خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

الان این پست نباید منتشر میشد دیگه. درست؟

آقا الان کور شم اگه از جاکارتا رفتن کسی ناراحت شده باشم. درست؟ خانم الان به خدا که اگه عقده‌ی خارج رفتن داشته باشم. درست؟ بابا اصلا الان ایران چهار‌فصل رو کی ول می‌کنه بره اون طرف قاطی شرجی و گرما و بدبختی. درست؟ الان بچه‌های شش‌نقطه از دوستای انتقاد‌پذیر منن دیگه. درست؟ الان کور بشه کسی بخواد بدیشونو، خودم تیکه تیکه‌اش می‌کنم حتی شده باشه با قلم. درست؟ اما الان یه سوال. درست؟ الان شما خبرنگار نابینا فرستادید اون طرف که مستقیم گزارش بگیره برفسته. درست؟ الان ایشون باید کسی باشن که به زبانم کمی تا حدی تسلط داشته باشن و دقیقا کسی رو انتخاب کردید که هم ارتباطات خونده و هم مترجمی و یعنی هم خبرنگاری میدونه و هم زبان. درست؟ الان یعنی مناسبترین شخص انتخاب شده دیگه. درست؟ الان امیر سرمدی که دوستمونه و منم بهش افتخار می‌کنم رو فرستادید جاکارتا دیگه. درست؟ الان هزینه‌اش رو به احتمال خیلی قوی خودش که نداشته و نداده. درست؟ الان باید دست اول خبر بیاره واسمون دیگه. درست؟ الان باید ما رو با فضای اونجا و معلولینش و خصوصا نابینایانش و در واقع هرچی ورزشی و غیر‌ورزشی هست آشنا بنمایه دیگه. درست؟ الان باید خبررسانی مفید و غیر‌تکراری توی رسانه‌ی ملی و حتی رسانه‌های غیر‌رسمی و فضای مجازی داشته باشه چون این فرصت‌ها دیر به دیر به دست میاد دیگه. درست؟ الان باید رفته باشه این چند روزه جیک و پوک هتل‌ها و مسئولین و مدعووین و شرکت‌کنندگان و همه‌چی و هرچی رو ریخته باشه روی داریه دیگه. درست؟ الان خودش باید الگو باشه و عصا دستش بگیره دیگه. درست؟ الان خبرنگار ایسنا نباید به جای امیر سرمدی توی شش‌نقطه گزارش بده دیگه. درست؟ الان مسئولیت امیر رو که نباید یه خبرنگار از ایسنا انجام بده دیگه. درست؟ الان امیر باید اونقدر مستقل و عصا‌به‌دست باشه که خبرنگاری که بیناست و مسئولیت‌های امیرو انجام میده توی گزارشی که به شش‌نقطه فرستاده شده بهش نگه مواظب باش که امیر نخوره زمین. درست؟ الان ضبط نباید اونقدر بی‌کیفیت باشه که اصلا نشه فهمید چیا داره گفته میشه دیگه. درست؟ الان وقتی خبرنگار ایسنا با همه ورزشکار‌ها همون اول کاری عکس گرفته، امیر باید رفته باشه باهاشون اگه عکسم گرفته یا نگرفته ولی مصاحبه‌های دست اول در بدو ورود انجام داده باشه دیگه. درست؟ الان من نباید اینقدر چیزی که نمیدونم رو بدبین باشم بهش دیگه. درست؟ الان من قبلش باید از بروبکس می‌پرسیدم قضیه چیه بعد می‌نوشتم. درست؟ الان ممکنه امیر نه به خرج دولت بلکه به خرج خودش رفته باشه. درست؟ الان اصلا ممکنه تمام حرف‌هایی که بالا گفتم اشتباه یا درست باشه. درست؟ الان به این باید گفت طوفان ذهنی دیگه. درست؟ الان کسی باید یا نباید از دست من ناراحت شده باشه دیگه. درست؟ الان اگه نمی‌نوشتم کسی هم غیر از من نمی‌نوشت دیگه. درست؟ الان بد جرأتی کردم نوشتم همه رو با خودم بد کردم دیگه. درست؟ الان یکی باید بهتون بگه چقدر چند وقته خوابتون میاد چرا توی پست‌های شش‌نقطه تنها برنامه‌ی ویژه نابیکورا کم کامنت میدید. درست؟ الان بی‌تفاوتی من و شماست که تعیین می‌کنه دیگران چقدر پاسخگو باشند و انگیزه خوب کار کردن به دست بیارند دیگه. درست؟ الان درسته دیگه. درست؟ نه!

۶۹ دیدگاه دربارهٔ «الان این پست نباید منتشر میشد دیگه. درست؟»

ببین یه سوالی ذهنمو مشغول کرده. توی شناسنامت نوشته پیش دبستانی رو توی مدرسه کمتوانان ذهنی گذروندی. فکر نمی کنی زودتر از موعد از اونجا مرخصت کردن؟

حعیف دلم واسه مدیر میسوزه چون خودمم قبلا بودم درکش می‌کنم. درست؟
ولی این چالشو توی تیمتاک در ملأ عام ازت می‌پذیرم تا اگه خواستی خوب همو بشوریم و اون وقته که میشه گفت تمیز شدیم. درست؟

خوبه با همین فرمون با امید صالحی برید جلو تا اصل قضیه گم بمونه اون وسط شر نشه!
قصدتون همینه دیگه!
راستی من یه قولی به امید صالحی داده بودم الان یادم افتاد خاک تو سرم شد!

