جستجو
Close this search box.
جستجو

سری پستهای مهارتی چالشی بچه ها این پست واقعیه یه پسر تازه نابینا شده ی 20 ساله چجوری باید خودش رو پیدا کنه؟

سلام
بچه ها خوبید؟
چه خبر؟
میدونم این سری پستهای مهارتی چالشی قرار بود هفته ای زده بشه ولی راستش چون یه کم استقبال و کامنتها کم بود من یه کم داشتم دل سرد میشدم اما بچه ها قانعم کردن که من کار خودم رو بکنم و اون موقعی که من
این پست رو
زدم عید بود و سر بچه ها شلوغ بود و اینها خب من هم قانع شدم.
از اینها که بگذریم بچه ها مورد این پست من کاملا واقعیه.
یه پسر بیست ساله که تازه نابینا شده و شاید تا حدودی امیدش رو از دست داده.
همه ی چیزهایی که برای ما ها که تجربه ی چند سال یا چند دهه زندگی بدونه بینایی داشتیم و برامون بدیهی هست برای ایشون ممکنه کاملا عجیب و نشدنی باشه.
اما من میدونم ما موردهایی که دیر نابینا هستن ولی تو زندگیشون واقعا ترکوندن رو کم نداریم اینها خیلی هم موفقن مثل جواد حسینی محسن صالحی و چندتای دیگه که من میشناسم یا شما میشناسید.
و من میخوام تا حدی کمکش کنیم که بتونه با ندیدن خودش کنار بیاد یا حتی شاید هم یه مرحله بیشتر بتونه با وجود ندیدن از زندگی هم لذت ببره اینجا سوء برداشت نشه از نابینایی کسی لذت نمیبره من تاکید میکنم که از زندگیش لذت ببره.
خب به نظر شما ما چی کار میتونیم بکنیم و خودش و والدینش چی کار میتونن براش بکنن؟

۲۸ دیدگاه دربارهٔ «سری پستهای مهارتی چالشی بچه ها این پست واقعیه یه پسر تازه نابینا شده ی 20 ساله چجوری باید خودش رو پیدا کنه؟»

سلام.
دوستتون به چه علت نابینا شده؟ منظورم اینه که تصادفی چیزی براش پیش اومده یا کم بین بوده و قبلا حدسشو میزده که این اتفاق براش میفته؟
مورد اول مسلما زمان میبره تا طرف از شوک و افسردگی بیرون بیاد.
آقای ترخانه که توی سن سی و چند سالگی بر اثر تصادف نبین شد و به نظر من خیلی اراده و روحیه خوبی داشت که خودشو جمع و جور کرد و خودشو با شرایط وفق داد.
ولی بهترین راهکار برای دوستتون اینه که با افرادی که قبلا این مسیرو طی کردن در ارتباط باشه

سلام
مرسی از نظرتون
مشکل اینه که اصلا با این قضیه کنار نیومده اصلا نه کلاس خاصی مثلا جهتیابی دوست داره بره و نه اصلا دوست داره که تو جمع نابیناها باشه میگه من به زودی خوب میشم و چرا خودم رو توی درد سر بندازم
من تا اونجایی که میدونم بهش گفتن فعلا معلوم نیست که چی میشه از نظر پزشکی.

سلام پست مجتبی عالیه راهکار رعد هم خیلی خوبه البته باید کامنت علی رو هم چاشنیش کنی تا حل بشه. میتونی کتاب خانم زنگنه رو هم که تو جوانی نابینا شده و خاطراتی تو کتاب از دوران نابینایی ایشون هست رو برای مطالعه بهش بدی پستش تو محله هست خانم جوادیان گذاشتن اگه ندیدیش.
شاد باشی

اینکه میگم کلی نوشتید، منظورم اینه که خب نمیدونیم ایشون دقیقا مشکلشون چیه؟ چه جور مهارتهایی رو نیاز داره؟ اولین قدم اینه که بپذیره که نابیناست. اگه با این موضوع کنار اومده یا اینکه داره کنار میاد، یه بخشی از راه رو اومده. یه جای دیگه هم البته سالهای قبل تو پست های قدیمی تو کامنتها هم نوشتم که یه سری مهارت ها هست، که با نوشتن یا ضبط آموزش صوتی هم نمیشه یاد داد و یاد گرفت نیاز به ارتباط رو در رو هست. دوستان هم انصافا راهکار های خوبی ارائه دادند. بازم برای همگی آرزوی موفقیت میکنم.

درسته شاید یه کم کلی نوشتم
نه هنوز اصلا کنار هم نیومده.
نمیدونم امیدوارم که بیناییش برگرده ولی خیلی امیدواره و این همه امید به برگشت بیناییش به نظرم ممکنه ضربه ی روحی شدیدی بهش بزنه اگه این اتفاق نیفته.

