جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه هنری ادبی لبخند (نهال) شماره ۲؛ نشریه ای ویژه محله نابینایان

پیشگفتار

سلام! سلامی به لطافت و سپیدی برف و به پاکی و شادی بخشی باران!

امیدوارم بر خلاف این روزها، قلبتان، لبریز از گرمای آفتاب و آسمان وجودتان، لبریز از طراوت بهاری باشد.

با اندکی تاخیر، شماره دوم نشریه هنری ادبی لبخند را تقدیم حضورتان می کنیم.

با این توضیح که، دوستانی که تمایل دارند، همراه با اثری که برای ما ارسال می کنند، صدایشان هم منتشر شود، حتما به ما اطلاع دهند. شنیدن صدای زیبا و گرم شما باعث افتخار ماست.

نشریه ای که پیش رو دارید، شامل شش اثر است. که نویسندگان آنها به ترتیب رهگذر، داود نظری، مینا ملکی، مهدی محمدقاسمی،  خانم یلدا، و تینا تقویان می باشند.

با آرزوی توفیق روز افزون برای تمامی شما!

رهگذر: شکوفه عشق

پالت فکرم سالها، آلوده به سیاه و زخمیِ خاکستریهای سرد بود.

هوای فکرم یخبندان، نگاهم اسیر دیو زمستان، دفتر قلبم سوخته و پاره پاره،

تا تو رسیدی.

صدایم زدی و صبح شد، بهار شد، آفتاب درآمد، گرم شد، جوانه زدم،

شکوفه های لبخند بر شاخه دلم سفید صورتی میزند.

تابستان گرم هم آغوشی ات در راه است؛ به بار خواهم نشست، میوه خواهم داد سرخ و شیرین.

داود نظری: معرفی کتاب قاضی و جلادش

فریدریش دورِنمات یکی از برجسته‌ترین رمان نویسان پلیسی سوییسی است.

او در سال ۱۹۲۱ به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۰ چشم از جهان فرو بست.

از او آثاری به فارسی ترجمه شده اند که میتوان به قول، قاضی و جلادش و نمایشنامه ی پنچری اشاره کرد.

آثار او، از ذهن خلاق نویسنده‌ای بسیار حساس حکایت دارند.

خواننده پس از به دست گرفتن یکی از این آثار هرگز نمیتواند آن‌ را بر زمین بگذارد: چرا که نوع شخصیت پردازیهای دورِنمات به گونه ایست که آدمی خود را مجبور میبیند تا انتهای اثر را خوانده: و در نهایت شاهد آن باشد هر آنچه  در ذهن خود نتیجه‌گیری کرده درست نبوده است.

او متوجه این نکته خواهد شد که هیچ تصور درستی از ادامه ی روند داستان  و اعمال شخصیتهایی که در آن حضور دارند برایش ممکن نیست.

کتاب قاضی و جلادش را باید یکی از بهترین آثار او دانست.

خواننده  در این داستان همچون برخی از آثار دیگر او، شاهد حضور شخصیت بسیار زیرک کارآگاه برلاخ است.

این شخصیت خاص در هر جا که باشد، حوادث آن داستان تحت تأثیر حضورش قرار میگیرد.

او با روشی بسیار آرام، گاه مرموز، به روند شکلگیری هر ماجرای جنایی میپردازد.

و در آخر، پرده از روی همه چیز بر میدارد.

خواننده مجبور است نفس را در سینه حبس کرده تا به پایان داستان برسد، و بفهمد که ماجرا از چه قرار بوده است.

دورِنمات از آن دسته نویسندگانیست که خواننده را تا به پایان حکایتش به دنبال خود میکشاند.

او دوست دارد که همه چیز را تا آخرین لحظه ی ممکن برای خودش حفظ کند، و در این نقطه ی اوج که معمولاً در پایان اثرش شکل میگیرد خواننده را با تمامی حقیقت روبرو میسازد.

تقریباً دو سال پیش از سرکار خانم محمدی خواهش کردم تا چنانچه برای کتابخانه ی ثامن الائمه ممکن باشد کتاب قاضی و جلادش را، که اثری بسیار جذاب است: گویا کرده و در اختیار همگان قرار دهند.

ایشان هم با محبت و لطفی که به دیگر همنوعان خود دارند از این پیشنهاد استقبال کردند و این کتاب به همت ایشان گویا شد و در اختیار علاقهمندان قرار گرفت.

کتاب با ترجمه ی محمود حسینیزاد در ۱۵۰ صفحه به فارسی برگردانده شده است.

