خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از ضرر دیگران به سود خودم استفاده کنم؟

بیایید به راه حل های خوب فکر کنیم. راه حل های مطلوب. راه حل هایی که حتما قرار نیست با راه حل های افراد بینا متفاوت باشه. راه حل هایی مشترک که چون خیلی از مردم رعایتشون نمی کنند، رعایت کردنشون توسط ما میتونه خیلی به نفع ما باشه. تا حالا دقت کردید میشه از این زاویه به قضیه نگاه کرد که مثلا اگه شما رتبه آوردی توی کنکور یا یه آزمون یا مصاحبه ی ورودی، حتما به خاطر خیلی خیلی زرنگ بودن تو نبوده، میتونسته به خاطر خنگتر بودن و تنبلتر بودن دیگران بوده باشه که نمره ی مکتسبه ی تو واست یه رتبه ی خوب رو باعث شده. حالا هرچی هم که صغری کبری بچینی که من دلم میخواد مثل افراد عادی باشم و نمیخوام کمبود دیگران بشه نقطه ی قوت من، بازم به جایی نمی رسی و عقب خواهی موند. میدونی چرا؟ چون همون افراد عادی ای که تو ازشون دم می زنی و خودتو جزو اونا نمیدونی، اونا هم دارن از همین قاعده برای بردن بازی استفاده می کنن. منتها مشکل اینجاست که تو خبر نداری این اتفاق داره می افته.

بازی برد برد هیچ وقت وجود نداشته و هرکی بهت اینو میگه مطمئن باش دروغ میگه. بذار واست یه مثال واقعی بزنم تا روشنتر بشی. یه بازاری هست به اسم فارِکس یا تبادل ارز های مختلف. مثلا معاوضه ی دلار با پوند یا ین با یورو و جفت هایی از ترکیب این ها. توی اون بازار، اگه زرنگ باشی به خاطر تفاوت قیمت ارز ها که همیشه در نوسانه سود می کنی. مثلا ین رو ارزون می خری گرون می فروشی. یا هر ارز دیگه ای رو. ولی میدونستی این سود کردن تو به قیمت ضرر کردن یک یا چند نفر تموم میشه؟ افرادی که تجربه ی کمی در این بازار دارند و اشتباهی یه ارز رو گرون می خرند و ارزون می فروشند. یا حتی افرادی که تجربه ی خیلی خوبی توی بازار ارز دارند ولی به هر دلیلی پیشبینی هاشون اون لحظه اشتباه از آب در میاد. اگه این ها ضرر نکنند، تو هم سود نمی کنی. تازه جالبتر اینه. هر وقت توی این بازار ضرر کردی، خوشحال باش چون باعث شدی یک یا چند نفر که نمی شناسی سود کنن.

حالا این مسئله توی زندگی روزمره هم صدق می کنه. مثلا در یه پدر یا مادر خوب بودن برای فرزندمون و برای یه همسر خوب بودن میتونیم راه حل های جالبی که بین ما و افراد بینا مشترکه رو پیاده کنیم تا علاوه بر اینکه مورد اقبال همسر و فرزندمون قرار می گیریم، به خودمونم بیشتر خوش بگذره و نسبت به خودمون حس باحالتری داشته باشیم. اینطوری ما سود می کنیم و اون هایی که این کارا رو به هر دلیلی نمی کنن ضرر می کنن. بیایید از فضای مجازی و رادیو تلویزیون بیشتر فاصله بگیریم و در عوض بیشتر با اعضای خانواده وقت بگذرونیم. بریم پارک. بریم شهر بازی. بریم سینما. بریم رستوران. بریم کوهنوردی. بریم آبشار و سد. بریم یه جا توی طبیعت ناهار یا شام بخوریم. بیایید مهارت هایی که قراره همسر یا فرزندمون از کسی دیگه یاد بگیرن رو از قبل یاد بگیریم تا این ما باشیم که خیلی از مهارت ها رو یادشون میدیم. زشت نیست که نه تنها تو به عنوان یه فرد نابینا نمیتونی بستن بند کفش رو یاد بچه ات بدی، خودتم نمیتونی بند کفشت رو ببندی؟ زشت نیست نه تنها به عنوان یه فرد نابینا نمیتونی واکس زدن رو یاد بچه بدی، خودتم برای واکس زدن کفشت نیاز به کمک این و اون داشته باشی؟ غیر از با هم بودن و قدرت آموزش به خانواده، راه حل های دیگه ای هم هستند که به برجسته شدن و مورد علاقه شدن ما در خانواده و جمع دوستان و همسالان کمک می کنه. بگردید و اونا رو از اینترنت پیدا یا از ذهن خودتون کشف کنید. مثلا اگه شما خلاقیت داشته باشید و شغلی با درآمد مطلوب داشته باشید، بخواهید یا نخواهید، پولی که شما خرج می کنید به شما قدرت و شخصیت متفاوتی میده. وقتی شما به عنوان یه نابینا نمرات درسیتون مطلوب باشه، بین همه یه حس خاص در مورد شما ایجاد میشه. این ها و ده ها راه حل مشابه و مشترک دیگه هستند که کافیه پیاده کنید تا حس عادی بودن بیش از پیش به شما دست بده و شما زبانزد خاص و عام بشید.