الان باید بگم والا چی بگم. درسته؟
هر کس قولی که به امید داده زیر پا بگذارد، امیدی که به او پا داده او را زیر قول خواهد گذاشت. درسته؟

بعضی وقتها آدم میمونه که این همین مجتبی سال ۱۳۹۰-۱۳۹۲ هست یا نه؟
یه وقتهایی آدم می مونه که این مجتبی با نوشته هایی نظیر چرت نوشت و طوفان ذهنی که ظاهری زیبا دارند داره دلسوزی می کنه یا مثل قدیم من ولی با ادبیات بهتری داره تشر میزنه.
من اگه قرار باشه با گرفتن نمره ی ۲۰ تو زندگی به اینی برسم که تو الان داری تو نوشته هات به من منتقل می کنی ترجیح می دم تو همین نمره ی ۰ بمونم.
جامعه ی نابینایان یک بحران بزرگتر رو هم از ۲ سال پیش شایدم از ۴ سال پیش رو داره از سر می گذرونه.
کر شم اگر فکر کنی دارم حسادت می کنم.
ولی جامعه ی نابینا بی خود و بی جهت اگه همین جوری از روی لطف و مهربونی طرف مقابلش فکر کنه که فلان نابینا دیگه خداست و حرف حق می زنه، دیگه به قول حمیدرضا آبروشن یه مجسمه ازش می سازه و میپررستدش.
همیشه خسته بودم از اینکه یکی شروع می کنه به نوشتن و بقیه هم همیجوری برای حفظ دوستیها تأییدش می کنند.
اولین قدمی که یک نابینا باید برداره تا به قول مجتبی از این حالت بیاد بیرون فکر کردن و جلوگیری از انگشتانش برای تأیید هر نکته ای هست.
از سال ۹۲ هی امثال من به شما گفتند که مجتبی بوی سوختگی از سایتت میاد.
ندید گرفتی و با یه سیاست کاملاً روشن و ……. کناره گرفتی از سایت تا به قول زیندین زیدان اگه تیم به بحران رفت نگن مجتبی مسؤولش بود.
تو تو این ۲ سال اخیر جز نوشتن چرندیاتی که قرص می خورم و نوشتن شناسنامه ای که پدرم سکته کرده و مادرم مرده چی به جز خریدن ترحم برای خودت برای این سایت به ارمغان آوردی که حالا این شکلی تو پست قبلی و این پست از زمین و زمان شاکی هستی؟
ببخشید این هم یه طوفان ذهنی بود.
امیدوارم کسی ناراحت نشده باشه.
اگر هم شده خودش رو راه اندازی مجدد کنه.
در مدیریت جدید اولین کامنت خودم رو منتشر کردم.
گفتم برمیگردم وقتی که سیاستها تغییر کنه و تحریمها و سانسور ها کم بشه.
فکر کنم شده.
اگر این دیدگاه من سانسور شود باز هم می روم تا مدیریت بعدی نازل شود.

متأسفانه فضای کامنتت بدجوری خاله‌زنکیه و برخلاف میلم مجبورم از همین ادبیات واسه پاسخ استفاده کنم.
آخِی. دوستیِ دیرینه‌ات با کسی که مورد خطاب من بود و خودش زنده هست و نیاز به وکیل وسیع نداره تحملت رو سر برد. نه؟ خب من دیگه اگه جواب این یکی چیزی بنویسی ترجیح میدم سکوت کنم ولی کارنامه‌ی من و میزان تأثیری که بر جامعه نابینایان داشتم با کارنامه‌ی تو و میزان تأثیری که بر جامعه نابینایان داشتی کاملا مشخصه. هم ادبیات من توی این محله به اندازه‌ی هفت سال آرشیوه و هم ادبیات تو. میزان مشارکت ما، میزان حمایت ما، میزان سازندگی ما، میزان فاصله حرف‌ها تا اعمال ما، کاملا مشخصه و در دید عموم هم توی این سایت، هم توی سایت خودت. اینو واسه من توی یه فضای عمومی نوشتی که همه بخونن دیگه. نه؟ کامنت‌ها و نوشته‌های جفت‌مونم خدا رو شکر عمومیه. اگه من در جا‌هایی صادقانه از خودم گفتم و نوشتم و وضعیتم رو به اشتراک گذاشتم و برای خودم و سایت احتمالا اونم ناخواسته جلب ترحم کرده باشم، عوضش ظاهرا تو هم در قالب تمسخر، توهین، و پخش دسترنج دیجیتالی ملت، به نظر میرسه به‌طور وحشتناکی جلب ترحم و توجه کردی، البته کاملا خودخواسته و آگاهانه. اینکه نفهمیدی گزارش افتتاحیه افتضاح بود، یا در برابر فهمیدن سخت مقاومت کردی، یا اصلا برنامه رو نشنیدی. و طبیعیه که همچین شخصی بیاد اعتراض به حق منو به شاکی بودن از زمین و زمان تعبیر کنه و به‌طور بی‌ربط به واقعیاتی مثل سکته و مرگ که برای پدر و مادر همه از جمله پدر و مادر من و خودت و دیگران بالاخره یه روزی پیش میاد، به عنوان تلاش‌هایی برای جلب ترحم اشاره کنه و معجونی در هم ریخته از هیچ و پوچ بسازه که نه مزه داره، نه بو، و نه خاصیت، و حتی این معجون نمیتونه سازنده‌اش رو فردی متفاوت جا بزنه، کسی که دوست داشت دیده بشه، دقیقا همونی که مرتب اسامی رکیک واسه اسم مستعارش توی تیمتاک انتخاب می‌کرد، و توی گفتگو‌هاش از اون جنس به کار می‌برد.
محسن ممکنه توی کلیت سایت سانسور نکنه ولی، من شخصا چون نویسنده‌ی این پستم، اختیار حذف کامنت دارم و بدون که توی پست‌ها و جا‌های دیگه‌ی این سایت که مربوط به من نیست تا جایی که کادر مدیریت خودشون اجازه‌ات میدن آزادی هرچی خواستی بنویسی ولی اگه توی این پست من کامنت گذاشتی، پاکش می‌کنم چون نقشم در حال حاضر نویسنده هست. اگه محسن صلاح دید که من کامنت‌های پست‌هام رو پاک نکنم، میتونه خیلی راحت نقش منو مشارکت‌کننده کنه. به هر حال تا وقتی این کار رو نکرده، من نمیذارم توی کامنت‌های پستم بیشتر از این اراجیف از این جنس نوشته بشه.
به قول رادیو فردا که همیشه به مردم می‌گه: “قضاوت با شما”.