و خواندن آن را به دوستان رمان خوان توصیه میکنم.

مینا ملکی: خدایا میشنوی؟

خدایا میشنوی? اینجام! این پایین تماشا کن.

دلم غرق غمه. لطفا، تو آغوشت منو جا کن.

خدایا میشنوی؟ اینجام! قلبم غرق پاییزه.

درخت سبز امیدم، داره برگاشو میریزه.

خدایا میشنوی؟ اینجام! سرد و سخت و افسرده.

کدوم طوفان پاییزی، دلم رو با خودش برده؟

خدایا میشنوی؟ اینجام! شدم یک سرو بی ریشه.

پس این چشمای دریایی، کی از بغضش رها میشه؟

خدایا میشنوی؟ اینجام! نفس زنجیره تو سینم.

میون کلبه شادی، فقط آوار می بینم.

خدایا میشنوی؟ اینجام! هوای قلبمو داری؟

چشام چیزی نمی بینه، توی شام به این تاری.

خدایا میشنوی؟ اینجام! کویرم، لاله زارم کن.

پر از یاسم، امیدم باش. پاییزم، بهارم کن.

دریافت فایل صوتی این اثر

مهدی محمدقاسمی: نگارش و ویرایش بخش دوم

بر اساس آنچه در شماره قبلی این یاد‌داشت آمد، مطالبی را که قرارست در این سلسله نگاره مطرح کنیم به سه بخش تقسیم میکنیم:

بخش اول املا: شامل برخی غلطهای رایج املایی به خصوص در میان نابینایان

بخش دوم ویرایش: شامل معرفی برخی علایم نگارشی و کاربرد آنها و نیز آشنایی کلی با دستور زبان و آموزش بر خی نکات در مورد جمله بندی صحیح و قرار دادن اجزای جمله در جای درست.

بخش سوم نگارش: شامل ارائه برخی تکنیکها برای تقویت نوشتن. این بخش مفصلترین بخش خواهد بود و در آن با انواع مختلف نوشته ها و نکاتی در مورد هر یک آشنا خواهیم شد.

قطعا پس از اتمام مباحث مربوط به هر بخش، وارد مباحث بخش بعدی خواهیم شد تا از پراکندگی مطالب پرهیز شود.

بخش اول: املا

در مورد رواج غلطهای املایی در بین نابینایان پیشتر گفتیم. برخی از دوستان نابینا در پستهای گوناگون بارها به ضعف املایی در میان نابینایان اشاره نموده و بعضا راهکارهایی را ارائه کرده اند! از جمله یکی از اعضای فرهیخته سایت محله نابینایان، سرکار خانم چلوی، همچنین در ادامه کار ایشان، سرکار خانم با نام مستعار رعد بارانی، در سلسله پستهایی با عنوان غلط ننویسیم، برخی از کلمات و شیوه صحیح کاربرد و املای آنها را ذکر نمودند. دریغا که این کار ارزشمند، ادامه پیدا نکرد! توصیه میکنیم حتما به این سلسله یاد‌داشتها  نگاهی بیفکنید.

برخی غلطهای رایج در میان نابینایان

نوشتن ه در پایان کلماتی که با کسره اضافه به کلمه بعدی متصل میشوند

برخی افراد برای این که صفحه خوان، کلمات را به صورت صحیح به یکدیگر متصل کند، در پایان این دسته از کلمات، ه مینویسند که کاملا اشتباه است و فقط در نوشته های نابینا یافت میشود!

مثلا مینویسند: من مادره خود را دوست دارم. حال آن که این ه، در پایان مادر، اضافه است. اگر میخواهید صفحه خوان، کلمات را به شکل صحیح بخواند، از علامت کسره، در پایان کلمه استفاده کنید. مثلا بنویسید: کتابِ ادبیاتِ من گم شد. هر چند به عقیده نگارنده، این کار هیچ ضرورتی ندارد!

خواستن یا خاستن؟

در برخی کامنتها یا درخواستها از دوستان نابینا، این اشتباه زیاد مشاهده میشود که کلمه خواستن به معنی درخواست کردن را با خ ا مینویسند در صورتی که باید به صورت خ و ا نوشته شود. خاستن با خ، ا، به معنای بلند شدن یا خیزش است!

ی در پایان کلمات منتهی به ه آخر

این اشتباه  نه تنها از  نابینایان، بلکه از برخی افراد بینا نیز سر میزند. دلیل این اشتباه، تصمیم غلط و بدون پشتوانه علمی آموزش و پرورش، در اوایل دهه هشتاد بود که این غلطنویسی را در کتب درسی رایج کرد.