سلام. ابتدا بگم که واقعا جای این چنین پست هایی تو محله خالیه و بنظرم به کارتون ادامه بدید. قطعا افرادی هستند که میخونند و کامنت نمیدن و اثر بخشی اینگونه پست ها برای همه نابینایان است. در ادامه من خودم به عنوان کسی که بخشی از سالهای زندگیم بینا بودم و در ابتدای جوانی نابینا شدم باید بگم که ورود به جمع نابیناها خیلی میتونه کمک کنه هم به پذیرش نابینایی و هم گرفتن پاسخ برای سوالهای بینهایتی که در ذهن شکل گرفته، من خودم زمانی که بینا بودم هیچ نابینایی رو ندیده بودم و طبعا هیچ شناختی از دنیای نابینایی نداشتم و وقتی نابینا شدم سوالهای زیادی برام پیش اومده بود که جواب هیچ کدوم رو نمیدونستم، وقتی کم کم وارد جمع نابیناها شدم و باهاشون ارتباط گرفتم قضیه خیلی برام راحت تر شد و من شانسی که تو این قضیه اوردم این بود که همون بدو ورودم به جمع نابیناها با افراد موفقی آشنا شدم که همونا الگوی من شدند. بنظرم علاوه بر ارتباط گرفتن با افراد موفق نابینا، خانواده هم خیلی میتونه کمک کنه، باید با خانواده افرادی که تازه نابینا شدن صحبت بشه، بهشون مشاوره داده بشه، چون اونا بیشترین ارتباط رو با فرد نابینا دارن و قطعا بیشترین کمک رو تو این زمینه هم میتونند به فرزند نابیناشون بدن. اگر خانواده فرد نابینا مشکل فرزندشون رو نپذیرند کار خیلی سخت میشه برای همینه که میگم خانواده ها نقش خیلی موثری تو این راه دارند.

سلام.
واقعا من که دنیای بینایی رو مثل شماها تجربه نکردم در این مورد نمیتونم خیلی حرفی بزنم.
به خاطر همین هم وقتی دیشب داشتم باهاش حرف میزدم اول یه سری توصیه های دوستانه بهش کردم ولی وقتی دیدم که تمام قد وایساده و داره از دنیای بیناییش دفاع میکنه من هم خیلی بهش فشار نیاوردم.
چون دیدم که اگه فشار بیارم به لج بازی تبدیل میشه.
لازم به ذکره که بگم من دوست صمیمیش نیستم و فقط چون تازه نابینا شده بود توی یه موسسه باهاش آشنا شدم.

سلام. پست خوبیه اگر که ادامه داشته باشه.
همان طور که دوستان گفتند باید ببینیم چه مهارتی لازم دارن ایشون؟
ولی اول از همه باید بپذیره که نابیناست و باید اول از هر چیز به تنهایی راه رفتن را یاد بگیره.
بهتره با افراد دیر نابینا تعامل دوستی برقرار کنه و ازشون کمک بگیره.
مهارت های نابینایان را چه توی این سایت باشه چه جای دیگه خیلی زیاد مطالعه کنه. و روشون کار کنه.

سلام.
گفتنی ها رو دوستان گفتند ولی من از دیدگاه خودم و تجربه ای که دارم نکاتی رو سعی میکنم که بگم.
درسته ارتباط داشتن با افراد دیر نابینا میتونه موثر باشه، درسته بالا رفتن سطح اطلاعات خونواده بی تاثیر نیست ولی یه همچین آدمی اول باید سعی کنه یه هدف هرچند کوچیک رو برای زندگیش با شرایط جدیدی که داره در نظر بگیره.
من خودم به شخصه یادگیری و کار با adobe Audition و علاقه ای که به تنظیم و ساخت پادکست پیدا کردم خیلیییییی زیاد بهم کمک کرد.
علایق قطعا مختلفه ولی باید و باید در طول روز برای یه چیزی وقت گذاشت.
این فرد اول و قبل از هرچیزی باید خودش بخواد که از نابینا و نابینایی بدونه.
اینجور آدم ها به شدت در شروع نابیناییشون جلوی افراد خونواده گارد میگیرن، پرخاش میکنند و در خیلی از موارد با لجبازی و داد و بیداد تلاش میکنند که بحث رو تموم کنند و بقیه رو از ادامه دادن اون بحث منصرف.
بهترین کسی که میتونه توی این شرایط کمک کننده باشه رفیق صمیمی اون آدم هست.
آدمی که فقط در روزهای اول فقط شنونده باشه.
فقط شنونده.
بعد از یه مدت میتونه با آشنا کردنش با نابینا و نابینایی و کارهایی که میشه یاد گرفت کم کم از لحاظ روحی آماده پذیرفتنش کنه.
من خودم به شدت با تحت فشار گذاشته شدن مخالف بودم و واقعا لجبازی مییکردم.
پس اعتماد به نفس رو کم کم باید بهش برگردوند و آشناییش با جامعه نابینایان و نابینایی رو هم به همین شکل.
بعد از اینا میشه کمکش کرد که یه هدف داشته باشه تا در کنار تصمیمات بزرگی که برای زندگیش باید بگیره، این هدف رو هم دنبال کنه.
من چیزایی که خودم تجربه کردم رو نوشتم و اصلا دلیلی بر درست بودنشون قطعا نیست.
اینا تجربه هست و هیچوقت نمیشه ادعا کرد که در اکثر موارد جوابگو خواهد بود.
ولی اگه کسی میخواد به همچین آدمی کمک کنه خواهشا عجله نکنه که قطعا نتیجه بدتری خواهد گرفت.