متأسفم که تحمل پذیرش حقیقت رو نداری.
من نگفتم تو تأثیری بر جامعه ی نابینایی داشتی یا نداشتی.
من گفتم شما تو این ۲ سال به غیر از ترحم برای خودت چه به ارمغان آوردی.
جز اینکه سعی کردی با نوشته هات انگیزه رو از اون نابینایی که حد اقل ۱ درصد انگیزه داره بگیری.
به قول خودت آرشیو ۲ سال گذشتت معلوم هست و دوستان برای قضاوت باید ۲ سال و به خصوص از بعد از عید رو در نظر بگیرند.
مهم نیست تو پاک می کنی یا نه
مهم این هست که حقیقت گفته بشه که می شه.
حالا یکی مثل م جرأت داره می نویسه شاید هم یکی یه قرن دیگه جرأت کنه و بنویسه.
فکر نمی کردم این قدر بسوزی از حقایق.
حقیقت تلخ هست ولی باید باورش کرد.
دوست عزیز من که نوشتم طوفان ذهنی بود.
چطور مال شما رو باید طوفان ذهنی تلقی کرد ولی به ما که می رسه فتیر هست.
تو قبل از اینکه نابینایان رو بسازی باید خودت رو بسازی.
به قول امید تو باید بقیه ی تحصیلاتت رو تو همون دبستان ادامه می دادی.
من قصدم مقایسه ی خودم با خودت نبود.
فقط قصدم گفتن حقیقت بود که کمی ترمز رو بکشی
حالا که نمی خوای بکشی برو تا به ناکجا آباد برسی.
فقط یه جور رفتار نکن که بچه روستایی فکر کنه تو پدر نابینایان هستی.
تأثیر گذاری تو که از بسیاری از معلمین نابینا که دیگه بیشتر نبوده.
انسان حسابی من که گفتم تو زندگی نمرم ۰ هست و مثل تو مغرورانه به خودم ۲۰ ندادم.
دیگه یه تلفنچی بودن اونم تو یه جای سر کاری که دیگه این هم تو بوق و کرنا کردن نداره
خواستی پاسخ بده نخواستی مهم نیست.
خواستی پاک کن نخواستی ……
ولی تا زمانی که ابهامی تو نظراتت در خصوص من باشه تو هر نوشته ای که باشه پاسخ می دم.

متأسفم که تحمل پذیرش حقیقت رو نداری.
من نگفتم تو تأثیری بر جامعه ی نابینایی داشتی یا نداشتی.
من گفتم شما تو این ۲ سال به غیر از ترحم برای خودت چه به ارمغان آوردی.
جز اینکه سعی کردی با نوشته هات انگیزه رو از اون نابینایی که حد اقل ۱ درصد انگیزه داره بگیری.
به قول خودت آرشیو ۲ سال گذشتت معلوم هست و دوستان برای قضاوت باید ۲ سال و به خصوص از بعد از عید رو در نظر بگیرند.
مهم نیست تو پاک می کنی یا نه
مهم این هست که حقیقت گفته بشه که می شه.
حالا یکی مثل م جرأت داره می نویسه شاید هم یکی یه قرن دیگه جرأت کنه و بنویسه.
فکر نمی کردم این قدر بسوزی از حقایق.
حقیقت تلخ هست ولی باید باورش کرد.
دوست عزیز من که نوشتم طوفان ذهنی بود.
چطور مال شما رو باید طوفان ذهنی تلقی کرد ولی به ما که می رسه فتیر هست.
تو قبل از اینکه نابینایان رو بسازی باید خودت رو بسازی.
به قول امید تو باید بقیه ی تحصیلاتت رو تو همون دبستان ادامه می دادی.
من قصدم مقایسه ی خودم با خودت نبود.
فقط قصدم گفتن حقیقت بود که کمی ترمز رو بکشی
حالا که نمی خوای بکشی برو تا به ناکجا آباد برسی.
فقط یه جور رفتار نکن که بچه روستایی فکر کنه تو پدر نابینایان هستی.
تأثیر گذاری تو که از بسیاری از معلمین نابینا که دیگه بیشتر نبوده.
انسان حسابی من که گفتم تو زندگی نمرم ۰ هست و مثل تو مغرورانه به خودم ۲۰ ندادم.
دیگه یه تلفنچی بودن اونم تو یه جای سر کاری که دیگه این هم تو بوق و کرنا کردن نداره
خواستی پاسخ بده نخواستی مهم نیست.
خواستی پاک کن نخواستی ……
ولی تا زمانی که ابهامی تو نظراتت در خصوص من باشه تو هر نوشته ای که باشه پاسخ می دم.