دهه شصتیها و برخی از دهه هفتادیهای  عزیز، به خاطر دارند که همزه بعد از ه آخر، در کتاب فارسی اول دبستان در درسی تحت عنوان لانۀ پرندگان، آموزش داده شده بود. در کلماتی که به ه آخر ختم میشوند و میخواهند به کلمه بعدی اضافه شوند، بعد از ه باید یک همزه نوشته شود. البته امروزه در صفحه کلیدها یک کلید مخصوص برای این علامت تحت عنوان ه همزه، “ۀ” تعریف شده است.

بر این اساس  کلمه خانه، در عبارت خانۀ ما کوچک است، باید به این صورت نوشته شود: خ، ا، ن، ۀ.

اگر این علامت یعنی ۀ را در صفحه کلید خود ندارید، بهتر است بعد از ه، چیزی ننویسید و در این صورت نیز املای شما غلط نیست و مخاطب، خود متوجه مضاف بودن کلمه خواهد شد. اما آوردن ی به تنهایی بعد از این چنین کلمات هیچ پشتوانه علمی ندارد و صحیح نیست.

دورود یا درود؟

برخی از دوستان به جای لفظ سلام از کلمه درود استفاده میکنند. این که این کار خوب است یا بد، بحثی است که در این مجال، طرح آن ممکن نیست. اما نگارنده هرگز استعمال آن را به جای سلام، توصیه نمیکند! بگذریم. حد اقل اگر میخواهید این کلمه را به کار ببرید،  آن را صحیح بنویسید! صحیح این کلمه به این شکل است: د، ر، و، د. بنابر این دورود، یعنی: د، و، ر، و، د، غلط است.

این مواردی که ذکر شد، رایجترین غلطها در میان نابینایان بود که تکرار بیشتری داشت! وگرنه اگر بخواهیم همه آنچه را که ممکن است غلط نوشته شود،  ذکر کنیم، کتابی خواهد شد بزرگ! در ادامه راهکارهایی را برای رفع این خطاها پیشنهاد میدهیم.

هرگز به تلفظ صفحه خوان، اعتماد نکنید!

تلفظ صفحه خوان، نمیتواند ملاک دقیقی برای صحیح بودن کلمه باشد. ممکن است حتی یک صفحه خوان شکل صحیح یک کلمه را اشتباه تلفظ کند و شکل غلط آن کلمه را صحیح!

نگارنده شخصا هرگاه در املای یک کلمه تردید میکند، هرگز کلمه شکدار را تا از صحیح بودنش اطمینان حاصل نکرده، نمینویسد!

مناسبترین و دم دست ترین راهکارها، برای اطمینان از صحت املای یک کلمه، بدین شرح پیشنهاد میشود. معمولا  یک بار که شکل صحیح کلمه را مشاهده کنید در ذهنتان خواهد ماند و نیاز به مراجعه و اطمینان مجدد نخواهید داشت!

استفاده از فرهنگ لغت

امروزه با پیشرفت فنآوری دیجیتال، گوشی یا رایانه، در اختیار اکثریت افراد قرار دارد. توصیه میشود یک فرهنگ لغت دسترسپذیر بر روی لپتاپ یا گوشی خود نصب کنید. البته پایگاههای اینترنتی که حاوی فرهنگ لغت برخط هستند نیز وجود دارند.

جستجو در اینترنت

اگر به هر دلیل نتوانستید از فرهنگ لغت استفاده کنید، نهایتا پیشنهاد میشود کلمه خود را در اینترنت جستجو کنید. البته این راه به اندازه مورد قبلی اطمینان بخش نیست و احتمال خطا و اشتباه نوشته شدن یک کلمه در سایتهای اینترنتی نیز وجود دارد. توصیه میشود حد اقل ده نتیجه اول را که موتور جستجو پیدا میکند بررسی کنید تا اطمینان بیشتری حاصل شود.

(ادامه دارد)

یلدا: دخترکی از سالهای دور

پوستش تیره بود، یه تیره ی شکلاتی، از همون دخترای لوند که چشمای درشت شیطون وحشی دارن. از همونا که وقتی نگاهت می کنند، تا عمقت نفوذ می کنند.

همیشه توی مسیر خونه تا کلاسام با حالت های مختلفم می دیدمش؛ وقتی زمستون بود و از سرما می لرزیدم، یا تابستون مگسی داغی که دمار از روزگار آدم در میاورد، من حالی به حالی بودم، گنگ و  گیج و گمراه، یا شاد و شیک و خوشحال،

حالت های من متفاوت بود؛ اما اون همیشه یه جور، یه طور، یه طوری میزون، یه شکلک بود. همیشه ساکت اما شیطون، مهربون اما خبیث، معصوم اما ابلیس؛ نمیدونم یه جوری خیلی جذاب بود.  چشماش برق ترسناکی داشت؛ یه جورایی هیپنوتیزمت می کرد.