سلام.
راست میگی نباید اولش خیلی فشار اورد
تو اولش چجوری پذیرفتی؟ آیا بهت امید دادن که ممکنه بیناییه برگرده؟ خودت چجوری فکر میکردی؟ قبلش با چندتا نابینا آشنا بودی؟
اولش سر چی لجبازی میکردی؟

سلام
بله من هم معتقدم دیرنابینایان بیشتر از ما ها دچار سختی میشن
اما آنقدر ها هم تفاوتی نداره نحوه سازگاریشون با شرایط جدید چون بخواهند نخواهند باید کنار بیان با این مشکل تازه به وقوع پیوسته. و اصلا شاید تلاش زیادی هم نخواد . خوشبختانه یا بدبختانه آدم ها خیلی زود میتوانند خودشون را با عادت ها و شرایط جدید وفق بدهند.
اما ایشون را هم اگر میشناسید. خوبه خودتون که هم روانشناسی خوانده اید و هم احتمالا نابینای مستقلی هستید با نحوه رفع مشکلاتی که برامون هست آشنا کنید و واردشون کنید به گروه های مثبت نابینایان
یعنی افرادی که به هر حال تا حدی توانستند از پس موانع و مشکلاتشون بربیان

سلام.
شما لطف داری.
به نظرم یه کم کار سختیه پذیرفتنش
این که یه نفر همه وابستگیش به چشماش بوده و یه دفعه همه چیز تاریک میشه.
نه حتی اگه من هم بودم شاید با همه ی وجودم از دنیایی که توش بودم دفاع میکردم
فرض کنید همین اتفاق برای شنوایی ما بی افته.

سلام،
همون طور که آقای صالحی فرمودند، شناسایی علایق ایشون خیلی میتونه مؤثر باشه. من با گروه های مختلفی از بچه ها ارتباط داشتم. تجربه ای که من از برخورد با گروه های مختلف دوستان داشتم من رو به این اعتقاد رسونده که اگر بشه ایشون رو با بچه های ورزشکار، مثلا گلبال آشنا کرد و در این گروه قرار داد، خیلی میتونه کمک حالش باشه. اکثر دوستان ورزشکاری که دیدم خیلی ساده با مشکلاتشون مواجه شدن و بازگویی اتفاقات مختلف زندگیشون ضمن این که فرد رو با واقعیت آشنا می کنه، این نکته رو به ذهن منتقل میکنه که مسائل خیلی ساده قابل حل شدن، هستن.

یه مورد که از تجربیات دوستانی که تازه به جمع نابینایان پیوستند یادم میاد، یکی از دوستان دیپلمش رو گرفته بود ولی نگران بود که آیا الآن که لازم شده خط بریل رو یاد بگیره، نکنه لازمه همه رو از اول بخونه. فکر میکنم یعنی مطمئن نیستم. به نظر میرسه یکی از دغدغه های افراد دیر نابینا همین باشه. نه فقط این موضوع، کلا خودشون رو تو یه دنیای تازه ای میبینند که طبیعیه قدری کنار اومدن باهاش مشکل باشه ولی غیر ممکن نیست.
امید به بینا شدن و تو دنیای بیناها سیر کردن، فقط مختص افراد دیر نابینا نیست. صادقانه بگم که خود من که از بدو تولد نابینا بودم تا همین چند سال پیش هم همین فکر رو میکردم. چیزی که باعث میشه فرد با نابیناییش کنار نیاد، اینه که احساس کنه هیچ کاری ازش بر نمیاد. دنبال هیچ هدفی نمیتونه بره و افکار مسمومی از این دست. اینکه احساس کنه برای کوچکترین کارش نیاز هست که متکی به دیگران باشه. نیاز هست که مشاور یا مشاورانی این افراد رو آگاه کنند که اینطور که فکر میکنند نیست. جناب صالحی تو کامنتشون نکته خوبی رو متذکر شدند. هرکس میخواد به اینطور افراد کمک کنه، اول میطلبه که شنونده خوبی باشه. بذارید راحت از احساس و دغدغه هاش بگه. سریع موضع نگیرید. کم کم متقاعدش کنید. بازم کامنتا رو میخونم و سعی میکنم در مورد این موضوع بیشتر فکر کنم و اگه بازم نکته ای به نظرم رسید خدمت میرسم.

«امید به بینا شدن و تو دنیای بیناها سیر کردن، »
دقیقاً من هم تا چند سال گذشته همین فکر ها رو داشتم اما بخوای یا نخای آش خالته در قدم اول پذیرفتن نابینایی و بعد هم به نظرم تقویت حس های شنوایی و لامسه که کم کم خودش فعال میشه و بعد در انجمن های نابینایی یا افراد با تجربه دیر نابینا یا سایت های نابینایی دنبال گشتن مهارت هایی مثل جهت یابی و غیره که تو گوش کن خدارو شکر کم هم نداریم.

دیدگاهتان را بنویسید