متأسفم که تحمل انتقاد رو نداری.
بیشتر متأسفم برات که همیشه از آزادی بیان و شنیدن حرفهای طرف مقابل می گفتی ولی حالا با حذف نظرات من به شکل دیگر عمل می کنی.
حالا معلوم می شود که فاصله ی حرف تا عمل چه کسی بیشتر هست.
این رو هم آرشیو نشون می ده.
من در خصوص اقدامات انجام شده یا نشده ی شما در قبال نابینایان صحبتی به میون نیاوردم و قصد مقایسه هم نداشتم.
گفتن حقیقت تلخ هست ولی باید باورش کرد.
یکی جرأت داره مثل من از نامها نمیترسه و می گه ولی دیگری به خاطر خیلی مسائل دهن رو دهن می زاره و سکوت می کنه.
من گفتم تو به غیر از ترحم که در این ۲ سال برای خودت خریدی چه دست آورد دیگری برای سایت به همراه داشتی.
خب بیا به جای وقت گذاشتن برای حذف نظرات پاسخ بده پسر.
من فقط می گم اینقدر از خود متشکر نباش و به موقعیت دیگران هم حسادت نورز.
بگو من با همه ی سوادی که دارم ولی بر اساس جبر روزگار فعلاً تلفنچی هستم.
حقایق رو بگو و بس

سلام جناب چوبینی. چند روز پیش دوستی بهم گفت این شوخی هات با مجتبی ممکنه دستمایه سوء استفاده بقیه قرار بگیره، اما من در جواب گفتم که حتی یه بچه پیش دبستانی هم می دونه که شوخی دوتا رفیق، حتی اگر علنی هم مطرح بشه، فقط و فقط به خودشون مربوطه. درمورد بحث میون شما و مجتبی، من منتظر پاسخ امیر هستم تا بعد نظرم رو بتونم بر مبنای گفته های طرفین مطرح بکنم. اما شما از شوخی من با رفیق خودم برای کم نیاوردن استفاده کردید و نشون دادید که چه کسی هنوز باید توی همون ابتدایی بمونه و اصول تربیت رو یاد بگیره. مجددا و برای آخرین بار به شما یادآوری می کنم که شوخی های من با دوستانم فقط و فقط به خودمون مربوطه و اجازه نخواهم داد احدی از سر جهالت یا رذالت ازشون سوء استفاده بکنه. چنان که گفتم، فعلا نه قصد مدح و ستایش مجتبی رو دارم و نه زیر الم امیر سینه می زنم. شما هم اگر چیزی برای ارائه از خودتون دارید، این گوی و این میدان. اما اگر ندارید، برای آخرین بار درخواست می کنم رفاقت بین دیگران رو دستمایه این بازی های بچگانه نکنید.

اینکه چه بین من و مجتبی رد و بدل می شود به شما اصلاً ارتباطی ندارد.
اینکه من از کجا صحبت هایم را وام بگیرم هم به شما ربطی ندارد.
اینکه من بخواهم از شوخی های شما با دیگران سو استفاده کنم یا نکنم هم به شما ارتباطی ندارد.
شما فقط می توانی برای خودت و البته کسانی که کور کورانه از شما پیروی می کنند قانون تعریف بفرمایید.
من انسانی آزاد هستم و آزادی را می پرستم.
دکترای زبان داری که داری
امید صالحی هستی که هستی
ولی یادت نرود که من هم داوود چوبینی هستم با توانایی های خاص خودم
من هم برای آخرین بار عرض می کنم
من داوود چوبینی هستم و کاملاً آزاد و روشن فکر
اجازه نمی دهم کسی برایم تعیین و تکلیف کند
موفق باشی

خب گمان نمی کنم من از مدرک خودم سخنی گفته باشم یا کاستی های شما را مطرح کرده باشم. گمان هم ندارم که با این ژست رک گویی که در پس آن حسادتی حقیر از هیچ نبودن
و هیچ شمرده نشدن نهفته است، ذره ای بر قد و قواره شما روشنفکر آزاد اندیش افزوده شود. جالب آنکه هیچ یک از روشنفکران بزرگ مملکت ما از گذاشتن چنین لقبی بر
خودشان خشنود نبودند، الی جناب مستطاب شما که یک «تعیین تکلیف» را «تعیین و تکلیف» می نویسید. طبل هرچه تهی تر، صدایش بیشتر.

تو پر بودن یا تو خالی بودن طبل اشخاص هم به شما ربطی ندارد.
چون شما صلاحیت همچین کاری رو ندارید.
چرا نظرم رو در کامنتی که پایین دادم رو پاک کردی.
چون متذکر شدم که پاسخ هر کسی رو باید زیر نظر همون شخص بدی؟
چیه به اونجات بر خورد؟
روشن فکر بودن یا نبودنم هم به خودم ربط دارد.
امروز دست رو چیزایی گذاشتی که نه به سنت می خوره و نه به قد و وزنت

