روزگاری سهراب نوشت:
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.
از آن پس همه خواندند و نوشتند، گفتند و شنیدند که سهراب گفته است “چشمها را باید شست جور دیگر باید دید”. اما چه کسی جور دیگر دید؟
از خانه میروم بیرون، وارد کوچه و خیابان میشوم، به اینجا میگویند: جامعه. جامعه که من را میبیند، گویی با یک موجود عجیب و متفاوت روبرو میشود، یادش میآید، دیدن من چقدر دردناک است. ولی من که نماد دردهای او نیستم.
معلولیت، من را به محدودیتهایی میرساند، گاهی سرعت کاری را نسبت به دیگران کندتر میکند یا سختتر، اما غیر ممکن نه؛ و دیگران این کندی عمل من را به حساب ناتوانی محض یعنی سادهترین راه ممکن برای کنار گذاشتنم میدانند.
معلولیت، محدودیت میآورد. با این حرف تو کاملا موافق هستم، اما میدانی بسیاری از این محدودیتها ناشی از نگاه نادرست و محدود توست. من را ناتوان میبینی و با سعی هرچه تمامتر این باور غلط را به خود تلقین میکنی. اگر کمی از محدودیت نگاه تو نسبت به من کم میشد، جاده رفتن من اینقدر خاکی و پست نبود. با این حال پر توان در بزرگراههای علم و عمل میتازم. گاهی کسی پیدا میشود و من را میبیند، اما از همان درصدهای کمش هم در سطوحی پایینتر و بیشتر با نگاهی مشکوک با حرفهایی شعارگونه که تنها رد پایی از من در راه باقی میگذارد. امروز زمان دیگری است و زمان تشویقها و تمجیدهای بیمعنا گذشته است. باید دانست که همه معلولیتهایی دارند که گاهی آشکار و گاهی پنهان است و مراقب بود که ناآگاهی ما را به مسیری اشتباه سوق ندهد.
دیگر زمان داستانهای گدایی و فالفروشی برای نابینایان گذشته است. تو که خود را امروز متمدن میدانی پس بدان این نقشهای کاذب و زشت را به یک انسان با هر نوع ویژگی نباید منتسب کرد. این برای آنهایی است که در جایگاهی پست قرار گرفتهاند؛ و نابینایی هیچ از ارزش انسانی کسی نمیکاهد.
ترحم جز اینکه راهی به خطا رفتن است و ایجاد نوعی احساس منفی و نامتعارف، معنی دیگری ندارد.
چشم را گفتهاند سلطان بدن است، کارش دیدن است، نه اشک ریختن، آن هم بیدلیل. اگر میتوانست به خوبی ببیند، دیگر بیهوده اشکهایش روان نمیشد و فرهنگی نادرست و اشتباه را همواره پابرجا نگاه نمیداشت. وقتی تو من را میبینی، به جای اشک ریختن و حس نادرستی که منتقل میکنی با من همراه شو و کمک کن تا آنچه بنظرت مغایر عرف اجتماعی است، را به من بیاموزی، تا من خموده نباشم، درست حرف بزنم، درست غذا بخورم، با دیگران به راحتی برخورد کنم و هر چیزی که در نظر تو میتواند من را مانند تو کند به من یاد بده نه اینکه با یک تاسف خشک و بیهوده من را با همان نادانستههایم باقی بگذاری. اجتماع یک کلاس درس است نه فقط جایی برای گذر از دیدههای امروز و فردای ما. وقتی من را ببینی مطمین باش که میتوانیم در یک دایرهای از زندگی با هم همراه شویم. دوست من شعارها، حسرتها، ترحمها و نگاه محدود را کنار بگذار، تا دنیای خودت هم بزرگتر شود و دنیای بزرگ من را به خوبی ببینی. در سایه دیدن است که به آگاهی میرسیم.
کلید قفس من، در دست نگاه زیبای توست. این قفس برای بالهای بزرگ من خیلی کوچک است. بیا و همت کن و میلههای این قفس کوچک را یکی یکی بشکن و راهی برای آسودگی فکرهایمان باز کن.