من عاشق اون لحظه بودم. همون تایمی که منو از لای این همه دو پا می یافت؛ همون لحظه که می دوید و موهای مشکی پر کلاغیش کل صورتشو می پوشوند.

خب! اون همیشه دیالوگ تکراری خودشو داشت، همیشه می گفت: خانم یکی می خری؟ یکی می خری؟. اما من همیشه پنج تا می خریدم ، نمیدونم چرا!. شاید چون، سوا کردن پنج تا برگ دعا، از بین اونهمه دعا، تایم بیشتری می گرفت؛ تا بیرون کشیدن یه برگه؛

من اینجور بیشتر وقت داشتم تا اونو رصد کنم. هیچ وقتم پونصد تومن باقی مانده پولمو ازش نگرفتم. یعنی فرصت توقف بیشتری نبود.

اون برگه ها رو می داد و تندی می رفتو هنوز هم صدای نازکش با منه که می گفت: واستا برم خوردش کنم، واستا واستا….

و همیشه می رفت، من هم…. نمی دونم چرا دوسش داشتم، نمی دونم چرا اون دعا ها رو ازش می خریدم.

یادمه بعد چند ماه که زیب کیفمو باز کردم، کلی از برگه های دعا داشتم.

سال ها از اون روزهای رنگی گذشته، آدم ها دیگه اون رنگ و لعاب قبلی رو برام ندارن؛  بیشتر آدم ها خاکستری کمرنگ توی یک زمینه مشکی شدند؛ عده ی کمی هم هستند، که کلا بی رنگ هستند؛ حتی خنثی هم نیستن.

دارم فکر می کنم چه به سر اون دختر کولی اومده، شاید یه دوجین بچه مثل بچگی های خودش دورو برش داره، شاید هم به کل از این دنیا مرخص شده.

از بین تمام گذشته های پررنگ دوست داشتنیم، نمیدونم چرا کلماتم به سمت اون دختر کولی دویده ؟ چرا خواسته اونو ورق بزنم،  دلم برای اون و اون و اون و همه ی اون های قدیمی تنگ شده.

ترجیح میدم همینجا تمومش کنم و خیلی کلیشه به نابینایی پیوندش نزنم.

تینا تقویان: کودک زیبای بازیهای من

کودک زیبای بازیهای من، خسته ای از بازی دنیا چرا?

اشک میریزی چرا در خلوتت، وحشت از دنیای آدمها، چرا؟

کودک زیبای بازیهای من، خسته ای از این همه رویای سرد.

خسته از آدم بزرگ قصه ها، خسته از دنیای پر تردید و درد.

کودک دیروز شادیهای من، کاش کودک مانده بودی تا ابد.

درد دارد، دیدن غمهای تو، خسته ام از بازی تقدیر بد.

درد و غمهای تو را، مرحم نشد، قلب پر غوغای تقدیر سراب.

خسته ای از مرگ آدمهای خوب، راست میگویی. چرا ترس از طناب؟

کودکم! از ظلم آدمها نترس، باش و از تقدیر فرداها نترس.

کودکم، کودک بمان و از جهان، از تمام این دو‌رویی‌ها نترس.

کودکم! دنیا وفایش اندک است. از غم دیروز و امروزت نترس.

آن خدایی کز غمت غم می خورد، می دهد شادی به هر روزت نترس.

کاش فردا که رسید از راه، کاش، در دلت، دیگر نباشد ماتمی.

از هزاران مرد هم محکمتری، باید از جنس خدایت، مرحمی.

کاش روزی باشد از این روزها، هر غمی در چشم تو کوچک شود.

مرد امروز غم و درد ای خدا، کاش روزی باز هم کودک شود.

 

۶ دیدگاه دربارهٔ «نشریه هنری ادبی لبخند (نهال) شماره ۲؛ نشریه ای ویژه محله نابینایان»

درود، مانده نباشید و آفرین بر دست اندر کاران این نشریه و صاحبان آثار اون. پرسشی از خدمتتون داشتم.بنده دوست دارم ترجمه های خودم رو برای نشریه بفرستم. میخواستم بدونم مانعی نداره؟ با آرزوی توفیق هرچه بیشتر برای شما عزیزان.

دیدگاهتان را بنویسید