گفتی پاک کردن کامنتت واست مهم نیست؟ اونقدر پاک کردن واست مهم نبود که دو روزه در‌به‌در کمین کردی پای این پست که هرچی کامنتت حذف میشه، باز کپی‌اش می‌کنی. دلم واست سوخت دیگه اذیتت نکردم.
من “کارشناس” و “برنامه‌نویس” و “طراح وبسایت” و “صدابردار” و “پایشگر عملکرد مرکز تماس” و “مترجم” و “مدرس” و “تحلیلگر” و “مؤلف” بودن رو “تلفنچی‌گری” نمیدونم که البته اونم شغلیه واسه خودش و من محترم می‌شمارمش و مثل تو که حقیر شمردیش تحقیرش نمی‌کنم. خیلی از این بچه‌هایی که در همین وبسایت شاید باشن یا نباشن، همین همنوع‌ها که مثلا به زعم تو باید فکر کنند تو خیلی متفاوتی، همین‌ها تلفنچی هستن، و وقتی تو در میای میگی مجتبی با این همه سواد تلفنچیه، یعنی این شغل مخصوص تمام آدم‌های بیسواده و بد‌جوری توهین به نابینایان و حتی افراد بیناییه که تلفنچی هستند.
من مثل تو عادت ندارم هر وقت حوصله‌ام سر رفت، ملت رو تحقیر کنم. سکته پدر و مادرم، کار کردنم توی مرکز تماس، به حق بودنم، همه چی رو همیشه سعی کردی تحقیر کنی. حتی یادمه یه روز سعی کردی پستی که با عنوانی شبیه “مغزی که مغز فنی‌ات می‌کند” راجع به وارونه شدن سطل کله پاچه برای بچه ها خاطره نوشته بودم رو به حاشیه بکشی و تحقیرم کنی و جمع شادمون رو به لجن بکشی. من خوب یادمه. تو هم یادته؟ یادته از سر کینه نوشتی و چون بعد از سال‌ها مطالعه‌ی زبان هنوز املای کلمه‌ی چیپ رو بلد نبودی به چه افتضاحی کشیده شدی؟
آغاز نقل قول نظرات:
۱۸
داوود چوبینی says:
یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ در ۰۱:۳۲
سلام مجتبی
همین چیز ها رو نینویسی که یکی از مسؤولان رودکی به من میگه سایتی که مجتبی زده خیلی chip هست.
۱۸.۱
مجتبی خادمی says:
یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ در ۱۷:۱۸
خوب از اونجایی که من املای خوبی ندارم.
اگه بخواهم به فارسی بنویسم که مینویسم چیپ.
که حالا باید ببینیم این که شما با حروف انگلیسی نوشتی C H I P به چه معنا هستش:
من ی نگاهی به این واژه ی Chip C H I P توی دیکشنری بندازم ببینم توی علوم کامپیوتر و مهندسی چی واسش نوشته:
علوم مهندسى : خرده چوب.
کامپیوتر : تراشه.
معمارى : تراشه.
البته معنی ذره هم میده که اینجا کاربرد نداره چون فعلا ما یکی از پر بازدید ترین های نابینایی در کشور هستیم و مطمئنا منظورش ذره نبوده.
خوب یعنی محله ی ما تراشه است آیا؟
انگار بهش نمیخوره.
شایدم منظورت ببخشید منظورش از چیپ اون چیپ بوده!
همون که اینطوری مینویسندش:
Cheap C H E A P
خوب. ببینیم این توی دیکشنری چه معنایی واسش زده:
ارزان ،جنس پست ،کم ارزش ،پست.
آها. الان انگاری بهش میخوره.
شکلک ذوق کردن از فهمیدن معنای کلمه!
مرسی که نظر یکی از مسئولین رودکی رو منعکس کردی.
تو که زبانت خوبه و املایت نیز میدونم خیلی خیلی خیلی خوبه. جدی میگم.
فقط از جانب من به اون مسئول رودکی بگو:
۱. آقای مسئول رودکی، شما جربزه داشته باشید، ایمیل بزنید و پیشنهاد هایتان را بفرستید تا ما محلهمان پر ارزش شود.
۲. آقای مسئول رودکی، شما پیشنهاد میشود کلاس انگلیسی بروید و لغت بیشتر حفظ کنید و املای کلمات را درست بنویسید. بالاخره شما سر و کارتان با کتاب است و مثلا کتاب ۵۰۴ را با کلی غلط و متون به هم ریخته که در ۱۷ صفحه ی مختلف مشاهده میشود به بریل تحویل نابینایان میدهید. باید زبانتان بهتر از اینها باشد! والا این حقوقهایتان توی بانک و بورس میگندد. بدهید شهریه ی آموزشگاه زبان.
۳. آقای مسئول رودکی، خخخ
مرسی که هستی داوود جان.
پایان نقل قول نظرات.
داوود تو هنوز فرق بین “پایشگر عملکرد مرکز تماس” با “تلفنچی” رو نمیدونی، هنوز املای درست کلمه‌ی چیپ رو نمیدونی، بعد انتظار داری با این سطح فکر و سطح سوادت جوابتم بدم؟ واقعا؟
https://gooshkon.ir/1393/04/%D9%85%D8%BA%D8%B2%D9%8A-%D9%83%D9%87-%D9%85%D8%BA%D8%B2-%D9%81%D9%86%D9%8A%D8%AA-%D9%85%D9%8A%D9%83%D9%86%D8%AF/

هر کسی حتی همون امید صالحی که دکترا داره ممکن هست یه کلمه ی مشابه تو انگلیسی رو غلط بنویسه
حالا تو چرا به قول امید صالحی مثل بچه ها گیر دادی به کلمه ی cheap?
باز هم حرفهای پوچ و تو خالی برای فرار از اشتباه انجام شده
من که گفتم نمرم تو زندگی ۰ هست.
خب انگلیسیی هم بخشی از زندگیمن هست که ممکن اشکالاتی هم داشته باشه.
من هیچ وقت و هیچ کجا ادعایی مبنی بر با سوادی نداشتم.
تو اون پست هم فقط امانت دارد بودم و پیام اون مسؤول محترم رو به اطلاعت رساندم.
حالا که شما نمی توانی آن را درک کنی به من ارتباطی ندارد.
در خصوص کامنتها هم اگر نظرات خودت را در مورد خودم هم حذف می کردی مشکلی نداشتم.
ولی تو به زعم خودت با سیاست نظرات خودت را می خواهی نگه داری و نظرات من را حذف تا بدین شکل یه چیزایی رو به بچه ها القاء کنی.
به دوستتم بگو من رو تحدید نکنه چون سودی نداره.
بره بچه هایی رو که تو تیم تاک بهش دکتر و چشم می گن رو بترسونه.
بای گلم