با مادرم برای خرید به مغازهای رفته بودم، بلند گفت: خانم دخترتان نابیناست؟
دو نفر داشتند با مادرم آهسته میگفتند، مشکل من چیست و راجع به نابینایی من میپرسیدند.
استادی برای آشناییش با نحوه درس خواندن من و استفاده از دیکشنری میپرسید، وقتی یکی از دانشجویان گفت: استاد برایش دست بزنیم، گفت: دست زدن ندارد، وظیفهاش است.
استادی بعد از خواندن هر جمله من میگفت: آفرین. بچهها برایش دست بزنید.
داشتم غذا میخوردم، خانمی گفت: از کجا میفهمی قاشقت پر است که قاشق را به دهان نزدیک میکنی!
رفته بودم مهمانی و چلو کباب میخوردم، همه کبابها ریز ریز شده بودند، پرسیدم چرا به این شکل است؟ گفت: من برایت خرد کردهام.
خانمی در خیابان من را دید بوسید و خواست برای خرید کتاب به من پولی بدهد، اگرچه قبول نکردم، ولی ترحمی از ایشان ندیدم.
آقایی من را در خیابان دید گفت: کجا میروی؟ بنشین در خانه این کلاسها چه سودی برایت دارند؟
کودکی میگفت: خاله تو که نمیبینی، ولی خوب و صاف راه میروی، بههیچ جا هم نمیخوری. پس چرا توی فیلمها همه نابیناها اینقدر کج و کوله حرکت میکنند.
زنی در راه با من همراه شد و در این همراهی درد دل هم میکرد و از بدیهای زمانه میگفت.
زنی که قبلا کارمند بهزیستی بوده، با من همراه شد و از خاطره یاد دادن خط بریل به بچه برادرش برای تقلب کردن میگفت، کارش درست نبود، اما حس همراهیش شوخ بود، نه یک حس منفی!
در کلاس خانمی پرسید: اشکالی ندارد درباره مشکلتان با شما صحبت کنم.
در کلاس خانمی دایم دور و بر من میچرخید، مهربانیهایش لوس بود، تهوعآور بود.
کسی در راه به من پول داد، حس تحقیر به معنای واقعی!
همیشه باید خودم را به دیگران ثابت کنم و این خستهکننده است.
و نهایتا اینکه باور هم نمیکنند و نکردهاند.
تنها آرزوی خوب برای من و امثال من: خدا شفا بدهد.
هیچ جنبهای از زندگی را قرار نیست، برایمان حتی آرزو کنند.
۵۴ دیدگاه دربارهٔ «دیدگاه امروز جامعه من»
درود
واقعیات تلخ و رکی رو که اینجا خوندم، کمتر جایی خوندم.
درود متاسفانه این تلخیها هست اما نمی دانم تا کی و کجا و ممنون از شما
گاهی با خودت مدت ها کلنجار میری که یک چیزهایی بنویسی و بعد، یه نفر میاد و به زیباترین و کامل ترین وجهی بیانشون می کنه. این طور مواقع فقط می تونی واسه اون یه نفر دست بزنی و بهترین ها رو واسش آرزو کنی.
سلام خیلی ممنون از نظر لطفتون و آرزوی موفقیت برای شما
سلام. آنچه نوشتید واقعیت بود. اما این نوشته را معمولا بچه های نابینا میخانند.
و افراد بینا که باید در تفکرات و رفتارشان نسبت به ما تغییر دهند از این حرفها خبر ندارند.
سلام بله معمولا بیشتر موافقم با شما ولی من برای افراد بینا هم این متن را ارسال کردم امیدوارم کمی موثر باشد موفق باشید
سلام واقعا زیبا و درست و شکیل بود.
