خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خوااااااااااهش میکنم موقع رانندگی خوابتون نره! وگرنه مثل من ممکنه بقیه نابینایان و نیمه بینایانمون رو هم به کشتن بدید…خخخخخخخخخخخ

خب به نظرم اگه اشتباه نکنم طبق معلول، نه ببخشید طبق مسئول نه طبق مجهول نه مسعود، محمود، مهدی! ای بابا گیر دادین ها. منظورم طبق رواله دیگه حالا شما اسمشو هرچی میذارید دیگه من بیخبرم ازش!!خخخخ
آره داشتم عرض میکردم که طبق روال اگه اشتباه نکنم باید اول سلامی باهاتون داشته باشم و بعد شروع کنم به تعریف خاطره و بعد در نهایت نتیجه گیری. پس:
سلاااااااااام به تک تک دوستای گلم حتی شما دوست عزیز.خخخخخ
خوبید؟ چه خبر؟ با کرونا چه میکنید؟ ای بابا دس رو دلم نذارید. من که تا یه جایی تو بیمارستان بودم و از یه جایی به بعدم مجبورم بمونم خونه و محکومم که جایی نرم، خب میگذره. سخت نگیرین لذت ببرید از زندگی به قول خودش اما این چند روز تو خونه مجبوریم از زندگی لذت ببریم! خخخ
بیخیال زندگیه دیگه چه میشه کرد؟ سرتون رو با چیزای خوب گرم کنید…
و اما القصه! آقا من اخیرا که دقیقا یادم نیست کی بود و فقط یادمه که تقریبا ظهر بود، داشتم از کلاس قرآن برمیگشتم. خیابونو گذروندم ولی کامل به پیاده رو نرسیده بودم که (خدا نصیب نکنه) ناگهان یه موتوری به سرعت بنز از رو به رو اومدو نزدیک من شد و بعد از لحظاتی… شپلق
این صدای پرتاب شدن من به کف آسفالت بود.
خلاصه که من ده دقیقه یه ربع بیهوش رو زمین افتاده بودم و بعد یه ربع انگاری که شوک عجیبی بهم وارد شده باشه، بلند شدم. گیج بودم. منگ بودم. تنها چیزی که یادم بود این بود که من الآن تو یه خیابون غریب افتادم و وسایلم دورو برم پخشه. عصام افتاده، گوشیم سوخته، چرمه ی کیفم پاره شده و بیچاره دل و روده ش ریخته بیرون و هدفونی داشتم هم که… هعی، نگم براتون…
اون موتوری رفته بود. یعنی نرفته بود. به زور کتک برده بودنش. موتورشو خوابونده بودن و خودشم انگار به تیمارستان منتقل میشد.
خلاصه که یادمه که خودم دوباره کارم به بیمارستان و درمونگاه کشید… تا مدتی اونجا بودم… ولی الان……….
عالی عالی عالی ام و صحیح و سالم و سرحال (البته منهای نابینایی و سردردای شدید) رو به روتون- ببخشید پشت کامپیوترم دارم برا دوستان عزیزم خاطره می تعریفم…
حالا داستان اینه که راننده وسط کار خوابش میبره و آروم آروم شروع میکنه به سرعت گرفتن و بعد…
خب پس از این داستان که کاملا هم واقعی بود نتیجه میگیریم که: ای راننده محترم! جون تک تک آدمها و به خصوص افرادی مثل ما که مشکل چشم دارند و علی الخصوص افرادی که با یه ضربه، فقط یه ضربه کوچیک ممکنه واقعا از همه نعمات خدادادی مثل شنیدن و کلا همه چی محروم بشن، دست شماهاست که خوابالویین. خب یه ذره خودتونو تغییر بدین دیگه این چه کاریه.
حالا من یه سوال از شما دارم: آیا تو پیاده رو محل عبور موتور هست؟
از این بدتر آیا خط زرد ویژه افراد نابینا محل عبور موتور هست؟
ای راننده ها! به نظرم بعضی وقتا برید جلو آینه ببینید چی بهتون میگه؟ خخخخخخخخخخخخ
خلاصه که خیلی خیلی مراقب خودتون باشید… وگرنه… هیچی دیگه… میشید تقریبا یه چیزی شبیه من…

۷ دیدگاه دربارهٔ «خوااااااااااهش میکنم موقع رانندگی خوابتون نره! وگرنه مثل من ممکنه بقیه نابینایان و نیمه بینایانمون رو هم به کشتن بدید…خخخخخخخخخخخ»

که شپلق! آره؟ کاش منم اونجا بودم, شپلقیدن و شوتیدن وسط آسفالت, عجب صدایی باید داشته باشه
ِ راستی طبق همون مسعود خودت و مهدی خودمون که خودم باشم بهت سلام میکنم, که بنا بر جذابیت کامنت که در ذهن اندیشیده میباشه ام, سلام را در آخر می آوریم
خخخخ

ای آقا! سخن از زبان ما میگویی! توی پارک نزدیک خونه ما با اینکه پیاده رو از خیابون نیم متر ارتفاع داره بازم میبینیم که موتوریها با چه سختی موتورشونو میارن بالا و تو پیاده رو و گاهی هم فضای سبز داخل پارک جولان میدن! کجای کاری داداش تازه به تازگی برای عبور و مرور معلولین رمپ مخصوص نصب شده که کار موتوریها رو خیلی راحتتر کرده! ای آقاجون

سلام حمید خوبی؟
اعهه سر دردت هنوز ادامه داره؟
از من میشنوی ی سر برو پیش دکتر سنتی.
شاید بلغم و سودات زیاد شده. اونا مزاجتو چک میکنن و اگه نامیزون بود درست و میزونش میکنن.‌
البته توی ایران موتوری ها حق خودشون میدونن که از پیاده رو برن ولی اینکه بزنن اینو اونو پخش زمین کنن واقعا دیگه ماشالله بهشون.
خدا هدایتشون کنه

خدا عذابشون رو زیاد کنه که از پیاده رو میرن. بنده برای خودم یک شعار دارم و همیشه بهش عمل میکنم: «پیاده رو خطر داره. هزارتا دردسر داره.” بیشتر وقتا از خیابون میرم و این کار برکاتی هم داشته. مثلاً راننده ای منو سوار میکنه. در حالی که اگر از پیاده رو میرفتم، کسی سوارم نمیکرد.

دیدگاهتان را بنویسید