امانت‌دار آخرش دالِ اضافه نداره عزیزم.
امانت‌دار بودم درست است.
حتی امانت‌دارت بودم هم درست است.
ولی “امانت دارد” بودم درست نیست. از لحاظ قواعد صرف و نحو و نگارش و املای زبان فارسی منظورمه.
برو اول نوشتن یاد بگیر بعدا بیا با هم صحبت می‌کنیم.
از کنار برو

مهم نیست من فارسی خوب بلدم یا نه مهم اینکه تو خاله زنک با تمامی اشتباهات من در حوزه ی زبان فارسی متوجه می شی که چی میگم که اینقدر می سوزی.
از کنارت رد شدم عزیزم به علت کور بودنت نفهمیدی

بخدا اگر می دونستم از این یه فقره می سوزی، هرکی میخواست بهم دکتر یا چشم بگه، به خاطر روحیه و عزت نفس تو هم که شده بود نمیذاشتم. بخدا نمیذاشتم. از این به بعد، هرچی دکتر و چشم دارید به جناب چوبینی بگید. ظاهرا نیازشون به همین در حساب آمدن ها بوده که باعث شده به این حال و روز بیفتند و این طور خودشون رو با این سطح از دانش نوشتاری و گفتاری گرفتار چنین فضاحتی بکنند.

سلام
والا نمیدونم همه اینایی که گفتین درسته یا نادرست.
ولی امیدوارم خوباش درست باشه بداش نادرست .خخ

خب الآن منم نباید این کامنتو مینوشتم درست, چون دلیلامو تو پست خود اشکان نوشتم درست.
منم اون گزارشو دانلود نکرده و گوش ندادم, اینم درست.
اصن شاید امیر رفته باشه یه هوایی تازه کنه, اینم غلط یا شاید هم درست.
شاید هم پناهندگی بگیره مثل خیلیها که موندند و برنگشتند, غلط یا شاید هم درست.
خلاصه که, هم درست, هم درشت.

سلام مجتبی هفت گوشه دلم جاکارتا س درست میدونی چرا چون کارتون مای بیبی شده ۶۰۰ هزار تومان ولی دلم خوشه چون همه چی عوض شده ولی مجتبی همون مردی که بوده هست درست پیروز و پایدار باشی

تو این که خیلی از آدمها مخصوصا نبینها به وقایع اطرافشون اهمیت نمیدن و یا جرأت نشون دادن اهمیتشون رو ندارن شکی نیس.
ولی خودمونیمها اگه تو هم دلت میخواست بری اونجایی که امیر رفته چرا به اون گیر میدی؟ خخ
البته من هم بدم نمیاد برم!
زدم به هدف درست؟

خوب واقعا اون لحظه مود من مود خنده بود برای همین خندیدم. تازه وضعیت آنبولانسی هم بودش. هخخخخخخخخخ

!!!!
آقا واقعا هیچی به ذهنم نمیرسه بنویسم. اما حیف هم هست که کامنت نذارم. خب ما کوریم درست! احتیاج به سفرم داریم درست! حالا مفتی باشه یا پولی درست!ولی درست یا نادرست مافوق مستقل هم که باشیم درست یا نادرست, باز یک عده می خواند همراهمون باشند و کاسه داغ تر از آش برامون باشند. درستتتتتت!