هیچ دقت کردی وقتی با اقوامت میری شهر بازی، کی داره ضرر می کنه؟ دقیقا. اونی که توی شهر بازی نشسته منتظره به شما سرویس بده، اون کنار زن و بچه اش نیست و داره وقتشو صرف می کنه تا شما سود کنی. همیشه سود ما در گرو ضرر دیگرانه و سود دیگران در گرو ضرر ماست. حواستون به این قانون کثیف بیشتر جمع باشه. شما نمیتونی در آن واحد از همه چیز بهره‌مند باشی. وقتی نشستی، لذت ایستادن رو از دست میدی و وقتی ایستادی، لذت نشستن رو. وقتی تشنه میشی، لذت سیراب بودن رو از دست میدی و وقتی سیراب میشی، لذت تشنگی رو. وقتی ساکتی، لذت حرف زدن رو از دست میدی و وقتی حرف می زنی، لذت سکوت رو. می بینی؟ همیشه همه چی یه سمتش برده یه سمتش باخت. یه سمتش سوده یه سمتش ضرر.

 

۱۴ دیدگاه دربارهٔ «از ضرر دیگران به سود خودم استفاده کنم؟»

بخوایم یا نخوایم تفاوتهایی وجود داره. و زیاد هم هستن تفاوتهای بین بینا و نابیناها. خادمی من فک میکنم یه نابینا وقتی موفقه که نابینای موفقی باشه نه اینکه سعی کنه خودش رو به بیناها و رفتاراشون نزدیک کنه. نابیناها بخاطر شرایطشون یک سری از حسهاشون خیلی قویتر از بیناهاست. که باید اون حسها را روش کار کنند و حسابی قویترش کنند. تا شاخص باشند و ویژه. ببین توی نابینا هر چقدرم سعی کنی بینا بازی در بیاری بازم یه بینا نیستی و نقص داری. ولی وقتی خودت باشی و در نوع خودت بهترین باشی از خیلی از بیناها بهتر و بالاتری.
یه کتابه که فردا تمومش میکنم ولی نمیدونم کی روی سایت برلین قرار میگیره ولی توصیه میکنم بخونیش. از چشم نابینایان. دنی دیدرو. گرت هوفمان. آندره ژید. مترجم آقای آبادی. بخونش بدردت میخوره

کتابو که حتما میخونمش ولی اتفاقا مشکل منم همینه که چرا اسم عادی بودن رو بینابازی بذاریم؟
به نظرم ما باید سعی کنیم کار هایی که شما با چشم انجام میدید و ما به دلیل نابینا بودن نمیتونیم با چشم انجام بدیم رو با ترفند های جایگزین انجام بدیم. نه که وانمود کنیم بیناییم، بلکه نشون بدیم عادی هستیم. بینابازی با عادی بودن خیلی فرقشه و منم بر همین باورم.
بازم مرسی بابت کتاب. واقعا خوندن داره. اونم با صدای خودت!

میخوای یه کاری بکنم هر دومون ضرر کنیم مجی؟
الآن هر دومون مریضیم، من سرما خوردم و تو آبله داری، حالا، منی که سرما خوردم با کامنت دادن خودمو اذیت میکنم
تو هم که آبله داری با جواب دادن اذیت میشی.
یه ضرر متقابل، نظرت چیه؟

سلام من با دیدن پست شما یاد یک جمله افتادم از دکتر شریعتی
فکر کنم مفید باشه
تا وقتی فکر میکنیم برای این که خودمون سود کنیم
باید دیگران زرر کنند
تا وقتی فکر میکنیم
زمانی پولدار میشیم که یکی فقیر بشه اصلا به هیچ جا نمیرسیم
منابع برای زندگی کردن به اندازه ی کافی هست
فقط مشکل اینجاست بعضی ها بیش از سحمشون بر میدارند و حق دیگران را ضایع میکنند
این هم جمله ی دکتر شریعتی

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست .
همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود .
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن .
با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی .
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری
موفق باشید

ببین همه ی اینایی که گفتی با یه قضیه ای به هم میریزه. اگه همه به اندازه ی هم دیگه داشته باشیم، و نیازی نداشته باشیم که توسط دیگری برطرف بشه، جهان از حرکت می ایسته و برای اینکه این اتفاق نیفته، مجبوریم تلاش کنیم و نقش هایی رو توی هستی به عهده بگیریم. عده ای کمتر و عده ای بیشتر. که دوباره نتیجه اش میشه همین وضعیتی که الان توشیم.

سلام!
نمیشه انکار کرد که جهان مجموعه‌ای از داد و ستدهاست. یا به عبارت دیگه، مجموعه‌ای از سودها و ضررها. باید برای به دست آوردن هر چیزی حاضر باشی یه چیز دیگه رو از دست بدی. حالا مهم اینه که چیزی که به دست میاری از چیزی که از دست میدی با ارزش‌تر باشه.
در ضمن موافقم که باید عادی باشیم نه بینا مسلک.

دیدگاهتان را بنویسید