سلام ممنون از شما
سلام
عالی بود حقیقت حقیقت و باز هم حقیقت
میتونم ازتون اجازه بگیرم که این متن رو به اسم خود شما تو یه فضایی که اکثریت بینا هستن منتشر کنم؟
سلام بله حقیقتی تلخ
متشکرم از نظرتون و اگر دوست داشتید می تونید برای دیگران ارسال کنید موفق باشید
خوشحالم که این متن زیبا و تامل برانگیز رو با ما به اشتراک گذاشتید.
نوشتن و انتشار چنین مطالبی در فضای مجازی، شاید، شاید در حال حاضر یکی از معدود ترین گزینه های ما برای فرهنگ سازی به حساب بیاد.
درود بر شما
بنظر من نوشتن بهترین راه فرهنگسازیست
بسیار ممنون و موفق باشید
سلام. منم میتونم اجازه بگیرم منتشر کنم بنام شما؟
سلام. تا می تونید منتشر کنید در کانالها و گروههای بینایی. فکر کنم صد در صد موافق باشند
من منتظر اجازه ایشون هستم
سلام آقای بهرامی کاملا درست می فرمایید
سپاس از شما
سلام
بله اگر مایل هستید
سلام و دست و جیغ و هورااااااا
آفرین بر شما و خوب کاری کردید متن تان را منتشر نمودید. مطمئن بودم حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. توصیف جمله های تکراری که هر روز می شنویم خیلی خوش جا بود و امیدوارم این متن دست به دست در خیلی از گروهها و کانالهای بینایی منتشر شود. آنقدر فوروارد شود که عده ای به فکر روند. موفق و پیروز باشید. راستی من منتظرمااااا. خخخخخ
خخخ حتما به زودی حتما
سلام ممنونم حرف دل خیلی از افراد معلول رو زدین
سلام حرف دل همه ماست ممنونم
هرچی و دقیقا هرچی می خواستم بگم، هرچی که دلم می خواست بگم، و هرچی که نمی دونستم چه مدلی باید بگم رو شما گفتی. فقط تشویق و لایکش مونده که از ته دل و با تمام وجود تقدیم می کنم.
موفق باشی!
سلام مرسی از لطفتون
و هزاران لایک بر شماموفق باشید پریسا جان
سلام.
حرف دل ما ها رو به نحو احسن زدید لایک بر شما.
درود
ممنونم
خوشحالم که تونستم خوب بنویسم اگرچه از تلخیهاست
درود. و چه بسی بسیار زیبا و شیوا نوشتی.
این اگه پخش بشه تو فضاهای عمومیتری خیلی بهتره. مرسی. منتظر پستهای قشنگ بعدی هم هستیم.
سلام از شما متشکرم
و البته که فضای مجازی در انتشار این قبیل نوشته ها کمک بزرگیست
موفق و پیروز باشید
درود بر شما. عالی و بسیار بسیار زیبا
لایک
سلام و سپاس فراوان
نیره خودمونی؟
بفکر فرو رفتم. خیلی فرو رفتم. تا تهش رفتم. خخخخ. ولی منم معلولیت دارم تالا لو نداده بودم. خخخخخخخخ. من بطرز فاجعه باری گیجم. عصری مادر رفتند نماز بخونند و گفتند دختر حواست به برنج باشه وا نره. یکساعت بعد با صدای جیغشون بخودم اومدم که دخترِ خر برنجا کته شد وا رفت تهم گرفت. خخخخخخخخخ.
بوس بوس ماچ موچ مالاچ مولوچ. دلم برات تنگ شد.
نیره تو خبر داری تو محله چه خبره؟ ملت ریختن وسط هر کی با یه زنبیل پست. خخخخخخخخخ. روز خاصیه؟ فراخوان داده بودن؟ چرا پس بما ندادن؟ به پست زنا جایزه میدن؟ چیه قضیه؟
سلام رهگذر خوبی
بله همان نیره هستم که می شناسیش
قربونت که منو خوندی
از ته دل خندیدم و خندیدم و خندیدم
شاد باشی تا همیشه
راستی نمی دونم چه خبره من که تازه اومدم
دوست داشتنی هستی و برایت بهترینها را آرزو دارم
سلاام. وااای ببین کی اینجاست!!! نیره خودتی؟ یعنی نیره دوست خودمی؟ خخخ اولت بهت خوش آمد میگم ورودت رو به این محله ثانیا تبریک میگم انتشار اولین پستت رو. خیلی از دیدارت اینجا و خوندن پست قابل تاملت خوشحال شدم. متن پست که عالی بود و با دوستان هم کاملا موافقم که باید بین افراد بینا منعکس بشه تا شاید دیگران کمی به خود بیایند. منتظر خوندن پستهای زیبات میمونم خانم.