سلام. مجتبی برای ما عوض نشدی و تا همیشه همون مجتبی ی سابق خواهی بود. لحن ادبیاتت رو خیلی بی تعارف دوست دارم، چون هم خنده بر لب بچه ها میاری و هم حقایقی تلخ رو با همین لحن بیان میکنی. همیشه نوشته هات رو میخونم ولی ترجیح میدم که از کامنتهای خشک و بیروح تشکر کردن اجتناب کنم. هرچند وقت یکبار اگر چیزی بنظرم برسه میگم تا بدونی همیشه پست هات رو میخونم. اینطوری شاید تنوع بیشتری ایجاد بشه. از اینکه هنوز اینجا میبینمت خوشحالم. سعی کن هرچند وقت یکبار پست بزاری و ما رو از خودت بیخبر نزاری. با اینکه حالا دیگه مدیر نیستی اما من به عنوان یک مدیر قبولت دارم چون کسی سزاوارتر و کار بلدتر در این زمینه ها پیدا نکردم. محله نابینایان با حضور و تلاشهای مستمر تو شکل گرفت و این قابل انکار نیست. مدیر بودن هم به معنیه سِمَت و برتری نیست. همین که ارتباطاتت عالیه و بچه ها رو دور هم جمع کردی و فضای دوستانه ایجاد کردی و از هیچ کمکی برای همنوع های خودت دریغ نکردی و همه ی تجربیاتت رو در اختیارمون گذاشتی و خودت رو شریک خنده ها و گریه های این محله دونستی همه ی اینا میشه مدیریت که هرکسی از عهده اش به خوبی بر نمییاد. همیشه تعادل رو در تو دیدم. نه کسی رو زیاد از حد از خودت ناراحت کردی و موجبه دشمنیه کسی با خودت شدی و نه از روی جوگیری کاری رو انجام دادی. اگرچه کارهایی که میکنی و حقایقی که متذکر میشی همیشه با طنز همراهه و خیلیها ممکنه راجبت اشتباه قضاوت کنند، اما بعد از مدتهای طولانی میشه به این پی برد که بی تعارف خیلی مردی. تا آخر پایه چیزی که بهش تأحد داری می ایستی و هرکاره نیک یا هر کمکی رو خالصانه و بدونه هیچ چشم داشتی انجام میدی. جمعآوریه مطالب در ۶_۷ سال بدونه اینکه پستی از دست بره یا لینکی خراب بشه و زحمات بچه ها هدر بشه، نگه داشتنه جو صمیمی و دوستانه در نهایت کم بودنه دلخوری و کینه، آشنا کردنه بچه ها با همدیگه در بستری مناسب، مدیریت کردنه فضای حاکم بر این محله برای اینکه هیچ چیزی بیش از اندازه نباشه، برگزاری اردوهای مفرح علیرغم سختیهای زیادی که برای خودت ممکنه رقم خورده باشه، رسیدگیِ بی وقفه به اموره سایت، پاسخ به پرسشهای خیلی از بچه ها در زمینه های مختلف، ایجاد فضای مناسب برای دانشآموزان و تهیه ی کتابخونه ای بزرگ برای مسائل درسیشون و خیلی از چیزای دیگه که اصلا یادم هم نمییاد از عهده ی هرکسی در عینه حرفه ای بودن بر نمییاد و من حالا احساس میکنم تو از پسه همه ی اینها به خوبی بر اومدی و گفتن خدا قوت تنها کاریه که شاید بِتونه بِهِت نشون بده چقدر قدردانه کمکهای خیرخواهانه ات به همنوعان هستم. من از وجودت و حضورت در این محل لذت میبرم. امیدوارم همیشه باشی. سِمَت و مقام چیزی نیست که عزت یا ذلت افراد رو تأیین کنه. با اینکه سِمَتِت حالا دیگه مدیر نیست اما برای من حالا هم عزیز هستی و مطمئن باش حسی که نسبت به تو داشتم نسبت به سالهای قبل هیچ تغییری نکرده. باور کن هرکسی از عهده ی مرد بودن نمیتونه همه جا بر بیاد، حتی خوده من. من همیشه خوشحال میشم وقتی که توی تیمتاک یا این سایت میبینمت و تا همیشه برات احترامه زیادی قائلم و آرزو میکنم که شاهد همون چیزی توی زندگیت باشیم که خودت دوست داری بهش برسی. هر هدف یا مقصدی که مدنظرت هست. هرچیزی که با اون بتونی حال کنی. بهترینها رو برات آرزو میکنم.

سلام
شما به من لطف داری و شاید لایق این همه لطف و تعریفی که کردی نباشم ولی معتقدم هر کسی هر وقت مسئولیتی رو به عهده میگیره، معمولا سعی میکنه بهترین کاری که از دستش بر میاد انجام بده تا به بهترین شرایط انجام بشه.
محسن هم نه تنها از دوستانِ من هست، بلکه از افرادِ تأثیرگذارِ اینجاست و مطمئنم بهترین تلاش‌هاش رو برای تعالی اینجا به کار می‌بنده.
همیشه حضور شما‌ها، دلگرمی من و هم‌محلی‌های دیگه بوده.
خوش باشی و سرفراز

مجتبی اصلا نمی تونم دوستت نداشته باشم راستی کارت دارم یه پیام توی اسکایپ واست می فرستم بخون و جواب بده

شما اول یاد بگیر پاسخ نظر من رو زیر نظر خودم بده تا بعد ببینیم چی می شه.
من هیچ ابایی از اینکه اعلام کنم که هستم ندارم.
حال به قول مجتبی اگر اذیت می شی نخون برادر

عجب! خب حداقل احترامی که میشد قائل بشید برا کسی که فقط یک پیشنهاد مطرح کرده این بود که خواسته ش در جواب کامنتش رعایت بشه! حالا خوبه انتقاد نبود اون وقت چی میشد
البته دیگه مهم نیست !

مهم نیست من فارسی خوب بلدم یا نه مهم اینکه تو خاله زنک با تمامی اشتباهات من در حوزه ی زبان فارسی متوجه می شی که چی میگم که اینقدر می سوزی.
از کنارت رد شدم عزیزم به علت کور بودنت نفهمیدی
ناراحت نباشید خانم ریحان ایشان از بچگی عادت کردند چشم قربان بشنوند و تحمل انتقاد براشون سخته.
شما خودت کامنت های این پست رو کامل بخون و ببین کسایی که گفتند دوستم داریم و نظرت درسته چه شکلی باهاشون برخورد کرده و با من و شما چه شکلی
دمت گرم که شاهد از غیب رسید.
وگرنه باز می گفتند داوود از روی خاله زنکی این حرفها رو می زنه

ریحان خانم وقتی محتوای پستم واستون مهم نبود و نوشتید “به درست بودن یا نبودن محتوای پست کاری ندارم”، و تنها معلوم نیست به چه علتی به یه کلمه “درست” که بنویسم یا نه گیر دادید، میتونستید همچین واکنشی هم از من انتظار داشته باشید.

