اطلاعات خوبی از دوره خودشون به دست میدند. بهویژه امثال شما که دستی هم در نویسندگی دارید، خوبه که به مطالعه چنین آثاری بپردازید.
سلام تشکر خیلی عالی بود زحمت کشیدید مرسی
سلام و تشکر از حضورتون.