سلام سمانه عزیز و دوست خوبم
مرسی از لطف و محبتت
موفق باشی
بهبه عرض ادب نیره جون. پرچم اصفهانیا بالاااا! خخخخ
بسیار هم زیبا و قابل تأمل.
به به دوست خوب و پر انرژی خودم
سلام و پرچممون بالاااااااااا
سلام فقط میتونم بگم که عالی بود
سلام و سپاس از شما
سلام حرفای من رو بقیه زدن
منم لایک میکنم و برای شما هم آرزوی موفقیت میکنم
سلام خیلی ممنونم
موفق باشید
سلام!
زیبا بود؛ مخصوصاً اون قسمتی که مواردی از برخورد مردم رو آورده بودید.
موفق باشید!
سلام سپاس و موفق باشید
موفق باشی دوست عزیز. جمله پایانی درد عمیقی داشت.
سلام خانم جوادیان ممنونم
سلام خانم جوان. چه زیبا و رسا نوشتید درد دلهای همه ی ما هم سرنوشتی هایتون را. سپاس. سعادت قَرین روزگارتان باد.
سلام
بله دردیست مشترک برای همسرنوشتیها
با امید به روزهای بهتر
درود بر شما. وقت خوش. تعریف و تمجید ها رو که دوستان به انحاء و اَشکال مختلف کردند، پس بذارید واسه اینکه من نظر تکراری ندم این رو بگم: بسیار هوشمندانه و با سلیقه نوشتید.
محتوا هم حاکی از درد فراوان ما معلولین بود و الحق که نوع چینش جملات و کلماتتون زیبا بود.
من با اجازه تون با کمی ویرایش که مربوط به رعایت فواصل بین کلمات و پسوند ها و همچنین علائم نگارشی هست در سطح وسیعی این نوشته رو به اسم خودتون منتشر خواهم کرد.
امیدوارم مردم دل مشغول و دغدغه مندمون حوصله کنن و ۳ دقیقه وقت بذارن و این متن رو بخونن.
در اولین قدم میخ رو محکم کوبیدید، با اجازه من برم یه گوشه از محله واسه بوق زدن.
خخخخخخ.
از شناسنامه تون هم مشخصه که پرچمتون بالاست.
قدم هاتون محکم و دلتون خُرّم.
درود ممنون از تعریفهای شما و دیگر دوستان گرامی
مشکلی برای انتشارش نیست
موفق باشید
سلام دوست عزیز.
تشکر از شما که با قلم ساده و روان و در عین حال قابل تأمل, قدم بزرگی برای فرهنگسازی برداشتید.
پس منم با اجازه ی شما و با نام خودتون منتشر می کنم.
سلام بسیار ممنونم
سلام بر شما نویسنده جدید و قلم به دست محله.
خوشحالم نویسنده های خوب سایت در حال افزایش هستند.
دلنوشته تون هم بسیار عالی و شیوا بود.
البته همون روز انتشار پست رو خوندم ولی فرصت تشکر به دست نیاوردم.
به امید روز های زیباتر.
سلام و سپاس
روزگارتان شاد و روشن
سلام. این نوشته نشان از درک بالای نویسندهی آن داره.
بسیار جالب و خواندنی.
فکر کنم اولین پست شما باشه.
ممنون از انتشار همچین پست زیبایی
سلام دوست گرامی
بله تازه وارد محله شدم و اولین پستم هست
از تعریف شما و لطفتون متشکرم