این کامنت آخر رو هم مینویسم که نکته ای روشن شه . گفتم به درست بودن یا نبودن محتوای پست کاری ندارم .نگفتم که برام مهم نیست .به این معنا بود که اصلا درجریان جزیات ماجرا نیستم و فعلا اخبارش رو پیگیری نکردم که پست شما رو تایید کنم یا خیر! … ببخشید که تفسیرش رو همون ابتدا ننوشتم!!! . نظرم رو هم صرفا درخصوص این درست گفتنه همینجوری نوشتم .

خوب داری مهره های شطرنج رو می چینی.
پسر تو لان با گفتن متأسفم خواستی جواب من به خانم ریحان رو داده باشی؟
طرف داره میگه بی احترامی کردی.
دیگه با چه زبونی باید بهت بگه؟
بابا به خودت بیا
جان من به خودت بیا
چرا فکر می کنی با خودت رو به کوچه ی علی چپ زدن می تونی از حقیقت فراری بشی؟

سلام مجتبی جان امروز این پست و تمامی کامنتهاش رو خوندم پسر اولا که دمت گرم و ثانیا بیکاری پسر که کامنتی را حذف میکنی؟ بگذار خود نابینایان تشخیص دهند که چه خبر است. دقیقا کاری که از دیشب کردی. خود بچه ها متوجه میشوند که دنیا دست کیست و کی خوب مینویسه کی بد مینویسه. درسته؟

سلام بر تمامی حاضران عصبانی وآرام .
مُشتبهی یادت باشه چند سال پیش هم رعععد بزرگ از فرهنگ لغت اساطیریش کلمه ایو به نام “عمو مردکی” جایگزین کلمه ” خاله زنکی ” نمود .
به عنوان کسی که به لغات جایگزینی و مفهومی و عمیقش توجه نمیکنید ازت گله دارم .
والا توی فرهنگ ما هر چی صفات رذیله و بیخود رو به خانوما نسبت دادن. خسته شدم. اگه میشه این کلمه رو فرهنگ سازی نموده و بین نبین ها و ببینها رواج داده .
البته قصد توهین به مردان رو ندارم. ولی سالیان و دهه ها و قرنها و صده هاست که شانه های بانوان حمل کننده ی هر چه نباید باشه بوده ،
عمو مَردکی نه خاله زَنَکی. تمممممماااااامممم

۱. اولا اینکه خیلی از بانوان هم قبول دارند که این اصطلاح به دلیل اینکه حرف‌زدن حالا یا خوش‌گویی یا بد‌گویی پشتِ سر ملت در خانم‌ها به دلیل طیف کارایی که بهش مشغول بودن بیشتر رواج داشته، یه چیزیه که حتی توی این محله هم بار‌ها از طرف اعضایی از خود این قشر روش صحه گذاشته شده. تو دیگه مرز‌های فمینیست‌بودن رو واقعا داری جابجا می‌کنی با این حساسیتت.
۲. بعدشم اینکه خب این چیزا در طول زمان در تاریخ و فرهنگ و زبان همیشه مشهود بوده. برعکسش هم بوده. مثلا همه‌ی شخصیت‌های بدِ قصه آقایونن. آقا گرگه رسید! آقا دزده اسلحه کشید! در مقابلش داریم خورشید خانم با ناز اومد بالا! مهتاب خانم سایه‌اش رو پهن کرد روی سر اهالی! خاله مهربونه یه غذای خوشمزه درست کرد آورد! یا مثلا داریم که به بچه‌ها گفته میشه مامان بَه بده بخوری، مامان لباس خوشگلتو بپوشه، مامان صورتتو بشوره تمیز بشی. در مقابل داریم بابا دعوا می‌کنه، بابا ببره آمپول بزنه، بابا موهاتو قیییژ از ته بتراشه. قرار نیست برای این مسائل به شدت جزئی خودتو زیاد درگیر کنی. با همون آموزه‌های کارگاه مثبت‌اندیشیت بری جلو همه‌چی حله بابابزرگ.

سلام به مجتبی مستقل و رعد حکیم!
خب اگه بگیم خاله‌زنکی به خانما برمی‌خوره، اگه بگیم عمومردکی هم شاید به آقایون بربخوره. آیا میشه بگیم خاله‌مردکی که همه رو شریک کرده باشیم؟!! خخخخخخ!
ولی از اینا که بگذریم جواب مجتبی هم جالب بود. مجتبایی که همیشه بدون تعارف و با صراحت جواب میده و همین هم خیلیا رو می‌رنجونه. اما
آخرشم امیدوارم امیر خودش بیاد و اگه دفاعی داره یه دفاعیه بنویسه. باید شرایطو از زبون خودش بشنویم.

خب داوود جون! اگه همون کامنت اول تو رو پاک کرده بودیم، شاید هیچ کدوم از این حاشیه ها و دعواهای بعدی رو نداشتیم! ولی هم تو، هم مجتبی و هم امید، دیدید که کوچکترین دخالتی نکردیم و گذاشتیم هر چی دل تنگتون خواست به هم دیگه گفتید.
قضاوت درست و غلط چیزایی که گفتید با هر کسی که خوند و میخونه!
از این به بعدم به نظرم چیزی قرار نیست به محتوای این پست اضافه بشه، حالا هر وقت امیر خودش برگشت، اگه دوست داشت میتونه یه پست دیگه بذاره، گزارش منتشر کنه، از خودش دفاع کنه یا هر کار دیگه ای که صلاح دید.
شایدم چون من میخوام در کامنت دونی پست رو قفل کنم، اومد و گفت که باز بشه تا دوباره همگی بیایم دور هم و همین جا بحث رو ادامه بدیم.
پس تا اون روز و اون ساعت با اجازه همگی.